روایت رزمنده یک دستی که با شمشیر میجنگید
روزی در حالی که نیروها در ارتفاعات قلاجه برنامه صبحگاهی را اجرا میکردند، عبدالرزاق چفیه به گردن، پرچم یا حسین و شمشیر به دست وارد میدان صبحگاه شد و گفت «من اگر نمیتوانم اسلحه به دست بگیرم، با شمشیر به میدان میآیم».
کد خبر: ۲۶۵۴۴۸
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۳۹۶ - ۰۲:۲۰ - 08November 2017
گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: اگر شجاعت و ازخودگذشتی ملت ایران در جنگ تحمیلی هشت ساله را در قیاس با بسیاری از جنگهایی که ایران از سر گذارانده است، بینظیر بدانیم، اغراق نکردهایم. در تاریخ ثبت نشده است که یک مادر پنج فرزندش را به جنگ فرستاد و بعد از شهادت آنها خم به ابرو نیاورد؛ اما در جنگ تحمیلی اینگونه وقایع بسیار رخ داد. زمانی که جنگ به ایران تحمیل شد، زن و مرد و پیر و جوان همگی به میدان نبرد نابرابر حق علیه باطل آمدند. یکی از این دلیرمردان شهید «عبدالرزاق علی شیری» است. او با وجود اینکه از ناحیه پای چپ فلج بود، نگذاشت این مشکل مانع از حضورش در جبهه شود.
برای آشنایی بیشتر با این دلیرمرد دوران دفاع مقدس به سراغ «مهدی رمضانی» از راویان دوران دفاع مقدس رفتیم. وی در گفتوگو با خبرنگار دفاع پرس، فعالیتهای عبدالرزاق در جبههها را تشریح کرد که در ادامه ماحصل آن را میخوانید.
آن زمان گردانها، نیروهایش را در صبحگاه دوکوهه جذب میکردند. یکی از فرماندهان بعد از صبحگاه فعالیتها و وظایف گردان پیاده را شرح میداد و میگفت که نیروی پیاده با چه خطراتی مواجه است. همچنین شب عملیات باید با سلاح سبک به دل دشمن بزند و... . یکی از فرماندهان تخریب نیز شرح وظایف یک تخریبچی را شرح میداد. نیروهایی که به تازگی به منطقه عملیاتی آمده بودند، بر حسب علاقه یکی از گردانها را انتخاب میکردند. عبدالرزاق نیز یکی از افرادی بود که جذب گردان پیاده شد. عبدالرزاق حین راه رفتن پای چپش را بر روی زمین میکشید. از او جویا شدند که آیا مجروح یا تصادف کرده است که با پاسخ منفی مواجه شدند. عبدالرزاق شرح میدهد که در دوران طفولیت بر اثر تب از ناحیه پای چپ فلج میشود؛ اما در سنین کودکی با ورزش کمی بر پاهایش تسلط مییابد و بدون عصا راه میرود. عبدالرزاق وقتی دودلی فرماندهان برای بازگشت او به عقب یا حضورش در گردان را میبیند، از آنها میخواهد تا چند روزی به او فرصت دهند که اگر توانست از عهده وظایف خود برآید، در گردان بماند.
در خشم شب، عبدالرزاق آمادهترین نیرو بود و با پشتکار فعالیتهای آموزشی را دنبال میکرد. از این رو فرماندهان تصمیم میگیرند که او را نگه دارند. در نخستین عملیات وی از ناحیه گوش مجروح میشود اما به عقب بازنمیگردد.
دومین عملیاتی که وی در آن شرکت داشت، مسلم ابن عقیل بود. در این عملیات بعد از سخنرانی شهیدان همت و دستواره و پیش از شروع عملیات، مقر مورد هدف هواپیماهای دشمن قرار میگیرد. حدود 90 تن از رزمندگان در این عملیات مجروح یا شهید میشوند. صحنه این عملیات تداعی کننده، ظهر عاشورا بود. رزمندگان، تکههای بدن دوستان خودشان را با اشک جمع میکردند که در همین حین چشمشان به عبدالرزاق میافتد. دست چپ وی قطع شده بود اما وی میخندید. به او گفتند که نیمی از بدنت را از دست دادی، بنابراین برای همیشه باید به عقب برگردی. عبدالرزاق میخندید و میگفت که 20 روز دیگر برمیگردد. عبدالرزاق با وجود مجروحیت خود و دوستانش، به باقیماندگان روحیه میداد. وی به جهت مجروحیت به عقب منتقل شد.
عبدالرزاق مدتی بعد برای حضور در عملیات والفجر 4 وارد منطقه عملیاتی شد. فرمانده یکی از گردانهای لشکر 27 محمدرسول الله(ص) خطاب به وی میگوید که عبدالرزاق تو تا الان با یک دست تیراندازی میکردی. آنجا دشت بود اما میخواهیم به ارتفاع برویم. ممکن است به خاطر عدم کنترل بر روی اسلحه، به نیروهای خودی ضربه بزنی.
وی از سخنان فرمانده ناراحت شد، به همین خاطر مرخصی گرفت و به عقب بازگشت. روزی در حالی که نیروها در ارتفاعات قلاجه برنامه صبحگاهی را اجرا میکردند، عبدالرزاق چفیه به گردن، پرچم یا حسین وشمشیر به دست وارد صبحگاه شد.
عبدالرزاق در پاسخ تعجب حاضران میگوید که من اگر نمیتوانم اسلحه به دست بگیرم، با شمشیر به میدان میآیم. وی در یکی از مراحل عملیات والفجر 4 شرکت کرد. یکی از نیروهای بعثی وی را در این عملیات به رگبار میبندد. سه تیر به سینه وی اصابت میکند. دو تن از رزمندگان پیکر وی را با پتو به عقب بردند. دوستان عبدالرزاق به او میگویند که در آخرین لحظات عمرت «اشهدت» را بخوان اما وی خندید و گفت هنوز وقت شهادت من نرسیده است.
این رزمنده دلیر از این عملیات نیز جان سالم به در میبرد. پس از معالجه این بار در قالب تخریبچی لشکر محمدرسول الله(ص) به میدان نبرد وارد میشود.
عبدالرزاق در دی ماه 64 ازدواج کرد. معلولیت، مجروحیت و ازدواج نتوانست او را از ادامه فعالیتهایش منع کند. وی در بهمن ماه، همراه با گردان علی اصغر (ع) به فرماندهی شهید حسین اسکندرلو وارد جزیره ام الرصاص و آن سوی اروند میشود. این عملیات با هدف ضربه زدن و فریب دشمن بود تا سایر یگانها وارد فاو شده و عملیات والفجر 8 را به سرانجام برسانند.
سه روز بعد جزیره ام الرصاص تخلیه و ماموریت دیگری به گردان علی اصغر (ع) سپرده شد. نیروهای این گردان باید پاتکهای دشمن در فاو و اطراف کارخانه نمک را دفع میکردند. عبدالرزاق با شمشیری که بر دست داشت، در این عملیات به رسالت خود پایان داد.
وی برای خاموش کردن چهارلول دشمن، شمشیر به دست و نارنجک به کمر وارد سنگر دشمن شد. دقایقی بعد تیربار خاموش شد و عبدالرزاق نیز به شهادت رسید.
عبدالرزاق علی شیری در یک اسفند ماه 64 به شهادت رسید و پیکرش 13 سال بعد در فاو تفحص و به آغوش خانواده بازگشت. پیکر وی در گلزار شهدای امامزاده محمد کرج آرمیده است.
انتهای پیام/ 131