نام پدر: ابراهیم | تاریخ تولد: 1348/08/04 |
محل تولد: ایران - سمنان - سرخه | تاریخ شهادت: 1365/10/22 |
محل شهادت: شلمچه | طول مدت حیات: 17 سال |
مزار شهید: گلزارشهدای سرخه-سمنان |
وصیت نامه
...و اما چند کلامي با پدر و مادر عزيزم: من بنا به فرمان خداوند و براي رضاي او و نابودي کفار به جبهههاي جنگ رفتم و رفتم تا شايد که بتوانم ذرهاي از دين خود را به اسلام و مسلمين ادا نمايم و هيچ فردي در آمدن[م] به جبهههاي جنگ مسئول نيست و نبوده، چون خودم با چشم باز اين راه را انتخاب کرده و براي مبارزه و دفاع از اسلام و کيان مسلمين به جبهه آمدم.
پدرم از شما طلب بخشش مينمايم که بدون اجازه شما و از روي کملطفي، با شما خداحافظي نکردم و باز هم معذرت ميخواهم. نميدانم چه بگويم، زبانم قادر به گفتن نيست و قلمم از نوشتن زحمات شما عاجز.
من در طول زندگيم فرزند خوبي براي شما نبودم و نتوانستم به شما کمکي کرده باشم، تا به هدفتان برسيد و در زندگاني خيلي شما را آزرده خاطر کردم و نتوانم از شما پوزش بطلبم.
شما اي پدر خيلي افتخار کن که فرزندت خطي را انتخاب کرده و در راهي شهيد شده که تمام شهدا آن را برگزيدهاند و راهي است که حسينبنعلي(ع) انتخاب کرد و بر عليه ظلم و جور مبارزه کرد و سازش نکرد و خيلي افتخار کن که فرزندت خدايي ناخواسته قرباني راه کثيف اعتياد نشده و يا به ضدانقلابيون و منافقين نپيوسته تا به عنوان محارب و ملحد شناخته و اعدام شود و يا به وسيله بيماري و يا تصادفات ديگر و يا در بستر، از دنيا برود و واقعاً هم خيلي تأسفآور است که در اين برهه که انسان در عصر شهادت است، با مرگي غير شهادت بميرد و در آخر باز هم از شما ميخواهم که مرا عفو کنيد و عذرم را بپذيريد.
انشاالله خداوند به شما اجر و پاداش عظيم عنايت بفرمايد.
و اما تو اي مادرم، نميدانم با کدامين قلم و کدامين کلام از زحمات طاقتفرسايي که برايم کشيدهايد، تشکر نمايم و ميدانم زبانم ناچيز است و نميتواند از خدمتهاي شما به بندهي حقير تشکر نمايد. فقط ميتوانم از خدا بخواهم که اجر و پاداش عظيم و فراواني به شما عنايت فرمايد.
مادرم ميدانم و مطمئنم که در آن کانون گرم و باصفايي که بودم، نتوانستم آن طور که شايسته فرزندي است، وظيفهام را نسبت به شما ادا نمايم.
مادرم هنوز آن صداي دلنشين تو که شبها برايم قصههاي قرآن و احکام خدا را ميگفتي، از گوشم بيرون نرفته. اميدوارم که مرا عفو نماييد.
شما وظيفه را نسبت به من و تربيت من به حد اعلي انجام دادهايد و شما درس مقاومت و ايثار را به من ياد دادهايد و من هم به داشتن چنين مادري مهربان، افتخار ميکنم و شما بوديد که کلام حسين بن علي(ع) آن سرور آزادگان را در گوشم زمزمه کرديد که: «مرگ با عزت اگر خونين بود، بهتر از زندگي ننگين بود».
و از شما ميخواهم بقيهي رسالت را خود به پايان برسانيد و در مقابل سختيها و مشکلات اين دنيا، صبور باشيد که «انالله معالصابرين».
از شما پدر و مادرم ميخواهم که حلالم کنيد و از سر تقصيرات کوچک و بزرگم بگذريد، که اگر رضايت والدين به همراه نباشد، اعمال ما اگر پاک و خالص باشد، آلوده خواهد شد و مورد پذيرش خداوند و باري تعالي قرار نخواهد گرفت و اگر جنازهام نيز به دست شما نرسيد، اصلاً ناراحت نباشيد که «الهي رضاً برضائک».
اگر شد جسم من بيسر
مشو غمگين ايا مادر
که در راه خدا هرگز
ندارد ارزشي پيکر
به راه حق نهادم سر
شدم قرباني رهبر
و اما برادرانم از شما نيز طلب مغفرت ميکنم. از شما نيز ميخواهم که صبور و مقاوم باشيد. بعد من در مساجد و محافل و در صحنههاي اجتماعي طوري ظاهر شويد که باعث تقويت روحيه امت حزبالله و نااميدي مخالفين شود و ميبخشيد که نتوانستم حق برادري را نسبت به شما ادا نمايم.
و اي برادر بزرگم از شما خواهش دارم که بعد از من مراقب پدر و مادر و خواهرم باش و نگذار روزگار به آنها سخت بگذرد و تا آنجا که ميتواني آرامش را براي آنها تأمين کني.
خواهرانم، در زندگي خود حضرت فاطمه(س) را نمونه و الگوي زندگي خود قرار دهيد و از اخلاق و رفتار او درس بگيريد و چون زينب(س) حجاب را حفظ کنيد و فرزندانتان را به راه اسلام و قرآن و به نفع جامعه اسلامي تربيت کنيد و همواره در سنگرهاي مسجد نمازهاي جمعه و جماعت شرکت کنيد. از همه شما ميخواهم که در شهادت من گريه و زاري نکنيد و بيتابي از خود نشان ندهيد و تا آنجايي که ميتوانيد لباس سياه نپوشيد. زيرا من با لباس خونين و سرخ به معبودم شتافتم و چون کوهي راسخ در مقابل دشمنان اسلام بايستيد. ولي هر گاه دل شما گرفت و خواستيد گريه کنيد به ياد کربلاي امام حسين(ع) و شهادت هفتاد و دو تن از ياران باوفايش و به ياد اسارت زينالعابدين(ع) و حضرت زينب(س) بعد از شهادت آنها گريه کنيد.
از تمام رزمندگان و امت حزبالله و عاشقان کربلاي حسين(ع) تقاضا دارم که اگر روزي بعد از شهادت من راه کربلاي حسين(ع) باز شد و قبر حسين(ع) را زيارت کرديد بگوييد حسين(ع) جان بسيار بسيار عزيزاني بودند که آرزوي زيارت قبر تو را داشتند ولي موفق نشدند.
در پايان به تمام دوستان و آشنايان و هم محليها و کساني که مرا ميشناسند، سلام عرض ميکنم و از شما ميخواهم که اگر بدي و يا و اگر کينهاي در دل دارند، قسمشان ميدهم به خون به ناحق ريختهي اباعبداللهالحسين(ع) که مرا حلال کنند و مرا ببخشند و اگر کساني از من طلبکارند به خانوادهام مراجعه کنند و مقدار طلبشان را دريافت دارند.
ضمناً اين بندهي حقير خدا دو سال نماز و دو ماه روزه به معبودم بدهکارم اميدوارم بعد از من آنها را نيز انجام دهند. وعدهي ديدار ما روز محشر. ضمناً وصيتنامه قبلي نيز اعتبار دارد.
تا شنيدم صوت جانان بحر وصلش پر گرفتم
مرگ سرخ عاشقي را از شعف در برگرفتم
جان به راه حق نهادم چون خودم را هديه دادم
جمله تار و پود خود را هديه به رهبر گرفتم
يکي در سنگر عشق شرف مردانه ميميرد
يکي از فرط مستي گوشه ميخانه ميميرد
يکي در محراب عشق به خون خود ميغلتد
يکي همچون منافق در ره بيگانه ميميرد
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
پایگاه اطلاع رسانی ایثار، تاریخ: - / - / - |
کتاب وصیت نامه کامل شهدا (استان سمنان) دفتر اول، صفحه:621، تاریخ: - / - / - |