به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

گنبد خورشید خراسان که هفت قرن مهمان کبوتران و دلهای زائران است؛ مردان بسیاری را به یاد دارد که در خلق شاهکارهای معماری و گنجینه های نفیس در این بارگاه نقش آفرین بوده اند. 
 


بقیه در ادامه مطلب...
ادامه مطلب
سه شنبه 26 شهریور 1392  - 9:06 AM
يكي از دلايل غريب ناميدن امار رضا (ع) كه همواره يكي از لالاي ي ها و قصه هايي بود كه مادانمان در گوش ما زمزمه مي كردند اين بود كه حتی عموها و عموزاده از امام هشتم نمی‌پذیرفتند که امام جواد (ع) فرزند ايشان است. خوب تأمل کنید که چه غربتی از این بالاتر است که بستگان نزدیک،‌ فرزندی اولاد انسان را نپذیرند؟
 
عاقبت گفتند: باید نسب‌شناس بیاوریم. امام (ع) قبول نکردند، چرا که فرمودند: حضرت رسول اکرم (ص) از نسبت دادن اولاد به تأیید نسب‌شناس منع کرده‌اند. اما آنها تنها شرط برای پذیرش را رأی نسب‌شناسان بیان داشتند و به امام نیز گفتند: چون ممکن است هیبت شما نسب‌شناسان را تحت تأثیر قرار دهد، نباید در جمع ما باشی. بلکه باید مثل یک کشاورز ساده، با لباس مندرس و کلاه حصیری و ... در مزرعه مشغول کار و بیل زدن باشی. امام (ع) به خاطر ضرورت شناساندن امام بعد از خود،‌ مجبور به پذیرش شدند. نسب‌شناسان آمدند و این بستگان نزدیک امام جواد (ع) را آوردند و به آنها گفتند: شما بگویید این فرزند کدام یک از ماست؟ آنها نیز پاسخ دادند: هیچ کدام. وقت خروج چشم‌شان به امام در مزرعه افتاد و گفتند: به یقین فرزند آن کشاورزی است که روی زمین کار می‌کند و دلایل خود را نیز بیان داشتند. سپس این عموها و عموزاده که نه امام می‌شناختند و نه حرمتی برای او قائل شده بودند، مجبور به پذیرش و عذرخواهی شدند. و این هم خود غربتی بزرگ بود.

در تاريخ آمده است كه حاكم رازي صاحب ابوجعفر عتبي مي گويد: ابوجعفر مرا به جهت كاري به سوي ابو منصور بن عبدالرزاق فرستاد.

هنگامي كه روز پنج شنبه شد, از او خواستم كه به زيارت قبر مطهرامام رضا(ع)بروم . ابومنصور به من گفت : مي خواهي معجزه اي از صاحب اين قبر برايت بگويم ؟

من در ايام جواني ,دشمن صاحب اين قبر بودم و همواره به زوّار و كساني كه به زيارت آن حضرت مي آمدند, ظلم مي كردم و اموال آنان را به غارت مي بردم . 

روزي براي صيد بيرون رفتم . آهويي را ديدم . سگ شكاري را روانه كردم تا آن را صيد كند. 

آن را دنبال كرد تا به ديوار قبر رسيد. سگ شكاري , ديگر جلوتر نرفت . دوباره آهو به طرف ديگر فرار كرد.سگ شكاري آن را دنبال كرد. 

دوباره آهو به آن ديوار پناهنده شد و وقتي پناهنده شد, سگ جلوتر نرفت . همينطور چند نوبت اين عمل تكرار شد تا بالاخره آهو به داخل يكي از اتاق هاي قبر امام رضا(ع)پناهنده شد. 

من وارد صحن وچهار ديواره اي كه قبر امام رضا وسط آن قرار داشت شدم . 

از ابونصر مقري سؤال كردم : آهويي كه به اينجا وارد شد,كجا رفت ؟

گفت : من آن را نديدم . خودم وارد آن جا شدم . جاي پا و آثار آهو را در آن جا ديدم , اما آهو را نيافتم . بعداز ديدن اين واقعه نذر كردم هرگز متعرّض زوّار اين قبر نشوم , بلكه آنان را كمك كنم . هرگاه مشكلي برايم پيش مي آمد, متوسل به اين قبر مي شدم و به حاجتم مي رسيدم . 

از خدا خواستم كه پسري به من عطا كند, خداوند به بركت صاحب اين قبر به من عطا كرد. دوباره از خدا پسري خواستم , كه حاجتم روا شد.
ادامه مطلب
سه شنبه 26 شهریور 1392  - 9:03 AM

مهر، مشهد غرق در نور و گل و شادی. کمتر از چند ساعت دیگر، حرم مطهر هشتمین پیشوای شیعیان پذیرای بیش از ۳ میلیون زائر است که در سالروز ولادت حضرت امام رضا(ع) خود را به  شهر مشهد می رسانند تا ساعتی را در حرم مطهر آن حضرت خلوت کنند و آرام بگیرند.

اما مسئولان و کارکنان بارگاه نورانی امام رضا(ع) چه پیش بینی هایی برای پذیرایی از این جمعیت عظیم و شمار میلیونی زائران امام هشتم در طول سال کرده اند؟ این گزارش، شما را با آمارهایی جالب دراین باره آشنا می کند:

بقیه در ادامه مطلب...

 

ادامه مطلب
سه شنبه 26 شهریور 1392  - 12:54 AM

مادر امام رضا(ع) می‌فرماید: بعد از این که فرزندم علی متولد شد، دو دست خویش را به زمین گذارده بود و در حالی که سرش را به سوی آسمان بلند کرده بود لب‌های مبارکش را تکان می‌داد. گویی با خدای خویش سخنی داشت.

خبرگزاری فارس: ولادت، کودکی، نوجوانی و جوانی امام رضا(ع)
 

 

هشتمین خورشید فروزان آسمان امامت، حضرت امام «علی بن موسی الرضا» طبق قول مشهور در یازدهم ذی القعده سال 148 هجری در شهر مدینه دیده به جهان گشود. (1)

مادر بزرگوار ایشان به اسامی متعددی خوانده می‌شد از جمله تکتم، خیزران (2) نجمه خاتون، طاهره و ام البنین. (3)

دوران پیش از امامت ایشان نیز چون سایر ائمه ـ علیهم‌السلام ـ به واسطه اختناق و فشار حکومت خیلی روشن نیست.

بقیه در ادامه مطلب...

ادامه مطلب
سه شنبه 26 شهریور 1392  - 12:32 AM

همت به مسئولان سوریه گفته بود: «ما بچه‌هایمان را می‌فرستیم روی کوه‌های شما تا سنگ بردارند و از آن بالا توی سر اسرائیلی‌ها بکوبند! بچه‌های ما این شهامت را دارند حتی ما به نجارهای دمشق سفارش تهیه هزار عدد تابوت را دادیم».

خبرگزاری فارس: روایت حاج همت از ساخت هزار تابوت در بازار دمشق
 

 

 پس از فتح خرمشهر در خرداد 1361 و در پی آن حمله اسرائیل به جنوب لبنان، کادرهای ارشد تیپ 27 محمد رسول‌الله(ص) همراه رزمندگان تیپ 58 عملیاتی تکاور ذوالفقار جمهوری اسلامی ایران، برای یاری رساندن به مردم مظلوم لبنان در قالب «قوای محمد رسول‌الله(ص)» به جمهوری عربی سوریه اعزام شدند. اما به دلایل نامناسب بودن شرایط نتوانستند کار قابل توجهی انجام دهند.

شهید حاج محمدابراهیم همت اعزام به سوریه را اینگونه روایت می‌کند:

وقتی وارد سوریه شدیم، مردم از ما انتظار داشتند کاری انجام بدهیم؛ ما هم یک گردان نیرو آماده کردیم تا با آنها علیه اسرائیل وارد عملیات بشویم؛ وقتی این گردان را برای وارد شدن به عملیات آماده کردیم، حتی یک دستگاه آمبولانس نداشتیم؛ نیروهای ما در آنجا به استعداد سه گردان بودند و تنها خودرویی که به ما داده شد، یک دستگاه پژو سواری بود که آن هم تحویل من و حاج احمد متوسلیان بود، همین!

آمبولانس نداشتیم، خودرو نداشتیم، حتی مهمات هم نداشتیم؛ حاج‌احمد و من به دولت سوریه گفتیم: ما بچه‌های‌مان را می‌فرستیم روی کوه‌های شما تا سنگ بردارند و از آن بالا توی سر اسرائیلی‌ها بکوبند! بچه‌های ما این شهامت را دارند، اگر از این می‌ترسید که بچه‌های ما روحیه عملیات ندارند، بروید از صنف نجارهای بازارتان سؤال کنید! ما به نجارهای دمشق سفارش تهیه هزار عدد تابوت را داده بودیم؛ دستور داده بودیم هزار تا تابوت آماده کنند و آنها هم آماده کرده بودند.

 

به مسئولان سوریه گفتیم که ما را از جنگ نترسانید؛ به ما نگویید که شما هم مثل ارتش عراق که در جنگ سال 1973 به سوریه آمد و کاری نکرد، فقط آمده‌اید شعار بدهید، نه! ما آمده‌ایم بجنگیم؛ منتها مهمات ما از ایران نرسیده، آمبولانس نداریم که زخمی‌های خودمان را به عقب تخلیه کنیم.

 

ادامه مطلب
پنج شنبه 21 شهریور 1392  - 7:55 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6155738
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی