به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

آريا- تحريک بخش‌هاي خاصي از مغز در کنار بازداري قسمت‌هاي ديگر با کمک به عملکرد مغز، توانايي‌هاي ذهن را در حد قابل توجهي بالا مي برد و شايد اين روش براي کنترل مغز کودکان اوتيستيک مفيد باشد.
به گزارش خبرنگار آريا، مدتي پيش، محققين استراليايي به اين نتيجه رسيدند که تحريک قسمت‌هاي خاصي از مغز، مي‌تواند استعدادهايي را در افرادي شکوفا کند که پيش از آن نشاني از اين استعدادها بروز نداده بودند.
اما آيا تحريک اين مناطق روي حافظه هم تاثير مي‌گذارد؟
بر اساس گزارشي که پاپ‌ساينس منتشر کرده، يکي از محققين مرکز ذهن دانشگاه سيدني در مطالعه جديدي به 36 داوطلب اسلايدهايي با شکل‌هايي متفاوت از نظر تعداد، رنگ و اندازه نشان داد و از آن‌ها خواست که در بين 5 اسلايدي که به آن‌ها نشان داده مي‌شد، اسلايد تکراري را پيدا کندT اين يکي از روش‌هاي متداول سنجش حافظه است.
سپس به هر يک از افراد کلاهي داده شد که پر از الکترود بود و اين الکترودها به مغز فرد با استفاده از روش جريان مستقيم، ‌مقداري سيگنال الکتريکي خفيف مي‌فرستادند، ‌البته محل دريافت سيگنال در مغز افراد متفاوت بود.
نتايج مطالعه نشان داد افرادي که به واسطه الکترودها لوب قدامي گيجگاهي نيمکره راست مغزشان تحريک مي‌شد و فعاليت همين قسمت در نيمکره چپ مغزشان بازداري مي‌شد، ‌تا 110 درصد بهبودي در يادآوري اسلايدها داشتند.
به گفته محققين، لوب قدامي گيجگاهي در هر دو نيمکره براي حافظه اهميت دارد و تفاوتشان در اين است که لوب سمت چپ با زمينه سر و کار دارد و سمت راستي مسئوليت حافظه بصري را بر عهده دارد که بنابراين بازداري لوب قدامي گيجگاهي نيمکره چپ، ‌با حذف اشتغال مغز با اطلاعات زمينه‌اي، باعث شد که فرد خطاهاي کم‌‌تر و در واقع در حافظه بصري عملکرد بهتري داشته باشد.
محققين معتقدند اين مشکلي است که مبتلايان به اوتيسم هم دارند و اين کلاه پر از الکترود مي‌تواند براي آن‌ها مفيد باشد.

ادامه مطلب
چهارشنبه 8 دی 1389  - 10:23 PM

آيت‌الله سيد محسن موسوي فرد (كاشاني) از اعضاي سابق دفترامام و اعضاي فعلي دفتر رهبرمعظم انقلاب هستند. در سال 1378 در يك سانحه رانندگي هر سه فرزند ايشان فوت كردند و همسرشان نيز شديداً زخمي شد. پس از بهبودي نسبي همسر ايشان، مقام معظم رهبري براي عيادت و تسليت به منزل ايشان رفتند. آيت‌الله موسوي كاشاني ماجراي اين ديداررا چنين نقل كرده‌اند:
«طبق دستور حضرت آقا چند روز در منزل، مجلس روضه گذاشتيم، تا اينكه حال خانم ما تقريباً بهبود پيدا كرد.يك شب به ما خبر دادند كه حاج مسعود (فرزند مقام معظم رهبري) به مشهد سفر كرده و سيد بزرگواري را با خودش آورده است كه اگر به منزل شما بيايد و صحبت بكند حال خانم شما بهتر مي‌شود.اين سيد مشهدي كسي نبود جز خود مقام معظم رهبري. ... ايشان به منزل ما شبانه تشريف آوردند ما در خدمت ايشان نشستيم. آن روزها كه اوايل دولت آقاي خاتمي بود جو دانشگاه ها بحراني بود و شعارهاي مختلفي مطرح مي‌شد. خانم ما شروع كرد به شكايت كردن از وضعيت دانشگاه ها و وضعيتي كه بر كشور حاكم بود و خطاب به مقام معظم رهبري عرض كرد: «شما چرا بايد مظلوم باشيد و ساكت بنشينيد. اگر امام بود ساكت نمي‌نشست و دهان اينها را مي‌بست.» رهبر انقلاب در جواب فرمودند: «منافقان ديروز چه شدند؟ جز اين است كه به جهنم رفتند؟ اينها منافقين جديد هستند. مطمئن باشيد اين منافقين نيز به دنبال آن منافقين به جهنم خواهند رفت. خانم شما نگران نباشيد. خداوند متعال دين خودش را ياري خواهد كرد.»

منبع: كتاب خاطرات آيت الله سيد محسن موسوي كاشاني، چاپ مركز اسناد انقلاب اسلامي، صفحات 187 و 188

ادامه مطلب
چهارشنبه 8 دی 1389  - 10:12 PM

راهبرد اول: ارتباط وثيق مردم و دولت
------------------------------------------
اولين نكته اي كه بايد براي ايجاد توسعه و پيشرفت مدنظر باشد آن است كه بدانيم، پيشرفت بايد توسط مردم يك جامعه ايجاد شود. پيشرفت، يك امر تزريقي يا آمرانه نيست؛ اين مردم هستند كه ايجاد كننده و استمرار بخش پيشرفت در يك جامعه اند؛ از اين رو، اولين راهبرد آن است كه مسئولان نظام بايد با توجه بر مباني نظام، بر تقويت پايه هاي همراهي با مردم، پاي فشرند و گرنه امكان پيشرفت وجود نخواهد داشت.
براي نگاه عميق تر به اين موضوع، بايد دوباره اساس پيشرفت را مورد بررسي قرار داد. حركت در مسير پيشرفت جامعه اسلامي، به هرگونه كه تصور شود، نوعي خدمت به جامعه ديني به شمار مي آيد كه بايد به گونه اي الهي مدنظر مسئولان امر قرار گيرد؛ خدمتي كه بنا به سخنان مقام معظم رهبري، فلسفه حكومت اسلامي را رقم مي زند. (1)اين نوع نگرش، اساس هدف گذاري در مسير پيشرفت ديني را پايه ريزي مي كند؛ پيشرفتي كه يكان يكان افراد جامعه، نسبت به آن احساس مسئوليت مي كنند و در مسير آن قدم بر مي دارند:
امروز آهنگ خوش پيشرفت و عزت ملي، در كشور شنيده مي شود. شما جوانان بايد خود را براي مسئوليت هايي كه ادامه اين حركت، بر دوش يكايك آحاد اين ملت، به ويژه ورزيدگان دانايي و آگاهي مي گذارد، آماده كنيد. (2)
بحث مزبور و ارتباط وثيق مردم و دولت، مي تواند بالاترين نقش را در تحقق پيشرفت به وجود آورد. مردمي مي توانند به پيشرفت جمعي دست يابند كه جامعه را از خود بدانند، فراز و فرودهاي آن را از خود و تلاش ها و ضعف هاي
خود بدانند و براي غم هاي آن غصه و براي شادي هايش شادمان شوند اين نيز تحقق نمي يابد، جز با عامل اصلي آن، يعني ارتباط مردم و دولت در تمام مراحل از صدر تا ذيل. شايد اين رمز موفقيت، همان مطلبي است كه حضرت علي (ع) بدان تأكيد مي نمود و كارگزاران خود را بدان فرا مي خواند.
«و انما عماد الدين و جماع المسلمين و العده للاعداء العامه من الامه ، فليكن صغوك لهم و ميلك معهم»(3) امام علي (ع) در عهدنامه خود به مالك اشتر نوشت: ستون دين و جماعت مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، توده مردم اند؛ پس بايد توجه و عنايت تو به آنان باشد.

بررسي موضوع در مدرنيته
----------------------------
در دوره ي مدرنيسم، نمي توان انكار كرد كه همراهي خوبي ميان مردم و دولت ايجاد شد و حتي اين همراهي، سال ها به عنوان نتيجه جدايي مردم از كليسا تلقي مي شد، اما نكته مهم آن است كه آيا مدرنيته توانست در ادامه نيز مردم را با خود همراه كند. متأسفانه مدرنيست ها، در حالي عدم ارتباط با مردم را عامل افول قدرت كليسا مي دانند و آن را اسباب شروع دوره مدرنيته ارزيابي مي كنند كه كارنامه سياهي را در ارتباط با مردم كشور خود و ديگر كشورها رقم زده اند؛ مثلاً جنگ و تجاوز، كه تنها يكي از جنگ ها (جنگ جهاني دوم) به كشته شدن بيش از هفتاد ميليون نفر انجاميده است. اين كشتار، هم دامنگير مردم كشورشان و هم كشورهاي ديگر بوده است. جنگي كه مطمئناً هيچ يك از مردم بدان راضي نبودند و با كمي تدبير مي شد از وقوع آن جلوگيري نمود. به طور مسلم، مدرنيته مربوط به مردم كشور خاصي نبود؛ يك روند بود كه بسياري از مردم جهان با آن همراه بودند. وقوع جنگ به طور حتم، جدايي مردم و دولت ها را به طور گسترده تأييد مي كند. از سوي ديگر، مدرنيته، گرسنگي ها و فاصله طبقاتي را در حد بالايي افزايش داده است كه باز هم جدايي دولت مردان با مردان را ثابت مي كند؛ ثابت
مي كند كه دولت ها با تمام اقشار جوامع بشري نتوانسته اند ارتباط برقرار كنند. آماراخير منتشر شده از سوي سازمان ملل متحد نشان مي دهد روزانه به طور متوسط 25 هزار كودك در جهان، قرباني گرسنگي و فقر غذايي مي شوند، به گونه اي كه هر سه ثانيه، فقر غذايي موجب مرگ يك كودك در جهان مي شود. در خود آمريكا، آمار كساني كه محلي براي خواب شبانه خود ندارند (كارتون خواب ها) روز به روز در حال افزايش است. اين در حالي است كه اموال ثروتمنداني مانند بيل گيتس و وارن بافت، به بيش از 60 ميليارد دلار مي رسد. (4)
بي عدالتي هاي مكرر و پديدآمدن سرمايه داران با سرمايه هاي كلان ميليارد دلاري و ظلم و بي عدالتي حاصل از آن، موجب شده كه نه تنها دولت مردان، بلكه حتي طبقات گوناگون مردم هم نتوانند با يكديگر ارتباط برقرار كنند.
توصيه هاي الهي و ديني در كشورهاي اسلامي، بهترين وسيله براي جهش رو به جلو، در راستاي پيشرفت و آباداني كشور است. كافي است، دولت مردان بتوانند به وظيفه خود در زمينه ارتباط با اقشار گوناگون جامعه عمل كنند، آنگاه تمام اقشار مردم در نيل به اهداف جامعه، با يكديگر همراه و همگام خواهند شد.

راهبرد دوم: بهبود مالي در كنار امور معنوي
----------------------------------------------
براي روشن شدن، راهبرد دوم لازم است در جهت تبيين مبناي جمهوري اسلامي در زمينه اقتصاد جامعه، دو امر مورد توجه قرار گيرد:
1- پيش از هر چيز بايد دانست، فلسفه وجودي دولت و حكومت يك كشور، صرف نظر از آنكه براساس چه فلسفه سياسي اي، اعم از ديني و سكولار، مشي مي نمايد، رفع مشكلات و معضلات اقتصادي است. هر دولتي موظف است، مسائل مادي و اقتصادي جامعه را در حد توان خود به اجرا درآورد. جمهوري اسلامي نيز از اين امر مستثنا نبوده و نيست، از همين روست كه مسئله رفاه عمومي مردم، كه به وسيله پيشرفت هاي اقتصادي تحقق مي يابد. از سوي مقام
معظم رهبري به عنوان يكي از اهداف بزرگ ملي كشور ارزيابي شده است:«ملت ما هدف روشني دارد؛ هدف بزرگ ملي ما استقلال ملي، عزت ملي و رفاه عمومي ملت است.»(5)
نكته مهمي كه از پيشرفت هاي اقتصادي به دست مي آيد، توجه به توانايي دولت و كارآيي آن به طور واضح است كه مي تواند براي اذهان گوناگون، به ويژه اذهان عمومي جامعه، سرنوشت ساز و ارزشمند باشد.
به نظر مي رسد، يكي از مسائلي كه مدرنيته را به نتايج درخشاني رسانيد، توجه به همين وضعيت مادي جامعه بود. اين مسئله، غيرقابل انكاراست كه مدرنيته توانست رفاه و اقتصاد مردم را در وضعيت بهتري قرار دهد. همين رفاه هم، خيرگي چشمان بسياري را سبب شد؛ حتي سبب شد مردم، بسياري از نواقص مدرنيته را ناديده بگيرند و زندگي خود را با اين نظريه منطبق سازند. برخي نيز برلامحاله بودن آن اعتقاد يافتند. همه اين ها به دليل اثرات مطلوبي بود كه مدرنيته - به طور واضح و روشن - توانست بر اوضاع اقتصادي جامعه بگذارد.
البته اين به آن معنا نيست كه اثرات مطلوب اقتصادي، بصورت علي و معلولي مديون اساس مدرنيته و سياست هاي اين نظريه است. آنچه مشخص است، نوعي تقارن ميان مطلوبيت اقتصادي و رواج نظريه است، اما اينكه آيا اين اثرات، دقيقاً بر اثر خود نظرات رشد كرده است، مطلب ديگري است كه بايد مورد بررسي و امعان نظر قرار گيرد. آنچه در اينجا محل بحث است، توجه اين نظريه به مسائل اقتصادي و رفاه مردم است. مدرنيته با اين توجه و تأكيد توانست، بسياري از نظراتش را كه چه بسا مخالف نظر عامه مردم بوده و مردم بر مطلوبيت آنها در طول زمان گذشته تأكيد كرده بودند، به نوعي صحه بگذارد.
نكته ي مهم، برداشت اين نتيجه اساسي است كه اثرات مطلوب اقتصادي، تا چه
اندازه مي تواند در تحقق چهره مطلوب براي يك نظريه مفيد و اثربخش باشد، تا حدي كه گاه ممكن است يك نظريه، تنها با توجه ها و تأكيدهاي خود بر اقتصاد و رفاه بتواند نظرات و انديشه هايش را به اثبات برساند.
پس بسيار مهم است كه دولت ديني بتواند از اين موضوع، به نفع ترويج نظرات خود استفاده كند. دولت ديني بايد با تمام توان در اقتصاد جامعه تلاش كند تا از رضايت خاطر مردم بهره مند شود. اكسير رضايت مردمي كه به طور مبهم از سياست هاي اقتصادي مدرنيته برخاسته شد و توانست در تحميل نظرات و سياست هاي غيرفطري مدرنيته، كارساز باشد، مطمئناً مي تواند در ترويج نظرات ارزشمند ديني و منطبق بر دين دولت، راهگشا و ارزشمند باشد.
2- توجه به مسائل اقتصادي در كشور اسلامي ايران، در طول استقرار آن يك اصل بوده و هست، اما نكته اي كه بايد به آن توجه كرد و بر اين اساس، جمهوري اسلامي با ديگر كشورها متمايز مي شود، نوع نگاهي است كه بايد به مسائل اقتصادي داشت. آيا نگاه جمهوري اسلامي، به تبع نگاه ديني آن، نگاه محوري است يا نگاه فرعي و تبعي؟ به طور مسلم، نمي توان نگاه جمهوري اسلامي را نسبت به اقتصاد محوري و اصيل دانست. در مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران آمده است:
در تحكيم بنيان هاي اقتصادي، اصل رفع نيازهاي انسان در جريان رشد و تكامل اوست، نه همچون نظام هاي اقتصادي، تمركز و تكاثر ثروت و سودجويي، زيرا در مكاتب مادي، اقتصاد، خود هدف است و بدين جهت در مراحل رشد، اقتصاد عامل تخريب و فساد و تباهي مي شود، ولي در اسلام، اقتصاد وسيله است و از وسيله، جز كارآيي بهتر در راه وصول به هدف نمي توان داشت.(6)
اما نكته بعدي آن است كه آيا نگرش تبعي نظام به اقتصاد، سبب فروكاست و كاهش سطح توجه به اين امر مي شود؟ جواب منفي است. نظرات سطحي همواره
تصور مي كنند، فرعي بدون يك امر با بي اهميت بودن آن مساوي است، اما ابداً اين گونه نيسپت. مي شود به يك امر ، هم ديدي غيرمحوري داشت و هم آن را مهم تلقي نمود. امام خميني ره در نگاه خود به مسائل اقتصادي، همواره آن را مهم و حتي از اهم مسائل مي دانست، (7) اما آن را در برابر مسائلي مانند فرهنگ، استقلال و مانند اينها، امري فرعي و تبعي قلمداد مي نمود:
بي شك بالاترين و والاترين عنصري كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه، هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي دهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه در بعدهاي اقتصادي، سياسي، صنعتي و نظامي قدرتمند و قوي باشد، ولي پوچ و پوك و ميان تهي است. (8)
اين امر دلالت مي كند كه مي توان هم به اقتصاد همت گمارد و توان خود را در آن راه گذاشت، اما با اين حال، از امور اصيل و محوري، مانند فرهنگ و ارزش هاي حاكم بر جامعه غافل نشد.

ديدگاه عبرت آميز مدرنيته:
----------------------------
مدرنيته درسايه تفكر محوري به اقتصاد، بعد از مشاهده پيشرفت هايي كه در عرصه علوم نمود، سرخوش از دست آوردهاي خود، همه سدها را پشت سر خود خراب كرد و فكر كرد، تمام امور را مي تواند با توجه محض به اقتصاد و پيشرفت هاي مادي به دست آورد، غافل از آنكه آنچه مزيت بود، به نقص تبديل شد. اين موضوع يكي از عبرت هاي مهم تاريخي است. كاهش توجه به ارزش هاي اخلاقي، گسترش فساد و بي بند و باري و از بين رفتن نهاد خانواده و مانند اينها، بخش اندكي از تيره روزي هاي غرب به شمار مي رود. بر اساس آمار منتشر شده، در 35 سال اخير، تعداد كودكاني كه خارج از چارچوب عقد نكاح در اروپا متولد شده اند، حدود شش برابر شده و آمار كودكان نامشروع - كه
مهمترين عامل بزهكاري در غرب به شمار مي رود - يك سوم مواليد را تشكيل مي دهد. در اين باره، در پاسخ به اين سؤال كه چه تعداد از جوانان آمريكايي زير 20 سال، در روابط جنسي نامشروع شركت دارند، اكثر متخصصان اين زمينه، به عددي بالاتر از 60 درصد اشاره مي كنند. در انگلستان براساس گزارش ها، بيش از يك پنجم جوانان تا پيش از 16 سالگي سابقه روابط جنسي نامشروع را پيدا مي كنند. در آمارگيري سال 1996، 31 درصد از پاسخ گويان مؤنث ابراز داشته اند كه پيش از آنكه به بلوغ برسند و از لحاظ جنسي آماده باشند، براي روابط جنسي تحت فشار قرار گرفته اند.(9)
اين موضوع به ما مي آموزد، نبايد آن قدر مسئله به مسئله رفاه اجتماعي معطوف و بدان ختم شود كه همه امور از همين زاويه ديده شود. دقت در سخنان مقام معظم رهبري بسيار مهم است. ايشان توجه به نيازهاي يك جامعه براي تأمين نيازمندي هاي معقول را امري ضروري ارزيابي كردند كه اگر نباشد، كرامت او نقض مي شود:
حفظ شان و كرامت انسان، جزو اصول مسلم اسلام است و كدام تحقير و نقض كرامت انسان بالاتر از اينكه مسئول يك خانواده نتواند نيازهاي اوليه فرزندان خود را تأمين كند! (10)
اما نكته مهم اين است: آنچه ضروري است، تأمين نيازهاي اقتصادي مي باشد كه هر كشور و ملتي بدان وابسته است، نه چيزي كه رفاه و سطح زندگي را در حد گزاف و غيرضرور افزايش دهد. اين تصور غلط، كه انسان از سويي تمام همت خود را براي راحتي بيشتر در زندگي قرار دهد و دولت نيز در اين باره به او كمك كرده و از سوي ديگر، از وظايف ديگرش باز ماند، نه تنها به صلاح مردم نيست، بلكه زهري است كه انسان را به سوي مصرف گرايي و تجمل طلبي سوق مي دهد. پيامبر گرامي اسلام (ص) در اين باره مي فرمايند:
«خير امتي الذين لم يوسع عليهم حتي يبطروا، و لم يضيق عليهم حتي يسالوا»(11) بهترين افراد امت من كساني هستند كه نه چندان در رفاه قرار مي گيرند كه سرمست شوند و نه آنگونه تنگ دست مي شوند كه دست سؤال دراز كنند.
بنابراين بايد اين اصل مدنظر قرار گيرد كه رفاه عمومي، تنها بايد در حد معقول و عادي جامعه مورد نظر قرار گيرد و بيش از آن، اساساً انسان را به سويي خواهد برد كه همه امور را تنها در مسير اقتصاد معنا مي كند و اين به معناي عدم معنويت و اسلاميت نظام، كه مايه بدبختي و تيره روزي است، خواهد بود.
بديهي است، پيروي از سياست هاي رفاه محور مدرن، ما را به همان معضلاتي نزديك مي كند كه غربي هاي امروز، راه فراري براي خود نسبت بدان احساس نمي كنند. چاره انديشي در اين باره، بسته به جمع ميان رفاه مادي و معنويات است كه بايد به صورت دقيق و حساب شده در دولت ديني مورد ملاحظه قرار گيرد. امام خميني ره در اين باره مي فرمايند:
اين مسلم است كه از نظر اسلامي، حل تمام مشكلات و پيچيدگي ها در زندگي انسان ها، تنها با تنظيم روابط اقتصادي به شكل خاصي حل نمي شود و نخواهد شد، بلكه مشكلات را در كل نظام اسلامي بايد حل كرد و از معنويات نبايد غافل بود كه كليد دردهاست...(12)
از ديدگاه بنيانگذار نظام اسلامي، مشكل اصلي توسعه غرب و شرق، كه مدرنيته را سنبل معرفي خود قلمداد مي كرد، غفلت از معنويات و عدم اعتقاد واقعي به خدا بوده است، كه بايد مدنظر دولت ديني قرار گيرد. (13)

---------------------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت ها :
1- بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با رئيس جمهور و اعضاي هيات دولت، 1385/07/09
2- پيام مقام معظم رهبري به نشست سراسري اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان اروپا، 1385/7/1
3- نهج البلاغه، كتاب 53.
4- خبرگزاري ايرانFebruary 09,2008
5- پيام نوروزي مقام معظم رهبري، 1380/1/1
6- امير ساعد وكيل و پوريا عسكري، قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، ص 31.
7- امام خميني، صحيفه نور، ج 15، ص 388.
8- همان، ص 243.
9-Independent News, 1996, September 26, http:/www.independent.co.uk.
10- بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با نمايندگان مجلس، 1379/3/29.
11- حسين بن علي حلواني، نزهه الناظر و تنبيه الخاطر، ج 2، ص 123.
12- امام خميني، صحيفه نور، ج 20، ص 129.
13- همان، ص 140.

نويسنده :عليرضا موفق

منبع:نشريه معرفت سياسي،شماره2.

ادامه دارد...

ادامه مطلب
چهارشنبه 8 دی 1389  - 4:44 PM

چكيده
دولت ديني، به عنوان نماد عملي مكتب اسلام، براي دستيابي به مقوله پيشرفت و توسعه، به راهبردهايي نيازمند است؛ پيشفرتي كه مي تواند نظام جمهوري اسلامي را به سوي كمال مادي و انساني خود حركت دهد. در كنار هر راهبرد، براي نيل به شاخصه لازم براي ارزيابي بهتر، لازم است به دوره مدرنيته، به عنوان تجربه عيني توسعه درجهان غرب اشاره شود. راهبردها در نگاه كلي، به چهار راهبرد تقسيم شده است كه هر يك مي تواند به راهبردهاي كوچك تر نيز تقسيم گردد؛ ارتباط دولت و مردم به عنوان عوامل تحقق توسعه و پيشرفت؛ لزوم نگاه ارزشي به پيشرفت مزبور؛ مقوله زمان كه نقشي بي بديل در رسيدن به پيشرفت ايفا مي كند؛ شناخت انسان و نيازها و تدبيرهاي لازم در اين باره به عنوان اصلي ترين چالش پيشرفت ديني و غربي مطرح است.

بقيه در ادامه

 

ادامه مطلب
چهارشنبه 8 دی 1389  - 4:43 PM

جامعه عبارت است از شبكه روابط پيچيده و درهم تنيده پيوندي ناشي از عطف توجه ميان گروهي از انسانها به يكديگر و حاصل پاسخ ارادي و آگاهانه به يكي از مهمترين طبايع انساني.

اصالت فرد يا جامعه


آيت الله مصباح صورت مسئله اصالت جامعه يا فرد را چنين تقرير مي كند:


وقتي سخن از «اصالت» فرد يا جامعه به مفهوم فلسفي كلمه مي رود، مراد اين است كه آيا فرد وجود حقيقي عيني دارد و جامعه وجود اعتباري ، يا جامعه وجود حقيقي دارد و فرد وجود طفيلي و تبعي، يا هر دو وجود حقيقي دارند؟[1]


به نظر مي رسد كه اين تقرير پذيرفتني نيست؛ زيرا هرگز كسي نميتواند ادعا كند كه وجود فرد طفيلي و تابع وجود جامعه است. به هر حال، همگان مي دانند كه وجود يك فرد تنها در جزيره اي دور افتاده، امري محال نيست. بنابر اين، پرسش از اصالت در باب فرد هستي شناسانه محض نميتواند باشد؛ بلكه بايد از منظر انسان شناختي تقرير شود. هر چند، اگر پرسش تنها از اصالت جامعه باشد؛ پرسش از اصالت جامعه به همين معناي فلسفي معقول است و اين پرسش را از منظر انسان شناختي ميتوان چنين تقرير كرد: آيا هويت انساني تنها وابسته به فرد است يا تنها وابسته به جامعه يا به هر دو وابسته است؟ منظور از هويت در اين پرسش، امري است كه انسان با آن «او» يا «من» ميشود؛ نه «اين» يا «آن». «او» و «من» به «كس» اطلاق ميشود و «اين» و «آن» به «شيء». به تعبير ديگر، «او» و «من» به ذيشعور و ذي اراده اطلاق ميشود، اما «اين» و «آن» به موجود اطلاق مي شود. از اين جهت، اين پرسش با پرسش هستي شناسانه از هويت متفاوت مي گردد.


بنابر اين، مسئله اصالت جامعه از دو معنا مي پرسد: اگر به تنهايي طرح شود، پرسشي هستي شناسانه است؛ اما اگر با اصالت فرد مقايسه شود، پرسشي انسان شناسانه خواهد بود.


صورت دقيق پرسش هويتشناسانه چنين است: آيا كيستي انسان تنها وابسته به ويژگي هاي فردي او است يا تنها وابسته به ويژگي هاي اجتماعي او يا هر دو؟ اين پرسش ملازم با يك پرسش ديگر نيز هست آن اينكه آيا انسان براي خودآگاهي و شناخت خود، تعريف «من» نياز به با ديگران بودن دارد؟ دقت شود كه اين پرسش، پرسش از علم شخص به وجود خود و حالات خود نيست كه در پاسخ آن بتوان به علم حضوري اشاره كرد، بلكه پرسش از علم حصولي به خود است كه نسبت به علم حضوري به خود علمي درجه دوم به خود است؛ يعني علم به علم حضوري است، علم به علم حضوري به وجود خود، به ملكات نفساني خود، باورهاي خود، احساسات خود و كنشها و واكنشهاي خود. چنين علمي به خود، بالضروره نيازمند گونه اي ديگري بودن و فاصله از خود است. معرفت به خود، به اين معنا، امري مشكك از حد يك درك گنگ و اجمالي تا يك درك روشن و تفصيلي است و به نظر مي رسد كه روايات معرفت نفس اشاره به نحوه معرفت خود دارند، نه معرفت فلسفي به نفس مجرد.


بنابراين تفصيل مسئله اصالت جامعه يا فرد به پرسشهاي زير منجر ميشود:


1. آيا انسان در رابطه با ديگران هويت مييابد، يا اين كه هويت او تنها وابسته به ويژگيهاي فردي است و روابط فرد با ديگران زمينه اي براي ظهور آن هويت فردي است؟


2. آيا خودآگاهي، مستلزم وجود آگاهان ديگري است، كه «من» موضوع شناخت آنان قرار بگيرم؟


انسان با تشخص انساني ميتواند خود را ملاحظه كرده و «من» بگويد، يا ديگري او را «او» خطاب كند و تعين اجتماعي انسان به عنوان «كَس» نتيجه اين تشخص است. اين تشخص غير از تشخص هستي شناختي وجود انساني است، اما وابسته به آن است. در واقع، اين تشخص، همان تشخص هستي شناختي در مرتبه علم است؛ تشخص ويژگيهايي از انسان كه ملاك «كَسي» بودن است، موضوع خود را از ديگر انسانها متعين و متمايز مينمايد. بنابراين، پرسش از اصالت جامعه يا فرد به اين پرسش تغير ميكند كه ملاكهاي تشخص انسان به عنوان كَس، ويژگيهاي فردي هستند كه در حيات اجتماعي به او تعين ميبخشند، يا ويژگيهاي اجتماعي اويند كه حيات فردي او را در بر دارند يا تركيبي از هر دو گونه ويژگي است؟


نكته مهم در اينجا اين است كه وابستگي هويت فرد به جامعه مستلزم وجود واقعي جامعه است و بدين جهت، جامعهگرايي مستلزم اثبات وجود واقعي جامعه است، لذا اگر جامعه هويت اعتباري داشته باشد، نميتواند علت واقعي پيدايش مقومات هويت انساني باشد؛ زيرا مقومات هويت انساني اموري واقعي اند و علت واقعي لازم دارند. بنابراين، پرسش انسان شناسانه از اصالت جامعه با پرسش هستي شناسانه پيوند ميخورد.


در حكمت سياسي متعاليه، به جهت مساوقت وجود و وحدت، مسئله حقيقي يا اعتباري بودن وجود جامعه تابع وحدت حقيقي يا اعتباري جامعه است و از اين جهت مقدم هايي در باب دو اصطلاح وحدت و اتحاد لازم است. مسئله وحدت و كثرت در حكمت متعاليه در مباحث وجود بررسي مي شود. موجودات عالم را ميتوان به وحدت و كثرت موصوف كرد و اتصاف موجودات به اين دو وصف، واقعي و خارجي است.


اتحاد به معناي يكي شدن دو شيء مختلف است، نه به صورت تحويل يا تبديل چيزي به چيزي ديگر و نه با نابودي يكي و بقاي ديگري، بلكه اگر دوگانگي طرفين اتحاد به جاي خود باقي نماند، سخن از اتحاد نامعقول است. اتحاد مستلزم جهت اتفاق و جهت اختلاف است؛ اما به صورتي كه رتبه اين دو جهت متفاوت باشد. در واقع، اتحاد همان وحدت غير حقيقي است. ملاصدرا در تعريف اتحاد چنين مي آورد:


«بدان كه اتحاد ميان اشيا، يعني اين اشيا از جهتي متكثر و از جهتي ديگر واحد باشند. اتحاد امري مقول به تشكيك بوده و اقسامي دارد. در برخي متحدها جهت وحدت قويتر است و در برخي ديگر ضعيف است[2]



سنخ تركيب جامعه



گفته شد: جامعه از همزيستي گروهي از انسانها، كه نظامي از روابط ميانشان زندگي آنان را شكل مي دهد، حاصل مي شود. اما درباره هويت آن دو نظريه اساسي وجود دارد: گروهي معتقدند كه آنچه وجود حقيقي دارد، تنها افراد انساني اند و جامعه چيزي جز اعتبار اين مجموعه به عنوان واحد نيست و بنابراين تركيب جامعه غير حقيقي بوده و وجود آن اعتباري است. اما در مقابل، گروهي ديگر برآنند كه جامعه تنها مجموعه افراد نيست، بلكه با اجتماع افراد انساني هويت جديدي حاصل ميشود، كه از آن به عنوان جامعه ياد ميشود. در گروه دوم، تحليل هاي گوناگوني از اين هويتِ جديد ارائه شده است: برخي ميگويند كه هويت فردي به طور كامل در اين هويت جديد منحل ميشود. در مقابل، برخي ديگر نيز هويت فردي را در عين وجود هويت جمعي محفوظ مي دانند.



آيت الله مصباح در تأييد هويت اعتباري جامعه چنين مي نويسد:



«وحدتي كه به اعتقادات، عواطف و افعال و انفعالات مشترك افراد يك جامعه نسبت داده ميشود، وحدت مفهومي و ماهوي است، نه وحدت شخصي... في المثل شجاع و سلحشور بودن افراد يك جامعه بدين معنا نيست كه شجاعت و سلحشوري اي كه در همگيشان است، يك وحدت شخصي دارد... اساساً هر پديده اي كه در ميان افراد يك جامعه اشتراك دارد، به شماره آن افراد داراي وجودهاي شخصي متعدد خواهد بود، و اگر وحدتي به آن نسبت مي دهيم، وحدت مفهومي است؛ مانند وحدتي كه به افراد يك نوع نسبت داده ميشود»[3]


اما نمونه هايي چون شجاعت و سلحشوري ويژگيهاي شخصي اند. ايشان بايد به نمونه هايي از ويژگيهاي انسان توجه ميكرد، كه هويت جمعي دارند؛ براي نمونه توافق اجتماعي، قيام، اختلاف، داوري و مانند آنها به شماره افراد جامعه متعدد نيستند، بلكه هم مستلزم افراد كثير براي تحقق اند و هم با وجود تعدد افراد، متعدد نميشوند.


اما شهيد مطهري در كتاب «جامعه و تاريخ» بر آن است كه جامعه، مانند مركبات طبيعي، مركب حقيقي از افراد است و عناصر آن روحها، انديشه ها، عاطفه ها، خواستها و اراده ها است، نه تنها و اندامها. به تعبيري، تركيب جامعه،تركيب فرهنگي است. افراد انسان كه هر كدام با سرمايه اي فطري و سرمايه اي اكتسابي از طبيعت وارد زندگي اجتماعي ميشوند، از جهت روحي و رواني در يكديگر ادغام ميشوند و هويت روحي جديدي كه از آن به روح جمعي تعبير ميشود مييابند. اما از جهتي نيز با مركبات طبيعي متفاوت است. در تركيب جامعه و فرد تركيب، كثرت تبديل به وحدت نميشود و انسانُ الْكُل به عنوان يك واحد واقعي كه كثرتها در او حل شده باشد وجود ندارد.


انسانُ الْكُل همان مجموع افراد است و وجود اعتباري و انتزاعي دارد.


ايشان بر همين مبنا جامعه را به «مجموعه اي از افراد انساني كه با نظامات و سنن و آداب و قوانين خاص به يكديگر پيوند خورده و زندگي دسته جمعي دارند» و نيز به «مجموعه اي از انسانها كه در جبر يك سلسله نيازها و تحت نفوذ يك سلسله عقيده ها و ايده ها و آرمانها در يكديگر ادغام شده و در يك زندگي مشترك غوطه ورند» تعريف ميكند.


از ديد وي زندگي انسان ماهيت اجتماعي دارد؛ از طرفي نيازها، بهره ها و برخورداري ها، كارها و فعاليت ها ماهيت اجتماعي دارد و جز با تقسيم كارها و تقسيم بهره ها و تقسيم رفع نيازمندي ها در داخل يك سلسله سنن و نظامات ميسر نيست و از طرف ديگر نوعي انديشه ها، ايده ها، خلق و خوي ها بر عموم حكومت ميكند كه به آنها وحدت و يگانگي مي بخشد. نيازهاي مشترك اجتماعي و روابط ويژه زندگي انساني، انسانها را آنچنان به يكديگر پيوند مي زند و زندگي را آنچنان وحدت ميبخشد، كه افراد را در حكم مسافراني قرار مي دهد كه در يك اتومبيل و يا يك هواپيما يا يك كشتي سوارند و به سوي مقصدي در حركت اند و همه با هم به منزل مي رسند و يا همه با هم از رفتن ميمانند و همه با هم دچار خطر مي گردند و سرنوشت يگانه اي پيدا ميكنند.


فرض كنيد گروهي انسان كنار هم باشند، بي آنكه رابطه اي با هم داشته باشند. كنار هم بودن اينها، با كنار هم بودن چند سنگ تفاوتي ندارد. بنابر اين با صِرف كنار هم بودن چند نفر، جامعه تشكيل نمي شود؛ چنان كه از كنار هم بودن چند سنگ يا درخت جامعه اي از سنگها يا درختان تشكيل نميشود. اما پس از آنكه افراد، كس به عنوان چند «كس»، نه چند «شيء» با هم رابطه برقرار كردند، به گونه اي كه شبكه اي از روابط بين اين چند كس ايجاد شد، جامعه به وجود مي آيد. در زندگي اجتماعي، افراد به هم پيوند يافته اند و براي هر فرد بر حسب نياز، نقشي تعريف ميشود و ساختاري از روابط و امور ديگر اجتماع را قوام ميبخشد. از آنجا كه جامعه با پيوند بين چند نفر حاصل ميشود، روابط مكوِن جامعه بايد پيوندي باشند. شايد بتوان اموري چون قهر را رابطه محسوب كرد؛ اما اين گونه روابط گسستي اند و با آنها جامعه حاصل نميشود؛ هر چند روابط گسستي چون قهر در يك تعامل با روابط پيوندي مانند مذاكره براي رفع اختلاف، ممكن است نقش پيوندي نيز داشته باشد، كه به اين اعتبار ميتوان از عوامل مكون جامعه به شمار آورد. گاهي اين روابط و نقش افراد در نظامِ حاصل از روابط، به قدري اساسي اند كه جدا شدن يك فرد از اجتماع يا تغيير يكي از روابط، ميتواند موجب نابودي فرد يا متلاشي شدن اجتماع شود.


وجود جامعه مستلزم وجود واقعي و نه اعتباري اين روابط است. در وجود اين روابط - در سطح خُرد - در سطح روابط ميان فردي نميتوان شك كرد؛ زيرا روابط ميان فردي، چون اختلاف و اتفاق ميان دو نفر، واقعاً و به وجود حقيقي موجودند. حتي ميتوان گفت: روابط ميان فرديِ غير اختياري، مانند پدري و فرزندي نيز واقعاً موجودند و اين گونه نيست كه تنها پدر و فرزند موجود باشند، بي آنكه اين رابطه به وجود واقعي موجود باشد. روابطي مانند پدري و فرزندي يا مفاهمه كه از يك طرف تفهيم و از سوي ديگر فهم است، دو عنوان ماهوي ناهمسان و حتي متضاد از دو سو دارند، اما از جهت وجودي يك رابطه بيشتر نيستند. چنين روابطي، از اين جهت، نظير رابطه وضع ميان دو شيء است، كه دو عنوان متضاد ماهوي از دو سو دارد: مانند چپ و راست، اما از جهت وجود، تنها يك رابطه بين آنها وجود دارد. اين رابطه يا عارض بر افراد است، چنان كه وضع عَرَض دو سوي خود است؛ يا معلول افراد است. در هر دو صورت، رابطه ميان افراد و روابط ميان آنها؛ رابطه حقيقيه و رقيقه است. بنابر اين ، نميتوان گفت كه در اينجا سه موجود داريم، دو فرد و يك رابطه ميان آنها. زيرا جمع حقيقيه و رقيقه موجب كثرت نيست. كثرت ، در جمع ميان دو موجودِ هم رتبه حاصل ميشود ، نه در جمع ميان دو موجود در دو رتبه مختلف.


بنابر اين ، مفهوم جامعه ، اولاً و بالذات ، بر روابط ميان افراد اطلاق ميشود و ثانياً و بالعرض بر مجموعه افراد. اما عليرغم وجود واقعي روابط در سطح خرد ، وجود واقعي جامعه در سطح كلان با مشكلي هستي شناختي مواجه است. جامعه در سطح كلان حاصل تركيب پيچيده اي از روابط سطح خرد ، به صورت يك شبكه در هم تنيده است. اگر نتوان وحدتي واقعي در اين شبكه روابط افراد جامعه كشف كرد، بايد وجود اين شبكه اعتباري باشد و در نتيجه وجود جامعه نيز اعتباري ميگردد؛ حداكثر ميتوان گفت: جامعه تركيب صناعي افراد است. شبكه روابط به وحدت واقعي، وجود واقعي دارد؛ نظير يك مثلث، مربع، يا هر چند ضلعي ديگر، كه حاصل شبكه حاصل از وضع دو به دو در ميان سه، چهار يا چند نقطه است. اين شكل واقعاً هست و سخن از محيط و مساحت آن سخن از واقعيت است. در شبكه روابط جامعه سه فردي نيز روابطي، مانند داوري يا تباني يا غيبت، شبكه اي واقعي اند كه به وجود واحد موجودند و هويت جديدي يافته اند. كثرت افراد جامعه اين شبكه را پيچيده ميكند و موجب پيدايش هويت جديد براي اين شبكه روابط ميشود.


بنابر اين ، جامعه عبارت است از شبكه روابط پيچيده و درهم تنيده پيوندي ناشي از عطف توجه ميان گروهي از انسانها به يكديگر و حاصل پاسخ ارادي و آگاهانه به يكي از مهمترين طبايع انساني. نقطه عطف روابط تشكيل دهنده جامعه، موقعيتها و نقشه هايند. ممكن است اين نكته پذيرفتني به نظر نيايد و تصور شود كه افراد انساني، نقاط عطف روابط تشكيل دهنده جامعه اند؛ اما اين چنين نيست. اگر جامعه شبكه ارتباطي ميان افراد قلمداد شود و نه مجموعه افراد؛ در اين صورت رتبه وجودي افراد مقدم بر رتبه وجودي جامعه خواهد بود و افراد نقاط عطف روابط اجتماعي نميتوانند باشند. افراد در رتبه مقدم بر جامعه قرار دارند و نسبت جامعه با افراد نسبت رقيقه با حقيقيه است. در اين صورت ، اطلاق جامعه بر مجموعه افراد مجاز عقلي خواهد بود، اگرچه حقيقت لغوي به شمار آيد. اجزاي اين شبكه ، روابط ميانفردي اند. اين روابط، در عين حالي كه در صورت تركيبي هويت ديگري دارند؛ وقتي به تنهايي لحاظ شوند، هويت خود را دارند. از اين جهت، سنخ تركيب جامعه، به تركيب طبيعي شبيه خواهد بود، اما با توجه به تفاوت سنخ ماده آن با مركب طبيعي و نيز اثر اراده انساني در تكوين آن، شهيد مطهري اصطلاح تركيب فرهنگي را براي آن به كار ميگيرد، كه به حق اصطلاحي مناسب است.



پي نوشت ها :



[1] . جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص46


[2] . الحاشيه علي الهيات الشفاء، ص 211


[3] . جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص74



نويسنده : ابوالحسن حسني



منبع: هفته نامه پگاه حوزه - شماره 247

ادامه مطلب
چهارشنبه 8 دی 1389  - 4:40 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 156

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6272123
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی