برج کبوترهاي رنگارنگ بود
ياد «رضاآباد» در دل زنده است
از خون فرزندان ما آکنده است
شبهاي در سنگر سراسر شور بود
بزم جنون راهيان نور بود
جنگاوران دشت «بان رحمان» درود
سرباز گمنام «قلاويزان» درود
محراب گلگونان به هنگام نماز
اي شيرهاي بيشهي «بازي دراز»
خون بود و آتش عرصهي پيکارتان
شبهاي سنگر تشنهي ديدارتان
کوچ پرستوهاي «شينو» زود بود
شبهاي «ميمک» آتش بيدود بود
خمپارهها خمپارهها بيدادتان
آلالهها آلالهها فريادتان
«چنگوله» ميبالد به زير گامتان
تاريخ مينازد به فرنامتان
«بستان» تو بوي خون «چمران» ميدهي
يعني که بوي عشق و ايمان ميدهي
خاک تو معراج هزاران يار بود
آئينه در آئينه ديدار بود
اي بيکفنهاي به خون غلتان درود
اي کشتههاي بر سر پيمان درود
نيزار مجنون دستههاي قو کجاست
نيلوفران آبي خوشبو کجاست
مهران طلوع کربلاي جنگ بود
برج کبوترهاي رنگارنگ بود