درياست يا کوير، سرانجام رودها؟
شک کردهايم باز، به فرجام رودها
دريادلان نديده گرفتند خويش را
راهي شدند از پي پيغام رودها
رفتند با تلاطم سنگين روحشان
طغيان کنند در شب آرام رودها
حسرت به موج خيز نگاهم نشسته است
جاري است باز در غزلم نام رودها
عمري «ميان ماندن و رفتن» مردّديم
شک کردهايم باز به فرجام رودها