دفاع مقدس

دفاع همچنان باقی است

اشک‌های فرمانده در واحد بهداری «بیست و هفتی‌ها» دیده می‌شود

«مرهم زخم» دومین کتاب از مجموعه «بیست و هفتی‌ها» است که به زندگی شهید «محمدحسین مردی ممقانی» می‌پردازد؛ فرماندهی که کسی اشک‌هایش را ندیده بود.

کد خبر: ۱۰۵۲۰۹

تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۵ - 24September 2016

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، نشر27 در ادامه فعالیت‌های خود برای معرفی شهدای لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) اقدام به انتشار مجموعه بیست و هفتی‌ها کرده است.

مجموعه بیست و هفتی‌ها در قالب زندگی‌نامه داستانی می‌کوشد تا به دور از جنس ادبیات آثار مستند، با بیانی روان و صمیمی به روایت زندگی‌نامه مسئولین واحد، فرمانده گردان و فرمانده گروهان‌های شهید لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) بپردازد. روایت داستانی و لحن صمیمی این مجموعه به مخاطب خود این امکان را می‌دهد تا با متنی جذاب و خواندنی روبه‌رو شود.

«واحد بهداری/1» دومین مجموعه از « بیست و هفتی‌ها» است که با عنوان «مرهم زخم» زندگی‌نامه سردار شهید محمدحسین مردی‌ممقانی، فرمانده واحد بهداری لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) را مرور می‌کند.

 

قسمتی از متن کتاب

گریه‌ی فرمانده

«روزی در حین عملیات والفجر8، عراقی‌ها فاو را با بمب‌های خوشه‌ای زدند. مصطفی مرتجی که برای سرکشی به واحد موتوری بهداری رفته بود، در همین بمباران به شهادت رسید. محمدحسین خیلی به او علاقه داشت و رویش خیلی حساب می‌کرد. بارها به بچه‌های بهداری گفته بود.«هر کاری که به مرتجی می‌سپارم، خیالم راحته. می‌دونم کار درست انجام می‌شه.» وقتی بچه‌ها خبر شهادت مرتجی را به او دادند، واکنش خاصی نشان نداد. فقط گفت: «انا لله و انا الیه راجعون.»

یک‌بار هم محمد شریعت‌زاده در جمع بچه‌های بهداری خبر شهادت مرتجی را به او داد چهره‌اش هیچ تغییری نکرد و خیلی قاطع گفت: «انا لله و انا الیه راجعون این جا جای شهادته دیگه! هرکی برای هدف دیگه‌ای اومده، بی‌خود اومده؛ وقتش رو داره هدر می‌ده.» با توجه به ارادت و دوستی بین محمدحسین و مرتجی، بچه‌ها از برخورد سرد او درباره شهادت مرتجی خیلی ناراحت شدند. بعضی‌هایشان گفتند: «ممقانی اوقدر شهید و مجروح دیده که دلش سنگ شده.»

همان روز، محمدحسین با محمد شریعت‌زاده راهی بیمارستان شهید بقایی اهواز شدند تا مقدمات انتقال پیکر مرتجی را به تهران فراهم کنند. او از شریعت‌زاده خواسته بود که همراه پیکر مرتجی به تهران برود و در مراسم دفن او شرکت کند. موقع خداحافظی وقتی با هم دست می‌دادند، محمدحسین، شریعت‌زاده را به سمت خودش کشید و سر به شانه او گذاشت و مانند ابر بهاری شروع کرد به اشک ریختن. در همان حالت به شریعت‌زاده گفت: «به پدر مرتجی سلام برسون، بگو خیلی دوست داشتم به تهران می‌اومدم و زیر تابوت مصطفی رو می‌گرفتم، اما واقعا نمی‌شه.» صدای هق‌هق گریه او را تا آن روز کسی نشنیده بود.

محمدحسین برای حفظ روحیه‌ی نیروها سعی می‌کرد جلوی خودش را بگیرد و در جمع گریه نکند.»

«مرحم زخم» زندگی‌نامه سردار شهید محمدحسین مردی‌ممقانی، فرمانده واحد بهداری لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) به کوشش «مجید محمدولی» در 140 صفحه مصور توسط نشر 27 در 3000 جلد منتشر شده است.

انتهای پیام/ 161

 

 

منبع: خبرگزاری دفاع مقدس



[ شنبه 3 مهر 1395  ] [ 12:44 PM ] [ مهدی گلشنی ]

[ نظرات0 ]