دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

ناگهان چله كشيدند دليران 
سينه خصم دريدند دليران 
در تب حادثه راندند سواران 
شعر اين قافله خواندند سواران 
شعر اين قافله رزم است برادر 
عزم اين قافله جزم است برادر 
خون بجوشيد، چه خون؟ خون حسيني 
چاوش قافله عشق، خميني 
لاله عشق دميده است زسنگر 
خبر آورده زمعراج برادر 
جان گرفته است به آواي دليران 
واژه سرخ پر آوازه ايمان 
تيغمان در تن خصم است برادر 
خاكمان مدفن خصم است برادر 
پيشگامان كفن‌پوش رهايي 
پركشيدند به آغوش رهايي 
صبحگاه است زشب، رنگ پريده 
دشنه نور دل شام دريده 
بوسه‌? باد به رخساره رايت 
مي‌كند از تپش عشق حكايت 
قامت رايت افراشته را بين 
شوكت بزم بپاداشته را بين 
سر و دل را زخزان باك نباشد 
مرگمان باد، گر اين خاك نباشد 
* پرويز بيگي حبيب‌آبادي 



[ چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395  ] [ 5:48 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]