جنبش حوثي، نخستين بار در سال 1990 به عنوان جنبش يا سازماني فكري سياسي و
مسلح ابراز وجود كرد. تا پيش از اين، فعاليت اوليه اين جنبش، محدود به
ارائه آموزش هاي ديني به جوانان و تربيت و كادرسازي مي شد، طبعاً فعاليت
هاي اين جنبش مطابق مذهب زيدي بود كه مذهب اكثريت مردم يمن است.
سازمان جوانان مؤمن (الشباب المؤمن) دو مرحله را پشت سر نهاد. مرحله تاسيس و شكل گيري كه از سال 1990 و كمي پس از اعلام وحدت دو يمن در برخي از مناطق استان صعده - در شمال پايتخت (صنعا) - آغاز شد. مراكز حوثي ها كعبه آمال بسياري از جوانان شد كه از نقاط مختلف و استان هاي مشهور به گرايش زيدي هادوي به صعده مي رفتند. رفته رفته دامنه فعاليت حوثي ها از استان صعده به استان ها و شهرستان هاي ديگري كشيد كه صبغه زيدي اشان قوي بود. تا اين كه شمار دانشجويان اين مركز در استان صعده به پانزده هزار تن و بنا به اعلام بيانيه اي به نام شيعيان اثني عشري يمني به هجده هزار تن رسيد.
مرحله دوم، كه مرحله رويارويي مسلحانه و يا سازمان دهي مسلحانه علني - معروف به جامعه الحوثي - است، از سال 2004 آغاز شد. از اين مقطع زماني به بعد، جماعت حوثي به گروه ها يا ميليشياهاي نظامي اي تبديل شد كه داراي بعد ايدئولوژيك بود. اين گروه هاي نظامي طي 4 سال پنج جنگ مسلحانه را با ارتش يمن سامان دادند. آغاز اين دوره چهار ساله 18/6/2004 و پايان آن 17/7/2008 بود. البته ميان هر جنگ و جنگ بعدي، دوره استراحتي فاصله افكند.
دامنه عمليات جنگ پنجم البته گسترده تر بود و در مناطق صعده محدود نماند و به مناطقي كشيده شد كه به طور سنتي، گرايش زيدي هادوي دارند. يكي از اين مناطق، شهرستان بني حشيش يكي از نزديك ترين شهرها به صنعاء است. اين جنگ به شدت ارتش يمن را به خود مشغول كرد.
با اين كه ارتش يمن اعلام كرده كه وضعيت را در كنترل خود دارد، اما بعيد به نظر مي رسد كه اين درگيري ها در آينده تكرار نشود، چنان كه در درگيري هاي پيشين نيز هر بار بيانيه هاي ارتش حكايت از خواباندن نزاع را داشت. ريشه اين درگيري ها را بايد به ريشه هاي ايدئولوژيك اين جماعت و در هم تنيدگي عوامل ايدئولوژيك و مذهبي با عوامل سياسي و اجتماعي و اقتصادي پيوند داد.
بستر تاريخي
براي درك پديده جماعت حوثي بايد به اين دو حقيقت اشاره كرد :
نخست، اين كه دو مذهب اصلي مردم يمن يعني شافعي و زيدي است كه مردم يمن در سايه اين دو مذهب تاكنون برادرانه زيسته اند.
اگرچه امام زيد، نخستين مؤسس زيديه در يمن است، اما وي شرط نسبي يا خانوادگي و حتي افضل بودن را براي انحصار خلافت در خاندان علوي مطرح نكرد و در امر خلافت، مصلحت مسلمانان و عدالت والي را شرط كرد؛ هرچند چنين چيزي را امامت مفضول با مراعات شرط كفايت و عدالت ناميد و از فرض هاي اتوپيايي دوري جست. اما اين شيوه نظري، خلاف نظري است كه پس از آمدن امام هادي در سال 284 ق به يمن - براي بار دوم - شايع و رايج شده است. از آن زمان تاكنون، وي مؤسس نخستين دولت زيديه در يمن شد و در ايام حكومت امام هادي، در پاره اي مناطق يمن، ايده انتساب به امام حسن و امام حسين(ع) شكل گرفت و به عنوان پيش شرط براي هر كسي كه در خود شايستگي حكومت را مي ديد مطرح شد.
دوم، اين كه امام زيد نه تنها نسبت به بزرگان صحابه اهانت روا نمي داشت، بلكه خلافت شيخين را پذيرفته بود و از كساني كه به آنان اهانت مي كردند دوري مي جست و همين رفتارش سبب شد تا غالب سپاهيانش از او روي گردان شوند و در جنگ با ارتش هشام بن عبدالملك تنها 218 تن با او ماندند.
عوامل ظهور
عوامل ظهور جنبش حوثي را مي توان به عوامل دروني و عوامل خارجي تقسيم كرد. با اين حال بايد اذعان كرد كه نمي توان اين دو دسته عوامل را كاملاً از هم تفكيك كرد، زيرا نوعي تداخل ميان اين دو دسته عوامل وجود دارد كه در همين مقاله آشكار خواهد شد.
عامل نخست عامل داخلي و ريشه هاي سياسي تشيع است. فرقه زيديه يكي از فرقه هاي تشيع به شمار مي آيد كه ميان ديگر فرق شيعه به تسنن نزديك تر است. اگر از اختلافات مذهبي ميان شيعه اثني عشري و شيعه زيدي - و از جمله هادوي - چشم بپوشيم و نگاه ها را به سمت واقعيت سياسي موجود توجه دهيم، نزديكي آشكاري ميان فرقه زيديه هادويه و زيديه جاروديه از سويي و ميان فرقه مشهورتر شيعه يعني شيعه اماميه اثني عشريه از سوي ديگر مشاهده خواهيم كرد. زمينه اين تقريب، بستر تشيع است.
مي خواهيم نتيجه بگيريم كه بستر تشيع كه ميان مذهب اثني عشري و زيدي هادوي مشترك است، به نزديكي ديدگاه هاي دو مذهب در ابعاد سياسي كمك كرده است.
با اينكه از شروع مقرر شده براي حاكم در انديشه سياسي زيديه، منتسب بودن به امام حسن و امام حسين است اما برخي از شخصيت هاي جريان حوثي معتقدند كه اين مسئله، مسئله اي تاريخي است و اكنون، تنها قانون اساسي مي تواند مرجع رابطه ميان حاكم و مردم باشد. اين امر قابل توجه است، اما با سخنان صريح بالاترين مسئولان جنبش حوثي كه مرجع اعلاي شيعه زيدي هماهنگ نيست. بدرالدين امير الحوثي - پدر حسين - در پاسخ به روزنامه نگاري كه از وي پرسيده بود: بنا به فتواي شما حكومت هر كس - هر چند از اهل بيت نباشد - جايز است؟ چنين گفته بود: ما دو نوع حكومت داريم كه يك نوع آن، امامت است و اين ويژه اهل بيت است نوع ديگر احتساب (حسبه) ناميده مي شود كه هر مؤمن عادلي از اين باب مي تواند حاكم شود، در صورتي كه حساب دين خدا را بكند (حسبه) و از اسلام حمايت كند و به نيكي امر و از بدي نهي كند، اگرچه از سلاله امام حسن و امام حسين نباشد.
روزنامه نگار پرسيد، چگونه اين دو الگو را با هم آشتي مي دهيد؟ حوثي پاسخ داد : تعارضي وجود ندارد؛ هرگاه امامت ممكن نباشد، احتساب (حسبه) خواهد بود.
اين موضع گوياي آن است كه در حقيقت، همان گونه كه شيعه اثني عشري امامت را منحصر به دوازده امام مي داند، شيعه زيدي هادوي، امامت را منحصر به نسل امامين الحسنين - كه از آن تعبير به بطنين مي كنند - مي داند و اين مطلب از اين سخن بدرالدين حوثي برمي آيد كه: انتخاب و دموكراسي يك راه است، اما امامت راه ديگري است.
تكوين علمي، فكري و ايدئولوژيك
با توجه به اين كه در انديشه سياسي حوثي تعريف خاصي از مشروعيت سياسي شده است، وي كوشيده تا پيروان خود را براساس مباني نظري اي تغذيه فكري كند كه بر بخشي از مفهوم سنتي مشروعيت متكي است. پارادوكس اين جاست كه حسين و پدرش بدرالدين حوثي، در برابر پاره اي انديشه هاي افراطي كه در بخش هايي از سنت بر آن تصريح شده، همداستان بوده اند، اما اين موضعشان مورد نقد و تحفظ مرجع اعلاي شيعيان زيدي، مجدالدين المؤيدي قرار گرفته است و آن دو كوشيده اند تا وي را اقناع كنند كه اين نقد و تحفظ را پس از تاييد بدرالدين حوثي به كناري نهد.
اما چيزي نگذشت كه اختلافي ديگر ميان دو طرف پديدار گشت. سردسته يك طرف حسين حوثي و سردسته طرف ديگر محمد يحيي سالم عزان. يك دسته خواهان گشودگي به روي ديگران و گفت وگو و نوانديشي بود و دسته ديگر متمايل به تكرار دوباره موضوع فرهنگي و فكري و تمركز بر قضاياي سنتي قديمي، و حسين حوثي از اين گروه بود.
ريشه يابي روح انقلابي گفتمان حوثي
روح سركش و انقلابي گفتمان حوثي به دو عامل اصلي برمي گردد :
نخست: اين روح و روحيه، خروجي يا برون داد طبيعي تربيت زيدي - هادوي است. اين تربيت، ارزش نظر و تفكر را بسيار بالا مي برد و به شخصي كه به مرتبه اجتهاد دست يافته، حق اعمال نظر اجتهادي اش را مي دهد. گويا حسين حوثي در خود اهليت اجتهاد را ديده كه از برخي آراي حاكم و رايج در مذهب زيدي شانه خالي كرده است. اين كار او، خشم بعضي از برجسته ترين علماي مذهب زيدي را برانگيخت.
عامل دوم به اين نقطه برمي گردد كه بخشي از تكوين فكري و سياسي حوثي، ريشه در مباني انديشه سياسي زيدي دارد كه اصل پنجم را امر به معروف و نهي از منكر برشمرده و لازمه ايمان به اين اصل را رد و سركشي و سرپيچي و شورش و محاربه و خونخواهي از هر حاكمي مي داند كه به فسق و فساد او باور حاصل مي شود.
اختلافات دروني سبب شد تا سازمان شباب المؤمن زودهنگام اعلام موجوديت كند و تحولاتي نمايشي رخ دهد كه يكي از دو طرف را به سطح برساند و سپس به گزينه فعاليت مسلحانه بكشاند. اوج اين اختلافات شديد دروني، جدايي و انفصال طرفين بود و در پايان كار جناح حسين حوثي بر جريان مسلط شد. آغاز اختلاف، اجمالاً ابراز تحفظ و نقد برخي مراجع بزرگ تقليد مانند مجدالدين مؤيدي بود كه اعلام كرد پاره اي از آنچه در جلسات و تجمعات حوثي بيان مي شود خلاف عرف و انديشه مذهب زيدي است. اين موضع گيري سبب شد تا دروس حسين حوثي يك دوره متوقف شود، اما پس از وارد شدن بدرالدين حوثي و بازنگري وي در مواد و محتواي اين دروس و قانع كردن المؤيدي به درستي اين دروس، بار ديگر از سر گرفته شد. با اين حال اختلاف آنها آشكار شد و به گوش رييس جمهور هم رسيد.
عزان كه يار غار قديمي حسين حوثي بود و سپس از وي بريد، سال 1999 را نقطه آغاز ظهور اختلاف دروني اين مؤسسه مي داند. گروه تحت تاثير عزان اولويت را به توسعه ابعاد علمي و مطالعه جسورانه ميراث فكري و پاسخ به پرسش هاي دانشجويان پيرامون مسائل اختلافي، در فضايي آزادانه مي دادند، در حالي كه گروه ديگر كه محمد بدرالدين در راس شان بود، به بعد روابط ميان دانشجويان و تربيت معنوي و تقيد آنان به ميراث فكري و تاكيد بر نقاط جدايي و تمايز ميان مذاهب اولويت مي دادند.
اما در اواخر سال 2000 م حسين بدرالدين حوثي به نفع برادرش محمد وارد ماجرا شد و از ترجيح ايده تقديس سنت و خودداري از نوسازي و گشودگي فكري دفاع كرد و نوسازي فكري را خطر و تباه كننده مذاهب شمرد.
اما از عوامل خارجي اي كه به ظهور پديده حوثي تا اين حد كمك كرده است عبارتند از :
بزرگداشت روز غدير؛ شيعيان اثني عشري روز هجدهم ذي الحجه هر سال را كه به روز غديرشناخته شده، جشن مي گيرند. ريشه اين مناسبت به حديثي برمي گردد كه هم شيعه و هم اهل سنت آن را اساساً صحيح مي دانند و تنها بر سر كمي و زيادي برخي الفاظش اختلاف دارند. نسايي هم حديث "من كنت مولاه فعلي مولاه " را نقل كرده است.
اما بحث بر سر اين است كه جشن روز غدير در يمن از چه زماني آغاز شده است؟ آيا اين جشن، پديده جديدي است كه حوثي ها در سال هاي اخير باب كرده اند و يا از شعائر قديمي است كه زيدي هاي يمن در گذشته آن را بزرگ مي داشته اند؟ يكي از كارشناسان در اين زمينه معتقد است كه اين شعاير در قرون گذشته با توجه به حضور زيديه در يمن گرامي داشته مي شده است.
اما مساله بزرگ داشت روز غدير به يكي از نشانه ها و شعارهاي اساسي حوثي ها تبديل شد و به شكلي درآمد كه آنان هيچ انعطاف يا كوتاه آمدني را در برابر آن از خود نشان ندادند و جالب توجه است كه در ضمن هر گونه توافق نامه اي و يا مذاكره اي با دولت، بندي را به آزادي بزرگ داشت روز غدير اختصاص مي دهند.
شعارهاي جديد؛ داستان شعار جديد حوثي ها شايسته درنگ و ژرف كاوي است: الله اكبر، الموت لامريكا، الموت لاسراييل، اللعنه علي اليهود، النصر للاسلام.
تبار اين شعار به آغاز انقلاب اسلامي ايران برمي گردد؛ به زماني كه امام خميني، چنين شعارهايي را در برابر شاه سر داد و تاثير شگرفي بر دل هاي مردم نهاد. اين شعارها در ايران هم سن و سال خود انقلاب است و هنوز هم در مساجد سر داده مي شود و به لبنان هم به تناسب حضور پررنگ شيعيان انتقال يافته است.
در سال 2002 حسين حوثي از سالن مدرسه امام الهادي در مران صعده اين شعارها را سر داد و در فضايي عاطفي و آميخته با مطالبه اقدام به كاري در مقابل استكبار امريكايي، از حاضران خواست اين شعارها را تكرار كنند.
در زماني كه حسين حوثي از پيروان خود مي خواست تا به فلسفه و برآيند و تاثير اين شعار بينديشند، تاكيد مي كرد كه امريكايي ها از طرح چنين شعارهايي خشمگين شده و اقدام به پاك كردن شعارها از در و ديوار صعده و صنعا كرده اند و از سر دادن آن جلوگيري مي كنند، زيرا با برنامه هايشان تناقض دارد و توطئه هايشان را كشف مي كند. اگرچه سفير امريكا در صنعاء اين اقدام را چنين توجيه كرد كه امريكا نمي خواهد، نزاع ديني ميان اين كشور و جهان اسلام پديد آيد.
از آن زمان تاكنون، اين شعار به بخشي از مراسم اساسي حوثي در هرگونه فعاليت فرهنگي تبديل شده است، زيرا در ميانه سخنراني ها و درس ها و گاه در پايان آنها و نماز جمعه سر داده مي شود.
اين شعار براي حوثي ها شعاري مقدس است. پس از گذشته بيش از يك ماه از درگيري ميان ارتش و حوثي ها، حسين حوثي به يكي از راديوهاي عرب زبان درباره عوامل و اسباب جنگ چنين گفت كه اين شعار برجسته ترين دليل شعله ور شدن اين جنگ است. وي اشاره كرد كه رييس جمهور علي عبدالله صالح حدود دو ماه پيش از شروع اين جنگ به وي پيغام داده كه اين شعار را متوقف كنند. اما وي به دليل وعده و وعيدهايي كه همراه اين هشدار طرح شده، آن را نپذيرفته است.
اگر منطق دولت يمن كه به شعاري كه شكل و درون مايه آن وارداتي است و از سوي جماعت حوثي شيوع يافته، حساسيت نشان مي دهد، قابل درك باشد، ادله حوثي هم كه بر تداوم و تكرار شعار خود اصرار مي ورزد نيز قابل بحث و تامل است. حوثي هم براي كار خود ادله اي دارد؛ از جمله اين كه اين روش ساده ترين و بي زيان ترين روش و ابزار براي رويارويي با طغيان گري امريكا و صهيونيسم است.
حوثي ها مي گويند همين آزردگي امريكا از اين شعار و درخواستش از مقامات يمن براي متوقف كردن اين شعار و دستگيري سردهندگان آن دليل تاثير و نشانه قدرت آن است، در حالي كه حرف هاي ديگران تنها مصرف داخلي دارد. اما مخالفان حوثي ها معتقدند كه اين شعارها، حقيقتاً ايالات متحده را آزار نداده است و استناد مي كنند به سخنان برادر حسين حوثي، يحيي كه به يكي از پايگاه هاي عربي گفته است: حكومت يمن در آغاز كار برادرش حسين را به سر دادن شعارهايي ضد امريكايي تحريك كرد و كوشيد فضاي مناسبي را در اين زمينه فراهم آورد، تا توجه امريكا را به دشمني فرضي در يمن جلب كند.
به هر روي حوثي تاكيد مي كند كه زيدي هاي يمن با هيچ كس سر عداوت ندارند و در طول تاريخ خود در يمن ميان مسيحيان و يهوديان زيسته اند، بي آن كه كوچك ترين آزاري به آنان برسانند.
آنچه در اين نوشته آمد، بخشي از شرايط و اوضاع ظهور و تكوين پديده حوثي ها در يمن و تحليل ابعاد سياسي و فكري و سازماني آن بود.
نويسنده: محمد احمد دغشي ، استاد دانشگاه صنعاء (يمن)
منبع: هفته نامه پگاه حوزه شماره 270 ادامه مطلب
سازمان جوانان مؤمن (الشباب المؤمن) دو مرحله را پشت سر نهاد. مرحله تاسيس و شكل گيري كه از سال 1990 و كمي پس از اعلام وحدت دو يمن در برخي از مناطق استان صعده - در شمال پايتخت (صنعا) - آغاز شد. مراكز حوثي ها كعبه آمال بسياري از جوانان شد كه از نقاط مختلف و استان هاي مشهور به گرايش زيدي هادوي به صعده مي رفتند. رفته رفته دامنه فعاليت حوثي ها از استان صعده به استان ها و شهرستان هاي ديگري كشيد كه صبغه زيدي اشان قوي بود. تا اين كه شمار دانشجويان اين مركز در استان صعده به پانزده هزار تن و بنا به اعلام بيانيه اي به نام شيعيان اثني عشري يمني به هجده هزار تن رسيد.
مرحله دوم، كه مرحله رويارويي مسلحانه و يا سازمان دهي مسلحانه علني - معروف به جامعه الحوثي - است، از سال 2004 آغاز شد. از اين مقطع زماني به بعد، جماعت حوثي به گروه ها يا ميليشياهاي نظامي اي تبديل شد كه داراي بعد ايدئولوژيك بود. اين گروه هاي نظامي طي 4 سال پنج جنگ مسلحانه را با ارتش يمن سامان دادند. آغاز اين دوره چهار ساله 18/6/2004 و پايان آن 17/7/2008 بود. البته ميان هر جنگ و جنگ بعدي، دوره استراحتي فاصله افكند.
دامنه عمليات جنگ پنجم البته گسترده تر بود و در مناطق صعده محدود نماند و به مناطقي كشيده شد كه به طور سنتي، گرايش زيدي هادوي دارند. يكي از اين مناطق، شهرستان بني حشيش يكي از نزديك ترين شهرها به صنعاء است. اين جنگ به شدت ارتش يمن را به خود مشغول كرد.
با اين كه ارتش يمن اعلام كرده كه وضعيت را در كنترل خود دارد، اما بعيد به نظر مي رسد كه اين درگيري ها در آينده تكرار نشود، چنان كه در درگيري هاي پيشين نيز هر بار بيانيه هاي ارتش حكايت از خواباندن نزاع را داشت. ريشه اين درگيري ها را بايد به ريشه هاي ايدئولوژيك اين جماعت و در هم تنيدگي عوامل ايدئولوژيك و مذهبي با عوامل سياسي و اجتماعي و اقتصادي پيوند داد.
بستر تاريخي
براي درك پديده جماعت حوثي بايد به اين دو حقيقت اشاره كرد :
نخست، اين كه دو مذهب اصلي مردم يمن يعني شافعي و زيدي است كه مردم يمن در سايه اين دو مذهب تاكنون برادرانه زيسته اند.
اگرچه امام زيد، نخستين مؤسس زيديه در يمن است، اما وي شرط نسبي يا خانوادگي و حتي افضل بودن را براي انحصار خلافت در خاندان علوي مطرح نكرد و در امر خلافت، مصلحت مسلمانان و عدالت والي را شرط كرد؛ هرچند چنين چيزي را امامت مفضول با مراعات شرط كفايت و عدالت ناميد و از فرض هاي اتوپيايي دوري جست. اما اين شيوه نظري، خلاف نظري است كه پس از آمدن امام هادي در سال 284 ق به يمن - براي بار دوم - شايع و رايج شده است. از آن زمان تاكنون، وي مؤسس نخستين دولت زيديه در يمن شد و در ايام حكومت امام هادي، در پاره اي مناطق يمن، ايده انتساب به امام حسن و امام حسين(ع) شكل گرفت و به عنوان پيش شرط براي هر كسي كه در خود شايستگي حكومت را مي ديد مطرح شد.
دوم، اين كه امام زيد نه تنها نسبت به بزرگان صحابه اهانت روا نمي داشت، بلكه خلافت شيخين را پذيرفته بود و از كساني كه به آنان اهانت مي كردند دوري مي جست و همين رفتارش سبب شد تا غالب سپاهيانش از او روي گردان شوند و در جنگ با ارتش هشام بن عبدالملك تنها 218 تن با او ماندند.
عوامل ظهور
عوامل ظهور جنبش حوثي را مي توان به عوامل دروني و عوامل خارجي تقسيم كرد. با اين حال بايد اذعان كرد كه نمي توان اين دو دسته عوامل را كاملاً از هم تفكيك كرد، زيرا نوعي تداخل ميان اين دو دسته عوامل وجود دارد كه در همين مقاله آشكار خواهد شد.
عامل نخست عامل داخلي و ريشه هاي سياسي تشيع است. فرقه زيديه يكي از فرقه هاي تشيع به شمار مي آيد كه ميان ديگر فرق شيعه به تسنن نزديك تر است. اگر از اختلافات مذهبي ميان شيعه اثني عشري و شيعه زيدي - و از جمله هادوي - چشم بپوشيم و نگاه ها را به سمت واقعيت سياسي موجود توجه دهيم، نزديكي آشكاري ميان فرقه زيديه هادويه و زيديه جاروديه از سويي و ميان فرقه مشهورتر شيعه يعني شيعه اماميه اثني عشريه از سوي ديگر مشاهده خواهيم كرد. زمينه اين تقريب، بستر تشيع است.
مي خواهيم نتيجه بگيريم كه بستر تشيع كه ميان مذهب اثني عشري و زيدي هادوي مشترك است، به نزديكي ديدگاه هاي دو مذهب در ابعاد سياسي كمك كرده است.
با اينكه از شروع مقرر شده براي حاكم در انديشه سياسي زيديه، منتسب بودن به امام حسن و امام حسين است اما برخي از شخصيت هاي جريان حوثي معتقدند كه اين مسئله، مسئله اي تاريخي است و اكنون، تنها قانون اساسي مي تواند مرجع رابطه ميان حاكم و مردم باشد. اين امر قابل توجه است، اما با سخنان صريح بالاترين مسئولان جنبش حوثي كه مرجع اعلاي شيعه زيدي هماهنگ نيست. بدرالدين امير الحوثي - پدر حسين - در پاسخ به روزنامه نگاري كه از وي پرسيده بود: بنا به فتواي شما حكومت هر كس - هر چند از اهل بيت نباشد - جايز است؟ چنين گفته بود: ما دو نوع حكومت داريم كه يك نوع آن، امامت است و اين ويژه اهل بيت است نوع ديگر احتساب (حسبه) ناميده مي شود كه هر مؤمن عادلي از اين باب مي تواند حاكم شود، در صورتي كه حساب دين خدا را بكند (حسبه) و از اسلام حمايت كند و به نيكي امر و از بدي نهي كند، اگرچه از سلاله امام حسن و امام حسين نباشد.
روزنامه نگار پرسيد، چگونه اين دو الگو را با هم آشتي مي دهيد؟ حوثي پاسخ داد : تعارضي وجود ندارد؛ هرگاه امامت ممكن نباشد، احتساب (حسبه) خواهد بود.
اين موضع گوياي آن است كه در حقيقت، همان گونه كه شيعه اثني عشري امامت را منحصر به دوازده امام مي داند، شيعه زيدي هادوي، امامت را منحصر به نسل امامين الحسنين - كه از آن تعبير به بطنين مي كنند - مي داند و اين مطلب از اين سخن بدرالدين حوثي برمي آيد كه: انتخاب و دموكراسي يك راه است، اما امامت راه ديگري است.
تكوين علمي، فكري و ايدئولوژيك
با توجه به اين كه در انديشه سياسي حوثي تعريف خاصي از مشروعيت سياسي شده است، وي كوشيده تا پيروان خود را براساس مباني نظري اي تغذيه فكري كند كه بر بخشي از مفهوم سنتي مشروعيت متكي است. پارادوكس اين جاست كه حسين و پدرش بدرالدين حوثي، در برابر پاره اي انديشه هاي افراطي كه در بخش هايي از سنت بر آن تصريح شده، همداستان بوده اند، اما اين موضعشان مورد نقد و تحفظ مرجع اعلاي شيعيان زيدي، مجدالدين المؤيدي قرار گرفته است و آن دو كوشيده اند تا وي را اقناع كنند كه اين نقد و تحفظ را پس از تاييد بدرالدين حوثي به كناري نهد.
اما چيزي نگذشت كه اختلافي ديگر ميان دو طرف پديدار گشت. سردسته يك طرف حسين حوثي و سردسته طرف ديگر محمد يحيي سالم عزان. يك دسته خواهان گشودگي به روي ديگران و گفت وگو و نوانديشي بود و دسته ديگر متمايل به تكرار دوباره موضوع فرهنگي و فكري و تمركز بر قضاياي سنتي قديمي، و حسين حوثي از اين گروه بود.
ريشه يابي روح انقلابي گفتمان حوثي
روح سركش و انقلابي گفتمان حوثي به دو عامل اصلي برمي گردد :
نخست: اين روح و روحيه، خروجي يا برون داد طبيعي تربيت زيدي - هادوي است. اين تربيت، ارزش نظر و تفكر را بسيار بالا مي برد و به شخصي كه به مرتبه اجتهاد دست يافته، حق اعمال نظر اجتهادي اش را مي دهد. گويا حسين حوثي در خود اهليت اجتهاد را ديده كه از برخي آراي حاكم و رايج در مذهب زيدي شانه خالي كرده است. اين كار او، خشم بعضي از برجسته ترين علماي مذهب زيدي را برانگيخت.
عامل دوم به اين نقطه برمي گردد كه بخشي از تكوين فكري و سياسي حوثي، ريشه در مباني انديشه سياسي زيدي دارد كه اصل پنجم را امر به معروف و نهي از منكر برشمرده و لازمه ايمان به اين اصل را رد و سركشي و سرپيچي و شورش و محاربه و خونخواهي از هر حاكمي مي داند كه به فسق و فساد او باور حاصل مي شود.
اختلافات دروني سبب شد تا سازمان شباب المؤمن زودهنگام اعلام موجوديت كند و تحولاتي نمايشي رخ دهد كه يكي از دو طرف را به سطح برساند و سپس به گزينه فعاليت مسلحانه بكشاند. اوج اين اختلافات شديد دروني، جدايي و انفصال طرفين بود و در پايان كار جناح حسين حوثي بر جريان مسلط شد. آغاز اختلاف، اجمالاً ابراز تحفظ و نقد برخي مراجع بزرگ تقليد مانند مجدالدين مؤيدي بود كه اعلام كرد پاره اي از آنچه در جلسات و تجمعات حوثي بيان مي شود خلاف عرف و انديشه مذهب زيدي است. اين موضع گيري سبب شد تا دروس حسين حوثي يك دوره متوقف شود، اما پس از وارد شدن بدرالدين حوثي و بازنگري وي در مواد و محتواي اين دروس و قانع كردن المؤيدي به درستي اين دروس، بار ديگر از سر گرفته شد. با اين حال اختلاف آنها آشكار شد و به گوش رييس جمهور هم رسيد.
عزان كه يار غار قديمي حسين حوثي بود و سپس از وي بريد، سال 1999 را نقطه آغاز ظهور اختلاف دروني اين مؤسسه مي داند. گروه تحت تاثير عزان اولويت را به توسعه ابعاد علمي و مطالعه جسورانه ميراث فكري و پاسخ به پرسش هاي دانشجويان پيرامون مسائل اختلافي، در فضايي آزادانه مي دادند، در حالي كه گروه ديگر كه محمد بدرالدين در راس شان بود، به بعد روابط ميان دانشجويان و تربيت معنوي و تقيد آنان به ميراث فكري و تاكيد بر نقاط جدايي و تمايز ميان مذاهب اولويت مي دادند.
اما در اواخر سال 2000 م حسين بدرالدين حوثي به نفع برادرش محمد وارد ماجرا شد و از ترجيح ايده تقديس سنت و خودداري از نوسازي و گشودگي فكري دفاع كرد و نوسازي فكري را خطر و تباه كننده مذاهب شمرد.
اما از عوامل خارجي اي كه به ظهور پديده حوثي تا اين حد كمك كرده است عبارتند از :
بزرگداشت روز غدير؛ شيعيان اثني عشري روز هجدهم ذي الحجه هر سال را كه به روز غديرشناخته شده، جشن مي گيرند. ريشه اين مناسبت به حديثي برمي گردد كه هم شيعه و هم اهل سنت آن را اساساً صحيح مي دانند و تنها بر سر كمي و زيادي برخي الفاظش اختلاف دارند. نسايي هم حديث "من كنت مولاه فعلي مولاه " را نقل كرده است.
اما بحث بر سر اين است كه جشن روز غدير در يمن از چه زماني آغاز شده است؟ آيا اين جشن، پديده جديدي است كه حوثي ها در سال هاي اخير باب كرده اند و يا از شعائر قديمي است كه زيدي هاي يمن در گذشته آن را بزرگ مي داشته اند؟ يكي از كارشناسان در اين زمينه معتقد است كه اين شعاير در قرون گذشته با توجه به حضور زيديه در يمن گرامي داشته مي شده است.
اما مساله بزرگ داشت روز غدير به يكي از نشانه ها و شعارهاي اساسي حوثي ها تبديل شد و به شكلي درآمد كه آنان هيچ انعطاف يا كوتاه آمدني را در برابر آن از خود نشان ندادند و جالب توجه است كه در ضمن هر گونه توافق نامه اي و يا مذاكره اي با دولت، بندي را به آزادي بزرگ داشت روز غدير اختصاص مي دهند.
شعارهاي جديد؛ داستان شعار جديد حوثي ها شايسته درنگ و ژرف كاوي است: الله اكبر، الموت لامريكا، الموت لاسراييل، اللعنه علي اليهود، النصر للاسلام.
تبار اين شعار به آغاز انقلاب اسلامي ايران برمي گردد؛ به زماني كه امام خميني، چنين شعارهايي را در برابر شاه سر داد و تاثير شگرفي بر دل هاي مردم نهاد. اين شعارها در ايران هم سن و سال خود انقلاب است و هنوز هم در مساجد سر داده مي شود و به لبنان هم به تناسب حضور پررنگ شيعيان انتقال يافته است.
در سال 2002 حسين حوثي از سالن مدرسه امام الهادي در مران صعده اين شعارها را سر داد و در فضايي عاطفي و آميخته با مطالبه اقدام به كاري در مقابل استكبار امريكايي، از حاضران خواست اين شعارها را تكرار كنند.
در زماني كه حسين حوثي از پيروان خود مي خواست تا به فلسفه و برآيند و تاثير اين شعار بينديشند، تاكيد مي كرد كه امريكايي ها از طرح چنين شعارهايي خشمگين شده و اقدام به پاك كردن شعارها از در و ديوار صعده و صنعا كرده اند و از سر دادن آن جلوگيري مي كنند، زيرا با برنامه هايشان تناقض دارد و توطئه هايشان را كشف مي كند. اگرچه سفير امريكا در صنعاء اين اقدام را چنين توجيه كرد كه امريكا نمي خواهد، نزاع ديني ميان اين كشور و جهان اسلام پديد آيد.
از آن زمان تاكنون، اين شعار به بخشي از مراسم اساسي حوثي در هرگونه فعاليت فرهنگي تبديل شده است، زيرا در ميانه سخنراني ها و درس ها و گاه در پايان آنها و نماز جمعه سر داده مي شود.
اين شعار براي حوثي ها شعاري مقدس است. پس از گذشته بيش از يك ماه از درگيري ميان ارتش و حوثي ها، حسين حوثي به يكي از راديوهاي عرب زبان درباره عوامل و اسباب جنگ چنين گفت كه اين شعار برجسته ترين دليل شعله ور شدن اين جنگ است. وي اشاره كرد كه رييس جمهور علي عبدالله صالح حدود دو ماه پيش از شروع اين جنگ به وي پيغام داده كه اين شعار را متوقف كنند. اما وي به دليل وعده و وعيدهايي كه همراه اين هشدار طرح شده، آن را نپذيرفته است.
اگر منطق دولت يمن كه به شعاري كه شكل و درون مايه آن وارداتي است و از سوي جماعت حوثي شيوع يافته، حساسيت نشان مي دهد، قابل درك باشد، ادله حوثي هم كه بر تداوم و تكرار شعار خود اصرار مي ورزد نيز قابل بحث و تامل است. حوثي هم براي كار خود ادله اي دارد؛ از جمله اين كه اين روش ساده ترين و بي زيان ترين روش و ابزار براي رويارويي با طغيان گري امريكا و صهيونيسم است.
حوثي ها مي گويند همين آزردگي امريكا از اين شعار و درخواستش از مقامات يمن براي متوقف كردن اين شعار و دستگيري سردهندگان آن دليل تاثير و نشانه قدرت آن است، در حالي كه حرف هاي ديگران تنها مصرف داخلي دارد. اما مخالفان حوثي ها معتقدند كه اين شعارها، حقيقتاً ايالات متحده را آزار نداده است و استناد مي كنند به سخنان برادر حسين حوثي، يحيي كه به يكي از پايگاه هاي عربي گفته است: حكومت يمن در آغاز كار برادرش حسين را به سر دادن شعارهايي ضد امريكايي تحريك كرد و كوشيد فضاي مناسبي را در اين زمينه فراهم آورد، تا توجه امريكا را به دشمني فرضي در يمن جلب كند.
به هر روي حوثي تاكيد مي كند كه زيدي هاي يمن با هيچ كس سر عداوت ندارند و در طول تاريخ خود در يمن ميان مسيحيان و يهوديان زيسته اند، بي آن كه كوچك ترين آزاري به آنان برسانند.
آنچه در اين نوشته آمد، بخشي از شرايط و اوضاع ظهور و تكوين پديده حوثي ها در يمن و تحليل ابعاد سياسي و فكري و سازماني آن بود.
نويسنده: محمد احمد دغشي ، استاد دانشگاه صنعاء (يمن)
منبع: هفته نامه پگاه حوزه شماره 270