به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

شب یلدا یا شب چله آخرین روز آذرماه، شب اول زمستان و درازترین شب سال است. ایرانیان باستان با باور اینکه فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلند تر شده و تابش نور ایزدی افزونی می یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می خواندند و برای آن جشن بزرگی برپا می کردند.
این جشن در ماه پارسی «دی» قرار دارد که نام آفریننده در زمان قبل از زرتشتیان بوده است که بعدها او به نام آفریننده نور معروف شد.


نور، روز و روشنایی خورشید، نشانه هایی از آفریدگار بود در حالی که شب، تاریکی و سرما نشانه هایی از اهریمن. مشاهده تغییرات مداوم شب و روز مردم را به این باور رسانده بود که شب و روز یا روشنایی و تاریکی در یک جنگ همیشگی به سر می برند. روزهای بلندتر روزهای پیروزی روشنایی بود، در حالی که روزهای کوتاه تر نشانه یی از غلبه تاریکی.

● پیشینه جشن
یلدا و جشن هایی که در این شب برگزار می شود، یک سنت باستانی است. این جشن مراسمی آریایی است و پیروان میتراییسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می کرده اند. یلدا روز تولد میترا یا مهر است. این جشن به اندازه زمانی که مردم فصول را تعیین کردند کهن است.

● مراسم و آداب جشن
برای در امان بودن از خطر اهریمن، در این شب همه دور هم جمع می شدند و با برافروختن آتش از خورشید طلب برکت می کردند.
آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه های گوناگون است که همه جنبه نمادی دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند. در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پری آن، آینده گویی می کنند.
جشن شب یلدا جشنی است که از ۷ هزارسال پیش تاکنون در میان ایرانیان برگزار می شود. ۷ هزار سال پیش نیاکان ما به دانش گاه شماری دست پیدا کردند و دریافتند که نخستین شب زمستان بلندترین شب سال است.
یکی دیگر از دلایل برگزاری این جشن، شب زادروز ایزدمهر یا میترا است. مهر به معنای خورشید است و تاریخ پرستش آن در میان ایرانی ها و آریایی ها به پیش از دین زرتشت بازمی گردد که پس از ظهور زرتشت این پیامبر او را اهورامزدا تعریف کرد. یکی از ایزدان اهورایی مهر بود که هم اکنون بخشی از اوستا به نامش نامگذاری شده.
در «مهریشت» اوستا آمده است؛ «مهر از آسمان با هزاران چشم بر ایرانی می نگرد تا دروغی نگوید».

● آیین های جشن شب یلدا
یکی از آیین های شب یلدا در ایران، تفال با دیوان حافظ است. مردم دیوان اشعار لسان الغیب را با نیت بهروزی و شادکامی می گشایند و فال دل خویش را از او طلب می کنند.
در برخی دیگر از جاهای ایران نیز شاهنامه خوانی رواج دارد. بازگویی خاطرات و قصه گویی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها نیز یکی از مواردی است که یلدا را برای خانواده ایرانی دلپذیرتر می کند. اما همه اینها ترفندهایی است تا خانواده ها گرد یکدیگر آیند و بلندترین شب سال را با شادی و خرسندی به سپیده برسانند.
در سراسر ایران زمین، جایی را نمی یابید که خوردن هندوانه در شب یلدا جزء آداب و شیوه آن نباشد. در جاهای گوناگون ایران، گونه های تنقلات و خوراکی ها به تبع ژیرامون و شیوه زندگی مردم منطقه بهره برده می شود اما هندوانه میوه ای است که هیچ گاه از قلم نمی افتد، زیرا شمار زیادی به این باورند که اگر مقداری هندوانه در شب چله بخورند در سراسر چله بزرگ و کوچک یعنی زمستانی که در پیش دارند سرما و بیماری بر آنها غلبه نخواهد کرد.

مردم شیراز در شب یلدا به شب زنده داری می پردازند و برخی نیز بسیاری از دوستان و بستگان خود را دعوت می کنند. آنها در این شب سفره یی می گسترانند که بی شباهت به سفره هفت سین نوروز نیست و در آن آینه را جای می دهند. گونه های بی شمار آجیل و تنقلاتی چون نخودچی، کشمش، حلواشکری، رنگینک و خرما و میوه هایی چون انار و به ویژه هندوانه خوراکی های این شب را تشکیل می دهند.
در آذربایجان مردم هندوانه چله (چیله قارپوزی) می خوردند و باور دارند که با خوردن هندوانه لرز و سوز و سرما به تن آنها تاثیری ندارد.

در اردبیل رسم است که مردم، چله بزرگ را سوگند می دهند که زیاد سخت نگیرد و معمولاً گندم برشته (قورقا) و هندوانه و سبزه و مغزگردو و نخودچی و کشمش می خورند. در گیلان هندوانه را حتماً فراهم می کنند و باورمندند که هرکس در شب چله هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگی نمی کند و در زمستان سرما را حس نخواهد کرد. «آوکونوس» یکی دیگر از میوه هایی است که در این منطقه در شب یلدا رواج دارد و به روش خاصی تهیه می شود.

در فصل پاییز، ازگیل خام را در خمره می ریزند، خمره را پر از آب می کنند و کمی نمک هم به آن می افزایند و در خم را می بندند و در گوشه یی خارج از هوای گرم اتاق می گذارند، ازگیل سفت و خام، پس از مدتی پخته و آبدار و خوشمزه می شود. آوکونوس (ازگیل) در اغلب خانه های گیلان تا بهار آینده یافت می شود و هر زمان هوس کنند ازگیل و تازه و پخته را از خم بیرون می آورند و آن را با گلپر و نمک در سینه کش آفتاب می خورند.بنا به روایت مردم کرمان تا سحر انتظار می کشند تا از قارون افسانه یی استقبال کنند. قارون در پوشاک هیزم شکن برای خانواده های فقیر تکه های چوب می آورد. این چوب ها به زر دگرگون می شوند و برای آن خانواده، ثروت و روزی به همراه می آورند.


● جشن شب یلدا
جشن شب یلدا یک جشن کاملاً زنده است و همه مسیحیان جهان این جشن را با نام جشن تولد مسیح برگزار می کنند. یلدا و مراسمی که در نخستین شب بلند زمستان و بلندترین شب سال برپا می کنند سابقه یی بسیار دراز داشته و مربوط می شود به ایزد مهر.

این جشن که یکی از کهن ترین جشن های ایران باستان است در اصطلاح به آن شب چله هم می گویند. چله بزرگ از یکمین روز دی ماه جشن خرم روز تا دهم بهمن که جشن سده است به طول می انجامد و آن را چله بزرگ می نامند به آن دلیل که شدت سرما بیشتر است، آنگاه چله کوچک فرا می رسد که دهم از بهمن تا بیستم اسفند به طول می انجامد و سرما کم کم کاسته می شود.

چله اول که اولین روز زمستان و یا نخستین شب آن است تولد مهر و خورشید شکست ناپذیر است، زیرا مردم دوره های گذشته که پایه زندگی شان برکشاورزی و چوپانی قرار داشت و در طول سال با سپری شدن فصل ها و تضادهای طبیعت خو داشتند و براثر تجربه و گذشت زمان با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت حرکت و قرار ستارگان آشنایی یافته و کارها و فعالیتشان را براساس آن تنظیم می کردند و به تدریج دریافتند که کوتاهترین روزها آخرین روز پاییز یعنی سی ام آذر و بلندترین شب ها شب اول زمستان است اما بلافاصله بعد از این با آغاز دی روزها بلندتر و شب ها کوتاه تر می شود.

اقوام قدیم آریایی جشن تولد آفتاب را آغاز زمستان می گرفتند خصوصاً ژرمن ها که این ماه را به خدای آفتاب نسبت می دهند و زیاد هم بی تناسب نیست چرا که آغاز زمستان مثل تولد خورشید است که از آن روز در نصف کره شمالی رو به افزایش و ارتفاع و درخشندگی می گذارد و هر روز قوی تر می شود. در این شب آتش برمی افروختند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و شیاطین نابود شده و بگریزند و همچنان که خورشید به مناسبت فروغ و گرمای کارسازش تقدس پیدا کرده بود آتش نیز همان والایی را نزد مردمان دارا شد.

چون تاریکی فرا می رسید در پرتو روشنایی آتش تاریکی اهریمنی را از بین می بردند. در شب یلدا یا تولد خورشید افراد دور هم جمع می شدند و جهت رفع این نحوست آتش می افروختند و خوان ویژه مانند سفره یی که عید نوروز تهیه می کنند اما محتویات آن متفاوت است می گستراندند و هر آنچه میوه تازه فصل که نگهداری شده بود و میوه های خشک در سفره می نهادند.

این سفره جنبه دینی داشته و مقدس بود و از ایزد خورشید روشنایی و برکت می طلبیدند تا در زمستان به خوشی سر کنند و میوه های تازه و خشک و چیزهای دیگر در سفره تمثیلی از آن بود که بهار و تابستانی پربرکت داشته باشند و همه شب را در پرتو چراغ و نور و آتش می گذراندند تا اهریمن فرصت دژخویی و تباهی نیابد. سفره شب یلدا سفره میزد است و میزد عبارت است از میوه های تر و خشک و آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان لرک که از لوازم این جشن بود که به افتخار و ویژگی مهر یا خورشید برگزار می شد.
امروز هم ایرانیان در سراسر جهان این جشن زیبا را در کنار یکدیگر برگزار می کنند و به خواندن شاهنامه و گرفتن فال حافظ می پردازند.

ادامه مطلب
شنبه 25 آذر 1391  - 10:18 AM

 

  یک گروه فیلمبرداری را قبل از اینکه وارد آن منطقه بشویم، دیده بودم که از عقب دژ حرکت می‌کنند اما اصلا فکر نکرده بودم و اصلا هم فکر نمی‌کردم که از نماز بچه‌ها هم بخواهند فیلمبرداری کنند.

خبرگزاری فارس: رزمنده‌ای که سوژه یکی از زیباترین عکس‌های دفاع مقدس بود + عکس

 

صدای دانشجو ، از ظواهر امر مشخص بود که بد موقع مزاحم شده بودم؛ در نتیجه چند سؤال را خود به خود به تیغ سانسور سپردم یا به اصطلاح فاکتور گرفتم اما از بیوگرافی بالاخص از لحظات شیرین دل سپردن به وادی عشق و ورود به سرزمین نور نمی‌‌شد، گذشت؛ گفتم حاج مهدی از خودتان و ورود به جبهه بگویید از اول تا آخرش ... ریش و قیچی دست خودتان.

حاجی هم بلادرنگ از سن کمش در آن زمان گفت و «به خاطر همین موضوع من را داخل خط نمی‌بردند؛ مجبورمان کردند ده، پانزده روزی را در پادگان سرپل ذهاب بمانیم؛ هفت نفری بودیم که می خواستند به شهر ودیار خود برگردیم اما بالاخره ما هم بسیجی بودیم و به این سادگی زیر بار نمی‌رفتیم؛ این قدر به این طرف و آن طرف گفتیم و پافشاری کردیم که بعد از آن ده، پانزده روز از پادگان ابوذر سرپل ذهاب با گریه وزاری وارد خط شدیم.»

حاجی می‌گفت: «روزهای اول، کبکم خروس می‌خواند که بالاخره من هم جبهه را دیدم یا اصطلاحاً خاک جبهه خوردم اما چند روز که گذشت دیدم نه، یک خط هم جلوتر هست که بهش خط اول میگفتن.»

حاجی از زرنگ بازی‌اش در آن لحظه می‌گفت که به خاطر اینکه در خط بماند و دیپورت نشود، در هنگام تقسیم نیرو، قسمت تدارکات را انتخاب کرده است تا حداقل به طور روزانه بتواند برای تقسیم غذا هم که شده خط  را ببیند.

حاجی می‌گفت دیگر کم کم تحویلشان می‌گرفتند البته بعد از این که 45 روزشان تمام شد.

حاج مهدی می‌گفت: «دیگر جزء اعزام مجددی‌ها قرار گرفته بودیم و به ما می‌گفتند اعزام مجددی هستید و دیگر برایشان سن و قد مهم نبود که هر وقت اسمش را می آوردند مجبور بودم گریه وزاری راه بیندازم؛ خلاصه دیگر هیچ محدودیتی نبود و برای بار دوم به کردستان و منطقه پاوه اعزام شدم آنجا از دمکرات‌ها پر بود؛ 3 ماه آنجا بودم؛ یک ماه همدان می‌آمدیم و دوباره اعزام می‌شدیم؛ بیشتر در خط های پدافندی مشغول بودم تا عملیات والفجر2…تازه فهمیدم جنگ یعنی چی … چند تا عملیات را از نزدیک لمس کردم و دیگر یک جورایی از باسابقه‌ها محسوب می‌شدم و از ارکان اصلی گردان حضرت علی اکبر(ع) تیپ انصار الحسین(ع) که بعد به لشگر انصار الحسین (ع) تغییر نام داد، بودم.»

«هرچه زمان می‌گذشت ماهم پشتوانه محکم‌تری در جبهه به دست می آوردیم به طوری که در سال 63 اولین مسئولیت را به من پیشنهاد دادند؛ آن هم به عنوان فرمانده دسته در منطقه جوانرود که متقارن بود با یک اعزام به نام “اعزام طرح لبیک”

هرچه باشد اولین بار بود که مسئولیت می‌گرفتم؛ خیلی برایم سخت بود و جالبتر اینکه کوچکترین فرد دسته هم بودم و همه نیروهایی که تحت فرمان من بودند، چه از لحاظ جثه و چه از لحاظ سنی از من بزرگتر بودند و هم برای من این کار سنگین بود و هم برای آنها…ولی خب جبهه بود آنجا هم پر بود از نیروهای بسیجی که اخلاصشان زبانزد بود در نتیجه یک جورایی ما را پذیرفتند.»

«از سال 63 تا 65 مجبور  بودم خدمتم را بگذرانم در نتیجه در گردان 154 پاسدار وظیفه شدم؛ خدمتم که تمام شد، چند ماهی را در همدان بودم؛ دیدم این جوری نمی شود احساس غربت شدیدی سراسر وجودم را گرفته بود دلم برای بچه ها و منطقه لک زده بود؛ این بار پاسدار افتخاری شدم…تا قبولی قطعنامه و پایان جنگ که چند ماه بعدش استعفا دادم.»

«بعد از رحلت امام ، به دلایل شرایط حساس منطقه از ما خواستند که برگردیم و در منطقه مستقر شویم؛ در آنجا 45 روز به طور بسیجی مسقر بودیم؛ جنگ که تمام شد در کار آزاد بودم تا سال 1370 که وارد دانشگاه شدم وکارمند دانشگاه بوعلی سینا همدان شدم.»

صحبتهای حاج مهدی که به اینجا رسید؛ جرینگی خودمان را با جوانان نسل اولی مقایسه کردم که چگونه به لطایف الحیلی در مقابل کوچکترین حوادث می‌بازیم و از گود به گوشه‌ای می‌خزیم؛ 8 سال مردانه جنگیدند و چه شیرین و با افتخار از آن دم می‌زنند، درحالی که سخت ترین لحظات را پشت سر گذاشته‌اند و ما هم می‌گوییم سخت ترین.

سؤال بعدی را با سوژه اصلی آمیختم که عکسه حاج مهدی صمدی صالح، کارمند فعلی دانشگاه بوعلی سینا بود؛ این عکس را بی شک اکثر به قریب اتفاق دوستداران دفاع مقدس دیده‌اند و چه حسرت‌ها که به اخلاص و خضوع و خشوع  رزمندگان در مقابل حضرت دوست داشته‌اند.

گفتم حاج مهدی شما در دوران دفاع مقدس سوژه تصویر برداری یک عکاس خوش ذوق بوده‌اید که هم اکنون  برای اکثر برنامه‌های دفاع مقدسی به عنوان عکسی که دل‌ها را به سمت شهدا به پرواز در می‌آورد،استفاده می‌شود راجع به این عکس برایمان بگویید.

حاج مهدی گفت: «این عکس در منطقه عملیاتی کربلای 5 در بالای کانال پرورش ماهی که در خاک عراق بود  ودر زمان جنگ صدام به عنوان مانع طبیعی از آن استفاده می‌کرد، گرفته شده است؛ شرایط آن عملیات طوری بود که عملیات پیوسته بود و باید بعضی از عملیات‌ها در روز و بعضی‌ها در شب انجام می‌شد؛ ما هم صبح زود رفتیم عملیات کردیم و چون عملیات پیوسته بود به عقب برگشتیم؛ روی دژ پرورش ماهی یک کانال هست و کنار کانال یک جاده کشیده شده بود؛ تا جایی که یادم می‌آید قبله در کانال یه خرده کج بود و نماز خواندن در کانال را سخت می‌کرد من هم که دیدم اوضاع بدک نیست گفتم نمازم را در کنار کانال بخوانم و این عکس آنجا در کنار کانال پرورش ماهی از بنده گرفته شده است.»

پرسیم حاج مهدی اصلا متوجه بودید که از شما عکس می‌گیرند؟ حاج مهدی گفت: «یک گروه فیلمبرداری را قبل از اینکه وارد آن منطقه بشویم  دیده بودم که از عقب دژ حرکت می‌کنند اما به اینکه آن گروه عکاس داشته باشند یا به آن منطقه‌ای که ما بودیم، رسیده باشند اصلا فکر نکرده بودم و اصلاهم فکر نمی‌کردم که از نماز بچه‌ها هم بخواهند فیلمبرداری کنند؛ تا چند سال بعد که یک آلبومی از بهترین عکس‌های دفاع مقدس چاپ شد که الان هم برای اکثر برنامه‌ها عکس‌های مورد علاقه خود را از آن آلبوم انتخاب می‌کنند و من هم این عکس را چند سال بعد در آن آلبوم، زمانی که این عکس جزء عکس‌های ملی انتخاب شده بود، دیدم.»

گفتم حاج مهدی به عنوان سئوال آخر از وظیفه جوانان در دفاع مقدس امروزی برایمان بگویید؟

حاج مهدی هم صحبت‌هایش را با یک فرموده از مولایمان علی(ع) آغاز کرد که ” یک زمانی می‌رسد که انتخاب مسیر درست از از راه رفتن بر روی لبه شمشیر سخت تر می‌شود.”

حاج مهدی گفت: «من امروز به جوانانی که درست انتخاب می‌کنند واقعا غبطه می‌خورم؛ حقیقتاً زمان جوانی ما جهاد اصغر بود و الان جهاد اکبر است؛ آن موقع خیلی کار راحتر بود، امروز خیلی کار سخت تر است؛ امروز تشخیص بین حق وباطل خیلی سخت تر است و تنها راهش پیروی محض از ولایت است؛ ما اگر بخواهیم مقداری جلوتر یا عقب‌تر از ولایت گام برداریم، لطمه می‌خوریم و راهمان گم می‌شود؛ حقیقتاً مواقعی پیش می‌آید که بعضی از افراد حرف‌هایی می‌زنند که باعث تأسف می‌شود، وقتی آنها می‌گویند آقا اگر این جوری می گفت بهتر بود.

این حرف شروع خطر است این حرف برای ولی فقیه تکلیف مشخص کردن است؛ در آخر باید به جوانان این نکته را تذکر بدهم که با اینکه کارتان خیلی سخته اما اگر دنباله رو ولایت باشید، کار راحت می شود و توی این مسیر هلاک نمی‌شوید.»

ادامه مطلب
سه شنبه 14 آذر 1391  - 7:35 AM

 

روایتی که امام سجاد(ع) از چگونگی سفر کاوران اسرا به دمشق بیان کرده، به خوبی بازگو کننده شرایط سخت اسارت است.

خبرگزاری فارس: روایت امام سجاد(ع) درباره نحوه انتقال کاروان اسرا به شام

 

  روز 19 ماه محرم سال 61 هجری قمری کاروان اسرای کربلا به دستور یزید ملعون به سوی دمشق رهسپار شدند.

1373 سال پیش در چنین روزی اهل‌بیت سیدالشهدا(ع) را از کوفه به سوی شام حرکت دادند، کتاب «دانشنامه امام حسین» درباره حرکت کاروان آل‌الله به سوی دمشق چنین می‌نویسد: پیکى از سوى یزید بن معاویه آمد که به عبیدالله فرمان مى‌داد تا اثاث حسین(ع) و باقى‌ماندگان خاندان و فرزندان و زنان او را به سوى یزید، روانه کند.

پس از آن عبیدالله فرمان داد که زنان حسین(ع) و کودکانش را آماده کنند و على بن الحسین(ع) را تا گردن در زنجیر کنند، سپس آنان را با مُحفِّز بن ثَعلَبه عائِذى (از تیره عائذه قریش) و شمر بن ذى‌الجوشن، روانه کرد، آن  دو، کاروان را آوردند تا نزد یزید آمدند، امام سجاد(ع) در طول راه، با آن دو، کلمه‌اى سخن نگفت تا [به شام] رسیدند.

اما اینکه آیا سرهای شهدا همراه کاروان بوده است، بر پایه گزارش تاریخ طبرى، تاریخ دمشق و الإرشاد مفید، پس از واقعه کربلا، ابتدا سر مقدّس سیّدالشهدا(ع) و سایر شهیدان را به شام فرستادند و پس از آن، اسیران را  اعزام کردند؛ لیکن طبق شمارى دیگر از گزارش‌ها، سرهاى شهدا، همراه با اسیران به شام فرستاده شده‌اند، برخى گزارش‌ها هم حاکى از آن است که سرهاى شهیدان، همراه اسیران اعزام شدند؛ ولی سر مقدّس سیّد الشهدا(ع)، پیش از کاروان به دمشق رسید.

امام زین‌العابدین(ع) درباره نحوه انتقال کاروان اسرا به دمشق فرمود: «مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار کردند و سر حسین(ع) بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر اَسترانى بدون پالان، سوار بودند، کسانى که ما را مى‌بردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نیزه ما را احاطه کرده بودند و آزار مى‌دادند، اگر اشکى از دیده یکى از ما فرو مى‌چکید، با نیزه به سرش مى‌کوبیدند تا آنکه وارد شام شدیم، جارچى جار زد: اى شامیان! اینان، اسیران اهل‌بیتِ ملعون‌اند».

ادامه مطلب
سه شنبه 14 آذر 1391  - 7:20 AM

 

استاد عرفان حوزه علمیه قم، گریه بر سیدالشهداء(ع) را احیای نهضت آن حضرت دانست و گفت: امام حسین(ع) با قیام خود از مقام ولایت دفاع کرد و واقعه کربلا تأسیس یک فرهنگ عظیم بود.

خبرگزاری فارس: فلسفه گریه بر سیدالشهداء(ع)/ قیام حسینی دفاع از مقام ولایت بود

 

 

جامعه اسلامی بر محوریت ولایت می‌چرخد

* تفاوت دوران امام حسین (ع) با دوره‌های قبل در چه بود؟

- واقعه عظیم کربلا به اقتضای شرایط حاکم بر آن‌روز جامعه اسلامی که در جهت حفظ و بقای اسلام بوده، تأسیس فرهنگ جدیدی بود.

در زمان حضرت رسول اکرم(ص) شرایط به گونه‌ای بود که اصل تأسیس و بنیان‌گذاری جامعه اسلامی به دست رسول اکرم(ص) انجام گرفته و به تعبیری درخت اسلام را پیامبر(ص) نشاندند.

در زمان حضرت علی(ع) نیز ایشان دیوار حفاظتی برای جامعه اسلامی بود تا این اسلام نو پا زنده و محفوظ بماند و بسیاری از مشکلات را ایشان و حضرت صدیقه طاهره(س) تحمل کردند.

در یک روزگاری هم شرایط مانند شرایط زندگی امام حسن مجتبی(ع) است که دشمن درصدد حذف جامعه اسلامی و هضم و انهدام و انقراض نسل امامت و ولایت بوده و امام مجتبی(ع) باید صلح را می‌پذیرفت تا اسلام و تشیع پا بگیرد.

در شرایط حضرت سیدالشهدا(ع) که اسلام دیگر در جامعه اسلامی شکل گرفته بود، افرادی درصدد منحرف کردن مسیر اداره جامعه اسلامی بودند. البته این خط انحرافی در عاشورا و محرم و از دوران حکومت یزید شروع نشد به همین دلیل در زیارت نامه‌ها نیز به ما گفته‌اند که بخوانیم: «اَللّهُمَّ العَن اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ» چون بنیان براندازی قبل از این پایه‌گذاری شده است.

آنروز ما نیاز داشتیم که عصر اسلام تشکیل شود ولی در زمان ابا عبدالله (ع) که خط اداره جامعه اسلامی در حال منحرف شدن است، شخصیتی که در صدر جامعه اسلامی است باید به پا خیزد و خط انحراف در جامعه اسلامی را به مسیراصلی بازگرداند. بنابراین اگر واقعه کربلا تأسیس فرهنگ بود، آن یک فرهنگ جامع به جامعیت اسلام، قرآن و به جامعیت انسان کامل که جامع همه حقایق هست، بوده است.

بقیه در ادامه

ادامه مطلب
سه شنبه 14 آذر 1391  - 7:18 AM

 

  موانع معروف فکه هنوز زبانزد نیروهای عملیاتی است؛ با کانال‌هایی به عرض 3 تا 9 متر و عمق 2 تا 3 متر پر از سیم خاردار مین والمر و بشکه‌های پر از مواد آتش‌زا.

خبرگزاری فارس: چرا والفجر مقدماتی به «عملیات موانع» مشهور شد

 

 منطقه حماسی فکه یکی از صفحات به یادماندنی تاریخ دفاع مقدس ما است که شاهد شهادت نوجوانان و جوانان غیور این آب و خاک است که در اوج مظلومییت در گرمای سوزان آن خاطرات به یاد ماندنی از خود به جای گذاشتند. روایت زیر از همین رشادت‌ها در منطقه فکه است که در وبلاگ مردان آسمانی بیان شده است.

بسیجی‌ها در منطقه فکه، در حالی 8 تا 14 کیلومتر را با پای پیاده از میان رمل‌ها و ماسه‌های روان فکه گذر می‌کردند که وزن تقریبی تجهیزاتی که همراه داشتند 12 کیلوگرم بود. تازه بعضی‌ها مجبور بودند قطعات 40 کیلویی پل را نیز حمل کنند، این پل‌ها قرار بود روی کانال‌ها تعبیه شود تا هنگام عبور رزمندگان به مشکل برخورد با فوگازها برنخورد.

اصلاً عملیات «والفجر مقدماتی» را که در بهمن 1361 انجام شد به خاطر همین می‌‌گفتند «عملیات موانع». مجموعه‌ای از کانال‌ها و سیم‌خاردارها و میدان مین‌ها که گاهی عمق آن به 4 کیلومتر می‌رسید. موانع معروف فکه هنوز زبانزد نیروهای عملیاتی است؛ با کانال‌هایی به عرض 3 تا 9 متر و عمق 2 تا 3 متر پر از سیم خاردار مین والمر و بشکه‌های پر از مواد آتش‌زا.

دشمن با هوشیاری، مین‌ها را زیر رمل‌ها و ماسه‌ها کار گذاشته بود و چون بیشتر عملیات‌ها در شب انجام می‌گرفت تا چند نفر روی مین‌ها پرپر نمی‌شدند، بقیه از وجود میدان مین باخبر نمی‌شدند. در محور لشکر 17 علی‌بن ابیطالب (ع) بچه‌ها در ساعت 10 شب با دشمن درگیر شدند و خط دشمن شکسته می‌شود. شهید زین‌الدین دستور می‌دهد بچه‌های مهندسی اقدام به زدن خاکریز کنند، اما حجم شدید آتش دشمن مانع می‌شود و سرآغاز حماسه مظلومانه‌ای در فکه شکل می‌گیرد.

حدود ساعت 2:15 دقیقه نیمه شب خبر می‌رسد مهمات بچه‌ها در حال تمام شدن است و تعداد زیادی از بچه‌ها نیز شهید و زخمی شدند، حالا عراقی‌ها نیروهای خودی را از سه طرف محاصره می‌کنند، اما آنها تا ساعت 7 صبح در برابر نیروهای عراقی مقاومت می‌کنند.

وقتی دستور داده می‌شود بچه‌ها کمی به عقب برگردند، صدایی از آن طرف بیسیم برای همیشه جاودانه می‌ماند. فرمانده گردان می‌گوید اطراف من بچه‌هایم روی خاک افتاده‌اند، من اینها را چطور تنها بگذارم. رد سیم‌ها را  که گرفتم رسیدم به یک عده‌ای از شهدا که دست و پایشان با همین سیم‌ها بسته شده بود؛ معلوم بود که آنها را زنده به گور کرده‌اند، چرا که کسی دست کشته‌ای را نمی‌بندد.

ادامه مطلب
یک شنبه 12 آذر 1391  - 6:22 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6177067
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی