وقتی «کیارستمی» به موزه صلح جانبازان رفت طرفدارانش کجا بودند؟
کیارستمی سال گذشته به موزه صلح جانبازان رفت و قرار بود کاری برای آنها انجام دهد که میسر نشد؛ حال آیا بهتر نیست این بار را کسی مثل «فرهادی» به دوش بکشد که طعم گیلاسهای فرانسه را چشیده است. |
|
گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس- رسول حسنی، عباس کیارستمی فیلمساز مهمی بود. دیگر کسی او را به خاطر نخواهد آورد چرا که ذهن روشنفکرانه ذهن پریشانی است و ذهن پریشان فراموشکار است. این ذهن به زودی برای خود هنرمندی دیگر پیدا میکند تا غرایض سیاسیاش را از طریق او عرضه کند. کیارستمی باید در ذهن مردم بماند نه در ذهن مورخان هنر و منتقد مغرض نظام. حال اینکه این فیلمساز فقید در ذهن کدام گروه ماناتر است نیازمند تفسیر و تشریح بیشتری است که مجالی دیگر میطلبد.
اما وجه مهم این یادداشت حرفهای کیارستمی در بازدید از موزه صلح جانبازان شیمیایی در پارک شهر تهران است که قابل تامل است پیش از هر توضیحی متن این سخنان را مرور میکنیم.
چه کاری میخواستی انجام بدهی؟
زندهیاد کیارستمی سال گذشته در بازدیدش از موزه صلح جانبازان شیمیایی گفته بود: «با بازدید امروزم از این موزه متوجه شدم که بی شک شما عزیزان جانباز دوبار بر گردن ما حق دارید؛ یکی آن موقع که در موقعیت دفاع و فداکاری برای همه ما بودهاید و دیگری الان که با تمام صدمات بدنی و با انرژی عجیب، موزه صلح تهران را روایتگری میکنید، چون مرور این فجایع توأم با حماسه یک توان مضاعف نیاز دارد. باید از صمیم قلب اعتراف کنم که واقعا غیر از شما، کسی این توان عظیم را ندارد.
آدمهای عادی در بیرون از این موزه که در حال قدم زدن و تفرج در همین پارک شهر هستند و در میان درخت و گل و بوته سیر میکنند، با ورود به این موزه ناگهان به جهان تازهای وارد میشوند و بیشک دچار دو نوع عذاب وجدان و سوال خواهند شد که اولا چرا با آنکه همه ما به نوعی کم و بیش با موضوع جنگ و این دفاع آشنا هستیم تا کنون از ابعاد عظیم این ماجرای به این نزدیکی این همه غافل بودهایم و در مرحله دوم که از قبلی قطعا مهمتر است، قیاس احساس مسوولیت شما با خود است که چطور شما با تمام مشکلات بدنی، دلسوزانه هنوز اینگونه در حال سعی، تلاش و فعالیت برای آگاهی بخشی به مردم هستید. حتما این تلنگری است به هر کسی و از جمله خود من که هر کاری میتوانیم با تمام وجود و احساسمان برای کمک به شما عزیزان و راهتان انجام دهیم.
به جز آنکه به همه پیشنهاد خواهم کرد تا حتما این موزه و شما عزیزان را ببینند، این درخواست را هم از شما دارم که در مقابل روشها و هزینههای هنگفت همسو، حداقل 50 موزه مشابه همین موزهی صلح با روایتگری اصیل شما جانبازان در سراسر کشور ساخته شود، تا این لذت کشف برای دیگران نیز حاصل شود تا بیشک همه مردم نیز در این حرکت انسانی مددکار شما شوند
من واقعا با یک ذهنیت عادی وارد این موزه شدم، ولی از الان تا ابد به شدت درگیر تمام موضوعاتی خواهم بود که در اینجا مشاهده کردم، بخصوص تصویر دو چشم اشکریزان، سرخ و پیوندی جناب حسنی سعدی که خود به تنهایی اثباتی بر تمام اسناد این موزه است.»
این سخنان نکات مهم و البته کلیشهای فراوان دارد که از همه آنها میگذریم و به یک نکته بسنده میکنیم طرفدارن کیارستمی به این موزه سری زدهاند آنهایی که به تقلید از کیارستمی فیلمهای او را بازتولید کردهاند تا بیسوادی خودشان را زیر سایه سادگی نگاه کیارستمی پنهان کنند سری به این موزه زدهاند؟
ساخت 50 موزه پیشکش از کاری که قرار بود کیارستمی برای جانبازان انجام دهد هم صرفنظر میکنیم سینه چاکانی که نظام را به خاطر یک کارگردان خانه گریز هدف گرفتهاند چرا این آرزوی فیلمساز محبوبشان را عملی نکردند؟
احتمالا آدمهایی که در پارک و لای درختها و بوتهها مشغول گشت و گذار بودند همانهایی بودند که به فرودگاه امام خمینی(ره) رفتند تا پیکر بیجان فیلمساز از دست رفتهشان را بگیرند و از این نمد برای خود کلاهی ببافند. و هنوز فرصت نکردند برای یک بار هم شده این جانبازان را از نزدیک ببینند و تصمیم بگیرند 50 موزه دیگر بسازند.
البته حق دارند که نروند؛ چون این رفتن صرفهای ندارد. اگر بخواهند کاری کنند و بانی این شیمیایی شدنها را ردیابی کنند به فرانسه میرسند؛ در این صورت یا باید افشاگری کنند و رو در روی دولت «اولاند» بایستند و نخل طلایی کن را فراموش کنند یا در خیابانهای پاریس قدم بزنند و با همشهریان فرانسوی به کن بروند و از حقوق بشر بگویند و عکس یادگاری بگیرند.
اگر فرهادیها از جانبازان بگویند چه کسی «فروشنده» را بسازد و سرمایهگذارانی از آن سوی آبهای آبی پیدا کند؟