به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

احمد مبلغی

اندیشه و احساس دو عنصر اصلی حیات بشر هستند. چرخهای اندیشه حرکت را پدید می آورد; و نسیم احساس گرمای تحرک و سایش و اصطکاک را برطرف می کند. مبانی متقن اندیشه ها با همه استواریشان اگر در فضای پاک احساس تنفس نکنند هرگز به شکوفه نخواهند نشست; احساس بی اندیشه نیز نسیمی است گذرا که شاید دست نوازش برگونه ها بکشد. اما خیلی زود عبور می کند و آدمی را در خلا اندیشه رها می سازد.

گروهی به اندیشه بها می دهند و آدمی را به اندیشه تعریف می کنند و گروهی دیگر دل به احساس می سپارند و تعریف انسان را از خمیرمایه احساس می سازند که در این میان گروهی نیز به هر دو می اندیشند اما در ترازوی تجربه هرگز به تعادل این دو دست نیافته اند.

بقيه در ادامه

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:24 PM

مصطفی غلامحسینی

امر به معروف و نهی از منکر از اهداف پیامبران الهی و پیشوایان دینی ماست و برای اقامه آن مشقتهای بسیار متحمل شده، تا پای جان ایستادگی کرده اند.

اگر از خود بپرسیم چرا آنان تا این حد بر این موضوع پای فشرده، زندگی خود را وقف آن کرده بودند; پاسخ را در یک جمله خواهیم یافت. آنها عاشق خدمت بودند و برای سعادت انسانها از جانب خداوند برگزیده شده بودند. آنها به مردم علاقه داشتند و مایل بودند تا جایی که امکان دارد آنها را هدایت کنند.

آیه (لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم) (1) ، خود بهترین دلیل بر مدعای ماست.

خداوند در این آیه پیامبر را این گونه به مردم معرفی می کند:

رسولی از خود شما به سوی تان آمده که دردهای شما را خوب می داند; یعنی او پاره ای از جان شما مردم است. پیامبری که هرگونه ناراحتی شما بر او بسیار سخت است; به شدت از رنجهای شما رنج می برد و سخت به شما علاقه مند است. خلاصه او نسبت به همه مسلمانان و مومنان رووف و رحیم است.

در یک جمله، او پدر امت است (2) و همچون هر پدری برای سعادت فرزندش تلاش می کند و مواظب است تا به انحراف کشیده نشود.

این مهربانی و عطوفت و خیرخواهی در همه پیامبران و پیشوایان دینی ما به چشم می خورد. فرزند زهرا حسین بن علی(ع) هم، از این امر مستثنا نیست. او نیز عاشق مردم بود; برای خدمت به آنها از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید و تا جایی که امکان داشت مسلمانان را نصیحت می کرد.

وقتی حادثه خونین عاشورا را بررسی می کنیم و به سخنان امام حسین(ع) از آغاز حرکت تا پایان ماموریت گوش دل می سپاریم، به آسانی درمی یابیم که چقدر قلب رووف پسر فاطمه برای هدایت انسانها می تپید. او هر جا که موقعیت مناسبی پیش می آمد مسلمانان را نصیحت می کرد و به راه راست هدایت می فرمود.

آن حضرت در ابتدای نهضت قبل از خارج شدن از مدینه برای خدا حافظی به زیارت جد بزرگوارش رسول اکرم(ص) شتافت. خدا را مخاطب قرار داده گفت:

خدایا، این قبر پیامبر تو محمد(ص) است و من هم فرزند پیامبرت هستم. برای من پیشامدی رخ داده که آن را می دانی. خدایا، من معروف و نیکی را دوست دارم و از بدی و منکر بیزارم. ای خدای صاحب جلال و کرامت، به احترام این قبر و کسی که در میان آن است، از تو می خواهم راهی پیش رویم بگذاری که مورد رضای تو و پیامبرت باشد. (3) از این راز و نیاز حسین بن علی(ع) در کنار قبر پیامبر بخوبی درمی یابیم که او به شدت امر به معروف و نهی از منکر را دوست می داشت و از خداوند متعال در این راه توفیق می طلبید.

او تا آخرین ساعات روز عاشورا از انجام این وظیفه بزرگ دست نکشید; سرانجام با دلی آرام و قلبی مطمئن به جوار حق شتافت و درس بزرگ نصیحت و دلسوزی و امر به معروف و نهی از منکر را به همه انسانها آموخت.

اهمیت امر به معروف و نهی از منکر

آفریدگار جهان نخستین کسی است که امر به معروف و نهی از منکر کرده است. او در قرآن کریم می فرماید:

(ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون) (4)

همانا خداوند به عدل و احسان و بخشش به خویشاوندان امر می کند و از کارهای زشت و ناپسند و تجاوز به حقوق دیگران نهی می نماید; و شما را موعظه می کند باشد که پند گیرید.

یکی از یاوران بزرگ اسلام به نام «عثمان بن مظعون » می گوید:

وقتی این آیه بر پیامبراسلام(ص) نازل شد، من حقانیت اسلام را درست باور کردم و اعتقاد به این آیین در دلم جای گرفت. (5)

راستی شما هم فکر کنید، آیا کسانی که به سعادت و خوشبختی و تکامل انسان می اندیشند، می توانند برای سعادت و بهروزی انسان سخنی بهتر و ارزنده تر از این کلام ارائه دهند؟!

به خاطر همین است که در میان احکام اسلامی و واجبات الهی «امر به معروف و نهی از منکر» جایگاهی ویژه دارد. امام باقر(ع) می فرماید:

(ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء فریضه عظیمه بها تقام الفرائض و تامن المذاهب و تحل المکاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر) (6)

امر به معروف و نهی از منکر راه پیامبران و طریق درستکاران و وظیفه ای بزرگ است که با آن سایر واجبات الهی برپا می شود و راهها امنیت می یابد و در آمدها حلال می شود و حقوق از دست رفته مردم به آنها باز می گردد و زمین آباد و حق از دشمنان گرفته می شود و کارها سامان می یابد.

هر بررسی کننده آگاه و تیزبین، در بررسی تاریخ زندگی معصومان (علیهم السلام) این نکته را بدرستی مشاهده می کند که «امر به معروف و نهی از منکر» از کودکی گرفته تا پایان ارتباط ناگسستنی با تمام مقاطع زندگی آنان داشته است و آنان، در تمامی مقاطع سنی از کودکی گرفته تا پایان عمر، پیوسته برپای دارنده این فریضه بزرگ بوده اند.

ائمه معصومان (علیهم السلام ) در ادای این رسالت الهی از هیچ تلاشی فروگذار نکردند و حتی فراتر از محدوده سالت خویش بر این کار اصرار ورزیدند. تلاش و اصرار آنان به سبب اهمیت این فریضه الهی بود. آنها، به دلیل قلب سرشار از رافت و رحمت، حاضر نبودند هیچ کس به منکرات آلوده شده، به خشم خدا گرفتار آید.

تا آنجا که خداوند آنان را از اینهمه تلاش و دلسوزی باز می داشت:

(فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا) (7)

«گویا می خواهی، از شدت تاسف بر اعمال ایشان، خویش را تباه گردانی که چرا به این حدیث ایمان نمی آورند.»

شرایط امربه معروف و نهی از منکر

بدیهی است که فریضه امر به معروف و نهی از منکر همانند سایر احکام اسلامی شرایط، مراتب، شیوه ها و بایدها و نبایدهای بسیار دارد که، آمران به معروف و ناهیان از منکر باید بخوبی از آنها آگاه بوده، با توجه به آنها وظیفه خویش را انجام دهند. اگر بدون توجه به شرایط، امر به معروف و نهی از منکر شود، ممکن است این نسخه شفابخش به سم و زهر کشنده تبدیل شود و جامعه را از اهداف الهی و انسانی دور سازد.

امام صادق(ع) در این راستا فرموده است:

(العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیر الطریق لا یزیده سرعه السیر الا بعدا) (8)

آن کس که بدون شناخت و بصیرت اقدام به انجام دادن عملی می کند، چونان رونده ای است که مسیر اشتباهی می پیماید. شتاب بیشتر تنها او را از مقصد دورتر می کند.

بنابر این، بررسی شرایط امر به معروف و نهی از منکر ضروری و مهم است.

1- شناخت معروف و منکر

هدف از امر به معروف و نهی از منکر تصحیح مسیر فرد و جامعه در رسیدن به کمال است. کسی که امر به معروف و نهی از منکر می کند، چون سوزن بانی است که با تصحیح مسیر قطار را در رسیدن به مقصد یاری می دهد. بدون شک سوزن بان باید مسیرها را بشناسد و مقصدها را بداند تا هر قطاری را به مسیر صحیح هدایت کند. آمر به معروف و ناهی از منکر نیز باید بداند که صلاح و کمال فرد و جامعه در کدامین امور است تا بدانها امر کند و نیز چه چیز جامعه و فرد را به تباهی می کشاند تا از آن نهی کند. مسعده بن صدقه می گوید: در محضر امام صادق(ع) بودم. از آن حضرت پرسیدند آیا امر به معروف و نهی از منکر بر همه امت واجب است؟ فرمود: نه.

عرض کردند چرا؟

حضرت فرمود:

(انما هو علی القوی المطاع العالم بالمعروف من المنکر لا علی الضعیف الذی لا یهتدی سبیلا) (9)

امر به معروف و نهی از منکر بر انسان قدرتمندی که از او اطاعت می کنند و معروف را از منکر می شناسد واجب است، نه بر ضعیفی که راه به جایی نمی برد.

بنابر این، اولین گام و شرط امر به معروف و نهی از منکر، شناخت معروف و منکر، احکام آنها و جایگاه شایسته و بایسته آنهاست.

2- احتمال تاثیر

امر به معروف و نهی از منکر، برای احیای معروفها و از بین بردن منکرات است و به تعبیر فنی «واجب طریقی » است; یعنی تنها امر به معروف و نهی از منکر مطلوب خداوند نیست; خواست او انجام گرفتن معروفها و از میان بردن منکرات است; و امر به معروف و نهی از منکر وسیله ای برای تحقق این هدف شمرده می شود.

اگر انسان بداند سخن او اثر ندارد، جلو منکری را نخواهد گرفت و موجب انجام معروفی نخواهد شد; وظیفه ای در برابر گناه و گناهکار ندارد.

اگر در زندگی معصومان (علیهم السلام ) دقت کنیم، می بینیم آنها در مقابل بعضی از منکرات یا ترک معروفها امر به معروف و نهی از منکر نمی کردند یا از پیگری آن تا رسیدن به نیتجه مطلوب خودداری می کردند. این کار آنان به سبب دنیاخواهی یا بیم از پیامدهای شخصی آن نبود، بلکه بدان علت بود که امر و نهی را مؤثر نمی دانستند. البته در برابر برخی منکرات گر چه احتمال تاثیر نباشد سکوت جایز نیست و باید اعتراض قولی و عملی خویش را نشان داد.

3- نداشتن پیامدهای ناروا

گاه بازداشتن فرد یا جامعه از یک گناه یا واداشتن آنان به یک وظیفه الهی عواقب و پیامدهایی دارد که متوجه شخص آمر، جامعه مسلمین یا دین خدا می شود. در این موارد، باید با توجه به قاعده «اهم و مهم » دقت بسیار کرد تا دریافت کدامیک از نظر خداوند اهمیت بیشتری دارد. آیا امر به معروف و نهی از منکر ضروری تر و مهمتر است یا پیامدهای ناگوار آن؟

بی تردید امر به معروف و نهی از منکری که در سایه آن جان مومنی از بین می رود، آبروی شخصی در معرض خطر قرار می گیرد و یا افراد از دین گریزان می شوند، صحیح نیست و مثل معروف «خواست ابرویش را اصلاح کند، چشمش را کور کرد» را به یاد می آورد.

ما این معنا را در سیره معصومان (علیهم السلام) مشاهده می کنیم.

امیر مومنان(ع) منکر بزرگ غصب خلافت و دیگر منکرات متفرع بر آن را می دید و چون انسانی که خار در چشم و استخوان در گلویش باشد، صبر می کرد (10) تا بنیان و اساس اسلام از بین نرود.

البته گاه گناه مورد ارتکاب یا وظیفه ترک شده آنقدر مهم و بزرگ است که باید جانها و مالها و آبروها فدای آن شود. بهترین دلیل لزوم امر به معروف و نهی از منکر در این وضعیت، نهضت خون بار عاشورای امام حسین(ع) است. که به گفته آن بزرگوار برای امر به معروف و نهی از منکر تحقق یافت. هدف حاکمان اموی از بین بردن اساس دین مقدس اسلام بود. در راه جلوگیری از این گناه بزرگ، باید جانهای مقدس همچون ابا عبد الله الحسین(ع) و یاران گرانقدرش قربانی شود و دختران پیامبر به اسارت روند.

مراحل امر به معروف و نهی از منکر

معصومان (علیهم السلام) در باره امر به معروف و نهی از منکر بسیار سخن گفته اند و فقیهان، بر اساس این روایات، برای امر به معروف و نهی از منکر مراتب و درجاتی بر شمرده اند. این مراحل عبارت است از:

1- اظهار خشم و نفرت

اولین مرحله از مراحل امر به معروف و نهی از منکر، تنها اظهار ناخرسندی و نفرت از منکر است. گاه برخی از افراد بدون توجه و آگاهی مرتکب منکر می شوند و تنها اظهار خشم و ناخشنودی موجب اصلاح آنان می شود.

در این مرحله، به هیچ اقدامی حتی گفتار نیاز نیست، تنها رو ترش کردن و اخم بر چهره داشتن کافی است.

امیر مومنان علی(ع) می فرماید:

(امرنا رسول الله(ص) ان نلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهره) (11)

رسول خدا(ص) ما را فرمان داد تا با صورتهای درهم کشیده و عبوس با گناهکاران روبرو شویم.

2- قطع رابطه

گاه، برای وادار کردن به انجام وظیفه و بازداشتن از منکرات، تنها اظهار نفرت و ناخشنودی کافی نیست; باید برای مدتی از شخص روی گرداند تا زشتی کارش را دریابد و به مسیر درست بازگردد.

3- گفتار

چه بسا افرادی به سبب نادانی، تحت تاثیر تبلیغات قرار گیرند و دچار منکر می شوند. این گروه به مربی و راهنما نیاز دارند.

در این موقعیت، باید آمر به معروف و ناهی از منکر در کمال مهربانی و عطوفت آنها را نصیحت و راهنمایی کند.

4- عمل

گاه شخصی در درجه ای است که روی برگرداندن و صحبت کردن و با منطق تذکر دادن بر او تاثیر نمی گذارد. اینجا نوبت عمل است.

شاید در آغاز چنان به نظر آید که مراد از اقدامات عملی زدن، بستن، کشتن و اقداماتی نظیر آن است; ولی حقیقت این است که گستره اقدامات عملی فراتر از این امور است و شیوه های بسیار مختلفی را در بر می گیرد. علی(ع) در باره پیامبر(ص) تعبیر جالبی دارد:

(طبیب دوار بطیه قد احکم مراهمه و احمی مواسمه)

او (پیامبر اسلام-ص-) پزشکی بود که بیمارها را معالجه می کرد; هم جراح بود و هم مرهم گذار; یعنی اول مهربانی و لطف می کرد و اگر مهربانی سودمند نبود، به جراحی می پرداخت.

بنابر این، باید به این فریضه الهی اهمیت بسیار داد; زیرا پیام اصلی عاشوراست.

پی نوشتها:

1- سوره توبه، آیه 128.

2- انا و علی ابوا هذه الامه.

3- مقتل الحسین(ع)، ج 1، ص 186.

4- سوره نحل، آیه 90.

5- تفسیر نمونه، ج 11، ص 371.

6- سوره کهف، آیه 6.

7- وسایل الشیعه، ج 11، ص 395.

8- همان، ص 12.

9- همان، ج 11، ص 400.

10- فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی. (نهج البلاغه، خطبه شقشقیه)

11- وسایل الشیعه، ج 11، ص 413.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:23 PM

محمد جواد صاحبی

عاشورا حدیث مکرری که حدود چهارده قرن نقل مجالس و محافل گوناگون بوده است. خاطره عاشورا جزئی از فرهنگ فراموش ناشدنی شیعیانی است که با نام حسین(ع) روز و شب را به سر آورده اند.

در فرهنگ عامه ایرانی نام حسین(ع) همچون ذکر خدا بر زبان مردمان همیشه جاری است. آنگونه که گفته اند:

اگر در عروسی اگر در عزاست همیشه دلم سوی کرب و بلاست.

گویندگان و نویسندگان این مرز و بوم با هر گرایش و هر اندیشه ای همواره دم از امام حسین(ع) زده اند. گفته های بسیار و کتابهای بی شماری که در این باره موجود است شاهدی است بر این مدعا (1) . اما شگفت آن که این حدیث مکرر هرگز کهنه نمی گردد و هر چه بر این گفتارها ونوشتارها افزون می شود از عطش عاشقان و دلباختگان حسینی نمی کاهد، اغلب این آثار چون رنگ و بوی حسینی دارد به زودی مخاطبان خود را می یابند.

در عین حال برخی از آنها همچون اختران فروزان در آسمان معرفت همیشه درخشان و ماندگار است. از این آثار جاویدان عاشورایی،میراث گرانسنگی است که از شهید مطهری برجای مانده است.

گرچه آثار قلمی مطهری به قول امام خمینی(ره) «بی استثناآموزنده و روان بخش » و «برای عارف و عامی سودمند و فرح زاست.» (2)

اما آنچه از او در باره امام حسین(ع) بر جای مانده است از جاذبه و حلاوتی ویژه برخوردار است.

باید توجه داشت که آنچه شهید مطهری از دوران جوانی به عنوان «حسن ختام » خطابه هایش یاد کرده است لزوما دیدگاه علمی وتاریخی وی نیست. استاد شهید، در دوران پختگی بویژه در واپسین سالهای عمر پربرکت خویش، دیدگاه خود را در این باره به صراحت بیان داشته است. مطهری به عنوان یکی از مصلحان جامعه اسلامی واحیاگران اندیشه دینی، کوششهایش را در این زمینه پیرامون سه محور متمرکز کرده است:

1- مبارزه با خرافات و تحریفات.

2- احیای واقعیات تاریخی و حقایق معنوی.

3- تحلیل علمی و عقلی معارف دینی و رخدادهای تاریخی.

در باره محور نخست، آن شهید سعید سخنان بلیغی ایراد کرده که به عنوان «تحریفات عاشورا» در نوبتهای پیاپی انتشار یافته است. استاد مطهری با استناد به سخنرانیهای مرحوم دکتر محمدابراهیم آیتی، می نویسد:

«باید توجه داشت که تاریخ نهضت ابا عبد الله الحسین(ع) نسبت به بسیاری از فصول تاریخ، از تحریف مصون و محفوظ مانده است.

(زیرا) فجیع بودن این فصل تاریخ، از نظر کسانی که قضیه را ازجنبه فجیع بودن آن مطالعه کرده اند و عظیم بودن و قابل تکریم واحترام بودن آن از نظر کسانی که این قضیه را از آن جهت موردمطالعه قرار داده اند، خود سبب شده است که اهتمام عظیمی به ثبت جزئیات واقعه بشود. پس جزئیات واقعه بازگویی و ثبت شده است.

از این جهت امثال طبری، ابن واضح (یعقوبی)، شیخ مفید،ابو الفرج اصفهانی، که در قرون دوم و سوم و چهارم می زیسته اند،جزئیات وقایع را با نقل از روات موثق نقل کرده اند.

اهتمام زنان اهل بیت (علیهم السلام) به خطبه و خطابه درفرصتهای مختلف، با بودن امام علی بن الحسین(ع)، همه برای این بوده که مانع تحریف حادثه کربلا بشوند. (چه تحریف لفظی و چه تحریف معنوی) و خواستند نگذارند این حادثه قلب و تحریف شود.

متن آنچه واقع شده بود را به صورت خطبه و خطابه بیان کردند وهدف امام را هم تشریح نمودند.

امروز می توان واقعه کربلا را از روی خطبه های امام واهل بیت (علیهم السلام) که در مکه و بین راه حجاز و عراق و کربلاو کوفه و شام و مدینه ایراد کرده اند و از روی سخنانی که درپاسخ پرسشهای این و آن گفته اند و از روی رجزهایی که خود امام و اصحاب او روز عاشورا در مقابل دشمن خوانده اند و در مآخذمعتبر ثبت و ضبط شده است و از روی نامه هایی که میان امام ومردم کوفه و بصره رد و بدل شده و نامه ای که یزید به ابن زیادنوشته و نامه هایی که ابن زیاد به یزید و عمر بن سعد نوشته ونامه های عمر بن سعد به ابن زیاد و نامه ابن زیاد به حاکم مدینه که همه اش در تواریخ معتبر مضبوط است و به دست آیندگان هم خواهد رسید و همیشه محفوظ خواهد ماند، از روی این مدارک می توان واقعه عاشورا را با تمام جزئیات که روی داده است شرح وتوصیف کرد و هیچ نیازی به مدرک و ماخذ دیگری نیست.» (3)

احیای حقیقت عاشورا

مطهری مانند هر احیاگر دینی، تنها به زدودن غبار خرافات وتحریفات از ساحت اندیشه دینی، سنت نبوی، سیرت علوی و نهضت حسینی، بسنده نکرده است بلکه در جهت آشکار ساختن حقایق پنهان نیز بسیار تلاش کرد. جستجو برای یافتن اقوال درست و گزارشهای استوار در باره حماسه حسینی و ارائه آنها به شکلی زیبا ومنطقی، بخشی از میراث ماندگار شهید مطهری است.

ترسیم تاریخ نهضت از آغاز تا به انجام و ذکر مناقب و خطبه ها ونامه های امام و در کنار آن شرح صفات و روحیات خاندان و اصحاب آن حضرت، نکات بی شمار ارجمندی است که شاید بسان آنها در هیچ کتابی گرد نیامده باشد. بیان نکته های زیبای بسیار زیر عنوان «ریشه های تاریخی حادثه کربلا» نمونه ای از این جهاد علمی وفرهنگی است. (4)

هنر دیگر شهید مطهری در این باره، ترسیم صحنه های جهاد و شهادت و حماسه و ایثار در تاریخ عاشورا است،که به حق سرشار از شور و احساس و لطافت و زیبایی است. (5)

تحلیل علمی نهضت حسینی

اما در باره محور سوم، یعنی تبیین ماهیت و تحلیل علل و عوامل نهضت امام حسین(ع) و واقعه عاشورا، بی هیچ مبالغه ای کار اومنحصر به فرد است، زیرا شهید مطهری با مطالعات ژرف و گسترده ای که در زمینه علوم انسانی و معارف اسلامی داشت به کاوش در متون مربوط به این موضوع پرداخت. او این کار بزرگ را در هنگامه ای آغاز کرد که واقعه عاشورا توسط گرایشهای مختلف فکری موردتحلیل های ناصواب قرار گرفته بود، از اینرو پرسشهای بسیاری رادر اذهان فرهیختگان بویژه جوانان برانگیخته بود.

او نه تنها ازآن پرسشها استقبال کرد بلکه پرسشهای دیگری را برآنها افزود و شجاعانه و با صراحت بدانها پاسخ گفت. یکی ازپرسشهایی که متفکر شهید مطرح ساخت، این بود:

چگونه امت پیغمبر فرزند پیغمبر را کشتند؟

شهید مطهری با تیز بینی و ژرف نگری ویژه ای به کالبدشکافی این موضوع می پردازد و می نویسد:

«این قضیه پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر اکرم(ص) واقع شد به دست مسلمانان و پیروان رسول اکرم و مردمی که معروف به تشیع ودوستی آل علی(ع) بودند و واقعا هم علاقه به آل علی داشتند!

(آنهم) در زیر پرچم کسانی که تا سه چهار سال قبل از وفات پیغمبر با او جنگیدند و عاقبت که مردم دیگر مسلمان شدند آنهاهم اجبارا و ظاهرا مسلمان شدند.

ابوسفیان در حدود بیست سال با پیغمبر جنگید و در حدود پنج شش سال آخر، قائد اعظم تحریک علیه اسلام بود و حزب او یعنی امویها«اعدی عدو و الد الخصام » بزرگترین و کینه ورزترین دشمن پیغمبربودند. بعد از ده سال از وفات پیغمبر، معاویه که همیشه دوش به دوش و پا به پای پدرش با اسلام می جنگید، والی شام و سوریه شد،سی سال بعد از وفات پیغمبر، خلیفه و امیر المؤمنین! و پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر پسرش یزید خلیفه شد.» (6) زیرا پس ازمرگ عمر، یک نفر از همین امویها که سابقه سوئی در میان مسلمین نداشت و از مسلمین اولین بود (یعنی عثمان) به خلافت رسید، این کار سبب شد که امویها جای پایی در دستگاه حکومت اسلامی پیداکنند، جای پای خوبی، به طوری که خلافت اسلامی را ملک خودبنامند، هر چند که جای پا در زمان عمر پیدا شد که معاویه والی سرزمین زرخیز شام و سوریه شد، خصوصا با در نظر گرفتن این معماکه عمر جمیع حکام را عزل و نصب می کرد و تغییر و تبدیل می دادبه استثناء معاویه.

«امویها با نفوذ در دستگاه خلافت، به حیف ومیل کردن بیت المال و دست به دست کردن مناصب پرداختند و موجب نارضایتی عمومی را فراهم آوردند. چه آنها که اهل دنیا بودند وچه آنها که اهل دین بودند. اهل دنیا بر دنیای خود نگران بودندو نمی توانستند ببینند که حریفان می خورند و آنها نظاره کنند، واهل دین هم که می دیدند اصول اجتماعی اسلام دارد از بین می رود.

این است که می بینیم مثلا هم عمرو عاص و زبیر مخالف بودند و هم ابوذر و عمار.

عمرو عاص گفت: بر هیچ چوپانی نگذشتم مگر آن که او را بر قتل عثمان تحریک کردم; او وقتی که خبر قتل عثمان را شنید گفت:

«من ابو عبد الله هستم، هیچ زخمی را نخراشیدم مگر این که خونش انداختم.» علی(ع) به زبیر در جنگ جمل فرمود: «لعن الله اولنا بقتل عثمان » خدا لعنت کند آن کس از ما را که به قتل عثمان اولویت دارد. به هر حال مردم علیه عثمان انقلاب کردند واو را کشتند و معاویه که همیشه خیال خلافت را در دماغ می پروراند از کشته شدن عثمان استفاده تبلیغاتی کرد و نام خلیفه مظلوم، خلیفه شهید به عثمان داد و پیراهن عثمان را بلندکرد و وجهه مظلومیت خلیفه پیغمبر را تقویت کرد و به مردم هم گفت:

راس و رئیس کشندگان عثمان علی است که بعد از عثمان خلیفه شده و انقلابیون را هم پناه داده! چه گریه ها و اشکها که از مردم نگرفت! تمام مردم شام یعنی قبایلی از عرب که بعد از فتح اسلام در شام سکنی کرده بودند یکدل و یک زبان گفتند که در مقام انتقام و خونخواهی خلیفه مظلوم تا قطره آخر خون خود حاضریم وهر چه تو فرمان دهی ما اطاعت می کنیم، به این وسیله معاویه نیروی اسلام را علیه خود اسلام تجهیز کرد!

در حقیقت علت نخست مبارزه امویان با اسلام رقابت نژادی ای بود که در سه نسل متوالی متراکم شده بود. علت دیگر تباین قوانین اسلامی با نظام زندگی اجتماعی روسای قریش مخصوصا امویها که اسلام برهم زننده آن زندگانی بود و قرآن این را اصلی کلی می داند. امویها در عصرحکومت عثمان بر بیت المال و مناصب دست یافتند. دو عامل ثروت ومناصب را در دست گرفتند، فقط یک عامل قوی و نیرومند را کسرداشتند که دیانت بود. بعد از قتل عثمان، معاویه با یک طراری وزبردستی عجیبی بر این عامل هم دست یافت و آن را هم استخدام کرد و اینجا بود که توانست سپاهی به نام دین و با نیروی دین علیه شخصی مانند علی(ع) تجهیز کند.

معاویه بعدها در زمان خلافتش با اجیر کردن روحانیون امثال ابو هریره کاملا عامل روحانیت را علاوه بر عامل دیانت استخدام کرد و به این اعتبار چهار عامل شد. عامل سیاست و پستهای سیاسی، عامل ثروت، عامل دیانت، عامل روحانیت.» او به مدد این عوامل افکار عمومی را به خود متمایل کرد و مخالفت خود را باخاندان پیغمبر آشکار ساخت و به خلافت علی و فرزندانش پایان داد. و اسفناکتر آن که فرزندش یزید که به فسق مشهور بودجانشین خود قرار داد و مردمان را به بیعت با او فرا خواند.

عوامل نهضت

در باره عوامل نهضت حسینی نظریات گوناگونی وجود دارد، ازنویسندگان و گویندگان مذهبی تا تحلیل گران تاریخ و علوم اجتماعی، هر کدام کوشیده اند تا انگیزه و عاملی برای این رخدادبزرگ در نظر گیرند.

شهید مطهری عمده این دیدگاهها را در سه بخش از یک پرسش جمع آورده است، او در این باره می نویسد:

چه عاملی سبب نهضت امام حسین(ع) گردیده است؟ بیعت خواهی یزید؟

دعوت مردم کوفه؟ و یا امر به معروف و نهی از منکر؟

آنگاه به پاسخگویی می پردازد و ضمن دخیل دانستن همه این عوامل متعدد در ایجاد نهضت، آنها را این گونه مورد تحلیل قرارمی دهد:

عامل اول مساله بیعت خواهی یزید

یزید در نامه خصوصی خود چنین می نویسد:

(خذ الحسین بالبیعه اخذا شدیدا) حسین را برای بیعت گرفتن محکم بگیر و تا بیعت نکرده رها نکن.

امام حسین(ع) هم شدیدا در مقابل این تقاضا ایستاد. حتی درکربلا عمر سعد با امام مذاکره نمود تا آن حضرت را به بیعت وادار کند، اما موفق نشد و امام با قاطعیت اعلام کرد: (لا و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید و لا افر فرارالعبید. (و لا افر فرار العبید) نه به خدا قسم هرگز دستم را به دست شما نخواهم داد هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد و مانندبردگان فرار نخواهم کرد.

عامل دوم، مساله دعوت

استاد مطهری در تحلیلی تاریخی کوشیده است تا ثابت نماید که عامل اصلی حرکت امام حسین(ع) دعوت مردم کوفه نبوده است، زیراامام(ع) در آخر ماه رجب که اوایل حکومت یزید بود، برای امتناع از بیعت از مدینه خارج شده و به مکه مهاجرت کرد، چون مکه حرم امن الهی است و در آنجا امنیت بیشتری وجود دارد و مورد احترام و مرکز اجتماع مردم و جایگاه مناسبی برای ارشاد و آگاهی است،آن دیار را انتخاب کرده بود. تازه پس از دو ماه اقامت در مکه،نامه های مردم کوفه به آن حضرت می رسید.

بنابراین حسین(ع) پیش از دریافت دعوت کوفیان نهضت خویش راآغاز و به مکه آمده بود.

شهید مطهری بر این باور است که حداکثر تاثیری که برای دعوت مردم کوفه می توان قائل شد این است که این دعوت از نظر مردم وقضاوت تاریخ در آینده فرصت به ظاهر مناسبی برای امام بوجودآورد.

کوفه ایالت بزرگ و مرکز ارتش اسلامی بود. این شهر در زمان عمربن الخطاب ساخته شده، یک شهر لشکرنشین بود و نقش بسیار مؤثری در سرنوشت کشورهای اسلامی داشت و اگر مردم کوفه در پیمان خودباقی می ماندند احتمالا امام حسین(ع) موفق می شد.

حد اکثر تاثیر دعوت مردم کوفه در شکل این نهضت بود.

یعنی در این بود که امام حسین(ع) از مکه حرکت کند و آنجا رامرکز قرار ندهد. همچنین پیشنهاد ابن عباس برای رفتن و پناه بردن به کوهستانهای یمن را رد کند و نیز مدینه جدش را مرکزقرار ندهد و به سوی کوفه حرکت کند. زیرا همه این سرزمین هابرای او ناامن بود و به دلایل بسیار نمی توانست در آنجاهابماند. بخصوص در مکه که اگر می ماند ممکن بود در همان حال احرام که قاعدتا کسی مسلح نیست مامورین مسلح بنی امیه خون اورا بریزند و خانه کعبه و حج و اسلام را هتک نمایند و آنگاه شایع کنند که حسین بن علی با فلان کس اختلاف شخصی داشت و لذامورد سوء قصد واقع شد و قاتل پس از انجام جنایت مخفی گردد. در نتیجه خون او هدر رود.

امام در فرمایشات خود به این موضوع اشاره کرده اند. در بین راه که می رفتند یکی از امام پرسید: چرا بیرون آمدی؟ معنی سخنش این بود که تو در مدینه جای امنی داشتی آنجا در حرم جدت کنار قبرپیغمبر کسی متعرض نمی شد. یا در مکه می ماندی در بیت الله الحرام، اکنون که بیرون آمدی برای خودت خطر ایجاد کرده ای!

امام فرمود:

اشتباه می کنی! من اگر در لانه یک حیوان هم پنهان شوم آنها مرارها نخواهند کرد تا این خون را از قلب من بیرون بریزند.

اختلاف من با آنها اختلاف آشتی پذیری نیست. آنها از من چیزی می خواهند که من به هیچ وجه حاضر نیستم زیر بار آن بروم، من هم چیزی می خواهم که آنها به هیچ وجه قبول نمی کنند.

عامل سوم، مساله امر به معروف

عامل سوم امر به معروف است. این نیز نص کلام خود امام است.

تاریخ می نویسد:

محمد حنفیه برادر امام در آن موقع دستش فلج شده بود، قدرت برجهاد نداشت، از این رو نتوانست امام را همراهی کند.

امام وصیت نامه ای می نویسد و به وی می سپارد، در آن وصیتنامه پس از شهادت به یگانگی خدا و رسالت پیامبر، راز قیام خود را بیان می کند.

«انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکرو اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب.»

دیگر در این جامساله دعوت اهل کوفه وجود ندارد. حتی مساله امتناع از بیعت را هم مطرح نمی کند. مساله دیگری وجود دارد. اینها اگر از من بیعت هم نخواهند، ساکت نخواهم نشست. مردم دنیا بدانند که: لم اخرج اشرا و لا بطرا ... حسین بن علی، طالب جاه نبود، طالب مقام و ثروت نبود، مرد مفسد و اخلالگر نبود، ظالم و ستمگرنبود. او یک انسان مصلح بود که برای امر به معروف و نهی ازمنکر و عمل به سیره جدش و پدرش قیام کرد. (7)

پی نوشتها:

1- کتابنامه امام حسین(ع) رضا استادی، کیهان اندیشه شماره 13، ص 104.

2- پیام امام خمینی به مناسبت سالروز شهادت استاد مطهری.(مورخ 9/2/1360)

3- استاد مطهری این بخش را به استناد سخنان دکتر محمدابراهیم آیتی نوشته اند. بررسی تاریخ عاشورا، ص 175 و176.

همچنین نگارنده مقاله حاضر نیز در مقاله ای با نام «مقتل و مقتل نگاران » به گونه ای مفصل به این موضوع پرداخته است. مقتل الشمس، محمد جواد صاحبی،انتشارات هجرت، مقدمه چاپ سوم.

4- تحریفات عاشورا عنوان مجموعه ای از سخنرانیهای شهید مطهری است که نخست در کتابی با همین نام توسط انتشارات حزب جمهوری اسلامی منتشر شد و اینک در جلد اول و سوم کتاب حماسه حسینی درج گردیده است.

5- حماسه حسینی، ج 3، ص 169-15.

6- حکایتها و هدایتها در آثار شهید مطهری، محمد جواد صاحبی،فصل پنجم حماسه های حسین و حسینیان.

7- حماسه حسینی، ج 2; همچنین یادداشتهای استاد شهید در جلدسوم.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:22 PM

ج - سنا برق

عاشورا، آینه ای تمام قد از ارزشها، فداکاریها، خداباوری ها و استقامت هاست.

لحظه لحظه اش و جای جایش، سرشار از درس و عبرت و تامل است.

قهرمانان حماسه آفرین کربلا، میراث های عظیمی از «کرامت و جود» و حماسه و عرفان برای ما به یادگار گذاشته اند که هرگز مرور زمان، غبار کهنگی و نسیان بر آنها نمی نشاند و این جلوه ها همواره تابناک و راهنما و الهام بخش است. در این نوشته، در برابر چند «جلوه » از جلوه های نورانی عاشورایی به تامل و اندیشه می ایستیم، باشد که چراغ راهمان گردد.

1- کدام امیر؟

مسلم بن عقیل، پیشاهنگ نهضت عاشورا، در کوفه دستگیر شد. این قهرمان را دست بسته نزد ابن زیاد آوردند. ماموران او را احاطه کرده بودند و مجلس پر از جمعیت بود. مسلم به مردم سلام داد، اما اعتنایی به ابن زیاد نکرد و به او سلام نگفت.

یکی از ماموران گفت: چرا بر امیر سلام نمی دهی؟

- ساکت شو، بی مادر! تو را چه که حرف بزنی!؟ او که امیر نیست تا به او سلام بدهم! «ابن زیاد»، خشمگین فریاد کشید: باشد، سلام نگو، بالاخره کشته خواهی شد.

-اگر مرا بکشی، مساله ای نیست. کسی بدتر از تو، فردی بهتر از مرا کشته است!

-وای بر تو! تفرقه افکن و شورشی هستی، بر پیشوای زمان خویش خروج کرده ای و در پی فتنه جویی دودستگی ایجاد کرده ای! مسلم در پاسخ او گفت: معاویه را امت به خلافت برنگزیده بودند; بلکه با نیرنگ بر وصی پیامبر(ص) غلبه یافت و خلافت را غصب کرد. پسرش یزید نیز همچنین. و اما فتنه گری را تو و پدرت بارور ساختید.

من از خداوند امیدوارم که شهادتم را به دست بدترین خلق قرار دهد، در حالی که در طاعت حسین بن علی(ع) باشم که به خلافت سزاوارتر از معاویه و پسرش و آل زیاد است. ابن زیاد که درمانده و عصبانی بود، گفت: ای فاسق! مگر تو نبودی که در مدینه شراب می خوردی؟

مسلم پاسخ داد: کسی به شرابخواری سزاوار است که بیگناهان را می کشد و به لهو و لعب می پردازد.

-خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم!

-تو همواره در پی کشتار بوده ای و همیشه بددل و خبیث بوده ای.

به خدا قسم اگر ده نفر مورد اطمینان در اختیارم بود و امکان نوشیدن آب داشتم، می دیدی که طولی نمی کشید که مرا در همین قصر می دیدی. ولی...

حالا که می خواهی مرا بکشی، کسی از قریش برایم برگزین که وصیتهایم را به او بگویم. (1)

2- خیر زندگی

دو نفر از یاران سید الشهدا(ع) که از طایفه بنی اسد بودند، در منزلگاه «ثعلبیه » با امام ملاقات کردند و به آن حضرت عرض کردند: خبرهایی داریم، اگر بخواهی آشکارا بگوییم، و گرنه محرمانه.

حضرت نگاهی به اصحاب خود انداخت. پس به آن دو فرمود: چیز پنهان از اینان ندارم. آشکارا بگویید. آیا آن مرد سواره را که دیشب به او برخوردی، دیدی؟

- آری، می خواستم اوضاع کوفه را از او بپرسم.

- به خدا سوگند، ما از سوی تو خبرها را از او پرسیدیم. مردی بود اهل اندیشه و راستگویی. می گفت که از کوفه بیرون نیامده، مگر آنکه دیده «مسلم بن عقیل » و «هانی بن عروه » را کشته و بدن هایشان را در بازار، بر زمین می کشیدند... آل علی از این خبر دهشتناک، اندوهگین شدند و در سوگ «مسلم » گریستند. برخی به امام پیشنهاد دادند که از همان جا برگردد، چون در کوفه یاور و پشتیبانی ندارد.

امام حسین(ع) رو به فرزندان عقیل کرد و پرسید: شما نظرتان چیست؟ مسلم بن عقیل کشته شده است.

یکباره جوانان آل عقیل از جای پریدند و بی باکانه مرگ را به استهزاء گرفتند و گفتند: نه، نه، به خدا برنمی گردیم تا انتقام خونمان را بگریم، یا همچون مسلم به شهادت برسیم.

امام نیز در پی سخنانشان فرمود: پس از اینان خیری در زندگی نیست. سپس شعری خواند، با این مضمون:

«راه خویش را خواهم پیمود. جوانمرد هرگاه در پی حق باشد و به خاطر اسلام جهاد کند، مرگ برای او ننگ نیست. اگر بمیرم، پشیمان نیستم و اگر بمانم، رنج نمی کشم. ننگ و عار، آن است که ذلیلانه زندگی کنی.» (2)

3- بهانه

امام حسین(ع) در مسیر راه مکه به کربلا در منزلگاه (قصر بنی مقاتل) با دو نفر برخورد کرد به نامهای عمرو بن قیس و پسرعمویش.

عمرو بن قیس به امام سلام داد و گفت: یا ابا عبد الله! می بینم که محاسن خود را رنگ و حنا زده ای!

-آری، حناست. سفیدی مو خیلی زود سراغ ما بنی هاشم می آید...

آنگاه رو به آن دو نفر فرمود: آیا برای یاری ما آمده اید؟

- نه! ما عیالمندیم، زن و بچه داریم، اجناس و کالاهایی هم از مردم دست ماست. نمی دانیم که وضع چه خواهد شد؟ دوست نداریم که امانتهای مردم در دست ماست، تلف شود! سید الشهداء(ع) آنان را نصحیت فرمود که:

پس بروید و صدای نصرت خواهی و تنهایی مرا نشنوید و چشمانتان به من نیفتد. همانا هرکس استغاثه و یاری خواهی ما را بشنود، اما پاسخ ندهد و به یاری ما نشتابد، سزاوار است که خداوند او را به چهره در آتش دوزخ افکند... (3)

و امام، کاروان خویش را از آن منزلگاه حرکت داد و راه صحراهای سوزان را پیش گرفت.

4- آزاده

صبح عاشورا، «حر» در اندیشه پیوستن به اردوگاه سید الشهداء(ع) بود. اندیشناک بود و مضطرب. یکی از هم قبیله ای هایش که می پنداشت حر از جنگیدن بیمناک است، گفت:

ای حر! من تو را ترسو نمی دانستم. دلاوری تو در میان عرب، ضرب المثل است. اینک چگونه از این گروه اندک که در محاصره مایند، بیم داری؟

-از خدا بیم دارم.

- برای چه از خدا؟

- چون می خواهند مردی مظلوم را به ناحق به قتل رسانند.

- اکنون چه قصد داری؟

- می خواهم از دو راهی بهشت و دوزخ، راه بهشت را برگزیده، به حسین(ع) ملحق شوم. اگر چه قطعه قطعه شوم و مرا در آتش بسوزانند; چون مرا بر آتش دوزخ، تاب و تحمل نیست.

حر، در برابر چشمان هزاران سرباز، نهیبی به اسب خویش زد و به اتفاق پسرش به طرف اردوگاه امام حسین(ع) تاخت. در برابر امام ایستاد و گفت:

ای فرزند پیغمبر! جانم فدایت، من همانم که راه را بر تو بستم و بر دل خاندانت ترس ریختم. اینک توبه کنان آمده ام تا جان را فدای تو کنم. آیا توبه ام پذیرفته است؟

- آری ای حر! خداوند توبه ات را می پذیرد. از اسب فرود آی و لحظه ای بیاسای.

- ای پسر پیغمبر! پیش روی تو سواره باشم بهتر است تا پیاده.

سوار بر اسب با اینان پیکار می کنم، سرانجام نیز بر زمین فرود خواهم آمد!

- هر چه می خواهی بکن، آزادی.

و ... حر به میدان رفت و با سپاه عمر سعد جنگید تا به شهادت رسید. در لحظات آخر، امام به بالین او آمد و خطاب به او فرمود:

تو همان گونه که مادرت تو را «حر» نامیده است. حر و آزاده ای. تو حر و آزادی، هم در این دنیا و هم در آخرت.(4) اینها چند نمونه از جلوه های روشن ایمان و صدق و ثبات و صبر بود که در رزمگاه کربلا به وقوع پیوست و فروغ آن تا همیشه تاریخ، در دلها می تابد و شور و حرارت ایمان و عشق را در جان شیعیان و آزادگان فروزان نگاه می دارد.

پی نوشتها:

1- حیاه الامام الحسین، باقر شریف القرشی، ج 2، ص 402.

2- همان، ص 69.

3- رجال کشی، ص 72.

4- بحار الانوار، ج 45، ص 14.

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:20 PM

جعفر فکری

حادثه تلخ عاشورا که رویارویی جبهه حق و باطل و درگیری خونین میان سپاه ایمان و سپاه کفر پنهان و نفاق بود، گرچه در ظاهر به شهادت یاران حق انجامید، لکن از نظر آموزندگی و عبرت گیری، درس های نهفته و افتخارآفرین بسیاری دارد، چرا که قافله سالار شهیدان این حرکت و نهضت بزرگ را با برنامه ریزی دقیق و اجرای آن براساس معیارهای اصیل اسلام ناب محمدی(ص) به صورت دانشگاهی درآورد که ابعاد گوناگون دین مبین اسلام در آن تجلی یافته و برای مسلمانان و همه آزادگان و آزادی خواهان جهان الگوی انسان بودن، انسان زیستن، انسان مردن و به سعادت جاودانه رسیدن را ارائه داد.

می توان گفت عاشورا تبیین عملی اسلام در عرصه های گوناگون بود. امام حسین(ع) و یارانش در میدان کوچکی که به گستره تاریخ بود، صحنه هایی از بزرگی و بزرگواری و جلوه های ایمان و یقین را به نمایش گذاشتند که هر انسان عاقلی را به کرنش وامی دارد. او در سخت ترین شرای ط نقش امامت را که تبیین مکتب و ترویج تعالیم دین و تصحیح باورهای مردم و هدایت جامعه است، به بهترین صورت ایفا کرد و به گونه مستقیم و غیر مستقیم به پیروان اسلام درس دین شناسی و دین داری داد. عاشورا مکتبی است که درس های اعتقادی و عملی و اخلاقی را به بهترین ص ورت ارائه می دهد.

درس خداشناسی در مکتب عاشورا

مکتب عاشورا در بعد توحید و یگانه پرستی، درس پرستش واقعی را متجلی ساخت و نشان داد که یک موحّد و خداشناس راستین باید در خوشی و ناخوشی، در بلا و نعمت، به خدا رو کند و تمام حرکات و سکناتش را در جهت او تنظیم کند. چنان که خداوند به پیامبرش(ص) فرمود: (قل انّ صلوتی و نُسُکی و محیای و مماتی للّه ربّ العالمین;1 بگو نماز و تمام عبادات من و زندگی و مرگ من، همه برای آن است پروردگار جهانیان است.)

سخن و عمل امام حسین(ع) گواه است که او در این میدان چنان پیش تاخت که به هیچ چیز جز جلب رضایت حضرت حق نمی اندیشید و حاضر شد همه چیز را در راه خدا فنا کند و از هستی و حیات دنیوی خویش بگذرد و با جان خویش با خدا معامله کند و مصداق بارزی شود برای آیه شریفه (وَ مِنَ الناس مَنْ یَشری نَفْسَهُ ابتغاءَ مَرضاتِ اللّه واللّه رؤف بالعباد;2 و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می فروشد و خدا بر این بندگان مهربان است.)

امام حسین(ع) با این که از شهادت خویش خبر داشت و از جد و پدرش اخبار آن را دریافته بود و اوضاع و شرایط زمانش نیز گواهی می داد که پایان این حرکت، شهادت است، بدون هیچ تردید و تزلزلی اهداف خویش را دنبال کرد. وقتی عبداللّه بن عباس از وی خواست از رفتن به عراق ص رف نظر کند و با بنی امیه مقابله نکند، امام اهداف عالی خویش را شرح داد و نیّات امویان را بازگفت. آن گاه فرمود: (انی ماض فی امر رسول اللّه(ص) حیث أمَرنی و انّا الیه راجعون;3 من به فرمان پیامبر(ص) حرکت می کنم آن گونه که به من فرمان داده است و بازگشت ما به س وی خدا است.)

در طول مسیر حرکت و در سرزمین کربلا که برای آماده ساختن بیش تر یاران برای فداکاری در راه دین سخن می گفت، همواره از مرگ و بازگشت انسان به خدا یاد می کرد و تنها تکیه گاه خویش را خدا می دانست و بس. آن گاه که با حر بن یزید ریاحی روبرو شد، در نامه ای خطاب به ا شراف کوفه، از پیمان شکنی کوفیان گلایه کرد و عاقبت زشت کار آنان را بیان کرد و در پایان نامه اش چنین نوشت: (وسیغنی اللّه عنکم; خدا مرا از شما بی نیاز می کند.)4

و زمانی که عبداللّه مشرقی با امام دیدار کرد و از اوضاع کوفه و آمادگی مردم برای جنگ با حضرت خبر داد، حضرت فرمود: (حسبی اللّه ونعم الوکیل).5

در شب عاشورا نیز وقتی مسئله جنگ قطعی شد و امام حسین(ع) شب را امان خواست، یارانش را در خیمه ای جمع کرد و خطبه ای خواند که آغازش چنین است: (أثنی علی اللّه احسن الثناء واحمده علی السّراء والضراء…)6

در صبح عاشورا نیز هنگامی که سپاه عمرسعد به اردوگاه امام حمله ور شد، امام رو به سوی خدا کرده چنین مناجات کرد: (اللهم أنت ثقتی فی کل حرب، و أنت رجائی فی کل شدّة، و أنت لی فی کل أمرٍ نزل بی ثقة و عدة;7 خدایا در هر گرفتاری و شدت، تکیه گاه و امیدم تویی، و در هر حادثه ای پشتوانه منی…)

مرگ و معاد از دیدگاه امام حسین(ع)

سخن از معاد و روز قیامت در کلمات امام حسین(ع) فراوان است، چه او پیروزی را از کسی می دانست که در امر آخرت پیروز و سعادت مند شود. چنان که در شب عاشورا خطاب به یارانش فرمود: (واعلموا أنّ الدنیا حلوها و مرّها حلم، والانتباه فی الآخرة والفائز من فاز فی ها والشقی من شقی فیها;8 بدانید که شیرینی و تلخی دنی، خواب است و بیداری در آخرت است. رستگار کسی است که به رستگاری در آخرت نایل گردد و بدبخت کسی است که به شقاوت اخروی گرفتار آید.) امام(ع) نه تنها با بیان بلکه با عمل نیز این سخنان را تقویت کرد; هنگامی که ب ه بالین پسرش رسید، به او فرمود: (پسرم کمی درنگ و مقاومت کن تا جدت رسول خدا را دیدار کنی و از شربت گوارایی که پس از آشامیدن آن، تشنگی نیست، به تو بنوشاند.)9

در واپسین لحظات قتال که بر اثر شدت جراحات وارده از شمشیرها و تیرها و نیزه های دشمنان، بی رمق در قتل گاه افتاده بود، مناجات عرفانی خود را این چنین سرداد: (اللهم متعالی المکان…; ای خدایی که مقامت بس بلند، غضبت شدید، نیرویت بالاتر از هر نیرو است، تو که از م خلوقات خود مستغنی هستی و در کبریا و عظمت فراگیر، به آن چه بخواهی توان، رحمتت به بندگانت نزدیک، وعده ات صادق، نعمتت شامل، امتحانت زیب، به بندگانت که تو را بخوانند نزدیک و بر آن چه آفریده ای احاطه داری، و هرکس که از در توبه درآید پذیرایی، آن چه را که ارا ده کنی توانایی، … و در پایان، مناجات خود را با این جملات ختم می کند: (صبراً علی قضائک یا رب لا اله سواک یا غیاث المستغیثین…; در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم ای پروردگاری که به جز تو خدایی نیست، ای فریادرس دادخواهان که مرا جز تو پروردگار و معبودی نیست، بر حکم و تقدیر تو صابرم. ای فریاد رس آن که فریادرسی ندارد، ای همیشه زنده ای که پایان ندارد، ای زنده کننده مردگان، ای خدایی که هرکسی را با اعمالش می سنجی، در میان من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکم کنندگانی. و آن گاه که صورت به خاک می گذاشت، گفت: (بسم اللّه و باللّه و فی سبیل اللّه وعلی ملّة رسول اللّه).10

آری، او با تمام شهامت و رشادت در برابر ظلم و ستم ایستاد و سرانجام به لقای معبود شتافت و حیاتی جاودانه به درازای ابدیت یافت و الگویی شد برای همه انسان های واقعی که می خواهند پاک زندگی کنند و به شرف انسانی برسند.

درس های اخلاقی در حادثه عاشورا

اخلاق که یکی از ابعاد سه گانه معارف دینی است (اعتقادات، احکام و اخلاق) و از اهداف بزرگ رسالت است،11 در مکتب عاشورا کاملاً متجلی است و درس های عملی آن به وسیله امام حسین(ع) و یارانش با رنگ جاودانه در صفحات تاریخ پرافتخار دین باوری ثبت شد. گفتار و ر فتار امام حسین(ع) و یارانش در بعد اخلاق چنان درخشندگی دارد که می تواند به عنوان منبع بسیار ارزش مند برای آموزش کرامت های اخلاقی و الگوگیری در زمینه خودسازی و تربیت انسانی مورد استفاده قرار گیرد. استادان این دانشگاه انسان سازی، در سخت ترین شرایط پای بندی خود را به مبانی اخلاقی نشان داده و لزوم آراسته شدن به صفات والا و ارزش های دینی را اثبات کردند.

در مکتب عاشورا جلوه هایی از اخلاق و نمودهای عملی آن همانند ایمان، یقین، اخلاص، توکل، آزادگی، عزت نفس، شجاعت، ایثار، وف، غیرت دینی، جوانمردی، مواسات، رضا و تسلیم، قیام برای خد، عدالت خواهی، باطل ستیزی، جهاد در راه خدا و ده ها فضیلت دیگر را در بالاترین س طح آن می توان تماشا کرد و از همین رو موضوع پژوهش این شماره مجله را برای مقطع راهنمایی و دبیرستان (درس هایی از عاشورا) قرار دادیم تا پژوهش گران جوان با نوشتن مقالات سودمند خود گامی دیگر در بهتر شناختن و شناساندن بیشتر فرهنگ عاشورا بردارند.

محورهای بحث

1. درس های عقیدتی (توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد) در سخن و عمل امام حسین(ع) و یارانش.

2. درس های اخلاقی در مکتب عاشورا.

3. درس احیای سنت و امر به معروف و نهی از منکر در عاشورا.

4. درس عدالت خواهی و ظلم ستیزی در عاشورا.

5. درس غیرت و آزادگی.

گفتنی است که هریک از محورهای فوق خود می تواند به بخش های جزئی تر تقسیم و موضوع مقاله واقع شود.

منابع تحقیق

1. حماسه حسینی، استاد شهید مطهری.

2. موسوعة کلمات الامام الحسین(ع).

3. پیام های عاشور، جواد محدثی.

4. عبرت های عاشور، سید احمد خاتمی.

5. درسی که حسین(ع) به انسان ها آموخت، دکتر هاشمی نژاد.

6. زندگانی امام حسین(ع) دکتر سید جعفر شهیدی.

7. زندگانی امام(ع)، سیّد هاشم رسولی محلاتی.

8. پرتوی از عظمت امام حسین(ع)، آیت اللّه صافی گلپایگانی.

9. پیام های عاشور، محمد دشتی.

10. سخنان حسین بن علی(ع)، محمدصادق نجمی.

پی نوشت ها:

1ـ انعام(6) آیه 162.

2ـ بقره(2) آیه 207.

3ـ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص321.

4ـ همان، ص377.

5 ـ همان، ص378.

6 ـ همان، ص395.

7ـ همان، ص414.

8 ـ همان، ص398.

9ـ همان، ص461.

10ـ همان، ص509 و سخنان حسین بن علی(ع)، محمدصادق نجمی، ص299.

11ـ اشاره به حدیث معروف (بعثت لاتمم مکارم الاخلاق).

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 3:18 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 39

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5823173
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی