به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

زهرا رفیعی وردنجانی

عرفان حالتی است که از استغراق فرد عارف در وجود لایزال الهی عارض می شود . به عبارت دیگر، عرفان مسیری است که سالک با پای نهادن در آن مسیر به سلوک واقعی که همانا فناء فی الله است دست می یابد . فنا واقعی را تنها می توان در حماسه کربلا نظاره کرد .

عرفان در کربلا با تمامی خصیصه های لاهوتی اش رخ می نماید ; حسین و یارانش همه عارفند . عارفان واقعی که به آن حد نهایی عرفان که همانا فنای از فناست رسیده اند . حتی زنان کربلا نیز به درجه ای از عرفان نایل شده بودند که اگر چه ممکن است آخرین درجه و مرتبه آن نبوده باشد ولی با این حال همدوش بودن با عارفان بزرگ در آنان نیز تاثیر گذار شده بود .

عارفانه ترین چهره های کربلا در دو چهره نورانی و مقدس زینب علیها السلام و حسین (ع) متجلی می شود که زینب علیها السلام به عنوان نمونه کامل یک زن عارفه و حسین (ع) به عنوان فانی ترین وجود فی الله .

حسین بن علی (ع) یک روح بزرگ و یک روح مقدس است . اساسا روح که بزرگ شد، تن به زحمت می افتد و روح که کوچک شد تن آسایش پیدا می کند، متنبی شاعر بزرگ عرب می گوید: «وقتی روح ها بزرگ شد، تن ها در امورشان به رنج می افتند .» روح وقتی بزرگ شد خواه ناخواه باید در روز عاشورا سیصد زخم به تنش وارد شود . آن تنی که زیر سم اسب ها لگد مال می شود جریمه یک روحیه بزرگ را می دهد . و در حقیقت جریمه حق پرستی را .

روح حسین (ع) تا کجا گسترده باشد که بدنش قطعه قطعه شود، جوانانش در مقابل چشمانش اربا اربا شوند، در عین حال، در منتهی درجه تشنگی لبانش از ذکر خالی نباشد .

در عرفان کربلا تنها روحهای مقدس عارفانه ای ماندند که لیاقت پا گذاشتن در خاک بهشت را داشتند . روحیه اصحاب امام حسین (ع) و عشق صادق آنها به گونه ای بود که آنها مرگ را «ایثار و اختیار» کردند . این خصوصیت در میان همه شهدا کربلا بود که «آثروا الموت » یعنی اختیارا مرگ را بر زندگی ننگ آور ترجیح دادند .

حسین (ع) به کربلا خوانده شده بود و از جدش رسول خدا صلی الله علیه وآله قضیه کربلا را بارها شنیده بود . اما باز حسین (ع) به اختیار خود به کربلا می رود و هیچ جبری در این امر مشاهده نمی شود . در بین راه که حسین (ع) به کربلا می رود، بعضیها با اوصحبت می کنند که نرو خطر دارد و حسین (ع) در جواب این شعرها را خواند: به من می گویید نرو ولی خواهم رفت . می گویید کشته می شوم مگر مردن برای یک جوانمرد ننگ است؟ مردن آنگاه ننگ است که هدف انسان پست باشد و بخواهد برای آقایی و ریاست کشته شود که می گویند به هدفش نرسید . اما برای آن کسی که برای اعتلای کلمه حق و در راه حق کشته می شود که ننگ نیست، چرا که در راهی قدم بر می دارد که صالحین و شایستگان بندگان خدا قدم برداشته اند . پس چون در راهی قدم بر می دارد که با یک آدم هلاک شده بدبخت گنهکاری چون یزید مخالفت می کند پس بگذار کشته شود . شما می گویید کشته می شوم؟ یکی از این دو بیشتر نیست; یا زنده می مانم یا کشته می شوم . پس اگر زنده ماندم کسی نمی گوید تو چرا زنده ماندی و اگر در این راه کشته شوم، احدی در دنیا مرا ملامت نخواهد کرد، اگر بداند که من در چه راهی رفتم .

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:47 PM

گفتاری از دکتر حسن عباسی

تفکر امام حسین علیه السلام و تفکری که در دین رقم می خورد، تفکری خدامحور است. انسان در برابر خدا، طبیعت و دیگران موضوعیت پیدا می کند. مؤلفه های تفکر، شناخت را رقم می زنند. امام حسین علیه السلام در گزاره معرفتی نیایش خود در دعای عرفات، خطاب به خدا می فرماید: «تو معرفت را بر من الهام نمودی»؛ کدام معرفت؟ معرفت خنثی و معلق؟ نه، معرفتت را، یعنی این معرفت، مال من نیست و تو آن را به من الهام نمودی. الهام در نفس چهارم انسان و در قوه ملهمه صورت می گیرد؛ در صورتی که تفکر، در نفس سوم یا قوه ناطقه تبلور می یابد.

این، بنیادی ترین معارضه ای است با آن چیزی است که امروز در جهان بشری موضوعیت پیدا کرد؛ مثل تفکر دکارت که می گوید: «من می اندیشم، پس هستم». در این تفکر، بودن در این خلاصه می شود که اندیشه باشد. عقل حساب گر و شمارش گر در احساس تعریف می شود؛ از این رو تمایز از همین جا شروع می شود. عزتی برای انسان امروز رقم خورده که تو هستی و هستی تو در اندیشه ات می شود؛ اما امام حسین علیه السلام می گوید: اگر اندیشه ای دارم، از معرفت تو به من الهام می شود. او خودش را به حق تعالی منتسب می کند.

در این جا، چهارچوب تفکری شکل می گیرد که خدامحور است؛ ولی در نقطه مقابل، تفکر انسان محور، موضوعیت دارد؛ من می اندیشم، پس هستم و این بودن و موضوعیت یافتن، سبب طغیان در برابر خدا می شود.

این غیر از حرکت شیطان در ابتدای خلقت و غیر از حرکت یزید، نمرود و فرعون است؛ یعنی یک عزت مادی رقم می خورد و در برابرش، عزت حسینی است که خودش را فانی فی الله می داند. در این گزاره، امام می گوید: معرفتم در توست و در حقیقت روش ها از این جا متمایز می شوند. این دو عزتی که در مقابل هم قرار می گیرند، چگونه اند و وجه تمایز آنها چیست؟ وقتی این نوع تفکر در زندگی انسان کارکرد اجتماعی پیدا می کند که به ایدئولوژی تبدیل شود. هیچ نوع تفکری بدون چهارچوب و داشتن روش، اساساً موضوعیت ندارد و پوچ تلقی می شود.

تفکر اومانیستی، به عنوان یک تفکر، ریشه در فرهنگ لیبرالیستی دارد و از تفکر خدامحور، روشی به نام تفکر عاشورایی به وجود می آید. ایدئولوژی لیبرالیسم، یعنی اباحه گری و دارای دو مؤلفه است؛

1. پذیرش ولایت کفر و شیطان که این، از پذیرفتن خواسته های نفس شروع می شود و در آن خواسته های نفسانی انجام می شود.

2. اصالت اباحه به معنای نپذیرفتن امر و نهی از شرع مقدس و عکس این قضیه، در تفکر عاشورایی موضوعیت پیدا می کند. در روز عاشورا پنج عنوان از فروع دین، برجسته می شوند که دقیقاً آنها مقابل اباحه گری و پذیرش تفکر شیطان هستند. مؤلفه اولی که در فرهنگ عاشورایی خیلی برجسته است، مؤلفه امر به معروف و نهی از منکر است که خود امام هم بارها هدفش را این مسئله عنوان کرده است. مؤلفه های بعدی، تبرّی و تولّی است که در هیچ جا اینها را این قدر برجسته نمی بینیم. تولی از حیث ولایت پذیری و اتحاد حول یک محور و تبری از حیث دور شدن از کفر و ظلم ستمگران است. این مؤلفه ذکر شده، در مؤلفه دیگری به نام جهاد، موضوعیت پیدا می کنند.

به طور کلی، مال، کیان و ناموس، گزاره هایی هستند که هر انسانی نسبت به آنها شناخته می شود. تفکر انسان محور (اومانیسم)، به مال و جان موضوعیت می دهد. عزت انسان، در مال و جان اوست. ناموس از حیث غرور، غیرت و شرف، گزاره سومی است که تفکر عاشورایی، دو مورد دیگر را فدای آن می کند. قرآن همواره می فرماید: جهاد کنید با مال و جان هایتان و قید دیگری (ناموس) مطرح نشده است. خدا هرگز نخواسته که انسان ها در راه او از عزت، غیرت و شرف خودشان بگذرند و در همه جا جهاد به جان و مال ختم می شود.

در عزت مال و جاه، عزت، مبتنی بر حفظ جان و امنیت است؛ ولی در عزت خدا محور و حسینی، موضوع این است که من فدا شوم تا دیگری باشد که همان ایثار است. من جان و مالم را می دهم تا ناموس، غیرت و شرافتم را حفظ کنم. این دو نوع تلقی، امروز موضوعیت دارند. ایثار فلسطینی ها با مال و جان، همه حیثیت تمدن مادی غرب را به چالش کشیده است.

غرب از زاویه نگاه اباعبدالله چیست؟ حضرت امام حسین علیه السلام در توقف در صحرای عرفات، در آن نیایش که مالامال از حکمت و عرفان است، می فرماید: «الهی! من چطور احساس عزت کنم و چطور خودم را عزیز بدانم، در صورتی که در برابر تو کاملاً ضعیف و پست هستم»؟ و بلافاصله در دنباله آن می فرمایند: «چطور احساس عزت نکنم، در صورتی که من منتسب به تو هستم». اول این که نسبت به تو که عزت مطلق هستی، من هیچ هستم؛ ولی چون به تو منتسب هستم، چگونه احساس عزت نکنم. از این جا نقطه افتراق عزت حسینی و لیبرالیستی روشن می شود.

در برابر خدا، انسان عظیمی چون حسین بن علی علیه السلام، احساس ضعف می کند و همزمان، متأثر از انتساب خودش به ذات اقدس باری تعالی، احساس عزت و اقتدار می کند. این را مقایسه کنید با این جمله که می گوید: بودن من در اندیشه ام خلاصه می شود. اگر خدایی هم هست، باید در چهارچوب حواس من تعریف شود. این بنیان طغیان است؛ یعنی من خود را از خدا دور می کنم و احساس نمی کنم که در برابر خدا ضعیف هستم. واقعاً امروز ما چقدر خدا را شاهد می دانیم و خود را در محضر او می بینیم و در برابر عظمتش کرنش می کنیم؟

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:46 PM

علی شریعتی

اذان و اقامه بگو!

در روایت آمده است: هنگام ظهر فرارسید. دو سپاه آماده شدند که به امامت امام حسین(ع) نماز جماعت بخوانند. امام حسین (ع) به پسرش امام سجاد (ع) و یا حضرت علی اکبر فرمود: اذان و اقامه بگو! وی اذان و اقامه گفت و سپس حضرت نماز خواندند. (1)

نماز را دوست دارم.

در عصر تاسوعا، حسین(ع) به برادرش عباس فرمود: «اگر بتوانی که لشکر دشمن را برگردانی و امروز جنگ نشود، چنین کن تا مگر امشب برای پروردگارمان نماز بخوانیم؛ زیرا او می داند که من نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.(2)

نماز شب

امام حسین (ع) هنگام وداع در روز عاشورا به زینب کبری فرمود: «ای زینب، خواهرم! در نماز شب مرا فراموش مکن.»(3)

نماز روز عاشورا

بسیاری از یاران باوفای شهید کربلا، امام حسین (ع)، به خاک و خون غلتیده و به شرف شهادت نایل آمده بودند. «ابو ثمامه صیداوی»، یکی از فداکاران و یاوران امام شهید (ع)، متوجه شد که وقت نماز ظهر فرا رسیده است. بی درنگ به حضور امام حسین (ع) شتافت و گفت:«یا اباعبدالله، جانم فدایت باد! می بینم که این دشمنان بی دین، دست به نبردی سخت زده اند، اما به خدا سوگند من نمی گذارم تو کشته شوی، مگر اینکه پیش از تو به خون در غلتم! اینک دوست دارم، که این آخرین نماز ظهر را با شما به جای آورم». امام حسین (ع) سر بر آسمان بلند کرد و چون دید هنگام نماز فرارسیده، فرمود: «ای ابوثمامه! از نماز یاد کردی. خداوند تو را در صف نمازگزاران قرار دهد. سپس فرمود: «از این گروه بخواه تا دست از جنگ بردارند، زیرا ما می خواهیم اقامه ی نماز کنیم». در این هنگام یکی از سربازان سپاه یزید، با صدای بلند و گستاخانه و بی شرمانه فریاد برآورد: «نماز شما مقوبل درگاه خداوند نیست!» «زهیر بن قین» و «سعید بن عبدالله» که چنین دیدند، پیش روی حضرت ایستادند، تا امام بتواند نماز ظهر را به جا آورد. آن دو بزرگوار وجود خود را سپر تیر و نیزه ها ساختند و امام حسین (ع) در آن هنامه ی خون و شمشیر، با تعداد اندکی که از یاران بی نظیرش باقی مانده بود، به اقامه ی نماز خوف پرداخت. (4)

پی نوشت ها:

1- بحار الانوار، ج 44، ص314.

2- مقتل الحسین، مقرم، ص294

3- زینب کبری، للنفدی، ص50

4- منتهی الامال، ج 1، ص420

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:45 PM

اگر قرآن در آغاز بزرگ ترین سوره خود (بقره)می فرماید : »الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ بقره/3 (پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب ایمان می آورند و نماز به پا می ‍ دارند«همچنین در کوچک ترین سورة خود (کوثر) از نماز، سخن به میان می آورد، امام حسین علیه السلام نیز آن را اقامه می کند؛ چنان که در زیارت عاشورا آمده: «أشْهَدُ أنَّکَ قَدْ أقَمْتَ الصَّلَوةَ شهادت می دهم که تو نماز را بر پا نمودی .«

اگر قرآن می فرماید: « وَ ارْکَعُوا مَعَ الرّاکِعینَ بقره/43 ؛ و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید«، سیدالشهداء علیه السلام نماز را با جماعت، آن هم در برابر صفوف دشمن برگزار می کند .

اگر قرآن اقامه نماز در میدان جنگ را به پیامبر این گونه می آموزد و می فرماید: « وَ إِذا کُنْتَ فیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ ... نساء/102 و هنگامی که در میان آنها باشی و (در میدان جنگ) برای آنها نماز را بر پا کنی ، باید دسته ای از آنها با تو(به نماز) برخیزند و ... «، امام حسین علیه السلام در میدان جنگ نماز را اقامه می فرماید: اگر قرآن نماز را به عنوان منبع انرژی زای غیبی معرفی و مؤمنان را امر به استعانت از آن می فرماید:« اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ بقره/153 از صبر (و استقامت ) و نماز کمک گیرید« ، سالار آزاد مردان و شهیدان نیز در بحبوحه جنگ و مشکلات آن ، از نماز استعانت می جوید .

اگر قرآن اقامه نماز را در اول وقت سفارش می نماید: أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ اسراء/78 ، امام حسین علیه السلام نماز عاشورا را در اول وقت، اقامه فرمودند .

اگر حضرت عیسی مسیح سلام الله علیه تا زمانی که نفس دارند، مأمور به اقامه نماز شده اند : وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا مریم/31 ، امام حسین علیه السلام نیز تا آخرین لحظه، همراه نماز است.

اگر قرآن از کسانی که تجارت، آنها را از نماز غافل نمی سازد، ستایش می کند: رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ نور/37 ، از امام حسین علیه السلام چه باید گفت که حتی حفظ جان هم او را از نماز غافل نساخت .

شاید از شدت اهتمام آن امام به اقامه نماز در اوج کارزار بود که تربت پاکش ، سبب قبولی نماز دانسته شد و این اوج منزلت ایشان را گواه است . در حدیث می خوانیم سه چیز موجب قبولی نماز است : حضور قلب، نماز نافله ، تربت سید الشهدا علیه السلام .

نماز باید در جامعه ، علنی اقامه شود: وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ . بدین جهت امام حسین علیه السلام با آنکه می توانست در خیمه نماز بخواند و با اینکه نمازش شکسته بود، در مقابل جمعیت نماز را به پاداشت . هنگام اقامه نماز در ظهر عاشورا 30 تیر به سوی حضرت رها شد؛ یعنی تقریباً در برابر هر کلمه از حمد و رکوع و سجده ، یک تیر به سوی امام پرتاب شد . به راستی نماز چیست که در عصر تاسوعا هنگامی که به سید الشهدا علیه السلام پیشنهاد حمله می شود ، آن حضرت پس از چند نوبت گفت وگو ، جنگ را یک روز به تأخیر می اندازند و می فرمایند : إِنّی أَحِبُّ الصَّلاةَ ؛ و نفرمود: می خواهم نماز بخوانم؛ بلکه فرمود: « من نماز را دوست دارم». بسیاری از ما نماز می خوانیم، ولی چقدر آن را دوست داریم ؟

زراره از امام صادق علیه السلام درباره کعبه پرسید: دهها سال است هرگاه درباره حج و کعبه از شما سؤال می کنم، پاسخ جدیدی می دهید. علم شما به کجا متصل است؟ امام فرمودند: « آیا می خواهی اسرار کعبه ای که هزاران سال قبل از آدم بوده ، با چند کلمه تمام شود ؟! » این در حالی است که کعبه و تمامی اسرار و رموز آن که امام به آن اشاره فرمودند ، تنها قبله نماز است و قبله یکی از شرایط نماز!!

امام حسین علیه السلام راضی می شود تا بدن مبارکش، شرحه شرحه شود، ولی از نماز هیچ چیز فروگذار نشود. سر مقدس آن شهید دوران ساز بر سر نیزه قرآن می خواند؛ یعنی سر از بدن جدا می شود ، ولی دل از قرآن جدا نمی شود .

آیا عزاداران حسینی ، همانند سرورشان حسین علیه السلام نمازشان را اقامه می کنند؟ امید است اگر این گونه نیستیم ، لااقل در این مسیر باشیم .

فرستنده: الهام السادات حقیقی ، حافظ کل قرآن و خبرنگار افتخاری سروش وحی

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:44 PM

علی اسعدی

امام حسین علیه السلام با قرآن انس بسیار داشت؛ چون منزلتی بزرگ برای آن قائل بود . نمونه ای از این ارجگذاری را می توان در حکایت زیر مشاهده کرد:

« عبدالرحمان » به جعفر فرزند امام حسین علیه السلام ،« الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ » را آموخت. جعفر وقتی که این آموخته خود را بر پدر خواند، حضرت هزار دینار به معلم او بخشید و دهان او را پر از طلا کرد . از آن حضرت دلیل این همه بذل و بخشش سؤال شد؛ فرمود: چگونه می توان کار او (تعلیم قرآن) را با این پاداش مقایسه کرد؟! (1)

انس امام حسین علیه السلام با قرآن را می توان در تمام زوایای زندگی اش ملاحظه کرد؛ نصایح و مواعظ ، سیرة علمی و عملی آن حضرت گویای این مدعا است .

امام حسینعلیه السلام نه تنها شاگرد حقیقی مکتب قرآن، بلکه عِدل و شریک قرآن است. از این رو، در زیارتنامة شریفش می خوانیم:« السَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ القرآن»(2) . امام مهدی علیه السلام او را سند قرآن می شمارد و می فرماید:«کُنْتَ لِلرَّسولِ وَلَدً وَ لِلْقرآنِ سَنَدا»(3) .

در حدیث ثقلین پیامبر صلی الله علیه و آله ، همدوشی عترتش را ـ که امام حسین علیه السلام نیز در شمار آنان است ـ به عنوان قرآن ناطق، و قرآن را به عنوان امام صامت مطرح می فرماید : « اِنی تارکُ فیکُمُ الثَّقلین کِتابَ الله وَ عِترَتی اَهْلَ بَیْتِی فانَّهُما' لَنْ یَفْتَرِقا' حَتّی یَرِدا عَلَیّ الحَوض»(4)

حال که امامان به طور عام و امام حسین علیه السلام به طور خاص، چنین ارتباط تنگاتنگی با قرآن دارند، باید تفسیر قرآن را در سیرة آنان جُست که در وجود آنان کرامتها و فضلهای قرآن و گنجهای الهی نهفته است:«فیهم کرائم القرآن و هُم کنوزُ الرَّحمَان »(5)

حماسه خونینش همه و همه، ریشه در قرآن داشت و الهام گرفته از آن بود. بنابراین کسانی که هر از چندگاهی شخصیت حماسی و قیام مردانه اش را زیر سؤال می برند و گاه برچسب خشونت طلبی ، عدم توجه به مصالح ، بی سیاستی ، انتقام جویی و ... را به آن حضرت نسبت می دهند، اگر ریشه های قرآنی عمل آن بزرگوار را بدانند و واقعاً در پی حق و یقین باشند نه بهانه جویی ، به حقیقت رهنمون خواهند شد .

ذکر پاره ای از مصادیق انس آن حضرت با قرآن در خطبه ها ، نصایح و موضع گیریهایش در موارد مختلف، به خوبی این حقیقت را آشکار تر و ملموس تر می کند :

در موعظه ای از آن بزرگوار می خوانیم:

« اعتبروا ایها الناس بما وَعَظَ الله به اولیاءهُ من سوء ثنائه عَلَی الأحبار، اذ یقولُ : لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ اْلأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اْلإِثْمَ مائده/63 ؛ و قال: لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی إِسْرائیلَ عَلی لِسانِ داوُودَ وَ عیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ مائده/78 ؛کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ مائده/79

وَ اِنَّمَا عابَ اللهُ ذا'لِکَ عَلَیْهِم لاَنَّهُمْ کانوا یَرَونَ الظُّلْمَة الَّذین بَین اَظْهُرهِمَ المُنْکَر وَ الفَسا'دَ فَلا' یَنْهَوهُمْ عَنْ ذ'الِکَ رَغْبَةُ فیما کا'نوا یَنالَونَ مِنْهُم وَ رَهْبَةً مما یَحْذَرون. وَ اللهُ یَقولُ: فَلا' تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْنِ... مائده/44

و قال : وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ توبه/71 (5)؛یعنی: ای مردم! از آنچه خداوند دوستانش را؛ نکوهش دانشمندان یهود موعظه کرد ، پند بگیرید ؛ آنجا که می فرماید:«چرا الهیّون و دانشمندان ، آنان را از گفتار گناه [آلود] و حرامخوارگی شان باز نمی دارند...» و نیز فرمود : « از میان فرزندان اسرائیل ، آنان که کفر ورزیدند به زبان داود و عیسی بن مریم مورد لعنت قرار گرفتند. این [کیفر] از آن روی بود که عصیان ورزیده و [از فرمان خدا] تجاوز می کردند» « [و] از کار زشتی که آن را مرتکب می شدند، یکدیگر را باز نمی داشتند ، راستی چه بد بود آنچه می کردند!»

و همانا خداوند آنان را سرزنش می کند به خاطر آنکه زشتی و ظلم و فساد را می دیدند و به خاطر تمایل به آنچه از سوی عدم نهی از منکر نصیبشان می شد یا ترس از نهی از منکر ، دست به این عمل نمی زند؛ در حالی که خداوند می فرماید:« پس ، از مردم نترسید و از من بترسید «، و نیز فرمود : « و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند که به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای ناپسند باز می دارند» .

آری ، اهل بیت و به ویژه امام حسین علیه السلام فرزندان پیامبر و شاگرد مکتب قرآن اند؛ پس چگونه گفتار و مواعظشان متکی به قرآن نباشد؟ حرکت و قیام حسینی از همان آغاز بر مبنای قرآن بود . نه تنها ریشه های این حماسه را می توان با قرآن به دست آورد، بلکه امام علیه السلام خود با استناد به آیات قرآن حرکت خود را الهام گرفته از آن می دانست که نمونه هایی از آن را ذکر می کنیم .

اول: آن حضرت در نخستین برخورد با والی مدینه، خود و اهل بیت را معدن رسالت و... معرفی می کند: « اِنا اَهْلُ بیتِ النُبُوَّة وَ مَعْدِنُ الرِّسالَة وَ مُخْتَلَفُ المَلائِکَة وَ مَحَلّ الرَّحْمَة ، بِنا'فَتَحَ الله وَ بِنا' خَتَمَ ». در حالی که یزید مردی فاسق و شرابخوار و ... است؛ پس چگونه شایستة امام است که با او بیعت کند : « وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسقٌ ، شارِبُ الخَمْرِ، قاتِلُ النَّفسِ المُحَرَّمه، مُعْلِنُ بِالفِسْقِ وَ مِثْلی لایُبایع مثله و لکن تُصبح و تصبحون ...» (6)

دوم: هنگامی که مروان اصرار می کند که والی مدینه از امام حسین علیه السلام بیعت بگیرد، امام علیه السلام او را پلید و خود را با استناد به قرآن« مُطَهَّر» معرفی می فرماید: اِلَیْکَ عَنّی ، أنا مِنْ اَهْلِ بَیْتِ الطَّها'رَةِ الّذین أنْزَلَ اللهُ فِیهِمُ عَلی نَبیَّهِ : « إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا» احزاب/33 (7)

سوم: آن گاه که با کاروان خود از مدینه بیرون آمد، این آیه را تلاوت فرمود:«رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ» قصص/21(8) و این همان دعایی است که حضرت موسی علیه السلام به هنگام خروجش با بنی اسرائیل فرمود، و امام با این آیه خود را موسی، و یزیدیان را فرعون خواند.

چهارم: زمانی که سیدالشهدا علیه السلام به مکه رسید، این آیه را تلاوت نمود: «وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبّی أَنْ یَهْدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ»قصص/22(9) . به این ترتیب هجرت خود را به هجرت موسی تشبیه می کند؛ زیرا هر دو، از ستم و ظلم و بیداد هجرت کردند.

پنجم: پس از ورود به مکه، نامه ای برای سران قبایل بصره نوشت و آنان را به کتاب خدا دعوت کرد: « وَ اَنا ادعوکُمْ اِلی' کتابِ الله وَ سُنّةِ نَبیِّهِ » (10)

ششم: وقتی که عصر پنجشنبه نهم محرم عمر بن سعد فرمان حمله داد و لشکر به حرکت درآمد، امام از برادرش حضرت اباالفضل علیه السلام درخواست می کند که یک شب از امویان مهلت بگیرد تا در آن شب فقط به دعا، نماز ، تلاوت قرآن ، استغفار و راز و نیاز با خدا بپردازد : « فهو یعلم أنی کنت قد احب الصلوة و تلاوة کتابه و کثرة الدعاء و الاستغفار؛و خداوند می داند که من نماز و تلاوت قرآن و بسیاریِ دعا و استغفار را دوست می داشتم». امام آن شب به خیمه باز می گردد و تمام شب را چنین می کند.(11)

انس امام با قرآن به دوران حیات جسمی محدود نمی شود؛ بلکه بعد از شهادت نیز ادامه دارد.« منهال بن عمرو» گوید : چون سر مطهّرِ امام علیه السلام را به دمشق آوردند و بر نی حمل می کردند ، من پیش روی او بودم . شخصی سورة کهف را می خواند؛ تا رسید به آیه شریف« أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبًا کهف/9؛ یعنی : آیا پنداشتی که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و باز بان فصیح فرمود:«شگفت تر از اصحاب کهف واقعة شهادت و بردن من بر نی است» (12)

« سلمة بن کهیل» گوید: سر مطهر امام را دیدم که بر نی این آیه را می خواند: « فَسَیَکْفیکَهُمُ اللّهُ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ بقره/137 (13)

پی نوشتها:

1. تفسیر البرهان ، ج 1 ص100 . 2. بحارالانوار، ج 98 ، ص355 .

3. همان، ص 239 . 4. همان ، ج 23 ، ص133 .

5. نهج البلاغه ، خطبه 154، ص284 . 6. تحف العقول ، ص171.

7. الفتوح ،ج 5 ص 14. 8. همان، ص18.

9. تاریخ الطبری،ج 3، ص272 . 10. الفتوح، ج5،ص 25 .

11. تاریخ الطبری ، ج3، ص 28 .

12. بحارالانوار ،ج 44، ص392 و ج45،ص3 .

13. بحارالانوار،ج 45، ص 188.

14. معالی السبطین،ج 2، ص115 .

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:43 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 39

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5823016
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی