جريان اشراف قريش به دليل دشمني آشكار و جنگ بر ضد پيامبر و طلقا بودن
آنان در جريان سقيفه امكان ظهور و عرض اندام نيافت لذا ابوسفيان سركرده
اين جريان در يك چرخش تاكتيكي ضمن حمايت از امام علي ، خواهان قيام وي بر
ضد غاضبان خلافت شد ! سوال اينجاست كه چرا ابوسفيان اين پيشنهاد را به
امام (ع) كرد و امام علي (ع) علي رغم تنهايي و حقانيت خود اين پيشنهاد را
با قاطعيت رد كرد؟ ...
يكي از موضوعات بسيار مهم و پر چالش و تاثير گذار در انديشه سياسي اسلام مباحث مربوط به جانشيني پيامبر (ص) بو ده است . تحولاتي كه منجربه تعيين جانشين براي پيامبر و تحولات آينده جامعه نو پاي اسلامي شد.
آنچه از تحولات زمان حيات پيامبر (ص) در مقاطع مختلف زماني ديده شده است و حضرت همواره سعي و تلاش زيادي در تثبيت و نهادينه كردن آن كرده است بحث جانشيني حضرت علي ( ع ) بود . اين موضوع چنان روشن و آشكار بود كه كمتر كسي در جامعه ي آن روز مدينه و نزديك به تحولات سياسي نسبت به آن آگاه نبوده و يا بي تفاوت باشد اما در همان زمان پيامبر (ص) گروه هايي از مردم - در راس آن سران بانقوذ قريش كه ضربه سختي از اسلام به عنوان انديشه سياسي و اجتماعي حاكم بر اجتماع كه امتيازات و موقعيت گذشته ي انان را از بين برده بود و از شاخص اين تفكر پيامبر (ص) و وصي وي امام علي (ع) كينه اي عميق در دل داشت و منتظر فرصت براي گرفتن زمام امور حكومت و جامعه اسلامي بودند .
با بيماري پيامبر (ص) و وفات يافتن آن حضرت جريان ياد شده دست به اقدام شد تا ضمن محروم نمودن حضرت علي (ع) قدرت در جامعه اسلامي را تصاحب كند اين جريان به دو گروه موازي تقسيم شدند :
1- جريان اشراف قريشي مخالف امام علي (ع) به سركردگي ابوسفيان ( بني اميه )
2- جريان طيف ميانه و پاييني قريش ( به سركردگي عايشه ، ابوبكر ، عمر ، ابو عبيد جراح )
از اين دو جريان مخالف پيامبر (ص) اولي ابتدا تا آخرين لحظه به مبارزه اشكار و همه جانيه با اسلام پرداختند اما در نهايت تاب مقاومت نياوردند و براي حفظ جان خود تسليم شدند (شكست بني اميه و در رآس آن ابوسفيان و فتح مكه توسط مسلمانان ) و در فاز بعدي مخالفت خود ، رو به نفاق آورده و اسلام را به ظاهر پذيرفتند اما منتظر فرصتي بودند تا اسلام را به انحراف كشانده و آن را نابود كنند. جريان دوم كه از موقعيت و جايگاه ويژه هاشميان قبل و بعد از اسلام و به ويژه منزلت پيامبر(ص) و اهل بيت در راس آن امام علي (ع) دچار بغض و حسادت بودند تلاش داشتند طي يك حركت خزنده و در نهايت كودتا ( آنچه در سقيفه رخ داد ) ضمن تصاحب قدرت، اين موقعيت را در نزد مردم تضعيف كنند .
به دليل موقعيت ويژه پيامبر (ص) رودر رويي آشكار با شخص پيامبر(ص) براي آنان امكان پذير نبود لذا اين دو جريان همواره در موازات يكديگر ، پروسه تصاحب قدرت را به زمان بعد از مرگ پيامبر (ص) گذاشتند و در طول اين مدت اقدام به يار گيري و تشكيل شبكه سري براي عملياتي كردن اين هدف نمودند .
جريان اشراف قريش به دليل دشمني آشكار و جنگ بر ضد پيامبر و طلقا بودن آنان در جريان سقيفه امكان ظهور و عرض اندام نيافت لذا ابوسفيان سركرده اين جريان در يك چرخش تاكتيكي ضمن حمايت از امام علي ، خواهان قيام وي بر ضد غاضبان خلافت شد ! سوال اينجاست كه چرا ابوسفيان اين پيشنهاد را به امام (ع) كرد و امام علي (ع) علي رغم تنهايي و حقانيت خود اين پيشنهاد را با قاطعيت رد كرد؟ پاسخ اين سوال را مي توان در موارد ذيل ببان نمود :
1- ابوبكر در شرايطي قدرت را به دست گرفت كه موجي از پيامبران دوروغين در جامعه شكل گرفته و مردم قبيله هاي صحرا نشين ضمن آگاهي ضعيف از مباني اسلامي در معرض ارتداد و بازگشت از دين اسلام بودند لذا وي قصد داشت كه با حمايت و تحريك حضرت علي (ع) جامعه نوپاي اسلامي را در آن وضعيت حساس مشغول جنگ داخلي نمايد و در سايه اين اختلافات موج ارتداد قوت گرفته و اساس اسلام از بين رود . امام علي با درك اين شرايط حساس و همچنين آگاهي از نفاق ابوسفيان اين پيشنهاد را رد كرد .
2- امام علي (ع) مي دانست كه بني اميه از طلقا ( عفو شدگان روز فتح مكه توسط پيامبر (ص) ) هستند و دشمني گذشته آنان با اسلام مانع از ادعاي كسب قدرت توسط انان در آن مقطع از زمان خواهد شد ، اما به دليل جواني حضرت علي (ع) در كنار ديگر فضائل آن حضرت امكان به حكومت رسيدن آن در آينده مي رود لذا ابوسفيان ضمن اين درخواست تلاش دارد كه در فاز يك با حمايت از حضرت براي خود يك مشروعيت نسبي ايجاد نمايد تا در فاز بعدي از آن براي نيات بعدي خود استفاده نمايد.
3- امام علي (ع) ضمن آگاهي از اين كه جريان غاصب خلافت به هيج وجه حضورش را به عنوان مدعي پر قدرت خلافت - كه همه ي جريان ها بر حق بودن وي اذعان باطني داشتند - بر نخواهد تافت لذا با وفاداري به وصيت موكد پيامبر (ص) سياست سكوت و انزوا را در پيش گرفت. امام مي دانست كه با ياران اندك نخواهد توانست حق خود را مطالبه كند لذا در صورت قيام جريان غاصب وي را بر اساس توطئه اي خواهند كشت لذا ابوسفيان تصميم دارد كه با ارائه پيشنهاد قيام در صورت عدم تحقق هدف قبلي ، با شهادت احتمالي حضرت ضمن خالي نمودن صحنه از يك مدعي پر قدرت خلافت ، آن را لكه ننگ جريان حاكم تبليغ كند و آن را بهانه ي براي جنگ داخلي كرده و با پيراهن عثمان قرار دادن آن ادعاي كسب قدرت و پاك كردن دامن بني اميه از دشمي هاي گذشته نمايد .
4- امام مي دانست كه جريان ميانه قريشي نسبت به موقعيت گذشته و فعلي و شرف و افتخار هاشمييان به ويژه پيامبر و خود وي بخل و حسادت داشته و با آگاهي از كينه قريشان نسبت به آن حضرت سعي دارند با ايجاد فضاي ارعاب و خفقان آميز مردم غير قريشي به ويژه انصار را - با ترس از تلافي حمايت احتمالي از آن حضرت - مرعوب و محافظه كار كرده و از صحنه تحولات اصلي كنار زنند و مخالفت احتمالي آنان را به اين شكل رفع نمايند ضمن غصب خلافت ، قدرت خود را تثبيت خواهند كرد و خلافت را در بين خود دست به دست خواهند كرد لذا ابوسفيان از اين قضيه نگران است كه در آينده سهمي به بني اميه نرسد و همواره محروم از حكومت باشند .
o بستن روزنه هاي احتمالي تحقق خلافت جريان هاشمي در راس آن امام علي (ع) :
آنچه جريان هاي مخالف امام علي (ع ) به آن اذعان داشتند اين بود كه اگر اين جريان به قدرت دست يابد به دليل مشروعيت ناشي از پيش تازي و سبقت در اسلام آوردن ، علم و دانش ، قريشي بودن و در رآس آن شرف و افتخار قرابت با پيامبر (ص) ، شآن نزول ايات زيادي از قرآن و احاديث در مورد فضيلت حضرت علي (ع) - از جمله ي آنها آيه تطهير ، آيه ولايت ، سفارش قرآن به دوستي و محبت اهل بيت ، احاديث و بيان فضيلت ها از زبان پيامبر (ص) از جمله واقعه غدير خم ( من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاداه من من عاداه ونصر من نصره و اخذل من خذله ) و يا حديث : من كنت انا نبيه فعلي اميره ، حديث انا و علي من شجره واحده و سائره الناس من شجره شتي ، يا حديث انت مني بمنزله هارون و موسي الا انه لا نبي بعدي (حديث منزلت ) ، يا حديث انا مدينه العلم و علي بابها فمن اراد الحكمه فلياتها من بابها ، يا حديث انت اخي و وصيي و وارثي لحمك من لحمي و دمك من دمي سلمك سلمي و حربك حربي والايمان مخالط لحمك و دمك ... - باعث خواهد شد كه اين جريان همواره به عنوان يك تهديد جدي براي قدرت آنان باشد و در صورت كسب قدرت ، خلافت و امامت همواره در اين خاندان باقي بماند و مجالي براي خاندان خود به وجود نيايد لذا جريان ميانه با اتخاذ تاكتيكي سعي نمود كه روزنه هاي احتمالي به قدرت رسيدن آتي جريان هاشمي را مسدود نموده و يا در راه تحقق آن مشكل ايجاد نمايد انان براي تحقق اين امر دو راهبرد را اتخاذ نمودند :
1- وحدت استراتژيك با جريان اشراف :
ابوبكر و عمر پس از تثبيت موقعيت خود از نظر سياسي و ايجاد ثبات در جامعه رابطه نزديكي با اشراف قريش برقرار نمودند از جمله آنان عثمان بن عفان كه مشاور و كاتب ابوبكر بود و با فتح شام يزيد بن ابوسفيان را به عنوان حاكم شامات منصوب نمود و پس از آن كه دوسال و اندي از زمان حكومت ، وي وفات يافت، عمر در راستاي همين راهبرد برادرش معاويه را به جانشيني وي منصوب نمود . در اختيار قرار دادن سرزمين آياد و پر رونق اقتصادي و اجتماعي به طلقا - بر خلاف نظر روايي پيامبر (ص) - نشان از پيوند جديد با اين طبقه از اشراف قريش در راستاي دو هدف بود . اول رفع تهديد و مخالفت احتمالي و دور نمودن اذهان آنها از مركزيت فعلي خلافت و ديگري اعطاي خود مختاري به آنان در آن بخش از حكومت اسلامي و ايجاد يك مدعي جديد خلافت و روزنه اطميناني براي آينده كه مي توانست در مقابل حكومت احتمالي هاشميان قرار گفته مانع شده و يا حداقل ايجاد مشكل نمايد. ( اين اتفاق در زمان حكومت امام علي ، امام حسن و در واقعه عاشورا به وقوع پيوست.)
2- ايجاد مدعيان جديد براي حكومت رسيدن احتمالي امام علي (ع)
عمر هنگامي كه توسظ ابولؤلؤ زخمي شد و مرگ خود را نزديك ديد شورايي تشكيل داد تا خليفه بعد از خود را تعيين كنند . نحوه چينش اين شورا نشان مي دهد كه نتيجه نهايي ( خليفه بعدي ) كسي جز عثمان نخواهد بود . امام با آگاهي از نتيجه نهايي شورا مصلحت را در حضور خود ديد .
زبير ، طلحه ، سعد ابي وقاص ، عثمان و عبدالرحمان عوف از ديگر اعضا شورا بودند . بنا بر نظر عمر در صورت برابري آرا ، ابتدا حكميت عبدالله بن عمر و در صورت عدم رضايت شورا از نظر آن ، راي عبدالرحمن عوف تعيين كننده است. (روشن بود تنها در يك صورت شورا با حكميت عبدالله بن عمر مخالفت مي كرد و آن هم برابري آرا و پيشنهاد احتمالي انتخاب امام علي از سوي وي بود (با فرض محال ) كه آن هم با رجوع به راي عبدالرحمان بن عوف قابل حل بود ! )
عثمان خود مدعي خلافت بود و كاتب ابوبكر و مشاور عمر ، عبدالرحمان عوف - كه در اصل دو راي داشت داماد عثمان بود (زنش خواهر عثمان بود ) و از زمان پيامبر عقد برادري بين آن دو وجود داشت ، از طرفي وي هم قبيله اي و پسر عم سعد ابي وقاص عضو ديگر شورا هم بود . به گواهي خود سعد و تاريخ، سعد همواره نسبت به امام علي حسادت داشت ( شاهد اين امر بخشيدن راي خود به عبدالرحمان عوف و راي وي به عثمان ، عدم بيعت با امام علي در زمان خلافت آن حضرت و عدم شركت در جنگ جمل صفين و نهروان )، طلحه از قبيله قريش هم قبيله اي و پسر عم ابوبكر و همسو با عايشه و مخالف امام بود. لذا بافت آرا به روشني بر انتخاب عثمان حكايت داشت . به عبارت ديگر در بدترين شرايط اگر آرا مساوي مي شد همچنان كه استدلال كرديم ابتدا حكميت ابن عمر و در صورت گذر اختمالي از اين مانع ، راي عبدالرحمان عوف كه تعيين كننده بود مانع احتمالي را از پيش پاي خلافت عثمان بر مي داشت .
عمر ضمن آگاهي از اين موضوع و پيش بيني مخالفت احتمالي امام با تصميم شورا ، اعلام داشت كه هركس با نظر شورا مخالفت كرد و زير بار انتخاب نرفت گردن بزنيد. با اين وصيت رابطه خليفه بعدي با امام از همان ابتدا تيره و امام تهديد و رقيبي آشكار براي خليفه ي جديد شده و راه هرگونه مصالحه احتمالي بسته مي شد . از اين امر مهمتر آنكه ديگر اعضاي شورا كه هرگز تا قبل از اين خود را در حد و اندازه خلافت و جايگاه و موقعيت امام علي (ع) نمي ديدند اين ذهنيت را پيدا كردند كه مي توانند به خلافت برسند و در اين باب چيزي از امام (ع) كمتر ندارند . ( اين رويكرد در جريان جنگ جمل به خوبي عيان شد ) .
با انتخاب عثمان طبقه اشراف قريش عملا به خلافت رسيد و موقعيت معاويه به عنوان يكي از بني اميه در شام تثبيت و تقويت شد . تاريخ به روشني گواه است كه وجود اين دو عامل، مهمترين مانع در راه تحقق حكومت اسلامي امام علي (ع) بود . تبعات اين دو جريان منجر به انحراف اسلام و روي كار آمدن كامل بني اميه و سيطره آنان بر جامعه اسلامي شد .
منابع
1- رسول جعفريان ، تاريخ خلفا ، دليل ماه ، چاپ دوم ، تابستان 82
2- (آيه الله ) سيد عزالدين حسيني زنجاني ، شرح خطبه حضرت زهرا ، قم انتشارت دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه ، 1375
3-عبد الزهرا مهدي ، نگرشي در اسناد و مدارك هجوم به خانه حضرت صديقه طاهره از قرن اول تاكنون ، قم ، مولود كعبه ، 1382
4- دعاي ندبه
نويسنده:اميررضا بخشي
منبع:سايت گروه مطالعات افكار نو ادامه مطلب
يكي از موضوعات بسيار مهم و پر چالش و تاثير گذار در انديشه سياسي اسلام مباحث مربوط به جانشيني پيامبر (ص) بو ده است . تحولاتي كه منجربه تعيين جانشين براي پيامبر و تحولات آينده جامعه نو پاي اسلامي شد.
آنچه از تحولات زمان حيات پيامبر (ص) در مقاطع مختلف زماني ديده شده است و حضرت همواره سعي و تلاش زيادي در تثبيت و نهادينه كردن آن كرده است بحث جانشيني حضرت علي ( ع ) بود . اين موضوع چنان روشن و آشكار بود كه كمتر كسي در جامعه ي آن روز مدينه و نزديك به تحولات سياسي نسبت به آن آگاه نبوده و يا بي تفاوت باشد اما در همان زمان پيامبر (ص) گروه هايي از مردم - در راس آن سران بانقوذ قريش كه ضربه سختي از اسلام به عنوان انديشه سياسي و اجتماعي حاكم بر اجتماع كه امتيازات و موقعيت گذشته ي انان را از بين برده بود و از شاخص اين تفكر پيامبر (ص) و وصي وي امام علي (ع) كينه اي عميق در دل داشت و منتظر فرصت براي گرفتن زمام امور حكومت و جامعه اسلامي بودند .
با بيماري پيامبر (ص) و وفات يافتن آن حضرت جريان ياد شده دست به اقدام شد تا ضمن محروم نمودن حضرت علي (ع) قدرت در جامعه اسلامي را تصاحب كند اين جريان به دو گروه موازي تقسيم شدند :
1- جريان اشراف قريشي مخالف امام علي (ع) به سركردگي ابوسفيان ( بني اميه )
2- جريان طيف ميانه و پاييني قريش ( به سركردگي عايشه ، ابوبكر ، عمر ، ابو عبيد جراح )
از اين دو جريان مخالف پيامبر (ص) اولي ابتدا تا آخرين لحظه به مبارزه اشكار و همه جانيه با اسلام پرداختند اما در نهايت تاب مقاومت نياوردند و براي حفظ جان خود تسليم شدند (شكست بني اميه و در رآس آن ابوسفيان و فتح مكه توسط مسلمانان ) و در فاز بعدي مخالفت خود ، رو به نفاق آورده و اسلام را به ظاهر پذيرفتند اما منتظر فرصتي بودند تا اسلام را به انحراف كشانده و آن را نابود كنند. جريان دوم كه از موقعيت و جايگاه ويژه هاشميان قبل و بعد از اسلام و به ويژه منزلت پيامبر(ص) و اهل بيت در راس آن امام علي (ع) دچار بغض و حسادت بودند تلاش داشتند طي يك حركت خزنده و در نهايت كودتا ( آنچه در سقيفه رخ داد ) ضمن تصاحب قدرت، اين موقعيت را در نزد مردم تضعيف كنند .
به دليل موقعيت ويژه پيامبر (ص) رودر رويي آشكار با شخص پيامبر(ص) براي آنان امكان پذير نبود لذا اين دو جريان همواره در موازات يكديگر ، پروسه تصاحب قدرت را به زمان بعد از مرگ پيامبر (ص) گذاشتند و در طول اين مدت اقدام به يار گيري و تشكيل شبكه سري براي عملياتي كردن اين هدف نمودند .
جريان اشراف قريش به دليل دشمني آشكار و جنگ بر ضد پيامبر و طلقا بودن آنان در جريان سقيفه امكان ظهور و عرض اندام نيافت لذا ابوسفيان سركرده اين جريان در يك چرخش تاكتيكي ضمن حمايت از امام علي ، خواهان قيام وي بر ضد غاضبان خلافت شد ! سوال اينجاست كه چرا ابوسفيان اين پيشنهاد را به امام (ع) كرد و امام علي (ع) علي رغم تنهايي و حقانيت خود اين پيشنهاد را با قاطعيت رد كرد؟ پاسخ اين سوال را مي توان در موارد ذيل ببان نمود :
1- ابوبكر در شرايطي قدرت را به دست گرفت كه موجي از پيامبران دوروغين در جامعه شكل گرفته و مردم قبيله هاي صحرا نشين ضمن آگاهي ضعيف از مباني اسلامي در معرض ارتداد و بازگشت از دين اسلام بودند لذا وي قصد داشت كه با حمايت و تحريك حضرت علي (ع) جامعه نوپاي اسلامي را در آن وضعيت حساس مشغول جنگ داخلي نمايد و در سايه اين اختلافات موج ارتداد قوت گرفته و اساس اسلام از بين رود . امام علي با درك اين شرايط حساس و همچنين آگاهي از نفاق ابوسفيان اين پيشنهاد را رد كرد .
2- امام علي (ع) مي دانست كه بني اميه از طلقا ( عفو شدگان روز فتح مكه توسط پيامبر (ص) ) هستند و دشمني گذشته آنان با اسلام مانع از ادعاي كسب قدرت توسط انان در آن مقطع از زمان خواهد شد ، اما به دليل جواني حضرت علي (ع) در كنار ديگر فضائل آن حضرت امكان به حكومت رسيدن آن در آينده مي رود لذا ابوسفيان ضمن اين درخواست تلاش دارد كه در فاز يك با حمايت از حضرت براي خود يك مشروعيت نسبي ايجاد نمايد تا در فاز بعدي از آن براي نيات بعدي خود استفاده نمايد.
3- امام علي (ع) ضمن آگاهي از اين كه جريان غاصب خلافت به هيج وجه حضورش را به عنوان مدعي پر قدرت خلافت - كه همه ي جريان ها بر حق بودن وي اذعان باطني داشتند - بر نخواهد تافت لذا با وفاداري به وصيت موكد پيامبر (ص) سياست سكوت و انزوا را در پيش گرفت. امام مي دانست كه با ياران اندك نخواهد توانست حق خود را مطالبه كند لذا در صورت قيام جريان غاصب وي را بر اساس توطئه اي خواهند كشت لذا ابوسفيان تصميم دارد كه با ارائه پيشنهاد قيام در صورت عدم تحقق هدف قبلي ، با شهادت احتمالي حضرت ضمن خالي نمودن صحنه از يك مدعي پر قدرت خلافت ، آن را لكه ننگ جريان حاكم تبليغ كند و آن را بهانه ي براي جنگ داخلي كرده و با پيراهن عثمان قرار دادن آن ادعاي كسب قدرت و پاك كردن دامن بني اميه از دشمي هاي گذشته نمايد .
4- امام مي دانست كه جريان ميانه قريشي نسبت به موقعيت گذشته و فعلي و شرف و افتخار هاشمييان به ويژه پيامبر و خود وي بخل و حسادت داشته و با آگاهي از كينه قريشان نسبت به آن حضرت سعي دارند با ايجاد فضاي ارعاب و خفقان آميز مردم غير قريشي به ويژه انصار را - با ترس از تلافي حمايت احتمالي از آن حضرت - مرعوب و محافظه كار كرده و از صحنه تحولات اصلي كنار زنند و مخالفت احتمالي آنان را به اين شكل رفع نمايند ضمن غصب خلافت ، قدرت خود را تثبيت خواهند كرد و خلافت را در بين خود دست به دست خواهند كرد لذا ابوسفيان از اين قضيه نگران است كه در آينده سهمي به بني اميه نرسد و همواره محروم از حكومت باشند .
o بستن روزنه هاي احتمالي تحقق خلافت جريان هاشمي در راس آن امام علي (ع) :
آنچه جريان هاي مخالف امام علي (ع ) به آن اذعان داشتند اين بود كه اگر اين جريان به قدرت دست يابد به دليل مشروعيت ناشي از پيش تازي و سبقت در اسلام آوردن ، علم و دانش ، قريشي بودن و در رآس آن شرف و افتخار قرابت با پيامبر (ص) ، شآن نزول ايات زيادي از قرآن و احاديث در مورد فضيلت حضرت علي (ع) - از جمله ي آنها آيه تطهير ، آيه ولايت ، سفارش قرآن به دوستي و محبت اهل بيت ، احاديث و بيان فضيلت ها از زبان پيامبر (ص) از جمله واقعه غدير خم ( من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاداه من من عاداه ونصر من نصره و اخذل من خذله ) و يا حديث : من كنت انا نبيه فعلي اميره ، حديث انا و علي من شجره واحده و سائره الناس من شجره شتي ، يا حديث انت مني بمنزله هارون و موسي الا انه لا نبي بعدي (حديث منزلت ) ، يا حديث انا مدينه العلم و علي بابها فمن اراد الحكمه فلياتها من بابها ، يا حديث انت اخي و وصيي و وارثي لحمك من لحمي و دمك من دمي سلمك سلمي و حربك حربي والايمان مخالط لحمك و دمك ... - باعث خواهد شد كه اين جريان همواره به عنوان يك تهديد جدي براي قدرت آنان باشد و در صورت كسب قدرت ، خلافت و امامت همواره در اين خاندان باقي بماند و مجالي براي خاندان خود به وجود نيايد لذا جريان ميانه با اتخاذ تاكتيكي سعي نمود كه روزنه هاي احتمالي به قدرت رسيدن آتي جريان هاشمي را مسدود نموده و يا در راه تحقق آن مشكل ايجاد نمايد انان براي تحقق اين امر دو راهبرد را اتخاذ نمودند :
1- وحدت استراتژيك با جريان اشراف :
ابوبكر و عمر پس از تثبيت موقعيت خود از نظر سياسي و ايجاد ثبات در جامعه رابطه نزديكي با اشراف قريش برقرار نمودند از جمله آنان عثمان بن عفان كه مشاور و كاتب ابوبكر بود و با فتح شام يزيد بن ابوسفيان را به عنوان حاكم شامات منصوب نمود و پس از آن كه دوسال و اندي از زمان حكومت ، وي وفات يافت، عمر در راستاي همين راهبرد برادرش معاويه را به جانشيني وي منصوب نمود . در اختيار قرار دادن سرزمين آياد و پر رونق اقتصادي و اجتماعي به طلقا - بر خلاف نظر روايي پيامبر (ص) - نشان از پيوند جديد با اين طبقه از اشراف قريش در راستاي دو هدف بود . اول رفع تهديد و مخالفت احتمالي و دور نمودن اذهان آنها از مركزيت فعلي خلافت و ديگري اعطاي خود مختاري به آنان در آن بخش از حكومت اسلامي و ايجاد يك مدعي جديد خلافت و روزنه اطميناني براي آينده كه مي توانست در مقابل حكومت احتمالي هاشميان قرار گفته مانع شده و يا حداقل ايجاد مشكل نمايد. ( اين اتفاق در زمان حكومت امام علي ، امام حسن و در واقعه عاشورا به وقوع پيوست.)
2- ايجاد مدعيان جديد براي حكومت رسيدن احتمالي امام علي (ع)
عمر هنگامي كه توسظ ابولؤلؤ زخمي شد و مرگ خود را نزديك ديد شورايي تشكيل داد تا خليفه بعد از خود را تعيين كنند . نحوه چينش اين شورا نشان مي دهد كه نتيجه نهايي ( خليفه بعدي ) كسي جز عثمان نخواهد بود . امام با آگاهي از نتيجه نهايي شورا مصلحت را در حضور خود ديد .
زبير ، طلحه ، سعد ابي وقاص ، عثمان و عبدالرحمان عوف از ديگر اعضا شورا بودند . بنا بر نظر عمر در صورت برابري آرا ، ابتدا حكميت عبدالله بن عمر و در صورت عدم رضايت شورا از نظر آن ، راي عبدالرحمن عوف تعيين كننده است. (روشن بود تنها در يك صورت شورا با حكميت عبدالله بن عمر مخالفت مي كرد و آن هم برابري آرا و پيشنهاد احتمالي انتخاب امام علي از سوي وي بود (با فرض محال ) كه آن هم با رجوع به راي عبدالرحمان بن عوف قابل حل بود ! )
عثمان خود مدعي خلافت بود و كاتب ابوبكر و مشاور عمر ، عبدالرحمان عوف - كه در اصل دو راي داشت داماد عثمان بود (زنش خواهر عثمان بود ) و از زمان پيامبر عقد برادري بين آن دو وجود داشت ، از طرفي وي هم قبيله اي و پسر عم سعد ابي وقاص عضو ديگر شورا هم بود . به گواهي خود سعد و تاريخ، سعد همواره نسبت به امام علي حسادت داشت ( شاهد اين امر بخشيدن راي خود به عبدالرحمان عوف و راي وي به عثمان ، عدم بيعت با امام علي در زمان خلافت آن حضرت و عدم شركت در جنگ جمل صفين و نهروان )، طلحه از قبيله قريش هم قبيله اي و پسر عم ابوبكر و همسو با عايشه و مخالف امام بود. لذا بافت آرا به روشني بر انتخاب عثمان حكايت داشت . به عبارت ديگر در بدترين شرايط اگر آرا مساوي مي شد همچنان كه استدلال كرديم ابتدا حكميت ابن عمر و در صورت گذر اختمالي از اين مانع ، راي عبدالرحمان عوف كه تعيين كننده بود مانع احتمالي را از پيش پاي خلافت عثمان بر مي داشت .
عمر ضمن آگاهي از اين موضوع و پيش بيني مخالفت احتمالي امام با تصميم شورا ، اعلام داشت كه هركس با نظر شورا مخالفت كرد و زير بار انتخاب نرفت گردن بزنيد. با اين وصيت رابطه خليفه بعدي با امام از همان ابتدا تيره و امام تهديد و رقيبي آشكار براي خليفه ي جديد شده و راه هرگونه مصالحه احتمالي بسته مي شد . از اين امر مهمتر آنكه ديگر اعضاي شورا كه هرگز تا قبل از اين خود را در حد و اندازه خلافت و جايگاه و موقعيت امام علي (ع) نمي ديدند اين ذهنيت را پيدا كردند كه مي توانند به خلافت برسند و در اين باب چيزي از امام (ع) كمتر ندارند . ( اين رويكرد در جريان جنگ جمل به خوبي عيان شد ) .
با انتخاب عثمان طبقه اشراف قريش عملا به خلافت رسيد و موقعيت معاويه به عنوان يكي از بني اميه در شام تثبيت و تقويت شد . تاريخ به روشني گواه است كه وجود اين دو عامل، مهمترين مانع در راه تحقق حكومت اسلامي امام علي (ع) بود . تبعات اين دو جريان منجر به انحراف اسلام و روي كار آمدن كامل بني اميه و سيطره آنان بر جامعه اسلامي شد .
منابع
1- رسول جعفريان ، تاريخ خلفا ، دليل ماه ، چاپ دوم ، تابستان 82
2- (آيه الله ) سيد عزالدين حسيني زنجاني ، شرح خطبه حضرت زهرا ، قم انتشارت دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه ، 1375
3-عبد الزهرا مهدي ، نگرشي در اسناد و مدارك هجوم به خانه حضرت صديقه طاهره از قرن اول تاكنون ، قم ، مولود كعبه ، 1382
4- دعاي ندبه
نويسنده:اميررضا بخشي
منبع:سايت گروه مطالعات افكار نو