به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 الگوی اشتغال زنان در جامعه‌ی ما همان مدل غربی است. مسلماً این مدل در جامعه‌ی ما هم برای خانم‌ها و هم برای خانواده‌ی آن‌ها آسیب‌زاست.بایدموانعی که بر سر راه اشتغال زنان وجود دارداز میان برداریم.

 
خبرگزاری فارس: آیا اشتغال زنان با منافع خانواده در تضاد است؟!

 

خانواده واحد بنیادین و اساسی جامعه و کانون اصلی رشد و تعالی انسان است به همین جهت، حیات جامعه به دوام و بقای این نهاد مقدس بستگی دارد. از این رو شناخت مشکلاتی که حیات خانواده را تهدید می‏کند و تلاش در جهت برطرف کردن آن‏ها امری مهم و ضرورتی اجتناب ناپذیر است.

مسأله‌ی اشتغال زنان از جمله مسایلی است که به دلیل تغییراتی که در ساختار زندگی سنتی و همچنین تأثیراتی که بر تربیت فرزند، مفهوم مادری و همسری به وجود می‌آورد، موجی از مسایل گوناگون و نظرات مختلف را به همراه خود دارد. روند صعودی اشتغال زنان در جوامع رو‌ به رشد از جمله کشور ما نیاز به مدل‌سازی بر اساس فرهنگ اسلامی و پر کردن خلأ‏های موجود را در جهت به حداقل رساندن آسیب‌های اشتغال بیش از پیش نمایان می‌سازد.در این رابطه بر آن شدیم تا به مناسبت روز جهانی خانواده در گفت‌و‌گویی با «خانم دکتر مریم معین‌الاسلام» کارشناس مسایل زنان و مباحث تربیتی به بررسی مسأله مهم اشتغال زنان و بایدها و نباید های آن بپردازیم.

 

به عنوان اولین سوال بفرمایید دلیل گرایش خانم‌ها‌ به بازار کار چیست؟ و این پدیده چه آسیب‌ها و فرصت‌هایی را می‌تواند برای نظام اسلامی به همراه داشته باشد؟

علت اینکه خانم‌های ما گرایش به کار بیرون از خانه دارند چند مسأله است یکی از مهم‌ترین مسایل تأثیرگذار در علاقه‌ی خانم‌ها به اشتغال القائات جهانی است. به هر حال، چه بخواهیم و چه نخواهیم، زنان جامعه‌ی ما تحت تأثیر تبلیغات جهانی قرار دارند و مهم‌ترین القای این تبلیغات جهانی این است که آن‌ها را تشویق به کار در بیرون از منزل می‌کند.

همان طور که می‌دانید، در غرب به دلیل رشد سرمایه و استفاده از زنان به عنوان نیروی کار ارزان قیمت، تبلیغات وسیعی برای کشاندن زنان به بازار کار صورت می‌گیرد تا به زنان القا شود که خانه‌داری کار بی‌ارزشی است و اگر شما می‌خواهید احساس ارزشمندی داشته باشید، باید بیرون از خانه کار کنید. در همین راستا نظام سرمایه‌داری غرب تبلیغات وسیعی در رسانه‌ها و شبکه‌های ماهواره‌ای انجام می‌دهد و با ابزارهای مختلف از جمله هنر به زنان القا می‌کند که باید بیرون از خانه کار کنند.

همان طور که گفتم، هدف اصلی آن‌ها استفاده از زنان به عنوان نیروی کار ارزان قیمت و در نتیجه به جیب زدن سرمایه است. بنابراین یکی از دلایل این موضوع القائات جهانی است که بر زنان جامعه‌ی ما هم تأثیر داشته و آن‌ها را به این نتیجه رسانده که ارزشمندی آن‌ها در گرو این است که کاری بیرون از خانه داشته باشند.

یکی دیگر از علل علاقه‌مندی خانم‌ها به اشتغال این است که سبک زندگی ما هم تحت تأثیر همان القائات غربی تغییر پیدا کرده و شکل غربی به خودش گرفته است. لذا در این سبک زندگی خیلی از امور تحت تأثیر قرار گرفته‌اند. این سبک زندگی خانم‌ها را به این نتیجه رسانده است که کمترین وقت را به خانه و خانواده اختصاص دهند. بنابراین آن‌ها باید به دنبال یک شغل باشند.

از طرف دیگر زندگی‌های ماشینی امروزی سبب شده است که خانم‌ها در زمان کوتاهی بتوانند کارهای خانه را انجام دهند. لذا وجود وقت‌های اضافه در خانه یکی دیگر از دلایلی است که خانم‌ها را به این فکر می‌اندازد که باید کاری داشته باشند تا اوقات فراغتشان پر شود.

دلیل دیگر تحصیلات عالیه‌ی خانم‌هاست. همان طور که می‌دانید، امروز تعداد خانم‌هایی که تحصیلات عالیه دارند از تعداد مردان بیشتر است. طبیعتاً خانمی که به دانشگاه می‌رود، بعد از فارغ‌التحصیلی، به دنبال یک شغل خواهد بود.در کنار این عوامل، بالا رفتن سن ازدواج هم مزید بر علت شده است. طبیعتاً وقتی سن ازدواج بالا برود،خانم‌هایی که ازدواج نکرده‌اند به صورت جدی‌تر به دنبال کار هستند تا هم استقلال مالی داشته باشند و هم وقتشان را پر کنند.

در مجموع، عواملی که باعث شده است خانم‌ها تمایل به کار کردن داشته باشند خیلی زیاد است که برشمردن آن‌ها زمان زیادی می‌خواهد. در این میان، موضوع حائز اهمیت این است که اشتغال زنان تبعات منفی زیادی برای جامعه دارد؛ برای مثال، خانمی که نقش همسری و مادری و مدیریت خانواده را بر عهده دارد، اگر در بیرون از خانه هم شغلی داشته باشد، با توجه به تعدد نقش‌هایی که بر عهده دارد، دچار اضطراب خواهد شد.

تحقیقات صورت‌گرفته دقیقاً نشان می‌دهد که انجام وظایف چند نقش به طور هم‌زمان باعث می‌شود انرژی‌های محدود فرد از بین برود و نهایتاً نتواند به همه‌ی انتظاراتی که از او وجود دارد پاسخ دهد. در واقع تعدد وظایف باعث می‌شود خانم‌ها نتوانند به همه‌ی آن‌ها رسیدگی کنند و طبیعتاً برای آن‌ها فشار روانی ایجاد می‌شود.

همه‌ی کارشناسان بر این باورند که اشتغال خانم‌ها در بیرون از منزل باعث می‌شود که مسؤولیت‌های آن‌ها به صورت ناعادلانه افزایش پیدا کند. در واقع مرد و زنی که هر دو بیرون از منزل کار می‌کنند، وقتی به خانه برمی‌گردند، خانم خانه باز هم باید در خانه کار کند و خدمات بدهد، در حالی که مرد در خانه خدمات می‌گیرد. در حقیقت این تقسیم وظایف ناعادلانه است. از نظر جسمی و روانی هم تحقیقات ثابت کرده است که خانم‌های شاغل دچار بیماری‌های بیشتری می‌شوند.

در آموزه‌های دینی ما هم به این موضوع توجه شده است. امیرالمؤمنین (ع)، در نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه، امام حسن (ع) را سفارش می‌کنند که خارج از توان زن کاری به او تحمیل نکنید، به این علت که طراوت و لطافت و زیبایی او در معرض خطر قرار می‌گیرد.

علاوه بر این‌ها، اشتغال خانم‌ها بر سن ازدواج آن‌ها تأثیر می‌گذارد. تأخیر در سن ازدواج، بالا رفتن نرخ تجرد قطعی و کاهش تعداد فرزندان از دیگر پیامدهای منفی اشتغال خانم‌هاست. ضمن اینکه اشتغال خانم‌های باردار طبیعتاً ممکن است تأثیرات منفی بر آن‌ها داشته باشد. همچنین این مسأله ممکن است بر تربیت فرزندان هم تأثیرات نامطلوبی به جا بگذارد. به هر حال وقتی خانم‌ها به بیرون از منزل می‌روند، اختلالی جدی در تکوین و دلبستگی کودک نسبت به مادر ایجاد می‌شود.

وقتی مادر مجبور است که برای پرداختن به کارش فرزندش را به مهد کودک بفرستد، طبیعتاً آن توجه انفرادی که مادر به فرزند دارد از بین می‌رود و شکل گروهی پیدا می‌کند.در واقع توجه به یک کودک بین چند کودک تقسیم می‌شود، آن هم توسط شخصی که تعلقی به کودک ندارد. این موضوع باعث می‌شود که دلبستگی کودک به مادر کم شود و مادر هم وقتی از سر کار برمی‌گردد، طبیعتاً خستگی‌های ناشی از کار به او اجازه نمی‌دهد که بتواند به طور کامل به امور فرزندش رسیدگی کند.

در آموزه‌های دینی ما این موضوع به طور جدی مورد توجه قرار گرفته است که در اثر ارتباط بین مادر و فرزند شخصیت فرزند شکل می‌گیرد. وقتی مادر فرصتی برای توجه به فرزند و پی‏گیری کارهای او نداشته باشد، طبیعی است که شخصیت آن فرزند به خوبی شکل نمی‌گیرد.ضمن اینکه اشتغال خانم‌ها تأثیرات نامطلوبی بر روابط آن‌ها با همسرانشان دارد، به این دلیل که خانم به جای اینکه در خدمت همسرش قرار بگیرد، بیشتر مشغول پرداختن به وظایفش در بیرون منزل است و این موضوع موجب زوال نهاد خانواده می‌شود و روابط زن و شوهر را در انزوا قرار می‌دهد.

 

بنابراین شما قبول دارید که اشتغال زنان می‏تواند تا حدودی در نقش مادری و همسری آن‌‌ها اختلال ایجاد کند. در عین حال زنان نیمی از جامعه را تشکیل می‌‌دهند و اگر بتوانیم این مشکلات را از میان برداریم و آن شروطی که رهبری در فرمایشاتشان به آن‏‌ها اشاره فرمودند رعایت کنیم، می‌‌توانیم از پتانسیل این قسمت از جامعه هم استفاده کنیم. به نظر شما مسؤولین چه کارهایی می‌‌توانند انجام دهند تا این آسیب‌‏ها تا حد امکان برطرف شود؟

به هر حال ما نمی‌توانیم نیمی از پیکره‌ی جامعه را نادیده بگیریم و جامعه را محروم از حضور آن‌ها کنیم. در اسلام هم اشتغال زنان رد نشده است. در صدر اسلام هم زنان شاغل وجود داشتند. پیامبر (ص) نه تنها این افراد را از کار کردن منع نمی‌کردند، بلکه به آن‌ها رهنمود هم ارائه می‌دادند. مثلاً خانم عطرفروشی خدمت پیامبر (ص) آمد و پیامبر (ص) به او نفرمودند شغلت را کنار بگذار، بلکه به او راهکار ارائه کردند و مثلاً گفتند عطرهایی که لطافت بیشتری دارد به خانم‌ها اختصاص بدهید و عطرهایی که فلان ویژگی‌ها را دارد به مردان اختصاص دهید. همین طور وقتی آن خانم آرایشگر نزد پیامبر (ص) آمدند، ایشان او را راهنمایی کردند.

این نشان می‌دهد پیامبر (ص) و در واقع اسلام اشتغال زنان را 100 درصد منع نمی‌کند. اما برای اینکه اشتغال زنان در جامعه‌ی دینی‌مان آسیب‌زا نباشد، باید مدلی از اشتغال زنان ایجاد کنیم که با شرایط روحی‌، جسمی و روانی آن‌ها تناسب داشته باشد. طبیعتاً باید امکانات ویژه‌ای به خانم‌ها داده شود و موانعی که بر سر راه اشتغال زنان وجود دارد و ممکن است برای نهاد خانواده آسیب‌زا باشد از میان برداریم و اهداف جدیدی برای اشتغال زنان تعریف کنیم.

در واقع باید مدلی تهیه کنیم که دقیقاً متناسب با ساختار روحی، جسمی و روانی زنان و سبک زندگی دینی ما باشد. متأسفانه الگوی اشتغال زنان در جامعه‌ی ما همان مدل غربی است. مسلماً این مدل در جامعه‌ی ما هم برای خانم‌ها و هم برای خانواده‌ی آن‌ها آسیب‌زاست. بنابراین در حال حاضر خلأ بزرگی در این زمینه احساس می‌شود و باید مدلی برای آن تهیه کنیم. در این مدل باید نگاه خانم‌ها را به سمتی هدایت کنیم که خانواده را در اولویت قرار دهند و در واقع اصالت با خانواده باشد. قاعدتاً در این مدل هر چیزی که به نهاد خانواده آسیب می‌زند باید از بین برود. به عبارت ساده‌تر، این مدل باید به گونه‌ای باشد که خانم‌ها هم به شغلشان برسند و هم به امور خانه و خانواده.

نباید این نکته را فراموش کنیم که واقعاً اشتغال مانع از یکنواختی و خستگی ناشی از وظایف تکراری زنان خانه‌دار می‌شود و آن‌ها را از بطالت و بیهودگی دور می‌کند. اخیراً تحقیقات ثابت کرده است که زنان خانه‌دار دچار افسردگی هستند. لذا باید برای کار خانم‌ها مدلی طراحی شود که اوقات اضافی آن‌ها را پر کند تا دچار بطالت و افسردگی نشوند. در عین حال باید تسهیلات ویژه‌ای برای آن‌ها فراهم شود. البته در قانون اساسی ما این تسهیلات در نظر گرفته شده است، ولی متأسفانه این تسهیلات عملاً به خانم‌ها ارائه نمی‌شود و کارفرمایان این قوانین را رعایت نمی‌کنند.

ضمن اینکه در این مدل باید نشان دهیم که نقش مادری و همسری باارزش‌ترین کار است. در واقع باید این نقش‌های خانم‌ها ارزش‌گذاری شود. امروز کشورهای خارجی هم دارند به این مسائل توجه می‌کنند. کارشناسان در سوئد دریافته‌اند که نهاد خانواده در این کشور به شدت دچار تزلزل شده، کارکرد خانواده تغییر پیدا کرده و خودکشی زیاد شده است.

تحقیقات نشان داده که علت اصلی این مشکلات اشتغال خانم‌هاست. به همین دلیل کارگروهی در این کشور تشکیل شده است تا یک مدل زن‌محور و خانواده‌محور تهیه کنند. این کارگروه در پی تهیه‌ی مدلی است که در آن، ضمن اینکه خانم‌ها شاغل هستند، حیات در خانواده جریان داشته باشد و حداقل روزی 3 بار سر میز غذا اعضای خانواده دور هم جمع شود.در شرایط کنونی تهیه‌ی یک مدل کارآمد و عملیاتی برای کشور ما هم بسیار ضروری است. نهادهای مذهبی و قانونی هم باید در این زمینه کمک کنند تا از شیوع سبک زندگی غربی در کشور جلوگیری شود. در واقع باید با ترویج سبک زندگی دینی و ارائه‌ی مدلی برای اشتغال زنان هم از پیامدهای منفی اشتغال زنان بکاهیم و هم از پتانسیل آن‌ها به بهترین شکل در کشور بهره ببریم.

 

به نظر شما تغییر سبک زندگی هم از پیامدهای منفی اشتغال زنان است؟

بله، دقیقاً همین طور است. در واقع این دو مقوله تأثیرات متقابل بر یکدیگر دارند؛ یعنی، هم سبک زندگی بر اشتغال خانم‌ها تأثیر داشته است و هم اشتغال خانم‌ها می‌تواند در تغییر سبک زندگی تأثیرگذار باشد.

 

متأسفانه امروز برخی از زنان به مشاغلی روی می‌آورند که در شأن آن‌ها نیست. لطفاً بفرمایید که اسلام زنان را از چه مشاغلی نهی می‌کند؟

مسلماً ساختار روانی و جسمی زنان یک ساختار خاص است. لذا بسیاری از مشاغل اصلاً متناسب با ساختاری نیست که خداوند حکیم برای زنان قرار داده است. متأسفانه خود صداوسیما به این مسأله دامن می‌زند. مثلاً با افتخار نشان می‌دهد که خانمی در معدن کار می‌کند یا راننده‌ی کامیون است، در حالی که این مشاغل واقعاً در شأن زنان نیست.

مدل اشتغال زنان باید متناسب با ویژگی‌هایی باشد که خداوند حکیم در وجود خانم‌ها قرار داده است. خداوند نقش انسان‌سازی را به عهده‌ی زنان گذاشته و تربیت را مهم‌ترین کار آن‌ها قرار داده است. لذا خانم‌هایی که در راستای امور فرهنگی و تربیتی در جامعه فعالیت می‌کنند، چون این امور متناسب با ویژگی‌های روحی، جسمی و عاطفی‌شان است، کمتر آسیب می‌بینند. ضمن اینکه وقتی مادری بیرون از منزل به امور تربیتی مشغول است، مسلماً در تربیت فرزندان خودش هم کارآمدتر خواهد بود.

بنابراین در مدل اشتغال زنان باید پرداختن به کارهای مردانه برای خانم‌ها ضدارزش تلقی شود و از سویی دیگر پرداختن به کارهایی که متناسب با روحیات خانم‌هاست باارزش دانسته شود. مثلاً شغل معلمی ضمن اینکه آسیبی به تربیت فرزندان معلمان نمی‌زند، خانم‌ها را در این امر باتجربه‌تر و کارآمدتر می‌کند. اگر این موضوع را آسیب‌شناسی کنیم، قطعاً به این نتیجه می‌رسیم که فرزندان خانم‌های معلم از تربیت بهتری برخوردارند و مشکلات کمتری دارند.

البته منظور من این نیست که اشتغال خانم‌ها را منحصر به معلمی کنیم، ولی در مجموع کارهایی که سبقه‌ی فرهنگی و تربیتی دارند با شرایط روحی و جسمی خانم‌ها متناسب‌تر هستند.در حالی که اگر کارهای سنگین را بر عهده‌ی زنان قرار دهیم، همان طور که امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند، باعث خواهد شد نشاط و شادابی زنان از بین برود و خیلی زود فرسوده و شکسته شوند. بنابراین هیچ وقت اسلام نمی‌پسندد که خانم‌ها شغلی را داشته باشند که موجب شکستگی آن‌ها شود.

 

اگر نکته‌ای در زمینه‌ی حل مشکل اشتغال زنان به ذهنتان می‌رسد، بفرمایید.

قطعاً این بحث خیلی مفصل و عمیق است، اما آنچه در صحبت‌هایم اشاره کردم و دوباره بر آن تأکید می‌کنم تهیه‌ی مدلی برای اشتغال زنان است. برای تهیه‌ی این مدل باید از روان‌شناسان، جامعه‌شناسان و کارشناسان مسائل دینی استفاده شود. به نظر من، تا زمانی که این مدل تهیه نشود و قوانین و ضوابط کار خانم‌ها متفاوت از آقایان نباشد، روزبه‌روز مشکل اشتغال زنان در جامعه بیشتر خواهد شد. در این صورت، علاوه بر اینکه از این ظرفیت جامعه محروم می‌شویم، آسیبی جدی به نهاد خانواده وارد می‌شود.

همچنین موضوع فرزندآوری از مسائل مهمی است که در این مدل باید به آن توجه کنیم. متأسفانه نرخ جمعیت در کشور رو به کاهش است و این موضوع خیلی خطرناک به نظر می‌رسد. بنابراین اشتغال زنان باید به گونه‌ای تعریف شود که بر موضوع فرزندآوری تأثیر منفی نداشته باشد.این‌ها از جمله مواردی است که در خصوص اشتغال زنان باید در نظر گرفته شود تا ضمن اینکه آسیب‌های این امر به حداقل می‌رسد، جامعه از محاسن اشتغال خانم‌ها بهره‌مند شود.

منبع:پایگاه تحلیلی تبیینی برهان

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1391  - 6:49 PM

 امام هادی (علیه‌السلام) بیان می‌فرمایند که: «قلب‌ها با هم مرتبطند و رفتار انسان با دیگران در رفتار آن‌ها با انسان اثر مستقیم دارد و آنچه که هر کسی در دل نسبت به دیگران دارد، دیگران نیز همان را در دل نسبت به او خواهند داشت

 
خبرگزاری فارس: امام هادی(علیه السلام) و یک نکته از روانشناسی اجتماعی

 

در این نوشتار قصد داریم تنها به عنوان نمونه، به ترجمه و شرح یکی از روایات صادره از ائمه‌ی معصومین (علیهم‌السلام) که در آن به یک مسأله از مسایل روان‌شناسی اجتماعی اشاره شده است، بپردازیم. این روایت از میان روایات صادره از امام هادی (علیه‌السلام) انتخاب شده است.

بررسی تأثیرات متقابل فرد و اجتماع و توجه به تعامل میان فرد و جامعه، موضوعی نیست که صرفاً در عصر حاضر و با ظهور علم روان‌شناسی جدید به آن توجه شده باشد. بسیاری از فلاسفه و حکما از زمان‌های بسیار دور موضوعات روان‌شناسی اجتماعی را به زبان خود و با روش‌های مرسوم عصر خویش مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند. در یک تعریف ساده، روان‌شناسی اجتماعی به عنوان علم مطالعه‌ی رفتار متقابل بین انسان‌ها یا علم مطالعه‌ی تعامل انسان‌ها شناخته می‌شود. رفتار فرد در گروه، مسأله‌ی هم رنگی، بررسی نگرش و تغییرات آن، تأثیر عوامل اجتماعی روی رفتار، توجیه خود و ... عمده‌ترین مباحث مورد علاقه‌ی روان‌شناسان اجتماعی است.

با توجه به این نکته که اهل بیت (علیهم‌السلام)، حاملان و وارثان وحی و علوم انبیا و خزانه داران علم الهی، منبع علم، معرفت و حکمت هستند و به همین دلیل مؤمنان موظف به اخذ معارف و علوم خود از این منبع هستند و باید نظام معرفتی خود را بر اساس آنچه از این منبع جوشیده و تراوش کرده است، شکل و سامان دهند. برای درک صحیح مسایل مربوط به روان‌شناسی اجتماعی نیز سزاوار است که به این منبع مراجعه کنیم.

بدیهی است که سامان دادن علم روان‌شناسی اجتماعی با گرایش اسلامی آن، تلاش گسترده‌ای را می‌طلبد که از موضوع این نوشتار خارج است. در این نوشتار قصد داریم تنها به عنوان نمونه، به ترجمه و شرح یکی از روایات صادره از ائمه‌ی معصومین (علیهم‌السلام) که در آن به یک مسأله از مسایل روان‌شناسی اجتماعی اشاره شده است، بپردازیم. این روایت از میان روایات صادره از امام هادی (علیه‌السلام) انتخاب شده است.

ترجمه و شرح روایت:قالَ الامامُ أبو الحسن، علىّ الهادى صلوات اللّه و سلامه علیه:

* لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ کَدِرْتَ عَلَیْهِ،  از کسى که نسبت به او کدورت و کینه دارى و مکدر و آزرده خاطرش ساخته‏‌اى یا بر او خشم گرفته‌اى، صفا، یک رنگی، صمیمیت و محبت مجوى.

جامعه‌ی سالم، جامعه‌ای است که بین افراد آن جامعه محبت، یک رنگی، صفا و صمیمیت حکم فرما باشد و آحاد آن جامعه هم‌چون اعضای یک خانواده نسبت به هم با صفا معاشرت کنند؛ خشم و غضب بی‌جا، قلب‌های مملو از کینه و کدورت‌های حاصل از اختلاف‌ها، این آرامش اجتماعی را مورد تهدید قرار خواهند داد. کسی که در رفتار خود با دیگران این اصل را رعایت نکرده است، طبیعتاً نباید انتظار صفا و صمیمیت از طرف دیگران داشته باشد.

* ولاَ الوَفاءَ مِمَّنْ غَدَرْتَ بهِ، و از کسی که به او وفا نکرده‌ای، خیانت کرده‌ای و نیرنگ زده‏اى، وفاداری طلب مکن.

قرآن کریم، با این که بزرگ‌ترین دشمن اسلام را یهود و مشرکان می‌داند و در توصیف آنان می‌فرماید:

« لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا؛ یهود و مشرکان را لجوج‌ترین دشمن نسبت به افراد با ایمان می‌یابی.»[1]

اما همین قرآن، هر زمان که پای پیمان و وفاداری نسبت به آن به میان می‌آید، دستور می‌دهد که مسلمانان پیمان‌های خود را حتی با این گروه‌ها حفظ کنند و چیزی از آن کم نکنند. از این رو می‌فرماید:

«إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ؛ مگر با آنان که در نزدیکی مسجد الحرام پیمان بستید، تا آنان به پیمان خود وفادارند، شما نیز وفادار باشید. همانا خداوند پرهیزکاران را دوست می‌دارد.»[2]

با این وصف، وفاداری نیز از لوازم جامعه‌ی سالم است و در طرف مقابل، نیرنگ و خیانت از عوامل تهدید کننده‌ی این اصل مهم اجتماعی است. کسی که در رفتار با سایر افراد، طریق خدعه، نیرنگ و خیانت را پیش گرفته و به لوازم وفا متعهد نبوده است نباید از دیگران انتظار وفاداری داشته باشد.

* وَلاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ إلَیْهِ،  هم‌چنین از کسى که نسبت به او بدگمان هستى و تیر بدگمانى‏ات را به او نشانه رفته‏‌‌اى و نسبت به او با سوء ظن برخورد کرده‏‌‌ای، نصیحت، موعظه، خوش‏بینی، خیرخواهى و خلوص طلب نکن.

«نصح» و خیرخواهى به این معناست که نه تنها انسان خواهان زوال نعمت از دیگران نباشد بلکه طالب بقاى نعمت و افزون شدن آن براى همه‌ی نیکان و پاکان گردد، یا به تعبیرى دیگر آنچه از خیر، خوبى و سعادت معنوى و مادى براى خویش مى‌خواهد براى دیگران نیز بطلبد و این یکى از فضایل معروف است که در آیات قرآن و روایات اسلامى به آن اشاره شده است. پیامبران الهى خیرخواهان امت‌ها بودند و یکى از صفات بارز آن‌ها همین موضوع بود.

قرآن مجید از زبان «نوح» شیخ الانبیا چنین نقل مى‌کند که به قوم خود فرمود:

«اُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّى وَ اَنْصَحُ لَکُمْ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ؛ رسالت‌هاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى‌کنم و خیرخواه شما هستم و از خداوند چیزهایى (از لطف و مرحمت و عنایت) مى‌دانم که شما نمى‌دانید.»‍[3]

در این جا بعد از مسأله‌ی ابلاغ رسالت، سخن از نصح و خیرخواهى امت به میان آمده که نقطه‌ی مقابل حسد، بخل و خیانت است. همین معنا با تفاوت مختصرى در مورد پیامبران بزرگ خدا، «هود، صالح و شعیب (علیهم‌السلام)» نیز وارد شده است. بدیهى است که خیرخواهى منحصر به این چهار بزرگوار نبوده بلکه تمامی انبیاى الهى و اولیای معصومین این ویژگى را داشته‌اند و پیروان راستین آنان نیز باید خیرخواه دیگران باشند.

در حدیثی از پیامبر اکرم آمده است که فرمودند: « اِنَّ اَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ اَمْشَاهُمْ فِى اَرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ ؛ بلند مقام‌ترین مردم در پیشگاه خداوند در قیامت کسى است که از همه بیش‌تر تلاش در خیرخواهى مردم کرده است.»[4] و در روایت دیگرى از همان حضرت (صلى‌الله‌علیه‌وآله) میزان و معیارى براى خیرخواهى بیان شده و آن این است که از منافع دیگران به اندازه‌ی منافع خویش دفاع کند، ایشان می‌فرمایند: «لَیَنْصَحُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ اَخَاهُ کَنَصِیحَتِهِ لِنَفْسِهِ؛ هر کدام از شما باید نسبت به برادر مؤمن خود خیرخواه باشید به همان اندازه که نسبت به خویش خیرخواه است!»[5]

واژه‌ی «نصح» و «نصیحت» اگر چه در زبان روزمره‌ی فارسى ما معمولاً به معنای اندرز به کار مى‌رود ولى در لغت عرب چنین نیست، بلکه مفهوم وسیع و گسترده‌اى دارد. «راغب» در کتاب «مفردات» مى‌گوید: «نصح و نصیحت» هر کار و هر سخنى است که در آن مصلحت دیگرى باشد و این واژه در اصل به معناى خلوص و اخلاص است. به همین دلیل عسل خالص را «ناصح» مى‌گویند، کار خیاط را هم نصح مى‌نامند به خاطر اصلاح کردن پارچه‌اى که به او داده شده است و از آن جا که شخص خیرخواه از روى خلوص و اخلاص در اصلاح کار دیگران مى‌کوشد، واژه‌ی نصح و نصیحت درباره‌ی او به کار مى‌رود و اصولاً هر چیزى که خالص و صاف باشد، خواه در سخن یا عمل و در امور مادى یا معنوى، واژه‌ی «نصح» بر آن اطلاق مى‌شود. بنابراین هنگامى که در بحث‌هاى اخلاقى سخن از نصیحت به میان مى‌آید، مقصود، ترک هر گونه حسد، کینه، بخل، سوء ظن و خیانت است.[6] در نتیجه کسی که از نصح و خیرخواهی نسبت به دیگران دریغ کرده و با سوء ظن با دیگران روبه‌رو شده است نباید انتظار خیرخواهی از آنان داشته باشد.

* فَإنَّما قَلْبُ غَیْرِکَ کَقَلْبِکَ لَهُ. [7] چون که دیدگاه، افکار و قلب دیگران نسبت به تو، همانند قلب خودت نسبت به آن ها مى‌باشد.

امام (علیه‌السلام) در این فراز پایانی، علت آنچه را که در سطور گذشته مرور کردیم بیان می‌فرمایند و آن این که: «قلب‌ها با هم مرتبطند و رفتار انسان با دیگران در رفتار آن‌ها با انسان اثر مستقیم دارد و آنچه که هر کسی در دل نسبت به دیگران دارد، دیگران نیز همان را در دل نسبت به او خواهند داشت.»(*)

 

پی نوشت ها :

(1) سوره‌ی مائده : 82

(2) سوره‌ی توبه : 7

(3) سوره‌ی اعراف : 62

(4) اصول کافى، صفحه‌ی 28، حدیث 5 و 4

(5) همان مدرک.

(6) اخلاق در قرآن، جلد 2، نصح و خیرخواهی

(7) بحارالانوار: ج 50، ص 177، ح 56، و ج 71، ص 182 ح 41.

حجت الاسلام کیوان عزتی

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1391  - 6:48 PM

 روح، عنصر اصلی انسان است و تا آن، باقی باشد انسانیّت انسان و شخصیت شخص، محفوظ خواهد بود و به همین جهت است که عوض شدن سلولهای بدن، آسیبی به وحدت شخص نمی رساند. زیرا ملاک وحدت حقیقی انسان، همان وحدت روح اوست.

 
خبرگزاری فارس: موقعیت روح در وجود انسان

 

بدن انسان مانند همه ی حیوانات، مجموعه ای از یاخته ها (سلولها) است که هر یک از آنها همواره در حال سوخت و ساز و تحوّل و تبدّل می باشد و شماره ی آنها از آغاز تولد تا پایان زندگی، عوض نشود یا تعداد یاخته هایش همواره ثابت بماند.

با توجه به این تغییرات و تحوّلاتی که در بدن حیوانات و به خصوص انسان، رخ می دهد این سوال، مطرح می شود که به چه ملاکی باید این مجموعه ی متغیر را، موجود واحدی به حساب آورد؛ با اینکه ممکن است اجزاء آن در طول زندگی، چندین بار عوض شود؟ (1)

پاسخ ساده ای که به این سوال، داده می شود این است که ملاک وحدت در هر موجود زنده ای پیوستگی اجزای هم زمان و ناهم زمان آن است و هر چند سلولهایی تدریجاً می میرند و سلولهای تازه ای جای آنها را می گیرند اما به لحاظ پیوستگی این جریان می توان این مجموعه ی باز و در حال نوسان را موجود واحدی شمرد.

ولی این، جواب قانع کننده ای نیست، زیرا اگر ساختمانی را فرض کنیم که از تعدادی آجر، تشکیل شده و آجرهای آن را تدریجاً عوض می کنند، بطوری که بعد از مدتی هیچ یک از آجرهای قبلی، باقی نمی ماند؛ نمی توان مجموعه ی آجرهای جدید را همان ساختمان قبلی دانست هر چند از روی مسامحه و به لحاظ شکل ظاهری، چنین تعبیراتی بکار می رود مخصوصاً از طرف کسانی که اطلاعی از تعویض اجزای مجموعه ندارند.

ممکن است پاسخ گذشته را به این صورت، تکمیل کرد که این تحوّلات تدریجی در صورتی به وحدت مجموعه، آسیبی نمی رساند که بر اساس یک عامل طبیعی و درونی، انجام بگیرد چنانکه در موجودات زنده، ملاحظه می شود. اما تبدیل آجرهای ساختمان بوسیله عامل بیرونی و قشری، حاصل می شود و از این رو نمی توان وحدت و این همانی حقیقی را در طول جریان تعویض اجزاء، به آنها نسبت داد.

این پاسخ، مبتنی بر پذیرفتن عامل طبیعی واحدی است که در جریان تحولات، همواره باقی می ماند و نظم و هماهنگی اجزاء و اعضای ارگانیسم را حفظ می کند. پس سوال درباره خود این عامل، مطرح می شود که حقیقت آن چیست؟ و ملاک وحدت آن کدام است؟

طبق نظریه ی فلسفی معروف، ملاک وحدت در هر موجود طبیعی، امر بسیط (=غیر مرکب) و نامحسوسی به نام «طبیعت» یا «صورت»(2) است که با تحولات ماده، عوض نمی شود و در موجودات زنده که افعال مختلف و گوناگونی از قبیل تغذیه و نمو و تولیدمثل، انجام می دهند این عامل به نام «نفس» نامیده می شود.

فلاسفه ی پیشین، نفس نباتی و حیوانی را «مادّی» و نفس انسانی را «مجرّد» می دانسته اند ولی بسیاری از حکمای اسلامی و از جمله صدرالمتألهین شیرازی، نفس حیوانی را نیز دارای مرتبه ای از تجرّد دانسته و شعور و اراده را از لوازم و علائم موجود مجرّد، قلمداد کرده اند. ولی ماتریالیستها که وجود را منحصر به ماده و خواصّ آن می دانند روح مجرّد را انکار می کنند و مادّیین جدید (مانند پوزتیویست ها) اساساً منکر هر چیز نامحسوسی هستند و دست کم، امر غیرمحسوس را نیز نمی پذیرند و طبعاً پاسخ صحیحی برای ملاک وحدت در موجودات زنده هم ندارند.

بنابر اینکه ملاک وحدت در نباتات، نفس نباتی آنها می باشد زندگی نباتی در گروی وجود صورت و نفس نباتی خاصّ در موادّ مستعد می باشد و هنگامی که استعداد موادّ از بین برود صورت یا نفس نباتی هم نابود می شود و اگر فرض کنیم که همان موادّ مجدداً استعداد پذیرفتن صورت نباتی را پیدا کنند نفس نباتی جدیدی به آنها افاضه می شود ولی دو گیاه کهنه و نو با وجود مشابهت کامل نیز، وحدت حقیقی نخواهند داشت و با نظر دقیق نمی توان نبات جدید را همان نبات قبلی دانست.

اما در مورد حیوان و انسان، چون نفس آنها مجرّد است می تواند بعد از متلاشی شدن بدن هم باقی باشد و هنگامی که مجدداً به بدن، تعلق بگیرد وحدت و «این همانی» شخص را حفظ کند چنان که قبل از مرگ هم همین وحدت روح، ملاک وحدت شخص می باشد و تبدّل مواد بدن، موجب تعدد شخص نمی شود.

ولی اگر کسی وجود حیوان و انسان را منحصر به همین بدن محسوس و خواصّ و اعراض آن بپندارد و روح را هم یکی یا مجموعه‌ای از خواصّ بدن بشمارد و حتی اگر آن را صورتی نامحسوس ولی مادّی بداند که با متلاشی شدن اندامهای بدن، نابود می شود چنین کسی نمی تواند تصور صحیحی از معاد داشته باشد زیرا به فرض اینکه بدن، استعداد جدیدی برای حیات، پیدا کند خواصّ و اعراض نوینی در آنها پدید می آید و دیگر ملاک حقیقی برای وحدت و «این همانی» آنها وجود نخواهد داشت زیرا فرض این است که خواصّ قبلی به کلی نابود شده و خواصّ جدیدی پدید آمده است.

حاصل آن که: در صورتی می توان حیات پس از مرگ را بصورت صحیحی تصور کرد که روح را غیر از بدن و خواصّ و اعراض آن بدانیم و حتی آن را صورتی مادّی که در بدن، حلول کرده باشد و با متلاشی شدن آن، نابود شود، ندانیم. پس اولاً باید وجود روح را پذیرفت، و ثانیاً باید آن را امری جوهری دانست نه از قبیل اعراض بدن، و ثالثاً باید آن را قابل استقلال و قابل بقای بعد از متلاشی شدن بدن دانست نه مانند صورتهای حلول کننده (و به اصطلاح، منطبق در ماده) که با متلاشی شدن بدن، نابود می شوند.

 

موقعیت روح در وجود انسان

نکته ی دیگری را که باید در این جا خاطرنشان کنیم این است که ترکیب انسان از روح و بدن، مانند ترکیب آب از اکسیژن و ئیدروژن نیست که با جدا شدن آنها از یکدیگر، موجود مرکّب به عنوان یک «کلّ» نابود شود بلکه روح، عنصر اصلی انسان است و تا آن، باقی باشد انسانیّت انسان و شخصیت شخص، محفوظ خواهد بود و به همین جهت است که عوض شدن سلولهای بدن، آسیبی به وحدت شخص نمی رساند. زیرا ملاک وحدت حقیقی انسان، همان وحدت روح اوست.

قرآن کریم با اشاره به این حقیقت، در پاسخ منکرین معاد که می گفتند: «چگونه ممکن است انسان بعد از متلاشی شدن اجزای بدنش حیات جدیدی بیابد؟» می فرماید: قُل یَتَوَفّاکُم مَلَکُ المَوتِ الذی وَ کُلَّ بکُم. (3)بگو (شما نابود نمی شوید بلکه) فرشته ی مرگ شما را می گیرد. پس قوام انسانیت و شخصیت هر کسی به همان چیزی است که ملک الموت آن را قبض و توفّی می کند نه به اجزای بدنش که در زمین، پراکنده می شود.

پی نوشت:

1. قبل از طرح این سوال می توان سوال دیگری را مطرح کرد که اساساً ملاک وحدت در مجموعه های ثابت و بسته چیست؟ و ترکیبات شیمیایی و ارگانیک را به چه ملاکی می توان موجود واحدی شمرد؟ ولی برای جلوگیری از گسترش بحث، از مطرح کردن آن در اینجا خودداری کردیم. رجوع کنید به: آموزش فلسفه، جلد اول، درس 29.

2. باید دانست که هر یک از این واژه ها، معانی اصطلاحی دیگری نیز دارند و منظور از آنها در اینجا همان صورت نوعیه است.

3. سجده/ 11.

منبع: آموزش عقاید،آیة الله مصباح یزدی

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1391  - 6:46 PM

  بزرگی دفترانتظار و گستردگی حوادثی که مترتّب بر آن بوده، از یک سو، ناظر بر بزرگی انتظار ذاتی وجود آدمی و بزرگی مصداق حقیقی شخص منجی است و از دیگر سو ناظر بر پتانسیل و ظرفیّت نهفته در این فرهنگ است.

 
خبرگزاری فارس: مصداق‌یابی و مصداق‌شناسی

 

تاریخ مکتوب و شفاهی مسیحیّت از فردای صعود و عروج حضرت عیسی(ع) مملوّ از حوادث، ماجراها، بی‌قراری‌ها و اقدامات فردی و جمعی مسیحیان برای تجربة بازگشت دوم حضرت مسیح(ع) و اقدامات فردی یا جمعی برای سرعت بخشیدن به این بازگشت وعده داده شده است.

موضوع و مصداق انتظار به صورت عام، جزو لاینفکّ وجود و حیات بنی بشر از صبحگاه خلقت آدم(ع) بوده و تا ابدالآباد نیز با او خواهد بود. چه این گُل سر سبد آفرینش به صورت فردی در کنجی خلوت به سر برد و چه در صورت قومی و اجتماعی حیاتی خردمندانه را به تجربه بنشیند؛ امّا به طور خاص، یعنی «انتظار دیدار و تجربة فصل پایانی و برچیده شدن بساط ظلم و دیدار موعود مقدّس» در میان امّت‌های مختلف و از جمله مسلمانان دارای پرونده‌ها و سوابق فراوانی است که از حدّ شمار و اشراف کامل بر همة صورت‌های تجربه شده‌اش خارج است.

غلبة ظلم و ظالم در دوره‌های مختلف، اخبار و اطّلاعات موجود و منتشر در میان خلق روزگار و به ویژه مستضعفان دربارة فصل رهایی و بالأخره بی‌قراری ذاتی برای دستیابی به آن فصل، سه عامل اصلی و باعث آشکار شدن صحنه‌های بسیاری از رخدادهای زشت و زیبا در میان منتظران بی‌قرار و مصداق‌یابی‌های شتاب‌آلود شده است.

 این ماجرا مخصوص مستضعفان ساکن جغرافیای سرزمین‌های اسلامی نیست.تاریخ مکتوب و شفاهی مسیحیّت از فردای صعود و عروج حضرت عیسی(ع) مملوّ از حوادث، ماجراها، بی‌قراری‌ها و اقدامات فردی و جمعی مسیحیان برای تجربة بازگشت دوم حضرت مسیح(ع) و اقدامات فردی یا جمعی برای سرعت بخشیدن به این بازگشت وعده داده شده است.

سوابق آثار مکتوب و اقدامات عملی بنیادگرایان انجیلی و موعودگرا را در اروپا و آمریکا ـ حدّاقل طیّ چهارصد سال اخیر ـ بررسی ‌کنید تا دریابید که چگونه در جای جای اروپا و آمریکا، منتظران مستضعف، کشیشان و راهبان، مبلّغان و واعظان و در کنار آنان گاه دروغزنان و طمّاعان امواج فراوانی را به راه انداخته و به سر و سینه کوبیدند، خود را به آب و آتش زدند، خودسوزی و خودکشی دسته جمعی کردند، ترک شهر و دیار گفتند و بی‌تابانه به ذخیره‌سازی غذا و کندن پناهگاه مشغول شدند. مراجعه به اخبار وقایع آخرین دهه از قرن بیستم میلادی مصادیق بسیاری را فراروی ما قرار می‌دهد.

فکر می‌کنید اربابان کلیسا با تمسّک و توسّل به چه موضوعی غائلة بزرگ جنگ‌های دویست سالة صلیبی را علیه سرزمین‌های اسلامی به راه انداخته و طیّ مدّت 200 سال از سراسر اروپا به سوی شرق اردو کشیدند؟واعظان و راهبان مسیحی به راه افتادند و در گوش مستضعفان مسیحی مژدة ظهور قریب الوقوع حضرت مسیح(ع) و ضرورت زمینه‌سازی برای این امر و خارج ساختن بیت المقدّس از دست مسلمانان را خواندند و بر هیزم انتظار و بی‌قراری آنان دمیدند تا آنکه از سراسر اروپا، مسیحیان، حتّی بی‌سلاح و مرکب و ره توشه به سوی شرق روانه شدند و شد آنچه که کم و بیش از آن اطّلاع دارید.

در سرزمین‌های اسلامی نیز طیّ قرن‌های متوالی و به ویژه در وقت غلیان و خروش احساسات و زبانه کشیدن تنور ظلم ظالمان و غدّاران، مسلمانان عنان شکیبایی را از دست داده و پای در رکاب گذاردند تا به زعم خود موعود مستور در پس پردة غیبت را بیرون کشند.در زمان حیات امام ششم، حضرت صادق آل محمّد(ص) برخی از مؤمنان عنان اختیار و انتظار را از کف دادند و مورد عتاب امام واقع شدند و در مقابل برخی از خلفا به طمع صید ماهی خلافت و حاکمیّت وسیع‌تر بر فرزندان خود نام مهدی می‌نهادند تا نام آن منجیّ موعود را به نام خود و خاندان فاسد و مفسد خود مصادره کنند.

عصر هجوم مغول، قیام سربداران خراسان و عهد شاه عبّاس صفوی سه مقطع مهم از بر پا خاستن شور انتظار و التهاب قریب الوقوع بودن ظهور منجیّ موعود بوده و از این حیث قابل شناسایی‌اند چنان که اهالی «بیهق» و «سبزوار» هر صبحگاه جمعه اسب و یراق به دروازة شهر می‌کشیدند تا شاید مجال دیدار و استقبال از حضرت موعود مقدّس(عج) را فراهم آورند.

چرا راه دور برویم، طیّ سی و چهار سال اخیر تجدید حیات بنیادگرایی انجیلی و قد کشیدن جریان مسیحیّت صهیونی در «انگلستان» و «آمریکا» موج بزرگی از انتظار مسیحا را دامن زد، جماعتی را به حمله به مراکز و کلینیک‌های سقط جنین و محافل هم‌جنس‌بازان وا داشت، دروغ‌زنان جنایتکاری چون جرج دبلیو بوش را به کرسی قدرت کاخ سفید رساند و دست آخر به بهانه‌ی زمینه‌سازی ظهور حضرت مسیح(ع) باعث حملة گسترده و اردوکشی به «عراق» و «افغانستان» شد.

جملة ماجرا به موضوع انتظار، ظهور موعود مقدّس و گفت‌وگو از زمینه‌سازی و ضرورت اقدام عملی برای وادار کردن موعود منجی به ظهور برمی‌گشت؛ چه آنچه که سران مجامع مخفی بدان چنگ زده و از آن سوءاستفاده کردند و چه آن بخش که مربوط به تجمّع بزرگ مسیحیان پروتستان و انجیلی در کلیساها، همایش‌ها و حمایت‌های آنان از بنیادگرایان و سیاستمداران دست نشاندة آنها در کاخ سفید می‌شد.

جالب‌تر آنکه، لابی‌های صهیونیستی با سوار شدن بر همین موج و تقویت و هدایت آن، نه تنها جیب ساکنان ایالات متّحده را به طور رسمی و غیر رسمی و به بهانة حفظ فلسطین و بیت المقدّس، کمک به مهاجرت یهودیان، ساخت معبد سلیمان و سایر انگیزه‌ها خالی کردند؛ بلکه خطرات بزرگی را تحت حمایت آمریکا و اتّحادیة اروپا در حوزه‌های سیاسی و نظامی از خود دور ساختند.

چنان که ملاحظه می‌کنید، تاریخ «مصداق‌یابی» و «مصداق‌سازی» برای شخصیّت‌ها، بخش بزرگ و البتّه خواندنی دفتر بزرگ انتظار و فرهنگ ویژة آن بوده است.بزرگی این دفتر و گستردگی حوادثی که مترتّب بر آن بوده، از یک سو، ناظر بر بزرگی انتظار ذاتی وجود آدمی و بزرگی مصداق حقیقی شخص منجی است و از دیگر سو ناظر بر پتانسیل و ظرفیّت نهفته در این فرهنگ و بالأخره دست‌آورد شگرف و نهایی آن است.

هیچ یک از موضوعات و مباحث مندرج در ساحت‌های مختلف حیات فردی و جمعی ساکنان زمین، از بدو خلقت و تا به آخر، در خود جمع این چهار عنصر ذکر شده‌اند را نداشته است. دیگر بار این چهار عنصر مهم را مرور کنید:

1. عظمت انتظار مقدّس که ریشه در جان و ما فی الضمّیر انسان دارد؛

2. عظمت مصداق حقیقی موعود که جملة تمنیّات جوهری و عرض موجودات را به سوی خود می‌کشد؛

3. بزرگی پتانسیل و ظرفیّت نهفته در فرهنگ انتظار که به نوعی مجال ظهور و بروز دو وجه اوّل را در عرصة تاریخ ممکن می‌سازد؛

4. بزرگی دست‌آورد واقعة شریف ظهور که در خود و با خود تجسّم عینی جملة آرزوهای موجودات و وعده‌های انبیا و اولیا و مصلحان را داراست.

بی‌دلیل نیست که این موضوع، حقیقت آن و صورت‌های بیرونی مرتبط و منتسب بدان در هیچ عصر و زمانی از ذهن و زبان خلق روزگار دور نشده و تا تحقّق عینی و عملی نیز نیابد، آدمی روی آرامش حقیقی را نخواهد دید.

این چهار وجه مهم کافی است تا کسانی را که از روی صمیمیّت و صداقت در جادّة انتظار به راه می‌افتند و چونان پرنده‌ای در قفس خود را به در و دیوار می‌کوبند تا شاید ردّ و نشانی از درب رهایی بیابند، سرزنش نکنیم. در مقابل همین امر را برای سرزنش و توبیخ کسانی که ماندن در قفس و تن دادن به آب و دانة حقیر صاحبان قفس را جایز می‌شمارند و قفس را مأمن و مقصد معرفی می‌کنند، کافی می‌شناسم.

آنان یا مفهوم و معنی رهایی و انسان طالب و جویندة رهایی را نمی‌شناسند یا با صاحبان قفس در به خدمت آوردن همة زیبایی‌ها و همة دارایی‌ها برای بهره‌مندی ستمکارانه هم‌دست و هم‌پیمانند و البتّه، جماعت سومی هم وجود دارند که با سوءاستفاده از تمامیّت این انتظار، این طلب و تقاضا، این عزم و اراده، سعی در قتل عامّ مستضعفان در بیغوله‌ها و بزنگاه‌ها دارند و من این دسته را در زمرة بزرگ‌ترین جنایتکاران تاریخ جای می‌دهم. آنان که وقایعی چونان جنگ‌های دویست سالة صلیبی را در گذشته و اردوکشی به عراق را در زمان حال رقم زدند.

اسماعیل شفیعی سروستانی

منبع:ماهنامه موعود

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1391  - 6:44 PM

 نبودن حریم میان زن و مرد و آزادی معاشرت‌های بی بند و بار، هیجان‌ها و التهاب‌های جنسی را فزونی می‌بخشد و تقاضاهای سکس را به صورت یک عطش روحی در می‌آورد.

 
خبرگزاری فارس: علل تأکید اسلام بر پوشش مناسب زنان

 

 صراط، هر چند حجاب در طول تاریخ فراز و نشیب‌های بسیاری را طی کرده و گاهی هم با اعمال سلیقه حاکمان تشدید یا تخفیف یافته ولی هیچ گاه به طور کامل از بین نرفته است و این یکی از عوامل فطری بودن حجاب است.

در این مقاله به بررسی مفهوم حجاب و دلایل تاکید اسلام بر حجاب می پردازیم.‏

مفهوم شناسی حجاب

در حال حاضر بحث حجاب و پوشش اسلامی از نظر مفهومی و در ذهنیت مردم تفاوتی ندارد یعنی وقتی می‌گوییم پوشش اسلامی همان حجاب به ذهن می‌رسد و وقتی می‌گوییم حجاب همان مفهوم پوشش به ذهن خطور می‌کند. استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب مسئله حجاب در اسلام می‌نویسد:

« کلمه حجاب هم به معنای پوشیدن است و هم به معنی پرده وحاجب. بیشتر استعمالش به معنی پرده است . این کلمه از آن جهت معنی پوشش می‌دهد که پرده وسیله پوشش است و شاید بتوان گفت که به حسب اهل لغت هر پوششی حجاب نیست. آن پوششی حجاب نامیده می‌شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت می‌گیرد.»‏در فرهنگ فارسی حجاب به معنای پرده، نقاب و چادر است که زنان چهره و سر تا پای خود را با آن می‌پوشانند، اما در لغت عرب حجاب به معنای حایل و پرده است و در برخی از آیات نیز به این معنا به کار رفته است.شاید کسانی که حجاب را لغوی معنا می‌کنند؛ یک نگاه انتقادی به دین دارند چرا که این برداشت و تلقی برایشان به وجود آمده که هدف اسلام از تشریع پوشش با توجه به استفاده کلمه حجاب بر این معنا، در پرده کردن زنان است. از قضا قرآن کریم در یک مورد کلمه حجاب را که در خصوص حفظ حریم زن و مرد به کار گرفته است، به معنای پرده بیان کرده نه به معنای پوششی که زنان بر بدن خودشان می‌آویزند؛ آن هم در مورد زنان پیامبراست که به خاطر رعایت شأن همسر پیامبر بودن این دستورات از جانب خداوند فرمان داده شد و مردها هم ملزم به اجرای این دستورات اختصاصی بودن، بله قرآن در آیه 59 سوره احزاب تأکید می‌کند که شما وقتی که می‌خواهید چیزی از همسران پیامبر بپرسید و چیزی از آنها بگیرید ما بین شما و آنها پرده‌ای حائل باشد، این به خاطر ویژگی خاص زنان پیامبر است اما در مورد سایر زن‌ها این دستور به این کیفیت وارد نشده، لذا یک عده‌ای که مستشرق بودند یعنی اسلام شناس بودند؛ به نظرشان رسیده که اسلام می‌خواهد زنان را در پرده کند، در حالی که این‌طور نیست، لذا واژه‌ای که در اصل در ادبیات فقهی ما رایج است کلمه حجاب نیست کلمه ستر و ساتر است همین که ما ترجمه‌اش می‌کنیم به پوشش.‏

حجاب یکی از زیر مجموعه‌های بحث عفت است که طبیعتاً به سهم خودش می‌تواند در عفت اجتماعی نقش بازی کند و اگر که ما با همین نگاه کل‌گرایانه بحث حجاب را آموزش می‌دادیم، یعنی یک مجموعه‌ای را دست اندر کار ایجاد عفت اجتماعی طراحی می‌کردیم و بعد به همه آن مجموعه رسیدگی می‌کردیم از جمله حجاب بانوان، الآن در یک نقطه خیلی بهتری قرار داشتیم. در کتاب فلسفه حجاب شهید مطهری نکته خیلی ظریفی وجود دارد و آن این است که ظاهر حجاب به نوعی محدودیت برای زن‌ها است ولی در واقع پوشش یک جور محدودیت عظیم برای مردان است. بحث حجاب در امت‌های پیشین و ملل دیگر گاهی طوری مطرح شد که باعث انزوا و عزلت زنان می‌شد که به عنوان مثال همه زن‌ها موظف بودند روی خودشان را بپوشانند و صدای خودشان را بلند نکنند طبق آن چیزی که ویل دورانت می‌گوید که اگر در ایران باستان صدای بلند یک زنی را می‌شنیدند همسرش او را طلاق می‌گفته. ولی در اسلام اصلا این‌طور نیست.

پس فقط و فقط بحث پوشش اسلامی از این نظر یک قانون‌مندی برای حضور زن در اجتماع است تا اینکه در آن واحد به صورت چند منظوره عمل کند. آن منظورها چیستند؟ در واقع حکمت‌هایی که قرآن دنبال می‌کند در بحث حجاب متفاوت است که در این قسمت برخی از آنها را یاد آوری می‌کنم.‏

دلایل تأکید اسلام بر پوشش مناسب زنان:‏

فلسفه پوشش چند چیز است. که از جمله آنها می توان به این ذیل اشاره کرد:‏

‏1. التهاب های جنسی ‏2.حفظ حرمت و کرامت انسانی زن ‏3.کنترل غرایز ‏4.حرمت بخشیدن به زن:‏ ‏5 ـ آرامش روانی:‏ ‏6 ـ استحکام پیوندهای خانوادگی:‏ ‏7.استفاده بهینه از سرمایه انسانی زنان در اجتماع ‏8ـ استواری نظام اجتماعی:‏ در این بخش به دو مورد از این حکمتها اشاره خواهیم کرد.‏

‏1.التهاب‌های جنسی

یکی از دلایل خیلی مهم این است که زنان را از کالای جنسی خارج می‌کند. در آخرین نوشته‌هایی که از مدافعین حقوق زن و جنبش اجتماعی زنان یا فمینیسم در دست است، معمولاً دل نگرانی آنها این است که چرا همه بازی‌های سیاسی و اقتصادی دست به دست هم داده که از زن‌ها یک اسباب بازی بسازد یا چرا به آنهابه عنوان یک کالای جنسی نگاه می‌کنند؟ چرا زن فورا عقربه ذهنیت افراد را به سمت مسائل جنسی می‌برد؟ در حال حاضر این مطلب آن‌قدر مطرح است که حتی برخی از طرفداران حقوق زن استفاده از لوازم آرایشی را یک برنامه استعماری سرمایه‌داری می‌دانند که نظام سرمایه‌داری دنبال می‌کند برای اینکه به دو هدف مهم برسد اول اینکه سود سرشاری که از فروش این اقلام نصیبشان می‌شود و دیگری هم این‌که استفاده از لوازم آرایشی برای زنان کمک می‌کند به برقراری و ماندگاری جریان پرونو و هرزه نگاری، لازم به ذکر است جاذب کردن بیشتر زن‌ها از همین حیث و حیث مسائل جنسی دربردارنده منافع مختلف از جمله منافع سیاسی و اقتصادی برای نظام سرمایه‌داری است.مفید بودن این امر برای نظام سرمایه‌داری از نظر سیاسی به خاطر اینکه تقریباً آخرین دستور‌العملی که برای به زانو درآوردن ملت‌های صاحب فرهنگ و مذهب و ایده دارند این است که حریم‌های بین زن و مرد را از بین ببرند. در طرح خاورمیانه بزرگ که در گروه 8 مطرح می‌شود برای اینکه مقاومت و اقتدار کشورهایی از جمله ایران را بشکنند یا بتوانند بر قارّه آسیا تمرکز و تسلط بیشتری و یا برای به زانو درآوردن این کشورها یکی از سه محوری که ارائه می‌دهند از بین بردن یک سری حریم‌هایی است که بین افراد وجود دارد. نمی‌گوییم این نگاه، یعنی نگاه بسیار قادحانه و تحقیرآمیز نسبت به لوازم آرایش چیز خوبی است به نوعی که معتقد باشم زن‌ها در هیچ کجا حتی در منزل آرایش و پیراش نداشته باشند، ولی می‌گوییم پشت ترویج بدحجابی یا ترویج لوازم آرایشی چیز دیگری نهفته است و آن اینکه ابژه جنسی ( ابزار جنسی) باشند، و از اینکه هرکسی آنهارا فقط از این منظر ببیند به ستوه آمده‌اند. ولی راه گریز از آن را نمی دانند. نکته دیگر آنکه در جامعه‌ای که پیوند زن و مرد بدون ضابطه و خارج از اعتدال باشد و حریمی بین آنهانباشد نیاز جنسی نیز از حد طبیعی خارج می‌شود و به شکلی بیمارگونه افزایش یافته و به صورت خواست اشباع ناشدنی در می‌آید.‏

شهید مطهری در کتاب مسئله حجاب در این باره می‌نویسد:‏

نبودن حریم میان زن و مرد و آزادی معاشرت‌های بی بند وبار، هیجان‌ها و التهاب‌های جنسی را فزونی می‌بخشد و تقاضاهای سکس را به صورت یک عطش روحی و یک خواست اشباع نشدنی در می‌آورد.

نکته قابل توجه اینکه مردان نسبت به زنان به محرک‌های جنسی حساس‌ترند از این روی پوشش نامناسب زنان و جاذبه ناشی از آن مردان بخصوص جوانان را تحریک می‌کند. واین تحریک‌ها علاوه برایجاد و شیوع فساد و فحشا موجب اختلال روانی، فرو‌پاشی خانواده‌ها و... می شود.‏

‏2.حفظ حرمت و کرامت انسانی زن

یکی از مهم‌ترین پیام‌های حجاب این است که زن انسان است یعنی قبل از اینکه انوثیت و زنانگی داشته باشد و در بازار شهوت و هوسرانی به بازار فروش بگذارند، یک انسان است، منتهی برای اینکه این مطلب روشن بشود یک راهکار دارد. ما نمی‌توانیم به قول بعضی از افرادی که در نظام غربی مطالبی نوشته‌اند و این عقیده را دارند که ما به جای اینکه به زن‌ها بگوییم حجاب بر سر کنند یا آرایش نکنند؛ مردان بی‌ادب را ادب کنیم، البته یک طرف موضوع همین است که برای مردهای مزاحم مانعی ایجاد شود که دین این تدبیر را هم بیان کرده است. منتهی یک طرف اصلی ومهم قضیه این است که زن‌ها با اختیار پوشش مناسب به عزت، حرمت، حریت و کرامت انسانی دست می یابند و در برابر تهدیدهای بازار جنسی نیز در امان می‌مانند. از آنجا که در طبیعت، بر پیکر و روح زنان جاذبه‌های مختلف قرار داده شده است، زن نمی‌تواند با هر هیبت و هیئتی وارد اجتماع بشوند.

مگر آنکه برای وجود و انسانیت خود ارزشی قائل نباشد و بخواهد با پوشش نامناسب، خود را در بازار جنسی عرضه کند. ‏

یکی از فلسفه‌های حجاب همین است و این خیلی منطقی است. یعنی دختران ما وقتی رعایت بحث حجاب را نمی‌کنند یا مثلاً‌ با استفاده از وسایل آرایش در مجامع عمومی حاضر می‌شوند در واقع یک نگاه بسیار تحقیر آمیزی به خودشان دارند. یعنی برای سوء استفاده نا محرمان راه را باز می‌کنند.

تهیه و تنظیم:روابط عمومی رادیو معارف

ادامه مطلب
سه شنبه 26 اردیبهشت 1391  - 6:31 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 105

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5826940
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی