دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

 زنان سمنانی نیز همچون دیگر زنان کشور در طول این سال‌ها رشادت‌های بسیاری داشتند و با تقدیم 13 شهیده، دین خود را به انقلاب، اسلام و کشورمان ادا کرده‌اند. 

مروری بر زندگی‌ چند شهیده زن استان سمنان
 زنان سمنانی نیز همچون دیگر زنان کشور در طول این سال‌ها رشادت‌های بسیاری داشتند و با تقدیم 13 شهیده، دین خود را به انقلاب، اسلام و کشورمان ادا کرده‌اند. 
منطقه سمنان، آنچه در ادامه می‌آید، مروری بر زندگی و شهادت شماری از این شهدا است. 
«زیبا شریعتی» در فعالیت‌های انقلاب و کمک به جبهه‌های حق بر ضد باطل از وجودش مایه می‏گذاشت و در ستادهای پشتیبانی جبهه فعالیت می‏‌کرد. او رخت خواب می‌دوخت و به جبهه اهدا می‌کرد و در ستادهای پشتیبانی جبهه، در شستن لباس رزمندگان، خیاطی و پخت نان کمک می‌کرد. سواد قرآنی داشت و شاگردانی را تربیت کرد. تاکید بسیار می‌کرد که پشتیبان اسلام باشید و حجاب خود را رعایت کنید. 
این شهید در مکه مکرمه و هنگام برائت از مشرکان (1366)، شهادت را با آغوش باز پذیرا شد. 
پیکر پاک این شهیده در گلزار شهدای شاهرود به خاک سپرده شده است. 
*** 
«سکینه‏‌خاتون ناظمیان» هم از جمله شهیدان استان سمنان است. او از شهیدان مراسم برائت از مشرکان در سال 1366 است. تنها دختر خانواده بود و چهار برادر داشت. 
با آنکه زندگی چندان مرفه و راحتی نداشت؛ اما بی‌نهایت در انجام رسالت خانوادگی و زندگی و بندگی‌اش سخت‌کوش و وارسته و از هرگونه اسراف و تبذیر رویگردان بود. 
در روزهای انقلاب پیرو امام بود و در راهپیمایی‌ها و در تمام سخنرانی‌های مسجد محله خصوصاً مسجد مهدیه شرکت می‏‌کرد و آرزو داشت امام را زیارت کند و خداوند این توفیق را نصیب ایشان کرد و در مسجد فیضیه قم به دیدار امام خمینی نائل آمد. 
سیره و روش حضرت امام را الگو و سرلوحه زندگی‌اش قرار داده بود و به ‏کسی جرأت و اجازه نمی‌داد تا نسبت به فرمایشات امام و مسئولان، خصوصاً شهید بهشتی، شهید چمران و دیگر بزرگواران خرده بگیرد. 
برادر شهیده ناظمیان نقل می‏‌کند: زمانی که جنگ شروع شد همیشه غبطه و حسرت می‌خورد که شما مرد هستید و به جبهه می‌روید و ما نمی‌توانیم بیاییم و خدمت کنیم. 
*** 
«صدیقه رودباری» هم از زنان شهیده استان سمنان است که به بانوان کار با سلاح می‏‌آموخت. 
«صدیقه رودباری» هجدهم اسفند 1340 به دنیا آمد. هرچه زمان می‌گذشت، وی دقیق‌تر و کامل‌تر در خط اسلام اصیل و انقلاب قرار می‌گرفت و به سبب ضرورت کار جمعی و تشکل و انسجام، با شرکت در انجمن اسلامی محل تحصیل، به فعالیت‌های صادقانه و خستگی‌ناپذیر خویش اوج بیشتری می‌بخشید. 
ساده می‌زیست و در عوض با استفاده از حقوقش به خانواده‌های مستحق کمک می‌کرد. وی از استعداد و ذوق نویسندگی سرشاری برخوردار بود. نمونه‌های نشر بسیار قابل توجه داستان و شعرهای خوبی حتی از سال‌های پیش از انقلاب از او به جای مانده که با توجه به سن و تجربه‌اش درخور ستایش است. جالب‌تر اینکه این اشعار در عین زیبایی، همواره از محتوای حماسی، شهادت‌طلبی و فداکاری برخوردار است. 
او به پیشنهاد خود و با موافقت سازمان، به کردستان رفت تا مردم رنج‌دیده آن سامان را مددی برساند. «صدیقه رودباری» با توجه به شرایط بسیار سخت کردستان در آن زمان دوشادوش پاسداران بانه فعالیت می‌کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اقدام به تأسیس انجمن اسلامی در دبیرستان خود کرد و فعالیت‌هایش منسجم‏‌تر شد. 
وی از طریق انجمن اسلامی مخابرات به سنندج رفت و بعد از مدتی به همراه چند تن از دانشجویان به ساماندهی امور کتابخانه‌های شهر پرداخت. 27 خرداد به تهران آمد و دوباره به سنندج رفت. از آنجا به بانه شتافت و در رابطه با جهاد سازندگی به فعالیت‌های آموزشی و فرهنگی پرداخت و روز 28 مرداد 58 ، حین آموزش به شهادت رسید. 
مردم بانه او را خواهر سیاه‏پوش و زینب زمانه می‌خواندند و برادر شهید محمود خادمی، فرمانده سپاه پاسداران بانه می‌گفت: آن قدر این خواهر فعال بود که جای خالی‌اش را شاید چندین نفر نتوانند پر کنند. 
مردم بانه خصوصاً بزرگان این شهر، مراسم تشییع و ختم بسیار چشمگیری برای این شهید برگزار کردند. 
وی در آخرین تماس تلفنی با خانواده‌اش اظهار کرده بود که هیچ‏گاه تا این اندازه به شهادت نزدیک نبوده است. 
*** 
«کبری میرزایی» به همراه جنین هشت ماهه و همسرش شهادتی جهادگونه را برگزید. 
«کبری میرزایی» در سال 1341 در روستای حسین‏آباد پشت بسطام متولد شد. در سن 20 سالگی با «برات‏الهی رودکی» ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد.همسرش جهادگر بود و برای جاده‌سازی به جبهه می‌رفت و سفرش هر بار حدود شش ماه طول می‌کشید تا اینکه طی ماموریتی برای احداث جاده سیدالشهدا، با یکی از دوستانشان (حسین نصرتی) خانوادگی به کردستان و شهرستان مهاباد رفتند. 
بعد از مدت دو سال دوست و رفیق خانوادگی آنها، حسین نصرتی به درجه رفیع شهادت رسید. آنها برای خاک‏سپاری پیکر پاکر شهید نصرتی به شاهرود برگشتند. 
وقتی می‌خواستند به مهاباد برگردند، «کبری میرزایی» هشت ماهه باردار بود و به همین دلیل قرار شد تا همسرش تنها به مهاباد برگردد و قول داد که بعد از به دنیا آمدن فرزندشان به حسین‌آباد آمده و خانواده را با خود ببرد اما «کبری میرزایی» اصرار داشت تا همراه وی به آنجا برود. 
سرانجام دوباره همه با هم به مهاباد رفتند و این آخرین خداحافظی آنها با خانواده‌اشان بود. در راه برگشت به مهاباد با دیدن کومله‌ها وارد مسیر فرعی شدند اما با «مین» برخورد کردند و کبری میرزایی به همراه همسر و جنین هشت ماهه‌اش که نامش را «رقیه» گذاشته بودند، به شهادت رسیدند و پیکرهای‌شان کنار هم و در مزار شهدای روستای حسین‌آباد شاهرود به خاک سپرده شدند. 
*** 
آژیر قرمز، پیام‌‏آور گلوله و خون و نویددهنده پروازی سرخ به شهیده «سیده‌ منور علوی» بود. 
«سیده‌ منور علوی» آموختن علم را تا پایان سال پنجم ابتدایی در زادگاهش، سمنان ادامه داد. چندی بعد ازدواج و به تهران مهاجرت کرد.سال‏ها بعد صاحب سه فرزند شد و سرانجام نهم اسفند ماه سال 1367 آژیر قرمز، پیام‌آور گلوله و خون و نویددهنده پروازی سرخ برای شهید «سیده‌‏منور علوی» بود. 
موشکی به خیابان پیروزی شهر تهران اصابت کرد و روح پاک او در سن47 سالگی از پهنه کره خاکی پر کشید. 
**** 
«ناهید فولادی» از بانوان مهندس استان سمنان بود که یاد شهید «ناهید فاتحی‏‌کرجو» را برای مردم دیار قومس زنده می‏‌کند. 
«ناهید فولادی» در سال 1335 در تهران متولد شد. پس از اخذ دیپلم، در رشته مهندسی متالوژی و ذوب فلزات دانشگاه علم و صنعت تهران مشغول تحصیل شد. 
در سال 1366 همراه با کاروان جانبازان به مکه مکرمه مشرف شد و از آنجا که خون اسماعیل و هاجر در رگ‏‌هایش جریان داشت، گوش به فرمان رهبر کبیر انقلاب، پس از استماع پیام تاریخی رهبرانقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره)، با شعار «الله اکبر، لا اله الا الله» و «مرگ بر آمریکا» برای ادای نماز مغرب روانه حرم شد. 
پس از طی مسافتی، در حالی که مقابل جمعیت عظیم راهپیمایان، زنان و گروهی از جانبازان در حرکت بودند، ناگهان ستون‏‌هایی از نظامیان آل سعود هویدا شدند و لحظه‌ای بعد، به طرف صفوف حمله کردند و با باطوم بر سر و روی زائران بی‌‏گناه کوبیدند. 
«ناهید فولادی» به جرم اعلام برائت و بیزاری از آمریکا، اسرائیل و ایادی ناپاک آنها در خاک و خون غلتید و پیکر پاک آسمانی‏‌اش عروج یافت و به شهادت رسید. 
**** 
«نرگس قصابان» هم از شهیدان استان سمنان محسوب می‌شود. در سال 1308 در شهر شاهرود متولد شد و پس از مدتی به گرگان هجرت کرد. دوره نوجوانی را در گرگان سپری و پس از چندی ازدواج کرد. هم‏زمان با اوج‌‏گیری ‏درگیری مردم با دژخیمان شاهنشاهی، وی همراه با آنها حرکت می‏‌کرد و نمی‏‌توانست جدای از مردم انقلابی باشد. 
در روز پنجم آذر 1357 که عمال شاه مردم را تعقیب می‌کردند،عده‏‌ای هم به خانه وی پناه آوردند. وی در منزلش را باز کرد و در همان هنگام مورد اصابت گلوله مزدوران شاه واقع شد و پس از مدتی به شهادت رسید. 
«نرگس قصابان» هم از شهیدان استان سمنان محسوب می‌شود. در سال 1308 در شهر شاهرود متولد شد و پس از مدتی به گرگان هجرت کرد. دوره نوجوانی را در گرگان سپری و پس از چندی ازدواج کرد. هم‏زمان با اوج‏‌گیری ‏درگیری مردم با دژخیمان شاهنشاهی، وی همراه با آنها حرکت می‏‌کرد و نمی‏‌توانست جدای از مردم انقلابی باشد. 
در روز پنجم آذر 1357 که عمال شاه مردم را تعقیب می‌کردند، عده‏‌ای هم به خانه وی پناه آوردند. وی در منزلش را باز کرد و در همان هنگام مورد اصابت گلوله مزدوران شاه قرار گرفت و پس از مدتی به شهادت رسید. 

 

نگارنده : admin در 1391/12/06 12:01:30.


[ شنبه 25 اردیبهشت 1395  ] [ 12:02 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]