به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

يكي از دلايل غريب ناميدن امار رضا (ع) كه همواره يكي از لالاي ي ها و قصه هايي بود كه مادانمان در گوش ما زمزمه مي كردند اين بود كه حتی عموها و عموزاده از امام هشتم نمی‌پذیرفتند که امام جواد (ع) فرزند ايشان است. خوب تأمل کنید که چه غربتی از این بالاتر است که بستگان نزدیک،‌ فرزندی اولاد انسان را نپذیرند؟
 
عاقبت گفتند: باید نسب‌شناس بیاوریم. امام (ع) قبول نکردند، چرا که فرمودند: حضرت رسول اکرم (ص) از نسبت دادن اولاد به تأیید نسب‌شناس منع کرده‌اند. اما آنها تنها شرط برای پذیرش را رأی نسب‌شناسان بیان داشتند و به امام نیز گفتند: چون ممکن است هیبت شما نسب‌شناسان را تحت تأثیر قرار دهد، نباید در جمع ما باشی. بلکه باید مثل یک کشاورز ساده، با لباس مندرس و کلاه حصیری و ... در مزرعه مشغول کار و بیل زدن باشی. امام (ع) به خاطر ضرورت شناساندن امام بعد از خود،‌ مجبور به پذیرش شدند. نسب‌شناسان آمدند و این بستگان نزدیک امام جواد (ع) را آوردند و به آنها گفتند: شما بگویید این فرزند کدام یک از ماست؟ آنها نیز پاسخ دادند: هیچ کدام. وقت خروج چشم‌شان به امام در مزرعه افتاد و گفتند: به یقین فرزند آن کشاورزی است که روی زمین کار می‌کند و دلایل خود را نیز بیان داشتند. سپس این عموها و عموزاده که نه امام می‌شناختند و نه حرمتی برای او قائل شده بودند، مجبور به پذیرش و عذرخواهی شدند. و این هم خود غربتی بزرگ بود.

در تاريخ آمده است كه حاكم رازي صاحب ابوجعفر عتبي مي گويد: ابوجعفر مرا به جهت كاري به سوي ابو منصور بن عبدالرزاق فرستاد.

هنگامي كه روز پنج شنبه شد, از او خواستم كه به زيارت قبر مطهرامام رضا(ع)بروم . ابومنصور به من گفت : مي خواهي معجزه اي از صاحب اين قبر برايت بگويم ؟

من در ايام جواني ,دشمن صاحب اين قبر بودم و همواره به زوّار و كساني كه به زيارت آن حضرت مي آمدند, ظلم مي كردم و اموال آنان را به غارت مي بردم . 

روزي براي صيد بيرون رفتم . آهويي را ديدم . سگ شكاري را روانه كردم تا آن را صيد كند. 

آن را دنبال كرد تا به ديوار قبر رسيد. سگ شكاري , ديگر جلوتر نرفت . دوباره آهو به طرف ديگر فرار كرد.سگ شكاري آن را دنبال كرد. 

دوباره آهو به آن ديوار پناهنده شد و وقتي پناهنده شد, سگ جلوتر نرفت . همينطور چند نوبت اين عمل تكرار شد تا بالاخره آهو به داخل يكي از اتاق هاي قبر امام رضا(ع)پناهنده شد. 

من وارد صحن وچهار ديواره اي كه قبر امام رضا وسط آن قرار داشت شدم . 

از ابونصر مقري سؤال كردم : آهويي كه به اينجا وارد شد,كجا رفت ؟

گفت : من آن را نديدم . خودم وارد آن جا شدم . جاي پا و آثار آهو را در آن جا ديدم , اما آهو را نيافتم . بعداز ديدن اين واقعه نذر كردم هرگز متعرّض زوّار اين قبر نشوم , بلكه آنان را كمك كنم . هرگاه مشكلي برايم پيش مي آمد, متوسل به اين قبر مي شدم و به حاجتم مي رسيدم . 

از خدا خواستم كه پسري به من عطا كند, خداوند به بركت صاحب اين قبر به من عطا كرد. دوباره از خدا پسري خواستم , كه حاجتم روا شد.
ادامه مطلب
سه شنبه 26 شهریور 1392  - 9:03 AM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5860161
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی