دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

به گزارش گروه فضای مجازی دفاع پرس، یکی از مشهورترین تصاویر دوران دفاع مقدس، تصویر 2 شهید است که آرام و زیبا در کنار هم آسمانی شدند. ماجرای این عکس را در زیر می خوانید.

علی شاه‌آبادی تک تیرانداز گردان و بچه سه راه آذری بود؛ برادرش امیر تازه شهید شده بود، شب ۲۱ دیماه ۶۵ قبل از عزیمت گردان از اردوگاه کرخه به سمت شلمچه زمانی که داشتیم تو چادر ادوات آماده می شدیم با پارچه‌ کهنه‌ای ساعت شبنما دارش را استتار می کردیم تا دیده نشود، یادم هست علی برای آوردن دوربین کشوئی ۱۱۰ اش تردید داشت که من گفتم بیار، صبح عملیات باهاش عکس می گیریم، بعد با همون پارچه کهنه‌ها یک روکش برای دوربینش دوختیم و داخل یک جیب خشاب اضافی سیمونوف روی فانوسقه‌اش گذاشتیم و راه افتادیم.

نیمه‌شب به پشت جاده‌ی شلمچه - بصره رسیده بودیم، پشت خاکریز شب را گذراندیم، قرار بود آنجا بمانیم تا نیروهای دیگر بما بپیوندند و صبح بریم جلو، صبح که شد گفتند محاصره شده‌ایم، بعد هم گلوله‌ی تانک بود و دوشکا و تک‌تیراندازها که ما ۳۰۰ - ۴۰۰ نفر را وسط دشت دوره کرده بودند، باران گلوله بود که می‌خورد توی گونی‌های سنگر، گودال‌هایی که توی آن‌ها سنگر گرفته بودیم، به همه‌چیز شبیه بود الا سنگر! پشت خاکریز حکومت نظامی اعلام شد، جنب می‌خوردی با سیمونوف دوربین دار مغزت می ریخت بیرون و جنازه‌ات می‌ماند روی دست بقیه بچه‌ها.

خلاصه قسمت نشد که با آن دوربین عکس دست جمعی بگیریم، من همان شب مجروح شدم و علی را دیگه ندیدم، صبح عملیات یکی از بچه‌ها که از خط برمی گشت گفت پیکر علی و عباس را دیده بود؛ عباس چمباتمه زده بود توی گودال سنگر و علی افتاده بود روش، تیر تک تیرانداز خورده بود توی سر علی از اونطرف سر دراومده بود خورده بود به سر عباس، عباس هنوز زنده بود و با خس خس نفس‌های کوتاه‌کوتاه می‌کشید، بچه‌ها سرش را پانسمان کردند ولی چند لحظه بعد توی آغوش آنها تمام کرد، آنجا تا ظهر مقاومت کردیم و بعد عراقی‌ها ریختند سرمان و ما مجبور شدیم بیایم عقب‌. در آن صبح تا ظهر، از گروهان ۱۱۰ نفره ما فقط ۲۹ نفر باقی ماندند. با همان دوربین یکی از بچه‌ها در آخرین لحظات عقب نشینی زیر حجم سنگین آتش توپخانه و پاتک گردانهای زرهی عراق، از پیکر علی و عباس ۴ عکس گرفته بود و با خودش به پادگان دوکوهه آورد. این عکس تنها دلخوشی مادر علی بود تا اینکه بقایای پیکرش پس از دوازده سال در ۱۳۷۷ در جریان تفحص شهدا کشف شد و به دست مادر چشم انتظارش رسید.

براساس خاطره‌ای از همرزم یوسف طلائیان



[ سه شنبه 19 مرداد 1395  ] [ 1:02 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]