به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 خودشناسى دو مانع دارد: یکى از برون که مداحان و دوستان نادان هستند،که ما را با تعریف هاى کاذب خود به آسمان مى برند،دوم حجاب اى درونى است مثل خودبینى، خودخواهى، تعصب، کبر و جامع همه اینها حبّ ذات.

 
خبرگزاری فارس: بیماری کشنده‌ای که عاشقش هستیم!

 

کیست که از تعریف و تمجید دیگران بدش بیاید؟ اصلا مگر می شود کسی خوش نداشته باشد که همه جا ذکر خیرش باشد؟وقتی کلی هزینه و زمان صرف می کنیم تا در نظر دیگران بهترین جلوه را داشته باشیم چرا باید بدمان بیاید که از ما تعریف کنند؟

جدای از حسی که نسبت به قضاوت دیگران در مورد خودمان داریم باید دقت کنیم که چه مقدار از گفته هایشان صحیح و به جاست و چه مقدار نادرست .

و در هر مورد واکنش ما چگونه باید باشد؟اصلا قضاوت دیگران در مورد ما در چه درجه ای از اهمیت قرار دارد؟

امام علی علیه السلام در ضمن خطبه متقین واکنش خداپسندانه در مورد تعریف و تمجیدهای دیگران را بیان می دارند می فرمایند :«اِذا زُکَّىَ اَحَدُهم خافَ ممّا یقال لَه فَیقُول أَنَا أَعلم بنفسى مِنْ غَیرى و رَبّى اَعْلَمُ مِنّى بِنَفْسى، اللّهم لاتُؤ اخذنى بِما یقُولون و اجعَلْنى أَفضَلَ ممّا یظُنّون و اغْفِرْلى مالا یعْلَمُون» ؛ «هرگاه یکى از آنها (متقین) ستوده شود، از آنچه بر او گفته مى شود به هراس مى افتد و مى گوید: من از دیگران نسبت به خود آگاه ترم و پروردگارم به نفس من از خود من آگاه تر است (مى گوید) خدایا! مرا به آنچه مى گویند مگیر و مؤاخذه مکن! و مرا بهتر از آنچه گمان مى کنند قرار ده، و آنچه را از اعمالم نمى دانند بیامرز!»

شرح: از فراز بالا به دست مى آید که:

 مدح مداحان و ثناء ثناخوانان در متقین تأثیر نکرده و عوض نمى شوند، بلکه مدح باعث بیدارى آنها مى شود که مبادا از جاده خارج شوند.

2ـ متقین نقّاد خویشتن هستند، وقتى مدح مى شنوند، به انتقاد از خود مى پردازند.

3ـ متقین در مقام خودشناسى پیشرفته و خود را شناخته اند، این خودشناسى و معرفت نفس زیربناى دو خصلت قبل است، وقتى خود صفت وجودى خود را شناختند، از مداحى دیگران خشنود نشده، و به نقّادى از خود مى پردازند.

 

یک نکته مهم

مسأله مهم قابل بحث در درجه اول شناسائى خویشتن است، مشکلترین کارها همین شناخت خویش است، گاهى 80 سال عمر کرده ولى خود را نشناخته، و در نتیجه خداى خود را نیز نشناخته است که خودشناسى مقدمه خداشناسى است، موانعى از درون و حجاب هائى از برون اجازه خودشناسى آنچنان که باید باشد نمى دهد، تا خود را نشناختیم چگونه خود را اصلاح کنیم؟! بحث را از حدیث معروف مولى الموحدین و عارف العارفین امام علی (علیه السلام) شروع کنیم که فرمود: «مَنْ عَرِفَ نفسَه فَقد عَرِفَ ربَّه؛ «کسى که خود را شناخت خدایش را شناخته است».(1)

چرا پرهیزگاران خود را شناخته و ما هنوز نشناخته ایم، گاهى با فردى یک ساعت حرف مى زنیم بعد به رفقا مى گوئیم او را شناختم، چند روزى با کسى همسفر مى شویم و مى گوئیم او را شناختم، در حالى که نزدیک به خود را نشناخته ایم، چرا؟

این خودشناسى دو مانع دارد: یکى از برون که مداحان و دوستان نادان هستند، که ما را با تعریف هاى کاذب خود به آسمان مى برند، آقا چشم روزگار مثل شما ندیده، مادر روزگار چون تو نزائیده، فردى به یکى از این ها که او را تمجید مى کرد و مى گفت مى دانم دروغ مى گوئى، ولى خوشم مى آید، آرى این خوش آمدن ها انسان را بیچاره مى کند.

بى جهت نیست که در روایت آمده «اُحثُوا التّرابَ فى وجوه المدّاحین» «خاک بر صورت مدح کنندگان بپاشید» اجازه ندهید افراد متملق و چاپلوس به دور شما راه یابند، وقتى بوى قدرت از کسى استشمام کنند، به دور او جمع مى شوند، تا از هر طرف خون او را بمکند.دوم حجاب اى درونى است مثل خودبینى، خودخواهى، تعصب، کبر و جامع همه اینها حبّ ذات.

پرهیزگاران از این دو مانع پیراسته اند، و از این رو وقتى مدحى مى شنوند، به نقّادى خود پرداخته، و گویند ما خود را بهتر مى شناسیم. آنها نفس خود را شناخته اند، و مى دانند در همه احوال باید با آن مبارزه کرد و گویا این حدیث ارزنده پیامبر(صلى الله علیه وآله) در گوش آنها طنین افکن است که:

مردى به نام «مجاشع» بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) شد و پرسید: «اى رسول خدا طریق شناخت حق چیست؟ فرمود: شناخت نفس است، گفت یا رسول الله(صلى الله علیه وآله)، طریق موافقت حق چگونه است؟ فرمود: مخالفت نفس، گفت: یا رسول الله(صلى الله علیه وآله) راه کسب رضاى حق چیست؟ فرمود: سخط و غضب بر نفس، گفت: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) راه رسیدن به حق چیست؟ فرمود: دورى از نفس،

گفت: اى رسول الله(صلى الله علیه وآله) راه اطاعت حق چیست؟ فرمود عصیان و نافرمانى از نفس، گفت: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) راه ذکر و یاد حق چیست؟ فرمود: فراموش کردن نفس، گفت ای رسول خدا(صلى الله علیه وآله) راه قرب و نزدیک شدن به حق و خداوند چیست؟ فرمود دوری از نفس، گفت: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) راه مقام انس و مأنوس شدن با حق چیست؟ فرمود: ترس و وحشت از نفس، گفت: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) راه کسب این موارد چگونه است؟ فرمود: استعانت و کمک خواستن از حق نفس».(2)

متقین از مدح مداحان متنفرند، زیرا آن را مایه عجب مى دانند، و نداى قرآن در گوش آنها طنین افکن است که (فَلاَ تُزَکُّوا أَنفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن اتَّقَى)(3) «و خودستائى نکنید او که آفریننده است به حال هر که متقى است (از شما) داناتر است».

در ذیل این آیه در مجمع البیان مى گوید: یعنى: نفسهاى خود را بزرگ نشمارید و مدح نکنید به آنچه در آن نیست، که خدا آگاهتر به نفسهاى شما است و بعضى گفته اند معناى آیه این است که به اعمال خیرِ در نفوس خود نفسهایتان را تزکیه نکنید(فرق معنى اول و دوم این است که در اولى مدح بر آنچه در آن نیست مى‌کنند و در دومى مدح بر آنچه در آن است).(4)

چو آنان را بنیکوئى ستایند بیندیشند و بر نیکى فزایند     همى گویند در پاسخ که ما را سریرت هست بر خویش آشکارا

به خود مائیم داناتر ز اغیار ز ما به داند آن داناى اسرار         پس آن گه با نیاز عشق دمساز همى گویند کاى داناى هر راز

تو با گفتارشان بر ما مپیچى که هیچى را ستایش کرده هیچى      همى گوید به دل که اى پاک یزدان مرا برتر زهر پندارگردان

نکوتر ساز ما را ازین گمان ها الا اى از تو نیکو جسم و جانها      ببخشا آنچه مستور است از ایشان زکار زشت و افکار پریشان

مرا نیز اى نکویان را دل آرام نگیرد جز به الطاف دل آرام           چو آن فرزانگان هشیارى ام بخش وز این خواب گران بید بخش

هر آن زشتى که دارم مستتر ساز درون از برونم خوب تر ساز      به نور عشق جانم را بیفروز شبم اى ماه گردان غیرت روز

(شعر از مرحوم الهی )

پی نوشت ها :

1. غرر الحکم امام على(علیه السلام) میزان الحکمه، جلد 6، صفحه 142.

3. بحار الانوار، جلد 70، صفحه 72میزان الحکمه، جلد 6، صفحه 143.

4. سوره نجم، آیه 32.

فرآوری : محمدی

منبع : کتاب اخلاق در نهج البلاغه ج2،آیت الله مکارم شیرازی

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1391  - 8:43 PM

 صلیبی‌ها بر این باور بودند که اگر مسلمانان در یک امپراتوری اسلامی متّحد شوند،خطر بزرگی خواهند بود یا ممکن است نعمتی برای جهان باشند، آنها تا زمانی که متفرّق هستند بدون وزن و اثر هستند و از آینده آنان نباید هراس داشته باشیم.

 
خبرگزاری فارس: سیل فرقه‌های نوظهور و سدّ شکسته ما

 

فرقه‌ها، چه آن گروه که دارای سابقه‌ای کهن هستند چه گروه نوظهور آنها، همگی نحله‌اند. نِحَلْة به معنی دعوی، کیش و مذهبی غیرالهی و غیرآسمانی، در برابر ملّت به معنی دین آسمانی و وحیانی است. همواره کلمات «ملل» و «نِحل» کنار هم آمده‌اند. هر زمان ملّت و دینی الهی برای هدایت آمده، نِحله و مدّعی دروغینی نیز قد کشیده و خودی نموده است.

مدّعیانِ لاف زن، اهوا و آرای شرک‌آلود را در اصول عقاید و دستور کار خود وارد ساخته‌اند تا خلق عالم را در مسیر هواجس و هوس‌ها رهزنی کنند. از همین رو، سابقة نحله‌ها و فرقه‌ها به درازای سابقة ادیان و ملل آسمانی است. آنها در میان عموم اقوام نیز سابقه داشته و هم اکنون نیز به صورت‌های مختلف جریان دارند.

در جهان اسلام، از اوّلین سال‌های بعثت نبیّ‌اکرم(ص)، التقاط و امتزاج آرا و اهوا، موجد نحله‌ها شدند. کتاب «ملل و نحل» مرحوم شهرستانی، فهرستی طولانی از این مجموعه که بیشترین آنها متعلّق به دوران گذشته‌اند، (521 ق.) ارائه کرده است.

ابوالفتح محمّد بن عبدالکریم شهرستانی، در زمان سلطان سنجر و به سال 548 ق. ـ حدود نه قرن پیش ـ فوت کرد. همچنان که گفته شد، او در مجموعة دو جلدی «الملل و النحل» که به فارسی به اسم «توضیح الملل» منتشر شده، فهرستی طولانی از عموم ادیان و فرقه‌ها را که صدها مورد را شامل می‌شود و در عصر او شناخته شده بود، ارائه کرده است.پس از شهرستانی؛ یعنی از قرن ششم هجری تا دوران معاصر، صدها و هزاران فرقة دیگر به این مجموعه افزوده شده است. به قول شاعر:

جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه                                        چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

در دوران معاصر؛ یعنی از قرن دوازدهم هجری تا عصر ما، در دو نقطه عطف مهم، از خانة سیاه استعمارگران، به ویژه از سوی «انگلستان»، فرقه‌ها و نحله‌های فراوانی ایجاد و در دامان جوامع شرقی و غربی رها شدند تا هر لحظه بر میزان تفرّق و تشتّت مستضعفان افزوده شود و مجال اتّحاد و اتّفاق آنان بیش از پیش گرفته شود. تردیدی نیست که آنان، در میان این رودخانة گِل‌آلود فرهنگی و اجتماعی، ماهی دل‌خواه خود را صید کرده‌اند.

 

تصوّر بی‌خصم زیستن

«سون وو» که در «ایران» او را با نام «سون تزو» می شناسند و در زمرة یکی از قدیمی‌ترین استراتژیست‌های نظامی دوران کهن و در خدمت امپراتوران «چین» بوده در یکی از آثار خود با نام «هنر جنگ»1 می‌نویسد:در مسائل نظامی، این مطلب یکی از اصول است که فرض را بر نیامدن دشمن نباید گذاشت؛ بلکه باید دربارة سرعت مقابله با وی اندیشه کرد.

همچنین نباید فکر کرد که دشمن حمله نمی‌کند؛ بلکه باید درصدد شکست ناپذیر کردن خود بود.او برای ضربه زدن به دشمن و امیران و فرماندهان کشور در حال نبرد، طرح‌ها و نقشه‌های شگفتی را به عنوان مجموعه‌ای از «استراتژی‌های ضربه زدن» مطرح می‌کند.

برخی از سر فصل‌های این استراتژی‌ها عبارتند از:

1. گاه از اطراف آنها عقلا و اشخاص صاحب فضیلت را دور کنید تا مشاور نداشته باشند؛

2. خائنانی را به کشورش بفرستید تا بنیان ادارة وی را برکنند؛

3. به کمک فریبکاری‌های مزوّرانه، وزیران را از حکّام جدا کنید؛

4. پیشه‌وران زبردست را به کشورش گسیل دارید تا مردم را به اسراف تشویق کنند؛

5. موسیقی‌دانان و رقّاصان گستاخ و بی‌عفّت به وی دهید تا عادات آنها را دگرگون سازند؛

6. زنان زیبا به وی بدهید تا عقل از سر آنها به در رود و ... .

پوشیده نیست که همة این خطوط استراتژیک، طیّ سال‌های اخیر در مورد کشورهای اسلامی و به قصد ضربه زدن به نظام‌های سیاسی مردمی و از جمله ایران اسلامی به کار گرفته شده‌اند. هر یک از این خطوط به تنهایی، جبهه‌ای را فراروی ما می‌گشاید و بخشی از حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ما را هدف قرار می‌دهد تا زمانی که به تدریج، امکان «فروپاشی از درون» یا تضعیف همة قوا حاصل و بی‌هزینه‌ای جدّی، قلّه‌ای و کشوری فتح شود.

تأسیس و تقویت فرقه‌ها و گسیل جریان‌های فرقه‌ای در کشورهای اسلامی، همچون ایران، یکی از مهم‌ترین حیله‌ها و حربه‌های استعمار برای ضربه زدن به اتّحاد و اتّفاق مردم بوده و هست.چنان که گفته شد و بنا به روایت کتاب الملل و النحل از صدر اسلام، نحله‌ها و فرقه‌های بسیاری در اقصا نقاط جهان اسلام پا گرفتند. عموم این فرقه‌ها، به عنوان جریان‌هایی مذهبی و اجتماعی در جامعة اسلامی قابل شناسایی‌اند و با رویکردی داخلی به جغرافیای فرهنگی مشرق اسلامی، راه خود را پی‌می‌گیرند. این جریان‌ها حاصل و محصول:

1. عدول از صراط مستقیم مطرح شده از سوی کتاب الله و آل الله (عترت رسول ختمی مرتبت(ص))؛

2. غفلت دانسته یا جاهلانه دربارة مبادی و منابع اصول دینی؛

3. اختلاط و التقاط آموزه‌ها؛

4. و بالأخره تعصّب‌ها و خودخواهی‌های حزبی و قبیله‌ای هستند.

این جریان پیامدهای گوناگونی داشته که گفت‌وگو و تشریح آن از حوصلة این مقاله خارج است.در نقطه عطف مهمّ دیگری، طیّ قرون 12 و 13 ق. مرزهای خاکی و فرهنگی شرق اسلامی توسط استعمارگران درنوردیده شد. مطالعة مراکز مطالعاتی مسیحی دربارة اسلام و مسلمانان و آگاهی مستشرقان از بسیاری از ظرفیت‌ها و نقطه ضعف‌ها انگیزه‌ای شد تا استعمارگران؛

ـ پشیمان کردن مسلمانان و مشرق زمینیان از همة کین‌ورزی‌هایشان علیه غرب؛‌

ـ درگیر کردن همة قوای موجود در این منطقه با هم؛

ـ تأسیس فرقه‌های جدید؛

ـ و تقویت نقاط گسل میان مذاهب و فرق را در دستور کار خود قرار دهند.

آنها به خوبی می‌دانستند که در شرق اسلامی، ظرفیت لازم برای سر بر آوردن یک جریان بزرگ سیاسی و اجتماعی دینی وجود دارد. تجربة امپراتوری عثمانی و سال‌ها تلاش و مبارزة غرب برای از هم پاشیدن این امپراتوری مسلمان، کافی بوده است که غرب تلاش نماید تا برای همیشه زمینه‌های مجتمع شدن قوای مسلمانان را حول مذهب و رهبری مذهبی و دینی از بین ببرد.صلیبی‌ها بر این باور بودند: اگر مسلمانان در یک امپراتوری اسلامی متّحد شوند، خطر بزرگی خواهند بود یا ممکن است نعمتی برای جهان باشند، آنها تا زمانی که متفرّق هستند و با یکدیگر سازگاری ندارند، بدون وزن و اثر هستند و از آیندة آنان نباید هراس داشته باشیم.2

با این رویکرد، آنها همة همّ خود را مصروف در هم شکستن اتّحاد مسلمانان، نفوذ در میان آنان و فاسد کردن مناسبات و معاملاتشان کردند.تاریخ دسیسة غرب صلیبی و متّحد صهیونیست آن، علیه اسلام و مسلمانان، دفتر قطوری است که متأسّفانه از چشم مسلمانان دور مانده. برخی از عناوین این دفتر عبارتند از:

 

ایجاد تفرقه و نزاع مذهبی؛

جاسوسان انگلیسی، طیّ دو قرن گذشته نقش مهمّی در ایجاد جنگ‌های فرقه‌ای داشته‌اند.

 

ترویج فرهنگ غربی از راه‌های مختلف؛

راه‌اندازی مدارس و نشر تعالیم اروپایی میان مسلمانان، جلوه دادن شیوة زندگی اروپایی به وسیلة آثار سینمایی، ترجمة کتب، نشریات، روزنامه‌ها و اعطای بورسیه به دانشجویان مسلمان، تنها بخش کوچکی از این جریان را به خود اختصاص می‌دهد.

 

ترویج مفاسد اخلاقی از طریق اشاعة قمار، شرب خمر و ... ؛

کاردینال لافی‌گری، یکی از مبلّغان مسیحی اعتراف می‌کند که اسلام، محکم‌ترین دینی است که زیر بار اسارت نمی‌رود و آرزو می‌کند که روزی، همة مسلمانان، مسیحی شوند.3حمله به اسلام و شخصیّت‌های دینی و مذهبی مسلمانان به ویژه حضرت ختمی مرتبت، محمّد بن عبدالله(ص)؛وارونه جلوه دادن حقایق دینی اسلام و سیره و سنّت مسلمانان نزد ساکنان غرب، کشتار خاموش علما و سخنوران مسلمان به انحای مختلف و ... تنها نمونه‌های بارزی از این توطئة کثیف علیه جهان اسلام بوده است.

 

راه‌اندازی فرقة وهّابیت در قطب و مرکز سکونت اهل سنّت؛

 

 تأسیس فرقة بهائیّت در قطب و مرکز سکونت شیعیان؛

تأسیس فرقة وهّابیت در کشور «عربستان»، در نیمة اوّل 12 ق. و در کنار آن راه‌اندازی فرقة بهائیّت در ایران، در نیمة دوم قرن 13 ق. نطفة بزرگ‌ترین اختلاف و درگیری و در نتیجه منفذ مجرای تخلیة همة قوای مسلمانان منطقه را در خود داشت.در «شبه قارة هند» نیز در نیمة اوّل قرن 13ق. فرقة شیخیه پا به عرصه نهاد.این جریان مرهون عواملی، چون دسیسة استعمارگران از یک سو و خودفروختگی، جهالت و خیانت عوامل مسلمان از دیگر سو بود. این دو، از بی‌خبری و غفلت جماعتی از مسلمانان مستضعف نیز حدّاکثر بهره‌برداری را کردند.

این سه انحراف فرقه‌ای بزرگ در درون این جغرافیای اسلامی اتّفاق افتاد؛ لیکن به دلیل داشتن خاستگاه و رویکردی خارجی، امکان بسیاری برای نابودی فرهنگی و مذهبی این منطقه و در پی آن ثروت‌های مادّی مردم به همراه داشت.

این سه جریان اصلی و انحرافی را با مشخّصات عمومی زیر می‌توان شناسایی کرد:

1. رویکرد بخشی از اصول آنها به آموزه‌های دینی و مذهبی؛

2. گرایش سیاسی به جریانات استعماری؛

3. تأکید و اصرار بر اندیشة جدایی دین از سیاست؛

4. رویکرد تفرقه‌افکنانه در جامعة اسلامی؛

5. توسّل به سلاح شبهه‌افکنی و ایجاد تردید، به قصد خارج کردن رقیب از میدان؛ البتّه به نفع استعمار.

شرح عملکرد و تأثیر مستقیم و غیرمستقیم این سه جریان فرقه‌ای، طیّ حدود دو قرن اخیر، دفتر بزرگی است که در این صفحات نمی‌گنجد؛ لیکن می‌توان به استناد همة آنچه که گذشته و اسناد آن موجود است، نتیجه گرفت که اینان نقش عمده‌ای را در نتایج زیر ایفا نموده‌اند:

1. سلب حیثیّت معنوی از آموزه‌های دینی؛

2. ایجاد رخنه در صفوف مسلمانان؛

3. نابود کردن بسیاری از فرصت‌ها؛

4. گشوده شدن بیش از پیش دست‌های استعمار بر حیات مادّی و معنوی جهان اسلام؛

5. منفعل ساختن جهان اسلام در وقت مواجهه با غرب استعماری، در مجامع جهانی و نقاط عطف مهم؛

6. درگیر کردن جوانان به آلودگی‌های اخلاقی، افیون‌ها و ...؛

7. ایفای نقش ستون پنجم و جاسوسی برای عوامل داخلی استعمار و سازمان‌های اطّلاعاتی بیگانه؛

8. شناسایی اشخاص حقیقی و حقوقی مجاهد و مبارز بر ضدّ یهود، صهیونیسم و غرب و معرفی آنان به دشمنان اسلام؛

9. ایجاد بلوا و جنجال رسانه‌ای و تبلیغاتی علیه اسلام و مسلمانان و تضعیف قوای مسلمانان؛

10. همراه شدن با استعمارگران در حمله به کشورهای اسلامی؛

11. ستیز با رویکردهای فعّال فرهنگی و مذهبی مستقلّ جهان اسلام و زمینه‌سازی برای عمل استعمارگران در شرق اسلامی؛

12. مقاومت در برابر احیاگری دینی مسلمانان در جهان معاصر.

این جریانات در پیوند با کانون‌های فساد، به زودی تبدیل به آلت دست استعمار و یهود در منطقة خود شدند.بر همگان مکشوف است که مرکز اصلی بهائیّت در «فلسطین» اشغالی (حیفا و عکا)، در حالی پابرجا، آباد و در امان است که صاحبان اصلی فلسطین، مجال نفس کشیدن را در این منطقه ندارند.

کدامین جریان مذهبی یا قدرت سیاسی می‌توانست تمامی امکان و ابنیة اسلامی مستقر در «حجاز» را از صفحة زمین محو کند؛ چنان‌که وهّابیون با تمام قدرت مرتکب آن شدند؟ به همان سان که همین جریان، از اوّلین روزهای حضور متّفقین غربی؛ یعنی ائتلاف صلیب و صهیون در «عراق»، همة نیروی خود را برای کشتار مسلمانان و مردم آسیب دیده در کار وارد کرده و حتّی یک گلوله به سوی نیروهای شیطانی «آمریکا» و «انگلیس» پرتاب نکردند.

طیّ سه دهة اخیر، درست در شرایطی که غرب، افول و پایان تاریخ خود را به تجربه نشست، جمع کثیری از مستضعفان غربی در پی کشف راه رهایی، دست به دامان اسلام زدند و به اعتراف آمار، اسلام رقم اوّل رشد را در میان همة فرق و مذاهب در جهان به دست آورد، جریان سوم فرقه‌سازی سر بر آورد. این جریان نوپا که از میان مجامع مخفی ماسونی و سازمان‌های امنیّتی ائتلاف صلیب و صهیون (موساد، سیا و ام. آی. سیکس) سر برآورد، با استفاده از شرایط تاریخی ایجاد شده4 و همة امکانات مالی، امنیّتی و اجتماعی غرب، در یک فهرست طولانی، حدود 4000 عنوان فرقه را به خود اختصاص داده است.

دایرة المعارف منتشر شدة جریان‌های فرقه‌ای، در این فهرست به طور رسمی، قریب به 2000 فرقه را برمی‌شمرد. فرقه‌های نوظهور که در غرب با اسم «میکستر» (مخلوط کننده)، شناخته می‌شوند، دست به پلورالیسم وحشتناکی زدند تا این گمان به وجود بیاید که راه دست‌یابی به معنویّت، دین و آسمان، تنها اسلام و ادیان ابراهیمی شرقی نیستند.

این فرقه‌ها با اختلاط و امتزاج آموزه‌های بی‌بنیاد برهمنان هندویی، سرخ‌پوستان آمریکای لاتین، نحله‌های مسیحی، آموزه‌های کابالایی یهودی و تجربه‌های فرادرمانی که به صدها شاخه تقسیم شده‌اند، بشر مبتلای غربی و ساکنان خودباختة شرقی را مواجه با گسترة بزرگی از جریانات فرقه‌ای شبه مذهبی و شبه عرفانی کردند.به جز همّت شیطانیِ جریانات ذکر شدة ضدّ اسلام و ضدّ انسان، عوامل دیگری زمینه‌های کارگر افتادن دسیسه‌ها را فراهم آوردند که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

1. خستگی انسان غربی از ازدحام تکنیک، تکنولوژی و زندگی کسالت‌بار مدرن قرن بیستم؛

2. غیبت آموزه‌های اصیل دینی اسلامی در سطحی وسیع و در صحنة حیات اجتماعی انسان معاصر؛

3. تجربة پایان تاریخ غربی و به صدا در آمدن زنگ این تاریخ کهنه به نام دین و به نام خدا؛

4. تلاش سران مجامع مخفی و گردانندگان جهان و غرب برای پاسخ‌گویی به طلب و تشنگی طبیعی مستضعفان غربی جویای دین و معنویّت از طریق سراب فرقه‌های شبه مذهبی؛

5. تلاش غرب برای مقابله با اسلام و خیزش‌های مذهبی دوران معاصر؛

6. تلاش غرب برای استمرار دورة فاعلیّت فرهنگی و تمدّنی خود در عصر افول و سقوط.

نباید از نظر دور داشت که دلّالگی شیطان برای بسط جدایی‌ها و چنددستگی‌ها میان ابنای بشر، نقش عمده‌ای در این ماجرا داشته است.درست در همین شرایط، فرقه‌های نخ‌نما و خاموش دورة دوم نیز مجال حرکت و تلاش را برای خود فراهم دیده و دست در کار وارد کردند و با تجمّع قوا و متشکّل کردن نیروها، هم‌دوش با فرقه‌های نوظهور، به جان مستضعفان جهان افتادند.

بر هیچ کس پوشیده نیست که فرقه‌هایی، همچون اسماعیلیه، صوفیه، قادیانیه و حتّی بهائیّت که در اثر موج بزرگ خیزش اسلامی در ایران در سایه و کنجی خزیده بودند و حتّی هیچ مجالی برای گفت‌وگو و عرض اندام نیز در خود سراغ نداشتند، سرویس‌‌های امنیّتی غرب و با شناسایی قبلی، امکان جان گرفتن دوباره و حضور در مجامع بین‌المللی را به دست آورند. به این ترتیب دسیسه‌های غرب به آنها حیاتی دوباره بخشید.

جریانات فرقه‌ای نوظهور و شبه مذهبی را با مشخّصات زیر می‌توان شناسایی کرد:

1. سکوت و انفعال در برابر غرب، استکبار و ظلم مستکبران صلیبی و صهیونی؛

2. فقدان تکلیف، شریعت و تعهّدات قابل قبول و تعریف عقل و شرع؛

3. فقدان طرحی قابل دفاع برای آینده و جایگزین مناسبات بحران‌زدة کنونی؛

4. دامن زننده به پلورالیسم مذهبی؛

5. تکیه کننده بر حیات فردی و نحله‌ای؛

6. تساهل و تسامح در مناسبات فردی و جمعی زنان و مردان؛

7. شکستن مرزهای حلّیت و حرمت در خورد، خوراک و روابط مردان و زنان؛

8. آلودگی به درجات مختلف از شرک، نفاق و حتّی کفر (ثنویّت، تثلیث، ضدّ خدایی، شیطان‌پرستی)؛

9. ارتباط پنهان با مجامع ماسونی و صهیونی؛

10. فقدان نظام جامع عقیدتی، اخلاقی و عملی، متناسب با نیازهای مادّی و فرهنگی انسان‌ها؛

11. ابتلابه افراط و تفریط در آموزه‌ها؛

12. هم‌سویی با خاستگاه و اهداف غرب و صهیونیسم بین الملل.

به کارگیری ابزار نوین رسانه‌ای (رادیو، تلویزیون، ماهواره و اینترنت) و محصولات جدید سمعی و بصری (لوح‌های فشرده) با استفاده از سرمایه‌های حامیان صلیبی و صهیونی و سرریز این جریانات فرقه‌ای، این امکان را فراهم آورد که تیراژ و شمارگان بی‌سابقه، در میان عموم مردم ساکن شرق اسلامی به گردش درآید.توزیع رایگان آثار و منشورات، تأسیس هزاران سایت بر روی شبکة جهانی اینترنت، راه‌اندازی شبکه‌های اجتماعی، کلیساهای تلویزیونی و خانگی و تشکیل محافل در خانه‌ها و ... بر سرعت دامن گستردن این جریانات افزوده است.

طیّ سی سال اخیر، سازمان‌ها و نهادهای رسمی فرهنگی در کشور، به دلایل مختلف قادر به ردیابی و شناسایی خطرهای تهدیدکنندة فرهنگی نبودند؛ بلکه نقش بازدارنده و منفی نیز در این میدان ایفا کرده‌اند.به دلیل ابتلای این سازمان‌ها و نهادهای دولتی وابسته به ردیف بودجة رسمی کشوری به:

1. نظام بروکراتیک اداری؛

2. مدیریّت حزبی و قبیله‌ای با عمر کوتاه فصلی؛

3. کارشناسان حقوق بگیر و فاقد اطّلاعات و تجربه؛

4. فقدان انگیزه و درد؛

5. فقدان استراتژی کلان فرهنگ و سیاست فرهنگی مدوّن؛

6. عوامل نفوذی بیگانه و جاسوس در لباس عوامل خودی؛

7. مصونیّت ویژه در برابر هر گونه نقد و پرسش خبرگان و خبرنگاران،

آنها قادر به رصد وقایع و جریانات و جبران خسارات نبودند و در این میان، گاه خود مبدّل به عامل توسعه و نشر آموزه‌های مشکوک و مردود نیز شدند؛ چنان که طیّ سال‌های اخیر، آثار مکتوب جریانات فرقه‌ای نوظهور از مجاری رسمی گذر کرده و با طیّ مراتب، امکان حضور در شهر و کوی و برزن را یافته‌اند.به جرئت می‌توان اعلام داشت: بیش از یکصد میلیون نسخه از این آثار در ایران توزیع شده است.

ملاحظات سیاسی و درگیری‌های حزبی و گروهی داخلی نیز در غفلت از این ماجرا و اخذ تصمیم به‌موقع و قاطع بی‌تأثیر نبوده است. حسب آنچه رخ داده، امروزه در میان مردم و به ویژه نسل جوان، بسیاری از حسّاسیت‌ها و غیرت‌ورزی‌های دینی و ملّی کم‌رنگ شده و جای خود را به نوعی تساهل و تسامح بخشیده است؛ بخش بزرگی از سنّت‌های پسندیده، ضعیف و کم‌رنگ شده و زشتی انجام برخی از رفتارها و بدی‌ها از بین رفته است.

ابتلا به خورد، خفت، شهوت، دوری گزیدن از ازدواج و قبول مسئولیّت خانوادگی، افزایش طلاق و گسست پیوندهای خانوادگی، تنها بخشی از عوارض این رویدادها هستند.آنچه رخ داده، خواست عوامل بیگانه و ائتلاف صلیب و صهیون است. مشکل ما اینجاست که:

1. از دشمن و دشمنی ورزیدن بی‌وقفه‌اش غفلت می‌ورزیم؛

2. بدون ملاحظة تاریخ گذشته، با نوعی ساده‌لوحی، رویدادها را بریده و نقطه‌ای مطالعه می‌کنیم و از شناسایی جریانی پرهیز داریم؛

3. مجال پرسش و نقد را به عموم نهادها، سازمان‌ها محدود کرده و به اشخاص حقوقی مصونیّت بیش از اندازه بخشیده‌ایم؛

4. مناصب و پست‌ها را نه بر اساس لیاقت و ضرورت، بلکه بر اساس تمایلات حزبی و قبیله‌ای، بین اشخاص تقسیم کرده‌ایم؛

5. از شنیدن آمار و اطّلاعات واقعی پرهیز می‌کنیم و به تملّق‌گویان و چاپلوسان، مجال جولان می‌دهیم؛

6. از آخرالزّمان و مأموریّت الهی بنی‌اسماعیل برای تأسیس حکومت جهانی غفلت داریم؛ به همان سان که چشم خود را بر تمنّای بنی‌اسرائیل برای تأسیس امپراتوری جهانی بسته‌ایم؛

7از سرمایه‌ها و امکانات بالقوّة انسانی و توان فرهنگی موجود در کشور که می‌تواند ما را در گذار از این شرایط یاری دهد، تنها به دلیل سوءتفاهم‌ها و پچ‌پچ‌های اطرافیان و نزدیکان غفلت داریم.

والسّلام علی من التّبع الهدی

پی‌نوشت‌ها:

1. این کتاب با عنوان «آیین رزم» به زبان فارسی ترجمه و توسط انتشارات هلال چاپ و منتشر شده است.

2. اسلام و بحران عصر ما، روژه دوپاسکیه، حسن حبیبی، ص 51.

3. بررسی شیوه‌های تبلیغاتی مسیحیّت، مرتضی نظری، ص 96.

4. در کتاب غرب و آخرالزّمان به طور مفصّل به موضوع پرداخته‌ایم.

اسماعیل شفیعی سروستانی

ماهنامه موعود شماره 121

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1391  - 8:41 PM

 در صورتی که انسان مسلّط بر ورزش باشد، مسلّط بر این وزنه و سنگ و آهن باشد، نه آهن بر او مسلّط باشد. آن‌وقت این می‌شود، انسان کامل.

 
خبرگزاری فارس: شما بر ورزش مسلّط باشید نه ورزش بر شما

 

اگر از ورزش به نیکی نام می‌برند، برای آن است که انسان بدنش سالم باشد، و اگر روح سالم نباشد، آن روح این بدن سالم را هم تباه می‌کند. برای اینکه ـ ان شاء الله ـ آن روح سالم باشد، و سلامت بدن را حفظ کند ـ همان‌طوری که تا الآن این‌چنین بود، از این به بعد هم بیش از این باشد، که شما بتوانید سلامت روح را به جهانیان عرضه کنید. به‌عنوان نمونه، دو نحوه سلامت در قرآن کریم اینجا مطرح می‌شود، تا روشن شود، که همهٴ ما در قبال تاٴمین سلامت بدن موظفیم. روحمان را هم سالم نگه بداریم؛ چون همهٴ ما چه ورزشکار، چه غیر ورزشکار، عمر مشخصی داریم ؛که در پایان عمر به فرتوتی و کهنسالی و ولیچر و اینها مبتلا بشویم، سن وقتی بالا آمد، دیگر انسان به دوران ضعف بر می‌گردد.

ما همین چند صباحی که فرصت هست ،برای سرمایه‌گذاری باید عنایت کنیم، به جایی می‌رویم ،که هم جان ما هست ،هم بدن ما این اصل اوّل، یعنی مرگ پوسیدن نیست، از پوست به در آمدن هست. انسان که می‌میرد، این‌طور نیست ،که بپوسد بلکه مرغی است ،که از قفس طبیعت آزاد می‌شود. اگر آن بزرگوار گفت «مرغ باغ ملکوتم نِیَم از عالم خاک» برای آن است که به ما بفهماند ،مرگ از پوست به در آمدن است، نه پوسیدن این اصل اوّل.

پس ما هستیم، که هستیم، هرگز از بین نمی‌رویم. اصل دوّم آن است ،که اکنون که ما زنده‌ایم، بدن داریم، و روح داریم نیازی داریم، به مسکن نیازمندیم، به پوشاک نیازمندیم، به خوراک نیازمندیم، همان‌طوری که الآن نیازمندیم. اصل سوّم آن است که ما در دنیا نیازهای خود را یا با ضوابط حل می‌کنیم ،یا با روابط، یعنی با ضوابط تجاری خریدن فروختن، اجاره کردن مشکلاتمان را حل می‌کنیم.

ما مسکن می‌خواهیم، غذا می‌خواهیم، لباس می‌خواهیم، پوشاک و خوراک می‌خواهیم ،یا با خریدن و اجاره کردن مشکلمان را حل می‌کنیم ،یا با روابط حل می‌کنیم ،کسی پدر کسی است، کسی پسر کسی است، پدر مشکل پسر را حل می‌کند، پسر مشکل پدر را حل می‌کند، بالاٴخره یا با روابط نیاز ما برطرف می‌شود.،یا با ضوابط .ولی بعد از مرگ نه ضوابط خبری است ،نه روابط، یعنی نه ‌‌‌‌آنجا خرید و فروشی است ،نه جا برای اجاره هست ،نه برای مضاربه و عقود دیگر است ،نه روابطی در کار است ؛چون همه خاک می‌شویم، دوباره از خاک برمی‌خیزیم.

کسی پدر کسی نیست، کسی پسر کسی نیست، این اصل سوّم. پس ما از مرگ به بعد زنده‌ایم، ما از پوست به در می‌آییم ،نه بپوسیم، ما هستیم بدن داریم، جان داریم، نیاز داریم، باید ببینیم نیازها را با چه چیزی باید رفع کرد. تمام نیازها را اینجا باید رفع کنیم و به همراه خودمان ببریم، آنجا هیچ خبری نیست. داستانی را استاد ما مرحوم علّامهٴ طباطبایی از استاد خودشان یا از بزرگان نجف نقل می‌کردند، که در نجف عدّه‌ای شاید مشرف شدید، عدّه‌ای هم شنیدید، که قبرستان وادی السلام قبرستان وسیعی است ،بزرگ ترین قبرستان جهان اسلام، همان قبرستان وادی السلام است که به برکت جوار علی‌بن‌ابی طالب (سلام الله علیه) منشأ برکت است .

آنجا همیشه نظیر بهشت زهرا که قبرستان مقطعی است، همیشه چند قبر آماده دارندف که بالأخره جمعیت زیاد وقتی می‌میرند، قبرهایی باید آمده باشد ،در وادی السلام نجف قبرهای فراوان همیشه آماده است ،چون از اقصیٰ نقاط جهان آنجا مرده می‌برند .گذشته از اینکه آنجا منطقه‌های شنی است .قبرهای هم فروریخته است. معمولاً مردم متدین عصر پنج‌شنبه و شب جمعه که شد، به زیارت اهل قبور می‌روند، یکی از عرفای نجف هم رفته بود، به زیارت اهل قبور و برگشت عدّه‌ای از علمای نجف به زیارت اهل قبور می‌رفتند، در بین راه آن عارف را دیدند، دیدند او از قبرستان وادی السلام برمی‌گردد، سلام و علیک و احوال پرسی از او سوال کردند چه چیزی دیدی؟

چون می‌دانستند، این فرد عادی نیست ،که برود فاتحه بخواند، و برگردد، اهل معناست، از او سوال کردند رفتی قبرستان وادی چه چیزی دیدی؟ گفت رفتم فاتحه خواندم، برگشتم، گفتند نه، تو با دیگران فرق داری چه دیدی؟ گفت حالا اصرار کردید، من از این قبور خیلی فحص کردم، قبرها ‌‌‌‌آماده بود ،هم قبرهای جدیدی که تازه ساخته‌اند، که آماده است، هم قبرهای فروریخته، همه جا را نگاه کردم، دیدم ،نه ماری است ،نه عقربی ،هیچ خبری از مار و عقرب نیست، از این قبرها سوال کردم ،که این علمای به ما می‌گویند:

آنجا مار است عقرب است، اینجا من چیزی مار و عقرب نمی‌بینم، این چه چیزی است، قبرها در جواب من گفتند، که ما مار و عقرب نداریم، هر که می‌آید به همراه خودش می‌آورد ، یا خدایی ناکرده انسان به همراه خود مار و عقرب می‌برد ،یا روح و ریحان این‌طور نیست ،که مسئلهٴ مرگ امر ساده‌ای باشد، این‌چنین نیست، که مرگ پوسیدن باشد، مرگ از پوست به در آمدن است، و مستحضرید که در فرهنگ قرآن خدا فرمود: انسان مرگ را می‌میراند، نه مرگ انسان را بمیراند، این از لطیف‌ترین تعبیرات قرآنی و وحیانی است.

یک‌وقت است، ما می‌گوییم، انسان می‌میرد ،می‌پوسد، ولی قر‌‌‌آن تعبیرش این نیست ،تعبیر قرآن این است، که انسان مرگ را می‌میراند. ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[1] نه ،«کل موت یذوقه الموت» فرمود هر کسی مرگ را می‌چشد، نه مرگ انسان را بچشد. الآن اگر یک لیوان آب را کسی چشید، انسان آن لیوان آب را هضم می‌کند، یا آب انسان را؟ شربتی را که انسان چشید، آن شربت انسان را هضم می‌کند ،از بین می‌برد، یا انسانی که او را چشید؟ فرمود: شما مرگ را می‌چشید، نه اینکه مرگ شما را بچشد، این‌طور نیست ،«کل نفس یذوقه الموت» مرگ هر کسی را بچشد، و هضم کند، بلکه انسان است ،که مرگ را می‌چشد، و هضم می‌کند، و ما هستیم که هستیم ،که هستیم که هستیم ،برای ابد خواهیم بود. سخن از یک میلیارد سال و دو میلیارد سال نیست.

پس ما هستیم، مرگ را می‌میرانیم، که دیگر مرگی نیست، بعد از مرگ که کسی نمی‌میرد، که برای ابد هستیم، وقتی که ابدی شدیم، نیازهای ما ابدی شد، باید توشه‌مان را اینجا فراهم کنیم. دیگر بالاتر از علی و اولاد علی (علیهم السلام) کیست، این‌طور اینها می‌نالیدند ،شبها برای چه چیزی می‌نالیدند، از آن طرف سوگند یاد کرد، فرمود: قسم به خدا اگر تمام عرب جمع شوند، من روی بر نمی‌گردانم، درست هم گفت ،این شجاعت، دیگر در شجاعت او حرفی نبود، هر وقت می‌گفتند: علی‌بن‌ابی¬طالب پرچم به دست گرفت، و به میدان آمد، همه سلحشوران می‌لرزیدند، این علی آن‌طور ناله می‌کند از مرگ ،برای اینکه آنجا سخن از ابد است، سخن از یک میلیون سال و یک میلیارد سال نیست، و هیچ خبری هم نیست هر چه هست ما باید اینجا تهیه کنیم.

ماییم ،که مرگ را می‌میرانیم، نه مرگ ما را بمیراند، حالا که این شد، همین چند روزی که فرصت هست ،ما کاملاً می‌توانیم، تمام زاد و توشه را تهیه کنیم، یک ورزشکار، یک سر و گردن از دیگران بلندتر است، آبرومند زندگی می‌کند ،با عفاف زندگی می‌کند، با حجاب زندگی می‌کند، با پدرش با مادرش با همسرش با اعضایش در کمال ادب زندگی می‌کند.

وقتی هم که آمد، وزنه بردارد، به نام خدا وزنه برمی‌دارد، به نام علی و اولاد علی وزنه برمی‌دارد، سعی می‌کند، بر ورزش مسلّط باشد، بر وزنه مسلّط باشد، نه وزنه بر او مسلّط باشد. لذا تا آخر عمر سالم است، امّا اگر کسی خدایی ناکرده، این اصول را رعایت نکند، ممکن است ،که عمر خودش را سلامت خودش را آسیب برساند، این اگر به این فکر است ،که چهارتا کف به او بزنند، چهارتا هورا بکشند ،آن دیسک کمر او را تهدید می‌کند ،این چون ورزشکار عاقل که نیست .

که ما همیشه دعا می‌کنیم ـ ان شاء الله ـ سالم بروند، و سالم برگردند، این مسلّط بر ورزش است ،مسلّط بر وزنه است، او عاقلانه ورزش می کند، و عاقلانه پیروز می‌شود و عاقلانه کشورش را حفظ می‌کند. شما ببینید شخص اوّل مملکت، این رهبر محترم ما، در کمال تبریک گفته، این برای آن است ،که آبرو محفوظ است، اگر خدایی ناکرده آبروی نظام محفوظ نباشد ،که کسی حاضر نیست، آن‌طور یک تبریک بگوید ،که واقع ما چه شب، چه روز ،آن‌طور دعایی که می‌کنیم، برای چه کسی دعا می‌کنیم؟

برای اینکه کسی بار بردارد ،بار بر می‌دارد، در صورتی که بار از دوش دیگران بنهد، آن بار ارزش دارد، آن وقت سلامت خودش را تاٴمین می‌کند، عزت خودش را تاٴمین می‌کند، شکوه و جلال خودش را تا‌‌ٴمین می‌کند، برای خودش افتخار است، برای استانش افتخار است، برای همشهریهای خودش افتخار است ،برای کشورش افتخار است ،برای نظامش افتخار است ،برای جامعه بشری افتخار است ،در صورتی که انسان مسلّط بر ورزش باشد، مسلّط بر این وزنه و سنگ و آهن باشد ،نه آهن بر او مسلّط باشد ،آن‌وقت این می‌شود، انسان کامل.

انسانی که در محدوده خودش هم شرف می‌آورد، هم دیگران را به شرف وادار می‌کند، خیلی فرق است، الآن کسی باید یک ساعت سخنرانی کند، تا یک، چهار، نفر را هدایت کند، امّا این بهداد عزیز ما وقتی که وزنه بردارد، بگوید، به نام خدا به نام علی‌بن‌ابی طالب، همین یک جمله کافی است ،که عدّه‌ای را هدایت کند. این خیلی فرق می‌کند، کسی یک ساعت باید سخنرانی کند، یک ورزشکار یک لحظه می‌تواند، یک عدّه جوانها را هدایت کند، این نعمت است ،دیگر آدم وقتی سرمایه‌ای دارد ،نعمتی دارد، عزّتی خدا به او داد، چرا این را در راه دین صرف نکند، چرا ارزان بفروشد .

بنابراین، این قدرت را خدای سبحان به همهٴ شما عزیزان داد، دعای ما هم که بدرقه شماست، تشویق عالی ترین مقام مملکت هم ،که دنبال کار شماست، عزیزان ورزش‌دوست استان هم که همه شما را تاٴیید می‌کنند، امیدواریم که این عزّت، این ثروت، این سرمایه طوری باشد ،که همهٴ شما در همهٴ مراحل محلّی و منطقه‌ای و بین‌المللی فاتحانه با سر و گردن بلند بروید و برگردید، که هم برای ما، هم برای خودتان، هم برای نظام ما شرف و شکوه و سلامت و عزّت را به همراه داشته باشید. و همیشه بر ورزش مسلّط باشید، و ورزش بر شما مسلّط نباشد که ـ ان شاء الله ـ عمر طولانی را در کمال سلامت داشته باشید .

اینکه می‌بینید، عدّه‌ای از ورزشکاران مخصوصاً کشتی زورخانه‌ای ،در سن هشتاد سالگی، نود سالگی سالم اند برای اینکه همهٴ مسائل را رعایت کردند، خدایی ناکرده، اگر کسی گرفتار غرور شود ،آن‌وقت آن سلامت خودش را در بهترین دوران زندگی، خدایی ناکرده، از دست بدهد، این معلوم می‌شود ،که اوّل خواست ورزش آن وزنه را بلند کند، نگفت به نام خدا ،نگفت به نام علی ،اگر بگوید، آن‌وقت می‌بیند ،اگر سنگین است ،می‌گذارد کنار، همیشه بر ورزش مسلّط است، همیشه بر بازی مسلّط است، همیشه بر کار مسلّط است.

پی نوشت:

[1]  سوره آل عمران، آیه185؛ سوره اشیاء، آیه35؛ سوره عنکبوت،آیه57.

منبع: بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسرا

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1391  - 8:39 PM

 اگر والد‌ین می‌خواهند‌ فرزند‌انی مستقل، مسئولیت‌پذیر و د‌ارای اعتماد‌ به نفس د‌اشته باشند،‌ لازم است آنان را با مزه شکست، گرما و سرما، تشنگی و گرسنگی، آسایش و رنج آشنا کنند.

 
خبرگزاری فارس: پدران نابارور

 

پس از مشاهده و بررسی در تعداد زیادی خانوادها متوجّه شدم بسیاری از پسران جوان امروز مستقل نیستند و در سنینی که باید از خانواده جدا شوند و روی پای خود بایستند، این قدرت و توانایی را ندارند. امروزه تربیت فرزندان از مشکل‌ترین مسائل اجتماعی و خانوادگی جوامع مختلف است. با تغییر کردن شیوه زندگی در خانواده‌های ایرانی روز به روز از نقش پدر در تربیت فرزندان پسر کاسته شده و فرزندان به شیوه‌های مناسبی تربیت نمی‌شوند و به مادران خود نزدیکترند. مسئله پدری و عهده‌داری سرپرستی فرزندان، مسئولیتی خطیر و موفّقیت در آن مستلزم آگاهی و شناخت مسائل روز جامعه می‌باشد.

امروزه با نگاه کردن به جامعه غرب متوجّه این موضوع خواهیم شد که نقش پدر در تربیت فرزندان و به ویژه فرزندان پسر بسیار اهمّیت دارد، در بسیاری از خانواده های غربی به دلیل منسجم نبودن نهاد خانواده و جدایی زنان از مردان، فرزندان فقط توسط مادران تربیت می‌شوند و چنین خانواده‌هایی دچار مشکلات اساسی بی‌شماری شده که نتایج منفی آن در خانواده‌ها و به‌ویژه فرزندان پسر که هدف این نوشتار می‌باشد، تأثیر بسزایی داشته است.

باید پذیرفت امروزه با وجود علمی شدن مسائل مربوط به خانواده و تربیت فرزندان، جوانانی تحویل جامعه می‌دهیم که مستقل نیستند و برای انتخاب زندگی آینده خود، شغل، استقلال و در پایان تشکیل خانواده جدید با مشکلات فراوانی مواجه هستند. مسلّماً روش‌های تربیتی والد‌ین، اثرات زیادی بر رفتار آینده فرزندان دارد و در پایان باعث می‌شود شخصیّت فرزند به گونه‌ای شکل بگیرد که این ویژگی‌های منفی در آنان تقویت گردد.

بسیاری از پدران امروزی از نقش اصلی خود که همان تربیت فرزندان است، غافل شده‌اند و به طور عملی نقش یک نان‌آور را در خانواده ایفا می‌کنند و نیازهای رفاهی آنان را برآورده می‌کنند؛ امّا نیاز فرزندان در زندگی پیچیده امروز فقط غذا و سرپناه نیست؛ بلکه پدران باید شرایط را برای رشد همه جانبه کودک فراهم نمایند، فرزندان از سنین کودکی پدر خود را الگو قرار می‌دهند و اوّلین الگوی فرزندان، پدران آنان هستند و عدم تربیت صحیح آنان فرزندان را بی‌لیاقت و وابسته بار می‌آورد.

از جمله موارد تربیتی که نقش زیادی در عدم استقلال و وابستگی فرزندان پسر دارند، عدم ارتباط کلامی مناسب بین پدر و فرزندان، نگاه نامناسب پدران به واژه اقتدار در خانواده، کمبود محبّت یا محبّت زیاد پدر و مادر و لوس شدن فرزند و زیاد بها دادن به آنان، بی توجّهی نسبت به ارتباط فرزندان با دوستان ناباب، عدم نگاه یکسان به فرزندان در خانواده، سرزنش و سرکوب، سختگیری بیش از حدّ والدین یا آزادی بیش از حد، انزوا و گوشه‌گیری و دوری فرزندان در جامعه و در پایان عدم ارتباط مناسب بین فرزندان و والدین می‌باشند.

بسیاری از فرزندان حتّی در سنین نوجوانی و جوانی ساکت و گوشه‌گیر هستند و از فعّالیت‌های اجتماعی فرار می‌کنند. در این مورد پدران وظیفه دارند فرزندان خود را از دوران کودکی وارد اجتماعات کنند و آداب معاشرت با دیگران را به آنان بیاموزند. بعضی از فرزندان اعتراض نمی‌کنند و وضعیت موجود را می‌پذیرند به دلیل آنکه والدین در کودکی فرزندان خود را تنبیه بی‌مورد می‌کنند و در مقابل دیگران آنها را کوچک می‌شمارند و رقابت نکردن فرزندان نیز به دلیل وابستگی شدید آنان می‌باشد.

یکی دیگر از مواردی که فرزندان باید از کودکی توسط پدر خود آموزش ببینند اقتصاد خانواده است که نقش مهمّی در استقلال فرزندان دارد. پدران باید از کودکی اهداف داشتن شغل مناسب را به کودکانشان یاد دهند. فرزندان باید برای اقتصاد آینده خود تصمیم‌گیری کنند و پدران باید به آنان اجازه فکر و تصمیم‌گیری بدهند.

در بسیاری از خانواده‌های امروزی، فرزندان را به گونه‌ای تربیت می‌کنند که قدرت نه شنیدن و نه گفتن در آنان وجود ندارد. به تمام خواسته‌های آنان جواب مثبت می‌دهند و محرومیّتی برای آنکه خودشان تلاش کنند، نمی‌ماند. معمولاً آنها نمی‌توانند ناراحتی‌ فرزندانشان را ببینند و به همین دلیل به خواسته‌های آنها تن می‌دهند. این در حالی است که این گونه پدران نه تنها با این کار در حقّ فرزندان خود مهربانی نمی‌کنند، به نوعی به آنها خیانت می‌کنند.

فرزندان این گونه والدین در آینده اعتماد به نفس کافی و توانایی به دست گرفتن زندگی مستقل ندارند و زمانی که متوجّه مقصّر بودن پدران خود شوند، اعتراضشان شروع می‌شود و بیشتر نارضایتی افراد از پدران پیرشان به همین دلیل است. جوّ حاکم بر خانواد‌ه و رفتار والد‌ین می‌تواند‌ د‌ر چگونگی احساس فرد‌ از خود‌ و توانایی‌هایش مؤثّر باشد‌.

حمایت افراطی والد‌ین باعث می‌شود‌ که کود‌ک احساس بی‌کفایتی و عد‌م مقبولیت کند؛‌ زیرا فرصت مستقل بود‌ن و احساس مسئولیت از او گرفته می‌شود‌. پدرانی که اجازه نمی‌د‌هند‌ فرزندان ابراز وجود‌ یا اظهار نظر کنند‌ به وابسته ماندن فرزند، کمک شایانی می‌کنند. در این مورد بهترین راه برای اینکه پسر بتواند سالم باشد یا احساس مردانگی مانند پدر رفتار کند، به محبّت پدر و احساس تفاهم و رابطه دو جانبه با او، نیازمند است که در نهایت این امر منجر به ایجاد یک رابطه دوستانه بین آنها خواهد شد که این آغازی برای شروع یک خانواده پایدار است.

اگر پدران نتوانند وظیفه خود را در این زمینه به خوبی انجام دهند کودک در آینده به آن کس دلبسته‌تر خواهد شد که با او سابقه انس و ارتباط بیشتری داشته باشد و این فرد ممکن هست هر کسی باشد و هر نوع تأثیری مثبت یا منفی بر فرزندان ما داشته باشد. پس پدران توانا کسانی هستند که از دانایی‌ها و مهارت‌های لازم در خصوص ارتباط و دوستی با فرزندان خود برخوردارند.

البتّه به نظر نویسنده، تربیت فرزندان در هر جامعه‌ای بر اساس فرهنگ آن جامعه متفاوت است؛ برای مثال تحقیقی که در یکی از کشورهای خارجی انجام شده به این نتیجه رسیده که سختگیری در تربیت، کودکان را موفّق‌تر خواهد کرد، امّا سبک سختگیرانه در کشور ما، نتیجه مناسبی نخواهد داشت و فرزندان پسر نیاز به آزادی نیز دارند.

در پایان، پیشنهاد می‌گردد اگر والد‌ین می‌خواهند‌ فرزند‌انی مستقل، مسئولیت‌پذیر و د‌ارای اعتماد‌ به نفس د‌اشته باشند،‌ لازم است آنان را با مزه شکست، گرما و سرما، تشنگی و گرسنگی، آسایش و رنج آشنا کنند. امروزه این مشکل اساسی که مدّت زمان صحبت کردن پدران و فرزندان کاهش یافته را ترمیم کنیم و پدران سعی کنند زمان بیشتری را با فرزندان خود باشند و البتّه نباید متکلّم وحده شوند و اجازه ابراز وجود به فرزندان را بدهند. فرزندان پسر از کودکی با فراز و نشیب زندگی آشنا شوند.

پدران نیز سعی کنند نقش خود را از ابزارهای رایانه‌ای و رسانه‌ای پس بگیرند و پسران به جای مادران به پدرانشان نزدیک‌تر باشند. با تشویق به خاطر کوچکترین موفّقیتشان روحیه اعتماد به نفس را در آنان افزایش دهیم. در محبّت کردن به آنان افراط و تفریط را رعایت کنیم. البتّه به نظر و طبق مطالعه میدانی نگارنده، تحصیلات و ثروت پدران تأثیری بر استقلال و وابستگی جوانان ندارد.

فرزندان وابسته و غیر مستقل در خانواده‌هایی با والدین تحصیل‌کرده و بی‌سواد و همچنین در خانواده‌های ثروتمند و کم درآمد تقریباً یکسان وجود دارد؛ امّا در خانواده‌های کم درآمد حسّاسیت بیشتری به دلیل عدم توانایی حمایت مالی والدین وجود دارد.

منبع:ماهنامه موعود شماره122

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1391  - 8:37 PM

  شرکت اینتل تعدادی پردازنده جدید عرضه کرده تا بتواند سهم بیشتر از بازار رایانه های سرور را از آن خود کند.

 
خبرگزاری فارس: اینتل پردازنده‌های جدید سرور عرضه کرد

 

 به نقل از وی تری، اینتل می گوید تا هفته آینده 28 مدل جدید از پردازنده های یاد شده را عرضه می کند که برای نصب بر روی رایانه های سرور و همین طور Workstation ها مفید خواهند بود.

این پردازنده ها با سرورهای E5 و همین طور پلاتفورم E3 workstation سازگاری کامل دارند. از این مجموعه 8 پردازنده متعلق به سرورهای Xeon E5-4600 بوده و با استفاده از آنها ظرفیت حافظه سرورهای یاد شده افزایش می یابد. پردازنده های مذکور از PCIe 3.0 و همین طور پلاتفورم بهینه سازی Turbo Boost شرکت اینتل پشتیبانی می کنند.

پردازنده های مذکور به طور کلی برای استفاده در بازار سرورهای شرکت های کوچک و متوسط طراحی شده اند و از نظر مصرف انرژی و سرعت عملکرد هم بهینه سازی شده اند. به عنوان مثال سرعت عملکرد پردازنده های E3-1200 تا 3.6 برابر سریع تر از نمونه های مشابه قبلی است.

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1391  - 8:34 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 105

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5912533
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی