دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

از اصفهان به قم میرفت . صدای اهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد جلال رو ازار  می داد...

رفت با خوشرویی به راننده گفت :اگر امکان داره یا نوار و خاموش کنید ، یا برا خودتون بذارین  راننده با تمسخر گفت : اگه ناراحتی میتونی پیاده شی ! جلال رفت  توی فکر،  هوای سرد ، بیابان تاریک و....قصد کرد  وجدان خفته  راننده رو بیدا رکنه ، اینبار به راننده گفت :اگه خاموش نکنی پیاده میشم.راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد ،پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت  بفرما !جلال پیاده شد اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود  که ایستاد!همینکه  جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت :بیا بالا جوون ، نوارو خاموش کردم

 

وقتی سالها بعد خبر شهادت  جلال رو به ایه الله بهاءالدینی دادن ،ایشون در حالی که به عکسش نگاه میکرد فرمود :امام زمان (عج) از من یه سرباز خواست، من هم صاحب این  عکس رو معرفی کردم.



[ شنبه 25 اردیبهشت 1395  ] [ 12:12 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]