در زلال سخنان رهبر معظم انقلاب (دام ظله العالی) «... زندگی حسین بن علی علیه السلام و ماجرای چند روزه آن حضرت در کربلا، فصل عظیمی از تاریخ ماست. حجم آن کم، امّا مفهوم آن بسیار وسیع و عمق آن خیلی زیاد است... هر آزادی خواه و هر مجاهد فی سبیل اللّه و هر کس که می خواسته است در میدان خطر وارد بشود از آن ماجرا مایه گرفته و آن را پشتوانه روحی و معنوی خود قرار داده است. در انقلاب ما این معنی به صورتِ بیّنی واضح بود. معلوم نبود اگر ما این حادثه را نمی داشتیم چه طور می توانستیم در این معرکه خوض کنیم. این خودش فصل عریض و قابل تعمقی است که تمسّک به ذیل ماجرای عاشورا و مجاهدت سیدالشهداء علیه السلام چه تأثیری در وضع انقلاب ما داشت...».(1) با توجّه به جایگاه امام معصوم در نظام هستی همواره گرامی ترین فرد در دیدگاه افسان مومن حجت الهی است. لذا دین باور حقیقی همیشه می کوشد با از طریق اعمال و رفتار خویش رضایت و خشنودی امام زمان خویش را بر هر امری مقدّم دارد. در چشم اصحاب حسینی بن علی علیه السلام خویشاوند و عزیزی بالاتر از امام زمانشان نمی شناختند و از همین رو حاضر هر گونه فداکاری در راه امام بودند و در عمل نیز این امر را به طور کامل به اثبات رساندند. عابس یکی از یاران امام حسین علیه السلام در روز عاشورا وقتی به حضور آن حضرت می آید، می گوید: «سالار من، به خدا سوگند در سرتاسر روی و زیر آسمان هیچ آشنا و بیگانه یا خویشاوندی عزیزتر و گرامی تر از شما برای خود نمی شناسم. خدا گواه است که اگر برایم ممکن بود و می توانستم به قیمت چیزی عزیزتر از جان از تو و خاندانت دفاع کنم هرگز لحظه ای درنگ نمی کردم و برتر از جان و خون خویش را نثار آزادی و جان شما می کردم. امّا دریغ که بهتر ار جان چیزی ندارم...».(2) از جمله ارزش های انسانی که در جریان نهضت امام حسین علیه السلام به کامل ترین صورت تجلی پیدا کرد مهر و محبّت خالصانه بود. هر یک از یاران امام حسین علیه السلام به شیوه ای علاقه و مهر خود را به امامشان به نمایش گذاشته اند و این کار در مواردی حتی دشمنان را به تعجب وا داشته است. نقل می کنند وقتی زینب علیهاالسلام با دست خود لباس رزم به تن دو فرزندش محمد وعون پوشاندند و آنان را خدمت امام حسین علیه السلام آوردند و از آن حضرت اجازه خواستند که دو فرزندش به میدان عازم شوند نخست امام حسین علیه السلام راضی نشدند و فرمودند: «شاید همسرت عبداللّه به این کار رضایت ندارد». حضرت زینب علیهاالسلام فرمودند: «عبداللّه خود سفارش کرده است که پسرانم باید پیش از برادر زادگانت به میدان بروند». به دنبال اصرارهای مکرر حضرت زینب علیهاالسلام وقتی جعفر و عون اجازه نبرد را از امام حسین علیه السلام دریافت کردند، چون عمرسعد آن دو را در میدان دید، گفت: «شگفتا! این خواهر محبّتی به برادرش حسین دارد که دو نور دیده خود را نثار برادر می کند».(3) تک تک یاران اباعبداللّه علیه السلام تلاش می کردند در فداکاری بر دیگر هم رزمان خود پیش قدم شوند. از حضرت زینب علیهاالسلام در این باره خاطره ای نقل شده است: نیمه شب عاشورا به قصد دیدار با برادرم امام حسین علیه السلام از خیمه خارج شدم. کنار خیمه برادرم عباس که رسیدم دیدم جوانان بنی هاشم را در آن جا گرد آورده است و به آنان می گوید: یاری امام حسین علیه السلام فردا پیش از دیگران برعهده ما بنی هاشم است. آن گاه همه جوانان بنی هاشم اعلام آمادگی کردنند. حضرت زینب علیهاالسلام می فرماید: از شنیدن این سخنان خوشحال شدم و به طرف خیمه امام حسین حرکت کردم. چون از برابر خیمه حبیب بن مظاهر عبور می کردم، شنیدم حبیب سایر اصحاب برادرم را جمع کرده است و به آنان می گوید: فردا چه می کنید؟ گفتند: هر چه تو بگویی. حبیب گفت: مبادا بنی هاشم جلوتر از شما به میدان بروند. ماپیش از آنان باید جان خویش را نثار کنیم... حضرت زینب علیهاالسلام می فرماید: از عزم و اراده اصحاب خوشحال شدم.... .(4) اسلام مکتبی است که نه در شعار، بلکه در عمل نیز برابری انسان ها را تأیید می کند. عاشورا از صحنه های عملی اثبات این عقیده است. در اردوگاه امام حسین علیه السلام نه تنها همه ارزش های متعالی انسانی به نمایش گذاشته می شود و حجّت برای همه انسان ها تا قیامت تمام می گردد، بلکه تمام معیارها پوشالی برتری طلبانه و ارزش های جاهلی به یک باره زیرپا نهاده می شود و در عمل به جهانیان نشان داده می شود که تنها معیار برتری، آراستگی به ارزش های والای الهی است. در اردوگاه امام حسین علیه السلام سیاه پوست به همان مقدار ارزش دارد که سفید و ترک تبار به همان مقدار در آبیاری درخت دین نقش دارد که خون جوان قریشی... این وضع در زمانی به نمایش گذاشته می شود که در اردوگاه دشمن هنوز برتری نژاد سفید بر سیاه و عرب بر عجم به همان صورت جاهلی مطرح است. امام حسین علیه السلام به جهانیان آموخت که انسان پس از تشخیص حقیقت هرگز نباید از آن دست بردارد، هر چند این کار هزینه زیادی داشته باشد. از تمام موضع گیری های امام حسین علیه السلام این حقیقت را می توان فهمید. نقل شده است وقتی سالار شهیدان تصمیم گرفتند که از مدینه هجرت کنند، شخصیّت های بزرگی به محضر آن حضرت شرف یاب شدند و اظهار نگرانی کردند. از جمله برادر بزرگوارشان محمدحنیفه پیشنهاد کرد به منظور پرهیز از بیعت با یزید به نقطه دور دستی که نیروهای حکومتی به آن جا دست رسی ندارند کوچ کنند. امام حسین علیه السلام در جواب فرمودند: «برادر جان، اگر در سرتاسر گیتی هیچ نقطه امن و هیچ پناهگاه مورد اعتمادی پیدا نکنم، هم چنان دست بیعت به این قوم خود کامه نخواهم داد...».(5) آن گاه پس از نوشتنی وصیت نامه خود از مسیر عادی به سمت مکه رفتند. در شب عاشورا امام حسین علیه السلام به اصحاب خود می فرمایند: «این قوم با من کار دارد پس خود را نجات دهید». امّا هیچیک از یاران امام علیه السلام حاضر به چنین کاری نمی شوند. آن گاه حضرت می فرمایند: «پس همسران تان و خانواده تان را به جای امنی برسانید تا آنان از اسارت نجات پیدا کنند». نقل می کنند پس از شنیدن این سخنان علی بن مظاهر به خیمه خود می رود تا همسرش را به خانواده اش برساند. این بانوی با وفا در جواب همسرش می گوید: «من چون همسر تو هستم باید مطیع تو باشم. امّا این کار تو عادلانه و منصفانه نیست. علی بن مظاهر می پرسد: چرا؟ همسرش می گوید: آیا تو می پسندی که دختران والا مقام پیامبر خدا به اسارت بروند، امّا من از اسارت در راه حقّ و عدالت در امان باشم؟ آیا تو می پسندی نزد رسول خدا روسفید باشی اما من در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شرمنده باشم! این کار از انصاف دور است... ما زنان نیز به همراه بانوان حرم امام حسین علیه السلام می مانیم و آنها را تنها نمی گذاریم. چون علی بن مظاهر این سخن همسرش را به امام حسین علیه السلام رساند، آن حضرت او را دعا فرمودند. از جمله امور که در جریان واقعه عاشورا بیشتر به چشم می خورد برائت عملی و اعلام بیزاری از عملکرد دشمنان اهل بیت علیهم السلام و طرف داران باطل است. اصحاب امام حسین علیه السلام علی رغم اصرار امام حسین علیه السلام حاضر نشدند جان خود را نجات داده، خود یا خانواده شان را از معرکه برهانند و افزون بر این در همه جا و در همه فرصت ها بیزاری خود را از باطل با صدای رسا به گوش جهانیان رساندند. نقل شده است امام حسین علیه السلام برای روشنگری بیشتر «بُریر» را که از چهره های شناخته شده بود به جلو صفوف فرستادند تا حقیقت را با دشمن در میان بگذارد تا بلکه آنها را از این جنایت بزرگ که آتش ابدی را برایشان در پی داشت منصرف سازد. امّا بّریر هر چه بیشتر گفت آنها بر عناد و حقّ ستیزی خود بیشتر پافشاری کردند. در نهایت بُریر هم از هدایت یافتن آنها ناامید شد و با صدای رسا به خداوند عرض کرد: «پروردگارا من از کردار زشت این قوم نفرت و بیزاری خویش را اعلام می کنم».(6) از مهمّ ترین ویژگی های بارز جوانان و نوجوانان حاضر در صحرای کربلااین است که همه آنان آگاهانه و با ایمان و یقین کاملی که داشتند همواره آماده جهاد در راه خدا بودند و منتظر بودند تا فرصت و زمینه ای فراهم شود تا با جان و دل به انجام وظیفه بپردازند. نقل می کنند وقتی مسلم بن عوسجه به شهادت رسید فرزند نوجوان او به خدمت مادر خود می رسد و از او اجازه حرکت به سوی میدان می طلبد. آن گاه که مادر رضایت می دهد و به دست خود بر تن او لباس رزم می پوشاند، به حضور امام حسین علیه السلام می رسد و اجازه شرکت در جهاد می خواهد. از آن جا که پدرش مسلم بن عوسجه چند لحظه پیش از آن شهید شده بود، امام رخصت نمی دهد، امّا این جوان پس از اصرار زیاد موفق به دریافت اجازه شد. چون عازم میدان گشت اشعاری پرشور و حماسی خواند که حاضران از دیدن آن همه شجاعت و یقین و اطمینان متعجب شدند. او می گفت: «ای قوم شقی! آیا شما در طول تاریخ برای سالار من حسین علیه السلام نظیری در بزرگواری و فضیلت می شناسید که امروز چنین با هم در مخالفت با او هم داستان شده اید؟» و آن قدر پیکار کرد تا به شهادت رسید.(7) از جمله ویژگی های جوانان حاضر در نهضت امام حسین علیه السلام احترام و ادب فراوانشان نسبت به والدین است. آنها با توجّه به جایگاه منزلت پدر و مادر در فرهنگ اسلامی و ضرورت کسب رضایت آنان همواره می کوشیدند والدینشان را از خشنود سازند و بدین وسیله رضایت پروردگارشان را کسب نمایند. در گرماگرم نبرد عاشورایشان مادر وهب بن عبداللّه به پسرش می گوید: «فرزندم، برخیز که امروز روز یاری حق است. به هر وسیله ای که می توانی در یاری فرزند پیامبر شتاب کن» وهب بلافاصله سلاح برمی دارد و آهنگ نبرد می کند و پس از پیکاری با دشمنان و به هلاکت رساندن شمار فراوانی به سوی مادر برمی گردد و می گوید: «مادر جان، آیا راضی شدی» مادر می گوید: «زمانی به طور کامل از تو راضی خواهم شد که در راه دفاع از امام حسین علیه السلام به شهادت برسی». وهب دوباره عازم میدان شد و پس از جنگ با دشمنان شربت شهادت نوشید. مادر چون با نعش و سر بریده فرزند خود روبه رو شد پس از حمد خدا گفت: «فرزندم، با شهادتت مرا در پیش اباعبداللّه علیه السلام رو سفید کردی».(8) یکی از پیام های مهم نهضت امام حسین علیه السلام ضرورت اهتمام به حفظ جایگاه رهبری و گزینش رهبر شایسته است. چه بسا در نتیجه فریفتگی گروهی از مردم به زرق و برق دنیا و غفلت گروهی دیگر از ارزش های الهی فضایی ایجاد شود که افراد ناشایست و بی تقوا طمع در دست گرفتن زمام امور جامعه را در سر بپرورند یا دشمنان به منظور نیل به اهداف پلیدی که دارند زمینه تسلط افراد ناصالح را فراهم نمایند. در چنین مواضعی بر تک تک مردم لازم است که از چنین کاری جلوگیری کنند. امام حسین علیه السلام وقتی متوجه شدندکه یزید در صدد بر آمده است که زمام امور رهبری مسلمانان را به دست بگیرد، با تمام وجود به مخالفت با او برخواستند و در این باره فرمودند: «یزید مرد شراب خوار فاسقی است... چون منی هرگز حاضر به بیعت با جون او نمی شود»(9) و در جای دیگر فرمود: «انّا للّه ِ و انّا الیه راجعون؛ اینک باید فاتحه اسلام را خواند؛ چراکه امت اسلام به حکومت فردی چون یزید گرفتار شده است».(10) دنیا دوستی از جمله اموری است که گاه انسان را وادار به ارتکاب بدترین کارها می کند و زندگی را تباه سازد. یکی از درس های مهمّ عاشورا عبرت گیری از سرنوشت و کارهای کسانی است که با هدف دست یابی به مال و مقام دنیا، علی رغم علم به حقانیّت امام حسین علیه السلام ، حاضر به جنگ با آن حضرت شدند. نقل می کنند وقتی عبیداللّه بن زیاد از عمرسعد خواست تا آماده جنگ با حسین بن علی علیه السلام شود، همه دوستان او وی را از چنین کاری منع کردند و حتی خود او نیز به پدر عمّاربن عبداللّه یسار گفت: «امیر عبیداللّه از من خواست که با حسین علیه السلام وارد جنگ شوم ولی من تن به این کار نمی دهم». با این همه چون همواره به دنیا دل بستگی داشت، از چشم پوشی از زرق و برق دنیا و حکومت ری ناتوان بود و می گفت: «آیا مُلک ری را که امیر به من وعده داده است ندیده بگیرم یا ننگ قتل حسین بن علی علیه السلام را بپذیرم؟»(11) در نهایت میل مقام وزحارف دنیا او را وادار به انتخابی کرد که به اعتراف خودش در نتیجه آن مرتکب بزرگ ترین جنایت و گناه شد.(12) بدون تردید صبر بر مصائب در راه خدا پاداش فراوانی دارد. گاهی شیطان از طریق وادار ساختن انسان مصیبت زده بی صبری می کوشد تا از دریافت اجر صابران او را محروم سازد. نقل شده است وقتی حضرت زینب علیهاالسلام در شب عاشورا متوجه شدند که امام حسین علیه السلام آماده شهادت شده اند، فرمودند: «وای از این مصیبت! ای کاش مرگ من فرا می رسید تا شاهد چنین ماجرایی نمی شدم...». چون امام حسین علیه السلام این سخنان را شنید به آن حضرت فرمود: «خواهرم مواظب باش شیطان شکیبایی را از تو نگیرد».(13) خداوند متعال در کنار تمام نعمت های بی منتهای خود انسان را از نعمت توبه نیز برخودار کرده است که اگر در مواقعی بر اثر غفلت یا فریب شیطان یا هوای نفس مرتکب گناهی شد بتواند از طریق بازگشت به سوی خداوند از آثار سوء آن گناه در امان ماند. در صحرای کربلا صحنه های بسیار زیبایی از توبه به چشم می خورد که از جمله آنهاست جریان توبه حرّبن یزید ریاحی. وقتی حرّ متوجّه شد که عمربن سعد مصمم است. برای مال و مقام دنیا با امام حسین علیه السلام جنگ کند از کرده خود پشیمان شد و خود را به امام حسین علیه السلام رساند و عرض کرد: «آمده ام تا توبه کنم، اما نمی دانم با این همه کارهای بدی که کرده ام و شما را به این صحرای کشانده ام راهی به توبه کردن دارم یا نه؟»امام حسین علیه السلام فرمودند: «آری، خداوند توبه تو را قبول می کند و تو را می آمرزد».(14) از بررسی سیره امیرالمومنین علی علیه السلام و فرزندانش امام حسن علیه السلام امام حسین علیه السلام به خوبی این حقیقت معلوم می گردد که هیچ گاه حاضر نشده اند آغازگر جنگ باشند و همواره تلاش نموده اند تا از طریق موعظه و روشنگری، بدون جنگ و خون ریزی مسائل را حلّ کنند. نهضت عاشورا نیز علی رغم رفتارهای ناجوان مردانه دشمن، امام حسین علیه السلام آغازگر جنگ نشدند، نقل می کنند وقتی یاران آن حضرت در پشت اردوگاه خود آتش روشن کردند تا مانع حمله دشمن از پشت سر شوند، شمر با کمال بی شرمی گفت، «ای حسین، پیش از آتش رستاخیز به سوی آتش دنیا شتاب کردی». در این لحظه مسلم بن عوسجه عرض کرد: «ای پسر پیامبر، شمر در تیررس من است. اگر اجازه می دهی این تبه کار را به سزای عمل گستاخانه اش برسانم». امام حسین علیه السلام فرمود: «مبادا به سوی او تیر بیندازی. من دوست ندارم آغازگر جنگ شوم».(15) همان گونه که یاری حقّ موجب شادابی و سربلندی و افتخار انسان است، خودداری از عمل به وظیفه در موقعیّت های حساس نیز موجب سرافکندگی و حسرت خواهد بود. نقل می کنند حضرت اباعبداللّه علیه السلام در مسیر کربلا در منزلی به خیمه عبداللّه جعفی رفتند و از او خواستند که آن حضرت را یاری کند. امّا او از این کار سرباز زد. او پس از پایان ماجرای عاشورا از کرده خود پشیمان شده بود و این اشعار را زمزمه می کرد: «تا زنده ام، حسرت و نامرادی بر من باد! حسرتی که فضای سینه ام را پر کرده است؛ زیرا حسین از من در برابر دشمنان و نامردمان یاری خواست. وای بر آن روزی که با پسر پیامبر وداع کردم؛ وای بر آن روز، اگر جانم فدایش می کردم در روز واپسین پیروزمند و کام روا بودم. آنان که حسین را یاری کردند نیک بخت شدند و آنان که از او روی برگرداندند چند چهره و منافق بودند».(16) (1) حدیث ولایت، ج7، ص212. (2) عاشورا: غم بارترین روز تاریخ، ص168. (3) حضرت زینب فروغ تابان کوثر، ص175. (4) موسوعة کمالات الحسین علیه السلام، ص408. (5) مقتل خوارزمی، ج1، ص188. (6) مقتل خوارزمی، ج1، ص99. (7) همان، ص148 و 149. (8) مقتل خوارزمی، ج1، ص155. (9) تاریخ طبری، ج7، ص216. (10) مقتل خوارزمی، ج1، ص185. (11) موسوعة العتبات، ص52. (12) شخصیت حسین علیه السلام قبل از عاشورا، ص359. (13) یا اخیة لا یذهبن بحلمک الشیطان (سید کاظم ارفع، سیر عملی اهل بیت علیهم السلام حضرت زینب علیها السلام، ص18). (14) نعم یتوب الله علیک ویغفر لک... (همان، ص47). (15) لا ترمه فانی اکره ان ابدیسم...(الارشاد، ج2، ص99). (16) فیالک حسرة ما دمت حیا... تردد بین صدری و التراق...(مقتل ابن مخنف، ص72 تا 74).حجت الهی در دل مومن
درس محبّت و مهرورزی
مسابقه جانبازی
برابری انسان ها
تصمیم قهرمانانه
وفای به خاندان پیامبر علیه السلام
بیزاری از باطل
جوان جهادگر
تحصیل رضایت مادر
حفظ جایگاه رهبری
خطر دنیا پرستی
شیطان در کمین انسان
توبه پذیری خدا
پرهیز از شروع جنگ
نتیجه خودداری از یاری حقّ
پی نوشت