به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

دکتر سید جعفر شهیدی

درباره نهضت عاشورا و ریشه های تاریخی آن، استنباط خود را به طور خلاصه در کتاب پس از پنجاه سال آورده ام و علت اینکه نام آن را پس از پنجاه سال گذشته ام، این است که در سال 11 هجری رسول اکرم (ص) به جوار حق شتافت و در سال 61 هجری این حادثه بسیار شگفت - نه تنها در عالم اسلام، بلکه برای تحلیل گران غیر مسلمان هم - اتفاق افتاد.

بازگشت به ارزشها، سنتها و اختلافات جاهلی و جدائی از ارزشها و آرمانهای اسلامی در آنجا گفته ام باید دید جامعه ای که رسول اکرم (ص) آخرین پیام خویش را به آن ابلاغ نمود و به فاصله کمی پس از آن پیام، زندگی ظاهری را وداع گفت، در مقایسه با جامعه پنجاه سال بعد چه وضعیتی داشت. آیا این جامعه در مسیری که رسول اکرم برای آن تعیین فرمود و هدفهای آن را در طول بیست و سه سال به مردم نشان داد، پیش رفته بود؟ دریافتش نسبت به آن دستورها، دریافتی متدینانه بود؟ یا عقب نشینی کرده و به شرایطی که پیش از آمدن پیغمبر در آن به سر می برد بازگشته بود؟ و من چنین نتیجه گرفته ام که متاسفانه شق دوم صحیح است و گفته ام برای آنکه علت یا علتهای پدید آمدن حادثه سال 61 را دریابیم، باید تاریخ را ورق بزنیم و به عقب برگردیم و ممکن است در این ریشه یابی به سیصد یا چهارصد سال پیش از بعثت رسول اکرم (ص) برسیم. اکنون من این بررسی را خلاصه می کنم: می دانیم پیغمبر (ص) در شهر مکه مبعوث شد. مکه در آن روز، وضع طبقاتی خاصی داشت: اقلیتی سرمایه دار و اکثریتی تهیدست، چنانکه این امر لازمه هر دوره ای است که سرمایه داران و بازرگانان و طبقاتی که فقط به ثروت می اندیشند، اهرمهای قدرت را در جامعه به دست گرفته باشند. به همین جهت می بینیم که در مدت سیزده سالی که پیامبر در مکه بود دعوتش پیش نرفت و حتی مسلمانهایی که به پیغمبر گرویده بودند مکان امنی برای انجام فرائضشان نداشتند. عده ای به حبشه مهاجرت کردند و آنهایی هم که ماندند همیشه در معرض فشار و شکنجه بودند. به همین جهت پیغمبر مجبور شد به مدینه هجرت کند.

به این مناسبت تحلیلی از مردم مکه و مدینه کرده ام، یعنی از دو تیره ای که آن وقت در این دو شهر بودند (البته تیره که می گویم منظورم یک واحد است که ممکن است خود شامل تیره های متعدد باشد) . این دو تیره (مردمی که در جنوب عربستان زندگی می کردند و آنهایی که در شمال می زیستند) از روزگاران قدیم با هم دشمنی داشتند و یکدیگر را تحقیر می کردند. جنوبیها به شمالیها می گفتند که شما شترچران هستید، خانه بدوش و نامتمدن هستید و شمالیها هم جنوبیها را تحقیر می کردند که شما کشاورزید. یکی از اصول دعوت پیغمبر در مکه این بود که مردم از لحاظ ریشه های نژادی و موقعیتهای جغرافیایی، همه یکسان و بندگان خدایند و مقربتر در نزد خدا کسی است که از همه پرهیزگارتر باشد، البته جامعه آن شهر آمادگی پذیرش این امر را نداشت. فرصت مناسبی برای مردمی که در فاصله 500 کیلومتری مکه می زیستند (اهالی یثرب) پیش آمد که از این موقعیت استفاده کنند. عده ای از آنها نزد پیغمبر آمدند و با ایشان ملاقات کردند. سال بعد عده بیشتری آمدند تا بالاخره پیغمبر را به شهر خودشان بردند.

رسول اکرم در سال اول و دوم هجرت علاوه بر جنبه عمومی رسالت که همه ما به آن معتقدیم، دو کار مهم انجام داد: اول انعقاد پیمان مدینه است که به موجب این پیمان میان خانواده ها و تیره هایی که در مدینه بودند، وحدت ایجاد شد و اختلافاتی که قبل از بعثت پیغمبر وجود داشت، از میان رفت و مدینه یکپارچه شد.

اقدام دوم، ایجاد برادری میان مهاجر و انصار یا به تعبیر دیگر میان عربهای شمالی و جنوبی بود که نتیجه آن، رفع منازعات قومی و نژادی و متحد ساختن دو تیره عرب شمالی و جنوبی بود. چنان کهمی بینیم نتیجه پیمان نخستین، از میان برداشتن جناح بندیهای داخلی مدینه بود و حاصل پیمان دوم، رفع اختلافات نژادی بین طبقه شمالی و جنوبی یا بین قحطانی و عدنانی.

متاسفانه حتی در دوران زندگانی رسول الله (ص) با وجود آنکه تمام کوشش پیغمبر این بود که این وحدت حفظ شود، گهگاه برخوردهایی رخ می داد و تفاخرات نژادی در میانشان زنده می شد و رسول اکرم با مداخله خود به آنها خاتمه می داد، اما این وحدت نتوانست پایدار بماند. بعضی از آیات قرآن به این درگیریها اشاره دارد:

و ما محمدالا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم 1 نشانه های این اختلاف پس از رحلت رسول بار دیگر آشکار شد. مهاجران دعوی برتری کردند و انصار گفتند: "از ما امیری و از شما امیری" و سرانجام تسلیم مهاجران شدند. اما اختلاف هنگامی بالا گرفت که مال و قدرت افزون شد و تیره اموی به آرزویی که در سر داشتند، رسیدند واندک اندک وضعیت عربستان به دوره قبل از اسلام بازگشت.

باید توجه داشت در این فاصله (11تا61) حوادثی واقع شد. گروههای زیادی از نژادهای مختلف وارد حوزه اسلام شدند و چنان که بعضی از اینان برای اسلام ذخیره و پشتوانه شدند، بعضی دیگر جز عوامل تخریب گردیدند.

ریشه برخوردها و هم چشمی ها بین عراقی و شامی، به قرنها پیش از اسلام بازمی گردد و هر کدام از این دو، از یکی از دو کومت بزرگ آن روز حمایت می کردند (عراقیها از امپراتوری ایران و شامیها از امپراتوری روم) . با طلوع اسلام این منازعات از میان رفت ولی با روی کار آمدن تیره اموی و منتقل شدن مرکز خلافت از مدینه به دمشق، دوباره تجدید شد.

از روزی که امیر مومنان (ع) مرکز حکومت اسلامی را در کوفه قرار داد، بعضی از عراقیانی که تنها با دید سیاسی به اسلام می نگریستند به هدف خود نزدیکتر شدند و البته ناگفته نماند در بین اینها طبقه مومنی هم بودند که به مرکز بودن کوفه یا دمشق نمی نگریستند، بلکه از نابسامانی اوضاع ناخشنود بودند و آرزو داشتند که اسلام را به صورتی که در زمان پیغمبر بود، بازگردانند. ولی چنین افرادی در هر دوره ای اندک اند و معمولا اکثریت با کسانی است که می خواهند از هر شرایطی به نفع خود بهره برداری کنند. به همین جهت می بینیم که عراقیها از سیدالشهداء دعوت می کنند. اول هم خوب استقبال می کنند، (مخصوصا از نماینده حسین) ولی وقتی پای خطر پیش می آید، کنار می کشند، همانطور که خود فرموده است: مردم بنده دنیایند، دین را بر زبان دارند چندانکه زندگانی خود را با آن به سامان آرند و چون آزمایش شوند، دینداران اندک خواهند بود.2

نهضت سیدالشهداء نهضتی بود که با این دسته بندی ها کاری نداشت و گروهی از کسانی که سیدالشهداء را دعوت کردند، در دعوتشان صادق بودند و خواست آنان بازگرداندن اسلام به وضعیت زمان پیغمبر بود ولی متاسفانه گروهی (که نام آنان را سودجویان سیاسی نهاده ام) پیش افتادند و کردند آنچه کردند.

سیدالشهداء پیشوای سیاسی نبود، امام بود; می خواست بدعتها را از میان ببرد و سنت رسول را زنده کند. سخنان او گواه این مدعاست. مردم دعوتش کردند و او قیام کرد و برای اطمینان، پیشاپیش نماینده اش را هم فرستاد. از جنبه علم امامت و از خبر رسول (ص) به سیدالشهداء در مورد به شهادت رسیدن ایشان که بگذریم - سیدالشهداء که امام است و جای خود دارد - کسانی مانند فرزدق هم تشخیص داده بودند که عراقیها پایداری نخواهند کرد، که به امام گفت: شمشیرهاشان با بنی امیه است و دلهاشان با شما. اما سیدالشهداء از طرفی علم واقعی داشت و از طرف دیگر می بایست با مردم به حسب ظاهر حکم کند. ظاهر این بود که مردم او را به سوی خود خوانده بودند و حضرت هم برای رعایت ظاهر امر، نماینده اش را فرستاد ونماینده اش هم برای او نوشت که اینجا صدهزار شمشیرزن آماده است. این مردم بودند که خیانت کردند (و ما نمونه هایش را در تاریخ داریم) همان طور که نسبت به بنی الحسن و نسبت به زید و نسبت به یحیی بن زید چنین کار را کردند.

به هر حال، درست است که این حادثه به صورت ظاهر به زیان دین تمام شد و خانواده پیغمبر شهید شدند، اما طولی نکشید که همان طور که امام مردم عراق را بیم داده بود، ابتدا پشیمان شدند و سپس نهضتها یکی پس از دیگری آغاز شد: قیام توابان، قیام مختار و... و آثار این نهضت تا قیامت نیز ادامه خواهد یافت.

جایگاه امام در ساختار فرهنگی - اعتقادی جامعه عصر خویش

موقعیت امام در میان مسلمانان آن روز را چگونه تحلیل می کنید؟ آیا جامعه مسلمان آن عصر، امام را به عنوان امام معصوم می شناخت; یعنی یک تلقی شیعی از ایشان داشت یا تنها به عنوان یک مصلح و فرزند رسول الله به حضرت می نگریست؟

پاسخ دادن به این سوال بسیار دشوار است. در طول بیش از سیزده قرن، با تعلیماتی که شیعیان صدر اول از ائمه فرا گرفتند و با کوششهایی که علما کردند، مقام امامت و ولایت و اولیاء را به ما شناساندند که ما از این کوششها بهره می بریم و منت آن را هم داریم. حال آیا شناخت و تلقی مردم طبقه نخست هم از امام همین بود و اگر هم بود آیا چنین شناخت و درکی عمومیت داشت؟ من گمان نمی کنم این طور باشد. البته می گفتند زعیم و پیشواست، فرزند پیغمبر است، امام است، اما آیا آنها به همین صورتی که ما شیعیان امام خود را می شناسیم و مقامی که حق اوست برای وی قائلیم، او را می شناختند و به او اعتقاد داشتند؟ باید بگوییم نه، اگر همین اعتقاد را داشتند چرا به یاری او نرفتند؟ چرا عقب نشینی کردند؟ چرا با یک تهدید توخالی عبیدالله زیاد امام را تنها گذاشتند؟ چنان که در کتاب پس از پنجاه سال نوشته ام: "امام شناسان آنان بودند که در صحنه آزمایش حاضر شدند; یعنی همان هفتاد و دو تن". ممکن است بگوئید اجازه نمی دادند کسی از کوفه به کمک آنها بیاید، ولی برای مسلم چرا آن حادثه پیش آمد؟ جای چرا هست یا نیست؟!

البته اقلیتی واقعا می خواستند امام بیاید و اسلام را زنده کند، فسق و فجوری را که در دوره حکومت معاویه و پسرش به وجود آمده بود، از بین ببرد، دست حکام ظالم را از سر مردم کوتاه کند، ولی اکثریت با کسانی بود که خواستشان خودنمایی عراق در برابر شام بود. چرا مرکز خلافت باید به دمشق منتقل شود؟ چرا در عراق نباشد؟ مگر همین مردم نبودند که از علی (ع) با چنان شور و ولع استقبال کردند؟ چرا کار را به آنجا کشاندند که امام می گفت: "خدایا من از دست اینان به ستوه آمده ام، خدایا بدتر از من نصیب اینها کن و بهتر از اینها را نصیب من گردان".

آنها آنچنان که ما شیعه ها به امام معتقدیم (البته در مقام لفظ و بحث، در مقام عمل نمی دانم) به امام معتقد نبودند.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 2:37 PM

سید محمد مهدی جعفری

چرا نهضت عاشورا چنین دامنگستر شده است؟

پیش از پرداختن به "پیامها و دستاوردهای نهضت عاشورا ..." که عنوان اصلی مقاله است، به عنوان مقدمه به این پرسش پاسخ خواهم داد که چرا نهضت عاشورا چنین در جنبشهای سیاسی حق طلبانه و حتی غیر حق طلبانه، جنبشهای اصلاحی، نهضتهای آزادیبخش ضداستعماری و ضداستبدادی و گوناگون، دامنگستر شده، بر آنها تاثیر گذارده و اثرش بر همه نهضتها و قیامها همچنان می تواند باقی و پایدار باشد، و بر زنده نگاه داشتن تشیع و حتی به گفتاری درست تر، زنده نگاه داشتن اسلام، تا این اندازه موثر بوده است؟

حق پیوسته در حال حرکت رو به تکامل است و در این حرکت، پویا و بالنده; و باطل، پیوسته در حال حرکت رو به انحطاط، و در این حرکت، آن هم پویا و فراگیر است، لیکن عنصر پویایی و بالندگی حق در سرشت و ذات آن است و پویایی و فراگیری باطل قسری و از خارج تحمیل شده و از قدرت کاذب زمان نیرو گرفته است; و به همین جهت حرکت نخست، چه دیگران بخواهند و چه نخواهند رو به تکامل است، و حرکت دوم، چه یارانش بکوشند و چه جولانها دهند، محکوم به نابودی و انحطاط و از میان رفتن. و این حقیقت مفهوم آیه قرآنی "جاءالحق و زهق الباطل، ان الباطل کان زهوقا" (الاسراء/81) می باشد و امیرالمومنین (ع) در تفسیر همین آیه می فرماید: "حق و باطل; و لکل اهل. فلئن امر الباطل لقدیما فعل و لئن قل الحق فلربما و لعل و لقلما ادبر شئ فاقبل! " (نهج البلاغه/خطبه 16) .

بقيه در ادامه

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 2:35 PM

قیام امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، چه نتایج و پیامدهایی را به دنبال داشت؟

قیام عاشورا، مهم ترین رویداد تاریخی پس از ظهور اسلام بود. این قیام، پیامدهای مهمی در برداشت که نتایج ثمربخش آن تا قیامت، به عنوان حماسه ای بزرگ و جاوید، باقی خواهد ماند که به برخی از آنها اشاره می شود:

1. ایجاد روح همبستگی و الهام بخشی به قیام های بعدی

ایجاد روح وحدت و همبستگی در میان مسلمانان و نفوذ مکتب تشیع در دل های آنان، از مهم ترین پیامدهای عاشورا بود. استاد حسن ابراهیم حسن می نویسد: «شهادت امام حسین علیه السلام، در تهییج شیعیان و وحدت بخشیدن به آنها، تأثیر بسیاری داشت. قبل از این رخداد، شیعیان، پراکنده بودند؛ زیرا شیعه گری، یک نظریه سیاسی بود که در دل پیروان خود نفوذ نکرده بود و هنگامی که حسین علیه السلام شهید شد، شیعه گری، با خون، آمیخته گشت و در اعماق قلوب شیعیان نفوذ کرد و عقیده راسخ آنان شد».1

قیام عاشورا، در حقیقت، مشعل فروزانی برای شیعیان و سرمشقی برای قیام های علویان بود. علامه مُقّرم می گوید: «یکی از نتایج قیام سیدالشهدا علیه السلام، این بود که در علویان، تأثیر بزرگی گذاشت. پس از حادثه کربلا، هر یک از فرزندان علی علیه السلام که می خواستند قیام کنند، از جهاد امام حسین علیه السلام، سرمشق می گرفتند».2 این قیام، توانست نیروهای پراکنده شیعه را متحد سازد و زمینه همبستگی سیاسی، تشکل و سازمان دهی آنان را فراهم نماید. خربوطی، دانشمند بزرگ اسلام معتقد است که «شهادت امام حسین علیه السلام، بزرگ ترین حادثه تاریخی بود، که منجر به تشکل و تبلور شیعیان گردید و سبب شد که شیعه، به عنوان یک سازمان قوی، با مبادی و مکتبی سیاسی و دینی مستقل، در صحنه اجتماع اسلام آن روز، جلوه کند».3

2. تمایز اسلام راستین و اسلام دروغین

مهم ترین اثر قیام عاشورا، تفکیک اسلام راستین از اسلام دروغین بود. کربلا، توطئه سقیفه را افشا کرد و غاصبان خلافت پیامبر صلی الله علیه وآله را به جامعه نشان داد و فرق بین خلافت اسلامی و سلطنت موروثی را بر مردم آشکار ساخت. علامه شهید، سید حسن شیرازی می گوید: «امام حسین علیه السلام با شهادت خود توانست حساب خلافت انحرافی را از اسلام جدا کند و پرده از واقعیت عنصر اموی بردارد تا مردم متوجه شوند خلافت بنی امیه، یک حکومت جاهلی است که لباس اسلام بر تن پوشیده است. بدین ترتیب، مردم دریافتند که حکومت اموی، یک سلطنت ظالمانه است که هیچ ربطی به اسلام ندارد ... بر اثر قیام امام حسین علیه السلام، ماهیت حقیقی تمام خلفای پس از حضرت، بلکه پیش از حضرت هم کشف شد و لذا خلفای دیگر، از امویان، عباسیان و عثمانیان، نتوانستند کارهای نامشروع خود را به نام اسلام، انجام دهند».4

3. عظمت یافتن مکتب تشیع

این قیام خونین، نه تنها مورد اعجاب و تحسین مورخان اسلام واقع گردید، بلکه مستشرقان و بعضی اسلام شناسان اجنبی نیز آن را حرکتی عظیم و تحسین برانگیز دانستند. پرفسور براون می گوید: «... گروه شیعه، به قدر کافی، هیجان و از خودگذشتگی نداشتند؛ اما پس از رخداد عاشورا، کار، دگرگون شد و عواطف سست ترین مردم به هیجان درآمد؛ چنان که نسبت به رنج و خطر و حتی مرگ، بی اعتنا شوند».5

استاد نیکلسن هم می گوید: «حادثه کربلا، مایه پشیمانی و تأسف امویان شد؛ زیرا این واقعه، شیعیان را متحد کرد و برای انتقام حسین علیه السلام هم صدا شدند و صدای آنان در همه جا و مخصوصاً عراق و بین ایرانیانی که می خواستند از نفوذ عرب آزاد شوند، انعکاس یافت».6 فیلیپ نیز می نویسد: «فاجعه کربلا، سبب جان گرفتن و بالندگی شیعه و افزایش هواداران آن مکتب گردید؛ به طوری که می توان ادعا کرد آغاز حرکت شیعه و ابتدای ظهور آن، روز دهم محرم بود».7

4. تزلزل دولت اموی

علامه مجلسی می نویسد: «اگر خوب تأمل کنی، درخواهی یافت که حسین علیه السلام خود را فدای دین جدش کرد و ارکان حکومت اموی متزلزل نشد، مگر پس از عاشورا»؛8 زیرا پس از فاجعه عاشورا و انعکاس اخبار آن در مراکز مهم اسلامی، مردم از حکومت بنی امیه، روگردان شدند. در شام و دمشق که حدود نیم قرن تحت تأثیر تبلیغات معاویه بود، مردم، دیدگاهی دگرگون نسبت به خاندان پیامبر داشتند و حتی برای ورود اسرای اهل بیت و سرهای شهدا به دمشق، شهر را آذین بندی کرده بودند و این پیروزی را به همدیگر تبریک می گفتند؛ اما پس از نطق افشاگرانه امام سجاد علیه السلام و حوادثی که در آن جا پیش آمد، وضع به حدی دگرگون شد که حتی یزید، خود را از جنایاتی که نسبت به امام حسین علیه السلام و اهل بیت کرده بود، تبرئه می کرد و این جنایات را به گردن دیگران می انداخت.

به موجب روایتی، یزید در آغاز، از شهادت امام حسین علیه السلام خوشحال شد؛ ولی با پایدار شدن نتیجه و اثر آن، پشیمان شد9 و چیزی نگذشت که هیئت حاکمه اموی، از خواب و خیال به درآمد و پس از ارزیابی نتایج حاصل شده، به اشتباه فاحش خود پی برد.

5. بیداری مسلمانان

شهادت امام حسین علیه السلام، جامعه اسلامی را تکان شدیدی داد و با دمیدن روح مبارزه و فداکاری در وجود آنان، حصار در خودفرورفتگی را که رژیم اموی به دور آنان کشیده بود، در هم ریخت. پس از این حادثه دلخراش، جامعه دریافت که حق با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله است و دولت مخالف آنها، نه تنها به اصول و ارزش های اسلامی پای بند نیست، بلکه رژیمی خون ریز و مستبد است که می خواهد جامعه اسلامی را به جاهلیت نخستین برگرداند.10 از این رو، موجی از تنفر علیه دستگاه حکومتی ایجاد شد و شیعیان به خود آمدند و از این که فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله را یاری نکرده بودند، به شدت پشیمان شدند و به تدریج، موج بیداری، سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت و زمینه نهضت توّابین، قیام حرّه و دیگر قیام ها فراهم گشت.11

6. محبوبیت خاندان علی علیه السلام

از دیگر پیامدهای عاشورا، محبوبیت خاندان علی علیه السلام در اجتماع و شناساندن بیشتر آنها به مردم بود. مسیر افکار و عواطف ملت که بر اثر تبلیغات شدید خاندان ابوسفیان، در معرض فاصله گرفتن از خاندان امیرالموءمنین، علی علیه السلام بود، بعد از واقعه کربلا، یک باره عوض گردید. این محبوبیت، به منزله خون تازه ای بود که در رگ های اسلام، جریان پیدا کرد و آرام آرام، موقعیت خاندان علی علیه السلام را چنان استوار ساخت که برای ستم گران بعدی امکان تعرض به دودمان امیرالموءمنین علیه السلام را باقی نگذاشت. در نتیجه، هم خاندان نبوت و هم اسلام اصیل و واقعی، از یک خطر حتمی و سقوط قطعی نجات یافتند.12

7. جهاد و شهادت

قیام عاشورا، درس دین باوری، ایثار، شجاعت، شهامت، جهاد در راه خدا، امر به معروف و نهی از منکر و روحیه ستیزه جویی پرخاش گری و جسارت در مقابل حکام جور را در مسلمانان ایجاد کرد و پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام را به عنوان سرسخت ترین حامیان دین پیامبر صلی الله علیه وآله، معرفی کرد. مبارزان و رهبران شیعه، در تاریخ جنبش های حرکت آفرین خود، صحنه های اعجاب انگیزی از رشادت، شجاعت، فداکاری و ایثار خلق کردند و هرگز بیم وترسی از قدرت حاکم به دل راه ندادند و در برابر هیچ حکومت ظالم و سخت گیری، تسلیم نشدند و در مقابل موج های سهمگین و طوفان های بنیان کن، با گذشتن از گذرگاه شهادت، همواره قد برافراشته بودند. بهایی که رزمندگان شیعه در تداوم خط سرخ انقلاب حسینی، در طول تاریخ، برای برافراشته نگاه داشتن این پرچم پرافتخار داده اند، ناچیز نبوده است. در هر زمانی، مبارزی سخت کوش از شیعه،

این پرچم را بر دوش داشته است.13 سرانجام، قبر حسین بن علی علیه السلام و دیگر شهدای کربلا، میعادگاه عاشقان خدا و راهیان راه اهل بیت علیهم السلام و مجاهدان فی سبیل الله شد و حتی بیشتر قیام هایی که در دوره بنی امیه و بنی عباس رخ داد، تحت عنوان شعار «یا لثارات الحسین» انجام گرفت. نقشه قیام و پیمان برای آن، بر مزار شهید طف منعقد می شد و آن مزار مقدس، پایگاه مبارزان ضد ستم و کعبه الهام آنان و میعادگاهشان بود.14

برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب های زیر مراجعه کنید:

1. پیامدهای عاشورا، سید ابوالقاسم اردکانی، نمایندگی ولی فقیه در سپاه، مرکز تحقیقات اسلامی.

2. درسی که حسین علیه السلام به انسان ها آموخت، شهید عبدالکریم هاشمی نژاد، ص 124.

1. حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1964 م، ج1، ص 399.

2. عبدالرزاق موسوی مقرم، رهبر انقلاب خونین کوفه، ترجمه عزیز الله عطاردی، نشر جهان، تهران، 1357 ش.، ص 132.

3. دکتر خربوطی، انقلاب های اسلامی، ترجمه عبدالصاحب یادگاری، کانون انتشاراتی چهرة اسلام، 1357 ش. ص 73.

4. عبدالزهراء الکعبی، نشر دارالکتب و العترته، بیروت 1414 ق. ص 44.

5. حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، سازمان انتشارات جاویدان، 1366 ش. ج1، ص 3652.

6. همان، ج1، ص 3652.

7. فیلیپ حتی، تاریخ العرب، دار غندوز، 1994 م. قسم 3، ص 251.

8. علامه مجلسی، بحارالانوار، موءسسه الوفاء؛ بیروت 1403 ق. ج 45، ص 99.

9. جلال الدین سیوطی، تاریخ خلفاء، مطبعه المدنی، قاهره، بی تا، ص 208؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، موءسسه اعلمی، بیروت، 1403 ق. ج5، ص 506.

10. محمد مهدی شمس الدین، ثورة الحسین، نشر دار التعارف، بیروت، ص 256.

11. عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، منشورات اعلمی، بیروت، بی تا، ج3، ص 172.

12. عبدالکریم هاشمی نژاد، درسی که حسین به انسان ها آموخت، شرکت به نشر، مشهد 1383 ش، ص 124.

13. عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشه های آن، نشر کتاب سیاسی، تهران، ص 122 ـ 123.

14. جلال الدین فارسی، انقلاب تکاملی اسلام، انتشارات آسیا، تهران، ص 862.

منبع:

سایت اندیشه قم

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 2:34 PM

مقام معظم رهبری، حضرت آیة الله خامنه ای

عاشورا، درس و عبرت

حادثه عاشورا، از دو جهت قابل تأمل و تدبر است؛ جهت اول، درس های عاشوراست. عاشورا، پیام ها و درس هایی دارد. عاشورا درس می دهد که برای دین، باید فداکاری کرد؛ درس می دهد که در راه قرآن، از همه چیز باید گذشت؛ درس می دهد که در میدان نبرد حق و باطل، کوچک و بزرگ، زن ومرد، پیر و جوان، شریف و وضیع و امام و رعیت، با هم، در یک صف قرار می گیرند؛ درس می دهد که جبهه دشمن، با همه توانایی های ظاهری، بسیار آسیب پذیر است.

اینها درس های عاشوراست؛ البته همین درس ها کافی است که یک ملت را از ذلت به عزت برساند. همین درس ها می تواند جبهه کفر و استکبار را شکست دهد؛ درس های زندگی سازی است.

جهت دوم، «عبرت های عاشورا»ست. غیر از درس، عاشورا، یک صحنه عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد؛ عبرت بگیرد، یعنی چه؟ یعنی خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و وضعیتی است؛ چه چیزی او را تهدید می کند؛ چه چیزی برای او لازم است. این را می گویند «عبرت». شما اگر از جاده ای عبور کردید و اتومبیلی را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده، مچاله شده و سرنشینانش نابود شده اند، می ایستید و نگاه می کنید؛ برای این که عبرت بگیرید [تا] معلوم شود که چطور سرعتی، چطور حرکتی و چگونه رانندگی ای، به این وضعیت منتهی می شود. این هم نوع دیگری از درس است؛ اما درس از راه عبرت گیری است.

عبرت های عاشورا

اولین عبرتی که در قضیه عاشورا ما را به خود متوجه می کند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر، جامعه اسلامی به آن حدی رسید که کسی مثل امام حسین علیه السلام، ناچار شد برای نجات جامعه اسلامی، چنین فداکاری ای بکند. این فداکاری حسین بن علی علیه السلام، یک وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یک وقت درقلب کشورها و ملت های مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفی است؛ اما حسین بن علی علیه السلام، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه - مرکز وحی نبوی - وضعیتی دید که هر چه نگاه کرد، چاره ای جز فداکاری نداشت؛ آن هم چنین فداکاری خونین و باعظمتی! مگر چه وضعی بود که حسین بن علی علیه السلام احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده خواهد ماند؛ والاّ از دست رفته است؟ عبرت این جاست.

روزگاری رهبر و پیغمبر جامعه اسلامی، از همان مکه و مدینه، پرچم ها را به دست مسلمان ها می داد و آنها تا اقصی نقاط جزیزة العرب و تا مرزهای شام می رفتند؛ امپراتوری روم را تهدید می کردند؛ آنها از مقابلشان می گریختند و لشکریان اسلام، پیروزمندانه برمی گشتند که در این خصوص، می توان به ماجرای «تبوک» اشاره کرد. روزگاری در مسجد و معبر جامعه اسلامی، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفَس، آیات خدا را بر مردم می خواند و مردم را موعظه می کرد وآنها را در جاده هدایت، با سرعت پیش می برد؛ ولی چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایی رسد و آن قدر از اسلام دور شدند که کسی مثل یزید برآنها حکومت می کرد؟ وضعی پیش آمد که کسی مثل حسین بن علی علیه السلام، دید که چاره ای جز این فداکاری عظیم ندارد! این فداکاری، در تاریخ، بی نظیر است. چه شد که به چنین مرحله ای رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار دهیم.

بیماری خطرناک

ما امروز یک جامعه اسلامی هستیم. باید ببینیم آن جامعه اسلامی، چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالموءمنین علیه السلام، در همان شهری که او حکومت می کرد، سرهای پسرانش را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند؟ کوفه، یک نقطه بیگانه از دین نبود. کوفه همان جایی بود که امیرالموءمنین علیه السلام، در بازارهای آن راه می رفت؛ تازیانه بر دوش می انداخت؛ مردم را امر به معروف و نهی از منکر می کرد؛ فریاد تلاوت قرآن در «آناء اللیل و اطراف النهار» از آن مسجد و آن تشکیلات، بلند بود. این، همان شهری بود که پس از گذشت سال هایی نه چندان طولانی، در بازارش، دختران و حرم امیرالموءمنین علیه السلام را با اسارت می گرداندند. در ظرف بیست سال، چه شد که به آن جا رسیدند؟ اگر بیماری ای وجود دارد که می تواند جامعه ای را که در رأسش، کسانی مثل پیغمبر اسلام و امیرالموءمنین علیهماالسلام بوده اند، در ظرف چند ده سال، به آن وضعیت برساند، این بیماری، بیماری خطرناکی است و ما هم باید از آن بترسیم.

ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسین بن علی علیه السلام، آقازاده اول دنیای اسلام و پسر خلیفه مسلمین، پسر علی بن ابی طالب علیه السلام، در همان شهری که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت می نشست، سر بریده اش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر، آدم هایی به کربلا آمدند [و] او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رساندند و حرم امیرالموءمنین علیه السلام را به اسارت گرفتند!

پاسخ قرآن

من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سوءال مطرح می کنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمین معرفی می کند. آن آیه، این است که می فرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاة واتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا». دو عامل، عامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است؛ یکی دورشدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است؛ فراموش کردن خدا و معنویت؛ حساب معنویت را از زندگی جدا کردن و توجه و ذکر و دعا و توسل و طلب از خدای متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی کنار گذاشتن؛ دوم، دنبال شهوترانی ها رفتن؛ دنبال هوس ها رفتن و در یک جمله «دنیاطلبی» [و] به فکر جمع آوری ثروت، جمع آوری مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن؛ اینها را اصل دانستن و آرمان ها را فراموش کردن. این، درد اساسی و بزرگ است. ما هم ممکن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعه اسلامی، آن حالت آرمان خواهی از بین برود یا ضعیف شود، هر کس به فکر این باشد که کلاهش را از معرکه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد، این که دیگری جمع کرده است، ما هم برویم جمع کنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم، معلوم است که به این درد، دچار خواهیم شد.

انقلاب، زنده شدن دوباره اسلام

دنیای امروز، دنیای دروغ، دنیای زور، دنیای شهوترانی و دنیای ترجیح ارزش های مادی بر ارزش های معنوی است. این دنیاست؛ مخصوص امروز هم نیست؛ قرن هاست که معنویت در دنیا، رو به افول و ضعف بوده است [و] پول پرست ها و سرمایه دارها، تلاش کرده اند که معنویت را از بین ببرند. صاحبان قدرت، یک نظام و بساط مادی ای در دنیا چیده اند که در رأسش، قدرتی از همه دروغگوتر، فریبکارتر، بی اعتناتر به فضایل انسانی و نسبت به انسان ها بی رحم تر، مثل قدرت آمریکاست. این می آید در رأس و همین طور، می آیند تا مراتب پایین تر. این، وضع دنیاست.

انقلاب اسلامی، یعنی زنده کردن دوباره اسلام؛ زنده کردن «انّ اکرمکم عندالله اتقیکم». این انقلاب، آمد تا این بساط جهانی را، این ترتیب غلط جهانی را بشکند و ترتیب جدیدی درست کند. اگر آن ترتیب مادی جهانی باشد، معلوم است که شهوتران های فاسد روسیاه و گمراهی مثل محمدرضا، باید در رأس کار باشند و انسان بافضیلت منوّری مثل امام، باید در زندان یا در تبعید باشد! در چنان وضعیتی، جای امام در جامعه نیست. وقتی زور حاکم است، وقتی فساد حاکم است، وقتی دروغ حاکم است و وقتی بی فضیلتی حاکم است، کسی که دارای فضیلت است، دارای صدق است، دارای نور است، دارای عرفان است و دارای توجه به خداست، جایش در زندان ها یا در مقتل ومذبح یا در گودال قتلگاه هاست.

وقتی مثل امامی بر سر کار آمد، یعنی ورق برگشت؛ شهوترانی و دنیاطلبی، به انزوا رفت. وابستگی و فساد، به انزوا رفت، تقوا بالای کار آمد؛ زهد روی کار آمد. صفا و نورانیت آمد؛ جهاد آمد. دل سوزی برای انسان ها، آمد. رحم و مروت و برادری و ایثار و از خودگذشتگی آمد. امام که بر سر کار می آید، یعنی این خصلت ها می آید؛ یعنی این فضیلت ها می آید؛ یعنی این ارزش ها مطرح می شود. اگراین ارزش ها را نگه داشتید، نظام امامت باقی می ماند. آن وقت، امثال حسین بن علی علیه السلام، دیگر به مذبح برده نمی شوند؛ اما اگر اینها را از دست دادیم، چه؟ اگر روحیه بسیجی را از دست دادیم، چه؟ اگربه جای توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهی، به فکر تجملات شخصی خودمان افتادیم، چه؟ اگر جوان بسیجی را، جوان موءمن را، جوان بااخلاص را - که هیچ چیزنمی خواهد جز این که میدانی باشد که در راه خدا مجاهدت کند - در انزوا انداختیم و آن آدم پرروی افزون خواه پرتوقع بی صفای بی معنویت را مسلط کردیم، چه؟ آن وقت، همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام، فاصله بین رحلت نبی اکرم صلوات الله علیه و شهادت جگرگوشه اش، پنجاه سال شد، در روزگار ما، این فاصله، ممکن است خیلی کوتاه تر بشود و زودتر از این حرف ها، فضیلت ها و صاحبان فضایل ما به مذبح بروند؛ باید نگذاریم. باید در مقابل انحرافی که ممکن است دشمن بر ما تحمیل کند، بایستیم. پس، عبرت گیری از عاشورا، این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوی و فرزندان انقلاب، گوشه گیر شود.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 2:33 PM

جواد سلیمانی

گرچه در نگاه نخست پس از نهضت سیدالشهداء علیه السلام جز تعداد انگشت شماری از شیعیان بر باورهای شیعه باقی نماندند و اکثر یاران راستین ابی عبدالله علیه السلام در روز عاشورا به فوز شهادت نائل گردیدند، ولی سکوت خفت بار برخی از مسلمانان نسبت به سلاطین جور شکست و جرات امر به معروف و نهی از منکر در میان امت پیامبر صلی الله علیه و آله رشد یافت و این همان عزتی بود که امام حسین علیه السلام با قیام خونین خویش برای جامعه اسلامی به ارمغان آورد .

نوشتار حاضر در صدد است با بهره گیری از حوادث تاریخی نخستین سالهای پس از عاشورا، حقیقت مزبور را برای خوانندگان تبیین نماید .

برای درک میزان تاثیر نهضت سیدالشهداء علیه السلام بر عزت جامعه اسلامی ابتدا باید در مورد ماهیت بنی امیه و وضعیت جامعه اسلامی قبل از نهضت سیدالشهداء علیه السلام مطالعه کرد تا از این رهگذر تحول جامعه اسلامی پس از نهضت امام حسین علیه السلام مورد بررسی قرار گیرد .

بقيه در ادامه

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 2:31 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 39

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5824983
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی