به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

یزید دستور داد به مکه حمله کنند و فرمانده سپاه شهر را به محاصره خود درآورد زبیر به کعبه پناهنده شد و لشکر شام از کوه‌ها و بلندی‌ها به وسیله منجنیق و عرابه‌ها، مکه را زیر آتش گرفتند. اما ناگهان صاعقه ای بلای جان لشکریان یزید شد و یازده نفر از منجنیق داران را سوزاند.

خبرگزاری فارس: زمانی که خدا با صاعقه‌ مکه را از حمله یزید نجات می‌دهد


 

 

فارس، وقوع قیام در مکه لشکریان شام به فرمان یزید و فرماندهی مسلم بن عقبه، شهر پیامبر صلی الله علیه و آله را به ویرانه‌ای تبدیل کردند و پس از قتل عام و جنایاتی شرم آور، برای سرکوبی قیام مکه آهنگ حرم خدا کردند.

مسعودی می‌نویسد: مسرف پس از قتل و غارت و اسارت و اعمال زشت دیگر که در مدینه مرتکب شد، از آن جا با سپاه خود، که همه شامی بودند، آهنگ مکه کرد تا به فرمان یزید، ابن زبیر و مردم مکه را سرکوب نماید، این واقعه به سال 64 ه ق رخ داد.

وقتی سپاه یزید به محل رسیدند، مسرف - که لعنت خدا بر او باد - بمرد و حصین بن نمیر فرماندهی لشکر را به عهده گرفت. [2] ابن زبیر با یارانش به بیرون شهر آمدند و اندکی مقاومت کردند، اما در مقابل لشکر جرار او، تاب مقاومت نیاوردند و به مسجد الحرام پناه بردند.

حصین تا نزدیکی شهر مکه آمد و شهر را به محاصره خود درآورد. ابن زبیر به کعبه پناهنده شد و بدین عنوان، شهرت یافت. لشکر شام از کوه‌ها و بلندی‌ها به وسیله منجنیق و عرابه‌ها، مکه را زیر آتش گرفتند. سنگ منجنیق‌ها و عرابه‌ها به خانه کعبه می‌خورد و همراه آن آتش، که به وسیله پارچه‌های کتان آغشته به نفت پرتاب شده بود، مشتعل می‌گشت.

کعبه آتش گرفت و سوخت و بناهای آن ویران شد. اما ناگهان صاعقه ای بلای جان لشکریان یزید شد و یازده نفر از منجنیق داران را سوزاند. این واقعه به روز شنبه سوم ربیع الاول سال 64 اتفاق افتاد. یازده روز پس از این جنایت، یزید بن معاویه از دنیا رفت. 

فراریان جنگ حره و گروهی از خوارج و ازارقه و شخصیت نیرومندی همچون مختار ثقفی به یاری ابن زبیر و مردم مکه شتافتند. ابن زبیر و تعدادی از یارانش از جمله مختار، از کسانی بودند که مسجد الحرام را پایگاه دفاع و پناهگاه خود قرار داده و از آن جا با دشمن درگیر می شدند.

 

وه که چه جنایتی! مگر این قوم ماجرای اصحاب فیل را در قرآن نخوانده بودند؟ مگر جنگ با کعبه کار آسانی بود؟ تبهکاران اموی اساس کار خود را بر محور اسلام نهاده بودند. ابوسفیان و دیگر امویان در عصر پیامبر (ص)، قریب بیست سال با آن حضرت جنگیدند. فرزند او، معاویه، با علی علیه السلام از در ستیز درآمد و سپس فرزندش، یزید، این چنین در مقابل اسلام و خدا و کعبه موضع گرفت.

 

ابن زبیر و هوادارانش همچنان در محاصره مقاومت می کردند و رفته رفته وضع آنان خطرناک تر می شد تا آن که خبر مرگ یزید به حجاز رسید. به دنبال این خبر، لشکر شام متلاشی شد و اوضاع به هم ریخت.

 

حصین بن نمیر با ابن زبیر کنار آمد و در محلی به نام «اسطج» در بیرون مکه با او ملاقات کرد و بدین صورت، قیام مکه پیروز شد. ابن زبیر هم، که خود را خلیفه مسلمانان قلمداد کرده بود، بر اوضاع مسلط گردید. [5] .

 

حصین به ابن زبیر پیشنهاد کرد که همراه او و نیروهایش به مرکز خلافت شام بروند تا رسما با ابن زبیر به عنوان خلیفه بیعت کنند. اما ابن زبیر پیشنهاد او را رد کرد و با شتاب به شهر برگشت. امتناع ابن زبیر از قبول پیشنهاد حصین، فرصت مناسبی که وی را به خلافت می رساند، از میان برد؛ زیرا با مرگ یزید و اوضاع آشفته ی دمشق، دست یابی وی به خلافت دور از انتظار نبود.

 

به هر روی مردم مکه گر چه توفیق حضور در کربلا و حمایت از امام مظلوم علیه السلام را نیافتند، اما شاد بودند از این که پس از شهادت آن حضرت و فاجعه عاشورا، که یاد آن دل های مردم حجاز را مشتعل می کرد، زیر بار حکومت ننگین یزید نرفته اند و در مقابل امویان ایستاده‌اند.

ادامه مطلب
یک شنبه 15 دی 1392  - 4:11 PM

امام علی(ع) به جای رسول خدا(ص) در بستر خوابید و برای اینکه او را نشناسند، با جامه، خود را پیچید؛ بدان سان که اگر کسی او را می‌‌‌دید، یقین می‌‌‌کرد پیامبر خوابیده است.

خبرگزاری فارس: اگر امام علی(ع) در بستر پیامبر نمی‌خوابید، چه مشکلی پیش می‌آمد

 

فارس، یکی از سؤالاتی که درباره لیلة‌المبیت، و خوابیدن حضرت علی علیه‌السلام بجای پیامبر اکرم (ص) مطرح شده است این است که حضرت می‌خوابید یا نمی‌خوابید دشمن که محل خواب پیامبر را خالی می‌دید حضرت را تعقیب می‌‌کرد.

برای این که به این سؤال پاسخ داده شود به اصل واقعه لیلة‌المبیت و کیفیت وقوع و زمان وقوع آن و نیز زمان آغاز محاصره خانه پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ‌ توسط مشرکان قریش و لحظه هجوم آنان به بستر رسول خدا که امیر المؤمنین ـ‌ علیه‌السلام ـ‌ در آن خوابیده بود، دقت شود.

ما اصل جریان و واقعه لیلة‌المبیت را که عالم جلیل القدر جناب شیخ مفید ـ‌ قدس سره ـ‌ در کتاب شریف «الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد» نقل نموده و جناب سید هاشم رسولی محلاتی آن را ترجمه نموده است، نقل می‌کنیم تا پاسخ به خوبی روشن شود:‌

و از جمله فضائل آن حضرت ـ‌ علیه‌السلام ـ این است هنگامی که پیغمبر ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ به واسطه انجمنی که از قریش برای کشتن آن حضرت فراهم شد (و از هر قبیله که در مکه بود یک تن را برای انجام این کار بر گزیدند که همگان به طور دسته جمعی خونش را بریزند) مامور شد از مکه به مدینه هجرت کند و نمی‌توانست در برابر آنها آشکارا از مکّه بیرون رود، و خواست در پنهانی و بی خبری آنان خارج گردد، تا از شر آنها آسوده ماند (تنها) به امیر المؤمنین گزارش کار خود را داد (و جز او کسی را آگاه نکرد) و او را وادار به دفاع از خویشتن کرد، این گونه که (از او خواست) در بستر او بخوابد، طوری که (مشرکان) ندانند (علی) در بستر خوابیده و گمان کنند خود پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است و مانند هر شب در جای خود آرمیده، پس امیر المؤمنین ـ علیه‌السلام ـ در آن شب جان خود را برای خدای تعالی در کف نهاد، و آن را در راه پیروی او بفروخت، و در راه (حفظ جان) پیامبر گرامی از جان گذشت، و این به خاطر آن بود که آن حضرت بدین وسیله از شرّ دشمنان رهایی یابد، و وجود شریفش از نقشه شوم کافران سالم بماند.

پس علی ـ علیه‌السلام ـ به جای رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در بستر خوابید، و برای این که او را نشناسند با جامه، خود را پیچید، (بدان سان که اگر کسی او را می‌دید گمان نمی‌کرد جز پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ باشد پس (از انجام آن چه گفته شد) آنها که برای کشتن رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ انجمن کرده بودند و همگی مسلّح بودند سر رسیدند و گرداگرد علی ـ علیه‌السلام ـ پرّه زدند (و حلقه وار او را احاطه کردند) و چشم به راه سپیده دم دقیقه شماری می‌کردند تا هوا روشن شود، و آشکارا او را بکشند، تا خونش هدر رود و پایمال گردد زیرا چون بنی هاشم کشندگان او را بنگرند، و از هر قبیله و فامیلی که در مکه بودند یک تن را در میان کشندگان ببینند و همه را شریک در خون او بدانند، نتوانند کشندگان را بدان جرم بکشند، چون به خاطر کشته شدن یک تن نتوانند با همه قبایل به ستیزه و نبرد در آیند، و (با این نقشه زیرکانه که کشیده بودند) تنها فداکاری علی ـ علیه‌السلام ـ بود که سبب رهایی یافتن پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از دست آنان گردید. (از این رو علی ـ علیه‌السلام ـ در بستر خوابید و آن‌ها نیز بی آن که از جریان آگاه باشند و گمان ببرند که او علی ـ علیه‌السلام ـ است، در اطراف او چشم به راه سپیده و روشنی هوا بودند.)

چون صبح شد و ناگهان به سوی او یورش بردند، علی ـ علیه‌السلام ـ برخواسته به آنها حمله ور شد، آنها «گفتند پسر عمّت کجاست؟ علی ـ علیه‌السلام ـ فرمود: مگر شما مرا محافظ او قرار داده بودید؟! شما به او پیشنهاد کردی از مکه بیرون رود او نیز خارج شد...» (1)

آنها پراکنده شده و باز گشتند و خدای سبحان درباره این جریان فرموده است: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» (2)

اگر امیر المؤمنین نبود و آن فداکاری را نمی‌کرد، کار تبلیغ رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به پایان نمی‌رسید... .(3)

مطالعه دقیق این جریان نشان می‌دهد که خروج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، شب هنگام و چه بسا در آغاز شب بوده و هجوم مشرکین قریش صبح هنگام و زمانی بوده که هوا روشن گردیده است و در فاصله بین این دو زمان یعنی از ابتدا شب تا صبح منزل پیامبر در محاصره دشمنان بوده و قریش خانه پیامبر و کسی را که در بستر پیامبر خفته بوده زیر نظر داشته‌اند.

شکی نیست که این فاصله زمانی فرصتی کافی برای خروج پیامبر از منزل و دور شدن آن بزرگوار از دید و دسترسی دشمنان بود و دقیقاً این همان زمانی است که امیر المؤمنین ـ علیه‌السلام ـ با فداکاری خود و خوابیدنش در رختخواب پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مشرکین را کاملاً به خود مشغول نموده به گونه‌ای که آن‌ها مطمئن بودند که شخص خفته در بستر پیامبر است و هرگز از خروج پیامبر اطلاع پیدا نکرده و بلکه با نگاه‌های خیره شان به بستر از خروج پیامبر غافل شده بودند. و لذا بر خلاف آن چه در سؤال مطرح گردیده اگر حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ در بستر پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نمی‌خوابیدند، مشرکان قریش در همان ابتدا حضور و محاصره شان متوجه عدم حضور پیامبر شده و به جستجو و تعقیب آن بزرگوار می‌پرداختند و چه بسا بلکه به طور قطع آن حضرت را پیدا کرده و به شهادت می‌رساندند و در نتیجه، برنامه اسلام کامل نمی‌شد.

آن چه موجب طرح این سؤال شده به نظر می‌رسد عدم دقت و توجّه به زمان حضور و محاصره قریش و زمان هجوم آنها به بستر پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است و بر خلاف آن چه در کتب معتبر تاریخی آمده است، سؤال کننده محترم این گونه برداشت نموده است که زمان حضور قریش و تهاجم آن ها یکی بوده است در حالی که بین این دو زمان همان گونه که پیش از این اشاره شد فاصله قابل توجهی بوده و این فرصت مناسب برای خروج پیامبر از خانه بوده است.

بنابر این حضور امیر المؤمنین ـ علیه‌السلام ـ و فداکاری آن حضرت در خوابیدنش به جای پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هم جنبه عقلایی‌اش روشن است و فراتر از جنبه عقلایی یک فضیلت و منقبتی است بی نظیر برای امیر المؤمنین ـ صلوات الله علیه ـ و کسی در این باره همباز و در این فضیلت انباز او نگشت و مانند او در این راه کسی از جان نگذشت. (4) و (5)

منابع

1. زندگانی چهارده معصوم علیهم‌السلام، ص 91.

2. بقره : 207.

3. ارشاد مفید، ترجمه رسولی محلاتی، ج 1، ص 45 ـ 46.

4. ارشاد مفید، ترجمه رسولی محلاتی، ج 1، ص 46.

 

5. مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم.

 

ادامه مطلب
جمعه 13 دی 1392  - 4:47 PM

یکی از شبهات مطرح‌شده درباره «لیلةالمبیت» این است که اگر امام علی(ع) به کمک علم لدنّی از نتیجه خوابیدن در بستر پیامبر(ص) آگاه بوده باشد، پس این موضوع دیگر فضیلتی برای ایشان محسوب نمی‌شود.

خبرگزاری فارس: آیا امام علی(ع) از عاقبت خوابیدن در بستر پیامبر(ص) آگاه بود

 

فارس، یکی از سؤالاتی که درباره مطرح می‌شود این است که با توجه به این که ائمه علیهم‌السّلام ـ دارای علم لدنی بوده‌اند و باذن الله، علم غیب داشته‌اند، معنای رشادت با وجود این علم چگونه معنا می‌شود؟ مثلاً خوابیدن حضرت علی ـ علیه‌السّلام ـ در لیلة‌المبیت، در بستر پیامبر اکرم (ص) چگونه فضیلت محسوب می‌شود؟

در پاسخ باید گفت: به نظر می‌‌رسد کلید اصلی حل این گونه مسایل آن است که ما شناخت درست از علم لدنی و علم غیب امام معصوم (ع) داشته باشیم.

در برخی روایات آمده که امام صادق ـ علیه‌السّلام ـ فرمود: «اذا اراد الامام أن یعلم شیئاً اعلمه الله ذلک» (1) امام هر گاه که اراده کند چیزی را بداند خداوند او را از آن چیز آگاه می‌‌سازد.

از این گونه روایات بدست می‌‌آید که علم امام به امور آینده، مطلق نیست بلکه هر گاه اراده کند چیزی برای آنها معلوم شود و یا اراده خداوند به آن قرار گیرد که امام چیزی را بداند، او را آگاه می‌‌سازد بنابراین ممکن است در بعضی موارد به جهت اسرار نهفته الهی مصلحت بر آن باشد که امام از غیب آگاه نشود یا خود نخواهد و اراده نکند که از حوادث آینده آگاه شود. (2)

با توجه به نکته یاد شده در پاسخ می‌‌توان گفت:

1. هیچ دلیل عقلی و یا نقلی در دست نیست که ثابت کند امیر مؤمنان ـ علیه‌السّلام ـ از همه جزئیات حوادث «لیلة المبیت» آگاهی کامل داشته است چون ممکن است موارد یاد شده جزء همان مواردی بوده باشد که امام اراده نکرد تا خداوند او را نسبت به نتیجه و عاقبت کار با خبر سازد، بخصوص آن که روایتی و یا نقل تاریخی در این خصوص نیامده که امیر مؤمنان ـ علیه‌السّلام ـ از نتیجه کار، آگاه بوده لذا به انجام آن اقدام کرده است.

2. هم چنین ممکن است گاه مصلحت ایجاب کند که پیامبر یا امام از عواقب برخی کارها آگاه نشود و یا برای امتحان و آزمون الهی علم به اموری پیدا نکند، چنان که در داستان «لیلة المبیت» آمده است که علی ـ علیه‌السّلام ـ در بستر پیامبر خوابید، در حالی که از خود آن حضرت نقل شده است که نمی‌‌دانست صبح گاهان که مشرکان قریش به آن بستر حمله می‌‌کنند شهید خواهد شد یا جان به سلامت می‌‌برد؟

در این گونه موارد مصلحت این است که امام از سر انجام این کار آگاه نشود تا آزمون الهی تحقق یابد. (3)

طبق این تحلیل نیز معلوم می‌‌شود که امیر مؤمنان ـ علیه‌السّلام ـ نه از باب آگاه بودن از پایان نتیجه کار بلکه به جهت شجاعت و رشادت و ایثار، در «لیلة المبیت» به جای پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ خوابید و یا در جنگ بزرگ، به مصاف عمر ابن عبدود حاضر شد و به مدال افتخار «کل ایمان» دست یافت. و در آن جنگ پیامبر فرمود: «برز الایمان کله الی الشّرک کله»(4)

3. به فرض گفته شود که امیر مؤمنان ـ علیه‌السّلام ـ به دلیل آگاهی از نتیجه و پایان کار در «لیلة المبیت» و یا جنگ خندق وارد میدان شد، ولی باید توجه داشت که رشادت و شجاعت علوی اختصاص به موارد یاد شده در سؤال و مانند آن ندارد بلکه نمودار رشادت علوی را باید در موارد دیگر جستجو کرد. مثلاً آن جا که از روی سینه دشمن بر می‌‌خیزد تا خشم خود را فرو خورد و دوباره بر سینه او قرار گیرد تا سر او را برای خدا و بدون ذره دخالت خشم بر خواسته از اسائه ادب دشمن از تن او جدا کند.

این رشادت علوی است از ویژگی‌های اختصاصی و فضایل علوی است که در جای دیگر تاریخ نظیر آن را به خود ندیده است و چه زیباست این سروده مولانا که در مقام بیان این مسئله گفته است:

گفت من تیغ از پی حق می‌زنم / بنده حقم نه مأمور تنـــــــم

شیر حقم، نیستم شیـــر هــوا / فعل من بر دین من باشد گواه

رخت خود را من زره برداشتم / غیر حق را من عدم انگاشتــم (5)

و هم چنین رشادت و شجاعت علوی را باید در جملات پُر صلابت نظیر این جمله جستجو کرد که گفته است: سوگند به خدا اگر من تنها با همه اعراب مواجه بشوم در حالی که آنها تمام دول زمین را پُر کرده باشند، باز هم از آنان باک ندارم و وحشت نمی‌‌کنم (6).

امام علی با این شجاعت و قدرت روحی دارد که برای حفظ و بقاء اسلام در خطبه شقشقیه می‌گوید: «... فصبرتُ و فی العین قذی و فی الخلق شجا» (7) پس (به خاطر دین) صبر کردم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم.

این‌‌ها نمودار شجاعت علوی است و رشادت او را باید در این گونه امور نیز جویا شد. (8)

 

منابع:

1. اصول کافی، ج 2، باب ان الائمة ـ علیهم السّلام ـ اذا شاؤا ان یعلمواfont> علموا، حدیث 3، ص 258، نشر دار الکتب السلامیة، تهران، 1388 ق.

2. ر،ک، ناصر مکارم، تفسیر نمونه، ج 25، ص 142 ـ 155، نشر دار الکتب الاسلامیة تهران، 1379 ش.

3. ناصر مکارم، تفسیر نمونه، ج 25، ص 142 ، نشر دار الکتب الاسلامیة تهران، 1379 ش.

4. سبحانی، فروغ ابدیت، ص 625، نشر بوستان کتاب قم، 1383 ش.

5. مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت 3790، ص 162،‌ نشر سوره مهر، تهران، 1380 ش.

6. نهج البلاغه، نامه 62.

7. همان، خطبه 3.

 

8. مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم. 

 

ادامه مطلب
جمعه 13 دی 1392  - 4:37 PM

اوایل سال 72 بود و گرماى فکه. در منطقه عملیاتى والفجر مقدماتى، بین کانال اول و دوم، مشغول کار بودیم. چند روزى مى شد که شهید پیدا نکرده بودیم. هر روز صبح زیارت عاشورا مى خواندیم و کار را شروع مى کردیم. گره و مشکل کار را در خود مى جستیم. مطمئن بودیم در توسلهایمان اشکالى وجود دارد.

آن روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مى خواند، توسلى پیدا کرد به امام رضا(ع). شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او. مى خواند و همه زار زار گریه مى کردیم. در میان مداحى، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا هم خواسته و خواهشمان فقط باز گردان این شهدا به آغوش خانواده هایشان است و...

هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر. دیگر داشتیم ناامید مى شدیم. خورشید مى رفت تا پشت تپه ماهورهاى روبه رو پنهان شود. آخرین بیل ها که در زمین فرو رفت، تکه اى لباس توجهمان را جلب کرد. همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند. با احترام و قداست، شهید را از خاک در آوردیم. روزى اى بود که آن روز نصیبمان شده بود.

شهیدى آرام خفته به خاک. یکى از جیب هاى پیراهن نظامى اش را که باز کردیم تا کارت شناسایى و مدارکش را خارج کنیم، در کمال حیرت و ناباورى، دیدیم که یک آینه کوچک، که پشت آن تصویرى نقاشى از تمثال امام رضا(ع) نقش بسته، به چشم مى خورد. از آن آینه هایى که در مشهد، اطراف ضریح مطهر مى فروشند. گریه مان درآمد. همه اشک مى ریختند. جالب تر و سوزناکتر از همه زمانى بود که از روى کارت شناسایى اش فهمیدیم نامش «سید رضا» است. شور و حال عجیبى بر بچه ها حکمفرما شد. ذکر صلوات و جارى اشک، کمترین چیزى بود.شهید را که به شهرستان ورامین بردند، بچه ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ این مسئله را دریابند. مادر بدون اینکه اطلاعى از این امر داشته باشد، گفت:«پسر من علاقه و ارادت خاصى به حضرت امام رضا(ع) داشت...».

از خاطرات برادران تفحص

***********

محمدعلی(نیکنامی) وصیت کرده بود: "وقتی پیکرش را برای طواف به حرم می برند مدت بیشتری پای ضریح نگه دارند". به خدام که گفتیم قبول نکردند و گفتند: حرم شلوغه و پیکر ایشون همانطور که با بقیه شهدا وارد می شه همراه بقیه هم خارج می شه. آن روز حدود سی تا چهل شهید را کنار ضریح قرار داده بودند. مراسم نوحه خوانی هم برگزار شد و بعد شهدا رو طواف دادند.

اما وقتی نوبت محمدعلی شد متوجه ریختن قطره های خون از پایین پیکر شدیم و خدام را خبر کردیم. به خاطر اینکه آب خون روی فرش ها می ریخت از تکون دادن پیکر خودداری کردند. حدود بیست و پنج دقیقه طول کشید تا پیکر را توی دو لایه پلاستیکی قرار دادند و دیگه خونی ازش نریخت به خاطر اتفاقی که افتاد، محمدعلی نیم ساعت بیشتر از بقیه کنار ضریح بود و به خواسته اش که توی وصیت نامه اش گفته بود رسید.

راوی:خواهر شهید

منبع:کتاب من شهید می شوم ص۱۲۸

ادامه مطلب
چهارشنبه 11 دی 1392  - 5:07 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6144804
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی