دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

ياد آن روزهاي خوب به خير
جبهه بوديم و جنگ مي‌کرديم
در سکوت شبانه‌ي سنگر
درد دل با تفنگ مي‌کرديم
شب و سنگر چه باصفا بودند
وقتي آدم شتاب رفتن داشت
از نگاهش چه‌قدر گُل مي‌ريخت
حرف‌هايش چه‌قدر گُل مي‌کاشت
ياد شب‌هاي حمله مي‌افتم
ياد آن لاله‌ها که پژمردند
نخل‌هايي که تشنه روييدند
و زمين را به آسمان بردند
چشم‌هايي که خوب يادم هست
با من از سنگ و شيشه مي‌گفتند
زير باران بي‌امان تبر
از نفس‌هاي ريشه مي‌گفتند
ياد آن آشناي پير به خير
که نگاهش هميشه روشن بود
شب که در آسمان دعا مي‌کاشت
نگران ستاره‌ي من بود



[ یک شنبه 9 خرداد 1395  ] [ 1:17 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]