به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

جالب است که بدانید که در کنار حرم حضرت معصومه(س) چندین امامزاده مدفون هستند.

خبرگزاری فارس: امامزاده‌هایی که در کنار حضرت معصومه(س) مدفون هستند

 

پایگاه اطلاع رسانی حج نوشت: امروز، 10 ربیع الثانی، مصادف با روز رحلت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علی‌ها) است. بدین مناسبن نکاتی بیان می شود:

1. آن بانوی بزرگوار کمتر از یک سال پس از عزیمت امام رضا (ع) به مرو، به قصد زیارت برادر از مدینه کوچ کرد. در ساوه ماموران حکومتی به کاروان حمله ور شدند و 22 نفر از مردان کاروان را به شهادت رساندند. در متون تاریخی هم احتمال مسموم کردن حضرت آمده است و هم احتمال بیماری پس از هجوم به کاروان نقل شده است. حضرت پس از این واقعه به سوی قم که آشیانه شیعیان بوده حرکت می‌کنند. پس از 17 روز اقامت و عبادت، دعوت حق را لبیک می‌گویند. محل عبادت وی هم اکنون در قم، خیابان 45 متری عمار یاسر، میدان میر موجود است. این واقعه در سال 201 اتفاق افتاده است، یعنی دو سال قبل از شهادت امام رضا (ع).

2. امام رضا (علیه السلام)، لقب معصومه را به ایشان داده است. وی، تنها خواهر مادری امام هشتم است. نجمه خاتون همسر امام کاظم، تنها دو فرزند داشته است؛ امام رضا و حضرت فاطمه معصومه.

حضرت معصومه دختر امام، خواهر امام و عمه امام هستند؛ یعنی ایشان، دختر امام کاظم، خواهر امام رضاو عمه امام جواد است.

ایشان یکی از مهم‌ترین راویان حدیث غدیر خم و حدیث منزلت است. ایشان این دو حدیث مهم را از فاطمه دختر امام صادق (علیه السلام) و او از فاطمه دختر امام باقر (علیه السلام) و او از فاطمه دختر امام سجاد (علیه السلام) و او از فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام) و او از‌ام کلثوم دختر حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علی‌ها) روایت می‌کند. این سلسله سند در مجموع روایت‌های حدیث غدیر به روایت «فواطم» مشهور است.

3. برخی از بانوان بزرگواری که در جوار حضرت معصومه (س) دفن هستند؛ عبارتند از:

یک. میمونه، دختر موسی مبرقع: میمونه نوة امام جواد ـ علیه السّلام ـ است.

دو.‌ام محمد دختر موسی مبرقع:‌ام محمد نوة امام جواد ـ علیه السّلام ـ است.

سه.‌ام قاسم دختر کوکبی: از نوادگان امام سجاد.

چهار.‌ام حبیب: کنیز ابوعلی نوة امام رضا ـ علیه السّلام ـ است.

پنج.‌ام اسحاق: کنیز محمد بن موسی مبرقع است.

گفتنی است، در قرن سوم هجری دو قبّه به جای گنبد بود که در یکی از قبّه‎‌ها حضرت معصومه (س) و ‌ام محمد و‌ام اسحاق مدفون بودند. در قبّه دومی نیز‌ام حبیب،‌ام قاسم، و میمونه مدفون بودند که بعداً‌ به صورت یک گنبد درآمده و همه این بزرگواران در زیر گنبد فعلی مدفون هستند.

 

در مجامع تاریخی، اسامی بانوان بزرگوار دیگری هم آمده که در کنار مضجع شریف ایشان مدفون هستند.

 

ادامه مطلب
دوشنبه 21 بهمن 1392  - 11:10 PM

شاپور بختیار فرزند محمد رضا (سردار فاتح بختیاری) و ناز بیگم در سال ۱۲۹۴ شمسی در منطقه چهارمحال و بختیاری به دنیا آمد. او نوۀ صمصام السلطنه بود که در سالهای پس از مشروطه دو بار به نخست وزیری رسید. تحصیلات ابتدایی اش را در شهرکرد و نیمی از تحصیلات متوسطه را در اصفهان گذراند. و دوران دبیرستان را در مدرسه فرانسوی بیروت با اخذ دیپلم ریاضی به پایان رساند.۱
سال ۱۳۱۳ برای کسب تحصیلات عالی رهسپار فرانسه شد اما به دلیل اطلاع از اعدام چهار تن از اعضای خانواده اش در نتیجۀ اختلاف میان رضا شاه و عشایر، مجبور شد به ایران بازگردد و بعد از گذشت دو سال، مجدداً به فرانسه مراجعت کرد و با دریافت دکترای حقوق بین الملل از دانشگاه سوربن راهی وطن شد و به استخدام وزارت کار و تبلیغات درآمد. در زمان نخست وزیری دکتر مصدق معاونت وزارت کار را به عهده داشت و تا زمان وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در همان سمت انجام وظیفه نمود. بعد از کودتا به همراه چند تن از پیروان مصدق از جمله مهندس بازرگان در تشکیل کمیته‌ای سری با نام نهضت مقاومت ملی همکاری داشت.۲
بختیار در جریان محاکمه مصدق در سال ۱۳۳۳ به اتهام اخلال گری و توهین به مقام سلطنت بازداشت و به سه سال زندان تأدیبی محکوم گردید.اما پس از دو سال مورد عفو قرار گرفت و پس از آزادی از کارهای دولتی کناره گرفت و به عنوان عضو جبهه ملی به فعالیتهای مخفی پرداخت. در سال ۱۳۴۱ به دلیل مخالفت جبهه ملی با رفراندوم ششم بهمن به همراه عده‌ای دیگر از اعضای جبهه ملی دستگیر و تا شهریور ۱۳۴۲ در زندان به سر برد.
چهارده سال بعد همزمان با تشدید مبارزات ضد استعماری و اوج گیری حرکتهای انقلابی مردم علیه حکومت شاه، که فعالین سیاسی فرصتی برای طرح دیدگاههای خود به دست آوردند، بختیار و تنی چند از رجال سیاسی طی نامه سرگشاده‌ای به شاه با انتقاد از وضعیت نابسامان سیاسی ـ اجتماعی و اقتصادی کشور، خواهان انجام اصلاحات اساسی در حکومت شدند.
به دنبال ناکامی رژیم شاه در برنامه مهار انقلاب اسلامی که با تغییر سیاستها و کابینه‌ها همراه بود، رژیم با پیروی از خط مشی حاکمان ایالات متحده آمریکا توجه خود را به استفاده از شخصیتهای ملی و غیر انقلابی معطوف ساخت. اغلب این افراد با توجه به اوضاع بحرانی کشور در به دست گرفتن زمام امور، واقع بینانه برخورد نموده به درخواست رژیم پاسخ منفی دادند. در این میان شاپور بختیار نخست وزیری را پذیرفت.

او آخرین امید شاه و دستگاه حکومتی آمریکا برای نجات سلطنت پهلوی بود. بعد از سقوط دولت ازهاری در موقعیتی که انقلاب به روزهای اوج و پیروزی خود نزدیک می‌شد بختیار پیشنهاد شاه برای احراز مقام نخست وزیری را طی شرایطی پذیرفت و علی رغم طرد شدن از سوی جبهه ملی کابینه خود را در روز شانزدهم دی ماه ۱۳۵۷ به شاه معرفی کرد.۳

 

شاپور بختيار که بود؟
بختیار در نخستین روزهای زمامداری، دیدگاههای خود را درباره دولت و برنامه‌های آینده‌اش طی یک سخنرانی اعلام نمود تا شاید بتواند آرامشی در کشور ایجاد نماید. پس از قطعی شدن نخست وزیری بختیار امام خمینی (ره) واکنش صریح و قاطعی از خود نشان دادند و دولت او و مجلسین را غیر قانونی خواندند.
بختیار روز ۲۱ دی ماه ۱۳۵۷ در مجلس شورای ملی حضور یافت و ضمن معرفی وزیران خود رئوس برنامه دولت را به اطلاع نمایندگان رساند.۴
انحلال ساواک، محاکمه سریع غارتگران، آزادی کلیه زندانیان سیاسی و لغو تدریجی حکومت نظامی برخی از رئوس برنامه‌های فوری دولت در سیاست داخلی بود. طبق قول و قرار شاه و بختیار مادام که مجلسین به دولت بختیار رأی اعتماد نداده‌اند شاه تهران را ترک نگوید.
سرانجام روز ۱۶ دی ماه ۱۳۵۷ شاه با چشمانی گریان کشور را ترک کرد. صرفنظر از خوش بینیهای سیاسی بختیار برای تداوم حکومتش، خروج شاه یک رخداد مهم در فرآیند انقلاب اسلامی بود و طلیعه بهار آزادی شمرده می‌شد.
همزمان با خروج شاه از ایران امام خمینی (ره) طی یک سخنرانی در نوفل لوشاتو متذکر شدند که آمریکا سقوط شاه را قطعی تلقی می‌کند و اینک راه تازه‌ای در پیش گرفته و به جای شاه از دولت بختیار پشتیبانی می‌کند تا رژیم او را حفظ و مردم را آرام نماید.
امام خمینی (ره) از مردم خواست تا با تظاهرات و ابراز نارضایتی علیه دولت بختیار به پا خیزند تا موجبات سقوط دولت او را فراهم آورند. مخالفت امام (ره) با حکومت بختیار موج جدیدی از مبارزات مردم را به دنبال داشت. شدت اعتراضات به حدی بود که کارکنان وزارتخانه‌ها از پذیرفتن وزرای جدید خودداری نمودند و عملآً از اعضای کابینه سلب اعتماد و اختیار شد.
در این میان تلاشهای بختیار برای ملاقات با امام (ره) و جلب موافقت ایشان با ابقای دولت خود تا انجام رفراندوم درباره نظام سیاسی آینده مملکت نتیجه‌ای نبخشید. شرط امام (ره) برای پذیرفتن بختیار استعفای او بود.
حساس ترین مسئله‌ای که بختیار پس از خروج شاه از ایران با آن رو به رو شد راهپیمایی روز اربعین ۲۹ دی ماه ۱۳۵۷ بود که مردم با تظاهرات میلیونی ضمن مخالفت با دولت بختیار و غیر قانونی دانستن آن خواهان تشکیل جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) شدند.
فردای آن روز امام (ره) طی پیامی اعلام نمودند که به زودی به کشور باز می‌گردند.در این میان بختیار با بستن فرودگاه مهرآباد تهران بر روی پروازهای خارجی در صدد برآمد تا از مراجعت امام (ره) به ایران جلوگیری کند. ولی این تدبیر نابخردانه بر نا آرامی کشور افزود و او در همان روز اعلام کرد: «آیت الله خمینی هر وقت اراده نمایند می‌توانند به وطن بازگردند».

 

امام خمینی (ره) در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در میان استقبال عظیم مردم وارد تهران شدند و طی مصاحبه‌ای مطبوعاتی در مدرسه شماره دو علوی اعلام نمودند که دولت بختیار باید کنار برود و دولت موقت تعیین شود. شاپور بختیار در پاسخ به اظهارات امام (ره) اعلام کرد حاضر به همکاری با طرفداران ایشان می‌باشد ولی اجازه تشکیل دولت موقت را نمی‌دهد.شورای انقلاب پس از بحث و گفت و گو مهندس مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت به امام (ره) پیشنهاد نمود. با اعلام تعیین دولت موقت واکنش بختیار شدیدتر شد و بلافاصله اظهار کرد که در ایران تنها یک حکومت وجود خواهد داشت و امام (ره) در پاسخ، ضمن تأیید گفته وی اضافه نمودند آن دولتی که قانونی است باید بماند.
۲۱ بهمن ماه سال ۱۳۵۷ روز نبرد همه جانبه مردم با قوای دولتی بود و در روز ۲۲ بهمن با اعلام بیطرفی ارتش از سوی شورای فرماندهی نیروهای مسلح دولت ۳۷ روزه بختیار سقوط کرد و عمر رژیم شاهنشاهی به پایان رسید. بختیار پس از فرار از کاخ نخست وزیری حدود شش ماه در خانه یکی از آشنایان خود مخفی شد و سپس با گذرنامه جعلی و تغییر قیافه از ایران خارج شد و به اروپا گریخت.۵ و سرانجام سال ۱۳۷۰ در ویلای مسکونی‌اش در حومه پاریس به قتل رسید.***
__________________________
۱٫ شاپور بختیار، یکرنگی، ترجمه مهشید امیرشاهی، پاریس: بی نا، ۱۳۶۱، ص ۱۱ ـ ۱۹٫
۲٫ مهدی بازرگان، خاطرات بازرگان، شصت سال خدمت و مقاومت، ج۱، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۵، ص ۳۰۶ ـ ۳۰۷٫
۳٫ احمد عبدالله پور، نخست وزیران ایران، [تهران]: علمی، ۱۳۶۹، ص ۳۰۷ ـ ۳۰۸٫
۴٫ مسعود بهنود، دولتهای ایران از اسفند ۱۲۹۹ تا بهمن ۱۳۵۷ از سید ضیاء تا بختیار، تهران: جاویدان، ۱۳۶۹، ص ۸۶۴٫
۵٫ شاپور بختیار، ص ۲۳۵ ـ ۲۴۴٫

منبع:iichs.org

ادامه مطلب
شنبه 19 بهمن 1392  - 7:59 AM

امام صادق(ع) فرمود: امیرالمؤمنین در حالی که بر منبر کوفه نشسته بود، فرمود: خداوند زمین را از حجت خود خالی نمی‌گذارد، لیکن خداوند مردم را از دیدن امام مهدی(عج) محروم می‌کند. به خاطر ستم و ظلم و اسرافی که بر خود می‌کنند.

خبرگزاری فارس: بهترین کارها در دوران آخرالزمان به روایت امام باقر(ع)

 

فارس، درباره راه‌های رسیدن به امام عصر (عج) در آخر‌الزمان مطلبی را از کتاب «زبور نور» نوشته محمدرضا رمزی اوحدی برای عموم علاقه‌مندان منتشر می‌کنیم که در ذیل می‌خوانید:  

بقيه در ادامه مطلب...

ادامه مطلب
جمعه 18 بهمن 1392  - 9:58 PM

آن مدتی را که داشتم با شهدا صحبت می‌کردم، فکر می‌کردم زنده‌اند، چون نشسته بودند و داشتند به من نگاه می‌کردند، وقتی پای کسی را لگد می‌کردیم، اگر «آخ» می‌گفت یعنی مجروح است و اگر صداش در نمی‌آمد، شهید شده بود.

خبرگزاری فارس: ماجرای کانالی پر از شهید و شهادت عقیل

 

فارس، احمدعلی ابکایی از فرماندهان گردان امام محمدباقر(ع) لشکر ویژه 25 کربلا، به مناسبت ایام عملیات کربلای 5، روایتی خواندنی و جانسوز را از حال و هوای آن لحظات فراموش نشدنی، بیان کرده که تقدیم به مخاطبان می‌شود.

شب چهارم عملیات کربلای 5 بود، از خط مقدم عبور کردیم، وقتی آمدم روی خاکریز کفش پایم نبود، کنده شده بود و در باتلاق جا ماند، با جوراب مسیر را ادامه دادم.

آن طرف دژ، کانال بود، ما باید مسیرمان را در کانال ادامه می‌دادیم، شهید بلباسی فرمانده گردان ما «گردان امام محمدباقر(ع)» پشت سر ما بود، از نیروهای لشکر ما (25 کربلا) در داخل کانال زیاد نبودند، کانال بعد از بریدگی پر بود از زخمی‌ها و شهدای لشکر 41 ثارالله(ع)، چون نیروهای شب قبل، بعد از عملیات از آن جا رفته بودند، تعدادشان کم بود، شهدای ما را هم برده بودند، اما لشکر 41 ثارالله(ع) نتوانست شهدای خودش را عقب بکشد و تخلیه کند، یعنی راه ارتباطی‌ای نمانده بود، شاید یکی از دلایل آن وجود همان باتلاق بود، جنگ آن قدر شدت داشت که ماشین‌ها دیگر نمی‌توانستند بروند و جنازه‌ها را بیاورند، وارد کانال که شدیم، بچه‌ها را دیدیم که نشسته و دراز کشیده تا چشم کار می‌کرد،کنار هم بودند، کمی بعد فهمیدیم که تعدادی‌شان به شهادت رسیده‌اند، عده‌ای هم مجروح بودند.

بقيه در ادامه مطلب... 

ادامه مطلب
چهارشنبه 2 بهمن 1392  - 2:30 PM

او را روی دوش گرفتم و خسته شده بودم؛ خواستم در بقیه راه یک بسیجی میان‌سال که همراه‌مان بود، آن نوجوان مجروح را به دوش بکشد اما هر چه اصرار کردم پسرک زیر بار نرفت.

خبرگزاری فارس: این آقا پدر من است

 

فارس، این روزها که دفتر خاطرات دوران دفاع مقدس را ورق می‌زنیم، به روایت‌هایی می‌رسیم که خواندن و شنیدن آن راهی از محبت و احترام در جنگ را نشان می‌دهد؛ روایتی از حضور پدر و پسر در جبهه و احترامی که نوجوان بسیجی کم سن و سال به پدرش قائل است.

«علی‌اکبر مختاریان» از کادرهای اعزامی استان همدان به تیپ 27 است که سال 61 در دشت عباس حضور داشت، آنچه که از یک پدر و پسر رزمنده مشاهده کرده است را روایت می‌کند:

                                                               ***

عراقی‌ها پاتک سنگینی را شروع کرده بودند و بچه‌های ما به خوبی مقاومت می‌کردند؛ از نیروهای همدان حاج آقا صفری، ئیل‌گلی، ارژنگی، علی‌رضا شهبازی و چند نفر دیگر شهید شده یا مجروح شده بودند. درگیری بچه‌های تیپ 27 در دشت عباس همچنان ادامه داشت؛ اما ما مأموریت داشتیم تا مجروحان را به عقب انتقال دهیم.

در حین انتقال مجروحان به عقب متوجه یک بسیجی کم سن و سال شدم که به سختی مجروح شده بود و توان راه رفتن نداشت؛ او را به کول گرفتم و نفس‌نفس‌زنان مقداری عقب آوردم.

خسته شده بودم؛ خواستم در بقیه راه یک بسیجی میانه‌سال که همراه‌مان بود، آن نوجوان مجروح را به دوش بکشد و به عقب منتقل کند؛ اما هر چه اصرار کردم، پسرک مجروح زیر بار نرفت تا آن آقا او را حمل کند؛ پرسیدم: عزیز من، چرا مخالفت می‌کنی؟ بگذار کمی هم این برادر شما را به عقب بیاورد تا من هم نفسی تازه کنم او زیر بار نمی‌رفت.

گفتم: پسر خوب، اگر من خسته شوم دیگر نمی‌توانم تو را هم با خودم ببرم اگر هم اینجا بمانی عراقی‌ها می‌آیند تو را یا اسیر می‌کنند یا شهید، چرا مقاومت می‌کنی؟

دیدم او سرش را پایین انداخت و هیچ نگفت. حساس شدم و علتش را پرسیدم. گفت: آخر این آقا پدر من است؛ من اگر اینجا بمانم و به دست دشمن کشته یا اسیر بشوم بهتر است تا نسبت به پدرم چنین جسارتی بکنم.

حرفی برای گفتن نداشتم، پیشانی‌اش را بوسیدم و با کمک دیگر بچه‌ها به عقب انتقالش دادم.

هرگز ننوشت آن چه برازنده‌ی توست

 

تاریخ که تا همیشه شرمنده توست

 

ادامه مطلب
چهارشنبه 2 بهمن 1392  - 2:01 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5907896
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی