چگونگی رابطه وحی و عقل:
بعد از انجام تعاریف و روشن شدن بعضی مباحث مقدماتی اکنون میپردازیم به بحث اصلی که چگونگی ارتباط وحی و عقل میباشد و اینکه میان آنها آیا هماهنگی وجود دارد و یا چنین نیست بلکه تضاد بر قرار میباشد و یا نه هر کدام برای خودش جایگاهی خاصّی دارد؟ دیدگاه های مختلفی در این رابطه وجود دارد که به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
1.وحی خیال و پندار است:
عده ای مانند ملحدین، وحی را ره آورد و هم و پندار و خیال انسانها میدانند و برای آن هیچ اصالتی قائل نیستند و اصلا حقیقت و واقعیت وحی را انکار میکنند و در نتیجه آن را با عقل، قابل مقایسه نمیدانند و بلکه نسبت ما بین عقل و وحی را کاملاً تکذیب میکنند؛ قرآن کریم در آیاتی به سخنان گروه ملحد اشاره فرموده و میفرماید: «و اذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هی الا اساطیر الاولین» (86) زمانی که بر آنها آیات ما تلاوت میشود میگویند ما شنیدیم و اگر بخواهیم مانند آن را نیز میتوانیم بگوییم زیرا (وحی) چیزی جز اسطورهها و داستانهایی درباره پیشینیان نمیباشد.
قرآن کریم به سخن برخی دیگر از گروه ملحدان اشاره میکند و میفرماید این گروه در برابر حقایق وحیانی شعیب میگفتند: «قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول» (87) ای شعیب بسیاری از آن چه را که تومی گویی ما نمیفهمیم، یعنی کلام تو برای ما مهمل و بی معنا است. (88) این تفکر که هم اکنون در اروپا طرفداران زیادی دارد و گرایش غالب در فلسفه غرب میباشد و به گرایش «پوزیتویستی» معروف است، وحی الهی و کلام پیامبران را بدین جهت داستان و اسطوره میدانند که هستی را همتای ماده و طبیعت و تجربه میدانند و هر چه را که با چشم مسلح جسدی یا چشم بی سلاح ما مشاهده نشود انکارمی کنند، ملحدین جدید و پوزیتویسم اثباتی تحصلی تحققی (89) هم بر اساس همین مبنا وحی و ره آورد آن را مهمل و بی معنا دانسته و نقش معرفتی آن را نسبت به حقایق خارجی انکار میکنند و تنها در حد تخیل و اسطوره بدان توجه دارند.
اساس مکتب پوزیتویسم (90) این است که ما تنها مطلبی را قبول میکنیم که «پوزیتو» باشد یعنی چیزی که تحصلی باشد به طوری که ممکن باشد آن را جلو حواس بگذاریم و به چشم سر ببینیم، لمس کنیم و قابل اشاره حسیه باشد و در حیطه شناخت فقط به داده های بی واسطه حواس پنج گانه اکتفا میکنند و قضایای ماوراء طبیعت و متافیزیک را غیر علمی میدانند و در نتیجه قضایای متافیزیک و وحی الهی را مجموعه ای از الفاظ پوچ و بی معنا میپندارند زیرا این قضایا را مستقیما از مدرکات حسی حاکی نمیدانند بنابراین با معنی و تحققی نخواهد بود.
بدون شک گرایش پوزیتویستی منحطترین گرایش اندیشه و فکر بشری در طول تاریخ است که فلسفه غرب را در ورطه سقوط و هلاکت و سر درگمی عجیب در طول چند قرن قرار داده است. پاسخی که پیامبران الهی و علمای ربانی گذشته در برابر گروه ملحدین بیان میکردند همان است که اندیشمندان و صاحب نظران امروز بدان معتقدند و براساس آن بطلان مکتب پوزیتوسم اثبات میکنند و آن این که دایره هستی به امور مادی و محسوس و طبیعت منحصر نمیشود بلکه غیب و ماوراء طبیعت را نیز شامل میشود و منحصر کردن راه شناخت به حس و تجربه باعث فروپاشی اساسیترین پایه های شناخت یعنی شناخت حضوری و بدیهیات عقلی میگردد که با از دست دادن آن هیچ مساله نظری قابل اثبات نخواهد بود زیرا مسائل نظری باید به مسائل بدیهی منتهی شوند تا مقبول افتند .
بر اساس گرایش پوزیتویستی جایی برای هیچ قانون علمی به عنوان یک قضیه کلی و قطعی و ضروری باقی نمیماند زیرا این ویژگیها به هیچ وجه قابل اثبات حسی نیست و در هر موردی که تجربه حسی انجام گرفت تنها میتوان همان مورد را پذیرفت صرف نظر از اشکالی که در خطاپذیری ادراکات حسی وجود دارد و به همه موارد سرایت میکند و در جایی که تجربه حسی انجام نگیرد باید سکوت کرد و مطلقا از نفی و اثبات خود داری نمود .
مهمترین بن بستی که پوزیتویستها در آن گرفتار میشوند مسائل ریاضی است که به وسیله مفاهیم عقلی حل و تبیین میگردد یعنی همان مفاهیمی که به نظر ایشان فاقد معنی است و از سوی دیگر بی معنی دانستن قضایای ریاضی یا غیر علمی شمردن آنها چنان رسوا کننده است که هیچ اندیشمندی جرات به زبان آوردن آن را نمیکند از این روی گروهی از پوزیتویستهای جدید ناچار شدهاند که نوعی شناخت ذهنی را برای مفاهیم منطقی بپذیرند و کوشیدهاند که مفاهیم ریاضی را هم به آنها ملحق سازند و این یکی از نمونههای خلط بین مفاهیم منطقی و دیگر مفاهیم است و برای ابطال آن همین بس که مفاهیم ریاضی قابل انطباق بر مصادیق خارجی هستند و به اصطلاح اتصافشان خارجی است در حالی که ویژگی مفاهیم منطقی این است که جز بر مفاهیم ذهنی دیگر قابل انطباق نیستند.
2.عقل بشری معیار صدق وحی است:
گروهی که ارزش معرفتی وحی و شناخت دینی را انکار نمیکنند لیکن عقل آلوده به هوی و هوس خود را معیار و ملاک وحی میدانند از وحی هرچه را که عقل بیمار آنان از فهم آن عاجز باشد انکار میکنند و هر چه را که بفهمد میپذیرند، ایشان کسانی هستند که اگر وحی را بر وفق مراد و امیال خویش نیابند استکبار میکنند و میگویند دلهای ما از فهم آن چه پیامبران میگویند عاجز و ناتوان است، اینان میزان قبول و حقانیت وحی را سود و زیان خود میپندارند.
قرآن کریم به سخن این گروه در آیات مختلفی اشاره کرده است و میفرماید: «و لقد آتینا موسی الکتاب و قفیناه من به عده بالرسل و آتینا عیسی بن مریم البینات و ایدناه به روح القدس افکلما جاءکم رسول به ما لاتهوی انفسکم استکبرتم ففریقا کذبتم و فریقا تقتلون و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم الله بکفر هم فقلیلا ما یؤمنون» (91) یعنی ما به موسی کتاب (تورات) را عطا کردیم و پیامبرانی را در پی او فرستادیم و به عیسی بن مریم (ع) ادله روشن دادیم و او را با روح قدسی تایید کردیم.
آیا هر پیامبری که برای شما سخنی آورد که مورد پسند شما نبود در برابر او استکبار میورزید و گروهی از پیامبران را تکذیب کرده و برخی را میکشید؟ ایشان به پیامبر گفتند دلهای ما غلف است (در حجاب است) و ما سخنان شما را نمیفهمیم، بلکه خداوند آنها را به خاطر کفری که ورزیدهاند لعنت نموده است و چه اندکند آنها که ایمان آورند.
قرآن کریم در سوره نور میفرماید: «و اذا دعوا الی الله و رسوله لیحکم بینهم اذا فریق منهم معرضون و ان یکن لهم الحق یاتوا الیه مذعنین» (92) چون به سوی خدا ورسول خدا دعوت شوند تا در بین آنها داوری و حکم شود جمعی از آنها اعراض و سرپیچی میکنند و حال آن که اگر حق به نفع آنها باشد با کمال تسلیم و انقیاد به حکم خداوند اذعان مینمایند. این گروه ملاک حقانیت وحی را در مسائل نظری و عملی، فهم و درک انحرافی خودمی دانند و اگر وحی با خواستهها و امیالشان مقابله کرده، پندار خود را بر وحی الهی ترجیح میدهند.
بطلان و سخافت نظر این گروه هم روشن است زیرا وحی انبیاء الهی نه تنها مخالفتی با عقل ندارد بلکه ملاک و میزان معصومی است برای توزین و تشخیص صحت و سقم خواسته و فهم همگان؛ اگر مردم از کتاب و میزان الهی به خوبی استفاده کنند به عدالت برمی خیزند و حقیقت این آیه در جامعه متجلی خواهد گشت (93) که: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» (94) هر آینه فرستادگان خود را با نشانه های آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و میزان را نازل نمودیم تا مردم به قسط و عدل برخیزند.
3.عقل فقط مفتاح است و بس:
گروهی که عقل را فقط مفتاح و کلید شریعت میدانند این گروه به طوری که عقل بعد از گشودن درب شریعت دیگر هیچ نقشی ندارد مانند کلید که بعد از باز کردن مخزن جواهرات، برای بهره برداری از آن مخزن نقشی را ایفا نمیکند. این گروه معتقدند که انسان به وسیله عقل به خداوند و وحی و نبوت و نیاز انسان به هدایت الهی و معجزه برای تشخیص نبی از متنبی رهنمون میگردد لیکن بعد ازآشنایی با خدا و رسول خدا و دستورات شریعت دیگر به عقل و مبادی و مبانی عقلی هیچ نیازی ندارد و همه آنها را کنار میگذارد زیرا در اینجا دیگر جامعه بشری با محتوای دین رو برو است که از طریق فهم کتاب و سنّت باید به آن برسد و برای عقل سهمی در هماهنگی محتوای احکام دینی با زیر ساختارهای اصلی نیست که از آثار مشؤم و تلخ نگاه تفریطی این گروه به عقل تفسیر متحجّرانه از دین و تبیین راکدانه و جامدانه؛ نه پویا و پایا از آن است. (95)
و هم چنین پیامد منفی او اعتقاد به تجسیم خداوند و صدها اعتقاد ناصواب در رابطه با مسائل اعتقادی میباشد که همه بر گرفته از محدود کردن نقش عقل در فهم آیات قرآنی و احادیث نبوی میباشد که این اعتقادات خلاف عقل سلیم و وحی ناب در تألیفات غربیان نیز با ویژگیهای آن باز تاب داده شده است. (96) این نظر هم نا تمام است زیرا از نقش عقل در تشخیص و تمییز وحی غافل شدهاند.
گویا ایشان نمیدانند که اقوال معصومین علیهم السلام هم دارای مقیدات و مخصصات لفظی و لبی متصل و منفصل میباشند که بدون توجه به آن به مراد واقعی معصوم (ع) نمیتوان پی برد، تمسک به اطلاقات و عمومات بدون توجه به مقیدات و مخصصات لبی متصل و منفصل به همان میزان مردود و مذموم است که تمسک به اطلاقات و عمومات بدون توجه به مقیدات و مخصصات لفظی متصل و منفصل مردود و مذموم میباشد.
منظور از مخصصات و مقیدات لبی متصل، بدیهیات عقلی است که در اولین نظر، مشخص میباشند و منظور از مقیدات و مخصصات لبی منفصل نظریات متقنی است که برهانی شده است و با فحص علمی بعد از برخورد با حدیث به ذهن میآیند نه هم زمان با برخوردبا حدیث، اضافه بر این، استعانت از عقل و رعایت قواعد و قوانین کلی عقل بعد ازاثبات اصل وحی در دائره شریعت، امری لازم و ضروری است چرا که تشخیص ظنون معتبرشرعی و تمیز مصادیق آن و استنباط و استخراج احکام الهی بدون توجه به قواعد و قوانین عقلی امری محال خواهد بود، حتی در آن جا که فقهای بزرگ اسلام به روایتی برای استخراج حکمی استدلال میکنند روایت معصوم زیر بنای استدلال عقلی و منطقی قرار میگیرد و اگر استدلال و برهان عقلی در پاره ای از مسائل فقهی به روایات معصومین علیهم السلام ضمیمه نگردد، چه بسا نتیجه بخش نخواهد بود (97)
4. عقل هم معیار وهم مصباح و هم مفتاح است:
گروه چهارم ابتدا عقل را نسبت به برخی از معارف معیار، نسبت به بعضی دیگر مصباح و در بعضی موارد مفتاح شریعت میدانند.
1-4-عقل معیار است :
معیار و میزان بودن عقل، نسبت به برخی از اصول و مبادی عقلی و احکام مترتّب بر آن مبانی است، عقل در این بخش از اصول و قواعد گرچه خود میزان و معیار است، لیکن وحی، کلامی مخالف با آن ندارد تا سخن از سنجش آن با عقل بر آید، زیرا انسان با استعانت از این قواعد و اصول، ضرورت شریعت و وحی را اثبات مینماید، لذا شریعت و وحی هرگز نمیتوانند مخالفت با آن اصولی داشته باشند که اصل تحقّق آنها مرهون آن اصول میباشد.
به عنوان مثال وحی هرگز نمیتواند شرک و بت پرستی را ترویج کند یعنی اگر کسی که داعی نبوّت دارد به تأیید شرک بپردازد این بهترین دلیل بر کذب ادعای او و برترین شاهد بر عدم نبوت و رسالت اوست. عدم مخالفت وحی با موازین عقلی به آن معنا نیست که وحی در زمینه معارف و اصول عقلی دین ساکت و صامت بوده و یا آن که حقّ اظهار نظر ندارد، بلکه به این معنا است که آن چه وحی در این محدوده بیان مینماید اظهار همان گنجینههایی است که در عقول آدمیان ذخیره شده است. (98)
امام علی (علیهم السلام) درمورد این نقش وحی میفرماید:...و یثیروا لهم دفائن العقول (99) یعنی پیامبران آمدهاند تا گنجینه های عقول را بر آدمیان آشکار نمایند. بدین ترتیب عقل با تدبّر در چشمه سار زلال وحی از تمام غبارهای که او را تیره و تار میکنند طاهر و پاک میشود، او در پرتو درخشش وحی حقیقت خویش را نیز در مییابد. در هر صورت عقل در همان محدوده که معیار و میزان است هرگز در قبال وحی نیست تا آن که میزان تشخیص صواب یا خطای پیامبران باشد. بلکه عقل و وحی دو مرتبه، از هدایت الهی هستند بگونه ای که یکی از آن دو یعنی وحی فائق بر دیگری است و دوّمی از آنها ناظر بر اوّلی است.
هر دو حجّت الهی هستند بدون آن که یکی سر مخالفت با دیگری داشته باشد. (100) امام هفتم (علیه السلام) میفرماید: «هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّه ظَاهِرَه وَ حُجَّه بَاطِنَه فَأَمَّا الظَّاهِرَه فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّه ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَه فَالْعُقُول» (101) یعنی خداوند را بر آدمیان دو حجّت است، یکی حجت درونی که همان عقل است و دیگری حجت بیرونی که وحی میباشد.
2-4- عقل مصباح است :
مصباح و چراغ بودن عقل، نسبت به حقایق وره آوردهای درونی شریعت است، حجیت عقل بر خلاف آن چه که گروه سوّم پنداشتهاند محدود به خارج از دایره شریعت نمیشود، حضور عقل در دامن شریعت همانند وجود چراغی است، که آدمی را به جریان جاودان رسالت و چشمه جوشان شریعت هدایت میکند و با تمسّک به این چراغ است که احکام شریعت مشخّص و ممتاز میگردد. اعتبار و حجیّت عقل در استنباط احکام شریعت موجب شده است تا امامیّه از آن در کنار سه منبع دیگر فقهی یعنی کتاب و سنّت، اجماع به عنوان چهارمین منبع فقهی یاد نماید.
نقش عقل در دریافت احکام شریعت به دو گونه است:اوّل تلاش برای کشف کتاب و سنّت است، این کوشش همان استدلالها و براهین عقلی است که برای فهم احکام شرعی ترتیب داده میشود. کار عقل در این زمینه همانند کار اجماع است. زیرا حجیّت و اعتبار اجماع تنها از جهت کاشفیت آن نسبت به قول معصوم (علیه السلام) است، هر چند که در نحوه حجیّت اجماع آرای گوناگونی وجود دارد.
دوّم ارائه منابع و ابزار های عقلی برای دریافت احکام شرعی است، کار عقل در این مورد مانند کار کتاب و سنّت است زیرا در اینجا نه تنها عقل به کمک دیگر منابع میشتابد و بهره گیری از آنها را ممکن میسازد، که خود نیز منبع معرفت زا است و راهی مستقل برای دستیابی به احکام شرعی به شمار میآید. (102) توضیح مطلب این است که عقل گاه در استدلالهای که جهت کشف مطالب ترتیب میدهد از مبادی تعبّدی که از کتاب و سنّت اخذ نموده است استفاده میکند و گاه برخی از مبادی و یا تمام آنها را خود تأمین مینماید. (103)
مستقلّات و غیر مستقلّات عقلیه مانند آن چه که با استناد به قواعد عقلی در جواز وعدم جواز اجتماع امر و نهی حاصل شود و مبادیی که به صورت مخصّصات لُبّی عقلی متصل یا منفصل در هنگام استفاده از ظواهر نقلی وجود دارند و نظایر آنها، همگی از جمله موارد حضور مبادی عقلی در استنباط مطالب دینی میباشند. این مبادی و مقدّمات یا از زمره همان مبادی و مقدماتی هستند که عهده دار اثبات اصل شریعت هستند در این صورت استفاده از آنها نیازمند به تأیید مجدد شریعت نمیباشد،
زیرا پیشگیری شریعت از آن مبادی که خود لازمه وجود آنهاست معنا ندارد وگرنه اصل شریعت از بین خواهد رفت زیرا در این صورت اثبات آن به مبادی خاص عقلی میباشد که مطابق با این فرض آن مبادی از اعتبار ساقط شده است؛ و یا از مبادیی است با تأیید و یا تقریر شارع مورد استفاده قرار میگیرند. مانند اصول و یا ظنون عقلیه ای که در صورت عدم منع شرعی جریان داشته و متّبع هستند. (104)
3-4-عقل مفتاح است:
مفتاح بودن عقل نسبت به شریعت آن چنان نیست که عقل تنها اصل شریعت را اثبات نموده و از کاوش در مورد قوانین و مقررات شرعی محروم باشد، بلکه به این معناست که پس از آن که عقل به عنوان مصباح وظیفه خود را در شناخت قوانین و مقررات انجام داد و احکام شریعت را در افق هستی خود به صورت مفاهیم کلّی، مجرد و ثابت اظهارکرد، از آن پس حق دخالت و ورود در محدوده شرع را ندارد.
به عنوان مثال او با استدلال و کاوش عقلی خود پیرامون ره آورد وحی تنها احکام وضعی یا تکلیفی شریعت را در باب عبادات و یا معاملات فرا میگیرد و یا به حلیّت و حرمت شیءای خاص در نزد شریعت پی میبرد، آن چه که مستند استدلال عقل در این مسائل است علاوه بر اصول مبرهن عقلی، کتاب و سنّت و اجماعی است که کاشف از آن دو است.
او با این مقدار از بضاعت علی رغم شناخت احکام شریعت هرگز قادر بر تحقیق پیرامون اسرار آن احکام نمیباشد زیرا اسرار آن احکام مربوط به جهان غیب بوده و از دسترس استنباط عقل که جز کلّیاتی از عالم غیب نمیداند خارج است. آن چه را که عقل مستقلاً میتواند در باره احکام شرعی ادراک کند عدم مخالفت آن احکام با همان اصول کلّی است (105) امّا موافقت عقل با جزئیات احکام چیزی است که از عهده آن خارج است.
آن مقدار نیز که عقل از خصوصیات احکام الهی ادراک میکند، به برکت استناد به وحی است این احکام با اتّکا به ادراک دینی معصوم، لباس مفهوم پوشیده و در عرص، دید و مشاهده عقل در آمدهاند، لذا عقل مؤظّف است تنها با استناد به سخن معصوم به بیان خصوصیات احکام بپردازد، امّا بیش از این مقدار چیزی است که از عهده عقل خارج میباشد. (106) یگانه چیزی که عقل در این زمینه در مییابد، مخالفت نداشتن این احکام با اصول کلّی عقلانی است؛ به عبارت دیگر، عقل این احکام را خِرَد ستیز نمییابد؛ ولی توانایی اثبات خرد پذیری آنها را نیز ندارد؛ زیرا «عقل را ره نیست آن سو، ز افتقار» (107) البته روشن است که پذیرش این احکام خِرَد گریز، پس از اثبات عقلانی مبادی و پایه های اساسی دین، عین خِرَد ورزی، و سر پیچی از آن هاه نشانه بی خردی است. (108)
نتیجه:
بعد از بررسی و کنکاش در نظریات به وضوح دریافتیم که نظریه ملحدین در رابطه با عقل و وحی هیچ پایه و اساس ندارد زیرا دایره هستی به امور مادی و محسوس و طبیعت منحصر نمیشود بلکه غیب و ماوراء طبیعت را نیز شامل میشود و منحصر کردن راه شناخت به حس و تجربه باعث فروپاشی اساسیترین پایه های شناخت یعنی شناخت حضوری و بدیهیات عقلی میگردد که با از دست دادن آن هیچ مساله نظری قابل اثبات نخواهد بود .
زیرا مسائل نظری باید به مسائل بدیهی منتهی شوند تا مقبول افتند و صدها ایراد دیگر؛ و هم چنین با در نظر داشت محدودیتهای عقل بشری ابطال نظریه گروهی که به شکل افراطی عقل ناقص بشری خود را معیار تأیید شرع میدانستند نیز روشن شد؛ و از طرف دیگر دیدگاه تفریطی که نقش عقل را فقط در مفتاح بودن برای وحی محدود نمودند باز ناتمام به نظر آمد زیرا اینان از نقش عقل در تشخیص و تمییز وحی غافل شده بودند ...
امّا دیدگاه مشهور دانشمندان و متکلمین مسلمان که با تکیه بر آموزه های عقلانی دین اسلام ابراز شده است، جایگاه عقل را شاخص معرفی کرده و عقل را نسبت به برخی از معارف معیار، نسبت به بعضی دیگر مصباح و در بعضی موارد مفتاح شریعت دانستهاند؛ در این دیدگاه عقل و وحی مکمل هم میباشند، یکی رسول باطنی و دیگری رسول ظاهری. بلکه وحی و دین با عقل ارزش پیدا میکند و عقل همچنین با وحی ودین، زیرا هرگونه دوری از عقل در اسلام نکوهش شده است ...و همچنین هر عقل سلیمی اعتراف میکند که عقول ما ناقص است و نتوان در تمام موارد، معرفت خویش را از راه عقل محدود بشری به دست بیاوریم، باید در موارد که عقل ناتوان است دست به دامان وحی شویم.
پینوشتها:
86.قرآن کریم، سوره انفال، آیه 31
87. قرآن کریم، سوره هود، آیه 91.
88. جوادی املی، شریعت در آئینه معرفت، ص 207
89. پوزیتیویسم، از POSITIVE به معنای واقعی، مثبت، صریح، تحقیقی، تحصّل گرایی و اثبات گرایی میباشد. پوزیتیویسم اصطلاحی فلسفی است که بر اساس آن، تنها روش معتبر تحقیق و شناخت، روش علمی تجربی دانسته میشود. روشی که بر پایه تجربه است.
90.(POSIVIVISM)
91. قرآن کریم، بقره، آیات 88-87
92. قرآن کریم، نور، آیات 49-48
93.جوادی املی، شریعت در آئینه معرفت، صص 209- 208
94. قرآن کریم، حدید،25
95. منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص 25
96.آ. ج. آربری، عقل و وحی دراسلام، ص 20- 17
97.جوادی املی، شریعت در آئینه معرفت، ص 210
98. همان، ص 211
99. نهج البلاغه، خطبه 1
100. جوادی املی، شریعت در آئینه معرفت، صص 212-211 و دین شناسی، ص 131
101. کافی، ج 1، ص 16، کتاب العقل والجهل.
102.عقل و وحی، ص 252-251
103. جوادی املی، شریعت در آئینه معرفت، صص 213-212 ور. ک:نسبت دین ودنیا، ص 48-47
104. جوادی املی، شریعت در آئینه معرفت، صص 213-212
105. جوادی املی، دین شناسی، ص 175-174
106. جوادی املی، شریعت درآئینه معرفت، ص 214
107.بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی و معنوی، دفتر اوّل، بیت 3505
108.عقل و دین 251
قدرت الله حیدری