در صورتی که انسان مسلّط بر ورزش باشد، مسلّط بر این وزنه و سنگ و آهن باشد، نه آهن بر او مسلّط باشد. آنوقت این میشود، انسان کامل.

اگر از ورزش به نیکی نام میبرند، برای آن است که انسان بدنش سالم باشد، و اگر روح سالم نباشد، آن روح این بدن سالم را هم تباه میکند. برای اینکه ـ ان شاء الله ـ آن روح سالم باشد، و سلامت بدن را حفظ کند ـ همانطوری که تا الآن اینچنین بود، از این به بعد هم بیش از این باشد، که شما بتوانید سلامت روح را به جهانیان عرضه کنید. بهعنوان نمونه، دو نحوه سلامت در قرآن کریم اینجا مطرح میشود، تا روشن شود، که همهٴ ما در قبال تاٴمین سلامت بدن موظفیم. روحمان را هم سالم نگه بداریم؛ چون همهٴ ما چه ورزشکار، چه غیر ورزشکار، عمر مشخصی داریم ؛که در پایان عمر به فرتوتی و کهنسالی و ولیچر و اینها مبتلا بشویم، سن وقتی بالا آمد، دیگر انسان به دوران ضعف بر میگردد. ما همین چند صباحی که فرصت هست ،برای سرمایهگذاری باید عنایت کنیم، به جایی میرویم ،که هم جان ما هست ،هم بدن ما این اصل اوّل، یعنی مرگ پوسیدن نیست، از پوست به در آمدن هست. انسان که میمیرد، اینطور نیست ،که بپوسد بلکه مرغی است ،که از قفس طبیعت آزاد میشود. اگر آن بزرگوار گفت «مرغ باغ ملکوتم نِیَم از عالم خاک» برای آن است که به ما بفهماند ،مرگ از پوست به در آمدن است، نه پوسیدن این اصل اوّل. پس ما هستیم، که هستیم، هرگز از بین نمیرویم. اصل دوّم آن است ،که اکنون که ما زندهایم، بدن داریم، و روح داریم نیازی داریم، به مسکن نیازمندیم، به پوشاک نیازمندیم، به خوراک نیازمندیم، همانطوری که الآن نیازمندیم. اصل سوّم آن است که ما در دنیا نیازهای خود را یا با ضوابط حل میکنیم ،یا با روابط، یعنی با ضوابط تجاری خریدن فروختن، اجاره کردن مشکلاتمان را حل میکنیم. ما مسکن میخواهیم، غذا میخواهیم، لباس میخواهیم، پوشاک و خوراک میخواهیم ،یا با خریدن و اجاره کردن مشکلمان را حل میکنیم ،یا با روابط حل میکنیم ،کسی پدر کسی است، کسی پسر کسی است، پدر مشکل پسر را حل میکند، پسر مشکل پدر را حل میکند، بالاٴخره یا با روابط نیاز ما برطرف میشود.،یا با ضوابط .ولی بعد از مرگ نه ضوابط خبری است ،نه روابط، یعنی نه آنجا خرید و فروشی است ،نه جا برای اجاره هست ،نه برای مضاربه و عقود دیگر است ،نه روابطی در کار است ؛چون همه خاک میشویم، دوباره از خاک برمیخیزیم. کسی پدر کسی نیست، کسی پسر کسی نیست، این اصل سوّم. پس ما از مرگ به بعد زندهایم، ما از پوست به در میآییم ،نه بپوسیم، ما هستیم بدن داریم، جان داریم، نیاز داریم، باید ببینیم نیازها را با چه چیزی باید رفع کرد. تمام نیازها را اینجا باید رفع کنیم و به همراه خودمان ببریم، آنجا هیچ خبری نیست. داستانی را استاد ما مرحوم علّامهٴ طباطبایی از استاد خودشان یا از بزرگان نجف نقل میکردند، که در نجف عدّهای شاید مشرف شدید، عدّهای هم شنیدید، که قبرستان وادی السلام قبرستان وسیعی است ،بزرگ ترین قبرستان جهان اسلام، همان قبرستان وادی السلام است که به برکت جوار علیبنابی طالب (سلام الله علیه) منشأ برکت است . آنجا همیشه نظیر بهشت زهرا که قبرستان مقطعی است، همیشه چند قبر آماده دارندف که بالأخره جمعیت زیاد وقتی میمیرند، قبرهایی باید آمده باشد ،در وادی السلام نجف قبرهای فراوان همیشه آماده است ،چون از اقصیٰ نقاط جهان آنجا مرده میبرند .گذشته از اینکه آنجا منطقههای شنی است .قبرهای هم فروریخته است. معمولاً مردم متدین عصر پنجشنبه و شب جمعه که شد، به زیارت اهل قبور میروند، یکی از عرفای نجف هم رفته بود، به زیارت اهل قبور و برگشت عدّهای از علمای نجف به زیارت اهل قبور میرفتند، در بین راه آن عارف را دیدند، دیدند او از قبرستان وادی السلام برمیگردد، سلام و علیک و احوال پرسی از او سوال کردند چه چیزی دیدی؟ چون میدانستند، این فرد عادی نیست ،که برود فاتحه بخواند، و برگردد، اهل معناست، از او سوال کردند رفتی قبرستان وادی چه چیزی دیدی؟ گفت رفتم فاتحه خواندم، برگشتم، گفتند نه، تو با دیگران فرق داری چه دیدی؟ گفت حالا اصرار کردید، من از این قبور خیلی فحص کردم، قبرها آماده بود ،هم قبرهای جدیدی که تازه ساختهاند، که آماده است، هم قبرهای فروریخته، همه جا را نگاه کردم، دیدم ،نه ماری است ،نه عقربی ،هیچ خبری از مار و عقرب نیست، از این قبرها سوال کردم ،که این علمای به ما میگویند: آنجا مار است عقرب است، اینجا من چیزی مار و عقرب نمیبینم، این چه چیزی است، قبرها در جواب من گفتند، که ما مار و عقرب نداریم، هر که میآید به همراه خودش میآورد ، یا خدایی ناکرده انسان به همراه خود مار و عقرب میبرد ،یا روح و ریحان اینطور نیست ،که مسئلهٴ مرگ امر سادهای باشد، اینچنین نیست، که مرگ پوسیدن باشد، مرگ از پوست به در آمدن است، و مستحضرید که در فرهنگ قرآن خدا فرمود: انسان مرگ را میمیراند، نه مرگ انسان را بمیراند، این از لطیفترین تعبیرات قرآنی و وحیانی است. یکوقت است، ما میگوییم، انسان میمیرد ،میپوسد، ولی قرآن تعبیرش این نیست ،تعبیر قرآن این است، که انسان مرگ را میمیراند. ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[1] نه ،«کل موت یذوقه الموت» فرمود هر کسی مرگ را میچشد، نه مرگ انسان را بچشد. الآن اگر یک لیوان آب را کسی چشید، انسان آن لیوان آب را هضم میکند، یا آب انسان را؟ شربتی را که انسان چشید، آن شربت انسان را هضم میکند ،از بین میبرد، یا انسانی که او را چشید؟ فرمود: شما مرگ را میچشید، نه اینکه مرگ شما را بچشد، اینطور نیست ،«کل نفس یذوقه الموت» مرگ هر کسی را بچشد، و هضم کند، بلکه انسان است ،که مرگ را میچشد، و هضم میکند، و ما هستیم که هستیم ،که هستیم که هستیم ،برای ابد خواهیم بود. سخن از یک میلیارد سال و دو میلیارد سال نیست. پس ما هستیم، مرگ را میمیرانیم، که دیگر مرگی نیست، بعد از مرگ که کسی نمیمیرد، که برای ابد هستیم، وقتی که ابدی شدیم، نیازهای ما ابدی شد، باید توشهمان را اینجا فراهم کنیم. دیگر بالاتر از علی و اولاد علی (علیهم السلام) کیست، اینطور اینها مینالیدند ،شبها برای چه چیزی مینالیدند، از آن طرف سوگند یاد کرد، فرمود: قسم به خدا اگر تمام عرب جمع شوند، من روی بر نمیگردانم، درست هم گفت ،این شجاعت، دیگر در شجاعت او حرفی نبود، هر وقت میگفتند: علیبنابی¬طالب پرچم به دست گرفت، و به میدان آمد، همه سلحشوران میلرزیدند، این علی آنطور ناله میکند از مرگ ،برای اینکه آنجا سخن از ابد است، سخن از یک میلیون سال و یک میلیارد سال نیست، و هیچ خبری هم نیست هر چه هست ما باید اینجا تهیه کنیم. ماییم ،که مرگ را میمیرانیم، نه مرگ ما را بمیراند، حالا که این شد، همین چند روزی که فرصت هست ،ما کاملاً میتوانیم، تمام زاد و توشه را تهیه کنیم، یک ورزشکار، یک سر و گردن از دیگران بلندتر است، آبرومند زندگی میکند ،با عفاف زندگی میکند، با حجاب زندگی میکند، با پدرش با مادرش با همسرش با اعضایش در کمال ادب زندگی میکند. وقتی هم که آمد، وزنه بردارد، به نام خدا وزنه برمیدارد، به نام علی و اولاد علی وزنه برمیدارد، سعی میکند، بر ورزش مسلّط باشد، بر وزنه مسلّط باشد، نه وزنه بر او مسلّط باشد. لذا تا آخر عمر سالم است، امّا اگر کسی خدایی ناکرده، این اصول را رعایت نکند، ممکن است ،که عمر خودش را سلامت خودش را آسیب برساند، این اگر به این فکر است ،که چهارتا کف به او بزنند، چهارتا هورا بکشند ،آن دیسک کمر او را تهدید میکند ،این چون ورزشکار عاقل که نیست . که ما همیشه دعا میکنیم ـ ان شاء الله ـ سالم بروند، و سالم برگردند، این مسلّط بر ورزش است ،مسلّط بر وزنه است، او عاقلانه ورزش می کند، و عاقلانه پیروز میشود و عاقلانه کشورش را حفظ میکند. شما ببینید شخص اوّل مملکت، این رهبر محترم ما، در کمال تبریک گفته، این برای آن است ،که آبرو محفوظ است، اگر خدایی ناکرده آبروی نظام محفوظ نباشد ،که کسی حاضر نیست، آنطور یک تبریک بگوید ،که واقع ما چه شب، چه روز ،آنطور دعایی که میکنیم، برای چه کسی دعا میکنیم؟ برای اینکه کسی بار بردارد ،بار بر میدارد، در صورتی که بار از دوش دیگران بنهد، آن بار ارزش دارد، آن وقت سلامت خودش را تاٴمین میکند، عزت خودش را تاٴمین میکند، شکوه و جلال خودش را تاٴمین میکند، برای خودش افتخار است، برای استانش افتخار است، برای همشهریهای خودش افتخار است ،برای کشورش افتخار است ،برای نظامش افتخار است ،برای جامعه بشری افتخار است ،در صورتی که انسان مسلّط بر ورزش باشد، مسلّط بر این وزنه و سنگ و آهن باشد ،نه آهن بر او مسلّط باشد ،آنوقت این میشود، انسان کامل. انسانی که در محدوده خودش هم شرف میآورد، هم دیگران را به شرف وادار میکند، خیلی فرق است، الآن کسی باید یک ساعت سخنرانی کند، تا یک، چهار، نفر را هدایت کند، امّا این بهداد عزیز ما وقتی که وزنه بردارد، بگوید، به نام خدا به نام علیبنابی طالب، همین یک جمله کافی است ،که عدّهای را هدایت کند. این خیلی فرق میکند، کسی یک ساعت باید سخنرانی کند، یک ورزشکار یک لحظه میتواند، یک عدّه جوانها را هدایت کند، این نعمت است ،دیگر آدم وقتی سرمایهای دارد ،نعمتی دارد، عزّتی خدا به او داد، چرا این را در راه دین صرف نکند، چرا ارزان بفروشد . بنابراین، این قدرت را خدای سبحان به همهٴ شما عزیزان داد، دعای ما هم که بدرقه شماست، تشویق عالی ترین مقام مملکت هم ،که دنبال کار شماست، عزیزان ورزشدوست استان هم که همه شما را تاٴیید میکنند، امیدواریم که این عزّت، این ثروت، این سرمایه طوری باشد ،که همهٴ شما در همهٴ مراحل محلّی و منطقهای و بینالمللی فاتحانه با سر و گردن بلند بروید و برگردید، که هم برای ما، هم برای خودتان، هم برای نظام ما شرف و شکوه و سلامت و عزّت را به همراه داشته باشید. و همیشه بر ورزش مسلّط باشید، و ورزش بر شما مسلّط نباشد که ـ ان شاء الله ـ عمر طولانی را در کمال سلامت داشته باشید . اینکه میبینید، عدّهای از ورزشکاران مخصوصاً کشتی زورخانهای ،در سن هشتاد سالگی، نود سالگی سالم اند برای اینکه همهٴ مسائل را رعایت کردند، خدایی ناکرده، اگر کسی گرفتار غرور شود ،آنوقت آن سلامت خودش را در بهترین دوران زندگی، خدایی ناکرده، از دست بدهد، این معلوم میشود ،که اوّل خواست ورزش آن وزنه را بلند کند، نگفت به نام خدا ،نگفت به نام علی ،اگر بگوید، آنوقت میبیند ،اگر سنگین است ،میگذارد کنار، همیشه بر ورزش مسلّط است، همیشه بر بازی مسلّط است، همیشه بر کار مسلّط است. پی نوشت: [1] سوره آل عمران، آیه185؛ سوره اشیاء، آیه35؛ سوره عنکبوت،آیه57.