پيراهن شکوفه
نام شاعر: رحمت حقی پور
براي بسيجي عاشق شهيد مرتضي آويني
پيراهن از شکوفه که پوشيدي
باد عاشقت ميشود
در خانه
در خيابان
در اتومبيل
از پنجرهها
روزنهها
درزها
راهي
به سوي تو
ميجويد
ميخواند و آوازش را
جز تو کسي نميشنود
کسي نميبيند جز تو
پَري زادهاي را
با گيسوانِ پريشان
که پيشاني بر کفشهايت ميمالد:
«_محبوب من!
گلبرگهاي سرخِ عالم
از آنِ تو
بيا برويم!»
سِحْرِصداي او
پُلي از رنگينکمان است
اسبي سپيد با يالهاي شيريِ مواج:
«_زيباي من!
زيباترين رنگهاي آسمان
از آنِ چشمانت
بيا برويم...»
پيراهن از شکوفه که پوشيدي
باد، دست در حلقهي بازوي تو ميکند
و ماه
به احترامت
از صندلي بلند ميشود
پيراهن از شکوفه که پوشيدي
باد عاشقت ميشود
در خانه
در خيابان
در اتومبيل
از پنجرهها
روزنهها
درزها
راهي
به سوي تو
ميجويد
ميخواند و آوازش را
جز تو کسي نميشنود
کسي نميبيند جز تو
پَري زادهاي را
با گيسوانِ پريشان
که پيشاني بر کفشهايت ميمالد:
«_محبوب من!
گلبرگهاي سرخِ عالم
از آنِ تو
بيا برويم!»
سِحْرِصداي او
پُلي از رنگينکمان است
اسبي سپيد با يالهاي شيريِ مواج:
«_زيباي من!
زيباترين رنگهاي آسمان
از آنِ چشمانت
بيا برويم...»
پيراهن از شکوفه که پوشيدي
باد، دست در حلقهي بازوي تو ميکند
و ماه
به احترامت
از صندلي بلند ميشود