به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

قدس آنلاین، مباحث مرتبط با مهدویت و منجی آخرالزمان همواره با سوالات فراوان همراه بوده است؛ یکی از این سوالات درباره فلسفه و چرایی برخی نام ها و القاب حضرت حجت (عج) است. در این نوشتار به چرایی نامیدن حضرت مهدی (عج) با عنوان قائم اشاره می شود.
یونس بن عبدالرحمن از امام کاظم (ع) پرسید: آیا تو همان قائم به حق هستی؟ آن حضرت (ع) فرمودند: آری من قائم به حق هستم، اما آن قائم به حقی که زمین را از دشمنان خدا پاک می کند و آن را پر از عدل و داد می کند، پس از انکه پر از ظلم و جور شده است، او پنجمین فرزند از اولاد من است که غیبتش طولانی خواهد شد. (1)
عبدالعظیم حسنی به امام جواد (ع) گفت: من امیدوارم که تو همان قائم از اهل بیت (ع) باشی که زمین را پر از عدل و داد می کند، همانگونه که پر از جور و ستم شده است. آن حضرت (ع) در پاسخ او فرمودند: ای ابوالقاسم! هر یک از ما قائم به امر خدا و هدایت کننده به سوی دین می باشد، اما آن قائمی که خداوند به وسیله او زمین را از اهل کفر پاک می گرداند، همان است که ولادتش بر مردم مخفی شده است و از نظرها غایب خواهد شد.
با عنایت به اینکه تمامی معصومین (ع) دارای صفت هستند اما این لقب مخصوص امام زمان (ع) است و تقریبا در تمام احادیثی که نام ایشان را می برند، این لقب درباره وجود مقدس امام زمان (عج) بکار رفته است.
در شرح این لقب سخنانی گفته شده است که جهت اختصار به چند نمونه بسنده می شود:
امام حسین (ع) می فرمایند: مرد عربی پس از مسلمان شدن از پیامبر (ص) پرسید: آیا پس از تو پیامبر هست؟ حضرت (ص) فرمودند: من خاتم پیامبران هستم، اما بدان که پس از من امامانی از نسل من خواهند بود که قائم به قسط می باشند و تعدادشان همان تعداد نقبای بنی اسرائیل می باشد. اولین نفر آنها علی ابن ابیاطلب (ع) است که امام و خلیفه پس از من و نه نفر از این صلب است و در همان حال دست به سینه ام گذارد و قائم نهمین فرد از آنها است که در آخرالزمان برای دین قیام می کند، همانگونه که من در نخستین روز برای دین چنین کردم... (2)
علقمه نب محمدحضرمی می گوید: از امام صادق (ع) خواستم نام امامان را به من بگوید. آن حضرت (ع) فرمودند: از گذشتگان علی ابن ابی طالب، امام حسن، امام حسین، علی ابن الحسین، محمدبن علی علیهم السلام و سپس خودم.
عرض کردم: یابن الرسول الله! پس از تو کیست؟ فرمودند: من به فرزندم موسی (ع) وصیت کردم که او پس از من است.
عرض کردم: و پس از موسی چه کسی خواهد بود؟
فرمودند: فرزند او علی است که رضا لقب گرفته است و پس از او فرزندش محمد و پس از محمد فرزندش علی و پس از علی فرزندش حسن و فرزند حسن مهدی صلوت الله علیهم اجمیعن.
سپس افزودند: پدرم از پدرش، از جد خود از علی (ع) از پیامبر (ص) نقل کرده است که قائم ما هر گاه خروج کند، 313 نفر به عدد رزمندگان جنگ بدر گرد او جمع می شوند.
پس زمانی که ظهور او فرا می رسد، شمشیری در غلاف بوده و در مقابلش قرار دارد، فریاد برمی آورد: "قم یا ویل الله فاقتل اعداء الله؛ برخیز ای ولی خدا و دشمنان را به قتل برسان!"(3)
صفر ابن ابی دلف می گوید: از اوبجعفر، امام جواد (ع) شنیدم که فرمودند: "امام پس از من، فرزندم علی است، امر او امر من، گفتار او گفتار من و طاعت او طاعت من است. امام پس از او فرزندش حسن (ع) است، امر او امر پدرش، گفتار او گفتار پدرش و طاعت او طاعت پدرش است."
سپس سکوت کردند. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا (ص)! چه کسی پس از حسن (ع)، امام خواهد بود؟ امام جواد (ع) بشدت گرسیتند و سپس فرمودند: پس از حسن (ع)، فرزند او قائم به حق امام منتظر است."
عرض کردم: یابن رسول الله (ص)! چرا به وی قائم گفته می شود؟ فرمودند: "چون قیام می کند، پس از آنکه نام وی مرده باشد و بیشترین معتقدان به امامتش مرتد شده باشند."
ابوحمزه ثمالی می گوید: به ابوجعفر محمدبن علی باقر (ع) گفتم: ای فرزند رسول خدا (ص)! مگر همه شما قائم به حق نیستید؟ فرمودند: چرا.
گفتم: پس چرا حضرت مهدی (عج) قائم نامیده شده است؟ آن حضرت (ع) در پاسخ فرمودند: "هنگامی که جدم حسین (ع) به شهدات رسیدند، فرشتگان در درگاه خداوند به گریه و ضجه و ناله افتادند و گفتند: خدایا! تو درباره برگزیده و فرزند برگزیده ات را به قتل رسانده است، سکوت می کنی؟ ندا رسید: ای فرشتگانم! آرام باشید! قسم به عزت و جلالم! از آنها انتقام خواهم گرفت؛ اگرچه مدتی از این جرم و جنایت گذشته باشد. سپس حجاب ها را نسبت به فرزندان امام حسین (ع) از برابرشان کنار زد که فرشتگان با دیدن امامن از نسل امام حسین (ع) بسیار شاد و خرشند گشتند و در میان آنها یک نفر ایستاده و در حال نماز بود. ندا رسید: من به وسیله این قائم از آنها انتقام می گیرم." (4)
در روایات دیگر به تعبیرات دیگری برمی خوریم که تقریبا شبیه به یکدیگر می باشند، مثل قائم بامرالله، قائم به قسط، قائم به حق.
پی نوشت ها:
1- کفایه الاثر، ص265
2- همان، صص 173، 334 و 338؛
3- همان، ص 263
4- علل الشرایع، ص 160 و معجم احادیث امام مهدی (عج) ص 310.
برگرفته از کتاب بامداد بشریت، نوشته محمدجواد مروجی طبسی

ادامه مطلب
شنبه 23 آذر 1392  - 7:39 AM

حر بن يزيد رياحي، نخستين كسي بود كه راه را بر سفيران كربلا بست، ولي در پايان كار به اوج عزت و شرافت، يعني شهادت در راه حسين(عليه السلام)، دست يافت و خود را براي هميشه در صف آزاد مردان و احرار قرار داد و قبر و نامش را در تاريخ جاودانه كرد

  پیکر
آن آزاد مرد را قبيله اش، بن رياح، از ميدان جنگ خارج كرد و در روستايي در 7 كيلومتري شمال غربي كربلا به خاك سپرد. همان جا كه امروزه به سبب وجود قبر او به « روستاي حرّ » معروف استآستان مبارك آن شهيد در 370 ق به دستور عضدالدوله ديلمي ساخته شد. در 914 ق شاه اسماعيل صفوي، كه خود به زيارت اين آستان مشرف شده بود، به تجديد بناي آن پرداخت. اين بنا يك بناي ساده در ميان صحرا است كه به صورت يك چهار ديواري آجري و قلعه اي مستحكم به دستور مادر آقاخان محلاتي ساخته شده استاين مزار صحن و گنبدي با كاشي آبي و ضريح نقره اي دارد. ناصر الدين شاه، كه آن جا را زيارت كرد، در آن دوران از خرابي و وضع نامطلوب و نگه داري بد آن بقعه به مدحت پاشا، حاكم كربلا، گلايه كرده و براي تعمير و نگه داري بهتر آن سفارش هايي كرده بود.

بنا بر اين گزارش، در 1330 ق تعميراتي در آن آستان انجام گرفت و ايواني در آن تعبيه شد. كتيبه بالاي اين ايوان نشان دهنده باني و تعمير كننده آن است: « قد عمر هذا المكان بهمة آقا حسين خان شجاع السلطان همداني دام ظله الفاني سنه 1330 ق ». در قسمت شرقي صحن، حجره هايي در دو طبقه جهت سكونت زائران ساخته شده و هنرمندان ايراني در 1396 ق، حرم را آينه كاري كردند.

 حکایت شاه اسمعیل و تازگی زخم

در كتاب‌ «تنقيح‌ المَقال‌» مامَقاني‌ نقل‌ مي كند از حائري‌ از سيّد نعمة‌ الله‌ جزائري‌ در كتاب‌ «أنوار نعمانيّه‌» كه‌ او ميگويد: ‎ جماعتي‌ از مردمان‌ معتمد و موثّق‌ براي‌ من‌ نقل‌ كردند كه‌ چون‌ شاه‌ إسمعيل‌ بغداد را به‌ تصرّف‌ خود درآورد براي‌ زيارت‌ قبر حضرت‌ سيّد الشهداء عليه‌ السّلام‌ به‌ كربلا آمد و چون‌ از بعضي‌ از مردم‌ شنيده‌ بود كه‌ به‌ حرّبن‌ يزيد رياحي‌ طعن‌ مي زنند، به‌ سمت‌ قبر حرّ آمد و دستور داد قبر حرّ را نبش‌ كنند. چون‌ قبر حرّ را نبش‌ كردند، ديدند كه‌ به‌ همان‌ هيئت‌ و كيفيّتي‌ كه‌ كشته‌ شده‌ است‌ خوابيده‌ است‌، و بر سر او دستمالي‌ ديدند كه‌ با آن‌ سر حرّ بسته‌ شده‌ بود.

 شاه‌ اسماعيل‌ در كتب‌ تاريخي خوانده‌ بود كه‌ در واقعه‌ كربلا كه‌ سر حرّ مورد اصابت‌ قرار گرفت‌ و حضرت سيد الشهدا عليه السلام دستمال‌ خود را بر سر حرّ بستند و حرّ با همان‌ دستمال‌ دفن‌ شده‌ است‌، براي‌ باز كردن‌ و برداشتن‌ دستمال‌ تصميم‌ گرفت‌. چون‌ آن‌ دستمال‌ را باز كردند خون‌ از سر حرّ جاري‌ شد بطوريكه‌ از آن‌ خون‌ قبر پُر شد و چون‌ دستمال‌ را بستند خون‌ باز ايستاد و چون‌ دوباره‌ باز كردند خون‌ جاري‌ شدو هر چه‌ كردند كه‌ بتوانند آن‌ خون‌ را به‌ غير از همان‌ دستمال‌ بندبياورند و از جريانش‌ جلوگيري‌ كنند ميسّر نشد. و از اينجا دانستند كه‌ اين‌ قضيّه‌ موهبت‌ الهي‌ است‌ كه‌ نصيب‌ حرّ شده‌ است‌. شاه‌ إسمعيل‌ دستور داد قبّه‌اي‌ بر مزار او بنا كردند و خادمي‌ را بر آن‌ گماشت‌ تا آن‌ بقعه‌ را خدمت‌ كند.

ادامه مطلب
چهارشنبه 20 آذر 1392  - 9:05 AM

شهید محمد ابراهیم همت به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. محمد ابراهیم درسایه محبّت‌های پدر ومادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را پشت ‍سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق‌العاده‍ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با کار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می‌آورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجه ای می‌کرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید.

اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث می‍شد که از مادرش با اصرار بخواهد که به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها کمک کند. این علاقه تا حدی بود که از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت کتاب ‍آسمانی قرآن را کاملاً فرا گیرد و برخی از سوره‍ه ای کوچک را نیز حفظ کند.

 

سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت در دوران نوجوانی

 

در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه‍ تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفت. در لشکر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.

امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از کتب ممنوعه (از نظر ساواک) دست یابد. مطالعه آن کتاب‍ها که مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم می‍شد تأثیر عمیق و سازنده‍ای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش کمک شایانی کرد. مطالعه همان کتاب‍ها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد که ابراهیم فعالیت‍ های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز کند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد.

پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا کرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (رحمت الله علیه) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی می‌کرد تا در محیط مدرسه و کلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام ( رحمت الله علیه ) و یارانش آشنا کند.

او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و کسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد که چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شود. لیکن روح بزرگ و بی‍باک او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندک تزلزلی پی می‍گرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه‌‌ای غفلت نمی‍ورزید. با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد می‍کرد.

 

سخنرانی‍های پرشور و آتشین او علیه رژیم که بدون مصلحت اندیشی انجام می‍شد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای که او شهربه شهر می‍گشت تا از دستگیری درامان باشد. نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی که درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سکنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عکس العمل نشان می‍دادند و ابراهیم احساس کرد که برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد.

بعد از بازگشت به شهر خود در کشاندن مردم به خیابان‍ها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و کوشش خود را افزایش داد تا اینکه در یکی از راهپیمایی‍های پرشورمردمی، قطعنامه مهمی که یکی از بندهای آن انحلال ساواک بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشکر معدوم «ناجی»، صادر گردید. مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند که این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس وقیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال می‍کرد تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ( رحمت الله علیه )، به پیروزی رسید. بعد از پیروزی انقلاب با حضور در کارهای جهادی و از جمله عضویت در سپاه پاسداران برگ جدید از زندگی خود را ورق زد. حضور در سپاه پاوه، تشکیل تیپ 27 محمدرسول الله(ص) در کنارهمرزمانش حاج احمد متوسلیان و محمود شهبازی، فرماندهی سپاه 11 قدر و... از جمله فعالیت‌های این دلیر مرد است. در یک کلمه حاج همت محبوب قلوب همه بسیجی‌ها بود.

ادامه مطلب
چهارشنبه 6 آذر 1392  - 6:06 PM

1- ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله می کردند و کعب نیزه به ما می زدند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می زدند.

2- سرهای شهدا را در میان هودج های زن های ما قرار دادند، سر پدرم و سر عمویم عباس را در برابر چشم عمّه هایم زینب و ام کلثوم(علیهماالسلام) نگه داشتند، و سر برادرم علی اکبر و پسرعمویم قاسم را در برابر چشم سکینه و فاطمه (خواهرانم) می آوردند و با سرها بازی می کردند، و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم ستوران قرار می گرفت.

3- زن های شامی از بالای بام ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه ام افتاد، چون دست هایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم، عمامه ام سوخت، و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید.

4- از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز، ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می گفتند: ای مردم بکشید این ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند.

5- ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را از در خانه ی یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می گفتند: این ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را در خیبر و خندق و ... کشتند و خانه های آن ها را ویران ساختند، امروز شما انتقام آن ها را از این ها بگیرید...

6- ما را به بازار برده فروشان برده و خواستند بجای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.

7- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت، روزها را از گرما و شب ها از سرما آرامش نداشتیم...

برگرفته از سوگنامه آل محمد، (ص)

ادامه مطلب
شنبه 2 آذر 1392  - 10:28 AM

خیمه گاه ؛پدر آیت الله سید محمدتقی مدرسی نقل می کند: عصر عاشورای سال ۶۱ هجری ، شیطانک ها دیدند که ابلیس سرکرده ی آنان ، به سر و صورت می زند و می گرید گفتند: امروز که تو باید خوشحال باشی از چه رو پریشانی و گریان؟

گفت: اشتباه بزرگی کردم که این جماعت را واداشتم که حسین را بکشند گفتند:چطور؟ مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ، راهی جهنم شوند؟ و مگر نشدند؟

گفت:چرا چنین شد ولی از این نکته غفلت کرده بودم که با این کار ، باب رحمت الهی به روی مردم باز می شود هرکس به نحوی خود را در دستگاه امام حسین [علیه السلام] جای می دهد و از شفاعت او بهره مند می گردد.

برگرفته از داستانهای روح فزا

ادامه مطلب
شنبه 2 آذر 1392  - 10:27 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5973734
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی