به نظر می رسد که نوسانات ناگهانی و یا شوک های بازار مواد اولیه با شدت بیشتری خود را در بازار محصول نمایان می کند. البته این گفته بدان معنا نیست که مثلا اگر قیمت مواد اولیه 20درصد افزایش یابد، قیمت محصول نهایی 25درصد افزایش پیدا کند. چراکه مواد اولیه تنها بخشی از قیمت تمام شده یک محصول را شامل می شود و…
با فرض ثبات در قیمت سایر مواد اولیه و یا دستمزد نیروی کار و یا اجاره سرمایه، افزایش قیمت مواد اولیه، با درصد کمتری بر محصول اثر دارد که مرتبط با سهم مواد اولیه مورد نظر در فرایند تولید است در یک فرایند تولیدی، مواد اولیه جزو عوامل تولید و از ارکان اصلی تولید محسوب می شود. یعنی هر عاملی که مختصات مختلف مواد اولیه را تحت تاثیر قرار می دهد، اثر مستقیم و بزرگی بر فرایند تولید و نیز محصول نهایی می گذارد. مختصات مواد اولیه شامل قیمت، کیفیت و میزان دسترسی مواد اولیه است.
مثلا کوچکترین تغیر قیمت مواد اولیه، اثر مستقیم بر قیمت محصول نهایی دارد. همچنین تغیر کیفیت مواد اولیه، روی کیفیت محصول نهایی اثرگذار است.همچنین اگر در میزان دسترسی به مواد اولیه اختلالی ایجاد شود، این اختلال اثر خود را بر محصول می گذارد. به عنوان مثال، اگر در تولید محصولات کشاورزی مانند چغندرقند اختلالی ایجاد شود و مثلا یک سال با کمبود مواجه شود، چغندر قند به عنوان مواد اولیه تولید قند، اثر مستقیم خود را بر روی قیمت و کیفیت و نیز میزان تولید قند می گذارد.
بنابراین شناخت عوامل موثر بر تغییرات مختصات مواد اولیه برای هر تولیدکننده نسبت به تولید خودش، در سطح شرکت های تولیدی، شناخت این عوامل برای اصناف تولیدی در سطح بالاتر و در نهایت شناخت این عوامل در سطح کلان جامعه توسط دولت (اما با کمک بخش خصوصی) ضروری به نظر می رسد.
نقش تولیدکننده در شناخت، پیش بینی و کنترل نوسانات مواد اولیه
مطمئنا در سطح واحدهای تولیدی این شناخت تاحدی کامل است ولی آنچه که به جز شناخت این عوامل اهمیت دارد، قدرت کنترل این عوامل و نیز قدرت پیش بینی نوسانات و اختلالات بازارهای این عوامل است. یک واحد تولیدی تقریبا به هیچ وجه قادر بر کنترل نوسانات و شوک بازارهای مواد اولیه نیست چرا که قدرتی در این جهت ندارد ولی در عین حال بیشترین تاثیر را نیز از این نوسانات می پذیرد.
البته گاهی استثنا هم ممکن است اتفاق بیافتد و آن زمانی است که یک واحد تولیدی، خود نقش منحصر به فردی بر واحد تولیدکننده مواد اولیه خود داشته باشد. مثلا انحصار در خرید داشته باشد که در این صورت تاحدی می تواند بر بازار مواد اولیه تاثیر گذار باشد.
نقش اصناف تولیدی در شناخت، پیش بینی و کنترل نوسانات مواد اولیه
یک صنف تولیدی نیز قدرت چندانی در این جهت ندارد چرا که اصناف بیشتر جنبه هماهنگ کنندگی بین واحدهای تولیدی را دارند و ابزار جهت برای بالا بردن قدرت چانه زنی آن واحدهای تولیدی به صورت متحد، و در قالب اتحادیه ها هستند.یک صنف هم نیز می تواند تا حدی قدرت کنترل بر نوسانات مواد اولیه واحدهای تحت پوشش خود داشته باشد و آن نیز زمانی است که خود مواد اولیه صنایع و یا صنعت خاص صنف، خود زیرمجموعه آن صنف باشد. در این صورت تاحدی این نوسانات قابل کنترل است.
نقش دولت در شناخت، پیش بینی و کنترل نوسانات مواد اولیه
در نهایت به نظر می رسد که دولت نقش اصلی را در کنترل نوسانات و پیش بینی آن ها، ایفا می کند. با این وجود که بخشی از نوسانات بازارهای مواد اولیه و یا در حالت کلی تغییرات مختصات مواد اولیه ممکن است تحت تاثیر رویدادهای جهانی و یا تغییرات آب و هوایی و محیطی باشد، اما قسمت عمده ای از این نوسانات به راحتی قابل پیشگیری و کنترل به وسیله دولت است. چه بسا بسیاری از این نوسانات را خود دولت سبب می شود که بعضا خود را در نتیجه مدیریت های غلط و یا سیاست گذاری های کلی نادرست نشان دهد.
سهم تولیدکننده و مصرف کننده در اثرپذیری از نوسانات قیمت مواد اولیه
هرگونه عامل تغیر در مختصات مواد اولیه مانند افزایش قیمت، اثر خود را مستقیم بر روی محصول نهایی گذاشته و در نتیجه، بخش عمده ای از بار افزایش قیمت به مصرف کننده نهایی منتقل می شود. البته بخشی از آن هم متوجه تولیدکننده می شود که آن بخش، درنتیجه کاهش تقاضا برای محصول تولیدکننده در نتیجه افزایش قیمت کالای تولیدی اوست که بنا به کشش تقاضا این سهم از تاثیر پذیری متفاوت است.اما این سهم نامطلوب از افزایش قیمت در کالاهای ضروری، مثل دام و طیور، تقریبا تماما به مصرف کننده نهایی اختصاص دارد و رفاه اورا تحت تاثیر قرار می دهد.
افزایش قیمت مضاعف محصول نهایی در نتیجه افزایش قیمت مواد اولیه
به نظر می رسد که نوسانات ناگهانی و یا شوک های بازار مواد اولیه با شدت بیشتری خود را در بازار محصول نمایان می کند. البته این گفته بدان معنا نیست که مثلا اگر قیمت مواد اولیه 20درصد افزایش یابد، قیمت محصول نهایی 25درصد افزایش پیدا کند. چراکه مواد اولیه تنها بخشی از قیمت تمام شده یک محصول را شامل می شود و با فرض ثبات در قیمت سایر مواد اولیه و یا دستمزد نیروی کار و یا اجاره سرمایه، افزایش قیمت مواد اولیه، با درصد کمتری بر محصول اثر دارد که مرتبط با سهم مواد اولیه مورد نظر در فرایند تولید است.
اما بحث در اینجاست که درصد افزایش قیمت محصول نهایی نسبت به درصد افزایش قیمت مواد اولیه بعضا به مراتب بیشتر است. به عنوان مثال، اگر صنعتی را در نظر بگیریم که یک ماده اولیه خاص، تنها 10درصد قیمت تمام شده محصول را شامل می شود.حال اگر قیمت آن عامل 50درصد افزایش پیدا کرده باشد، قیمت محصول نهایی به ظاهر فقط باید 5درصد (5%=50% × 10%) افزایش قیمت داشته باشد. اما در برخی اوقات دیده می شود که درصد بسیار بیشتری افزایش قیمت محصول نهایی رخ می دهد.
مثلا در این نمونه ذکر شده ممکن است تولیدکننده قیمت خود را به منظور 50درصد افزایش قیمت مواد اولیه خاص، 15درصد (به جای 5درصد) افزایش دهد. در یک نگاه ظاهری نیز این تولیدکننده قیمت خود را به نسبت چندان افزایش نداده ولی در واقع سه برابر میزان واقعی قیمت محصول خود را افزایش داده است.
علل گوناگون افزایش مضاعف قیمت و نقش دولت متناسب با آن ها
افزایش مضاعف قیمت به علل گوناگونی صورت می گیرد. گاهی ممکن است خود تولیدکننده ها به خاطر نداشتن یک سیستم حسابداری دقیق و یا سیستم محاسبه قیمت تمام شده کالا، خودشان به صورت دقیق ندانند که در مقابل افزایش قیمت یک محصول چقدر افزایش واقعی در قیمت تمام شده داشته اند. در اینجا دولت می تواند نقش آموزشی داشته باشد و با فراهم آوردن زمینه آموزش و یا تشویق واحدهای تولیدی به واحد حسابداری، جلوی بخشی از افزایش قیمت را بگیرد.
گاهی نیز ممکن است این افزایش قیمت محصول نهایی به خاطر سوء استفاده تولیدکننده از آب گل آلود باشد که در اینجا نقش نظارتی دولت پررنگ تر می شود.گاهی نیز این افزایش قیمت مضاعف از روی نبود سیستم حسابداری و یا سوء استفاده تولیدکننده نیست بلکه به خاطر نوسان کل بازار محصول در نتیجه افزایش قیمت در بازار مواد اولیه، به خاطر وجود انتظارات تورمی است.
مثلا قیمت مواد اولیه در بازار محصول 50درصد رشد می کند اما مجموع انتظار ذهنی بازار محصول که متشکل از انتظارات تولیدکنندگان و نیز انتظارات مصرف کنندگان است، به جای 5درصد افزایش قیمت در بازار محصول، 15درصد افزایش قیمت اتفاق بیافتد. در این حالت است که دولت می تواند از ابزار های کنترل بازار که ترکیبی از ابزار های آموزشی، اعمال قدرت و… است استفاده نماید.
به عنوان یک نمونه بارز که در اقتصاد خود ما اتفاق میافتد، می توان به افزایش قیمت بنزین و افزایش کرایه های تاکسی در نتیجه افزایش قیمت بنزین اشاره کرد. درست است که قیمت سوخت چند برابر شده بود ولی دلیل ندارد که کرایه ها هم چند برابر شود بلکه با محاسبه ی دقیق شاید فقط یک افزایش 10تا 15درصدی در افزایش کرایه ها مطلوب باشد.
جوّی که در هر بار افزایش قیمت سوخت اتفاق می افتاد ترکیبی از سه عامل اشاره شده در بالا، یعنی علم نداشتن به سهم بنزین در کرایه تاکسی، سوء استفاده برخی مسافرکش ها و تاکسی دارها، و نیز مجموع انتظار ذهنی مسافران و مسافرکش ها و تاکسی دار ها می باشد.
حسین افشار صفوی
منبع:رصد