در وصيتنامه شهيد «بيژن انصاري» آمده است: اگر آغوش گرم و پر مهر پدر را از دست داديد، اگر سكان خانه را موج طوفنده دريا ببلعد، اگر زمانه به شما پشت كند، اگر تنهاترين تنها شديد، باز خدا هست؛ او جانشين همه نداشتنهاست.
وي بعد از پايان دوره تربيت معلم در دانشگاه شيراز به تدريس مشغول شد و بعد از تشكيل سپاه پاسداران خدمت در اين ارگان را نيز در كنار تدريس ادامه داد.
*جاي شهيد انصاري در سپاه خالي است
در بيانيه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نورآباد ممسني كه در تاريخ 12 تير 59 به خانواده شهيد انصاري اهدا شده، آمده است: «[شهيد] بيژن انصاري، معلم متعهد و مسئول در 12 خرداد 58 در بدو پيدايش سپاه پاسداران نورآباد ممسني به كمك ديگر برادران به تشكيل و سازماندهي سپاه پاسداران كمر خدمت گماشت.
در آن موقع تعداد افراد سپاه بسيار كم بود؛ مشكلات داخلي اعم از كمبود نيرو، وسايل تداركاتي و بودجه ناكافي از يك طرف و عدم مرجع انتظامي، در نتيجه سيل مشكلات و حقوق پايمال شده منطقه و فعاليتهاي عناصر ضد انقلاب و فرصتطلب و متجاوزين به اموال مردم از سوي ديگر، باعث شد كه اين برادران زحمات طاقت فرسايي را متحمل شوند.
برادر بيژن انصاري مانند ديگر برادران، شبها تا صبح را در كنترل جادهها و گشت و نگهباني در روستاها و درگيريهاي شبانه با دزدان و متجاوزين ميگذراند.
در 5 مرداد 58 عليرغم مشكلات و نارساييهاي منطقه ممسني، به فرماندهي گروهي از پاسداران، عازم غرب كشور شد و در شهرهاي كرمانشاه، مهاباد و كرند به مقابله با ضد انقلاب پرداخت اما وي بيشتر از همه چيز به عنوان يك معلم آگاه و مسئول به فعاليتهاي بنيادي كه همان تغيير فرهنگ استعماري به فرهنگ اصيل اسلامي است علاقهمند بود.
وي با نوشتن اعلاميهها و پلاكاردها و تشكيل جلسات سخنراني به ارشاد مردم ميپرداخت. مردم كرند از وي خواستند كه رياست آموزش و پرورش آنجا را به عهده بگيرد اما چه گوييم كه وضع جسماني وي باعث شد كه در معيت دو شهيد در كردستان، به شيراز برگردد و در بيمارستان نمازي بستري شود و [سرانجام] بيماري مجال همكاري با سپاه را از وي گرفت.
گرچه هماكنون اين ارگان، سامان يافته است ولي شديداً جاي [شهيد انصاري] را خالي ميبيند اما راهش و هدفش زنده و در ميان ماست.
قسم به صداقت قلب و قدرت ايمانش كه به اين راه و هدف وفاداريم؛ يادش گرامي و روانش شاد!»
شهيد انصاري به گفته فرزندش عبدالحسين انصاري يكي از چهره شناخته شده و شاخص منطقه نورآباد بود كه هنوز با گذشت 30 سال از شهادت وي در جان و دل مردم اين روستا جاي خود را حفظ كرده است.
بعد از شروع قائله كردستان و پيش از آغاز جنگ تحميلي، شهيد انصاري براي كمك به رزمندگان اسلام به اين منطقه اعزام شد؛ اما پيش از آغاز جنگ در اين منطقه بيمار شده و در تاريخ 12تير 1359 به شهادت رسيد.
از دوستان و همرزمان اين شهيد نقل شده است كه وي از قدرت سخنوري بسيار خوبي برخوردار بوده است به طوري كه بدون سلاح و با لباس محلي به ميان مردم كرد ميرفت و برايشان سخنراني ميكرد.
وي دستي در هنر نقاشي و شعر نيز داشته است و اشعار زيادي را به سبك محلي سروده است. فرزندش عبدالحسين انصاري امروز راه پدر را ادامه داده و شاعر نامآور استان هرمزگان است.
متن زير وصيتنامه اين شهيد بزرگوار به فرزندان و خانوادهاش است؛ شهيد انصاري اين وصيتنامه را در تاريخ 1تير 59 روي تخت بيمارستان شهداي تجريش نوشته است اما بر اثر شدت درد و ضعف، قادر به ادامه نگارش آن نبوده است؛ به همين دليل اين وصيتنامه ناتمام مانده است.
بسماللهالرحمنالرحيم
چنين گفت مر جفت را نرّه شير / كه فرزند ما گر نباشد دلير
ببريم از او مهر و پيوند پاك / پدرش آب دريا و مادرش خاك
(فردوسي)
فرزندان عزيز و دلبندم! من دعوت حق را در شرايطي قبول كردهام كه شما در گرماگرم مسير كودكي ميرفتيد تا به اميد خدا و در سايه پدر، انسانهايي خودساخته و شايسته بار آييد؛ ولي نيكو اين بود كه خدا خواست تا از فرزنداني 2 تا 9 ساله و بدون پدر انسانهايي پوينده، متفكر، با ايمان و انساندوست بار بياورد و براي صدمين بار نه هزارمين بار تاريخ تكرار شود.
من از ثروت دنيا چيزي نداشتم كه براي شما به ارث نهم زيرا من در اين اواخر عمرم، دنيا و مافيهاي آن را به پشيزي نخريدم و از شما ميخواهم كه راهم را ادامه دهيد. فرزندان عزيزم! اين اولين ارث من است كه به شما هديه ميكنم.
هرگاه غم دنيا روي دل شما سنگيني كرد، هرگاه سايه پدر را بر فضاي خانه نيافتيد، هرگاه شاهد دست پدراني بوديد كه بر سر فرزندان خود گردش ميكنند، هرگاه گلويتان را غصه روزگار فشرد، هرگاه هنگام خوابيدن، سردي رختخواب شما را به ياد آغوش گرم پدر واداشت؛ هرگاه مادرت را بي پناه ديدي كه گوهر گرانبهاي عمرش را بر صخره سخت زندگي فنا ميكند و يكه و تنها ميكوشد تا راه نيمه رفته پدر را ادامه دهد، اين تابلوي زيباي زندگي را بر دلتان بر آنگونه معصومتان، بر ديوار خانهتان، بر چهره معصوم برادر ديگرتان بخوانيد.
اگر آغوش گرم و پر مهر پدر را از دست داديد، اگر سكان خانه را موج طوفنده دريا ببلعد، اگر زمانه به شما پشت كند، اگر تنهاترين تنها شويد باز خدا هست، او جانشين همه نداشتنهاست.
علم و ايمان (اين دو بال را از من به ارث داريد) دوست دارم عزيزانم، متفكر، معنوي، پراحساس، متواضع، مغرور و مستقل بار آيند.
و امّا علم متاعي است كه در رفيعترين قله كوه مأوا گزيده است و براي به دست آوردنش بايد زحمت كشيد؛ كوشش كرد، تحقيق كرد، موانع را برداشت و سدها را شكست. فرزندان عزيزم! آنها كه ميخواهند جهان را به صورت روز روشن ببينند، بايد شبهاي سياه را بيدار باشند، مولايمان علي (ع) ميفرمايند: بالا رفتن به سوي سعادت راهي دشوار و خستهكننده است ولي سعادتبخش و پايين رفتن به سوي مزلتها و خواريها راهي آسان ولي كشنده است.
درس و بحث را رها نكنيد، روح من پيوسته ناظر امتحانات شماست؛ آن فرزندي پدرش را بيشتر دوست دارد كه نمره امتحانيش تسليبخش روح پدرش باشد؛ هر قدر هم برايتان مشكل باشد سعي كنيد آخرين مدارج تحصيلي را طي كنيد.
كتابهايم را مطالعه كنيد و اگر با ذوق شما سازگار بود در همين زمينه مطالعه خود را ادامه دهيد. فرزندان عزيزم سعي كنيد كمبود پدر را در خانواده جبران كنيد و در سن نوجواني و جواني هر يك از شما ماشين پرحرارت كانون گرم خانواده باشيد! بايد هر يك از شما در برادر دوستي، نوع دوستي و فاميل دوستي از ديگري پيشي بگيرد. فرزندانم آنقدر نسبت به هم محبت داشته باشيد كه صد حيا بينتان به وجود آيد.فارس