چراغ شهادت
نام شاعر: عبدالجبار کاکائی
آنکه گلبوته های اشکها را
روی انبوه آیینه ها کاشت
در میان علفهای هرزه
حالت جنگلی سبز را داشت
گاه با هر نسیم بهاری
از گل خنده آکنده می شد
باد در شاخه هایش می آویخت
سایه هایش پراکنده می شد
با نگاه درونسوز هر درد
مثل آیینه ها دم نمی زد
چهره ی خستگی را نمی دید
پلک اندوه بر هم نمی زد
با تب گریه های نجابت
بغض را در گلو سد نمی کرد
لحظه های دعا بی تعارف
دست احساس را رد نمی کرد
پشت آیینه های تبسم
در شب شرم و تشویش گم شد
زیر نور چراغ شهادت
سایه ای بود و در خویش گم شد
تقدیم به علی بسطامی سردارلشگر11 امیر المومنین(ع)
روی انبوه آیینه ها کاشت
در میان علفهای هرزه
حالت جنگلی سبز را داشت
گاه با هر نسیم بهاری
از گل خنده آکنده می شد
باد در شاخه هایش می آویخت
سایه هایش پراکنده می شد
با نگاه درونسوز هر درد
مثل آیینه ها دم نمی زد
چهره ی خستگی را نمی دید
پلک اندوه بر هم نمی زد
با تب گریه های نجابت
بغض را در گلو سد نمی کرد
لحظه های دعا بی تعارف
دست احساس را رد نمی کرد
پشت آیینه های تبسم
در شب شرم و تشویش گم شد
زیر نور چراغ شهادت
سایه ای بود و در خویش گم شد
تقدیم به علی بسطامی سردارلشگر11 امیر المومنین(ع)