به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

فلسفه و حکمت عزاداری را می توان در امور ذیل، رهیابی کرد:

الف. محبت و دوستی:

قرآن و روایات، دوستی خاندان رسول اکرم(ص) و اهل بیت(ع) را بر مسلمانان واجب کرده است.(1) روشن است که دوستی لوازمی دارد و محبّ صادق، کسی است که شرط دوستی را - چنان که باید و شاید - به جا آورد. یکی از مهم ترین لوازم دوستی، هم دردی و هم دلی با دوستان در مواقع سوگ یا شادی آنان است؛(2) از این رو در احادیث، بر برپایی جشن و سرور در ایام شادی اهل بیت(ع) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأکید فراوان شده است.

حضرت علی(ع) در روایتی می فرماید: «شیعه و پیروان ما در شادی و حزن ما شریکند».(3) امام صادق(ع) نیز فرمودند: «شیعیان ما پاره ای از خود ما بوده و از زیادی گل ما خلق شده اند؛ آنچه که ما را بدحال یا خوشحال می سازد، آنان را بدحال و خوشحال می گرداند».(4)

این وظیفه ی عقلانی و شرعی، ایجاب می کند که در ایام عزاداری اهل بیت(ع)، حزن و اندوه خود را به «زبان حال»؛ یعنی، با اشک، آه و ناله و زاری، از نظر خوراک، با کم خوردن و کم آشامیدن مانند افراد غم زده (5) و از نظر پوشاک، با پوشیدن لباسی که از حیث جنس و رنگ و نحوه ی پوشش در عرف، حکایت گر اندوه و ناراحتی است، آشکار سازیم.

ب. انسان سازی:

از آنجا که در فرهنگ شیعی، عزاداری باید از سر معرفت و شناخت باشد؛ هم دردی با آن عزیزان، در واقع یادآوری فضایل، مناقب و آرمان های آنان بوده و بدین شکل، آدمی را به سمت الگوگیری و الگوپذیری از آنان سوق می دهد.

فردی که با معرفت در مجالس عزاداری، شرکت می کند؛ شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم می آمیزد و در پرتو آن، انگیزه ای قوی در او پدیدار گشته و هنگام خروج از مراسم عزاداری، مانند محبی می شود که فعّال و شتابان، به دنبال پیاده کردن اوصاف محبوب در وجود خویشتن است.

ج. جامعه سازی:

هنگامی که مجلس عزاداری، موجب انسان سازی گشت؛ تغییر درونی انسان به عرصه جامعه نیز کشیده می شود و آدمی می کوشد تا آرمان های اهل بیت(ع) را در جامعه حکم فرما کند.

به بیان دیگر، عزاداری بر اهل بیت(ع)؛ در واقع با یک واسطه زمینه را برای حفظ آرمان های آنان و پیاده کردن آنها فراهم می سازد. به همین دلیل می توان گفت: یکی از حکمت های عزاداری، ساختن جامعه براساس الگوی ارائه شده از سوی اسلام است.

د. انتقال دهنده فرهنگ شیعی به نسل بعد:

کسی نمی تواند منکر این حقیقت شود که نسل جدید در سنین کودکی، در مجالس عزاداری با فرهنگ اهل بیت(ع) آشنا می شوند. به راستی عزاداری و مجالس تعزیه، یکی از عناصر و عوامل برجسته ای است تا آموزه های نظری و عملی امامان راستین، به نسل های آینده منتقل شود. مراسم عزاداری، به دلیل قالب و محتوا، بهترین راه برای تعلیم و تربیت نسل جدید و آشنایی آنان با گفتار و کردار اهل بیت(ع) است.

پی نوشت ها:

1. نگا: شوری (42)، آیه 23؛ هود (11)، آیه 29؛ میزان الحکمه، ج 2، ص 236.

2. نگا: المحبة فی الکتاب والسنة، صص 169 - 170 و 181 - 182.

3. بحارالانوار، ج 44، ص 287.

4. امالی، ص 305.

5. طبق فرموده امام صادق(ع) به معاویة بن وهب، «عزاداران سیدالشهدا در روز عاشورا از آب و غذا دوری جویند تا آن که یک ساعت از وقت فضیلت نماز عصر بگذرد، و در حد لزوم به غذای معمول صاحبان مصیبت، سدّ جوع و عطش کنند». [نگا: تاریخ النیاحة الامام الشهید الحسین بن علی، ج 1، صص 157-159].

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 10:54 AM

سزاوار است که دوستداران و شیعیان اهل بیت، به حکم عشق و وفایی که به خاندان پیامبر، و ایمان و اعتقادی که به خدا و رسول دارند، در نخستین دهه ی این ماه، حالشان دگرگون شود، و یادآوری مصیبت های جانگداز و جگرسوزی که در این روزها بر خاندان رسول وارد آمده است بر جان و دلشان غبار غم و بر روی و رخسارشان گرد ماتم فرو پاشد، بلکه می سزد که در این روزها، به خاطر این مصیبت ها، برخی از شادی ها و آسایش ها، و پاره ای از لذت ها و راحت ها را رها سازند و از خواب و خوراک و آرامش و آسایش خود بکاهند، و خود را چنان مصیبت زده و ماتم دیده فرا نمایند که گویا مصیبت مرگ پدر یا داغ ماتم پسر دیده اند، و مبادا که اندوهشان در مصیبت این بزرگواران از اندوهشان در مصیبت پدر، مادر، فرزند یا خویشانشان کمتر باشد، و مبادا که داغ مصیبت این پاکان از داغ مصیبت پدر، مادر، فرزند یا خویشان خویش، سبکتر بشمارند. و مبادا سخن خدای را در قرآن از یاد ببرند و پدر، مادر، فرزند و خویشان خویش را از خدای و رسول و امام بیشتر دوست دارند و بیشتر حرمت بگذارند، مگر خداوند در قرآن نفرموده است:

«اگر پدرانتان، فرزندانتان، برادرانتان، همسرانتان، خویشانتان، اندوخته هاتان، کسب و کارتان و خانه و زندگیتان نزد شما از خدای و رسول و جهاد در راه خدا عزیزترند، پس بمانید تا فرمان خدا در رسد و خدا تباه کاران فاسق را راه نمی نماید.»(1)

من خود برخی از فرزندان کوچک خود را دیده ام که در این روزها (دهه ی نخست محرم) به نان خالی بسنده می کرد و از خوردن نان خورش پرهیز می نمود، و تا آنجا که می دانم کسی چنین چیزی را از او نخواسته بود، بلکه دوستی باطنی او به خاندان رسول، او را بر این کار واداشته بود.

آری دوستداران اهل بیت باید در این ده روز، اینگونه باشند و اگر نتوانند در همه ی این ده روز اینگونه باشند، دست کم بکوشند تا در دو روز نهم و دهم (تاسوعا و عاشورا) و شب یازدهم، اینگونه باشند.

نیز سزاوار است که در همه ی روزهای دهه ی نخستین، به خواندن زیارت معروف عاشورا همّت ورزند، و این سنت پسندیده را از یاد نبرند، و در روز عاشورا تا عصرگاهان از خوردن و آشامیدن و دید و بازدید دوستان و خویشان پرهیز کنند بلکه از سخن گفتن نیز جز به اندازه ی نیاز دوری نمایند، و این روز را، روز سوگ و ماتم بشمارند و آن را با اندوه و گریه سپری سازند، و اگر بتوانند بجاست که از روی خلوص در خانه ی خویش مراسم سوگواری به پا دارند، و اگر در خانه ی خویش نمی توانند، در مساجد و حسینیه ها یا در خانه ی دوستان خود بدین کار همّت ورزند و صاحب عزا بودن خویش را از دید مردم پنهان دارند تا با قصد قربت و اخلاص بیشتری همراه باشد و از آفت رنگ و ریا دور ماند.

نیز بجاست که پاره ای از روز را در مجالس عمومی عزا، به سوگواری پردازند، و باقی آن را در خلوت و تنهایی به سوگ بنشینند، قصدشان از سوگواری نیز از یک سو همدردی با اهل بیت (ع) باشد و از دیگر سو درد و دریغ بر مصیبت ها و آزارهایی که بر جسم مبارک امام وارد آمده است، اما از یاد نبرند که آن مصیبت ها و آزارها هرچند سخت سنگین بودند، آن چنان که شنیده نشده هیچ پیامبری یا امامی یا هر کس دیگری، چنان مصیبت ها و آزارهایی دیده باشد، به ویژه تشنگی آن بزرگوار ـ که در تصویب آن در برخی از روایات و احادیث قدسی، الفاظ و عباراتی به راستی شگفت و حیرت انگیز آمده است ـ نیز اندوه شهادت خویشان و یارانش و درد اسارت دودمان و خاندانش، گویی آن بزرگوار با خدای خویش پیمان بسته بود که در راه عشق و وفای او هرگونه بلا و جفایی را پذیرا شود، و هرگونه جانبازی و فداکاری را بیازماید، تشنگی و گرسنگی کشیدن را، داغ فرزندان و خویشان دیدن را، زیر تیغ و شمشیر رفتن را، آماج تیرباران بودن را و ... با این همه نباید از یاد برد که این مصیبت ها و آزارها با همه سختی و سنگینی شان تنها بر جسم و اندام امام (ع) فرود آمد، اما روح و جان آن بزرگ که شیفته ی دیدار محبوب و وصال معشوق بود، از آسیب این آزارها ایمن بود، زیرا افزوده شدن آزارها و آسیب های جسمانی همان، و کناره رفتن پرده های جلال و جلوه گر شدن پرتوهای جمال همان، و همین کنار رفتن پرده های جلال و جلوه گر شدن پرتوهای جمال، روح بزرگ امام را در چنان نور و سروری فرو می برد که نه تنها پذیرش مصیبت ها را بر او آسان می ساخت که آنها را با همه ی سختی و سنگینی شان و با همه ی دردناکی و توانفرسایی شان در کام او شیرین و گوارا می نمود. گزارشگرانی که در روز عاشورا امام را از نزدیک دیده بودند، گزارش کرده اند: در آن روز هرچه کار بر امام سخت تر و تنگ تر می شد، رنگ امام برافروخته تر و شاداب تر می گشت و هرچه بلا و جفای دشمن افزوده می گشت، شادی و سرور او افزون می شد. در گزارش دیگری آمده است که، در روز عاشورا هرچه کار سخت تر می شد، بر اضطراب و نگرانی و ترس و دلهره ی همگان افزوده می گشت، چهره شان افسرده تر، دلهاشان ترسانتر و اندامشان لرزانتر می شد، اما امام (ع) و تنی چند از یاران نزدیکش بر خلاف همگان، آن به آن شادابتر و برافروخته تر می شدند و هر لحظه آرامش و اطمینان درونیشان افزوده می گشت. برخی از آنان که این آرامش و اطمینان امام را دیدند، به دیگران گفتند: او را بنگرید که هیچ پروای از مرگ ندارد و نه انگار که این جماعت همه برای کشتن او گرد آمده اند. امام (ع) فرمود: مرگ چیزی جز یک پل نیست، پلی که با گذشتن از آن اندوه و بلا و مصیبت و جفا را پشت سر می گذاریم و به بهشت رحمت و نعمت، و دریای نور و سرور گام می نهیم، و کیست که رهایی از زندان زحمت و گام نهادن به کاخ راحت را خوش نداشته باشد؟

اینها همه درست، اما آزارهایی که بر جسم امام وارد آمد، و بی حرمتی هایی که درباره او و اهل بیت او انجام گرفت، و غم و اندوهی که جان و دل زنان و فرزندان او را سوزاند، کدام دل را نمی لرزاند؟ کدام جان را نمی سوزاند؟ و کدام اشک را نمی جوشاند؟ از اینجاست که دوستداران و شیعیان آن بزرگ را می سزد که در روزهای شهادت او، از روی همدردی با اهل بیت (ع) غم و اندوهی در خور این مصیبت سنگین از خود نشان دهند، آنها را می سزد که در چنان اندوه و سوگی فرو روند که گویا این فاجعه برای خود آنان یا برای عزیزان آنان رخ داده است، مگر نه اینکه به فرموده ی پیامبر بزرگوار، او بر ما از خود ما سزاوارتر است؟ مگر نه اینکه آن بزرگوار این همه مصیبت و آزار را برای ما پذیرفت، خویش را قربانی دین و فدایی امّت ساخت، به یتیم شدن دلبندان و عزیزان خود و اسارت دختران و زنان خود و شهادت خویشان و یاران خود رضا داد، تا ما را در دنیا از ضلالت و کژراهی و در آخرت از عذاب الهی برهاند؟ او آن تشنگی عظیم را پذیرا شد تا ما شیعیان او به تشنگی قیامت گرفتار نیاییم و از شراب شیرین بهشت محروم نمانیم. او این همه مصیبت و بلا را پذیرفت تا شریعت زنده بماند و امت به ضلالت نیفتد، یعنی او خود را قربانی امّت و فدایی شریعت ساخت، بنابراین ما که خود را امّت او و شیعه ی او می پنداریم، به حکم قانون «چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی» باید آن همه ایثارگری و فداکاری او را پاس داریم. ایا قانون عشق و وفا و حقوق دوستی و صفا جز این است که ما نیز هرچه می توانیم در راه او و برای او، ایثارگری و فداکاری کنیم، همانگونه که او برای ما آن همه ایثارگری و فداکاری کرد؟! اگرچه ما هرگز نمی توانیم حقی را که او بر ما دارد به درستی بگزاریم، حتّی اگر خویش را فدایی و قربانی او سازیم، زیرا نفس شریف قدسی آن عزیزِ خدا کجا و نفس کوچک مایه و آلوده ی ما کجا؟ مگر نه اینکه نفس شریف آن بزرگ به منزله ی نفس قدسی حضرت رسول است؟ همان که آفرینش همه طفیل وجود اوست، همان که سرور و سالار همه ی آفریدگان است، تاج سر پیامبران و فرشتگان است، همان که عزیز پروردگار است و همان که محبوب حضرت حق و محبوب محبوبان حضرت حق است. بنابراین ما چگونه می توانیم حقی را که او بر ما دارد، به درستی بگزاریم؟ جز اینکه بزرگواری های او را به یاد آوریم و مصیبت و بلاهایی را که برای ما پذیرفته پیش چشم آوریم و از روی اخلاص و صفا بگوییم: سیدم! سرورم! ای کاش من فدایی تو می بودم، ای کاش آن همه مصیبت و بلایی که تو دیدی، من می دیدم، ای کاش فرزندان و عزیزان من به جای فرزندان و عزیزان تو شهید می شدند، ای کاش تیر حرمله به جای گلوی اصغر تو، گلوی کودک مرا می درید، ای کاش به جای اکبر تو، فرزند من پاره پاره می شد، ای کاش به جای جگر تو، جگر من از تشنگی می تفتید، ای کاش آن همه زخم و ضربه هایی که بر بدن تو وارد آمد، بر بدن من وارد می آمد، ای کاش تیری که سینه ی تو را شکافت و جان تو را گرفت، بر سینه ی من می نشست و جان مرا می گرفت، ای کاش زنان و دختران من به اسارت می رفتند و در کوی و بازار برده وار گردانده می شدند، اما بر زنان و دختران تو آن همه بی حرمتی نمی رفت، ای کاش می شد تا ما بلاگردان شما می شدیم، بلا می دیدیم، شکنجه می شدیم، می سوختیم و آن همه بلا از شما دور می شد ....

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 10:53 AM

چرا برای بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفت و گو اکتفا نمی شود؟ آیا زنده نگه داشتن یاد عاشورا فقط منحصر به این است که انسان سینه زنی و گریه کند، شهر را سیاه پوش کند، مردم تا نیمه های شب به عزاداری بپردازند و حتی گاهی روزها کار و زندگی خود را تعطیل کنند؛ مخصوصاً با توجه به اینکه این امور ضررهای اقتصادی به دنبال دارد. آیا ممکن نیست این خاطره ها به گونه ای تجدید شود که ضررهای اقتصادی و اجتماعی کمتری داشته باشد، مثلاً جلسات بحث، میزگرد یا سمینارهایی ترتیب داده شود، و با تماشای بحث و گفت و گو خاطره ی این حادثه برای مردم تجدید شود؟!

بحث درباره شخصیت سیدالشهداء(ع) در قالب تشکیل میزگردها، کنفرانس ها، سخنرانی ها، نوشتن مقالات و امثال این قبیل کارهای فرهنگی، علمی و تحقیقات، بسیار مفید و لازم است و البته در جامعه ی ما نیز انجام می شود و به برکت نام سیدالشهداء(ع) و عزاداری آن حضرت، بحث، گفت و گو و تحقیقات زیادی درباره ی این امور صورت می گیرد و مردم نیز معارف را فرا می گیرند.

این فعالیت ها به جای خود لازم است، اما آیا برای اینکه ما از حادثه ی عاشورا بهره برداری کامل کنیم، این اقدامات کافی است؟ یا اینکه امور دیگری نیز مثل همین عزاداری ها به جای خود لازم است؟

جواب دادن به این سؤال متوقف بر این است که ما نظری روان شناسانه به انسان بیندازیم و ببینیم عواملی که در رفتار آگاهانه ی ما مؤثر است، فقط عامل شناختی و معرفت است یا عوامل دیگری هم در شکل دادن رفتارهای اجتماعی ما مؤثر است.

هنگامی که در رفتارهای خود دقت کنیم، درمی یابیم که در رفتارهای ما دست کم دو دسته از عوامل نقش اساسی ایفا می کنند. یک دسته عوامل شناختی که موجب می شود انسان مطلبی را بفهمد و بپذیرد. طبعاً مطلب مورد نظر از هر مقوله ای که باشد، متناسب با آن از استدلال عقلی، تجربی و یا راه های دیگر استفاده می شود.

قطعاً شناخت در رفتار ما تأثیر زیادی دارد، اما یگانه عامل مؤثر نیست. عوامل دیگری هم هستند که شاید تأثیر آنها در رفتار ما بیش تر از شناخت باشد. این عوامل را به طور کلی احساسات و عواطف، تمایلات، گرایش ها می نامند. اینها سلسله ای از عوامل درونی و روانی است که در رفتار ما مؤثر است.

هرگاه شما رفتار خود را تحلیل کنید، - خواه رفتار مربوط به زندگی فردی و خانوادگی، خواه رفتار اجتماعی و یا سیاسی شما باشد - خواهید دید، عامل اصلی که شما را به انجام آن رفتار واداشته، چه بسا عوامل تحریک کننده و برانگیزاننده باشد.

مرحوم شهید استاد مطهری در این باره می فرمایند: «عاملی باید در درون ما باشد تا ما را برانگیزاند. باید برای هر کاری میلی داشته باشیم تا آن کار را انجام دهیم. باید شور و شوقی نسبت به انجام آن کار پیدا کنیم، علاقه ای نسبت به آن کار داشته باشیم تا بر انجام آن اقدام کنیم. فقط شناختْ کافی نیست تا ما را به حرکت درآورد. عامل روانی دیگری نیاز داریم تا ما را به سوی کار برانگیزاند و به طرف انجام کار سوق دهد. این گونه عوامل را انگیزه های روانی، احساسات و عواطف و مانند آنها می نامند. این عوامل در مجموع، میل به حرکت را در انسان به وجود می آورد، عشق به انجام کار را ایجاد می کند و شور و هیجان به وجود می آورد. تا این عوامل نباشد کار انجام نمی گیرد. حتی اگر انسان به یقین بداند که فلان ماده غذایی برای بدن او مفید است، اما تا اشتها نداشته باشد و یا تا اشتهای او تحریک نشود، به سراغ خوردن آن غذا نمی رود. اگر فرضاً اشتهای کسی کور شود و یا به بیماری مبتلا شود که اشتها پیدا نکند، هر چه به او بگویند که این ماده ی غذایی برای بدن او خیلی مفید است، تمایلی به خوردن آن پیدا نمی کند؛ پس غیر از آن دانستن، باید این میل و انگیزه نیز در درون انسان باشد. مسائل اجتماعی و سیاسی هم همین حکم را دارد. هر چه شخص بداند فلان حرکت اجتماعی خوب و مفید است، تا انگیزه ای برای انجام آن حرکت نداشته باشد، حرکتی انجام نمی دهد».

حال، بعد از اینکه پذیرفتیم برای حرکت های آگاهانه و رفتارهای انسانی، دو دسته عوامل شناختی و انگیزشی یا عواطف و احساسات لازم است و بعد از اینکه دانستیم حرکت سیدالشهداء(ع) چه نقش مهمی در سعادت انسان ها داشته است، متوجه خواهیم شد این شناخت خود به خود برای ما حرکت آفرین نمی شود. هنگامی دانستن و به یاد آوردن آن خاطره ها ما را به کاری مشابه کار امام(ع) و به پیمودن راه او وامی دارد که در ما نیز انگیزه ای به وجود آید و بر اساس آن، ما هم دوست داشته باشیم آن کار را انجام دهیم.

خودِ شناخت، این میل را ایجاد نمی کند؛ بلکه باید عواطف ما تحریک شود و احساسات ما برانگیخته شود تا اینکه ما هم بخواهیم کاری مشابه کار او انجام دهیم.

جلسات بحث و گفت و گو و سخنرانی ها می تواند آن بخش اول را تأمین کند؛ یعنی، شناخت لازم را به ما بدهد. اما عامل دیگری هم برای تقویت احساسات و عواطف لازم داریم، البته خود شناخت، یادآوری و مطالعه ی یک رویداد می تواند نقشی داشته باشد، اما نقش اساسی را چیزهایی ایفا می کند که تأثیر مستقیمی بر احساسات و عواطف ما داشته باشد.

هنگامی که صحنه ای بازسازی می شود و انسان از نزدیک به آن صحنه می نگرد، این مشاهده با هنگامی که انسان بشنود چنین جریانی واقع شده، یا اینکه فقط بداند چنین حادثه ای اتفاق افتاده است، بسیار تفاوت دارد.

نمونه ی این مسأله را شما خود بارها تجربه کرده اید. مکرراً حوادث عاشورا را شنیده اید و در ذهن شما جای گرفته است. می دانید امام حسین(ع) روز عاشورا چگونه به شهادت رسید، اما آیا دانسته های شما اشک شما را جاری می کند؟ وقتی در مجالس شرکت می کنید و مرثیه خوان مرثیه می خواند، مخصوصاً اگر لحن خوبی هم داشته باشد و به صورت جذابی داستان کربلا را برای شما بیان کند، آن گاه می بینید که بی اختیار اشک شما جاری می شود.

این شیوه می تواند در تحریک احساسات شما تأثیری داشته باشد که خواندن و دانستن، چنان اثری را ندارد. به همین نسبت آنچه دیده می شود، به مراتب مؤثرتر از شنیدنی ها است. منظور از این توضیحات آن بود که ما علاوه بر اینکه باید بدانیم چرا ابی عبد الله(ع) قیام کرد، بدانیم که چرا مظلومانه شهید شد، باید این مطلب به گونه ای برای ما بازسازی شود تا عواطف و احساسات ما برانگیخته تر شود. هر اندازه اینها در برانگیخته تر شدن عواطف و احساسات ما مؤثرتر باشد، حادثه ی عاشورا در زندگی ما مؤثرتر خواهد بود.

بنابراین صِرف بحث و بررسی عالمانه ی واقعه ی عاشورا، نمی تواند نقش عزاداری را ایفا کند. باید صحنه هایی در اجتماع به وجود آید که احساسات مردم را تحریک کند. همین که صبح از خانه بیرون می آیند، می بینند شهر سیاه پوش شده است، پرچم های سیاه نصب شده است... خود این تغییر حالت، دل ها را تکان می دهد.

گرچه مردم می دانند فردا محرم است، اما دیدن پرچم سیاه، اثری را در دل آنان می گذارد که دانستن اینکه فردا اول محرم است، آن اثر را نمی گذارد. راه انداختن دسته های سینه زنی با آن شور و هیجان خاص خود می تواند، آثاری را به دنبال داشته باشد که هیچ کار دیگر آن آثار را ندارد.

اینجا است که متوجه می شویم چرا حضرت امام قدس سره بارها می فرمود آنچه داریم از محرم و صفر داریم. چرا این همه اصرار داشت که عزاداری به همان صورت سنتی برگزار شود؟ چون در طول سیزده قرن تجربه شده بود که این امور نقش عظیمی در برانگیختن احساسات و عواطف دینی مردم ایفا می کند و معجزه می آفریند.

تجربه نشان داده که بیش تر پیروزی هایی که در دوران انقلاب و یا در دوران جنگ در جبهه ها حاصل شد، در اثر شور و نشاطی بود که مردم در ایام عاشورا و به برکت نام سیدالشهداء(ع) حاصل می کردند. این تأثیر کمی نیست. با چه قیمتی می شود چنین عاملی را در اجتماع آفرید که این همه شور و حرکت در مردم ایجاد کند؟ این همه عشق مقدس بیافریند، تا جایی که افراد را برای شهادت آماده کند؟ اگر بگوییم در هیچ مکتبی و یا در هیچ جامعه ای چنین عاملی وجود ندارد، سخن گزافی نگفته ایم.

منبع:

پرسش و پاسخ ها، ج 13، دفتر نشر معارف.

سوتیترها:

مرحوم شهید استاد مطهری در این باره می فرمایند: «عاملی باید در درون ما باشد تا ما را برانگیزاند. باید برای هر کاری میلی داشته باشیم تا آن کار را انجام دهیم. باید شور و شوقی نسبت به انجام آن کار پیدا کنیم، علاقه ای نسبت به آن کار داشته باشیم تا بر انجام آن اقدام کنیم. فقط شناختْ کافی نیست تا ما را به حرکت درآورد. عامل روانی دیگری نیاز داریم تا ما را به سوی کار برانگیزاند و به طرف انجام کار سوق دهد. این گونه عوامل را انگیزه های روانی، احساسات و عواطف و مانند آنها می نامند.

جلسات بحث و گفت و گو و سخنرانی ها می تواند آن بخش اول را تأمین کند؛ یعنی، شناخت لازم را به ما بدهد. اما عامل دیگری هم برای تقویت احساسات و عواطف لازم داریم، البته خود شناخت، یادآوری و مطالعه یک رویداد می تواند نقشی داشته باشد، اما نقش اساسی را چیزهایی ایفا می کند که تأثیر مستقیمی بر احساسات و عواطف ما داشته باشد.

تجربه نشان داده که بیش تر پیروزی هایی که در دوران انقلاب و یا در دوران جنگ در جبهه ها حاصل شد، در اثر شور و نشاطی بود که مردم در ایام عاشورا و به برکت نام سیدالشهداء(ع) حاصل می کردند.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 10:52 AM

انقلاب اسلامی, ادامه نهضت اباعبدالله

روح نهضت ما و جهتگیری کلی و پشتوانه ی پیروزی آن، همین توجه به حضرت ابی عبداللّه(علیه الصّلاه والسّلام) و مسایل مربوط به عاشورا بود. شاید برای بعضیها، این مسأله قدری ثقیل به نظر برسد؛ لیکن واقعیت همین است. هیچ فکری - حتّی در صورتی که ایمان عمیقی هم با آن همراه باشد - نمی توانست توده های عظیم میلیونی مردم را آن چنان حرکت بدهد که در راه انجام آنچه احساس تکلیف می کردند، در انواع فداکاری ذره ای تردید نداشته باشند.

در دو فصل، امام(ره) مسأله ی نهضت را به مسأله ی عاشورا گره زدند: یکی در فصل اول نهضت - یعنی روزهای محرّم سال 42 - که تریبون بیان مسایل نهضت، حسینیه ها و مجالس روضه خوانی و هیئات سینه زنی و روضه ی روضه خوانها و ذکر مصیبت گویندگان مذهبی شد و دیگری، فصل آخر نهضت - یعنی محرّم سال 57 - بود که امام(ره) اعلام فرمودند: «ماه محرّم گرامی و بزرگ داشته بشود و مردم مجالس برپا کنند». ایشان، عنوان این ماه را ماه پیروزی خون بر شمشیر قرار دادند و مجدداً همان طوفان عظیم عمومی و مردمی به وجود آمد؛ یعنی ماجرای نهضت که روح و جهت حسینی داشت، با ماجرای ذکر مصیبت حسینی و یاد امام حسین(ع) گره خورد.

آنچه که نهضت ما را جهت می داد و امروز هم باید بدهد، دقیقاً همان چیزی است که حسین بن علی(علیه السّلام) در راه آن قیام کرد. ما که امروز این نظام اسلامی را لمس می کنیم و برکات آن را از نزدیک می بینیم، بیشتر از اسلاف خود، قدر نهضت حسینی(علیه السّلام) و معنای آن را درک می کنیم و باید بکنیم. آن بزرگوار، برای چنین چیزی حرکت کرد. آن بزرگوار، برای همین قیام کرد که رژیمهای فاسد و مخرّب انسان و دین و ویرانگر صلاح، در جامعه نباشند و نظام اسلامی و الهی و انسانی و مبتنی بر صلاح، در جامعه استقرار پیدا کند. البته، اگر آن نظام در زمان آن بزرگوار و یا در زمان ائمه ی بعدی(علیهم السّلام) - که معصومند و به منبع وحی متصلند - تحقق پیدا می کرد و آنها در رأس آن نظام قرار می گرفتند، طبیعی است که وضعشان با ما متفاوت بود. در عین حال، هیکل و هندسه ی قضیه، یکی است و آنها هم برای همین طور نظامی، حرکت می کردند.

ضرورت پیرایش حادثه کربلا

ما در دوران خود، محرّم را با محصول آن، یکجا داریم. با این محرّم، بایستی چگونه رفتار کنیم؟ پاسخ این است که ما معمّمان، همه ی علمای دین، همه ی مبلّغان و همه ی ذاکران، باید مسأله ی عاشورا و مصایب حسین بن علی(علیه السّلام) را به صورت یک مسأله ی جدی و اصلی و به دور از شعار، مورد توجه قرار بدهیم. واقعاً اگر بخواهیم این مسأله را جدی بگیریم، راهش چیست؟

اولین شرط این است که ما حادثه را از پیرایه های مضر خالی کنیم. چیزهایی وجود دارد که اگرچه پیرایه است، اما نه مضرّ و نه حتّی دروغ است. همه ی کسانی که بخواهند با بیان هنری، حادثه ای را ترسیم کنند، فقط متن حادثه را نمی گویند. وقتی شما می شنوید که در شرایط خاصی، سخنی از زبان کسی خارج شده، می توانید احساسات آن گوینده ی سخن را هم حدس بزنید. این، یک چیز قهری است. اگر در بیابانی و در مقابل لشکریانی، انسانی حرفی بر زبان جاری می کند، بسته به این که آن حرف چه باشد - دعوت و التماس و تهدید و... - قاعدتاً حالاتی در روح و ذهن این گوینده وجود دارد که این برای شنونده ی عاقل، قابل حدس است و برای گوینده ی هنرمند نیز قابل بیان می باشد. گفتن اینها، اشکالی ندارد.

ما وقتی بخواهیم حالات امام و اصحابش(علیهم السّلام) را در روز و شب عاشورا بیان کنیم، قهراً خصوصیات و ملابساتی دارد. فرض کنید سخنی را که امام(ع) با یارانش در شب عاشورا گفته است، می توانید با این خصوصیات بیان کنید: در تاریکی شب و یا در تاریکی غم انگیز و حزن آور آن شب و از این قبیل. این پیرایه ها، نه مضرّ و نه دروغ است؛ اما بعضی از پیرایه ها دروغند و بعضی از نقلها خلاف می باشند و حتّی آنچه که در بعضی از کتابها نوشته شده است، مناسب شأن و لایق مفهوم و معنای نهضت حسینی نیست. اینها را بایستی شناخت و جدا کرد.

آبرومند، پرتپش، پرقدرت

این حادثه - به عنوان پشتوانه ی نهضت و انقلاب - باید آبرومند و پرتپش و پرقدرت باقی بماند. اگر برخورد امروز ما با این حادثه، مثل روضه خوانی باشد که در پنجاه سال قبل برخورد می کرد - یعنی چیزی را در جایی می دید و مثلاً بر حسب احتمال ذهنی، آن را ترجیح می داد و نقل می کرد و مؤمنین را می گریاند و هم آنها و هم خود او به ثواب می رسیدند - ممکن است به حادثه ضرر بزنیم.

امروز این حادثه، پشتوانه ی یک نهضت است. اگر امروز به ما بگویند ریشه ی این نهضتی که به وجود آورده اید، کجاست؟ ما می گوییم: ریشه اش پیامبر و امیرالمؤمنین و امام حسین(علیهم السّلام) است. امام حسین کیست؟ کسی است که این حادثه را به وجود آورده و در تاریخ از او نقل شده است. پس این حادثه، پشتوانه ی این نهضت است. اگر ما ندانسته و بی توجه و از روی سهل انگاری، حادثه را با چیزهایی که جزو آن نیست، مشوّب کردیم، به آن حادثه و نیز به انقلابی که ناشی از آن حادثه است، خدمت نکرده ایم.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 10:51 AM

علل و انگیزه ی قیام امام حسین (علیه السلام) از چند نظر قابل بررسی است که در این مبحث به اهم آنها اشاره می گردد:

الف) اطاعت و عبودیت حق

اصولاً باید توجه داشت که علم اولیای الهی به گذشته و اینده ی خود و دیگران، تغییری در زندگی عادی و روزمرّه ی آنها نداده، بلکه مثل سایر مردم تکالیف ظاهری شرعی خود را انجام می دهند. و بنابراین، محور در حرکت ها و تصمیم گیری های آنها در همه ی امورِ خود، انجام وظیفه ی الهی و عبودیت و اطاعت اوست، بدون در نظر گرفتنِ علم خود و اینکه نتیجه ظاهری آن چه خواهد شد، چنانکه خداوند در قرآن کریم خطاب به رسول الله (صلی الله علیه و آله) می فرماید:

«بگو: نماز و طاعت و کلیه ی اعمال من، و حیات و مرگم، همه برای خداوندی است که پروردگار عالمیان است، شریکی برای او نیست و به همین (اخلاص کامل) مرا فرمان داده اند و من اولین کسی هستم که تسلیم امر خدا هستم».(1)

حضرت سید الشهدا (علیه السلام) نیز در پاسخ به بعضی افراد که دلیل حرکتشان را با توجه به شرایط خطرناک موجود، سؤال می کردند، به همین مسأله اشاره می فرمودند، که ذیلاً بعضی از آنها ذکر می گردد:

1. حضرت به عبدالله بن جعفر و یحیی فرمودند:

«رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در خواب دیدم و مرا به آنچه که انجام می دهم امر فرمود ...»(2)

2. و نیز به امّ سلمه فرمود:

«ای مادر، همانا خداوند عزّوجلّ خواسته که مرا کشته شده و سر بریده به ظلم و دشمنی ببیند».(3)

3. در بخشی از خطبه ای که هنگام عزیمت به عراق ایراد نمود، می فرماید:

«خشنودی خداوند، خشنودی ما اهل بیت است».(4)

و در قسمتی از زیارت حضرتش نیز چنین آمده است:

«شهادت می دهم که ... تا فرا رسیدن یقین (یعنی مرگ) خداوند را با اخلاص، عبادت نمودی».(5)

در بعضی از زیارت های دیگر سیدالشهدا (علیه السلام) خطاب به خود حضرت یا مجموع ائمه (علیهم السلام)،(6) و نیز در زیارت رسول الله (صلی الله علیه و آله)(7) نظیر جمله «عَبَدتَ الله ...» و شبیه به آن(8) دیده می شود، که مراد همان مقام عبودیت و بندگی حقّ است که در تمام مراحل زندگی فقط توجه به عمل کردن به خواست پروردگار دارند، و این بالاترین و بارزترین نشانه بندگی آنها، بلکه هر مؤمن واقعی است.

و اصولاً تا انبیاء و اولیاء (علیهم السلام) بنده ی واقعی نباشند، مقام رسالت و نبوّت و ولایت و امامت به آنان داده نخواهد شد، که:

«وَ اَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ».

و مؤمنین نیز پس از رسیدن به این مقام، سایر مقامات عالیه به آنها عطا خواهد شد. جملة «رِضَا اللهِ رِضَانَا اَهْلَ الْبَیتِ» نیز از آثار عبودیت واقعی است.

ب) امتحان مردم

خداوند بشر را بدون امتحان رها نخواهد کرد. خوبان به واسطه ی این امر به اعلی درجه ی کمال عروج کرده، و بَدان به اَدنی منزلت پستی نزول خواهند نمود.

البتّه امتحان برای کسانی که در رأس خوبی ها قرار دارند و به مقام مخلَصین (به فتح لام) رسیده اند، به معنای آزمایش نیست؛ زیرا آنها از چنین امتحانی خلاص شده اند، بلکه امتحان آنها نظیر سیدالشهدا (علیه السلام) تنها پیاده کردن عبودیت و وصول به مقام «و برای تو در بهشت ها درجات و مقاماتی است که جز با شهادت به آنها نخواهی رسید»(9) است.

در واقع، امتحان برای مؤمنان حرکت به سوی مقام مخلَصین (به فتح لام) است، و برای حضرتش ظهور دادن عبودیت و خصیصه ای است که خداوند برای وی قرار داده، و برای کفّار و تبهکاران نیز ظهور خبث باطنی آنها است.

به هر یک از اقسام امتحان در کلمات آن حضرت و غیر او اشاراتی شده است. به ذکر برخی از آنها می پردازیم:

1. حضرت در کلامشان با گروه های جن فرمودند:

«و اگر من در جای خود بمانم، این قوم هلاک شده به چه چیزی امتحان گردند؟ و با چه چیزی (خوبان از بَدان) جدا شوند؟»(10)

2. و نیز در شب عاشورا، وقتی که گروهی از سواران عمر بن سعد برای پاس دادن، از کنار ایشان عبور می کنند، استشهاد به این ایه ی شریفه می فرمایند:

«خداوند، مؤمنین را در حالی که شما بر آن هستید، رها نمی کند تا اینکه شخص پلید را از شخص پاکیزه جدا فرماید.»(11)

3. در خطبه ی فاطمه صغری (سلام الله علیها) چنین آمده است:

«همانا ما اهل بیتی هستیم که خداوند متعال ما را با شما، و شما را با ما امتحان نمود، و امتحان ما را نیکو قرار داد.»(12)

4. در تفسیر امام (علیه السلام) آمده است:

«امام (علیه السلام) فرمود: و هنگامی که (خداوند)، امام حسین (علیه السلام) و یاران او را با لشگری که آنان را کشتند، امتحان نمود ...».(13)

ج) اتمام حجّت

علّت دیگر قیام آن حضرت، اتمام حجّت بر کسانی بود که نامه نوشتند و از حضرت برای مقابله با امویان یاری خواستند، چنانکه قسمتی از فرمایشات حضرت که به امر اشاره داشت، در فصل دهم گذشت.

د) برداشتن موانع پیشرفت اسلام

در تاریخ عاشورا نوشته اند که حضرت در نبرد نمایانی که بعد از اتمام حجت های بسیار، با آن قوم ظالم و کافر نمود، آن قدر از آن جمعیت کشت که مردم کشتار امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جنگ هایشان را فراموش کردند. (از هزار و نصهد و پنجاه نفر تا بیش از ده هزار نفر نقل کرده اند.)(14)

روشن است که این کشتار هرگز برای تسلّی خاطر و شفای دل نبوده است، چون با مقام عصمت و ولایت نمی سازد، بلکه می توان گفت در مرحله اوّل عمل به وظیفه ی عبودیت و بندگی نمودن، و در مرحله دوّم برداشتن خارها و موانع پیشرفت اسلام بوده است، که با دید مقام عصمت و امامت تحقّق آن میسّر است؛ چنانکه حضرت نوح (ع) هنگام نفرین بر قوم خود، به این امر اشاره فرمود:

«و نوح عرض کرد: پروردگارا! احدی از کافران را روی زمین باقی مگذار، زیرا اگر باقی بگذاری، بندگانت را گمراه می کنند و جز بدکار و فاجر، و کافر سرسخت و معاند از آنان به ظهور نمی رسد».(15)

خاتمه

در پایان، این مبحث را به دو روایت از امام باقر (علیه السلام) که مناسب با موضوع این مبحث است، مزین کرده و توضیح بیشتر را به مباحث دیگر و تأمل خوانندگان محترم واگذار می نماییم:

1. امام باقر (علیه السلام) فرمود:

«اگر در کنار امام حسین (علیه السلام) تمام اهل زمین هم می جنگیدند، همه ی آنها کشته می شدند.»(16)

2. محمد بن مسلم از آن حضرت نقل می کند، که فرمود:

«به خدا قسم، آنچه را (صلح) که حسن بن علی (علیهما السّلام) انجام داد، از آنچه خورشید بر او می تابد، برای این امّت بهتر بود؛ و به خدا قسم، درباره ی او این ایه نازل شده: «ایا نمی نگری (تعجب نمی کنی) به کسانی که به آنان گفته شد: اکنون (از جنگ) دست نگهدارید و نماز بخوانید و زکات دهید»(17) که همانا مراد از آن طاعت امام است؛ ولی جنگ را طلب نمودند، «و هنگامی که جنگ (در خدمت امام حسین برایشان) واجب گشت»،(18) «گفتند: پروردگارا، چرا جنگ را بر ما واجب کردی، چه می شد اگر عمر ما را تا اجل (و هنگام مرگ طبیعی) که نزدیک است، تأخیر می انداختی!»(19) و فرمایش خداوند «پروردگارا، ما را تا اجل نزدیک تأخیر بیانداز تا دعوت تو را اجابت کرده و از پیامبران تو پیروی کنیم.»(20) آنان تأخیر آن را تا زمان قائم (علیه السّلام) خواستند.»(21)

منبع:

ره توشه راهیان نور.

پی نوشت:

1. سوره انعام، ایه 162 و 163.

2. بحارالانوار، ج 44، ص 366. (در ذیل این حدیث، حضرت پس از سؤال کردن آنها از این رؤیا از ذکر آن خودداری می فرمایند).

3. بحارالانوار، ج 44، ص 331.

4. بحارالانوار، ج 44، ص 367.

5. کامل الزیارات، ص 207، باب 79، زیارت 5.

6. کامل الزیارات، ص 202، زیارت 3.

7. کامل الزیارات، ص 15.

8. کامل الزیارات، ص 197، زیارت اوّل و نیز ص 199، زیارت دوم، و نیز ص 202، زیارت سوم.

9. بحارالانوار، ج 44، ص 328.

10. بحارالانوار، ج 44، ص 331.

11. بحارالانوار، ج 45، ص 3.

12. ذریعه النجاه، ص 172.

13. بحارالانوار، ج 45، ص 90، روایت 29.

14. ذریعه النجاه، ص 135 و 136.

15. سوره نوح، ایه 26 و 27.

16. بحارالانوار، ج 44، ص 218، روایت 4.

17. سوره نساء، ایه 77.

18. سوره نساء، ایه 77.

19. سوره نساء، ایه 77.

20. سوره ابراهیم، ایه 44. و صدر ایه این چنین است: «بترسان مردم را از روزی که عذاب و کیفر آنان فرا می رسد، و کسانی که ظلم کردند، می گویند: پروردگارا ...».

21. بحارالانوار، ج 44، ص 217، روایت 2.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 10:49 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 39

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5825038
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی