به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

«كيان» در حقيقت «ابوعَمره كيسان» نام دارد كه يكي از نزديكان مختار و از مقامات بلند پايه حكومتي او به شمار مي‌رفته است؛ البته از سوابق و فعاليت‌هاي او پيش از قيام مختار هيچ اطلاعاتي در تاريخ نيست اما از زماني كه به مختار پيوست و در قيام او نقش پيدا كرد.


«كيان» در حقيقت «ابوعَمره كيسان» نام دارد كه يكي از نزديكان مختار و از مقامات بلند پايه حكومتي او به شمار مي‌رفته است؛ البته از سوابق و فعاليت‌هاي او پيش از قيام مختار هيچ اطلاعاتي در تاريخ نيست اما از زماني كه به مختار پيوست و در قيام او نقش پيدا كرد از اهميت بالايي برخوردار شد زيرا بسيار مورد اطمينان و اعتماد مختار بوده است.

* رياست انتظامات و شرطه‌هاي كوفه برعهده كيسان بود

اعتماد و اطمينان مختار به اين شخص تا جايي بوده است كه رياست انتظامات كوفه و فرماندهي شرطه‌هاي كوفه به او سپرده مي‌شود و در جريان برخورد با جنايتكاران كربلا به فرمان مختار، اموال بسياري از اين افراد را مصادره مي‌كند و بين ايرانيان مسلماني كه در عمليات، قلع و قمع جنايتكاران كربلا شركت داشته‌اند تقسيم مي‌كند و اين مورد يكي از خدمات قابل توجهي است كه وي به حكومت مختار انجام داد.

در حقيقت اوست كه از سوي مختار مأموريت برخورد و دستگيري و هلاكت جنايتكاران كربلا را بر عهده دارد و اشراف خائن كوفه كه جنايتكاران اصلي كربلا بودند به شدت از نام او وحشت داشتند.

آنها «كيان» را «باز شكاري» لقب داده بودند؛ به اين معنا كه باز بر روي شكار فرود مي‌آيد و چنگال‌هايش را در بدن طعمه فرو مي‌كند؛ ‌لذا «كيسان» نيز بر قاتلان اهل‌بيت عليهم‌السلام فرود مي‌آيد و آنها را به هلاكت مي‌رساند و نابود مي‌كند.

«كيسان» بسيار به مختار وفادار بود و تا پايان كار نيز با وي همراهي مي‌كرده است؛ هنگام نبرد «مصعب‌بن زبير» كه براي جنگ با مختار آمده بود، سرسختانه و فداكارانه با مختار در برابر دشمن ايستاد و در جريان اين نبرد همراه با مختار كشته شد.

البته اين فرد در فيلم مختار‌نامه به اشتباه «ابوعُمره» ناميده مي‌شود در حالي كه نام اصلي او «ابوعَمره كيسان» است كه حتي نام «كيسان» نيز به نقل از يكي از دست اندركاران اين فيلم به دليل راحتي تلفظ براي ايرانيان و ملموس بودن نام «كيان» از «كيسان» به اين نام تغيير پيدا كرده است.

به هر صورت «كيان» يك وجود حقيقي است و زحمات زيادي را چه در جهت قيام مختار و چه در قصاص قاتلان اهل بيت عليهم‌السلام و ياران ايشان كشيده است و جاي مدح و تكريم از اين شخصيت وجود دارد.
* ايرانيان بعد از قيام مختار انگيزه و اعتماد بيشتري براي حضور در عرصه‌هاي سياسي را يافتند

تا پيش از اينكه مختار ايرانيان را به اين صورت به عرصه بياورد و به آنها پست و مسئوليت دهد آنها برخلاف شمار قابل توجهشان در عراق و علي الخصوص در كوفه كه گفته مي‌شود ـ در بعضي از مواقع بيش از نيمي از جمعيت كوفه را ايرانيان تشكيل مي‌دادند ـ به دليل تبعيضي كه از زمان خليفه دوم بر ايرانيان مسلمان مي‌گذاشتند، آنها در عرصه سياسي و اجتماعي به حساب نمي‌آمدند و اين مسئله به گونه‌اي تبيين شده بود كه خود ايرانيان نيز پذيرفته بودند نمي‌توانند خودي نشان دهند و نمي‌توانند در عرصه سياسي و اجتماعي تأثيرگذار باشند.

البته اميرالمومنين عليه السلام و امام مجتبي عليه السلام ايرانيان را در زمان خودشان، از حقوق برابر با اعراب برخوردار كردند و به آنها بها دادند؛ اما تا زماني كه آن بزرگواران در قيد حيات بودند خيلي از ايرانيان با توجه به اين لطف اميرالمؤمنين عليه السلام باور نداشتند كه مي‌توانند تأثيرگذار باشند.

در فاصله صلح امام حسن عليه السلام تا قيام مختار، ظلم بسياري بر ايرانيان روا شد و خيلي از اين افراد را يا كشتند يا تبعيد كردند و به گونه‌اي شده بود كه بعضي از ايرانيان چنان به جان آمده بودند كه براي پايان دادن به وضعيت موجود حتي به قيام خوارج نيز مي‌پيوستند و ايرانياني كه در قيام خوارج نفوذ كرده بودند، اعتراض خودشان را به اين وضع موجود به اين روش نشان مي‌دادند.


* رمز موفقيت مختار به صحنه آوردن ايرانيان بود

با قيام مختار، ايرانيان با وفاي كامل به اطراف مختار حلقه زدند و به قيام او پيوستند تا بتوانند اعتراض خودشان را عنوان كنند و مختار نيز با توجه به زيركي خود مي‌دانست اگر به ايرانيان بها دهد با كمك اين افراد مي‌تواند موفق شود و اگر صرفاً مي‌خواست به عرب‌ها بها دهد، نمي‌توانست موفق شود؛ زيرا او مي‌دانست اعرابي كه به اهل‌بيت پيامبر رحم نكردند، به مختار نيز رحم نمي‌كنند و حتماً در لحظات اصلي او را رها خواهند كرد.

معتقدم رمز موفقيت مختار به صحنه آوردن ايرانيان و استفاده از وفا و توانايي آنها بود؛ لذا مي‌بينيم سپاهي نيز كه به سوي شام روانه مي‌كند؛ به فرماندهي ابراهيم‌بن مالك اشتر است. بنا بر نقل تاريخ، شاهدان گفته‌اند كه در اردوي ابراهيم‌بن مالك، صوت عربي شنيده نمي‌شد و عموماً فارسي صحبت مي‌كردند كه نشان از كثرت ايرانيان در اين سپاه دارد.
ادامه مطلب
سه شنبه 20 اردیبهشت 1390  - 12:14 AM

در دين اسلام ، زن جايگاه بسيار والايي دارد؛ هم در اجتماع و هم در خانواده. زن سازنده خانواده است و خانواده كوچك ترين واحد اجتماعي مي باشد؛ لذا مي توان گفت كه زن سازنده جامعه است و قادر است جامعه را به سمت سعادت و تعالي و يا به سمت انحراف و فساد سوق دهد.


يكى از مشكلات بزرگى كه حركتها بويژه حركت دين در مسير ارزشهاى انسانى را محدود ميكند برخورد انسان با مسائل و مشكلات گوناگونى است كه در مراحل مختلف زندگى، فراروى او قرار دارد، و اين امر سبب ميشود كه درست انديشيدن، دين و مسير اصلى حركت، فراموش شود. از اين رو، انسان در اجتماع، در بسيارى از مقاطع تسليم شرايطى ميشود. كه او را در بر گرفته اند و اين شرايط چيزى نيست. جز ميراثى بر گرفته از باورهاى پيشينيان و رسوم اجتماعى و سنتهايى كه بر اثر همجوارى با جوامع ديگر و يا برخورد با آنها پديد آمده اند.

بنابر اين مشاهده ميكنيم كه مبدأ پيدايش و حركت جامعه و دين، در بسيارى از موارد، به گونه اى نادرست تفسير ميشود و يا به انحراف كشيده شده است. تا آنجا كه راههاى علاجى كه از دل معارف دينى برخاسته اند نيز نميتوانند اين جريان مخالف را متوقف كنند.

از اين رو رفته رفته جريان مخالف در برابر جريان صحيح رشد ميكند و باورهايى كه بر پايه جريان نادرست به وجود آمده اند در انديشه و ذهن خانه ميكند. به گونه اي كه ذهن و فكر انسان انباشته از باورهاى پراكنده و گمراه كننده ميشود.

هر چند نيروى انديشه ميتواند برخى كج رويها را بيابد. اما همواره در طول تاريخ جريان صحيح با جريان نا صحيح، در هر زمان و مكانى در ظاهر با يكديگر آميخته شده اند. از اين رو بر ماست كه در يافتن انديشه و مسير صحيح از سرچشمه هاى اصلى همانند آيات و روايات. دقت كنيم و در مسير حركت خود از اين سرچشمه ها استفاده كنيم

آيا زن از هر نوع فعاليتى در عرصه هاى مختلف محروم شده است؟
----------------------------------------------------------------------------
در سيماى تمامي جوامع اسلام همواره چنين پرسشهايى ديده ميشوند و چه بسا يكى از خطرناكترين مشكلات در اين زمينه گروهى از دانشمندان مسلمان باشند كه در ميان آنها برخى از فقيهان نيز به چشم ميخورند.
اين دسته ميكوشند تا مفاهيم آيات و روايات را بدون بهره گيرى از نيروى انديشه دريابند و در اين ميان،از آگاهيهايى بهره ميگيرند كه در ذهنشان حك شده است؛ به گونه اى كه فرد نميتواند به مضمون آيه و يا حديثى پى برد. مگر آنكه از مجراى اين مفاهيم پذيرفته شده ذهنى بگذرد و يا از مسائلى كه از اين سو و آن سو در ذهنش نقش بسته است كمك بگيرد. اين مسائل بديهى جلوه گر ميشوند.

ارزشهاى اخلاقى مرد و زن
-------------------------------
اكثر افرادى كه با نقش زن در بعد اجتماعى مخالفند. به مسائل اخلاقى متوسل ميشوند آنان در اين عقيده اند كه شركت زن در كار و يا مسائل اجتماعى موجب انحطاط اخلاقى او ميشود و هر عملى كه فساد اخلاقى او را به دنبال داشته باشد در نگرش اسلامي حرام است.

خطر انحراف زن و مرد را به يك اندازه تهديد ميكند. اگر غرايز درونى، بتواند انسان را به انحراف بكشاند. بى ترديد ميان مرد و زن هيچ تفاوتى وجود ندارد و از سوى ديگر جوره عقل تلاش و ايمان نيز در مرد و زن يكسان است. بنابر اين دليلى وجود ندارد تا با اين ادعاى واهى زن را درحصار نقش خاصى ، زندانى كنيم. بلكه به موازات فساد اخلاقى زنان انحرافات مردان نيز قابل توجه است. كردار ناپسند هم براى مرد و هم براى زن نا پسند است و اعمال شايسته نيز به همين صورت براى دو پسنديده است .

حق زن در جامعه سياسى اسلامي
-----------------------------------------
برخى نسبت به نقش عمومي زن راه را به اشتباه رفته اند. كسانى كه تمامي مسؤوليتهاى زن را در نقش «مادر بودن» خلاصه ميكنند. نقش عمومي او را نميپذيرند. البته اين انحراف در ساير جنبه هاى اجتماعى نيز به خوبى نمودار است چنان كه گاه گروهى از مردم تمامي فعاليت خود را تنها در يك زمينه متمركز ميكنند و از وظايف اجتماعى خود بسيار فاصله ميگيرند والبته اين مشكل سابقه ‍‍اى ديرينه دارد .چنانكه امروز نيز شاهديم كه برخى ميگويند علماء بزرگ دينى نبايد در مسائل سياسى. دخالت كنند. چرا كه وظيفه آنها تنها در مسائل دينى خلاصه ميشود!
درست است كه وظيفه علماء دين تحقيق و بررسى مسائل دينى است اما رسالت انسانى آنها در جهت گيريهاى سياسى ، چگونه ميتواند فراموش شود؟! اگر نقش آنان تنها در يك جنبه خلاصه شود بى ترديد جنبه هاى انسانى آنها در زندگى اجتماعى از ميان ميرود به همين ترتيب اگر محدوده وظايف زن را نيز خلاصه كنيم نقش انسانى او زير سؤال خواهد رفت. اما ما هرگز نقش انسانى او در زندگى اجتماعى را كوچك نمي شماريم بنابر اين بر اين عقيده ايم كه در ديدگاه اسلامي همانند ساير اديان تمامي مردم به برپايى عدل و داد فرا خوانده شده اند و اين بدين معنا است كه تمامي مردم در حد توان خود بايد در اين زمينه تلاش كنند.

هر انسانى داراى تواناييهاى ويژه اى است كه در سايه آن ميتواند در يكى از ابعاد اقتصادى، سياسى و يا اجتماعى به برپايى عدالت كمك كند. بر چنين فردى واجب است كه در راستاى تخصص خود گام بردارد و گروهى از زندگى انسان و يا جامعه اسلامي، باز كند.

از آنچه گفته شد روشن ميشود كه نميتوان نقش زن را در زندگى اجتماعى ناديده گرفت اما در چگونگى شركت زن در مسائل اجتماعى نظريات گوناگونى ابراز شده است. آيا زن ميتواند به عنوان اهرمي در خدمت عدالت قرار گيرد؟ و آيا در اين زمينه نقش به خصوصى دارد؟ و آيا اسلام چنين نقشى را براى زن جايز شمرده است؟

در پايان يادآور مي شويم اگر چه نقش اجتماعي زن براي بازسازي روحيه و يافتن اعتماد به نفس و احساس ارزش مندي و اداي مسئوليت لازم و ضروري به نظر مي رسد اما وجود حياتي و نقش پرارزش او را در خانواده نبايد فراموش كرد. چه اين كه سلامت اجتماع به سلامت خانواده بستگي دارد و بدون ايجاد آرامش و مسئوليت شناسي در محيط خانواده نمي توان آرامش ، امنيت و سلامت جامعه را تضمين نمود .

* زهرا تعالي

منبع: سايت حجاب نيوز
ادامه مطلب
سه شنبه 20 اردیبهشت 1390  - 12:12 AM

امام به مدت 7 الي 8 سال در جماران سكونت گزيدند و در اين مدت هيچگاه از منزل بيرون نيامدند و حتي يك مسافرت نرفتند. ايشان با رفتار خود روحيه خيلي عجيبي به ملت و جوانان مي داد و همين روحيه بود كه شرق و غرب را متوحش كرده بود.


زمستان سال 58 در آستانه برگزاري اولين انتخابات رياست جمهوري بيماري قلبي بر امام راحل عارض شد و شبانه ايشان را از قم به تهران انتقال دادند و در بيمارستان قلب در خيابان وليعصر(عج) تهران بستري شد. پس از دو ماه بهبود پيدا كرد و پزشكان صلاح نديدند كه امام دوباره در قم اقامت كند و تأكيد نمودند كه در اطراف بيمارستان قلب منزلي براي امام گرفته شود و علاوه بر آن به تشخيص پزشكان الزاماً مي بايست در شمال تهران كه از هواي مناسب برخوردار است سكونت داشته باشند، همراهان امام راحل پس از تحقيق و تفحص موفق به تهيه منزلي مناسب در اطراف بيمارستان نشدند. در نتيجه در خيابان دربند جايي به دست آوردند و تجهيز كردند ولي امام راحل از بدو ورود آنجا را مناسب نديدند كه يكي از اشكالات عبارت بود از اينكه هنگامي كه مردم براي ملاقات مي آمدند ديدار امام با مردم بسيار فاصله داشت و علاوه بر آن وضعيت ساختمان به گونه اي بود كه با روحيه امام جور نبود، لذا مكرر بر تغيير محل سكونت اصرار تأكيد مي ورزيدند و پس از مدتي تهديد كردند كه «اگر برايم منزل مناسبي پيدا نكنيد، به قم مي روم.»
شرايط نگهداري امام در دربند مشكل شده بود و بيش از همه مرحوم حاج احمد آقا يادگار امام تحت فشار قرار داشت و ساعاتي را براي جست وجو اختصاص داده بود.
حجت الاسلام والمسلمين سيدمهدي امام جماراني در مصاحبه اي در اين رابطه اظهار داشته است كه «يك روز حاج احمد آقا آمده بودند منزل ما كه برويم جاي مناسبي براي سكونت امام پيدا كنيم. جايي پيدا نشد. ظهر در منزل ما ناهار مي خورديم كه به حاج احمدآقا گفتم: اگر منزل ما به دردتان بخورد، اين دو منزل كوچك اخوي و همشيره مان را با حسينيه يكي مي كنيم تا بتواند خواسته هاي ايشان را برآورده سازد.» ايشان برآوردي كردند و گفتند: «خوب است، منتها بايد خانم بپسندند.» خانم [امام راحل] همان روز عصر تشريف آوردند و آنجا را ديدند و با اينكه خيلي مطلوبشان نبود، به خاطر امام پذيرفتند. حسينيه در جداگانه اي داشت و آن در را فقط به خاطر امام باز كردند. سه چهار روز در حسينيه بنايي داشتيم، چون ساختمان هنوز تكميل نبود. قرار شد كارها زودتر پيش برود. اين تعميرات جزئي چهار روز طول كشيد. وقتي امام متوجه شدند كه اين تعميرات لازم بود، راضي شدند و چهار روز مهلت دادند. بعد از چهار روز تشريف آوردند و گفتند: «منزل مناسب ما اينجاست.»
يادم هست كه آن حسينيه مملو از مصالح بود و براي ورود كسي آماده نبود، اما ظرف اين چهار روز تمامي اهل محل به عشق ديدار امام كمك كردند تا حسينيه تكميل شود و آنجا را براي ملاقات هاي امام مهيا كنند. يادم است كه شب بيست و هشتم ارديبهشت[1359] بود و مردم چراغاني عظيمي به راه انداخته بودند و همه شادمان بودند و هر كس سر در منزل خودش را چراغاني كرده بود. مردم محل اطلاع داشتند كه امام تشريف مي آورند ولي از ساعت و زمان ورود ايشان اطلاعي نداشتند. ظرف اين چهار روز، چراغاني ها، تعمير حسينيه و حتي آسفالت كوچه ها و تمام كارهايي كه بايد بيش از يك ماه طول مي كشيد انجام شد و امام فرمودند كه «اول شب مي رويم» اين مطلب را فقط من و چند نفر از اطرافيان ايشان مي دانستيم. ساعت هفت شب [28 ارديبهشت 1358] بود كه ديديم امام با يك اتومبيل بليزر وارد جماران شدند. با وجود اينكه هيچ كس از ساعت ورود ايشان اطلاع نداشت وقتي وارد كوچه باريك منتهي به حسينيه شديم، ديديم كه تا چشم كار مي كرد جمعيت با هيجان عجيبي فرياد مي زدند: «صلي علي محمد، رهبر ما خوش آمد.» و امام در ميان اين فريادها وارد جماران شدند. وقتي امام داخل خانه شدند و به اطراف و اتاقي كه در آن مي نشستند نگاهي كردند، فرمودند: «من حالا راحت شدم، چون من چهار ماه همه اش در عذاب بودم.»
من و اخوي براي خوش آمدگويي به داخل اطاق رفتيم و ايشان اظهار محبت كردند كه: «ما مزاحم شما شديدم.» و من گفتم: «موجب افتخار ابدي است كه شما تشريف آورديد.» ضمناً همان جا از ايشان پرسيدم كه: «جاي شما تنگ نيست؟ ناراحت نيستيد؟» امام فرمودند: «اتفاقاً جاي ما اينجاست و جاي قبلي براي ما مناسب نبود.» و خوشحال بودند كه منزلي در اختيار گرفته اند كه مناسب حال و روحياتشان است و هر كس هم به ايشان مراجعه مي كرد، ايشان مي فرمودند: «جاي بسيار خوبي است براي من.»
همان شب حدود ساعت هشت بود كه يكدفعه ديدم صداي تكبير و شور و هيجان جمعيت از بيرون مي آيد. آمدم بيرون تا ببينم چه خبر است، گفتند مردم آمده اند و مي گويند تا امام را نبينيم، از اينجا برنمي گرديم. ما مسئله را خدمت امام عرض كرديم و امام با تبسم عجيبي فرمودند كه: «من هم حرفي ندارم، كجا مي توانم با مردم ملاقات كنم؟» كه گفتم: «داخل حسينيه.» و امام فرمودند: «مگر راهي به حسينيه هست؟» گفتم: «بله» چون امام نبايد از پله پايين بالا مي رفتند، تختي گذاشته بودند تا از آن تخت به حسينيه بروند و تا آخر هم آن تخت آنجا بود. امام در همان اولين شب - كه شب خاطره انگيزي بود- براي اولين ملاقات با مردم به حسينيه آمدند. انتخاب اين منزل و موافقت حضرت امام، يك روزه انجام شد و از قبل نيز به هيچ وجه برنامه ريزي نشده بود. دو شب بعد از آن راديو آمريكا در اخبار خود گفت كه بعد از حدود سه ماه تجسس و تفحص، جايي را براي امام در نظر گرفته اند كه به هيچ وجه حمله هوايي به آن ميسر نيست. با آب و تابي هم اين خبر را پخش كردند. بعد از بيان اين مطلب، سپاه تحقيق كرد و به اين نتيجه رسيد كه در آنجا حمله هوايي كمتر موفق خواهد شد. به علت اينكه در مقابل كوه قرار دارد و رفت و آمد هواپيماها كمتر امكان پذير است. شايد به ذهن هيچ كس نمي آمد و هيچ كس مقدمه چيني نكرده بود، اما به نظر آمريكايي ها آمد كه چنين مقدمه چيني شده بود. اين خواست خدا بود كه امام در امن ترين محل سكونت كردند و خانه ايشان در زير پوشش عظيمي از درخت هاي بلند استتار شده بود.
نگارنده اين سطور افتخار نصيبش شد كه جزء پاسداران گردان 1 پادگان وليعصر(عج) تهران باشد و اين گردان مأموريت حفظ و حراست و پاسداري از بيت امام را در جماران به مدت شش ماه عهده ار شدند و يكي از شب هاي تابستان سال 59 با يكي از بسيجيان محله جماران همراه مان شد و آن كسي بود كه شوهر خواهر امام جماراني بود؛ همان كسي كه منزلش چسبيده به حسينيه جماران بود. صحبت از امام و خاطرات او شد و اين بسيجي همراه ما كه نگهباني در نيمه شب را پذيرفته لب به سخن گشود. از چگونگي ديدار امام برايمان گفت كه هنوز آن شب فراموش نشدني همچون عكس در مقابل چشم مان هست. او بيان كرد كه هنگامي كه امام جماراني موضوع را با من و خواهرش در ميان گذاشت، خيلي شاد شديم و ذوق زده و گفتيم هر چه داريم براي امام. منزل را تخليه و تميز كرديم و رفتيم در محل جديد استقرار يافتيم و يك يخچال نو كه داشتيم پيش خود گفتيم اين بماند براي امام كه مورد استفاده قرار دهد. روز اولي كه امام در آنجا مستقر شدند مرا خواستند و فرمودند كه: «شما راضي هستيد كه در خانه شما آمده ايم و سكونت كنيم.» در پاسخ گفتم البته راضي هستم و سپس فرمودند: «چرا اين يخچال را نبرديد»، گفتم اين را گذاشتيم براي شما كه استفاده كنيد. فرمودند كه: «اگر مي خواهيد و راضي هستيد پس اين يخچال را برداريد و ببريد و خودتان استفاده كنيد...» اين عنصر بسيجي از شغل و فعاليت هاي كاري و چگونگي ورود به جماران صحبت ها كرد و گفت من يك گچ كار بودم و در ساخت و ساز حسينيه به كارگري مشغول بودم و خاطرات گفت تا اينكه زمان نگهباني به پايان رسيد و ديگر توفيق ديدار او را هم پيدا نكرديم. در اين مدت شش ماه و اندي از حضور افتخارآميز خيلي ماجراها دارد كه يكي از آنها را باز هم از زبان حجت الاسلام والمسلمين سيدمهدي امام جماراني مي خوانيم كه مي گويد: «پس از مدتي از طرف ارتش آمدند به جماران تا جايي را براي فرود هلي كوپتر فراهم آورند كه اگر وقتي مسئله اي يا حادثه اي رخ داد، بتوانند امام را بدون درنگ از آن مكان به جاي ديگر انتقال دهند. حضرت امام متوجه صداي ماشين هايي كه زميني در نزديكي منزل ايشان را تسطيح مي كردند، شدند و بلافاصله پرسيدند: «اينها چه مي كنند؟» جواب داده بودند: «زميني را صاف مي كنند تا هلي كوپتر به راحتي بتواند در آنجا بنشيند.» امام فرمودند: «اين كار براي چيست و چه كسي گفته است؟» به نظر اطرافيان آمده بود كه شايد من اين كار را كرده ام. من گفتم كه: «اين كار به من ارتباطي ندارد و مربوط به برادران ارتش است.» يادم است كه در آن ايام نماينده امام در ارتش، آقاي خامنه اي بودند. آقاي خامنه اي را خواستند و فرمودند: «من راضي نيستم يك چنين كاري صورت گيرد و بدانيد هر شرايطي در اينجا پيش بيايد به هيچ جا نخواهم رفت و اين كار را اگر بنا بر اين است كه من راضي باشم، به هيچ وجه راضي نيستم.»
بلافاصله آن زمين را به همان حال گذاشتند و ديگر آنجا زمين فرود هلي كوپتر نساختند يادم است وقتي كه جنگ شروع شد، مجدداً برادران ارتشي آمدند و جايي را براي امام تعبيه كردند كه از بتون آرمه ساخته شده بود تا در مواقع حملات هوايي امام به آنجا بروند. حضرت امام فرمودند: «اينجا را نسازيد كه به اينجا نخواهم رفت.» لكن آنها گوش ندادند و كار خودشان را كردند و عجيب بود كه امام نه براي ديدن آن مكان و نه حتي يك بار در طول دوران جنگ به آنجا نرفتند.
امام جماراني در ادامه گفت وگوهايش نكات جالبي در رابطه با جنگ نقل مي كند و مي گويد: «در ايام جنگ مواقع خيلي حساس و خطرناكي پيش مي آمد. گاهي اطراف بيت حضرت امام هم مورد حملات موشكي قرار مي گرفت و در تمام اين احوال ايشان هيچ گونه عكس العملي حاكي از ناراحتي و نگراني از خود نشان نمي دادند. يادم است
... يك شب كه خيلي حساس بود و حوالي آنجا مورد حمله قرار گرفته بود به ايشان گفته شد كه «حداقل به آن قسمتي كه پناهگاه ساخته اند، بياييد»، امام فرمودند: «من از اينجا تكان نخواهم خورد.» گفتند: «چرا ؟»
فرمودند: «هيچ فرق بين من و آن پاسداري كه الان سركوچه در پست خود نگهباني مي دهد، نيست. او يك جان دارد و من هم يك جان. اگر او جانش محترم است. جان من هم محترم است و اگر جان من محترم است، جان او نيز محترم است.» و ايشان[امام راحل] قسم خوردند كه: «والله بين از بين رفتن خودم و آن پاسدار سركوچه هيچ تفاوتي قائل نيستم.»
امام به مدت 7 الي 8 سال در جماران سكونت گزيدند و در اين مدت هيچگاه از منزل بيرون نيامدند و حتي يك مسافرت نرفتند. ايشان با رفتار خود روحيه خيلي عجيبي به ملت و جوانان مي داد و همين روحيه بود كه شرق و غرب را متوحش كرده بود و همين روحيه بود كه تا آخرين نفس و آخرين لحظه حيات هيچ تغييري نكرد و همانطور كه آن روزهاي اول ورود به جماران و همان روزهاي آتشي دفاع مقدس سخن مي گفتند و رهنمود مي دادند در مقابل مرگ نيز همانطور خيلي عادي برخورد مي كردند. امام جماراني مي گويد: «يكي از بستگان امام به ايشان گفته بود كه: چيزي نيست و حال شما خوب خواهد شد.» امام فرموده بودند كه: «نه آمدنش چيزي هست و نه رفتنش چيزي هست و نه مرگش چيزي هست هيچ كدام از اينها چيزي نيست.»
واقعاً يك چنين روحيه را در كجا مي توان سراغ گرفت آيا جز ارواح طيبه امامان معصوم، شخصيتي با اين عظمت دنيا به خودش ديده است.
براي شادي روحشان بر محمد و آل محمد صلوات

نويسنده:سيد مهدى حسينى

منبع: هفتمه نامه صبح صادق 90/02/19
ادامه مطلب
سه شنبه 20 اردیبهشت 1390  - 12:11 AM

اين كه چرا دولت يهود براي استقرار در فلسطين انتخاب شد، دلايل متعددي را دربرمي‏گيرد؛ اما مهم‌ترين آن‌ قطعاً اتحاد نخبگان يهودي با انگلستان است.


- زرسالاران يهود

اين كه چرا دولت يهود براي استقرار در فلسطين انتخاب شد، دلايل متعددي را دربرمي‏گيرد؛ اما مهم‌ترين آن‌ قطعاً اتحاد نخبگان يهودي با انگلستان است.

بررسي ريشه‏هاي تاريخي روابط نخبگان اقتصادي يهود با كانون‏هاي قدرت، چه در شرق و چه در غرب، در مجال اندك ما نمي‏گنجد،‌ به همين دليل ما در اينجا با توجه به موضوع مورد بحثمان به روابط خاندان يهودي "روچيلد " با "استعمار بريتانيا " خواهيم پرداخت.

به جرات مي‌توان گفت، نام روچيلد در قرن بيستم براي هيچ كس آشنا نبود، به استثناي اعراب كه به دليل صدور "اعلاميه بالفور " با اين نام ارتباطي تاريخي پيدا كرده‏اند. اما اين خاندان در نيمة دوم قرن نوزد و نيمة اول قرن بيستم در ميان سياسيون و اقتصاديون اروپايي و آمريكايي چه مسيحي و چه يهودي جايگاه ويژه‌اي داشت. نظر به نقش مهم و محوري خاندان "روچيلد " در اشغال سرزمين فلسطين و تشكيل دولت مجعول يهودي در اين منطقه، ضروري است شناختي - هرچند مختصر - از آنان پيدا كنيم.

- روچيلد ها

ريشة خانواده "روچيلد " را تا قرن 16 ميلادي پيدا نمي‏كنيم. در اين قرن يكي از خيابان‏هاي شهر "فرانكفورت " (واقع در آلمان امروزي) به دليل سكونت يهوديان در آن به "خيابان يهوديان " شهرت داشت. هر خانوادة يهودي به رسم آن زمان علامتي مخصوص به خود داشت كه آن را بر سردر خانه‏اش مي‏آويخت. بر سردر يكي از خانه‏هاي اين خيابان علامت يك سپر سرخ رنگ نصب شده بود؛ به همين دليل اعضاي آن خانواده يهودي را به نام "روچيلد " مي‏شناختند كه به معني "سپر سرخ " است. فرانكفورت از قرن يازدهم يكي از كانون‏هاي استقرار تجار و صرّافان يهودي بشمار مي‏رفت. در نيمة دوم قرن هجدهم اين شهر يكي از بنادر مهم و پر رونق اروپا بود. در آن زمان يهوديان يك دهم جمعيت فرانكفورت را تشكيل مي‏دادند؛ اما نقش اصلي را در تجارت اين شهر بر عهده داشتند و بدون آنان اين بندر رونقي نداشت.
رئيس خانوادة روچيلد در آن سال‏ها "ماير آمشل روچيلد " نام داشت. تا زمان اين شخص خانوادة "روچيلد " تجاري غيرمعروف بودند. ماير موفق شد با حكام محلي آلمان ارتباط برقرار كند و مقام كارگزار مالي يكي از آنان را بدست آورد. انقلاب فرانسه و جنگ‏هاي ناپلئون وضعيت روچيلدها را ارتقاي عجيبي داد. با اشغال هلند بوسيلة فرانسه بازار بورس آن كه قلب مالي قاره اروپا محسوب مي‏شد، متلاشي شد و به دنبال آن بازار بورس فرانكفورت كانون اصلي اقتصاد اروپا شد و طبيعي است، صرّافان و بانكداران اين شهر سودهاي هنگفتي به جيب زدند؛ بگونه‏اي كه در سال 1800 ميلادي ماير آمشل روچيلد از نظر ثروت دهمين يهودي شهر فرانكفورت شناخته مي‏شد و يكي از صرافان سرشناس اروپا بود كه با بسياري از حكمرانان و اشراف منطقه داد و ستد مالي داشت.

با به قدرت رسيدن ناپلئون كارفرماي آلماني ماير كه وقوع جنگ را دريافته بود، انگلستان را بعنوان مكاني امن براي انتقال سرمايه‏هاي خود شناخت و به اين ترتيب، ماير بعنوان كارگزار مالي او در سال 1810 ميلادي سرمايه‏هاي وي را به انگلستان انتقال داد و پسر سوّمش "ناتان " را بعنوان كارگزار اين اموال به انگلستان فرستاد. چند سال بعد پسران ديگر ماير هم بعنوان صراف و تاجر يا كارگزار مالي حكومت‏هاي ديگر اروپايي عازم مراكز دولت‏هاي بزرگ اروپايي شدند. "ناتان ماير روچيلد " در جريان جنگ‏هاي اروپايي ناپلئون با انجام عمليات مالي و حتي عمليات اطلاعاتي (جاسوسي) به نفع انگلستان ثروتي افسانه‏اي بدست آورد.

ناتان دست در دست برادران ديگرش در پاريس، وين، ناپل و پدرش در فرانكفورت طي جنگ‏هاي خونين ناپلئون با خدمات‏رساني به تمامي طرف‏هاي جنگ و البته سرويس‏دهي اختصاصي به سيستم اقتصادي انگلستان روچيلدها را به معروف‏ترين بانكداران اروپا تبديل كرد. دربارة ثروتي كه روچيلدها در دوران جنگ‏هاي ناپلئوني اندوختند، اطلاع دقيقي در دست نيست. ناتان روچيلد بعدها گفت، ثروتش از زمان ورود به انگليس تا پايان جنگ‏هاي ناپلئوني 2500 برابر شده و كسي نمي‏داند ثروت اوليه او چقدر بوده است.

نقش روچيلدها در اروپاي بعد از جنگ‏هاي ناپلئوني عظيم و حيرت‏انگيز است. در سال 1815 ميلادي (سال سقوط ناپلئون) ناتان ماير روچيلد بانكدار دولت بريتانيا، برادر كوچكش "جيمز روچيلد " مشاور مالي و بانكدار مورد اعتماد لويي هجدهم، پادشاه فرانسه و برادر بزرگ‌ترش "سالومون روچيلد " بانكدار كل خاندان سلطنتي اتريش بود. از اين زمان بيشتر معاملات مالي انگلستان با سراسر قاره اروپا از طريق دفاتر "بنياد روچيلد " انجام مي‏شد. از همين دوران است كه بتدريج در محافل سياسي و مطبوعاتي اروپا روچيلدها به "پادشاه يهود " شهرت يافتند.

اين عنوان گزافه نبود، در سدة نوزدهم بريتانيا قدرت برتر جهان بشمار مي‏رفت و به تبع آن سرمايه‏داران يهودي مستقر در انگليس و در رأس آنان روچيلدها رهبران طبيعي يهوديان جهان شمرده مي‏شدند. به دليل اين جايگاه در ساختار سياسي يهوديان است كه برادران روچيلد به قدرت بي‏رقيب مالي دنياي غرب بدل شدند و با اعطاي وام‏هاي كلان در مقام "بانكدار اصلي دولت‏هاي اروپايي " جاي گرفتند. طي 4 سال پس از سقوط ناپلئون روچيلدها نوك قلة ثروت در اروپا بودند.

به نوشتة مورخان "دانشگاه عِبري اورشليم " براي يك مدت طولاني، تقريباً هيچ وام مهم دولتي در اروپا نبود كه روچيلدها در آن مشاركت نداشته باشند. تنها ناتان روچيلد، رئيس بنياد روچيلد لندن و رأس خاندان روچيلد طي سال‏هاي پس از سقوط ناپلئون تا زمان مرگ خود به سال 1836 چند نوبت به دولت‌هاي پروس، ناپل، روسيه، پرتغال، اتريش، فرانسه، برزيل و حتي "پاپ " وام‏هاي كلان و مهم پرداخت كرد.

يك سال پس از مرگ ناتان "ملكه ويكتوريا " زمام امور بريتانيا را در دست گرفت. او حدود 64 سال بر انگلستان حكومت كرد. مورخان ثروت روچيلدها در آغاز سلطنت ملكه ويكتوريا را200 ميليون پوند استرلينگ تخمين مي‏زنند. اين ثروت در دوران رياست "ليونل روچيلد " جانشين ناتان افزايش چشمگيري يافت. در دوران 43 سالة رياست ليونل بر خاندان روچيلد تنها بنياد روچيلد لندن 18 فقره وام به دولت بريتانيا و ساير دولت‏ها پرداخت كرد. جمع مبلغ وام‏هاي فوق يك ميليارد و ششصد ميليون پوند استرلينگ تخمين زده مي‏شود. اين رقم معادل با چهل ميليارد پوند امروز است.

اهميت روچيلدها در تأمين نيازهاي مالي بريتانيا چنان عظيم بود كه زماني "پالمرستون " (سياستمدار انگليسي كه در ادوار مختلف وزارت جنگ، وزارت امور خارجه و نخست‌وزيري انگلستان را برعهده داشت) به ملكه ويكتوريا به خاطر "سعادت برخورداري از حمايت روچيلدها " تبريك گفت.

پس از مرگ ليونل پسر ارشدش "ناتانيل روچيلد "، رياست بنياد روچيلد لندن را در دست گرفت كه مانند گذشته به علت برتري اقتصادي نسبت به ساير روچيلدهاي اروپا جايگاه "رياست كل خاندان روچيلد " را هم بدست آورد.

ناتانيل از سوي دربار بريتانيا مقام "باروني " دريافت كرد و به "لرد روچيلد اول " شهرت يافت. او برجسته‏ترين و متنفذترين شخصيت تاريخ روچيلد است. ناتانيل اولين يهودي راه‌يافته به مجلس لردهاي بريتانيا محسوب مي‏شود و در همين زمان است كه بعنوان "پادشاه يهود " شهرت پيدا مي‏كند.

با توجه به آن چه دربارة سابقة خاندان روچيلد ارائه شد، آيا مي‏توان مرزي ميان انگلستان با خاندان روچيلد قايل شد و آيا اروپاي قرن نوزدهم و سال‏هاي آغازين قرن بيستم، چيزي جز حاصل تكاپوي "سرمايه‏داران يهودي " و در رأس آنان خاندان روچيلد بود؟ مورخان نوشته‏اند، افتخار شخصيت‏هاي درجه اول بريتانيا اين بود كه ناتانيل روچيلد را در انظار عمومي "ناتي " خطاب كنند. اكثر كساني كه اين افتخار را داشتند و علاوه بر آن غالباً در اقامتگاه خصوصي ناتانيل ميهمان او بودند، به وزارت و رياست دولت دست يافتند كه 2 تن از نامدارترين آنان لرد "راندولف چرچيل " و "آرتور جيمز بالفور " بودند.

"وينستون چرچيل " پسر همين لرد "راندولف " است. او همان كسي است كه در زمان نخست‏وزيري‏اش تمام تلاش خود را در جهت زمينه‏سازي تشكيل دولت يهود پس از پايان جنگ اول جهاني بكار برد و حالا ديگر جاي تعجب نخواهد داشت كه بدانيم همين آقاي "آرتور جيمز بالفور " است كه طي نامه‏اي به "بارون ادموند روچيلد " كه رئيس شعبة فرانسوي روچيلدها بود، مژدة موافقت انگلستان با تشكيل "موطن يهود " در فلسطين را مي‌دهد. اين نامه مبدأ تاريخ فاجعه‏بار اشغال فلسطين محسوب شده و به نام "اعلامية بالفور " شهرت پيدا كرد.


نويسنده:قبس زعفراني


منبع: سايت موعود
ادامه مطلب
دوشنبه 19 اردیبهشت 1390  - 11:54 PM

از ديـدگـاه فـاطـمـه (سلام الله عليها) ، امـامـت تداوم و استمرار رسالت است و (امام) در اداره امور مـسـلمـانـان و نـظـام اجـتـمـاعـى آنـان از هـمـان شـان و جـايـگـاهـى بـرخـوردار اسـت كـه (رسـول) بـرخـوردار بـود.


پيام هاي فاطمه درباره ولايت

امـامـت و ولايـت در اسـلام ، از پـايـه هاى اصلى اعتقادى و زيربناى زندگى سياسى ، اجتماعى و فـرهـنـگى انسان به شمار مى آيد. مسلمانان با مذاهب مختلف و نظرات گوناگون ، در ضرورت امامت و رهبرى اتفاق نظر دارند. امّا ولايت در باور شيعه از جايگاه بلند و رفيعى برخوردار است تـا جـايـى كه از نماز، روزه ، حج و جهاد نيز برتر و بالاتر است . امام باقر(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:

"اسـلام بـر پـنـج چـيز پايه گذارى شده است ، بر نماز، زكات ، حج ، روزه و ولايت . زراره مى گويد: از امام (عليه السلام) سؤ ال كردم كداميك از اينها برتر است ؟ فرمود: ولايت ! زيرا ولايت كليد همه آنهاست و والى ، دليل و راهنماى آنهاست . "(1)

بـا تـوجه به روايات فوق ، ولايت و امامت را نمى توان باور يا حكمى جداگانه از احكام دينى دانـست ، بلكه بايدگفت تمامى دين به منزله جسم و ولايت روح آن است . دين بى ولايت دين نيست و انـسـان بـى ولايـت را نـمـى تـوان مـسـلمـان واقـعـى دانـسـت . بـر ايـن اسـاس ‍ اسـت كـه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود:

مَن ماتَ و لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةَ الجاهِلِيَةِ(2)



هر كس كه امام زمان خويش را نشناسد و بميرد، به مرگ جاهلى از دنيا رفته است .


فاطمه (سلام الله عليها) و ولايت

حضرت زهرا(سلام الله عليها) ولايت و امامت را با تمام وجود درك كرده بود و نتيجه انحراف خلافت و امامت امت را بـه خـوبـى مـى ديـد. آن حـضـرت در خـطـبـه مـعـروف خـود بـه تـبـيـيـن جـايـگـاه رفـيـع اهل بيت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مى پردازد و بيان مى دارد كه حكومت حق آنان است :

"شـما بندگان خدا! نگاهبانان حلال و حرام ، و حاملان دين و احكام ، و امانت داران حق و رسانندگان آن به خلقيد. حقى را از خدا عهده داريد و عهدى را كه با او بسته ايد بپذيريد. ما خاندان را در ميان شما به خلافت گماشت ، و تاويل كتابُ الله را به عهده ما گذاشت . حـجـت هـاى آن آشـكـار اسـت ، و آنچه درباره ماست پديدار و برهان آن روشن و از تاريكى گمان بكنار.(3)

حـضـرت زهـرا(سلام الله عليها) پـس از تـبـيـيـن مـنـزلت و نـقـش مـحـورى اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) در هدايت امت اسلامى و بيان احكام الهى ، به بحث درباره نظام امامت پرداخت و فرمود:

وَ جَعَلَ طاعَتَنا نِظاماً (لِلمِلَةِ) و امامتنا اءمناً مِنَ الفُرقَةِ وَ حُبَّنا عِزّاً لِلاِسْلامِ.(12)


خـداى متعال ، اطاعت ما اهل بيت را مايه نظام و انسجام ملت و امامت ما را ضامن وحدت و مانع افتراق و تشتت امت اسلامى و دوستى ما را مايه عزت اسلام قرار داد.(4)
حـضـرت فـاطـمـه (سلام الله عليها) با بيان فوق اشاره عميقى به نقش نظام امامت در ايجاد همبستگى در بين مـردم كـرده اسـت و در واقـع يـكـى از مـهـمـتـريـن اهـداف تشكيل حكومت در جوامع بشرى را كه همانا ايجاد و گسترش نظم و انضباط در جامعه و جلوگيرى از تشتت و نابسامانى در بين اجتماعات انسانى مى باشد را مورد توجه قرار داده است .

حـكـومت هاى پديدار گشته در جوامع مختلف در طول تاريخ هر يك به گونه اى براى دستيابى بـه نـظـم و انـسـجـام تـلاش كـرده و در راه تحقق اين هدف گام برداشته اند، اما تاكيد فاطمه زهـرا(سلام الله عليها) بـر ايـن نـكـتـه اسـت كـه اگـر امـامـت و رهـبـرى اهل بيت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به عنوان محور اصلى حكومت در جامعه مورد توجه قرار گيرد، دستيابى به ثبات و انسجام اجتماعى و جلوگيرى از نابسامانى و افتراق كه در واقع از ابتدايى ترين و بـديـهـى تـريـن وظـايـف حـكـومـت اسـت ، بـه بـهـتـريـن شـكـل آن تـامـيـن خـواهـد گـرديـد و زمـيـنـه بـراى تـحـقـق اهـداف مـهـمـتـرى كـه از تشكيل حكومت مورد انتظار است فراهم خواهد شد.

مـحـور ديـگـر سـخـن حـضـرت زهـرا(سلام الله عليها) تـرسـيـم وضـعـيـت مـوجـود امـت اسـلامـى پـس از رسـول خـدا(صلي الله عليه و آله) اسـت كـه وجـود تـشـتت و تفرقه در بين مسلمانان و نابسامانى امور آنها پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) معلول روى گردانى آنها از اهل بيت و انحراف از سيستم حكومتى مبتنى بر امامت و ولايت است .

در واقـع از ديـدگـاه فـاطـمـه (سلام الله عليها) ، امـامـت تداوم و استمرار رسالت است و (امام) در اداره امور مـسـلمـانـان و نـظـام اجـتـمـاعـى آنـان از هـمـان شـان و جـايـگـاهـى بـرخـوردار اسـت كـه (رسـول) بـرخـوردار بـود. لذا اگـر ديـده مـى شـود كـه نـظـام خـلافـت پـس از رسـول خـدا(صلي الله عليه و آله) نـه تـنـها نتوانست نقش محورى رهبرى را در جامعه اسلامى حفظ كند، بلكه خود عـامـلى بـراى گـسـتـرش نـابـسـامانى گرديد، بدين خاطر بود كه كسانى در مصدر امور قرار گرفتند كه فاقد صلاحيت رهبرى بودند و امام برحق را از حكومت و حق خود محروم ساخته بودند.

حـضـرت زهـرا(سلام الله عليها) چون بر لزوم وجود امام معصوم در كنار قرآن براى هدايت انسانها اعتقاد داشت بـه مـبـارزه بـا حـاكـمـان غـاصـب پـرداخـت ؛ چـنـانـكـه آن حـضرت در خطابه آتشين خود در مسجد پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود:

شما با پيامبر محبوب و محمود خود پيمان بستيد تا دين او را با دست خويش در جهان بگسترانيد و جهان را بر محور اين دين حنيف و شريف به گردش درآوريد. قرآن را مى بينم كه به ظاهر آن احترام مى كنيد. حقيقت اين است كه در صفحات مقدس آن ، رازها و رمزها و خواندنى ها و شنيدنى هاى بـسـيـار وجـود دارد. امـا چـشـم به راه خطيب توانايى نشسته است كه راز پنهان بداند و رمز بسته بگشايد و خواندنى ها و شنيدنى ها را به جهانيان باز گويد.

از سـپـيـدى و سـيـاهـى ايـن كـتـاب ، كـجـا مـى تـوانـيـم راه بـه سـر مـنـزل مـقـصـود بريم ، تا دانشمندى روشنفكر و پرهيزكار، سپيدى را از سياهى ها باز ننمايد و شب را از روز امتياز ندهد و نقاب ظلمت از چهره نور فرونكشد، ما همچنان حيرت زده و راه گم كرده خـواهـيـم مـاند، او همان دانشمند روشنگر و روشن بينى است كه گويا و بينا و شنواست . او كسى اسـت كـه آيات الهى را يكجا در پرده هاى سينه خويش پنهان ساخته است . و در نفس خود قرآنى بـزرگ و عـزيـز بـه وجـود آورده اسـت . او قـرآنـى گـويـا و شـنـوا و راه پيما و راهنماست . اين گـنـجينه اسرار، كه اينجا و آنجا ذخاير گرانبهايش را گسترش دهد و تشنگان را به فرا خور خـويش سيراب كند همان پيشاهنگ سعادت و كاروان سالار ابديت است . اوست كه پيروان خويش را به جانب مينوى جاويدان راهبرى خواهد كرد.(5)

درسـت هـمين ويژگي ها است كه زهرا(سلام الله عليها) را به دفاع از على (عليه السلام) برمى انگيزاند. دفاع حضرت زهـرا(سلام الله عليها) از امـيـر مـؤمـنـان نـسبت به زمامدارى جامعه اسلامى ، دفاع شخصى و خصوصى نبود، بلكه دفاع يك زن مسلمان متعهد و مسؤول از حق عظيمى بود كه غصب شده است . فاطمه (سلام الله عليها) چون حـق حـكـومـت را از آن عـلى (عليه السلام) و اهـل بـيـت پـيـامبر(صلي الله عليه و آله) مى ديد به دفاع از آن حضرت پرداخت و هـشـدارهـاى خـود را مـتـوجـه كـسـانـى كـرد كـه بـا اقـدام نـابـخـردانـه خـود حـاصـل تـلاشـها و مجاهدت هاى رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را به بازى گرفته اند و اعلام خطر با نويى رنـجـديـده اسـت كـه بـا شـجـاعـتـى وصـف نـاشـدنـى و اسـتـقـامـتـى سـتـودنـى در مـقـابـل مـنـحـرفـان مـى ايستد و امت اسلامى را از آينده مبهم و تاريك كه با انحراف در رهبرى در انتظار آنان است بر حذر مى دارد.



پي نوشت ها:

1. اصول كافى ، ج 2 ، باب دعائم الاسلام ، ح 5 .

2. الذخيره فى علم الكلام ، ص 495 .

3. زندگانى فاطمه زهرا(سلام الله عليها) ، سيد جعفر شهيدى ، ص 128 .

4. همان ، ص 129 .

5. احتجاج طبرسى ، ج 1 ، ص 147 .



منبع: كتاب فاطمه حامي ولايت - سيد محمد حسيني شاهرودي
ادامه مطلب
دوشنبه 19 اردیبهشت 1390  - 11:52 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 29

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5826936
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی