دشمن را وجب به وجب عقب رانديم
از ويژگیهای «عمليات غدير» اين است كه همانند «مرصاد» چند روز پس از قبول قطعنامه انجام گرفته است.
کد خبر: ۲۵۰۸۸۹
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۶:۰۰ - 03August 2017
به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، «عمليات غدير» در روزهای پايانی جنگ انجام گرفت. عملياتی بزرگ و تأثيرگذار كه اگر با موفقيت همراه نمیشد، شايد اكنون تاريخ جنگ بهگونه ديگری رقم میخورد. از ويژگیهای «عمليات غدير» اين است كه همانند «مرصاد» چند روز پس از قبول قطعنامه انجام گرفته است.
آن زمان كه دشمن بعثی به تصور ضعف در جبهه ايران اسلامی به كشورمان حمله كرد، يگانهای حاضر در منطقه خوزستان يا آنهايی كه به سرعت خود را به اين جبهه رسانده بودند، چنان مقاومتی در برابر انبوه تانکهای دشمن نشان دادند كه براي بعثيها قابل باور نبود. اين يگانها در ميان كمبود تسليحات و نفرات، طي عمليات غدير به صفوف تانكهاي دشمن حمله كردند و او را وجب به وجب و متر به متر وادار به عقبنشيني كردند. در حالي كه هنوز در ايام گرم مردادماه قرار داريم، به سراغ سرهنگ امين ياميني از رزمندگان حاضر در عمليات غدير رفتيم تا بيشتر از حال و هواي روزهاي پاياني جنگ بدانيم.
به عنوان يك رزمنده حضور در جبهههاي جنگ را از چه زماني تجربه كرديد؟
من متولد سال 46 هستم. وقتي جنگ شروع شد سنم به جبهه رفتن قد نميداد، اما از زماني كه مجوز اعزام گرفتم تقريباً تا پايان جنگ در جبهه بودم. سال 62 در 16 سالگي براي اولين بار به عنوان بسيجي به جبهه رفتم. كمي بعد پاسدار شدم و تداوم حضورم در جبهه در همين كسوت پاسداري بود تا اينكه جنگ به اتمام رسيد.
تمام اين مدت را در لشكر 10 سيدالشهدا(ع) بوديد؟
اكثر بچههاي استان تهران رزمنده لشكر10 سيدالشهدا(ع) ميشدند و من هم عمده حضورم در جبههها را در اين لشكر بودم.
بين 27 تير ماه تا حدود پنجم مردادماه كمتر از 10 روز ميشود، اما روزهايي پر التهاب و پر حادثه كه هر آن اتفاقي در جبههها ميافتاد، آن زمان در كدام منطقه بوديد؟
همانطور كه گفتيد روزهاي آخر جنگ واقعاً شرايط خاصي در جبههها حكمفرما بود. اول پذيرش قطعنامه، بعد حمله دشمن، سپس حمله منافقين و حوادث ديگر كه باعث شد اين مقطع از جنگ را يكي از خاصترين مقاطع دفاع مقدس بدانيم. آن زمان من فرمانده يكي از گروهانهاي گردان حضرت زينب(س) از لشكر 10 بودم. بخشي از نيروهاي لشكر مقارن با روزهاي پاياني جنگ در ماووت عراق مستقر بودند. بعد از عمليات نصر 4 كه ماووت را گرفتيم، همين طور آنجا بوديم تا اينكه قطعنامه پذيرفته شد و از ما خواستند منطقه را تخليه كنيم. در ماووت خبر پذيرش قطعنامه را شنيديم.
حال و هواي آن روزهاي جبههها چطور بود؟
در رأس پذيرش قطعنامه حضرت امام قرار داشت و به تبعيت از ايشان ما هم موضوع را پذيرفتيم ولي يكسري مسائل وجود داشت كه باعث ناراحتي و نگراني رزمندهها ميشد. حضرت امام از اول جنگ تا روزهاي پاياني جنگ شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه را بيان ميكردند اما ما ميديديم كه فتنه هنوز وجود دارد و قطعنامه نيز پذيرفته شده است. اين نگراني بين رزمندهها وجود داشت كه مبادا برخي با اهمالكاريشان باعث نوشيدن جام زهر توسط حضرت امام شدهاند. خوب يادم است وقتي اخبار ساعت 2 بعدازظهر 27 تيرماه 67 پذيرش قطعنامه را اعلام كرد، موجي از ناراحتي در ميان رزمندهها ايجاد شد. حتي بعضي از رزمندهها گريه ميكردند. لحظات قابل وصف نيست. منتها همانطور كه عرض كردم چون در رأس پذيرش قطعنامه، امام قرار داشت، ما خودمان را مكلف به امر ولي فقيه ميدانستيم.
دو يا سه روز بعد از پذيرش قطعنامه هم كه دشمن حمله كرد. شما كه در منطقه ماووت بوديد چطور خودتان را به جنوب رسانديد؟
بعد از پذيرش قطعنامه به ما دستور دادند بايد به عقب برگرديم. در همين بين خبر رسيد كه دشمن به مناطق مرزي شلمچه، زيد، شرهاني، پيچ انگيزه و. . . حمله كرده است. در واقع دشمن از شمال تا جنوب خوزستان حمله كرده بود. انگار كه زمان به عقب برگشته باشد، بار ديگر مثل 31 شهريورماه 1359 شاهد حمله همهجانبه بعثيها بوديم. لشكر 10 دو اردوگاه اصلي در جنوب داشت. يكي در كنار سد دز نزديكيهاي دزفول و ديگري اردوگاه كوثر در اهواز. به محض شنيدن حمله دشمن، همه گردانها براي بازسازي نيروهايشان به اين دو اردوگاه رفتند. آن زمان كمبود نيرو داشتيم و بايد گردانها يگان رزميشان را بازسازي ميكردند. يادم است همان روز 31 تيرماه شايد چند ساعت بعد از يورش دشمن، روي جاده اهواز به خرمشهر با آنها درگير شديم.
در صحبتهايتان به كمبود نيرو اشاره كرديد، چرا در مقطع حساسي مثل آخر جنگ بايد جبههها با كمبود نيرو رو بهرو ميشدند؟
بخشي شايد به خاطر جو پذيرش قطعنامه بود كه مردم احساس ميكردند حالا كه جنگ تمام شده نيازي به حضور در جبههها نيست. بخشي هم مربوط به فصل تابستان ميشد. خيلي از مردم روستايي در تابستان سر زمينهاي كشاورزي كار ميكردند و امكان حضور در جبهه را نداشتند. فقط برخي از ادارات و نهادها اعزام داشتند كه نيروهايشان پاسخگوي گستره جبههها نبود. همه اين عوامل دست به دست هم داده بودند تا در آن مقطع حساس، تيپها و لشكرها كمبود نيرو داشته باشند.
عراقيها تا چه مناطقي پيشروي كرده بودند؟
سرعت پيشرويشان واقعاً زياد بود. در برخي از مناطق به عمق 100 كيلومتري نفوذ كرده بودند. خود ما اولين جاهايي كه با دشمن درگير شديم در پادگان حميد، ايستگاه حسينيه و دارخوين بود. در اين سه نقطه بود كه گردانهاي لشكر 10 به مصاف دشمن رفتند. هر كدام از اين مناطق چند كيلومتر با هم فاصله دارند و شرايطي پيش آمده بود كه گردان بدون اينكه ارتباطي با هم داشته باشند، مستقلاً با دشمن درگير ميشدند.
در همين زمان امام يك پيام عجيبي صادر ميكنند و از سپاه ميخواهند متر به متر بجنگد و دشمن را بيرون بيندازد، شنيدن اين پيام خاص چه حسي را در ميان رزمندهها ايجاد كرد؟
پيام امام(ره) به اين مضمون بود كه «اين نقطه حياتي كفر و اسلام است. يعني نقطه شكست يا پيروزي يا اسلام يا كفر است و بايد متر به متر جنگيد و هيچ چيز از هيچ كس پذيرفته نيست و اينجا نقطهاي است كه يا موجب ميشود سپاه دوباره در كشور حيات پيدا كند يا براي هميشه يك سپاه ذليل و مردهاي بشود.» وقتي اين پيام صادر شد، ما به حساسيت اوضاع بيش از پيش پي برديم. تلنگري براي ما بود كه باعث شد نيرو و انگيزه فوقالعادهاي در ميان رزمندهها ايجاد شود. همين طور ايشان پيامي را هم براي مردم اهواز و خوزستان صادر كرده بودند. بعد از صدور اين پيامها، ما به رغم كمبود تسليحات و امكانات با شدت بيشتري با دشمن درگير شديم. بچهها بيمحابا ميجنگيدند. بعثيها هم كه از نظر تسليحات واقعاً برتر بودند، مقاومت ميكردند و در بعضي از نقاط برخي از گردانها تا آستانه محاصره توسط دشمن پيش رفتند. شما تصور كنيد ما بايد در گرماي اواخر تيرماه و اوايل مردادماه در جبهه خوزستان با ستونهاي تانك دشمن ميجنگيديم، اما چون ميخواستيم دل امام را شاد كنيم، بچهها تا آخرين رمق مقاومت ميكردند و توانستيم روي بعثيها را كم و آنها را وادار به عقبنشيني كنيم. اگر اين مقاومتها نبود امكان سقوط خرمشهر ميرفت. آن وقت دشمن دست پري در مذاكرات داشت كه شكر خدا موفق به اين كار نشد.
همين درگيريها نام عمليات غدير گرفت؟
ما در دو مرحله وارد عمليات شديم. عمليات غدير كه البته بعدها اين نام روي آن گذاشته شد، در سوم مردادماه انجام گرفت. ابتدا ما دشمن را كه در برخي از نقاط 100 كيلومتر پيشروي كرده بود عقب زديم و در مرحله بعدي بايد مرزها را تأمين ميكرديم. بنابراين در روز دوم مردادماه 67 در اتاق جنگي كه در منطقه شلمچه قرار داشت، توسط مرحوم حاج حسين پروين جانشين وقت لشكر 10 سيدالشهدا(ع) براي عمليات غدير توجيه شديم. آن زمان سردار علي فضلي دچار مشكلات جسمي شده بود و حاج حسين پروين به جاي ايشان يگان را فرماندهي ميكرد. بعد از توجيهات و هماهنگيهاي اوليه قرار بر انجام عمليات شد. اما منطقه عملياتي از يك عقبه ضعيفي برخوردار بود. بايد روي جادهاي عمل ميكرديم كه دو طرفش آب گرفتگي بود و به موازاتش جاده ديگري قرار داشت كه يگانهاي ديگر از آنجا وارد عمل ميشدند. ما بايد با يگانهاي همجوارمان روي جاده آسفالته الحاق ميكرديم و دست ميداديم. واقعاً كار سختي پيشرو داشتيم.
دشمن چه امكاناتي را براي مقابله با رزمندهها تدارك ديده بود؟
در اين عمليات ما هيچ راهي جز ورود به اهواز و خرمشهر از طريق جاده نداشتيم. جادهاي كه 20، 30 متر بود و دشمن هم اين را به خوبي ميدانست و روي عرض جادهاي كه 20 الي 30 متر بيشتر نبود، انواع و اقسام سلاحهاي منحني زن، توپ، تانك،ضد زره و... مستقر كرده بود. اكثر بچههايي كه در اين عمليات توفيق شهادت نصيب شان شد، به واسطه گلوله مستقيم تانك يا اس پي جي به شهادت رسيدند. يعني شاهد يك جنگ تمام عيار تن و تانك بوديم. اما رزمندهها جانانه جنگيدند و مواضع عراق را يكي بعد از ديگري تسخير كردند و تا قبل از روشنايي صبح به نقطه صفر مرزي رسيديم و مرزها را تأمين كرديم. در اين عمليات شهدايي مثل مصطفي چارلنگ، علي دهقان، حسن تلاوت و... را داديم تا توانستيم دوباره به مرز شلمچه برسيم.
گويا بعد از رسيدن نيروها به شلمچه، رزمندهها ميخواستند دوباره به خاك عراق ورود كنند؟
وقتي رزمندهها به مرز رسيدند، به دليل خيانتي كه دشمن كرده بود ميخواستند آنها را داخل خاك خودشان تعقيب كنند ولي وقتي خبر به حضرت امام ميرسد، ايشان ميفرمايند ما به واقع كلمه قطعنامه را پذيرفتهايم و مثل دشمن نيستيم كه خلف وعده كنيم. بنابراين در همان مرزها مستقر شديم و به خاك عراق ورود نكرديم.
چه زماني جبههها آرامش خود را بازيافتند؟
ميتوانم بگويم از روز بعد از عمليات يعني از چهارم مردادماه آرامش منطقه را فراگرفت اما در همين زمان خبر حمله منافقين از مرز خسروي و پيشرويشان به كرند و اسلام آباد را شنيديم. به دستور فرمانده لشكر، يك عده از رزمندهها كه در اردوگاه دزفول بودند، به منطقه عملياتي مرصاد هلي برن شدند و در عمليات مرصاد شركت كردند. هر لحظه و هر ساعت دو هفته پاياني جنگ مملو از حوادثي بود كه انگار تمامي نداشت. جنگ به ظاهر تمام شده بود، اما هر روز با واقعه و حادثه خاصي روبهرو بوديم. حوادثي كه به لطف خدا و ايستادگي رزمندگان همگي به نفع جبهه خودي تمام شد و ما دفاع مقدس را با دو عمليات پيروز و موفق «غدير و مرصاد» به اتمام رسانديم.
منبع: روزنامه جوان