به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

سید حسن قریشی

1 . انگری، کابریل

به عوض اینکه واقعه کربلا، موجب ترس طرفداران حسین (ع) و علی (ع) شود، شجاعت شیعیان را برانگیخت و آنان را به گرفتن انتقام تهییج کرد . (1)

2 . ایروینگ، واشنگتن مورخ آمریکایی

در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگ های تفدیده عراق، روح حسین فناناپذیر است ; ای پهلوان، و ای نمونه شجاعت وای شهسوار من، ای حسین! (2)

3 . بر و کلمان، کارل خاورشناس و محقق آلمانی

شهادت حسین (ع) علاوه بر نتایج و اثرات سیاسی، موجب تحکیم و اشاعه مذهب شیعه گردید و این مذهب مرکز و مظهر تمایلات ضد عرب شد . (3)

4 . برون، ادوارد مورخ و دانشمند انگلیسی

به عقیده ما دسته شیعه یا طرفداران علی (ع) به قدر کافی هیجان و از خود گذشتگی نداشتند، ولی پس از حادثه کربلا قضیه دگرگون شد و تذکار زمین کربلا که به خون فرزند پیامبر آلوده بود و یادآوری عطش سخت وی و نعش نزدیکانش که اطرافش روی زمین ریخته بود، کافی بود که عواطف سست ترین مردم را به هیجان آورد و روح ها را غمگین سازد . چنانچه به رنج و خطر و حتی نسبت به مرگ بی اعتنا شوند . (4)

5 . پطروشفسکی، ایلیا پاولویچ مورخ بزرگ روسی

حسین (ع) در پیکار نابرابر پس از آن که 33 زخم نیزه و 34 زخم شمشیر بر او وارد آمد از پای در آمد . هم رزمان وی نیز کشته شدند . . . (5)

6 . توندول، بورشو تامداس

شهادت حسین (ع) از همان زمان که طفلی بیش نبودم، در من تاثیر عمیق و حزن آوری می بخشید . من اهمیت بر پاداشتن این خاطره بزرگ تاریخی را می دانم . این فداکاری های عالم از قبیل شهادت امام حسین (ع) سطح بشریت را ارتقاء بخشیده است و خاطره ی آن شایسته است همیشه بماند و یادآوری شود . (6)

7 . توین بی، ارنولد، جوزف فیلسوف و مورخ انگلیسی

معاویه یکی از قریشی های مقتدر نسل خودش بود . حضرت علی (ع) نتوانست با ریاکاری های سیاسی او مقابله کند لذا او و پسرش حسین (ع) نوه پیامبر مظلومانه به شهادت رسیدند . (7)

8 . جمس فردریک

درس امام حسین (ع) و هر قهرمان شهید دیگر این است که در دنیا اصول ابدی عدالت و ترحم و محبت وجود دارد که تغییرناپذیرند . همچنین می رساند که هر گاه کسی برای این صفات ابدی مقابله کند و بشر در راه آن پافشاری نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند . (8)

9 . جوزف، رینو متشرق فرانسوی و مؤلف کتاب اسلام و مسلمین

شیعه دین خود را با شمشیر پیش نبرده، بلکه با نیروی تبلیغ و دعوت پیشرفت کرده و اهتمام آنها به برگزاری مراسم سوگواری موجب شده که تقریبا دو ثلث مسلمانان و بلکه جماعت از هنود و مجوس و سایر مذاهب نیز با آنان در عزای حسین (ع) شرکت کنند . (9)

10 . دیکنس، چارلز

اگر منظور امام حسین (ع) جنگ در راه خواسته های دنیایی خود بود، من نمی فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند . پس عقل چنین حکم می کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری کرد . (10)

11 . دو کبری، موریس اندیشمند فرانسوی

پیروان حسین به واسطه عزاداری حسین می دانند که پستی و زیر دستی استعمار و استثمار را نباید قبول کنند، زیر شعار پیشرو و آقای آنها تن ندادن زیر بار ظلم و ستم بود . (11)

12 . زیدان، جرجی نویسنده مسیحی لبنانی

پس از رحلت پیامبر . . . حب جاه و مال بر فضایل اخلاقی، فایق آمد و افکار و آرای آل علی (ع) در میان چنان مردمی بی اثر ماند . چنانکه مردم کوفه به خاطر جاه و مال بیعتی را که با حسین بن علی (ع) کرده بودند، در هم شکستند و به این نیز اکتفا نکرده، او را کشتند . (12)

13 . طوماس، مان متفکر آلمان

اگر بین فداکاری مسیح و حسین (ع) مقایسه شود، حتما فداکاری حسین پر مغزتر و با ارزش تر جلوه خواهد نمود . زیر مسیح روزی که آماده برای فدا شدن گردید زن و فرزند نداشت و در فکر آنان نبوده که بعد از او به چه سرنوشتی دچار خواهند آمد . امام حسین (ع) زن و فرزند داشت و بعضی از آنها کودک خردسال بودند و احتیاج به پدر داشتند . (13)

14 . فریشلر، کورت مورخ بزرگ آلمانی

امام حسین (ع) در فداکاری قدم را از حدود فدا کردن خود برتر نهاد و فرزندانش را هم فدا کرد . . . تصمیم ثابت حسین (ع) برای فداکاری مطلق نه ناشی از لجاجت بود نه معلول هوی و هوس و او با پیروی از عقل، مصمم شده بود که به طور کامل فداکاری کند تا این که مجبور نشود بر خلاف پر نسیب (عقیده، آرمان والا) خود به وسیله سازش کاری با یزید بن معاویه و زندگی ادامه دهد .

می دانیم که حسین (ع) خود را برای کشته شدن آماده کرده بود و او که عزم داشت خویش را فدا نماید، چرا توقف نکرد تا به قتلش برسانند و چرا دایم اسب می تاخت و شمشیر می انداخت . . . . حسین (ع) دست روی دست گذاشتن و توقف برای کشته شدن را دور از مردانگی و جهاد در راه پر نسیب خود می دانست در نظر حسین (ع) در همانجا توقف کردن و گردن بر فضا دادن، تا این که دیگران نزدیک شوند . تا او را به قتل برسانند . خودکشی محسوب می شود، یک مرد دلیر و با ایمان خودکشی نمی کند . (14)

15 . کارلایل، توماس دانشمندی بزرگ انگلیسی

بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم این است که، حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند . آنان با عمل خود روشن کردند که تفوق عددی در جایی که حق و باطل روبرو می شوند اهمیت ندارد . پیروزی حسین با وجود اقلیتی که داشت موجب شگفتی من است . (15)

16 . گاندی، مهاتما رهبر انقلاب بزرگ هندوستان

من زندگی امام حسین (ع) آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام، بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سر مشق امام حسین (ع) پیروی کند . (16)

17 . گبن، مسیو

فاجعه کربلا و مصیبتی که بر حسین بن علی (ع) وارد شده، بعد از قرن ها متمادی و اقالیم خیلی دور دست حس شفقت و همدردی خون سردترین و دل سخت ترین خواننده را تحریک نموده و منقلبش می سازد . (17)

18 . مادام، انگلیسی از نویسندگان دائرة المعارف قرن نوزدهم فرانسه

بزرگ ترین دلیل بر اثبات مظلومیت امام حسین (ع) مسلمان ها قربانی دادن بچه شیر خواره اش بود که در هیچ تاریخی سابقه ندارد بچه شیرخواری را برای طلب آب (بی قیمت و قد) بیاورند و آن قوم دغا عوض دادن آب، او را طعمه تیر جفا قرار دادند . این عمل دشمن اثبات مظلومیت حسین (ع) را نمود و به همین نیروی مظلومیت بساط عزت خاندان مقتدر بنی امیه را برچید و رسوای عالمشان نمود . در اثر جانبازی های او و اهل بیت بزرگش دین محمد صلی الله علیه وآله حیات نوینی بخود گرفت . (18)

19 . ماساریک، توماس کشیش متفکر اروپایی

گرچه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح مردم را متاثر می سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین (ع) یافت می شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد . گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین مانند پر کاهی است در مقابل یک کره عظیم پیکر . (19)

پی نوشت:

1 . علی و حسین دو قهرمان اسلام: گابریل انکری، ترجمه فروغ شهاب، کتاب فروشی زوار، تهران، بی تا، ص 282 .

2 . درسی که حسین (ع) به انسان ها آموخت، سید عبدالکریم هاشمی نژاد، ص 451 .

3 . تاریخ ملل و دول اسلامی: کارل بروکلمان، ترجمه هادی جزایری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1364، ص 108 .

4 . عظمت حسین بن علی (ع) ، تالیف ابوعبدالله زنجانی، ص 44 .

5 . اسلام در ایران، ایلیا پاولویچ پطروشفسکی، ترجمه کریم کشاورز، پیام، تهران، 1354، ص 54 .

6 . درسی که حسین (ع) به انسان ها آموخت، ص 448 .

7 . تاریخ تمدن: ارنولد توین بی، ترجمه یعقوب آژند، مولی، تهران، 1368، چاپ سوم، ص 45 .

8 . درسی که حسین به انسانها آموخت، ص 449 .

9 . پرتویی از عظمت حسین (ع) ، لطف الله صافی، 440 .

10 . درسی که حسین (ع) به انسان ها آموخت، ص 448 .

11 . همان، ص 451 .

12 . تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ترجمه علی جواهر کلام، امیر کبیر، تهران، 1372، چاپ هشتم، ص 65 .

13 . تحریف شناسی عاشورا در پرتو امام شناسی، داود الهامی، مکتب اسلام، قم 1378، ص 130 .

14 . امام حسین (ع) و ایران، کورت فریشلر ترجمه ذبیح الله منصوری، جاودان، تهران، 1355، چاپ دوم، ص 444 .

15 . درسی که حسین به انسان ها آموخت، ص 448 .

16 . همان، ص 447 .

17 . تاریخ اسلام و عرب، امیر علی، ص 93 .

18 . چهره درخشان حسین بن علی (ع) ، علی ربانی خلخالی، ص 134 .

19 . درسی که حسین (ع) به انسان ها آموخت، ص 451 .

 
ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 11:37 PM

س . حسینی

سربازان با خشونت و فریاد راه را باز کردند تا اسیران وارد کاخ ابن زیاد شوند . زینب سربلند کرد و به دیوارهای بیرونی کاخ چشم دوخت . دیوارهای گلی، صاف و سر به فلک کشیده، چشم ها را خیره می کرد . بالای دیوارها با فاصله های منظم سربازانی تیر و کمان در دست و کلاه خود بر سر ایستاده بودند . در بزرگ چوبی با صدای جر و جر باز شد . اسرا وارد دالانی بزرگ شدند . کف دالان سنگفرش بود و ستون های زیادی سقف را بر بالای سر خود نگه داشته بودند . مشعل ها بر روی دیوار روشن بودند و با رکت شعله ها، سایه ها، کف دالان در هم می لولیدند .

لحظه ای بعد اسرا وارد تالار بزرگ و زیبایی شدند . تالار روشن تر، زیباتر و دلگشاتر از دالانی بود که از آن وارد شدند . بالای تالار روی مسندی زیبا و جواهر نشان، عبیدالله بن زیاد نشسته بود . نگهبان ها و سربازها تعظیم کردند . اسرا ولی خسته و بی حال بدون توجه به او از حرکت ایستادند . عبیدالله با ریش های شانه کرده، عمامه ای که با دانه های الماس تزیین شده بود و عبایی نازک و لطیف به اسرا چشم دوخت . اسرا این پا و آن پا می کردند . یک مرد، چند زن و چند بچه . صدای غل و زنجیرها در تالار می پیچید و گوش ها را می آزرد . لباس ها پاره و خون آلود بود . خستگی و وحشت در چشم های بانوان حرم و بچه ها دیده می شد . یک دفعه در مقابل چشمان متعجب ابن زیاد، زینب گام برداشت و سوی دیگر تالار رفت . به دنبالش چند نفر از بانوان حرم رفتند و کنارش ایستادند . ابن زیاد که اخم و ناراحتی از چهره اش می بارید گفت: این زن که از برابر ما گذشت و آن گوشه ایستاد، کیست؟

همه ساکت بودند . کسی جواب نداد . ابن زیاد دوباره - و این بار با خشم - گفت: کیست این زن که بدون اجازه ما حرکت کرد؟

یکی از بانوان جواب داد: ان زن یادگار زهرا علیها السلام - دختر رسول خدا - است .

ابن زیاد یک دفعه جا خورد . فهمید که او زینب است . پیش از این به او گفته بودند که زنی به نام زینب کربلا را از مردانگی خودش پر کرده بود .

برای این که آتش خشم خودش را خاموش کند، گفت: ستایش خدا را که شما را رسوا کرد . مردانتان را از دم تیغ گذراند و دروغ شما را آشکار ساخت .

چشم های زینب لرزیدند . جلوی گریه خود را گرفت . گفت: ستایش خدا را که ما را به برکت پیغمبر بزرگوارش گرامی داشت و از پلیدی پاکمان کرد . آدم بد کار رسوا می شود و دروغ می گوید; اما او غیر از ماست .

ابن زیاد گفت: دیدی خدا با خاندان تو چه کرد؟

زینب که خودش را آماده کرده بود تا تمام خشمش را بر سر ابن زیاد خالی کند، گفت: خدای بلند مرتبه کشته شدن در راه خودش را برای آنها مقدر کرده بود و آنها همانطور که خدا اراده کرده بود کشته شدند و آرامش یافتند . اما طولی نمی کشد که خدا تو و آنها را در یک جا گرد می آورد و آنها در پیشگاه عدل خدا همه چیز را خواهند گفت .

ابن زیاد لبش را گزید . فکر نمی کرد یک زن - آن هم با این همه خستگی و جراحت - این طور جواب دهد . زیر چشمی به نگهبان ها و سربازها نگاه کرد . تعجب را از چهره همه شان خواند . دیگر نمی توانست تحمل کند . فریاد زد: ای دختر علی مثل این که هنوز نمی دانی چه بلایی بر سر تو و خاندانت آمده است؟

یکدفعه عمرو بن حرث که می ترسید دوباره خونی ریخته شود با لبخند گفت: ای ابن زیاد! این حرف ها سخنان یک زن است . از یک زن بیش از این نمی توان انتظار داشت . نمی شود او را بازخواست کرد .

ابن زیاد که دوست نداشت بحث ادامه پیدا کند و کار به جاهای باریک بکشد، خنده تلخی کرد و گفت: خدای بلند مرتبه با کشتن سرکشان خاندان تو به دل من آرامش عطا کرد .

یکدفعه زینب زیر چادر لرزید . دیگر نتوانست جلو خود را بگیرد . گریه، سد بغض او را شکست و دردهایش را افشا کرد . با گریه گفت: ای بی حیا! به جان خودم قسم تو بزرگ مرا شهید کردی . پرده آرزوی مرا دریدی و شاخه پر ثمری را از من جدا کردی . دلت وقتی آرام می شود که از این گناهی که آسمان و زمین را لرزاند، رهایی پیدا کنی .

ابن زیاد دیگر نمی توانست حرفی بزند . فهمید هر چه بگوید جواب می شنود . لبخندی زد تا خودش را آرام نشان دهد . به اطرافیانش گفت: این زن یک زن سخنران است . پدرش هم سراینده حرافی بود . فقط خوب حرف می زنند .

زینب گفت: من سخنران نیستم . کار من چیز دیگری است اما بی حیایی و خونریزی تو آن قدر دلم را به آتش کشانده که باید آن را خاموش کنم .

ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 11:36 PM

احمد لقانی

سپیده سخن

دیرزمانی است که جوانان کشورهای اسلامی، که از تابش وحی و زلال معارف ناب الهی بهره می برند، باشیوه های گوناگون و متنوع دشمن در راهزنی فکر و فرهنگ رو به رویند.

پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این حساسیت ناپیدا را به صورت آشکار در آورد و سردمداران استکبار را به اظهار نظر شفاف واداشت.

امروز دشمن به خوبی دریافته است که ما جوانان با ویژگی هایی همانند آرمان خواهی، عدالت طلبی، عشق به باورهای آسمانی و علاقه به رهبران مذهبی، لشکرهایی به هم فشرده و آماده کارزاریم. ازاین رو، ایجاد تردید در باورهای آسمان زاد، تزریق فرهنگ بیگانه با نمایش آداب و رسوم و شیوه های زندگانی آنان، کوشش حساب شده در کنار زدن چهره های مورد علاقه مردم بویژه جوانان، پرورش روحیه ذلت و خواری در بیگانه ساختن ما با الگوهای شایسته فرهنگ اسلامی و ارائه الگوهای ساخته شده از آن سوی مرزها به عنوان معجزه آفرینان خوشبختی و سعادت و رفاه را در دستور کار خود قرار دادتا بدین وسیله دست یکایک ما را از دستان پرمحبت اسوه های صداقت پیشه و راستین در آورده و دل و دیده مان را از آموزه های ناب دینی تهی گرداند. غافل از آنکه نسیم سعادت بخش معارف الهی وسخنان قدسی پیشوایان محبوب ما، به سان کیمیایی گرانسنگ، دلهای آگاه و بیدار همگان را از غبارها پاک ساخته، آینه گونه محل پذیرش آفتاب هدایت می گرداند.

در این بخش از گفتگوی خود، دل به امواج پاک و صفات روشن وزندگی ساز اسوه ای ارزشمند و الگویی کم نظیر می سپاریم و برای امروز و فردای حوادث ارمغانهایی پربها نصیب خود می سازیم.

بقيه در ادامه

ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 11:35 PM

سیدمجیدحسن زاده طباطبایی

خورشید گریخت... اندام زرینش را در ورای افقی خونرنگ فروبرد; و ماه با دیدگانی فرو افتاده در کاسه ای از سرشک خون، سربرآورد... گردباد قبایل همچنان بر پیکر خیمه ها می وزید، در آن آتش بر می افروزد، زبانه های آتش هم چون دهانهایی گرسنه که به مرز جنون رسیده است کام می گشاید، و همه چیز را می بلعد. گرگ هازوزه می کشند... بناگاه برگانی کوچک و هراسان را فرو می گیرند... شیاطین با ملائکه درگیر می شوند. و پژواک فریادهایی طنین می افکند:

«هیچ کدامشان را وانگذارید، نه کوچک و نه بزرگ.»

گرگ ها در کام خیمه ای فرو می روند، در آن جوانی بیمار است; نمی تواند برخیزد.. «ابرص » شمشیر از نیام بر کشید. همچنان تشنه خون است. مردی از قبایل ناباورانه:

«چرا کودکان را می کشی؟! او که کودکی بیمار بیش نیست.»

ابن زیاد دستور قتل اولاد حسین علیهم السلام را داده است.

و زینب، با شجاعت پدر بر می خروشد: «بدون من کشته نخواهدشد.»

نواگری آواز تقسیم غنائم را سرداد; آتش تراع برسرها در قبایل فرو گرفت، برای تقرب به ابن زیاد، فرمانروای آن شهر بی وفا.

سرهای بریده شده را بر نیزه ها برافراشتند. کاروانی ازهیکلمنران که سرفرزندزاده واپسین پیامبران پیشاپیش آن ها ره می سپرد... ابرص آن را حمل می کند.

هفتاد سر یا بیشتر که جز بر آستان درگاه ربوبی پیشانی نسودند... اینک بر فراز نیزه ها می درخشند... و پیشاهنگ همه سرواپسین فرزندزادگان است.

جوان بیمار خود را برای مرگ آماده می کند; آهناله عمه اش زینب دیوارهای زمان را می شکافد.

«چه شده که می بینم خودت را برای مرگ آماده می سازی؟ ای یادگار جدم و پدرم و برادرم. والله که این عهد از خداوند برجدتو و پدرت استوار گشته است. در حقیقت الله تعالی از مردمانی که فرعون های زمین آنان را نمی شناسند و حال آن که آن ها در میان اهل آسمان ها شناخته شده و معروفند، پیمان گرفته است تا آن ها این اعضای ازهم گسسته و بدن های شرحه شرحه را فراهم آرند و آنگاه پنهانشان سازند، و نیز در این برهوت پرچمی برای قبر پدرت نصب کنند که اثرش نپوسد و نشان آن بر گذشت شب و روز پاک نگردد; وهرچه پیشاهنگان کفر و رهروان تباهی بر محو آن تلاش ورزند جز برعلو آن افزوده نگردد.»

منظر خون، پاره پیکرهای پراکنده بر زمین، شمشیرهای شکسته وتیرهای کاشته و رشن ها... همه از راز معرکه ای خوفناک سخن می گویند: آفریده مردانی که شرنگ خشمشان را بر کام مرگ فرویخته اند و از قلش چشمه حیات وریانده و نقاب از راز جاودانگی برافکنده اند.

بانویی که غبار خستگی پنجاه ساله بر سیمایش نشسته بود، جانب پیکری خرامید که آن را می شناخت، پیکری که نوباوگی اش رامی پایید، بالندگی اش را می نگریست و اینک پاره های تنی در زع سمکوبه های اسبانی جنون. زینب بر مشهد واپسین یادگار نبوت دوزانو نشست; بدنی شرحه شرحه، آرام و خاموش. آن روح سترگی که قبایل بیداد را ذلیل ساخت، از این کالبد سفر کرده است. زینب(س)دستانش را زیر پیکر برادر برد; چشمانش را به آسمان برافراشت... به سوی خدا... و با چشمانی اشکبار زمزمه می کرد:

«این قربانی را از ما بپذیر... ای الله من.»

«سکینه » خودش را بر اندام سترگ پدرش اندخت، او را در آغوش گرفت، از خود بی خود شد و در خلسه ای ژرف فرو رفت. به آوایی گوش می سپرد که از ژرفنای شن ها بیرون می تراوید... پچاپچی آسمانی وشگفت; شبیه صدای پدر به سفر رفته اش:

«شیعه من هرگاه آبی گوارا نوشیدید مرا یاد کنید یا اگر برغریبی یا شهیدی سوگی شنیدید بر من ندبه و زاری کنید.»

قبایل خواری و ذلت خود را جمع کرد... و اینک تنگ ابدی قبایل می خواهد به کوفه بازگردد. و «سکینه » همچنان برسینه در خون نشسته سرنهاده و از آن جدا نمی شود. بادیه خویان قبایل هجوم آوردند; خشمناک «سیکنه » رامی کشیدند و می کوشیدند با نیزه ازخروشش بکاهند تا بر ناقه اش جای گیرد.

بیست بانوی عزادار، جوانی بیمار، و نوباوگانی یتیم و هراسان; همین تمام آن غنیمتی بود که قبایل در طولانی ترین روز تاریخ برگرفتند. ولی سرها را: سواران از پی مژدگانی «ارقط » ،ستمران شهر مشهور نیرنگ و خیانت، بر یکدیگر سبقت می جویند.

قبایل از کرانه های فرات گذشت. تنها رهایش کرد تا جون اژدری شرگشته در صحرا همچنان به خود در پیچید.

کجاوه های اسران نیز آنجا را ترک نمود و با چشمانی اندوهباربه پیکرهای فروخفته در جای جای شن ها، چون ستارگانی خفته برپهنای آسمان می نگریست... تا آنجا که از دیده نهان شدند، وسکوتی خوفناک بال گسترد; سکوتی در آمیخته با ناله هایی آرام ازژرفای آن زمین; زمین آغشته با ارغوان زندگی.

ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 11:33 PM

سید ابراهیم حسینی

آیا امام حسینعلیه السلام می دانست شهید می شود؟ اگر چنین است، چرا با پای خویش به سوی قتلگاه رفت؟

بر اساس احادیث و روایات شیعی، امامان علیهم السلام از علم غیب موهبتی از سوی خداوند بهره مندند. خداوند متعال می فرماید: عالِم الغیب فلا یُظهِر علی غیبه احداً الاّ مَن ارتضی مِن رسول.1

این آیه نشان می دهد که علم غیب اختصاص به خداوند دارد و کسی جز خدا آن را نمی داند؛ اما ممکن است پیامبر با رضایت پروردگار متعال، بداند و نیز ممکن است دیگر انسان ها از سوی خدا و یا به تعلیم پیامبران، از آن آگاهی یابند.

علامه طباطبایی - صاحب تفسیر المیزان - در این باره می گوید: «سیدالشهداعلیه السلام ـ به عقیده شیعه امامیه ـ سومین جانشین از جانشینان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و صاحب ولایت کلیه می باشد. علم امامعلیه السلام به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع ـ طبق آن چه از ادله نقلیه و براهین عقلیه بر می آید ـ دو قسم است؛

قسم اول: امامعلیه السلام در هر شرایطی ـ به اذن خداوندی ـ به حقایق جهان هستی آگاه است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند یا آنها که از دایره حس بیرون می باشند؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده.

قسم دوم: علم عادی است که پیامبر صلی الله علیه وآله و نیز امامعلیه السلام مانند سایر افراد، از آن برخوردارند و در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی است و آن چه را شایسته می بیند، انجام می دهد».2

باید توجه کرد که علم قطعی امام به حوادث تغییرناپذیر، مستلزم جبر نیست؛ همان طور که علم خداوند به افعال انسان، مستلزم جبر نیست؛ زیرا مشیّت خداوندی به افعال اختیاری انسانی، از راه اراده و اختیار تعلق گرفته است؛ یعنی خداوند علم دارد که انسان با اختیار و اراده خود کدام کارها را انجام می دهد.

درباره امام حسینعلیه السلام نیز به نقل متواتر ثابت است که رسول اکرم صلی الله علیه وآله و امام علیعلیه السلام از شهادت سیدالشهدا علیه السلام خبر داده بودند و این اخبار، در معتبرترین کتاب های تاریخ و حدیث ضبط شده است. صحابه، همسران، خویشاوندان و نزدیکان پیغمبر صلی الله علیه وآله این اخبار را بلاواسطه و یا با واسطه شنیده بودند.

همچنین وقتی امام حسینعلیه السلام عازم هجرت از مدینه به مکه معظمه شد و هنگامی که در مکه تصمیم به سفر عراق گرفت، اعیان و رجال اسلام در بیم و تشویش افتاده و سخت نگران شدند.

زیرا به طور یقین می دانستند بر طبق اخبار پیغمبر صلی الله علیه وآله شهادت در انتظار حسینعلیه السلام است.

امام حسین علیه السلام به طور مکرر از قتل خود خبر می داد؛ اما از خلع یزید و تصرف ممالک اسلامی و تشکیل حکومت به کسی خبر نداد؛ هر چند همه را موظف و مکلف می دانست که با آن حضرت همکاری کنند و از بیعت با یزید و اطاعت او امتناع ورزند و بر ضد او شورش و انقلاب برپا نمایند؛ البته آن حضرت می دانست که چنین قیامی برپا نخواهد شد و خودش با جمعی قلیل باید قیام کنند و کشته شوند. از این رو، شهادت خود را به مردم اعلام می کرد. گاهی در پاسخ کسانی که از آن حضرت می خواستند سفر نکند و به عراق نرود، می فرمود: «من رسول خدا را در خواب دیدم و در آن خواب به کاری مأمور شدم که اگر آن کار را انجام دهم، سزاوارتر است».3

در کشف الغمّه از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده که فرمود: «به هر منزل فرود آمدیم و بار بستیم، پدرم از شهادت یحیی بن زکریا سخن می گفت و از آن جمله روزی فرمود: از خواری دنیا نزد باری تعالی این است که سر مطهر یحیی را بریدند و به هدیه، نزد زن زانیه ای از بنی اسرائیل بردند».4

بنابر آن چه گفته شد، مدارک و مصادر معتبر تاریخی دلالت دارند که امام حسینعلیه السلام از شهادت خود و به دست نیامدن پیروزی نظامی، علم و آگاهی داشت و قیام آن حضرت، اعلان بطلان حکومت یزید، احیای دین، رفع شبهات و انحرافات فکری و نجات اسلام از ضربات کشنده حکومت یزید بود. هنر امام حسینعلیه السلام در این بود که «حقانیت» خود را با پاسخ به دعوت کوفیان، با تدبیر و «عقلانیت» پیش برد؛ به گونه ای که بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلومیت» آمیخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاریخ باقی بماند و قابل محو شدن و کم رنگ شدن نباشد. از این رو، این رنگ الهی، تنها با «شهادت و اسارت» جاودانه ماند.

پی نوشت

1. «دانای نهان است و کسی را بر غیب خود آگاه نمی کند جز پیامبری که از او خشنود باشد»، جن (72)، آیه 26.

2. ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان حسین بن علی7، ص 134ـ140.

3. تاریخ طبری، ج 4، ص 292؛ الحسن و الحسین سبطا رسول الله، ص 91 و 92.

4. قمقام، ص 359؛ نظم در رالمسمطین، ص 215.

برای آگاهی بیشتر ر.ک:

الف) مقتل خوارزمی، ف 8، ص 160 و ف 9، ص 187 و ف 10، ص 218 و ص 191 و 192؛

ب) طبری، ج 4، ص 31؛

پ) کامل، ج 3، ص 278؛

ت) قمقام زخار، ص 333؛

ث) قمقام، ص 263 و 264؛

ج) ترجمه تاریخ ابن اعثم، ص 346.

ادامه مطلب
پنج شنبه 17 آذر 1390  - 11:31 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 39

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5827289
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی