به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

از آیات و روایات استفاده می‌شود که پیامبر اکرم (ص) از همه انبیای الهی برتر و با فضیلت‌تر است. این مطلب را بسیاری از اندیشمندان اسلامی مانند، حسن بن سلیمان حلّی، شیخ صدوق و حافظ بن بطریق نقل کرده‌اند. در برخی از آیات آمده است:

«وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا» احزاب/7 

(به خاطر آور) هنگامی که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و ما از همه آنان پیمان محکمی گرفتیم (که در ادای مسئولیت تبلیغ و رسالت کوتاهی نکنند).

در آیه یاد شده پس از آنکه انبیا را به نحو عموم «مِنَ النَّبِیِّینَ» آورده است، به هنگام نام بردن از آنها، اول از پیامبر خاتم (ص) یاد کرده است با اینکه ان حضرت از نظر زمانی از دیگر پیامبران الهی متأخر است. آن‌گاه انبیای اولوالعزم را به ترتیب زمان بعثت آنان، نام برده است. «وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ ...»

علامه طباطبایی (ره) می‌گوید:

تقدم نام پیامبر خاتم (ص) بر دیگر پیامبران و نام بردن از دیگر پیامبران صاحب شریعت، به ترتیب زمان بعثت آنان، بیانگر افضل بودن و برتری پیامبر خاتم (ص) است.

همچنین در برخی از روایات ذیل آیه 172 سوره اعراف، علت افضل بودن پیامبر خاتم (ص) را، سبقت گرفتن آن حضرت بر دیگر انبیای الهی، در اقرار به ربوبیت خدای یگانه، دانسته است.

صالح بن سهل از امام صادق (ع) نقل می‌کند که آن حضرت فرمود:

برخی از قریش به پیامبر (ص) گفتند: به چه چیزی بر پیامبران پیشی گرفتی و بر آنان برتری یافتی، حال آنکه تو آخرین و خاتم آنهایی؟ آن حضرت فرمود: زیرا من نخستین کسی هستم که به ربوبیت خدای جلیل اقرار کردم و به هنگامی که خداوند از انبیا پیمان گرفت و آنان را گواه بر خودشان قرار داد، نخستین کسی بودم که اجابت کردم و هنگامی که فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ من بلافاصله و پیش از همه به یگانگی و ربوبیت خدا اقرار کردم.

*** بررسی دلایل منع فضیلت حضرت رسول(ص) بر دیگر انبیا الهی

 

الف) آیات

برخی از آیات قرآن دلالت دارد بر اینکه میان انبیای الهی تفاضل و برتری نیست و آنان با یکدیگر فرقی ندارند؛ چنانکه در آیه 285 سوره مبارکه بقره چنین آمده است:

«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ»

پیامبر به آنچه از جانب پروردگارش به سوی او فرو فرستاده شده ایمان آورده است و مؤمنان نیز به آن ایمان آورده‌اند. آری، همگی به خدا و فرشتگانش و کتاب‌ها و پیامبرانش ایمان آورده‌اند و گفتند: ما میان هیچ یک از پیامبران او جدایی نمی‌افکنیم ... .

این آیه صریح است در اینکه نباید میان انبیای الهی فرق گذاشت. روشن است برتر دانستن برخی بر برخی دیگر، همان فرق گذاشتن میان آنان است.

پاسخ این است که آیه یاد شده در مقام نفی برتری میان پیامبران نیست، بلکه در مقام نفی اعتقاد یهود و نیز مسیحیت است که در ایمان به انبیا فرق قائل‌اند. آنان به برخی از انبیای الهی ایمان دارند و به برخی دیگر ایمان ندارند. خداوند با آیه یاد شده تصریح می‌کند که باید به همه فرشتگان، کتب آسمانی و به تمام انبیای الهی ایمان آورید و نباید در تصدیق و ایمان، میان آنان فرق بگذارید.

از این‌رو آیه یاد شده با بسیاری از آیات که به صراحت از برتری برخی پیامبران بر برخی دیگر، یاد کرده است منافاتی ندارد؛ چنانچه در آیه 55 سوره مبارکه «اسراء» می‌فرماید:

«وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ»

و به راستی ما برخی پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم.

در متون حدیثی اهل سنت و شیعه نیز آمده است که خداوند همه آنچه را که به انبیای گذشته داده است، به پیامبر خاتم (ص) نیز عطا کرده است اما در برابر، چیزهایی که به پیامبر خاتم (ص) داده به هیچ یک از انبیای گذشته نداده است.

ب) روایات

در منابع حدیثی اهل سنت دو دسته از احادیث است که به ظاهر بر منع تفاضل میان پیامبران دلالت دارد؛ در یک دسته از بیان هرگونه تفاضل و برتری پیامبری بر پیامبری دیگر منع کرده است و در رشته دیگر، از برتر دانستن پیامبر خاتم (ص) بر دیگر پیامبران نهی کرده است.

به نظر می‌آید احادیث یاد شده نمی‌تواند قابل اعتماد باشد، زیرا با صریح آیات قرآن که بیانگر برتری برخی پیامبران بر برخی دیگر است، مخالف است، مانند: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن کَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ»؛

بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم، برخی از آنها، خدا با او سخن می‌گفت و بعضی را درجاتی برتر داد.

«وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ»؛

و (اگر تو را بر دیگران برتری دادیم، به خاطر شایستگی توست) ما بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم.

« ... وَلَکِنَّ اللّهَ یَجْتَبِی مِن رُّسُلِهِ مَن یَشَاء ...»؛

ولی خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد برمی‌گزیند.

آیات یاد شده صریح است در اینکه برخی از انبیا بر برخی دیگر فضیلت دارند و در برخی از آیات یاد شده وجه برتری نیز بیان شده است و این بیانگر آن است که بیان تفاضل و برتر دانستن برخی از پیامبران بر برخی دیگر منعی ندارد.

از این‌رو اندیشمندان اهل سنت، مانند نووی و جلال‌الدین سیوطی با فرض اینکه از یک طرف احادیث یاد شده از نظر آنان مورد قبول است و از طرف دیگر، برتری برخی از پیامبران بر برخی و نیز برتری پیامبر خاتم (ص) را بر دیگران پیامبران قطعی دانسته‌اند، احادیث یاد شده را توجیه کرده‌اند.

این توجیه نیز ناتمام است، زیرا:

اولاً، احادیث یاد شده اطلاق دارد و چنانکه گفته شد از هرگونه برتری منع کرده است.

ثانیاً، بر فرض پذیرش این ادعا که احادیث یاد شده تنها از برتری دادن در اصل نبوت منع کرده است و از بیان دیگر برتری‌ها منع نکرده است، باز هم تعارض این احادیث با آیات به حال خودش باقی می‌ماند، زیرا ظاهر برخی از آیات، تفاضل و برتری برخی از پیامبران به برخی دیگر در اصل نبوت است:

«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن کَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»؛

برخی از رسولان را بر برخی دیگر برتری داده‌ایم؛ از آنان کسی است که خدا با وی سخن گفت و بعضی از نیز به درجات و مقام‌هایی بالا برد و به عیسی پسر مریم دلایل و معجزه‌هایی روشن دادیم ... .

در این آیه خداوند برتری را به اصل نبوت مربوط می‌سازد و درباره موسی (ع) می‌گوید:

«مِّنْهُم مَّن کَلَّمَ اللّهُ»؛

برخی از انبیا با خدا تکلم می‌کرده‌اند.

و در مورد برتری عیسی (ع) می‌گوید:

«وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»؛

ما به او نشانه‌های روشن دادیم و او را به روح‌القدس تأیید کردیم.

آنان در توجیه روایات دسته دوم چنین گفته‌اند:

1. پیامبر (ص) از روی ادب و تواضع، از نقل برتری خود بر دیگر پیامبران منع کرده است. معنای توجیه یاد شده این است که پیامبر خاتم (ص) در واقع، بر دیگر پیامبران الهی برتری دارد، اما از نقل و بیان آن منع کرده است.

این توجیه ناتمام است و نمی‌توان احادیث یاد شده را بر ادب و تواضع پیامبر (ص) حمل کرد، زیرا آن احادیث در مقام انشا و تعیین تکلیف برای مسلمان است و جمله انشائیه را نمی‌توان بر تواضع حمل کرد.

2. پیامبر (ص) در ابتدا نمی‌دانسته است که بر دیگر پیامبران برتری دارد. از این‌رو از برتر دانستن خود، منع کرده است، اما پس از آنکه به برتری خود آگاه شد، آن را به دیگران اعلام کرده است.

حق این است که توجیه یاد شده نیز درست نیست، زیرا نه تنها خلاف ظاهر آیات، بلکه خلاف ظاهر روایات نیز است؛ چنانکه در حدیث آمده است که پیامبر (ص) فرموده است:

«کنت نبیاً و آدم بین الماء والطین»؛

من پیامبر بودم و حال آنکه آدم، میان آب و گل بود.

و یا آنکه در پاسخ کسی که به حضرت گفت: از چه وقت به پیامبری رسیدی؟ «متی کنت نبیاً»، حضرت فرمود: آن‌گاه که آدم (ع) میان روح و جسد بود؛ «و آدم بین الروح و الجسد».

بنابراین آیات قرآن بیانگر آن است که خداوند برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری داده است؛ چنانکه برخی از آنان «نبی» و برخی دیگر «رسول‌» هستند. بدیهی است که مقام رسالت بر مقام نبوت برتری دارد و در علت برتری رسول بر نبی، وجوه گوناگونی نیز بیان شده است. از این‌رو روایاتی که پیامبران را با یکدیگر مساوی می‌داند، با آیات قرآن متعارض‌اند و بدیهی است که آن احادیث باید کنار گذاشته شود، افزون بر آن، روایات منع تفاضل، مخالف است با روایاتی که بیانگر جواز تفاضل است که در صورت تعارض و تساقط، می‌توان با تبعیت از قرآن، بیان‌ برتری‌های پیامبران بر یکدیگر را جایز دانست.

ادامه مطلب
سه شنبه 10 بهمن 1391  - 7:31 AM

 

حجت‌الاسلام محمدصادق یوسفی مقدم، رئیس مرکز فرهنگ و معارف قرآن در بخش‌هایی از کتاب «بررسی اختصاصات پیامبر خاتم(ص) از نگاه قرآن» به بیان ویژگی‌های شخصیتی و اخلاقی پیامبر اعظم(ص) پرداخته است که گزیده‌ای از آن در ذیل می‌آید:

* نخستین مسلمان

از ویژگی‌های پیامبر خاتم(ص) این است که آن حضرت، نخستین مسلمان است. در چند جای قرآن از ایشان به عنوان نخستین مسلمان یاد شده است که در این نوشتار به سه آیه اشاره می‌شود:

آیه اول:

«قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، لاَ شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ»

بگو: تمام نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانیان است، همتایی برای او نیست و به همین امر مأمور شده‌ام و من نخستین مسلمانم.

آیه دوم:

«قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ، وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ» 

بگو: من مأمورم خدا را پرستش کنم در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم و مأمورم که نخستین مسلمان باشم.

آیه سوم:

«قُلْ إِنِّیَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکَینَ»

بگو: من مأمورم که نخستین مسلمان باشم و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباشم.

در این آیات خداوند پیامبر را به عنوان (نخستین مسلمان) توصیف کرده است. در اینکه مقصود از نخستین مسلمان چیست، میان اندیشمندان اسلامی سه نظر است:

الف) نخستین مسلمان از امت خاتم

بسیاری از مفسران شیعه و سنی مانند طبرسی، ابن جریر طبری و جصّاص بر این باورند که مراد از نخستین مسلمان این است که آن حضرت در امت خاتم، نخستین مسلمان است.

بر این اساس بسیاری از فقیهان شیعه نیز مانند شیخ طوسی، علامه حلی، مروارید و ... نیز بر این باورند که در مستحبات تکبیر، وقتی نمازگزاری غیر از پیامبر (ع) آیه یاد شده را به عنوان دعا می‌خواند، باید به جای «و انا اول المسلمین» بگوید: «و انا من المسلمین» زیرا از امت اسلام، پیامبر خاتم (ص) نخستین مسلمان است.

ب) نخستین مسلمان در عالم ذر

برخی مانند فیض کاشانی و عبدالله شبر، این معنا را نقل کرده‌اند که مراد از «اول المسلمین» در آیه مقام نخستین تسلیم در عالم ذز است؛ و برخی مانند ابواللیث سمرقندی از عالم ذر به یوم‌المیثاق تعبیر کرده، گفته‌اند: پیامبر (ص) نخستین مسلمان در روز میثاق بوده است، بر این اساس،‌اسلام پیامبر بر اسلام همه انسان‌ها در عالم ذر مقدم است.

ج) نخستین مقام تسلیم

علامه طباطبایی(ره) بر این باور است که مراد از نخستین مسلمان، کسب مقام نخست تسلیم و عبودیت تام، در برابر اراده و دستورهای خداوند است. آن حضرت نه تنها در عبادت‌ها بلکه در زندگی، مرگ و همه شئون مربوط به آن، به صورت خالصانه تسلیم امر خداوند بوده است. بنابراین از میان همه انسان‌ها، پیامبر اسلام (ص) از حیث بندگی به صورت کامل و همه جانبه نخستین مسلمان است.

وی می‌گوید: از همین روست که تنها پیامبر خاتم(ص) در قرآن به «اول المسلمین» توصیف شده است و دیگر پیامبران به این صفت توصیف نشده‌اند، چنانچه در قرآن برای حضرت نوح آمده است که گفت: من مأمور شده‌ام که از مسلمانان باشم: «وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» و درباره حضرت ابراهیم نیز آمده است که گفت: من تسلیم پروردگار عالمیانم «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ» و ... .

به نظر می‌آید حق با علامه طباطبایی(ره) است و مراد از «أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ» آن است که پیامبر خاتم (ص) در عبودیت و تسلیم از همه انسان‌ها و پیامبران الهی برتر است زیرا:

اولا، اگر مراد از «أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ» چنانچه مشهور گفته‌اند، نخستین مسلمان از امت اسلام باشد و اینکه هر پیامبری نخستین مسلمان از امت خودش بوده است، باید درباره نوج (ع) می‌فرمود: «وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ» حال آنکه آن حضرت را به عنوان یکی از مسلمانان توصیف کرده است «وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» و درباره حضرت ابرهیم(ع) فرموده است که آن حضرت خالص و مسلمان بود «کَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا» و نفرمود: «کانَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ».

ثانیا، افزون بر آن در احادیث آمده است که پیامبر (ص) علی (ع) را به «أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ» توصیف کرده است، چنانچه در برخی از احادیث یاد شده آمده است:

«یا علی أنت أول المؤمنین إیماناً و أنت أول المسلمین إسلاماً؛ ای علی، تو از حیث ایمان نخستین مؤمن و از حیث اسلام، نخستین مسلمان هستی.

نیز در بسیاری از متون اهل سنت، امیرالمؤمنین (ع) به عنوان «أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ» توصیف شده است.

جمع میان آیات قرآن که پیامبر (ص) را نخستین مسلمان می‌داند و روایاتی که علی (ع) را نخستین مسلمان می‌داند، به این است که آیات قرآن بر مقام نخستین از حیث تسلیم و عبودیت در برابر خداوند حمل شود. بر این اساس پیامبر (ص) از میان همه انسان‌ها و پیامبران، نخستین مسلمان است، و مراد از نخستین مسلمان در روایات و احادیث یاد شده، که درباره علی (ع) وارد شده است، نخستین مسلمان شدن به دین اسلام است.

همچنین نمی‌توان آیات یاد شده را به نخستین مسلمان در عالم ذر حمل کرد و گفت که پیامبر (ص) نخستین مسلمان در عالم ذر بوده است. زیرا ظاهر آیات یاد شده این است که پیامبر (ص) با توجه به تکالیف عالم ماده و جسم و اخلاص در آن، نخستین مسلمان است. بدین سبب نماز و عبادت‌های آن حضرت و زندگی و مرگ آن حضرت مربوط به همین عالم است «إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی».

آیات یاد شده را بر نخستین مسلمان در امت اسلام نیز نمی‌توان حمل کرد. زیرا نخستین مسلمان در امت اسلام بر اساس احادیث فریقین علی (ع) است.

ادامه مطلب
دوشنبه 9 بهمن 1391  - 6:38 PM

 

حجت‌الاسلام محمدصادق یوسفی مقدم، رئیس مرکز فرهنگ و معارف قرآن در بخشی از کتاب «بررسی اختصاصات پیامبر خاتم(ص) از نگاه قرآن» به بیان ویژگی‌های شخصیتی و اخلاقی پیامبر اعظم(ص) پرداخته است که بخش نخست آن در ذیل می‌آید:

علامه طباطبایی می‌گوید: از جمله فضایل اختصاصی پیامبر خاتم(ص) این است که آن حضرت تا قیامت برای همه جمعیت‌ها و گروه‌های بشری، رحمت است.

شیخ طوسی بر این باور است که حتی کافران نیز از رحمت عمومی پیامبر(ص) بهره‌مند خواهند شد. مستند فضیلت اختصاصی یاد شده این است که خداوند می‌فرماید:

«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ؛ و نفرستادیم تو را جز رحمت برای عالمیان».

رحمت در آیه به معنای نعمت است و معنای آن این است که ما پیامبر را نعمتی برای عالمیان فرستادیم تا به سعادت شایسته دست یابند، در قرآن مجید بر نعمت‌های تکوینی و بر نعمت‌های تشریعی، اطلاق رحمت شده است.

چنانکه بر قرآن نعمت تشریعی خداوند است، کلمه رحمت اطلاق شده است: «هُدیً وَ رَحمَةً» و به باران نیز که نعمت تکوینی الهی است، در قرآن اطلاق رحمت شده است: «و هُوَ الَذی یُنَزَلُ الغَیثَ مِن بَعدِ ما قَنَطوا و یَنشُرُ رَحمَتَهُ».

علامه طباطبایی می‌گوید: در حقیقت رحمت، به معنای رساندن نعمت به کسی است که سزاوار آن است تا به وسیله آن به سعادتی که شایسته آن است دست یابد.

بر این اساس، رحمت به معنای رقّت قلب، عاطفه و شفقت نیست؛ زیرا رحیم و رحمان از صفات خداوند است و به طور قطع، رقت قلب در مورد خداوند معنا پیدا نمی‌کند. از این رو چنانچه شیخ صدوق، ابن فهد حلی و علامه مجلسی گفته‌اند: اگر به انسان رقیق‌القلب، رحیم گفته می‌شود، از آن روست که رقت قلب وی سبب پیدایش رحمت و نعمت می‌شود.

کلمه «العالمین» در آیه که جمع محلی به الف و لام است، دلیل عمومی بودن رحمت پیامبر اکرم(ص) است. رحمت بودن پیامبر برای همه بشریت به معنای این است که خداوند به وسیله آن حضرت آیینی فرستاده است که نه تنها کسانی که به آن گرایش پیدا می‌کنند، از آن نعمت برخوردار خواهند شد، بلکه اگر کسانی به دلیل عدم قابلیت، مسلمان نشدند نیز از آن رحمت برخوردار می‌شوند، زیرا حضرت رسول(ص) مانند خورشیدی است که همه موجودات عالم از شعاع وجودی آن بهره‌مند می‌شوند، هر چند برخی موجودات کمتر و برخی بیشتر استفاده می‌کنند.

حال اگر موجودی به هر دلیل، کمتر از شعاع خورشید بهره‌مند شود، به عمومیت شعاع خورشید لطمه‌ای وارد نمی‌شود، زیرا خورشید فاعلیت تامه و عامه دارد و آن موجود، خود قابلیت نداشته است که بیشتر از خورشید استفاده کند.

از این رو رحمت بودن آن  حضرت برای عالمیان، فراتر از ایمان آورندگان به آیین آن حضرت است؛ برای نمونه، درباره آن حضرت آمده است:

آداب و سلوک پیامبر، چنان تأثیری در روحیه انسان‌ها گذاشته است که بسیاری از رهبران جوامع بشری در برخوردهای خود از آن حضرت الگو گرفته‌اند.

به گفته ملا صالح مازندرانی آن حضرت، در جنگ‌ها به دشمنان خود ترحم می‌کرد و به آنان امان می‌داد. همچنین ایشان این سیره حسنه را میان پیروان خود نیز تبلیغ می‌کرد که اگر مسلمانی به یکی از کافران امان بدهد، امان او معتبر است و کسی حق تعرض به آن را ندارد.

وی می‌گوید: پیامبر از اهل کتاب مانند مسلمانان که باید مالیات می‌دادند، جزیه می‌گرفت و با دادن جزیه در پناه اسلام با آسایش و امنیت خاطر زندگی می‌کردند.

به تعبیر دقیق‌تر می‌توان گفت که پیامبر اسلام برنامه‌هایی را ارائه داده است که در هر عصری، جانب معاش و معاد زندگی انسان‌ها را مورد توجه قرار داده است؛ برنامه‌هایی که براساس جلب مصلحت و اجتناب از مفاسد، سامان‌دهی و سازمان‌دهی شده است و از این جهت که مؤمن و کافر در سایه برنامه‌های پیامبر(ص) می‌توانند در کنار یکدیگر زندگی مسالمت‌آمیزی داشته باشند، آن حضرت رحمت برای همه انسان‌ها است.

صاحب مجمع‌البیان می‌گوید: گفته شده است که رحمت بودن پیامبر برای عالمیان بدان جهت است که آن حضرت ایمان و سعادت را حتی به کافران ارائه می‌کند هر چند ‌آنان، آن را نپذیرند؛ مانند کسی که به گرسنه‌ای طعامی بدهد و او نپذیرد، آن طعام‌دهنده، نعمت دهنده است، هر چند آن فرد گرسنه طعام او را قبول نکرده است.

این کلام صاحب مجمع‌البیان کلامی، فی‌الجمله درست است، اما نباید از این حقیقت غفلت کرد که حتی کسانی که ایمان نیاورده‌اند نیز از ثمرات دستورها و برنامه‌های پیامبر برخوردار شده‌اند.

بنابراین رحمانیت پیامبر(ص) شامل همه بندگان خدا می‌شود و در سایه شریعت، همه انسان‌ها از رحمت نبوی بهره می‌برند. در حقیقت، رحمت عام نبوی در چارچوب رسالت آن حضرت، برای همه افراد بشر و نیز جنیان است، هر چند برخی به آن حضرت ایمان نیاورند. البته پیامبر(ص) براساس آیات قرآنی مانند «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»، «وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ مِنکُمْ» از رحمت خاصی نیز برخوردار است که مؤمنان و ره‌یافته‌گان به دین مبین اسلام از آن نیز برخوردار می‌شوند.

با توجه به آنچه گذشت ادعای برخی از اندیشمندان مانند ملا صالح مازندرانی، که مواردی خاص، مانند شفاعت آن حضرت از امتش در قیامت و یا آسانی تکالیف شریعت آن حضرت نسبت به شرایع گذشته را به معنای رحمت بودن پیامبر دانسته‌اند؛ درست نیست زیرا این موارد، مربوط به رحمت خاص آن حضرت است که تنها شامل حال مؤمنان می‌شود. حال آنکه آیه یاد شده بیانگر رحمت رحمانی و رحمت رحیمی پیامبر خاتم(ص) است.

ادامه مطلب
دوشنبه 9 بهمن 1391  - 6:37 PM

 

 آیت‌الله سیدمحمد ضیاءآبادی در کتاب «خاتم انبیا، رحمت بی‌انتها» آورده است: مرحوم علامه مجلسی(ره) از امالی مرحوم شیخ صدوق(ره) نقل کرده است که در دستگیره شمشیر رسول اکرم(ص) این چند جمله نوشته شده بود:

«صِلْ مَنْ قطعک و قُلِ الحقَّ و لَوْ عَلیکَ یا علی نَفْسِکَ و أحْسِنْ بِمَنْ أسَاءَ إلیْکَ»

چه جمله‌های پرمحتوایی، آن هم بر قبضه شمشیر! یعنی اکنون که پیامبر(ص) به قدرت رسیده و شمشیر به دست گرفته است چه باید بکند؟ آیا کارش جنگ و خون‌ریزی و بی‌رحمی است یا رحمت و لطف و کرم؟

از آنجایی که شمشیر هم برای دفع مهاجم و رفع مزاحم است از این رو بر دسته‌اش نوشته شده:

«صِلْ مَنْ قطعک؛ اگر کسی از تو برید، تو به او بپیوند».

او به خانه‌ات نیامد تو به خانه‌اش برو؛ از حالت جویا نشد تو از حال او جویا شو؛ نگو که او نیامد من هم نمی‌روم؛ او از حالم نمی‌پرسد من هم نمی‌پرسم.

«قُلِ الحقَّ و لَوْ عَلیکَ یا عَلی نَفْسِکَ؛ (همیشه و در هر جا) آنچه حق است بگو اگرچه به زیانت تمام شود.

«و أحْسِنْ بِمَنْ أسَاءَ إلیْکَ؛ نیکی کن درباره کسی که به تو بدی کرده است».

خیلی مهم است اگر به کسی که با ما هیچ رابطه‌ای ندارد، نه به ما بدی کرده و نه خوبی، خدمتی کرده و یا مشکلی از او حل کنیم. البته کار خوبی کرده‌ایم؛ اما خیلی کار مهمی انجام نداده‌ایم. زمانی هم که کسی به ما خدمتی کرده و ما هم متقابلاً به او خدمتی می‌کنیم باز هم کار مهمی نکرده‌ایم.

مهم این است که به کسی که به ما بدی کرده، در زندگی ما مشکلی ایجاد کرده و یا چاهی سر راهمان کنده است خوبی کنیم، مشکلش را برطرف و خار را از سر راهش برداریم؛ این است کمال و از مکارم اخلاق است. چرا که الگو و اسوه ما رسول‌الله(ص) فرموده‌اند:

«إنی بعثت لأتمم مکارم الاخلاق»

من آمده‌ام تا مکارم اخلاق را به کمال برسانم.

ادامه مطلب
دوشنبه 9 بهمن 1391  - 6:34 PM

 

 یکی از شگرد های نیروهای عراق در برابر اسرای ایرانی، جنگ روانی و ایجاد فضای ناامیدی درمیان آنان بود. که نمونه از آن را برای شما انتخاب نموده‌ایم:

 روز اولی که اسیر شدیم - 11/11/65 - ما را به پشت خط منتقل کردند. ما دو نفر بودیم. همسنگر من دو پایش را از دست داده و به سختی مجروح بود. عراقیها به علت جراحات زیاد، او را وحشیانه به شهادت رساندند و بعد مرا روی زمین نشاندند؛ درمقابل یک افسر عراقی و یک سرباز که فارسی و عربی می‌دانست و حرفهای او را ترجمه می‌کرد.

من آن وقت حدود شانزده سال داشتم. افسر عراقی گفت: «هر چه پرسیدم، حقیقت را بگو! اگر حقیقت را بگویی، با تو کاری نداریم.»

و من به خیال این که باید حتما حقیقت را بگویم، قبول کردم.

پرسید: «چند کلاس سواد داری؟»

گفتم: «تا متوسطه درس خواندم.»

- اوضاع اقتصادی و سیاسی ایران در حال حاضر چطور است؟

- اوضاع ایران خیلی خیلی خوب است و حالا هم که تحریم شدیم، به فرمان اماممان گوش می‌کنیم که گفته« اگر با ما جنگ کنید، ما فرزند عاشوراییم و اگر ما را تحریم کنید، ما فرزند رمضانیم.»

افسر عراقی لبخندی زد و سوال کرد: «آیا مقدار گلوله‌هایی که سر سربازان شما می‌ریزیم، کم است یا زیاد؟»

- هر چه قدر باشد، نمی‌تواند ایمان بچه‌های ما را درهم بشکند.

- تو چرا به جبهه آمدی؟ تو که سنی نداری، تو باید به کودکستان بروی!

- من بر خودم واجب می‌دیدم که بیایم و متجاوز را سرجایش بنشانم و دین خودم را به اسلام و مسلمین ادا کنم.

در همین وقت یک گلوله توپ ایرانی در چند قدمی ما به زمین نشست و چند تن از عراقی‌ها را به درک فرستاد. افسر عراقی رو به من کرد و گفت: «این گلوله ایران بود.»

گفتم: «بله! جنگ است»

کم کم از دست من ناراحت می‌شد. پرسید: «راستش را بگو! خمینی را بیشتر دوست داری یا صدام را؟»

من با لحنی خنده‌دار گفتم: «من رهبرم را، حضرت امام خمینی را دوست دارم. او رهبر من است و صدام ناخن چیده حضرت امام هم نمی‌شود!»

افسر عراقی در حالی که از عصبانیت به خود می‌پیچید، تهدید کرد:

- بخدا تو را می‌کشم!

و ورقه بازجویی مرا پاره کرد

راوی:محمد رضا مظفری

ادامه مطلب
دوشنبه 9 بهمن 1391  - 6:33 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6168171
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی