جنبش حماس و فتح سرانجام پس از ماهها كشوقوس و سنگاندازيهاي رژيمصهيونيستي و آمريكا چهارشنبه توافقنامه نهايي آشتي ملي را با حضور خالد مشعل رئيس دفتر سياسي حماس و محمود عباس رئيس تشكيلات خودگردان در قاهره امضا ميكنند.

جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) و جنبش فتح سرانجام توافقنامه اوليه آشتي ملي را براي پايان دادن به اختلافات گروههاي فلسطين در مصر امضا كردند و قرار است، توافقنامه نهايي آشتي ملي فلسطين با حضور خالد مشعل رئيس دفتر سياسي حماس و محمود عباس رئيس تشكيلات خودگردان روز چهارشنبه در قاهره امضا شود.
مطلب زير نگاهي جامع به تاريخچه شكل گيري اين دو جنبش و رويكردهاي متفاوت آنها دارد:
بقيه در ادامه
* تاريخ شكلگيري جنبش "حماس "
"جنبش مقاومت اسلامي فلسطين " (حماس) در سال 1987 توسط "شيخ احمد ياسين " پايهگذاري شد. ايدئولوژي حماس ريشه در اخوان المسلمين مصر دارد.
عمده شهرت حماس به دليل انجام حملات شهادت طلبانه عليه اهداف و نيروهاي صهيونيستي است. اين جنبش ابتدا دنباله رو مدل اخوان المسلمين بود به اين معنا كه به عنوان يك "نهاد رفاه اجتماعي " عمل ميكرد، هر چند در حال حاضر، همچنان به فعاليتهاي رفاهي و اجتماعي خود ادامه ميدهد، اما با وارد شدن به مرحله مبارزات مسلحانه بيشتر فعاليت خود را در حوزه مبارزه با اسرائيل متمركز ساخته است.
حماس برخلاف سازمان آزاديبخش فلسطين كه در سال 1988 اسرائيل را به رسميت شناخت، نه تنها مخالف مشروعيت اين رژيم است، بلكه خواهان نابودي و مخالف ماهيت وجودي آن است.
حماس با توجه به قداست فلسطين و جايگاه اسلامي آن معتقد است، تحت هيچ شرايطي نميتوان ذرهاي از خاك فلسطين را ناديده انگاشت و يا اشغال آن از سوي صهيونيسم را به رسميت شناخت و همين مسئله يكي از مهمترين اختلافات اين جنبش با تشكيلات خودگردان فلسطين است.
فعاليت نظامي يكي از ابزارهاي راهبردي جنبش حماس در رويارويي و مقابله با پروژه صهيونيستي محسوب ميشود. اين ابزار با توجه به نبود طرح جامع عربي، اسلامي براي آزادسازي و رهايي فلسطين بسيار اهميت دارد و راهكاري بنيادين براي جلوگيري از تلاشهاي مذبوحانه اسرائيل به شمار ميآيد.
در همين راستا است كه شاخه نظامي جنبش حماس به نام گردانهاي شهيد عزالدين قسام شكل گرفت. فعاليت مبارزاتي گردانهاي قسام از اواخر دهه80 يعني از زمان به اسارت گرفتن دو سرباز صهيونيستي در مارس و مه 1989 شكل گرفت.
* پيشينه تشكيل جنبش "فتح "
فتح با نام كامل جنبش آزادي بخش ميهني فلسطين يكي از مهمترين سازمانهاي سياسي و نظامي فلسطيني است كه درسال 1959 توسط "ياسر عرفات " و "خليل الوزير " (ابوجهاد) با هدف آزادي فلسطين از سيطره رژيم اشغالگر اسرائيل از طريق مبارزات چريكي بنيانگذاري شد.
اين جنبش فتح مهمترين و بزرگترين گروه در كنفدراسيون احزاب فلسطيني موسوم به سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف) است و رويكردي ناسيوناليستي و تا حدودي سوسياليستي دارد.
سير نزولي فتح پس از مرگ ياسر عرفات رهبر تاريخي فلسطينيان در سال 2004 سرعت يافت و با پيروزي حماس در انتخابات سال 2006 اين روند همچنان ادامه پيدا كرد، در پي كودتاي فتح عليه حماس، اين جنبش در سال 2007 كنترل بخش غزه را در دست گرفت و جنبش فتح نيز فقط كنترل كرانه باختري رود اردن را بدست گرفت.
پس از مرگ ياسر عرفات در سال 2004 محمودعباس جانشين او در سمت رهبري اين سازمان شد، عباس رياست تشكيلات خودگردان فلسطين را نيز به عهده گرفت.
بسياري از فلسطينيان كه فتح را مسئول فساد و بينظمي حاكم بر سرزمينهاي فلسطيني ميدانستند، به همين دليل در انتخابات به اين جنبش رأي ندادند.
عباس نيز كه پس از عرفات رهبري اين جنبش را برعهده گرفته بود، به اين مسئله اذعان كرد كه مرتكب اشتباهاتي شده كه به شكست در برابر حماس منجر شده است.
عباس كه پس از اعلام انتخاب به رياست فتح متعهد شده بود، سرزمينهاي اشغالي فلسطين را آزاد كند و كشور فلسطين را تشكيل دهد، ولي تاكنون گامهاي عملي و مؤثري براي ادعاهاي خود برنداشته و همين مسئله علت اصلي بروز اختلاف با جنبش حماس شده است.
حماس محمود عباس و كابينه او را غيرقانوني ميداند و معتقد است، كساني كه همدست رژيم صهيونيستي در اعمال جنايت عليه ملت فلسطين هستند، نميتوانند نماينده واقعي مردم فلسطين باشند، به همين دليل عباس و نيروهاي امنيتي تشكيلات خودگردان در راستاي هماهنگي امنيتي با رژيم صهيونيستي پيوسته در حال دستگيري و زنداني كردن حماس و طرفداران اين جنبش هستند.
تشكيلات خودگردان فلسطين به رهبري عباس تا آنجا پيش رفت كه رژيم صهيونيستي وظيفه خود در سركوب اعضاي حماس را به اين ساختار فلسطيني سپرد.
آمريكا نيز در همدستي با رژيم صهيونيستي اعلام كرده كه تا زماني كه تشكيلات خودگردان و محمود عباس كنترل كرانه باختري را برعهده دارند، خيال ما از اين منطقه راحت است و بايد تمام توجهها به غزه و حماس باشد.
* ريشه نزاع ميان دو جنبش فتح و حماس
دو جنبش فتح و حماس به لحاظ اعتقادي دو قطب معارض هم شناخته ميشوند. حماس جنبشي مذهبي و نماد جريان انقلابيگري است كه همه اعتبار خود را مرهون تفكرات مبارزاتي و مقاومت در برابر رژيم اشغالگر قدس ميداند، درحالي كه جنبش فتح، جنبشي لائيك است و موقعيت امروز خود در سرزمينهاي اشغالي را در گرو ديپلماسي سازش با رژيم صهيونيستي و تعامل با غرب مي بيند. از اين رو تاريخ مناسبات 20 ساله اين جنبش در رقابت و تضاد با يكديگر سپر شد و بر خلاف تصورات، گذشت زمان هيچگاه نتوانست از ميزان اختلافات آنها بكاهد.
البته ميتوان ريشههاي اختلاف فتح و حماس را در شكلگيري جنبش حماس نيز ملاحظه كرد، چون سران فتح كه خود را صاحب و بنيانگذار نهضت فلسطين ميدانستند، از اوايل دهه 80 ميلادي با جنبشي مواجه شدند كه شعار نابودي رژيم اشغالگر را سرميداد و براي آنها رقيبي در عرصه فلسطيني تلقي ميشد.
براي فتح اين تصور ناممكن بود كه ببينند، جنبش حماس پرچمدار مقاومت و حتي رهبر معنوي آن محبوبيتي فراتر از فتح و سران آن باشد كه بر كرانه باختري و رام الله حاكميت دارند.
فتح تا زمانيكه به تنهايي در قدرت بود و مرجع مطلق فلسطينيهاي داخل و خارج سرزمينهاي اشغالي محسوب ميشد، چندان قدرت حماس را جدي نميگرفت، البته اين حس اقتدار و قدرت به اين جهت بود كه دامنه نفوذ و فعاليت جنبش فتح در آن زمان از اردن تا لبنان و دمشق را دربرميگرفت.
اما زماني كه حماس به رهبري معنوي "شيخ ياسين " و شخصيتهاي برجستهاي چون الرنتيسي و مشعل كه در راس ساختار تشكيلاتي آن قرار داشتند، پاي به عرصه وجود گذاشت و پس از انتفاضه اول در سال 1987 به موفقيتهاي بزرگي دست يافت و به ميداندار اصلي عملياتهاي شهادت طلبانه فلسطينيها در عمق سرزمينهاي اشغالي تبديل شد و نام گردانهاي عزالدين قسام و مهندسان عملياتي آن مانند "يحيي عياش " بر زبانها افتاد، از اين جنبش و نفوذ آن هراسان گرديد.
حماس در مرامنامه و اساسنامه خود هيچ وجه شباهتي با فتح نداشت. شيخ ياسين هدف جنبش حماس را تشكيل "دولت ملي اسلامي " اعلام كرده و جنبش نيز به تبيعت از رهبر اعلام كرد كه موجوديت رژيم صهيونيستي را به هيچ وجه به رسميت نميشناسد و خواهان خروج اين رژيم اشغالگر از سرزمينهاي اشغالي است، در حالي كه فتح راه محافظه كاري و همراهي با رهبران سازشكار و غربگراي جهان عرب را پيش گرفت.
* اوجگيري اختلافات
در دهه هاي 80 و 90 قرن گذشته كه سازمان آزاديبخش فلسطين، كه جنبش فتح بزرگترين عضو آن است، روند سازش و مذاكره با رژيم صهيونيستي را آغاز كرد، اختلافات ميان اين دو جنبش آشكار و علني شد.
در سال 1988 جنبش فتح موجوديت رژيم صهيونيستي را به رسميت شناخت و اين دقيقا مصادف با زماني بود كه جنبش حماس دور جديد عملياتهاي شهادت طلبانه را عليه اين رژيم تدارك مي ديد. در واقع موضوع "مهار حماس " از اين زمان به دستور كار ثابت سران ساف بويژه فتح تبديل شد.
تا قبل از اين مرحله همواره درگيريهاي پراكندهاي ميان نيروهاي دو طرف در جريان بود، اما از سال 1988 جنبش فتح سياست تضعيف حماس را تشديد كرد، تا حدي كه در سال 1999 بيش از هزار نفر از اعضاي اين جنبش توسط تشكيلات خودگردان بازداشت شدند.
در اين مرحله فشارهاي سياسي و اقتصادي تشكيلات خودگردان بر حماس آنقدر افزايش يافت كه عدهاي از فروپاشي و سقوط اين جنبش سخن گفتند؛ اما استراتژي رهبر معنوي حماس و شاگردان شيخ احمد ياسين از آنجا كه بر پايه پرهيز از انتقام جويي استوار بود، اين ترفند سازمان آزاديبخش فلسطين را با ناكامي مواجه كرد و رهبران وقت حماس با تدبير و مدارا اين توطئه را نقش بر آب كردند.
* پيروزي حماس در انتخابات دموكراتيك 2006
انتخابات سال 2006 انتخابات و پيروزي قاطع حماس در اين انتخابات در واقع به حاكميت حزبي جنبش فتح پايان داد و نه تنها نوار غزه كه كرانه باختري را نيز بدست حماس سپرد. جنبش فتح به رياست محمود عباس به ظاهر شكست را پذيرفت، اما در عمل حاضر نشد، دولت مردمي فلسطين (حماس) را به رسميت بشناسد، به همين دليل با كمك كشورهاي غربي و در راس آنها آمريكا و رژيمهاي سرسپرده غربي تمام تلاش خود را بكاربست تا دولت نوپاي حماس را به زانو درآورد و اين مسئله از فرداي اعلام نتايج انتخابات كه هواداران حماس پيروزي خود را جشن گرفتند، خود را به صورت شليك عناصر فتح به جمع هواداران حماس و كشته و زخمي شدن چند تن از آنها نمايان ساخت و خبر از آغاز دور جديدي از منازعه داد.
تنها گذاشتن حماس توسط فتح و منازعه و مقابله با آن عاملي شد تا كشورهاي غربي تحريمهاي خود را تشديد و آن را توجيه كنند. اما تاسفبارترين اقدامي كه فتح اتخاذ كرد، توسل به شروط خيانتبار جهت مشاركت در دولت حماس بود.
سران فتح از حماس خواستند تا از ايده هميشگي خود مبني بر نابودي رژيم صهيونيستي را به كناري نهند و با حذف بند نابودي رژيم صهيونيستي از مرامنامه خود پيمانهاي سازش با رژيم صهيونيستي را تاييد كند و گروههاي مبارز خود را در نيروهاي امنيتي تشكيلات خودگردان ادغام كند و از اين طريق حاكميت نظامي فتح را بپذيرد كه در واقع اين شروط همان شروطي بودند كه دولتهاي غربي و در رأس آنها آمريكا از حماس ميخواستند.
* توافقنامه مكه؛ جوهري بر روي كاغذ
در اين اوضاع و احوال برگزاري اجلاس صلح و آشتي بسيار عجيب بود. در حالي كه نوار غزه در تحريم شديد اقتصادي قرار داشت، "ملك عبدالله "، پادشاه عربستان از سران فتح و حماس دعوت كرد، با گردآمدن در مكه اختلافات خود را حل كنند.
نشست مكه در نهايت به امضاي پيمان سازش ميان دو جنبش فتح و حماس انجاميد و اين به اعتقاد ناظران سياسي آخرين اميد براي تفاهم دو جناحي بود كه سالها رو در روي هم قرار داشتند و حتي قبل از آن درگيري ميان آنها به كشته و زخمي شدن 90 نفر انجاميده بود.
آنچه حماس را وادار به امضاي اين توافقنامه كرد، منافع بزرگتر، يعني شكستن تحريمها و متحد كردن جبهه داخلي بود؛ اما سران فتح اهداف ديگري درسرميپرورانند.
مهمترين هدف جنبش فتح از امضاي توافقنامه مكه حاكميت بر نوار غزه و القاي عدم توانايي سياسي حماس در اداره اين منطقه بود. به هرحال پيمان مكه نيز نتوانست اختلافات ديرينه دو جنبش را حل و فصل كند و اتفاقات ماههاي بعد ثابت كرد كه اين توفقنامه تنها جوهري بر روي كاغذ است.
*پيامدهاي منازعه جنبش فتح و حماس
مهمترين نتيجه بدست آمده از نزاع و درگيري دو جنبش فتح و حماس را بايد در تضعيف گروههاي مبارز فلسطيني و معطوف كردن توجه آنها به نزاعها و درگيريها با هم به جاي مقابله با رژيم صهيونيستي و تحليل رفتن قواي مبارزان فلسطيني ملاحظه كرد.
برآيند تمامي اين نتايج نيز به يك نتيجه بزرگتر ميانجامد و آن سود بردن رژيم صهيونيستي و استفاده اين رژيم از برادركشي در سرزمينهاي اشغالي است. بايد توجه داشت، هر چند اين اختلافات ميان گروههاي فلسطيني بوده و به سرزمينهاي اشغالي محدود ميشود، ولي داراي ابعاد و پيامدهايي است كه فراتر از حوزه كشورهاي عربي و صدمات و لطمات آن سراسر جهان اسلام را دربرميگيرد.