روایتی از خلبان شهیدی که دفاع از کشور را به زندگی در آمریکا ترجیح داد
در کوران جنگ، شرکت آمریکایی «بِل» که شجاعت و رزمآوری خلبانان ایرانی را شنیده و دیده، برای آنها دعوتنامه و پیشنهاد اقامت در آمریکا میفرستد. «ابراهیم فخرایی» یکی از خلبانهایی بود که دعوتنامه را نپذیرفت؛ یکی از کسانی که حاضر نشد آتش و خاک و خون را رها کرده و پا به زندگی پرزَرقوبرق آمریکایی بگذارد.
کد خبر: ۲۵۸۲۰۷
تاریخ انتشار: ۰۷ مهر ۱۳۹۶ - ۱۴:۳۹ - 29September 2017
به گزارش دفاع پرس از مشهد، بزرگترین یار و یاور حسین(ع)، عباس(ع) بود. او فرزند علی(ع) و برادر حسین(ع) بود، با این حال هرگز برادر خود را به نام صدا نزد. علی (ع) در شب شهادتش حسین را به عباس(ع) سپرده بود و این علمدار باوفا همراهی و خدمت به حسین(ع) را تا لحظه پایان بر خود واجب می دانست. او بهترین الگوی رشادت بود. زیرا پرچمدار سپاه بود و پرچم را به دست رشیدترین و شجاعترین رزمآور لشکر میسپارند.. شمر به خیمههای امام حسین(ع)نزدیک میشود و عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی (ع)که مادرشان ام البنین علیهاالسلام بود) را صدا میزند. آنها بیرون میآیند. شمر میگوید: «از عبیداللّه برایتان امان گرفتهام». آنها همگی میگویند: «خدا تو را و امان تو را لعنت کند. ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!»
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
از بین 100 هزار نفر که برای آزمون خلبانی ثبتنام کرده بودند، سیوشش نفرشان توانسته بودند مجوز پذیرش بگیرند. در دوره آموزش این سیوشش نفر، بهجای این که دانشجوها به آمریکا روند، استادخلبانهای آمریکایی به ایران میآمدند. یک روز در یکی از کلاسهایشان، استاد، یک دانشجوی ایرانی را تحقیر و به او توهین کرده بود. ابراهیم، از جا برخاسته و پاسخ توهین استاد را با مشتِ گرهکرده داده بود. خبر مشت ابراهیم و دندانهای خرد شده استاد در دانشکده میپیچد و فرمانده وقت هوانیروز، ابراهیم را فرا میخواند. جرم ابراهیم سنگین است و جریمهاش زندان و اخراج از دوره.
ابراهیم میگوید: «اگر به خودم توهین کرده بود که میکشتمش». استاد میگوید: «احسنت! ایران برای دفاع از خودش به اینچنین خلبانهایی نیاز دارد».
ابراهیم دوره خلبانی را پشت سر گذاشت. عراق به ایران حمله کرده بود. سال 1359، در یکی از مأموریتها، بالگرد ابراهیم مورد اصابت گلولة دشمن قرار گرفته و در کارون سقوط میکند. ابراهیم با کمک بومیهای منطقه خود را نجات میدهد. بعدها خودش تعریف میکند که «زمانی که هلیکوپتر را زدند، من احساس کردم در دامن بیبی فاطمة زهرا(س) هستم و ایشان چادرش را جلو گلولهها گرفته بود».
غوغای جنگ ادامه دارد. شرکت آمریکایی «بِل» که شجاعت و رزمآوری خلبانان ایرانی را شنیده و دیده، برای آنها دعوتنامه و پیشنهاد اقامت در آمریکا میفرستد. ابراهیم یکی از خلبانهایی بود که دعوتنامه را نپذیرفت؛ یکی از کسانی که حاضر نشدند آتش و خاک و خون و دربهدری دفاع از وطن را رها کرده و پا به دنیای آرامش و آبادانی و زندگی پرزَرقوبرق آمریکایی بگذارند.
... در شلمچه و شرق بصره غوغایی برپاست. ابراهیم پای در رکاب بالگرد «کبری» میگذارد و به دشمن میتازد.
... پانزدهم اسفندماه سال 1365، بالگرد ابراهیم برای آخِرین بار مورد اصابت قرار میگیرد و ابراهیم و آتش و بالگرد در خاک عراق سقوط میکنند.
نیمههای سال 1378 از نیروهای گروه تفحّص منطقة شلمچه و دارخوین به خانوادة «فخرایی» خبر میدهند که یک پلاک تازه پیدا شده است...
بر اساس زندگینامه خلبان شهید «ابراهیم فخرایی»
انتهای پیام/