به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 فساد عملی پدر و مادر از هر چیز بیشتر در اطفال سرایت کند. چه بسا که یک طفل، که عملاً در خدمت پدر و مادر بد تربیت شد، تا آخر عمر با مجاهدت و زحمت مربیان اصلاح نشود.

 
خبرگزاری فارس: سبزه زار سعادت یا شوره زار هلاکت؟

 

از این روابط اشاره دارد. قرآن کریم در بیانی لطیف و زیبا بانوان جامعه را در نقش همسر به کشتزار تشبیه می کند و می فرماید: «نِساوُکمْ حرْثُ لکمْ فأْتُوا حرْثکمْ أنى شِئْتُمْ و قدمُوا لِأنْفُسِکمْ و اتقُوا الله و اعْلمُوا أنکمْ مُلاقُوهُ و بشرِ الْمُوْمِنین» (بقره: 223) در این آیه شریفه جدای از بیان احکام و مسائل شرعی که پیرامون آمیزش زوجین وجود دارد، به جایگاه و اهمیت زنان در تربیت و سرنوشت فرزندان به نحو دقیقی اشاره می کند.

در این نوشتار با مراجعه به تفاسیر و نیز سخنان حضرت امام خمینی(ره) شرحی مختصر از این آیه ارائه می شود.«حرث در لغت به معنی کشت و زرع است و به معنی محل زرع یعنی کشتزار نیز استعمال می شود، چنانچه در اینجا آمده است. تشبیه نساء به کشتزار به واسطه این است که زن محل قرار گرفتن نطفه است و نطفه به منزله بذر است که در رحم زن کشت می شود و فرزند حاصل این بذر است. (تفسیر اطیب البیان) البته ممکن است این تشبیه برای برخی سنگین بوده و موجب تکدر خاطر آنها شود که چگونه خداوند نیمی از افراد بشر را این گونه تشبیه کرده است؟ اما با اندکی تأمل درمی یابیم خداوند در این آیه به ضرورت وجود زن در جامعه نه برای اطفای شهوت مرد که برای ادامه حیات نسل بشر تأکید کرده است).

تفسیر الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، نقل به مضمون ) خداوند با بیان این تشبیه ما را به این نکته توجه می دهد که «همان طور که کشتزار برای بقای بذر لازم است و اگر نباشد بذرها به کلی نابود می شود و دیگر غذایی برای حفظ حیات و ابقای آن نمی ماند، همچنین است که اگر زنان نباشند نوع انسانی دوام نمی یابد و نسلش قطع می شود، آری خدای سبحان تکون و پدید آمدن انسان و به صورت انسان در آمدن ماده را تنها در رحم مادران قرار داده و از سوی دیگر طبیعت مردان را طوری قرار داده که متمایل و منعطف به سوی زنان است.

با اینکه مقداری از آن ماده اصلی در خود مردان هم وجود دارد و در نتیجه میان دو دسته از انسان ها مودت و رحمت قرار داده و چون چنین بوده قطعاً غرض از پدید آوردن این جذبه و کشش، پدید آوردن وسیله ای بوده برای بقای نوع.» )تفسیر المیزان) البته در این مهم «چنانکه می دانیم پدر و مادر هر دو در ایجاد سلول تخم موثرند، منتهی پس از تشکیل آن، تنها مادر است که در رشد و نمو کودک نقش اصلی را بازی می کند.

بنابراین می توان نتیجه گرفت که وظیفه مادر در پروراندن جنین به مراتب از پدر مهم تر است.» (تفسیر انوار درخشان) چنانچه بسیار در روایات به این معنا اشاره شده است، از جمله از رسول خدا(ص) منقول است: «تخیروا لنطفکم فأنکحوا الأکفاء و أنکحوا لیهم»؛ برای نطفه های خود محل مناسب انتخاب کنید و از اشخاص هم شأن خود زن بگیرید و به آنها زن بدهید. (نهج الفصاحه، ص 381) از این جهت برای انتخاب همسر باید دقت مضاعفی داشت، چرا که همسر علاوه بر اینکه به عنوان مونس و همدم برای زندگی برگزیده می شود، مادر یا پدر فرزندان آینده نیز انتخاب می شود.

حضرت امام خمینی(ره) توجه به این مقوله را یکی از ویژگی های منحصر به فرد مکتب اسلام و موجب برتری این دین بر سایر مکاتب می داند که برای انسان سازی آمده است و برای این امر خطیر برنامه دارد و این برنامه حتی پیش از ولادت او آغاز می شود و به همه جوانب انسان از جسم و روح نظر افکنده است؛ «اسلام مکتب انسان سازی است. اگر یک کسی مکتب اسلام را آن طوری که هست در خودش پیاده کرد محال است که خطا بکند، ... عمداً؛ ...

ما یک همچو مکتبی می خواهیم که انسان ها را از اول که دارد بار می آورد، رو به رشد کمال انسانی دارد می برد. شما ملاحظه کنید در عالم یک همچو مکتبی پیدا می کنید که برای درست کردن یک انسان از قبل از اینکه پدر و مادرش ازدواج بکنند فعالیت بکند، دستور بدهد؟... اسلام قبل از اینکه ازدواج بشود بین دو نفر، به او می گوید چه جور آدمی انتخاب کن؛ به او می گوید چه جور شوهری انتخاب کن. چرا؟ برای اینکه این شوهر و زن مبدأ یک فرد است یا فردها، اسلام می خواهد این فرد را که به جامعه می خواهد تحویل بدهد صالح تحویل بدهد.

قبل از اینکه اینها ازدواج کنند زن چه جور باید باشد، شوهر چه جور باید باشد، اخلاقش چه باشد، اعمالش چه باشد، او اخلاقش چه باشد، اعمالش؛ در چه خانواده ای تربیت شده باشد. ... اسلام انسان می خواهد درست کند و از قبل از اینکه ازدواج بشود شروع کرده است؛ از آنجا شروع کرده است، دستور داده است که چه کن، چه کن، چه کن؛ (صحیفه امام 5: 327) امام(ره) در تشریح رابطه صلاح و فساد یک فرد با والدینش در تحلیلی عالمانه بیان می دارند: «فساد عملی پدر و مادر از هر چیز بیشتر در اطفال سرایت کند. چه بسا که یک طفل، که عملاً در خدمت پدر و مادر بد تربیت شد، تا آخر عمر با مجاهدت و زحمت مربیان اصلاح نشود.

حسن تربیت و صلاح پدر و مادر از توفیقات قهریه و سعادات غیر اختیاریه ای است که نصیب طفل گاهی می شود؛ چنانچه فساد و سوء تربیت آنها نیز، از شقاوات و سوء اتفاقات قهریه ای است که بی اختیار نصیب انسان شود؛ چنانچه مراحل سابقی بر این مرحله نیز است که ممکن است در آن مراحل، بذر سعادت انسان و شقاوت آن کشته شود؛ چون اختیار زن صالح خوب خوش اخلاق سعید و اختیار غذاهای مناسب حلال، در قبل از حمل. (

شرح حدیث جنود عقل و جهل: 156) البته در این میان نقش مادران و زنان چنانچه اشاره شد سرنوشت سازتر است، چنانچه حضرت امام(ره) تأکید می کنند: «از دامن زن مرد به معراج می رود.» (صحیفه امام 7: 342) و اینکه «نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است؛ برای اینکه بانوان علاوه بر اینکه خودشان یک قشر فعال در همه ابعاد هستند، قشرهای فعال را در دامن خودشان تربیت می کنند. خدمت مادر به جامعه از خدمت معلم بالاتر است و از خدمت همه کس بالاتر است و این امری است که انبیا می خواستند.» (همان 14: 198)

اهمیت نقش مادر با توجه به آیات و روایات به دلیل این است که «حملتْهُ أُمهُ کرْهاً و و وضعتْهُ کرْهـاً و حمْلُهُ و فِصالُهُ ثلاثُون شـهْرا» (احقاف: 15) نزدیک به سی ماه از آغاز دوران حمل تا پایان شیردهی کودک از عصاره جان و جسم مادر تغذیه می کند و مادر همچون زمینی این بذر و سپس نهال نوپا را در اختیار دارد و اعمال و سکنات او بی تردید بر جان فرزند اثر خواهد گذاشت. حال اگر مادر نیکوسرشت و خوش اخلاق و طاهر باشد کودک نیز از این فضایل بهره می برد و اگر بر عکس مادری بدطینت و ناپاک او را پرورش دهد کودک بینوا سرنوشتی شوم در اختیارش خواهد بود مگر آنکه تقدیر خدا چیز دیگری باشد.

خداوند متعال می فرماید: «و الْبـلـدُ الطیبُ یخْرُجُ نباتُهُ بِإِذْنِ ربهِ و الذى خبُث لا یخْـرُجُ إِلا نکـداً کذلِـک نُصرفُ الْآیـاتِ لِقـوْمٍ یشْکرُون» (اعراف: 58) و زمین پاک است که گیاهش به اذن پروردگارش بیرون می آید و زمینی که ناپاک است، جز گیاهی اندک و بی سود از آن بیرون نمی آید، این گونه نشانه ها را برای گروهی که سپاسگزارند - به صورت های گوناگون- بیان می کنیم. در طول تاریخ این امر به روشنی قابل بیان است.

اگر از عصمت کبری که ام الائمه است صرف نظر کنیم، زنانی بوده اند که از دامان آنها انسان های بزرگی پا به عرصه جهان گذاشته اند که موجب برکات فراوان برای بشریت شده اند و مانند مادر سیدرضی و سیدمرتضی که داستان شان مشهور است و از آن سو زنی بدسیرت مانند مرجانه پسری مانند ابن زیاد را می زاید که شر و نحوستش دامن گیر انسان ها است.

در ادامه آیه مورد بحث جمله «فأْتُـوا حرْثکـمْ انى شئتـم و قدمُـوا لِأنْفُـسِکمْ» را نیز بسیاری از مفسرا،ن به اولاد تفسیر کرده اند چنانچه مرحوم طالقانی می نویسد: «مومن بصیر، باید مانند کشاورز عاقبت اندیش، ناظر به آینده باشد و هر چه بیشتر از کشت خود برای زندگی آینده اش بهره و توشه بردارد و نباید شکوفه ها و سبزه ها و لذات گذرا، چشم و دلش را برباید و از اندیشه در تربیت و ذخیره بذر چشم بپوشد. باید بذرهایی تقدیم نمایند که وارث عقاید و اخلاق عالیه و جهاد اسلامی باشند تا بهره و سود آن عاید دنیا و آخرت همه باشد. مومنین، در این امر حیاتی و همه امور باید دارای چنین بینش و نظری باشند. (پرتوی از قرآن 2: 136)

چنین بینشی هنگامی حاصل می شود که افراد خداترس بوده و یاد خدا همواره در قلب شان باشد، از این رو در پایان آیه بیان می دارد: «و اتقُوا الله و اعْلمُوا أنکمْ مُلاقُوهُ و بشرِ الْمُوْمِنین»

مهدى عامرى

منبع: صبح صادق

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1391  - 8:54 PM

 پروردگارا! این عزت برای من بس است که بنده تو باشم و بالاترین افتخار برای من آن است که تو پروردگار من باشی. تو همان گونه‌ای که دوست دارم. پس مرا آن طوری که دوست داری، قرار ده!»

 
خبرگزاری فارس: هفت گفتار از امام هادی (علیه السلام)

 

 

طلیعه

حضرت امام علی النقی علیه‌السلام در نیمه دوم ماه ذی الحجه، سال 212 ق در اطراف مدینه و در منطقه «صریا» چشم به جهان گشود. پدر گرامی‌اش حضرت جواد علیه‌السلام و مادر ارجمندش سمانه مغربیه از بانوان با فضیلت تاریخ می‌باشد. مشهورترین القاب آن گرامی نجیب، مرتضی، هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیب، متوکل و عسکری است و در برخی منابع «ابوالحسن الثالث» و «فقیه عسکری» نیز گفته‌اند.

آن بزرگوار در سال 220 و در هشت سالگی به مقام خطیر امامت نائل گردید و به مدت 33 سال رهبری اهل ایمان را عهده‌دار بود. امام هادی علیه‌السلام دوران امامت خویش را با خلفاء ستمگر عباسی همچون معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز سپری کرد.

 

عظمت باری تعالی

شناخت وجود خداوند و اوصاف جلال و جمال باری تعالی در حد شایستگی هر انسانی، به غیر از طریق اهل بیت: امری ناممکن است؛ گرچه هر کسی نسبت به فراخور استعدادش خداوند را می‌شناسد و به او ایمان می‌آورد؛ اما بیان عظمت حق از زبان اهل بیت: جلوه‌ای دیگر دارد و آنان کامل‌ترین و مطمئن‌ترین منبع وحی و سرچشمه توحیدند.

امام هادی علیه‌السلام در تبیین صفات خداوند می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُوصَفُ إِلَّا به ما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَنَّی یُوصَفُ الَّذِی تَعْجِزُ الْحَوَاسُّ أَنْ تُدْرِکَهُ وَ الاْءَوْهَامُ أَنْ تَنَالَهُ وَ الْخَطَرَاتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الاْءَبْصَارُ عَنِ الاْءِحَاطَةِ بِهِ نَأَی فِی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَأْیِهِ کَیَّفَ الْکَیْفَ به غیرِ أَنْ یُقَالَ کَیْفَ وَ أَیَّنَ الاْءَیْنَ بِلَا أَنْ یُقَالَ أَیْنَ هُوَ مُنْقَطِعُ الْکَیْفِیَّةِ وَ الاْءَیْنِیَّةِ الْوَاحِدُ الاْءَحَدُ جَلَّ جَلَالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ؛(1) خداوند متعال توصیف نشود، جز بدانچه خود وصف کرده است و چگونه توصیف می‌شود آن وجودی که حواس مخلوقات از درکش ناتوان است و اوهام و خیالات به آن نمی‌رسند و تصور و اندیشه‌ها به حقیقتش آگاه نمی‌گردند و در افق نگاه چشم‌ها نگنجد! او با همه نزدیکی دور است و با همه دوری‌اش نزدیک. چگونگی را پدید آورد و خودش چگونه نیست. مکان را آفرید، ولی خود مکانی ندارد و از چگونگی و مکان داشتن جداست. یگانه است و بی‌همتا. با شکوه است و نام‌ها و اسمائش همه مقدس‌اند و پاک.»

سعدی در بوستان در توضیح این معنا سروده است:

جهان متفق بر الهیتش                                                                  فرو مانده از کنه ماهیتش

نه ادراک بر کنه ذاتش رسد                                                              نه فکرت به غور صفاتش رسد

بشر ماورای جلالش نیافت                                                              بصر منتهای جمالش نیافت

نه هر جای مرکب توان تاختن                                                           که جاها سپر باید انداختن

نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم                                                           نه در ذیل وصفش رسد دست فهم

در این بحر جز مرد داعی نرفت                                                         گمان شد که دنبال راعی نرفت

چه شب‌ها نشستم در این سیر گم                                                  که دهشت گرفت آستینم که قُم

 

شکوه بندگی

از منظر فرهنگ متعالی توحید، عبودیت و بندگی حضرت حق تعالی است که بالاتر از آن مقامی برای مخلوق متصور نیست:

بلندی بایدت افکندگی کن                                                               خدا را باش و کار بندگی کن

امام دهم علیه‌السلام در تبیین مقام بندگی می‌فرماید:

«مَنِ اتَّقَی اللَّهَ یُتَّقَی وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یُطَاعُ وَ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ یُبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَلْیَیْقِنْ أَنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِین؛(2) هر که از نافرمانی خدا بپرهیزد، [مردم] از نافرمانی او پرهیز کنند و هر کس خدا را اطاعت کند، [دیگران] از او اطاعت می‌کنند و کسی که از دستورات خالق فرمان برد، هیچ باکی از خشم مخلوقین نخواهد داشت و هر کس خالق را به خشم آورد، او باید بداند که از خشم مردم در امان نخواهد بود.»

گرت این بندگی تمام شود                                                         چرخ و انجم ترا غلام شود

مقام عبودیت و بندگی آن چنان اهمیت دارد که امیر مؤمنان علی علیه‌السلام در این زمینه به بندگی خود در برابر خداوند متعال افتخار می‌کرد و می‌فرمود: «إِلَهِی کَفَی بِی عِزّا أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْدا وَ کَفَی بِی فَخْرا أَنْ تَکُونَ لِی رَبّا أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کَمَا تُحِبُّ؛(3) پروردگارا! این عزت برای من بس است که بنده تو باشم و بالاترین افتخار برای من آن است که تو پروردگار من باشی. تو همان گونه‌ای که دوست دارم. پس مرا آن طوری که دوست داری، قرار ده!»

 

ریشه‌ها و نتایج تکبر

در سیره تربیتی امام هادی علیه‌السلام برای تربیت نفوس و زدودن صفات ناپسند از وجود آدمی به زمینه‌ها و ریشه‌های خودپسندی اشاره شده است. آن حضرت می‌فرماید: «مَنْ اَمِنَ مَکْرَ اللَّهِ وَ أَلِیمَ أَخْذِهِ تَکَبَّرَ حَتَّی یَحِلَّ بِهِ قَضَاوُهُ وَ نَافِذُ أَمْرِهِ وَ مَنْ کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ هَانَتْ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَلَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ؛(4) هر کس از مکر و مؤاخذه دردناک خداوند، خود را در امان احساس کند، تکبر می‌ورزد تا اینکه با قضا و تقدیر خداوند مواجه گردد؛ اما انسانی که بر دلیل روشنی از پروردگارش دست یافته است، مصیبتهای دنیا بر او سخت نخواهد بود؛ گرچه قطعه قطعه شده و جاجزاء بدنشج پراکنده شود.»

طبق این رهنمودِ ارزشمند، هر شخصی در راه رسیدن به تکامل و مقام والای انسانیت لازم است که هرگز از وجود خداوند متعال و محاسبه و مؤاخذه‌اش غفلت نکند. غفلت از خداوند و روز معاد، انسان را به انواع مفاسد دچار می‌کند و در حقیقت از خدا فراموشی به خود فراموشی تنزل یافته، هدف خود را در زندگی گم می‌کند.چنین فرد غافلی از خود هرگز نمی‌پرسد که:

از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود                                                     به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم

اما اگر انسان خود را در پرتو نور الهی قرار دهد و از نسیم رحمت حق بهره‌ور گردد، هرگز در مقابل حوادث و مصائب دنیوی مغلوب نمی‌گردد؛ چرا که به پشتوانه‌ای قوی همچون نیروی حق تکیه زده و در حصاری محکم پناه گرفته است. بنابراین، ریشه مهم لغزش‌ها، خطاها و آلوده شدن به صفات ناپسند، همان غفلت از خداوند و خود فراموشی است که اشخاص را از رسیدن به اهداف والای انسانی باز می‌دارد. 

امام دهم علیه‌السلام در روایتی دیگر به عواقب زیانبار صفت ناپسند تکبر اشاره کرده و در این مورد هشدار داده و فرموده است: «مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَیْهِ؛(5) هر کس از خود راضی باشد، غضب کنندگان بر او بسیار خواهند شد.»

صفت تکبر انسان را نه تنها در معرض خشم مردم، بلکه مورد غضب خداوند نیز قرار می‌دهد که در قرآن فرمود: «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ»؛(6) «خداوند گردنکشان [و متکبران] را دوست ندارد.»عذاب جهنم و محرومیت از الطاف الهی از دیگر رهاوردهای تکبر است.خویشتن را بزرگ می‌بینی؟ راست گفتند یک دو بیند لوچ.

در روایت آمده است که روزی حضرت سلیمان بن داود8 امر کرد که تمام پرندگان و انس و جن به همراه او بیرون آمده، در بساط شگفت انگیز سلیمان علیه‌السلام جای گیرند. دویست هزار نفر از بنی آدم و دویست هزار نفر از جنیان با او بودند. بساط او به قدری بلند شد که صدای تسبیح ملائکه را در آسمان‌ها شنید. سپس بساط او آن قدر پایین آمد که کف پایش به دریا رسید. در آن حال، ندایی آسمانی به اصحاب سلیمان علیه‌السلام گفت: اگر در دل فرمانروای شما (سلیمان علیه‌السلام) ذره‌ای تکبر بود، بیشتر از آنچه بلند کرده‌اند، او را به زمین فرو می‌بردند.(7)

ز خاک آفریدت خداوند پاک                                                          پس ای بنده افتادگی کن چو خاک

تواضع سر رفعت افرازدت                                                            تکبر به خاک اندر اندازدت

 

ارزش علم و دانش

کسب علم و دانش از مهم‌ترین شیوه‌های رسیدن به قله کمال است و انسان بدون علم ره به جایی نمی‌برد. امام دهم علیه‌السلام بر این باور بود که برای نیل به مقاصد عالی انسانی لازم است که افراد به دنبال دانش و معرفت باشند؛ چرا که بدون آگاهی هیچ رهروی به مقصد نرسد.

آن رهبر فرزانه در گفتاری ارزشمند می‌فرماید: «إِنَّ الْعَالِمَ وَ الْمُتَعَلِّمَ شَرِیکَانِ فِی الرُّشْدِ؛(8) دانشمند و دانشجو هر دو در رشد و هدایت شریک‌اند.» اگر علماء و متفکران جامعه تلاش نکنند و عموم مردم نیز به دنبال آموزش نباشند، سطح افکار مردم رشد نمی‌یابد و پیشرفت صورت نمی‌گیرد.

شرف و قیمت و قدر تو به فضل هنر و است                                نه به دیدار و به دینار و به سود و به زیان

اساسا برای تهذیب نفس و پیمودن راه کمال، علماء اخلاق، معرفت و کسب آگاهی را از عوامل مؤثر در روح و روان آدمی می‌دانند. آری، دانش انسان را به خطرات راه آگاه می‌کند و عظمت و عزت خداوندی را به یاد می‌آورد و انسان شایسته هر قدر علم و دانشش بالاتر باشد، تواضع و صفات حمیده در وجودش بیشتر شکوفا می‌گردد. انسان کمال خواه با معرفت به ناتوانی و مقام پایین خود و اطلاع از عظمت حق و شکوه و جلال کبریایی‌اش در راه رشد و تهذیب گام برمی‌دارد.

امام هادی علیه‌السلام ارزش دانشمندان را بالاتر از خود علم و دانش می‌دانست و می‌فرمود: «أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُهُ؛(9) دانشمند از دانش برتر است.» البته علم و دانش بعد از غلبه صفات زشت و فساد افراد تأثیرگذاری اندکی دارد؛ چنان که حضرت علی النقی علیه‌السلام فرمود: «اَلْحِکْمَةُ لَا تَنْجَعُ فِی الطِّبَاعِ الْفَاسِدَةِ؛(10) حکمت در طبیعتهای فاسد سودی نمی‌بخشد.»

 

موقعیت ممتاز مکانهای مقدس

در بینش توحیدی اسلام، انسان هر لحظه و در هر زمان و مکان در محضر خداست؛ اما خداوند متعال برای تقرب بیشتر بندگانش و برای آسایش و آرامش آنان، زمان‌ها و مکانهایی را معین کرده است که ویژگی خاصی دارند. امام علی النقی علیه‌السلام با اشاره به موقعیت ممتاز اماکن مقدس فرمود:

«اِنَّ لِلَّهِ بُقَاعا یُحِبُّ اَنْ یُدْعَی فِیهَا فَیَسْتَجِیبُ لِمَنْ دَعَاهُ وَ الْحَیْرُ مِنْهَا؛(11) خداوند مکانهای مقدسی دارد که دعا در آن جاها را دوست می‌دارد. پس هر کس در آن مکان‌ها او را بخواند، اجابتش می‌کند و حائر حسینی علیه‌السلام یکی از آن‌هاست.»

پیشوای دهم در این سخن، نکات مهمی را مورد توجه قرار داده و به مشتاقان فرهنگ اهل بیت علیهم‌السلام گوشزد کرده است: نخست به ارزش این مکانهای شریف پرداخته و آن‌ها را بقعه‌های خدایی نامیده، سپس اهمیت دعا و استجابت آن را در این مکان‌ها مورد تأکید قرار داده و در آخر، مزار دلربای حضرت سید الشهداء علیه‌السلام ، را از مصادیق بارز بقاع الهی و محل استجابت دعای بندگان شمرده است.

امام هادی علیه‌السلام در کلام دیگری عظمت بارگاه امام حسین علیه‌السلام را این گونه بیان می‌کند: «هر کس از منزل خود به قصد زیارت بارگاه حضرت حسین علیه‌السلام حرکت کند و به نزد فرات برسد و در آنجا غسل کند، از رستگاران نوشته می‌شود و هر گاه به امام حسین علیه‌السلام سلام کند، از سعادتمندان محسوب می‌گردد و اگر از نماز زیارت فارغ شد، فرشته‌ای از سوی خداوند متعال به او می‌گوید: رسول خدا9 به تو سلام می‌رساند و می‌گوید: تمام گناهانت بخشوده شد، اعمال را از نو شروع کن!»(12)

 

روزگار ناسازگار

گاهی این نکته به ذهن می‌آید که آیا واقعا برخی زمان‌ها، مکان‌ها و یا عوامل و حوادث طبیعی در زندگی انسان دخالت دارند؟ آیا بدی و خوبی و شوم بودن را می‌توان به روزها و روزگاران نسبت داد؟ امام هادی علیه‌السلام پاسخ این پرسش را به یکی از یارانش توضیح داد.

حسن به مسعود می‌گوید: به محضر مولایم حضرت ابوالحسن الهادی علیه‌السلام رسیدم. در آن روز چند حادثه ناگوار و تلخ برایم رخ داده بود؛ انگشتم زخمی شده و شانه‌ام در اثر تصادف با اسب سواری صدمه دیده و در یک نزاع غیر مترقبه لباسهایم پاره شده بود. به این خاطر، با ناراحتی تمام در حضور آن گرامی گفتم: عجب روز شومی برایم بود! خدا شرّ این روز را از من باز دارد! امام هادی علیه‌السلام فرمود: «یَا حَسَنُ هَذَا وَ أَنْتَ تَغْشَانَا تَرْمِی بِذَنْبِکَ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ؛ ای حسن! این [چه سخنی است که می‌گویی] با اینکه تو با ما هستی، گناهت را به گردن بی‌گناهی می‌اندازی! [روزگار چه گناهی دارد!]»

حسن بن مسعود می‌گوید: با شنیدن سخن امام علیه‌السلام به خود آمدم و به اشتباهم پی بردم. گفتم: آقای من! اشتباه کردم و از خداوند طلب بخشش دارم. امام فرمود: ای حسن! روزها چه گناهی دارند که شما هر وقت به خاطر خطاها و اعمال نادرست خود مجازات می‌شوید، به ایام بدبین می‌شوید و به روز بد و بیراه می‌گویید! حسن گفت: ای پسر رسول خدا!، برای همیشه توبه می‌کنم و دیگر عکس العمل رفتارهایم را به روزگار نسبت نمی‌دهم. امام در ادامه فرمود: «یَا حَسَنُ اِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُثِیبُ وَ الْمُعَاقِبُ وَ الْمُجَازِی بِالاْءَعْمَالِ عَاجِلاً وَ آجِلاً؛ای حسن! به طور یقین خداوند متعال پاداش می‌دهد و عقاب می‌کند و در مقابل رفتارها در دنیا و آخرت مجازات می‌کند.»(13)

 

شیوه حفظ دوستان

از منظر امام دهم علیه‌السلام یکی از ویژگیهای اولیاء خدا و انسانهای صالح عفو و گذشت و پذیرش عذر دیگران است. ایوب بن نوح می‌گوید: آن حضرت طی نامه‌ای به یکی از یاران ما که موجب ناراحتی شخصی شده بود، توصیه کرد که برو از فلانی عذر خواهی کن و بگو: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ به عبدٍ خَیْرا إِذَا عُوتِبَ قَبِلَ؛(14) اگر خداوند خیر بنده‌ای را بخواهد، [او را حالتی عطا می‌کند که[ هرگاه از او عذر خواسته شد، می‌پذیرد.» تو نیز عذر ما را بپذیر!

برای پاسداری از حریم دوستان نیک نباید در باره آنان سخت‌گیری کرد، بلکه باید در موارد لغزش و خطایشان عفو و گذشت پیشه کرد و عذرشان را پذیرفت؛ زیرا اگر به بهانه‌های ساده، انسان دوستان خود را طرد کند و از خود دور سازد، به مرور زمان غریب و تنها خواهد ماند و مخالفانش افزایش می‌یابند؛ در حالی که دوستان خوب بازوی نیرومندی در زندگی افراد به شمار می‌آیند. لقمان حکیم به فرزندش سفارش می‌کرد که: «یَا بُنَیَّ اتَّخِذْ أَلْفَ صَدِیقٍ وَ أَلْفٌ قَلِیلٌ وَ لَا تَتَّخِذْ عَدُوّا وَاحِدا وَ الْوَاحِدُ کَثِیرٌ؛(15) فرزندم هزار دوست بگیر و البته هزار کم است و یک دشمن برای خودت درست نکن که یکی هم زیاد است.»

بنابراین، برای رسیدن به سعادت و توفیق در زندگی، انسان باید از دوستان خوب محافظت کند و با اختلاف کوچک و جزئی و لغزشهای ساده نباید آنان را از دست بدهد، بلکه شیوه اهل بیت علیهم‌السلام را در نظر بگیرد و از گناهانشان بگذرد. اگر عذر خواهی کردند، بپذیرد و عفو و گذشت پیشه کند. سعدی گفته:

با مردم سهل‌گوی دشوار مگوی                                                با آن که درِ صلح زند جنگ مجوی

پی نوشت ها :

1. تحف العقول، ص 482؛ الکافی، ج 1، ص 138.

2. تحف العقول، ص 482.

3. بحارالانوار، ج 74، ص 402.

4. تحف العقول، ص 483.

5. بحارالانوار، ج 69، ص 316.

6. نحل / 23.

7. معراج السعاده، ص 270؛ محجة البیضاء، ج 6، ص 213.

8. کشف الغمه، ج 2، ص 386.

9. اعلام الدین، ص 311.

10. همان.

11. تحف العقول، ص 482.

12. کامل الزیارات، ص344.

13. بحارالانوار، ج 56، ص 2.

14. مستدرک الوسائل، ج 8، ص 329.

15. وسائل الشیعه، ج12، ص 16.

عبدالکریم تبریزی

منبع:دوماهنامه مبلغان، شماره 74

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1391  - 8:53 PM

 نعمت‏هاى معنوى، چون نعمت اسلام، تشیع، ولایت اهل‏بیت، معرفت خدا، معرفت اهل‏بیت و امام حسین و امام زمان علیهم‏السلام بسیار باارزش‏تر از نعمت‏هاى مادى هستند. با هیچ مقیاسى قابل سنجش و ارزش‏گذارى نیستند.

 
خبرگزاری فارس: ضرورت شکرگزارى از نعمت‏هاى معنوى

 

 

چکیده

شکرگزارى در برابر برکات و نعمت‏هاى مستمر و مداوم الهى، ضرورت و حداقل شرط بندگى الهى است. ما انسان‏ها در برابر بسیارى از نعمت‏هاى الهى ناسپاسیم و حتى به بسیارى از این نعمت‏هاى الهى توجه نداریم. اگر اندکى تأمّل کنیم و نیک بنگریم، در برابر نعمت‏هاى بیکران الهى ناتوان از شکرگزارى هستیم. اشکال ما این است که با بهره‏مندى از هر نعمتى، از سایر نعمت‏هاى الهى غافل مى‏شویم. شایسته است با تمرین و آموزش‏هاى دینى و معنوى درصدد اصلاح این نقیصه برآییم. از سوى دیگر، اغلب شکرگزارى ما از نعمت‏هاى مادى الهى است و غالبا از وجود نعمت‏هاى معنوى غافلیم و هرگز توان شکرگزارى در برابر آنها را نداریم. این نوشتار به تفصیل به این موضوع مى‏پردازد.

کلیدواژه‏ها: شکرگزارى، نعمت‏هاى مادى، نعمت‏هاى معنوى، ریزش نعمت‏ها، نعمت‏هاى الهى.

 

موانع شکرگزارى در کلام امام سجاد علیه‏السلام

در بررسى مناجات شاکرین، درباره اهمیت و ضرورت سپاسگزارى از خداوند سخن گفتیم. چنان‏که اشاره شد، شکر نعمت امرى فطرى است. وقتى نعمتى در اختیار انسان قرار مى‏گیرد و انسان بدان توجه مى‏یابد، فطرتا درصدد شکر آن نعمت و سپاسگزارى از منعم برمى‏آید. البته باید در نظر داشت که توان شکرگزارى از همه نعمت‏هاى خدا در ما فراهم نیست. بى‏کرانگى نعمت‏هاى الهى موجب گردیده که فرصت شکرگزارى همه آنها براى ما میسور نگردد. شرایط زندگى هم، چنین مجالى را به ما نمى‏دهد.

گذشته از آن، موانعى ما را از شکر نعمت‏هاى خداوند باز مى‏دارد و براى اینکه توفیق شکرگزارى در ما پدید آید، باید آن موانع را بشناسیم و در حد توان درصدد رفع آنها بکوشیم. در این‏باره امام سجاد علیه‏السلام در فراز اول مناجات شاکرین مى‏فرمایند: «اِلهى اَذْهَلَنى عَنْ اِقامَةِ شُکرِک تَتابُعُ طَوْلِک، وَاَعْجَزَنى عَنْ اِحْصآءِ ثَنآئِکفَیضُ فَضْلِک، وَشَغَلَنى عَنْ ذِکرِ مَحامِدِک تَرادُفُ عَوآئِدِک، وَاَعْیانى عَنْ نَشْرِ عَوارِفِک تَوالى اَیادیک، وَهذا مَقامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النَّعْمآءِ وَقابَلَها بِالتَّقْصیرِ وَشَهِدَ عَلى نَفْسِهِ بِالْإِهْمالِ وَالتَّضْییعِ»؛ خدایا، بخشش پى‏درپى تو مرا از انجام وظیفه شکرگزارى غافل ساخت و ریزش مدام فضلت مرا از شمارش ستایشت عاجز گردانید و عطاى پیوسته‏ات مرا از ذکر اوصاف ستودنى جمالت بازداشته و مرحمت‏هاى پیاپى‏ات مرا از نشر و بیان ستودگى‏هایت ناتوان ساخته است. اینْ مقام کسى است که به نعمت‏هاى بى‏شمار تو معترف است و به ناسپاسى و کوتاهى در شکرگزارى از آنها پرداخته است. بر خود گواهى مى‏دهد که به اهمال و تضییع نعمت‏هایت پرداخته است.

 

1. ریزش مدام نعمت‏ها و برکات

حضرت سجاد علیه‏السلام اولین عامل غفلت از شکرگزارى از نعمت‏هاى خدا را، ریزش مدام نعمت‏هاى الهى معرفى مى‏کنند؛ یعنى وقتى انسان در معرض بهره‏مندى از نعمت‏هاى خدا قرار گرفت و آن نعمت‏ها او را به خود جلب کرد و درصدد رفع نیازمندى‏هاى خود برآمد، توجه او از خالق نعمت‏ها منصرف گشته و به تأمین نیازها و لذت بردن از نعمت‏هایى که در اختیار او قرار گرفته معطوف مى‏گردد. اکنون که بنده درباره شکرگزارى از نعمت‏هاى خداوند سخن مى‏گویم و به تناسب موضوع بحث، به پاره‏اى از نعمت‏هاى خداوند توجه مى‏یابم که چه بسا در شرایط دیگر از آنها غافل بودم. یکى از آن نعمت‏ها این مکانى است که در آن از معارف الهى سخن مى‏گوییم. همچنین این مجلس و محضر شما عزیزان، نعمت خداست.

همچنین آنچه ما از اساتیدمان فرا گرفته‏ایم و نیز آنچه از آیات و روایات و کتاب‏هاى علما فرا گرفته‏ایم، نعمت‏هاى بزرگ خدا هستند. وسایل صوتى که صداى مرا به گوش شما مى‏رساند نیز نعمت خداست. همچنین فکر، حافظه و زبانى که با آن سخن مى‏گویم، نعمت‏هاى خدا هستند که ما اغلب از آنها غافل هستیم و توجهى به آنها نداریم. در نتیجه، درصدد شکرگزارى از آنها برنمى‏آییم. بى‏تردید آن بخش از نعمت‏ها که جاذبه قوى دارند بیشتر انسان را از توجه به خداوند و تشکر از او غافل مى‏سازند.

مثلاً، انسان گرسنه وقتى غذاى لذیذ در اختیار او قرار مى‏گیرد، چنان با ولع و حرص به خوردن آن غذا مى‏پردازد که فراموش مى‏کند، آن غذا نعمت خداست و باید شکر آن را به جا آورد و صرفا درصدد تأمین غریزه و نیاز گرسنگى خود برمى‏آید. یا آن‏گاه که غریزه شهوت بر انسان غالب مى‏گردد و درصدد ارضاى آن برمى‏آید، فراموش مى‏کند که آن غریزه و وسایل ارضاى آن، نعمت خداست. به علاوه از سایر نعمت‏هاى الهى نیز غافل مى‏گردد و صرفا در پى نیاز جنسى خود برمى‏آید. چه‏بسا در آن حال، از استفاده صحیح و مشروع از آن غریزه نیز غافل گردد و درصدد استفاده حرام و نامشروع از آن نعمت خدا برآید. نعمت خدا را به نقمت و ننگ و عار تبدیل سازد.

     پس یکى از عوامل اساسى که ما را از شناخت و توجه به نعمت‏هاى خدا باز مى‏دارد و در نتیجه، مانع شکرگزارى خدا مى‏گردد، نعمت‏هاى خداست که به وفور در اختیار انسان قرار گرفته است. به تعبیر امام سجاد علیه‏السلامدر این مناجات، «توالى و تتابع نعمت‏ها»؛ یعنى از پى هم آمدن و ریزش مدام نعمت‏هاست؛ چه آنکه همه آنچه در اختیار انسان قرار گرفته و به وسیله آنها نیازهاى ما برطرف مى‏گردد، نعمت‏هاى خداست و هدف خداوند از بخشش آنها، تسهیل و تأمین بستر تکامل و تعالى انسان است؛ چون با استفاده به‏جا و صحیح از نعمت‏هاى الهى غایت اساسى آفرینش انسان که رسیدن به کمال و تعالى و قرب الهى است، تأمین مى‏گردد. اما ناسپاسى و غفلت موجب سوءاستفاده از نعمت‏هاى الهى مى‏شود. در نتیجه، هدف و غایت آن نعمت‏ها تأمین نمى‏گردد. انسان به انحطاط و حضیض حیوانیت‏ولذت‏پرستى و هواپرستى مبتلا مى‏شود.

     روشن است که توالى و از پى هم آمدن نعمت‏ها، ناشى از فضل و بخشش بى‏کران الهى است و نقص به شمار نمى‏آید. نقص و اشکال متوجه ماست که با بهره‏مندى از هر نعمتى از توجه به سایر نعمت‏ها و نیز از خداوند که آن نعمت‏ها را در اختیارمان قرار داده، غافل مى‏گردیم و نمى‏توانیم به توجه خود گسترش و وسعت بخشیم تا علاوه بر توجه به یک نعمت، نظر و توجهمان به سایر نعمت‏ها، بخصوص به خداوند نیز معطوف گردد. در نتیجه، درصدد شکرگزارى از او برآییم.

پس بایسته است که با تمرین و آموزش‏هاى دینى و معنوى درصدد رفع این نقیصه برآییم. براى رفع این نقیصه و توجه یافتن انسان به منعمى که پیوسته نعمت‏هایش را در اختیار ما مى‏نهد، آدابى در شرع مقدس وارد شده که رعایت آنها به هنگام استفاده از نعمت‏هاى الهى، انگیزه شکرگزارى و توجه به خداوند را در انسان پدید مى‏آورد. یکى از آن آداب، این است که انسان قبل از خوردن غذا «بسم‏اللّه الرحمن الرحیم» بگوید و یا در اثناى خوردن غذا و پس از دست کشیدن از آن «الحمدللّه» بگوید. یا اینکه در دعاى وضو به هنگام مشاهده آب مى‏خوانیم: «اَلْحَمْدُللَّهِِ الَّذى جَعَلَ الْمآءَ طَهُورا، وَلَمْ یجْعَلْهُ نَجِسا.» توجه به این آداب و مستحبات و تکرار آنها موجب توجه بیشتر به نعمت‏هاى خدا و استفاده صحیح از آنها و شکرگزارى از خداوند مى‏گردد.

 

2. بى‏شمارى نعمت‏هاى خدا

عامل دومى که موجب غفلت از شکرگزارى از نعمت‏هاى خدا مى‏گردد و در مناجات حضرت از آن یاد شده است، بى‏شمار بودن نعمت‏هاى خدا و جوشش مدام آنهاست. بى‏حد بودن نعمت‏هاى الهى، انسان را از شمارش آنها عاجز ساخته است. در نتیجه، عدم توجه به آن نعمت‏هاى نامحدود موجب غفلت انسان از آنها و عدم امکان شکرگزارى همه آنها مى‏گردد. واژه «فیض» که در آموزه‏هاى دینى فراوان به کار رفته و ما به تعابیرى چون «فیض الهى» و یا «فیاضیت خداوند» زیاد برخورد مى‏کنیم، به معناى سرازیر شدن و سررفتن است.

«فاض الماء» به معناى سرریز شدن آب از ظرف است. کاربرد این واژه در دایره مادیات و محسوسات به معناى جوشش از درون، سرریز شدن و سررفتن است. از این‏رو، وقتى اشک فراوان از چشم سرازیر مى‏شود، گفته مى‏شود: «فاضت العین» و یا در قرآن در ارتباط با مسیحیان مؤمن، که با شنیدن دعوت رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به ایشان ایمان آوردند، مى‏خوانیم: «و چون آنچه را بر پیامبر فرو آمده بشنوند مى‏بینى که دیدگانشان از آنچه از حق شناخته‏اند اشک مى‏بارد، گویند: پروردگارا، ایمان آوردیم پس [نام]ما را با گواهیدهندگان [به حق، یعنى با نام دیگر مؤمنان ]بنویس.» (مائده: 83)

     اما در کاربرد واژه «فیض» درباره خدا و به عنوان نمونه، در این جمله که «عالم فیض خداست»، به هیچ‏وجه معناى مادى آن اراده نشده و آن تعبیر به این معنا نیست که از درون خدا چیزى سرریز مى‏شود. اساسا ما وقتى مى‏خواهیم مفاهیم و صفاتى را که از مادیات انتزاع شده‏اند به خداوند نسبت دهیم، حیثیت‏هاى مادى را از آنها تجرید مى‏کنیم و برداشتى صرفا معنوى و مجرد از آنها داریم. مثلاً، واژه «على» که از «علو» به معناى بلندى گرفته شده، وقتى درباره خداوند به کار مى‏رود، معناى والایى و علوّ مادى از آن تجرید مى‏شود و معناى علوّ معنوى خداوند را افاده مى‏کند. یا اینکه واژه «عظیم» از «عظم»، به معناى استخوان گرفته شده است. در این کاربرد، به حیوانى که بزرگ و داراى استخوان‏هاى بزرگ باشد، عظیم گفته مى‏شود.

اما وقتى این واژه درباره خداوند به کار مى‏رود، به هیچ‏وجه معناى مادى آن لحاظ نمى‏شود، چون خداوند مجرد است و داراى جسم نمى‏باشد، و از آن عظمت و شکوه معنوى اراده مى‏گردد. همچنین «صانع» به صنعتگرى گفته مى‏شود که با ترکیب مواد و ایجاد تغییرات در آنها وسیله‏اى مى‏سازد و مسلما این معنا در کاربرد آن درباره خداوند منظور نیست و کاربرد آن درباره خداوند بدین معناست که خداوند اشیا را از کتم عدم خارج ساخت و لباس وجود و هستى به آنها پوشاند. از این‏رو، وقتى متکلّمان این صفات و مفاهیم مشترک را درباره خداوند به کار مى‏برند، مى‏کوشند که آمیزه‏ها و شائبه‏هاى جسمانى را از آنها خارج و تجرید کنند، مثلاً مى‏گویند: «اللّهُ عالمٌ لا کَعِلْمُنا یا هُو قادرٌ لا کَقُدْرَتِنا.»

     روشن شد که یکى از عوامل غفلت از نعمت‏هاى الهى و عدم شکر آنها، بى‏شمار بودن آنهاست. ریزش مدام و انبوه نعمت‏هاى الهى موجب گردیده که انسان از شناخت آنها عاجز بماند و نتواند آنها را احصا کند. از این‏رو، خداوند فرمود: «وَآتَاکُم مِن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ»(ابراهیم: 34)؛ و از هرچه خواستید به شما داد، و اگر [بخواهید ]نعمت خدا را بشمرید آن را شمار نتوانید کرد؛ به راستى آدمى ستمگر و ناسپاس است.

     در آیه دیگر مى‏فرماید: «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدىً وَلَا کِتَابٍ مُنِیرٍ» (لقمان: 20)؛ آیا ندیده‏اید که خدا آنچه را در آسمان‏ها و آنچه را در زمین است، مسخر شما ساخته و نعمت‏هاى آشکار و نهان خویش را بر شما گسترده و فراوان کرده است؟ و برخى از مردم درباره خدا بى [آنکه ]دانش و رهنمود و کتابى روشن [داشته باشند ]به مجادله برمى‏خیزد.

     ما هر قدر درصدد شناسایى نعمت‏هاى خداوند برآییم، بخش اندکى از آنها را مورد شناسایى قرار مى‏دهیم. علاوه بر این، شناخت ما به آن بخش از نعمت‏ها نیز ناقص خواهد بود. به هیچ‏وجه نمى‏توانیم همه نعمت‏هایى که خداوند در پیرامون ما قرار داده و همچنین امکانات و نعمت‏هایى را که در بدن و وجود ما قرار داده بشناسیم. در نتیجه، شکر آن نعمت‏هاى بى‏کران از ما ساخته نیست. ما در مقام شکر مى‏توانیم از بخشى از نعمت‏هاى خدا که مورد شناسایى ما قرار گرفته، آن هم به نحو ناقص، شکرگزارى کنیم و از به جا آوردن حق شکرگزارى از یک نعمت نیز عاجزیم. بایسته است که در راستاى شکرگزارى از نعمت‏هایى که امکان شناسایى آنها براى ما فراهم است، از علوم مربوطه استفاده کنیم.

حتى‏الامکان شناخت فعالیت‏هاى فیزیولوژیک بدن و فعالیت‏هاى اندام و تعاملات آنها با یکدیگر و فعالیت‏هاى روحى و روانى انسان و نیز شناخت ویژگى‏ها و خواص پاره‏اى از نعمت‏هایى را که مورد استفاده ما قرار مى‏گیرد، براى خود فراهم سازیم. باید توجه داشت که دفع بلاها و حوادث ناگوار و فرشتگانى که خداوند آنان را مأمور کرده که از ما محافظت کنند نیز از نعمت‏هاى الهى به شمار مى‏روند که ما کمتر به آنها توجه داریم و بابت آنها از خداوند تشکر نمى‏کنیم. حضرات ائمّه معصومین علیهم‏السلامدر بسیارى از دعاها از جمله، در دعاى جوشن صغیر، دعاى افتتاح و دعاى ابوحمزه ثمالى ما را به بلاهایى که خداوند از ما دفع کرده است توجه داده‏اند.

 

ضرورت توجه ویژه به نعمت‏هاى معنوى و شکرگزارى آنها

شایسته است با فراغت بال و در محیطى آرام، لختى به تفکر درباره نعمت‏هاى خداوند بپردازیم. فهرستى از نعمت‏هاى خداوند تهیه و پیوسته در هر فرصتى که به هریک از آنها توجه یافتیم، به حمد و سپاس خداوند بپردازیم. در این صورت، ما ادب بندگى و شکرگزارى از معبود را به جا آورده‏ایم. اندکى از نعمت‏هاى خدا را پاس داشته‏ایم. چنان‏که وقتى کسى به ما خدمت مى‏کند و کارى براى ما انجام مى‏دهد، ما خود را موظف مى‏دانیم که از او تشکر کنیم. گاهى براى کارى که کسى براى ما انجام مى‏دهد، چندین بار و در هر فرصتى که او را ملاقات مى‏کنیم به تشکر و اظهار شرمندگى از او مى‏پردازیم. با این تفاوت که آنچه دیگران در اختیار ما مى‏گذارند از نظر کمّى و کیفى محدود است، اما نعمت‏هاى خداوند حدى ندارد.

امکان شکرگزارى از همه آنها و حتى اداى حق سپاس از یکى از آنها براى ما فراهم نیست، بخصوص نعمت‏هاى معنوى نظیر نعمت ایمان و دین که قابل ارزیابى نیستند و ما نمى‏توانیم به اهمیت و ارزش آنها واقف گردیم. در روایتى درباره سرمایه عظیم ولایت ائمّه اطهار علیهم‏السلام آمده است: امام موسى‏بن جعفر علیه‏السلام فرمودند: مردى نزد آقاى ما، امام صادق علیه‏السلام آمد و نزد ایشان از فقر شکایت کرد، حضرت فرمودند: مطلب چنان نیست که تو مى‏گویى و من تو را فقیر نمى‏دانم. او گفت: اى آقاى من! به خدا قسم، به حال من واقف نشده‏اى و شمه‏اى از فقر خود را باز گفت و امام صادق علیه‏السلام تکذیب کردند، تا اینکه به او فرمودند: به من بگو اگر صد دینار طلا به تو دهند تا از ما بیزارى جویى مى‏گیرى؟ گفت: نه، حضرت تا هزاران دینار (در مقابل برائت و بیزارى از اهل‏بیت علیهم‏السلام) فرمودند و آن مرد سوگند خورد که نه. حضرت فرمودند: آیا کسى که متاعى دارد که با این همه پول نمى‏فروشد فقیر است؟1

    به هر حال، نعمت‏هاى معنوى، چون نعمت اسلام، تشیع، ولایت اهل‏بیت، معرفت خدا، معرفت اهل‏بیت و امام حسین و امام زمان علیهم‏السلام بسیار باارزش‏تر از نعمت‏هاى مادى هستند. با هیچ مقیاسى قابل سنجش و ارزش‏گذارى نیستند و درک این نعمت‏ها از عهده ما خارج است و ما ناچاریم که در پیشگاه خداوند اعتراف کنیم که از شکر این نعمت‏هاى بزرگ عاجزیم. بر اساس برخى از روایات اعتراف به عجز از شکرگزارى نعمت‏هاى خداوند، خود شکر نعمت محسوب مى‏گردد.

از جمله امام صادق علیه‏السلاممى‏فرمایند: «و شکر تمام و کامل این است که زبان دل و با خضوع در پیشگاه خداوند به عجز از انجام کوچک‏ترین شکر اعتراف کند، چه آنکه موفقیت در انجام شکر و سپاس خود نعمت تازه‏اى است که شکر آن لازم است و این موفقیت باارزش‏تر و پرقیمت‏تر از آن نعمتى است که موفق به شکر آن شده‏اى پس براى هر شکرى، شکرى برتر از آن بایدت تا بى‏نهایت که انسان شکرگزار غرق در نعمت حق است و از رسیدن به غایت و نهایت شکر، قاصر و عاجز است.»2

 

قصور و کوتاهى انسان در شکرگزارى از خدا

حضرت در پایان فراز مزبور از مناجات خود به ریزش پیوسته نعمت‏ها و فراوانى آنها و عجز از شکرگزارى و نیز کوتاهى در قدردانى و شکر آنها اعتراف مى‏کنند. از آنجا که نعمت‏هاى خدا بى‏شمار است و همه جن و انس نمى‏توانند آنها را بشمارند، انسانْ قاصر و عاجز از اداى شکر آنهاست. اما از آن جهت که توجه به نعمتى و تلاش در بهره‏مندى از آن، او را از توجه به خداوند غافل مى‏سازد و در نتیجه، نمى‏کوشد که در حد توان، سپاس خداى را به جا آورد، مقصر است؛ چراکه نباید توجه به برخى نعمت‏ها انسان را از سایر نعمت‏ها و نیز از خداوندى که آن نعمت‏ها را در اختیار انسان نهاده است، غافل سازد. انسان در هر حال باید توجه اصلى خود را معطوف به خداوند کند و هیچ چیز او را از یاد خدا باز ندارد. در مقام بهره‏بردارى از هر نعمتى، اول رو به سوى خداوند آورد و به پاس آن نعمت از خداوند شکرگزارى کند.

آن‏گاه حضرت بر نفس خود که به اهمال و تضییع نعمت‏ها پرداخته شهادت مى‏دهند. ما اگر در خویش بنگریم، درمى‏یابیم که در طول عمر و پیوسته از نعمت‏هاى بزرگ خدا برخوردار بودیم و قدر آنها را نشناختیم و استفاده بایسته و حتى گاهى استفاده صحیح از آنها نبردیم. کیست که از جوانى و سلامتى، این دو نعمت بزرگ خدا استفاده شایسته و بایسته برده باشد؟ پس ما علاوه بر آنکه احاطه به همه نعمت‏هاى خدا نداریم و نمى‏توانیم همه نعمت‏هایى را که خداوند در اختیارمان نهاده بشناسیم و در نتیجه، از شکر همه آنها عاجزیم، از انجام سپاس و شکرى که از عهده‏مان ساخته است نیز کوتاهى مى‏کنیم.

     حضرت در ادامه مناجات مى‏فرمایند: «وَاَنْتَ الرَّؤُفُ الرَّحیمُ الْبَّرُ الْکریمُ، الَّذى لا یخَیبُ قاصِدیهِ، وَلا یطْرُدُ عَنْ فِنآئِهِ آمِلیهِ، بِساحَتِک تَحُطُّ رِحالُ الرَّاجینَ، وَبِعَرْصَتِک تَقِفُ آمالُ الْمُسْتَرْفِدینَ، فَلا تُقابِلْ آمالَنا بِالتَّخْییبِ وَالْأَیاسِ، وَلا تُلْبِسْنا سِرْبالَ الْقُنُوطِ وَالْإِبْلاسِ»؛ و تو بسیار با رأفت و مهربان و با کرم و احسانى که هرکس را رو به تو آرد محروم نمى‏سازى و امیدواران به خویش را از درگاه خود دور نمى‏گردانى. به ساحت قدس تو امیدواران بار مى‏افکنند و آرزوهاى بخشش‏خواهان و کمک‏جویان در پیشگاه تو بار بسته‏اند. پس امیدهاى ما به خود را با نومیدى و یأس مواجه مگردان و جامه نومیدى و سرافکندى به ما مپوشان.

     «فناء»، «ساحت» و «عرصه» به معناى پیشگاه است و براى هرکدام از آنها در فارسى واژه مستقلى وجود ندارد. تعبیر «بساحتک تحط رحال الرّاجین» کنایى است. این تعبیر در اصل براى توقف مسافران و کاروان‏ها در محلى که بدان منظور فراهم شده به کار مى‏رود و «محط الرحال» به بارانداز و محلى گفته مى‏شود که کاروانیان در آنجا توقف مى‏کنند. باروبُنه‏هاى خود را در آنجا قرار مى‏دهند. در فراز مزبور از مناجات، کنایه از پناه آوردن امیدواران به ساحت قدس ربوبى و آستان مهر و رأفت الهى که یگانه پناهگاه بندگان است، مى‏باشد.

     سپس حضرت مى‏فرمایند: «اِلهى تَصاغَرَ عِنْدَ تَعاظُمِ الائِک شُکرى، وَتَضآئَلَ فى جَنْبِ اِکرامِک اِیاىَ ثَنآئى وَنَشْرى»؛ خدایا، شکر و سپاس من در برابر نعمت‏هاى بزرگ تو بسیار ناچیز است. ثناگویى و بازگویى نعمت‏هایت در مقابل اکرام و عنایتت به من بى‏مقدار مى‏باشد.

     انسان در برابر خدمتى که به او شده و نعمتى که در اختیارش قرار گرفته، باید بکوشد که شکر و سپاسِ درخور انجام دهد و درصدد جبران لطف و مرحمتى که در حق او شده برآید. مثلاً، اگر کسى خانه‏اى را با تمام وسایل و امکانات در اختیار انسان قرار دهد و حتى سندش را به نام او بزند، اگر دریافت‏کننده این هدیه بزرگ به گفتن «متشکرم» بسنده کند، شکر آن نعمت و هدیه بزرگ را به جا نیاورده است. وى در مقام تشکر و سپاس باید رفتار و خدمتى متناسب با آنچه در اختیارش قرار گرفته انجام دهد و اگر امکان جبران آن خدمت بزرگ برایش فراهم نیست، سخنانى حاکى از سپاسگزارى و حق‏شناسى و تلاش براى جبران آن خدمت بزرگ بر زبان جارى سازد. اظهار محبت و شرمسارى کند تا حق لطفى که به او شده انجام داده باشد.

اما روشن است که ما نمى‏توانیم شکر بایسته و شایسته نعمت‏هاى خداوند را انجام دهیم و شکر ما هرچند از نظر کمیت و کیفیت زیاد به چشم آید، در برابر نعمت‏هاى الهى بسیار حقیر و ناچیز است. حتى قدردانى و شکر نعمت‏هایى که به ظاهر به چشم نمى‏آیند و در مقایسه با سایر نعمت‏ها کوچک جلوه مى‏کنند از ما برنمى‏آید، و به هیچ‏وجه، نمى‏توانیم قدر و ارزش آنها را بشناسیم. به عنوان نمونه یکى از نعمت‏هاى خدا که به ندرت ما به آن توجه مى‏یابیم، تارهاى صوتى است که خداوند در حنجره ما قرار داده و امکان سخن گفتن را براى ما تسهیل مى‏سازند.

حال اگر به هر دلیلى این تارهاى صوتى آسیب ببینند، انسان نمى‏تواند سخن گوید و تنها صداهاى ناموزون و نامفهوم از دهان انسان خارج مى‏شود و در نتیجه ارتباط کلامى انسان با دیگران برقرار نمى‏گردد. آن‏گاه هرکسى که تارهاى صوتى‏اش آسیب دیده در حد وسع و توان مالى‏اش درصدد رفع آن ناراحتى برمى‏آید و براى مداوا و در صورت لزوم براى جراحى حنجره خود اقدامات لازم را انجام مى‏دهد.

گاه چندین بیمارستان عوض مى‏کند و چندین میلیون تومان خرج مى‏کند. حتى اگر از امکانات پزشکى و دانش پزشکى داخل کشور نتیجه نگرفت، اگر از سرمایه مالى مناسبى برخوردار باشد، براى ادامه معالجه به خارج سفر مى‏کند و بدان امید که سلامتى خود را باز یابد و مشکل تارهاى صوتى او مرتفع گردد، هر قدر که بتواند خرج معالجات خود مى‏کند. اکنون که خداوند چنین نعمتى را رایگان در اختیار ما نهاده، ما باید بنگریم که چه وظیفه‏اى در قبال آن داریم. آیا سزاوار است که از این نعمت الهى سوءاستفاده کنیم. مثلاً به پدر و مادر خود دشنام دهیم و با آنها تندى کنیم؟ آیا سزاوار است که دروغ بگوییم و تهمت بزنیم و غیبت کنیم و حرف‏هاى لغو و بیهوده بر زبان جارى سازیم؟

پی نوشت ها:

1-محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 67، ب 7، ص 147، ح 1.

2-همان، ج 71، ب 61، ص 52، ح 77.

منبع: ماهنامه معرفت ـ شماره 168

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1391  - 8:51 PM

 خود این ذکر صلوات فی‏نفسه گره‏گشایی دارد و سوای حسنه بودنش، از آن طرف ذکر صلوات از نظر گره گشایی‏اش در کارهای انسان اثر وضعی دارد.

 
خبرگزاری فارس: کاربرد ذکر صلوات

 

رُوِیَ عَنْ حَسَن بن عَلیٍّ العَسکری (علیهما السّلام) قال لِشیعَتِه: أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللَّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ تِلَاوَةَ الْقُرْآنِ وَ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِیِّ فَإِنَّ الصَّلَاةَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ عَشْرُ حَسَنَات.[1]

ترجمه حدیث: امام حسن عسکری (صلوات الله علیه) خطاب به شیعیان خود فرمودند: زیاد به یاد خدا باشید و بسیار به یاد مرگ باشید و فراوان تلاوت قرآن کنید و بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) زیاد صلوات بفرستید. پس بی‏شک هر صلوات بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) ده حسنه محسوب میشود.

شرح حدیث: در روایت مفصّلی، امام حسن عسکری(صلوات الله علیه) خطاب به شیعیانشان فرمودند: «أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللَّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْت»؛ زیاد ذکر خدا بگویید، زیاد به یاد خدا باشید و بسیار به یاد مرگ باشید. باید توجّه داشت که هم یاد خدا و هم یاد مرگ برای انسان نقش سازندگی دارد. انسان آن‏گاه که ـ‏نعوذبالله‏ـ دست‏خوش غَفَلات و مرتکب خطایا میشود،‌ جهتش این است که خدا را فراموش کرده است و مردن را! این‏طور نیست؟! اگر انسان به یاد خدا باشد، ‌اگر انسان به یاد موت باشد، هیچ‏وقت این‏طور متهوّرانه گناه نمی کند. لذا امام عسکری(علیه السلام) در این روایت خطاب به شیعیانشان فرمودند زیاد به یاد خدا باشید و زیاد به یاد مرگ باشید. چرا که هر دوی اینها، هم انسان را از گناه باز میدارد و هم از آن طرف، انسان را به سوی اطاعت خدا می‏کشاند.

«وَ تِلَاوَةَ الْقُرْآنِ»؛ قرآن هم زیاد تلاوت کنید. قرآن کلام الله است و این کلام الهی اثرش این است که انسان را حفظ می کند. بعد حضرت میفرماید: «وَ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِیِّ»؛ و زیاد بر پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درود بفرستید. زیاد صلوات بفرستید. چرا؟ «فَإِنَّ الصَّلَاةَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ عَشْرُ حَسَنَات». یعنی به واسطه هر یک صلوات، دَه حسنه برای انسان نگاشته میشود.

این برای انسان، یک جنبه ذخیرهای است. آنهایی که دنبال این هستند که حسنات را ذخیره کنند، ‌از بهترین ذکرها برای این کار صلوات است. ما اذکار زیادی داریم؛ ولی در بین اذکار، ذکر صلوات غیر مسأله ذخیره حسنه بودنش – که در این روایت هم اشاره شد – خودش کاربرد دارد و گره‏گشا است. ما در بین اذکار دو ذکر داریم که اینها سرآمد اذکار هستند. و آن دو عبارت از «صلوات» و «استغفار» است. این دو ذکر کاربرد گره‏گشایی دارند.

حتی من این را میخواستم اشاره کنم که گاهی هم اگر سقفی برای صلوات میگذارند، خیال نکنید که رعایت آن سقف عددی‏اش، ‌مدخلیّت زیادی داشته باشد. نه!‌ این‏گونه نیست. من این را از بزرگان به یادگار دارم که دنبال این نباشیم که در صلوات رقم و عدد بیاوریم. بله رقم‏ها و سقف‏هایی که گذاشته شده سر جای خودش درست است؛ امّا خود این ذکر صلوات فی‏نفسه گره‏گشایی دارد و سوای حسنه بودنش، از آن طرف ذکر صلوات از نظر گره گشایی‏اش در کارهای انسان اثر وضعی دارد. ذکر صلوات یک چنین کاربردی دارد.

پی نوشت:

[1]. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 372 - تحف العقول، صفحه 488

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیه الله تهرانی

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1391  - 8:50 PM

 استاد دانشکده علوم حدیث گفت: در اهمیت «آیةالکرسی» همین بس که حضرت علی(ع) از زمانی که خواص آیةالکرسی را از پیامبر(ص) شنید، هیچ گاه مداومت در خواندن آن را ترک نکرد.

 
خبرگزاری فارس: اهمیت «آیة الکرسی» و مداومت امیرالمؤمنین(ع) در خواندن آن

 

«سید محسن میرباقری» عضو هیئت علمی دانشگاه شهید رجایی در  گفت‌وگو با خبرنگار آیین و اندیشه فارس در ارتباط با فضیلت خواندن آیة‌الکرسی و مداومت بر آن گفت: در روایات ما آمده است که آیةالکرسی «اعظم آیة‌ من القرآن» بزرگترین آیه‌ای است که در قرآن کریم وجود دارد از این رو هر کسی که  آیة‌الکرسی را شب‌هنگام بخواند، خود و خانواده‌اش و حتی همسایه‌های او در امان خواهند ماند.

وی با اشاره به مداومت حضرت علی علیه‌السلام به خواندن آیةالکرسی اظهار داشت: در تفسیر «نور الثقلین» روایتی از امیر‌المومنین(ع) آمده است که در آن خواص خواندن آیة‌الکرسی ذکر شده است و حضرت در ادامه می‌فرمایند: «از زمانی که من خواص آیةالکرسی را از پیامبر(ص) شنیدم هیچ گاه مداومت بر آن را ترک نکردم».

میرباقری در پاسخ به این سؤال که آیا آیةالکرسی فقط آیه 255 سوره بقره است، تصریح کرد: در اینکه آیة‌الکرسی چه مقدار است اختلاف نظر وجود دارد برخی تنها آیه 255 سوره بقره را آیة‌الکرسی می‌دانند که البته واژه آیة‌الکرسی به معنای تخت نیز فقط در این آیه به کار رفته است.

این استاد اخلاق ادامه داد: در فرهنگ اهل بیت(ع) وقتی گفته می‌شود آیة‌الکرسی منظور 3سه آیه 255 و 256 و 257 با هم است و باید هم چنین باشد به خاطر اینکه آیه اول دقیقا یک آیه توحیدی بوده و از 10 نکته بلند توحیدی از جمله؛: وحدانیت، حیات و قیومیت خداوند متعال سخن می‌گوید و اینکه خستگی، چرت و خواب در ساحت قدسی او راه ندارد؛ سپس از مالکیت خداوند سخن به میان می‌آید «لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ».

وی در ارتباط با واژه «شفاعت» در ابتدای آیه 255 سوره بقره اظهار داشت: مقام شفاعت عند‌اللهی و اینکه خداوند موجوداتی را در خدمت خود دارد تا کارهای خویش را به دست‌ آنها انجام داده شفاعت به این معناست که همه کارهای عالم به فرمان خدا و به دست ایادی خداوند انجام می‌شود.

استاد دانشکده علوم حدیث یادآور شد: آیه دوم درباره نبوت و شریعت سخن می‌گوید و مفهوم آن این است که ما شریعت را به شما ارائه می‌دهیم، دین را برای شما بیان کرده و راه رشد را به شما نشان می‌دهیم همچنین راه شیطان و مفاسد را نیز برایتان ترسیم می‌کنیم اما این شما هستید که باید انتخاب کنید ما نمی‌گوئیم که به صورت جبر عمل کرده و یا به صورت ناخودآگاه مؤمن شوید بلکه باید خداوند را بر دنیا ترجیح داده و راه حق را برگزینید و گرنه ما نمی‌توانیم از پشت پرده شما را به تقوا واداریم.

وی گفت: نکته بعدی اینکه در دین خدا اکراهی وجود ندارد و این بدان معنا نیست که اکراه قانونی وجود ندارد بلکه هر قانونی که در دنیا وضع می‌شود اکراه قانونی نیز در آن وجود دارد مانند قوانین راهنمایی و رانندگی که اگر کسی تخلف کند جریمه می‌شود بنابراین، اکراه در تمام قوانین وجود دارد.

میرباقری افزود: در قوانین اسلام نیز در برخی از زمان‌ها اکراه وجود دارد لذا این عدم اکراه، عدم اکراه تکوینی است یعنی خداوند نمی‌آید به صورت جبر و یا ناخودآگاه، کسی را مؤمن کند سپس می‌فرماید هر کسی که به دین خدا روی آورد به دستگیره‌ای مطمئن تمسک کرده است که نه تنها قطع نخواهد شد بلکه پشتوانه عظیمی در زندگی دنیا و آخرت برای او رقم خواهد بود.

وی با بیان اینکه نکته سوم در آیةالکرسی مسئله امامت است، گفت: در این آیه آمده است که خداوند متعال، ولی انسان‌ها معرفی شده است که با ولایت خود، مؤمنان را از ظلمت به سوی نور راهنمایی می‌کند سپس باید خدا تعیین کند که چه کسی ولی باشد لذا کسانی که امامت الهی و ولایت خدا را بپذیرند «مؤمن» و کار کسانی که ولایت غیرالهی را مدنظر قرار می‌دهند به «کفر» تعبیر شده است که اولیاء طاغوت، کافران را از نور به سوی ظلمت سوق می‌دهد.

* کسی که 5 مرتبه آیةالکرسی را تلاوت کند، خداوند او را محافظت می‌کند

این استاد اخلاق در بخش دیگری از گفت‌وگوی خود با فارس، ضمن اشاره به «أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» در انتهای آیةالکرسی تصریح کرد: این آیه به معاد ختم می‌شود، بنابراین به طور خلاصه در این سه آیه، دوره‌ای از معارف و اعتقادات اسلامی بر مبنای تفکر شیعی و بر مبنای اهل تشّیع بیان می‌شود و شاید به همین دلیل گفته‌اند بزرگترین آیه در قرآن، آیة‌الکرسی است.

وی گفت: در این آیات از حیات، قیومیت و نگهبانی خدا سخن گفته می‌شود به طوری که اگر کسی 5 مرتبه آن را تلاوت کند خود خداوند متعال محافظت بنده را به عهده می‌گیرد. از این رو براساس روایات شیعه، آیة‌الکرسی همان سه آیه است لذا اعتقاد ما بر این است که وقتی گفته می‌شود آیة‌الکرسی این سه آیه با هم در نظر گرفته می‌شود.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید رجایی ادامه داد: آیةالکرسی، آیه عجیبی است که واقعا گاهی اوقات معجزه می‌کند به طوری که برای هر کاری و برای هر امری خوانده شود آثار شگرفی برای خواننده آن حاصل خواهد شد. در همین زمینه، سفارش شده است پس از هر نماز بر خواندن آیة‌الکرسی مراقبت کنیم که این امر در نورانیت دل و رفع حوائج تاثیر‌بسزایی داشته و موجب نزول رحمت الهی خواهد شد.

میرباقری در پایان سخنان خود اظهار داشت: پس از نامگذاری آیه 255 و دو آیه مابعد سوره بقره به آیةالکرسی، به همین مناسبت سایر آیات نیز نامگذاری شدند به طور مثال؛ آیه‌ای که در آن احکام وضو بیان شده به آیه وضو، آیه‌ای که در ارتباط با اهل بیت(ع) است به آیه تطهیر، سوره‌ای که ماجرای گاو بنی‌اسرائیل در آن عنوان شده به سوره بقره معروف شده است.

ادامه مطلب
یک شنبه 31 اردیبهشت 1391  - 8:49 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 105

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5822745
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی