به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

رويدادهاي و تحولات اخير يمن با وجود گستردگي و آثار و پيامدهاي فراواني كه بر جغرافياي سياسي ـ استراتژيك منطقه دارد، هنوز براي بسياري از مردم ما ناشناخته مانده است و ميزان اخبار و اطلاعاتي كه از اين قيام مردمي در رسانه‌هاي ما منعكس مي‌شود به هيچ وجه متناسب با گستره و ژرفاي آن نيست.


اشاره:

رويدادهاي و تحولات اخير يمن با وجود گستردگي و آثار و پيامدهاي فراواني كه بر جغرافياي سياسي ـ استراتژيك منطقه دارد، هنوز براي بسياري از مردم ما ناشناخته مانده است و ميزان اخبار و اطلاعاتي كه از اين قيام مردمي در رسانه‌هاي ما منعكس مي‌شود به هيچ وجه متناسب با گستره و ژرفاي آن نيست.
با توجه به زمينه‌ها و بسترهاي مذهبي قيام مردم يمن و به ويژه نقش شيعيان زيدي در اين قيام، از يك سو و مقابله شديد، بي‌رحمانه و سازمان يافته جريان وهابيت با اين حركت شيعي، از سوي ديگر، ضروري است كه رسانه‌هاي جمعي با دقت و توجهي بيشتر به اين موضوع بپردازند و مردم را بيش از پيش با وجوه مختلف آن آشنا كنند.
چندي پيش به همت مركز پژوهش‌هاي اسلامي صدا و سيما نشستي با عنوان "شيعيان زيدي و تحولات اخير يمن " برگزار شد كه در اين نشست فاضل ارجمند جناب آقاي سيد علي موسوي نژاد، عضو هيئت علمي مدير گروه فرق تشيع دانشگاه اديان و مذاهب، كارشناس حوزه مطالعات زيديه و نويسنده آثاري چون "تراث الزيديه " و "درسنامه تاريخ و عقايد زيديه " به ايراد سخنراني پرداخت. آنچه در پي خواهد متن پياده شده اين سخنراني است كه اميدواريم مورد استفاده شما خوانندگان عزيز واقع شود.

بقيه در ادامه

 

تاريخ حضور اسلام و تشيع در يمن
-------------------------------------
بحث درباره شيعيان يمن، به دو حوزه مختلف تقسيم مي‌شود: 1. تاريخ يمن، و به صورت مشخّص پس از حضور اسلام در اين كشور تا كنون؛ 2. حضور تشيع و به طور خاص شيعه زيديه در اين كشور كه اكثريت شيعيان آن را تشكيل مي‌دهند.
تاريخ حضور اسلام در يمن به زماني برمي‌گردد كه اميرالمؤمنين(ع)، به عنوان دعوت‌كننده مردم يمن به اسلام، از سوي پيامبر اسلام(ص) به اين كشور فرستاده شد. علوي بودن اسلام مردم يمن، پذيرش سهل و روان و بدون درگيري اسلام در آن مقطع توسط مردم يمن و استقبالي كه از اميرالمؤمنين(ع) كردند از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. يمن از زمان پيامبر(ص) به عنوان پايگاه اميرالمؤمنين(ع) مطرح شد و حضرت بيش از يك سفر به آنجا داشتند و امروز هم مردم يمن محلّ سكومت اميرالمؤمنين(ع) را ـ در وسط شهر صنعا ـ گرامي داشته و در آنجا مسجدي به نام "مسجد الامام علي بن ابي طالب(ع) " بنا كرده‌اند كه حتّي آن مسجد در بافت سنّتي صنعا محفوظ مانده است. علاقه مردم يمن و ارتباط دو جانبه بين امام علي(ع) و آنها تا پس از رحلت پيامبر(ص) و حوادث بعد از آن و تقسيم امّت اسلام به شيعه و سنّي ادامه پيدا كرد و تشيع به معناي امروزي، ريشه‌ جدّي در يمن داشت. يمني‌ها بزرگ‌ترين ياران اميرالمؤمنين(ع) در طي خلافت كوتاه چهار و اندي ساله ايشان بودند، البتّه آنها در فتوحات دوران خلفاي سه گانه نيز نقش داشتند.
يمني‌ها مردم سلحشور شبه‌جزيره عربستان بوده و هستند و بر خلاف منظري كه اكنون مشاهده مي‌شود و عرصه‌هاي شمالي‌تر نجد و مراكز عربستان را، مردمي كم‌شور و حال‌تري مي‌بينيم، يمني‌ها خيلي شجاع و با روحيه‌هاي بالا هستند و لذا لشكريان اسلام و كوفه ـ كه مركز لشكريان اسلام بود ـ اكثراً از قبايل يمني شكل گرفته بود.
در مقاطعي تشيع از يمن به ايران آمد؛ مثلاً تشيع قم كه از مراكز قديمي و كهن شيعه در ايران است، مديون يمني‌هاست. اشعريون، يمني بودند كه از كوفه به قم آمدند و قمي‌ها را در مقابل هجوم ديلمي‌ها ياري كردند و بعد در همان‌جا ساكن شدند و شهر قم، پايگاه شيعه شد.1
البتّه روابط ايران و يمن حتّي قبل از اين قابل بررسي است. همان‌طور كه مي‌دانيد، امروز هم در يمن يك تيره‌اي به نام "ابناء " داريم؛ مثلاً مي‌گويند: "هذا من الابناء: اين از ابناء است ". اينكه مي‌گويند اين از ابناء است، مضاف‌اليه‌اش را حذف كرده‌اند. يعني از "ابناء الفُرس "، يعني ايرانياني كه قبل از اسلام به يمن رفته بودند. همان‌طور كه مي‌دانيد ايران در مقطعي در يمن حضور سياسي و حكومتي داشته است و قبل از اسلام، ايرانيان به يمن رفته بودند و در آنجا با مردم يمن رابطه و تعامل جدّي داشته و در همان‌جا ساكن شدند و به علّت اينكه اين گروه، اصالتاً از عرب نيستند، تيره‌شان به عنوان تيره ابناء شناخته مي‌شود.
بعد از دوران خلافت اموي و در دوره‌اي كه شيعيان مبارزاتشان را شروع كردند، اتّفاق جالب و مهمي كه در تاريخ افتاده، اين است كه اين شيعيان مبارزِ سلحشورِ دست به شمشير در برابر حكومت‌هاي ظالم، كه ما در طول تاريخ آنها را با عنوان زيدي مي‌شناسيم، هم در ايران مستقر بودند و هم در يمن و اينها هم‌زمان تبادلات فرهنگي، سياسي و حتّي اقتصادي داشتند و عدّه زيادي از ايران (از همين عرصه‌هاي شمالي از كوه‌هاي البرز) براي ياري‌رساني به هم‌كيشان و هم‌مذهبان خودشان (يعني شيعيان يمن) به يمن مهاجرت كردند و همان‌جا ساكن شدند و هم‌اكنون ما در يمن فاميل‌هايي داريم كه به "الديلمي " معروف هستند، مثلاً آقاي "يحيي الديلمي "، يكي از علمايي كه در حوادث اخير محكوم به اعدام شده بود ـ فاميل الديلمي يك فاميل بزرگ بوده و آنها اهل ديلم ما يعني اهل كوهستان‌هاي البرز غربي هستند كه در قرن سوم، به بعد به يمن مهاجرت كردند.
به طور خلاصه مي‌توان گفت روابط فرهنگي و سياسي ايران و يمن در طول تاريخ از قبل از اسلام و تا دوران معاصر كه وصل به دوران صفويه مي‌شود، استمرار داشت.
اگر اجازه بدهيد به همين مختصر كفايت كنيم و از مباحثي مانند آداب، رسوم، سنن و ... بگذريم و به بررسي وجه ديگري از موضوع يمن بپردازيم كه امروز خيلي مهم است و آن وجه ايدئولوژيك، است، ببينيم رابطه ما با آنها چيست، آنها كجا ايستاده و ما كجا ايستاده‌ايم و چه رابطه و نسبتي بين ما و شيعيان ديگر در نبرد نابرابر جاري در يمن مي‌توان برقرار كرد.

تاريخ پيدايش و مباني اعتقادي زيديه
----------------------------------------
ما زيديه را با قيام‌ها و سلحشوري‌هاي علويان از قرن دوم و به طور خاص از شخص زيد بن علي بن حسين(ع) مي‌شناسيم. زيد، فرزند امام سجّاد(ع) و برادر امام باقر(ع) است. زيد جواني است در كنار امام باقر(ع) كه سر پرشوري در مبارزه با حاكمان ظالم بني‌اميه دارد، ولي امام باقر(ع) كه برادر بزرگ‌تر زيد هستند او را به آرامش دعوت كرده و سفارش مي‌كنند كه منتظر فرصت خوب و مناسب‌تري براي مبارزه با حاكميت بايد بود. زيد دوران امام باقر(ع) (95-144 ق.) را تحمّل كرد و دست به حركتي نزد، ولي پس از شهادت امام باقر(ع) و در زمان امامت امام صادق(ع) كم‌كم برنامه خود را به صورت جدّي‌تري دنبال كرد تا با اعتماد بر كوفيان (كه مركز تشيع بودند) عليه هشام بن عبدالملك، خليفه ظالم اموي قيامي را ترتيب بدهد.
زيد در ابتداي سال 122 ق. يعني 61 سال پس از عاشوراي سال 61 ق. در محرم سال 122 ق. دست به قيامي زد كه متأسفانه اين قيام در ظاهر سرانجام خوشي نداشت و به شكست شيعيان و جناب زيد و يارانش منجر شد و جناب زيد به شهادت رسيد و دوباره حادثه عاشورا البتّه در ابعادي متفاوت تكرار شد. امام صادق(ع) از اين حادثه بسيار متأثر شده و گريه‌ها كرده است. وارد شده زماني كه خبر شهادت زيد به امام صادق(ع) رسيد آن چنان گريه كردند كه از حال رفتند و حتّي زناني كه در پس پرده بودند با شنيدن صداي گريه امام گريستند و اين نشان‌دهنده عظمت و سختي اين حادثه حتّي براي امام صادق(ع) بود.
قيام زيد، الگويي شد براي عده‌اي از علويان و گفتند كه ما بايد راه زيد را ادامه دهيم و به اصطلاح خود زيد‌ي‌ها زيد بن‌بست جهاد و مبارزه عليه ظالمان را پس از 60 سال كه از حادثه عاشورا گذشته و اتّفاقي به صورت جدّي و بر اساس مباني در جامعه اسلامي نيفتاده بود، شكست.
زيد اين كار را شروع كرد و پس از او فرزندش، جناب يحيي بن زيد از كوفه خارج شد و به طرف ايران و خراسان آمد و در خراسان قيامي را در همان زمان خلافت اموي ترتيب داد و ايشان هم در "جوزجان " افغانستان به شهادت رسيدند و الآن هم مزار ايشان در اين منطقه وجود دارد (منتهي آن زمان همه آن مناطق، جزو خراسان بزرگ بود). اتّفاقاً شهادت يحيي باعث از هم پاشيده شدن امويان شد، براي اينكه ابومسلم خراساني با تكيه بر اين شهادت و محبّتي كه مردم خراسان به خاندان اهل بيت(ع) پيدا كرده بودند (به خصوص از طريق جناب يحيي بن زيد)؛ قيام خود را آغاز كرد. حتي گفته مي‌شود منشأ انتخاب رنگ سياه به عنوان شعار عباسيان، سياه‌پوشي مردم در عزاي يحيي بوده است. به بيان ديگر وقتي يحيي شهيد شد همه سياه‌پوش شدند، ابومسلم لباس سياه عزاداري يحيي را پرچم خود براي مبارزه با بني‌اميه قرار داد. چنان‌كه مي‌دانيد ابومسلم و جرياني كه ريشه در خونخواهي جناب يحيي بن زيد و خود جناب زيد داشت با فاصله كوتاهي حدود 6 ـ 7 سال بعد از آن توانستند حكومت بني اميه را ساقط كنند.
جالب آنكه، بعدها كه علويان به‌طور مداوم عليه بني‌عباس قيام‌هايي را ترتيب دادند، عبّاسيان از آنها گلايه كرده و مي‌گفتند ما به خونخواهي رهبران شما به ميدان آمديم، حالا شما مي‌خواهيد با ما مبارزه كنيد.
با روي كار آمدن بني العباس آنها همان ظلم و فسادها را در حقّ پسر عموهاي خود، يعني علويان، اعمال مي‌كردند و اين موجب شد كه قيام‌ها همچنان استمرا يابد. اوّلين قيام جدّي، قيام نفس زكيه است. (چون اين موارد را مي‌دانيد سريع‌تر مي‌گذرم).
زيديه معتقدند كه ما درباره سه امام نص داريم: امام علي(ع)، يعني مثل ما حادثه غدير را در كتبشان به طور متواتر نقل مي‌كنند، حديث ثقلين، حديث منزلت، حديث يوم‌الدار و همه رواياتي كه ما براي اثبات امامت امام علي(ع) داريم، آنها هم نقل مي‌كنند. درباره امام حسن(ع) و امام حسين(ع) هم، چنين ديدگاهي دارند. "الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا " امّا بعد از امام حسين(ع)، گويا زيديه امامت را در اين مقام والاي معصومانه و منصوصي كه ما درباره همه دوازده امام معتقد هستيم، ‌نپذيرفته و مي‌گويند اين نص و جايگاه ويژه متعلق به همان سه امام اوّل است. بعد از اين، امامت در زيديه يك امامت فروكاسته مي‌شود؛ يعني پيشوايي در امر دين؛ يعني همين مفهومي كه ما درباره امام خميني(ره) به كار مي‌بريم. يعني يك پيشواي مجتهد، مبارز و اهل مبارزه با ظلم و ستم و دخالت‌كننده در سياست.
پس زيديه تا سه امام با ديدگاه ما هم عقيده هستند و از آن به بعد هر كدام از فرزندان حضرت زهرا(س) چه حسني چه حسيني (از نسل امام حسن(ع) و از نسل امام حسين(ع)) كه مجتهد، عادل و شجاع.... باشد (كه در منابع خود چهارده شرط را ذكر مي‌كنند) و حاضر شود در راه خدا به ميدان بيايد (شمشير كشيدن اصطلاح كنايي است) و مبارزه كند و حكومت را در دست بگيرد، مي‌تواند امام زيديه باشد. انتقادي كه زيديه اوّليه نسبت به بعضي از ائمّه(ع) ما داشتند اين است كه مي‌گفتند: ما امام را تنها زماني به رسميت مي‌شناسيم كه به عنوان امام به صحنه بيايد. بنابراين همه علوياني كه تقيه را جايز ندانسته و در برابر حكام وقت دست به قيام مي‌زدند، به عنوان امامان زيديه به شمار مي‌آيند. البته بايد توجه داشت كه زيديه براي ساير امامان اثناعشريه احترام قائل‌اند و احياناً از به كار بردن عنوان امام در مورد آنها هم دريغ ندارند، منتهي معتقدند اين شخصيت‌ها پيشوايان علم و ورعند و پيشوايي سياسي و الگوي مبارزاتي همان قيام كنندگان علوي و فاطمي هستند.
جالب است كه تقريبا هيچ قيامي از قيام‌هاي علويان در دوران ائمّه(ع) به نتيجه جدّي نرسيد و شايد تنها يك مورد استثناء است و آن جريان ادريس بن عبدالله است.

حكومت‌هاي زيدي در طول تاريخ
-------------------------------------
ادريس بن عبدالله بن حسن بن حسن(ع) پس از قيام شهيد فخ در سال 169 قمري، و در حدود سال 172 قمري به مغرب يا همان مراكش امروزي رفت و در آنجا موفق شد به كمك قبايل آن منطقه در قرن دوم حكومتي را سر و سامان بدهد كه گفته مي‌شود اين دومين حكومت شيعي پس از حكومت حضرت علي(ع) است يعني بين حكومت امام علي(ع) و حكومت ادريسيان هيچ حكومت مستقري كه منتسب به شيعيان و علويان باشد نداريم. جالب است بدانيد كه آنها يك تمدن خيلي جدّي در مغرب از خود به جا گذاشتند و تا همين امروز هم در مغرب دور يا مراكش هنوز گرايش‌هاي شيعي يعني محبّت به اهل بيت(ع) وجود دارد و هنوز در آنجا شهري داريم به نام "مولاي ادريس " و ادريس در آنجا مدفون است. مردم به آن مرقد علاقه‌مند بوده و آن را زيارت مي‌كنند. البته مردم آنجا از نظر مذهبي، مالكي مذهب و سنّي هستند. ما در مغرب عربي و در كشور مراكش هم شاهد علاقه مردم به اهل بيت(ع)، مشابه آن چيزي كه در مصر و قاهره مي‌بينيم، هستيم و اين از ثمرات حضور حدوداً دو قرني ادريسيان است كه از سادات حسني با گرايش زيدي بودند كه در زمان هارون‌الرشيد به آنجا رفتند و حكومتي را برپا كردند.
يكي ديگر از جاهايي كه زيديان از اواخر دوران حضور ائمّه‌ ما؛ يعني سال 250 قمري موفق شدند براي خودشان حكومت مستقلي تشكيل‌دهند و حتماً در تاريخ ايران با آن آشنا هستيد، حكومت علويان طبرستان است.
دو برادر به نام‌هاي حسن بن زيد و محمّد بن زيد و پس از آنان پيشواي بزرگي به نام ناصر كبير يا ناصر اُطروش، كه از نسل امام سجّاد(ع) است، موفق شدند با مركزيت كجور و چالوس و كلاردشت امروزي، كار را شروع كنند؛ يعني مردم به سراغ آنها (سادات) رفته و گفتند ما را از شرّ ظلم دست نشاندگان بني‌العبّاس نجات دهيد، سادات هم با همكاري مردم، حكومتي را تشكيل دادند كه ما آن را در تاريخ با عنوان "علويان طبرستان " مي‌شناسيم. اين اوّلين جاي پاي جدّي (حدّاقل در حوزه سياسي و در اختيار گرفتن قدرت) شيعيان زيدي مذهب يا همان علويان اهل قيام و مبارزه در شمال ايران است و همان طور كه اشاره شد آثارشان باقي است و اينها تا زمان صفويه هم در ايران حضور داشتند و حوزه تسلطشان اوّل مناطق مركزي و شرقي مازندران و كل استان گلستان امروزي يعني استرآباد و گرگان قديم (كه شهر گنبد امروزي است) بود، ولي به تدريج از اين عرصه‌ها عقب‌زده شدند؛ و در اغلب اين حوزه‌ها، به تدريج مذهب اماميه جايگزين آنها شد و بدين ترتيب از قرن 3 و 4 به بعد حوزه استحفاظي‌ زيديه بيشتر به نيمه شرقي دشت گيلان و كوهستان‌هاي ديلم محدود شد. در اصطلاح قديم ديلم شامل كوهستان‌هاي غرب مازندران امروزي يعني منطقه كلاردشت و تنكابن و رامسر، و نيمه غربي استان گيلان يعني رودسر و لنگرود و لاهيجان و كوهپايه‌هاي جنوبي آن مي‌شد. اين منطقه تحت نفوذ زيديان بود كه بعدها اينها با خداوندان الموت و اسماعيليه نزاريه همسايه شدند. اسماعيليان در آن طرف البرز قدرت بيشتري داشتند و در قلعه الموت و قلاع دامنه جنوبي البرز و زيدي‌ها در پشت البرز منطقه نفوذشان بود و حكومت‌هايي داشتند احياناً كوچك و بزرگ و با فاصله‌هايي زماني، ولي اجمالاً تا دوران صفويه حضورشان ادامه داشت و تا به امروز هم آثار و مزارهايشان هم كم و بيش شناخته شده است.
جالب است بدانيد كه اين مزارها مورد توجّه ويژه زيديان است، ما هم امروز آنها را به عنوان امامزاده زيارت مي‌كنيم، ولي يك فرد زيدي كه الآن در يمن زندگي مي‌كند يكي از آرزوهاي زندگي‌اش اين است كه مثلاً به عبّاس‌آباد تنكابن به عنوان يك مكان مذهبي بيايد (كه ما به راحتي از كنارش عبور مي‌كنيم و حداكثر به دريا و جنگل مي‌رويم) و در آنجا "مؤيد بالله هاروني " يكي از امامان بزرگ زيديه را اينجا زيارت كند. ايشان صاحب مكتب فقهي و كتب زيادي است كه متأسفانه ما آشنايي زيادي با اين بخش تاريخ تشيع و تاريخ كشورمان نداريم، ولي يمني‌ها به علّت اينكه كتب و آثار اين شخصيت‌ها را در قرون‌ مياني از ايران به يمن بردند، با آنها آشنايي بيشتري دارند.
آخرين بخش تاريخ زيديه در شمال ايران مربوط به سلسله‌اي مي‌شود به نام "آل كيا ". آنها سلسله‌اي هستند كه از 760 ق. تا حدود سال 940 ق. در همين عرصه ها حضور جدي داشتند. بيشتر در مناطق شرق گيلان امروزي با مركزيت لاهيجان و از لاهيجان تا تنكابن در حوزه استحفاظي آنها بوده و در آن حكومت داشتند، يعني بيش از دو قرن زيديان در قالب حكومت آل كيا بر بخش‌هايي از شمال ايران حكومت كردند و در آنجا مدارس علمي داشته و فعاليت مي‌كردند.
اتّفاقي كه افتاد اين است كه با آمدن صفويه و تسلط آنها، حاكمان آل كيا تشيع اثنا عشريه را اختيار كردند و ما از قرن دهم به بعد يعني از حدود پنج قرن قبل به اين طرف به طور جدّي حداقل زيديه را در ايران و شمال ايران و در جاهاي ديگر ايران نداريم. و تقريبا اثري از آنها از قرن دهم و يازدهم به بعد نمي‌بينيم. البتّه همان‌طور كه خواهم گفت حكومت صفوي با زيديان يمني بي ارتباط نبوده است.

استقرار زيديه در يمن
------------------------
نقطه ثقل زيديه پس از ايران، يمن بود. هم‌زمان با فعاليت‌هايي كه علويان در ايران شروع كردند و زيديان در نوار سبز شمال ايران ساكن شدند، گروهي از زيديه در يك منطقه‌ سبز عربي كه به آن (اليمن الخضراء) مي‌گويند و منطقه بسيار خوش آب و هوا و سرسبزي است، مستقر شدند. خلاف آنچه كه ما ممكن است گمان كنيم كه هر چه از مدينه به سمت مكّه مي‌رويم، هوا داغ‌تر مي‌شود و هر چه پايين‌تر مي‌رويم فكر مي‌كنيم هوا بايد بدتر شود، اين‌طور نيست و زماني كه از مكّه حركت مي‌كنيد و به طرف جنوب مي‌رويد مثلاً طائف، جاي خوش آب و هواتري است و هر چه قدر به سمت خطّ استوا پايين‌تر برويم به دليل پر باران بودن و كوهستاني شدن منطقه هوا بسيار مطلوب‌تر و در زمستان و تابستان معتدل مي‌شود.
در دهه‌هاي پاياني قرن سوم قبايل يمني مستقر در اين منطقه، براي حلّ اختلافات خودشان تصميم مي‌گيرند مثل مردم شمال ايران سراغ اولاد پيامبر(ص) بروند تا آنها بيايند و اختلافاتشان را حل كنند و شايد به طور اتّفاقي آنها به سراغ شاخه‌اي از علويان يا سادات مدينه رفتند كه گرايش زيدي داشتند و از ميان آنها فردي كانديداي ايفاي اين نقش شد به نام "هادي إلي الحق " كه يكي از سادات طباطبائي حسني و جواني 35 ساله است كه از طرف خانواده سادات مدينه براي حل اختلافات قبايل يمن انتخاب شد تا به يمن برود و اين همزمان با دهه‌هاي نخست دوران غيبت صغرا است، همان زماني كه شيعيان دچار بحران تحير و حيرت شديد هستند.
زيديان در چهار دوره از سال 284 ق تا 1382 ق به مدّت يازده قرن به عنوان امام و پيشواي زيديه و به عنوان يك حكومت ايدئولوژيك در يمن حكومت كردند تا 47 سال پيش در 1962 م. كه با كودتاي نظاميان با تفكرات ناسيوناليسم عربي و تجددخواهي، دموكراسي خواهي و جمهوري خواهي حكومت امامان زيديه سرنگون شد.
ما در چهار دوره زيديان را در يمن به صورت تقريباً مستمر از قرن سوم هجري قمري تا چهل‌و اندي سال پيش در يمن داشته‌ايم. آنها فرهنگ و تمدن خودشان را داشته و حتّي مزارات اين امامان كه برجستگي‌هاي خاص علمي و فكري هم داشته‌اند محترم است و به طور ويژه "هادي إلي الحق " كه شهر "صعده " در شمال يمن را مركز حكومت خودش قرار داده بود. محوريت صعده، مزار هادي إلي الحق است و بعد فرزندان او و بعضي از امامان زيديه آنجا حكومت مي‌كردند. آخرين خانواده‌هاي حاكم در يمن، خانواده حميدالدين بود كه آنها يك سلسله‌اي بودند از امامان سادات حسني طباطبايي كه بعد از فروپاشي امپراتوري عثماني در يمن حكومت مي‌كردند.
دوران، دوران پرتلاطمي است. در تاريخ ايران هم كه دقّت كنيد حوادث مختلفي به وقوع پيوسته است. مشروطه‌خواهي، تحوّلات سياسي و اجتماعي مختلف و ما مشابه همين حوادث را در يك سطح ديگر در يمن مي‌بينيم؛ يعني بحث مشروطه‌خواهي مطرح مي‌شود كه چرا امام زيديه بايد حاكم مطلق باشد؟ ما بايد يك قانون اساسي داشته باشيم و امام زيديه در چارچوب آن قانون عمل كند. در سال 1948م. يك شورش و انقلابي عليه امام زيديه مي‌شود. امّا اين شورش موفق نيست، يعني مشروطه‌خواهان يمن،‌ امام "المتوكل يحيي حميدالدين " را ترور مي‌كنند، ولي موفق نمي‌شوند بر قدرت تسلط پيدا كنند و نوبت به امام "الناصر احمد بن يحيي حميدالدين " مي‌رسد.
اگر بخواهيم در اينجا زيديه را ارزيابي كنيم، بايد بگويم زيديه نتوانست مدل حكومتي‌اش را با شرايط، خواست‌ها و نيازهاي زمان، خود سازگار كند. يعني نتوانست ميان انديشه سياسي زيدي و نظريه دمكراسي يا مردم سالاري تلفيق ايجاد كند. مثل كاري كه ما در جمهوري اسلامي كرديم. زيديان در برابر اين موضوع مقاومت كردند و كار به جايي رسيد كه كار از دستشان خارج شد.
خوب، در مصر اتّفاقات جدّي افتاده بود. جمال عبدالناصر حركت خيلي وسيعي آغاز كرده بود تا به اصطلاح جمهوريت را در كشورهاي عربي تقويت كرده و كشورهايي را كه سيستم پادشاهي دارند ساقط كند. امامان زيديه يمن هم ارتباطات جدّي با مصر داشتند. آنها جوانان خود را براي آموزش نظامي به مصر مي‌فرستادند و اصلاً ارتش امامان زيدي توسط سربازان يا افسران جوان يا افسراني اداره مي‌شود كه در مصر آموزش مي‌ديدند. اين افسراني كه به مصر مي‌رفتند، تحت تأثير تفكرات ناسيوناليسم عربي و جمهوري‌خواهي، برمي‌گشتند و كار به جايي رسيد كه در سال 1962 م. پس از مرگ "امام الناصر احمد حميدالدين "، دولت زيديه توسط افسران متأثر از تفكرات ناسيوناليسم عربي و به خصوص جمال عبدالناصر ساقط شد.
عربستان در آن زمان به علّت اينكه از گسترش تفكّر جمهوري‌خواهي در منطقه ناخشنود بود، سعي كرد كه حكومت زيديه را سرپا نگه دارد. البتّه همين الآن هم در كشورهاي پادشاهي شاهد چنين گرايش هستيم كه اگر يك حكومت پادشاهي سقوط كند، ناراحت مي‌شوند و از جمهوري و نظام جمهوري خوششان نميآيد .
عربستان تلاش مي‌كرد كه "محمد البدر " امام زيديه را سرپا نگه دارد. در كوهستان‌هايي كه همين الآن الحوثي‌ها درگير هستند، ولي علي رغم مساعدت‌هاي عربستان و اردن امام زيديه نتوانست در برابر جمهوري‌خواهان و ارتش قوي آنها مقاومت كنند، بنابراين حكومت آنها سقوط كرد.
اتّفاقي كه افتاد اين بود كه زيديه تبديل به جريان مخالف حاكميت جديد شدند؛ چون در ايدئولوژي زيديه رهبر جامعه بايد امامي باشد كه از سادات است آن هم با شرايط خاص و با يك نگاه ايدئولوژيك. همين مسئله موجب شد كه كم كم زيديه منفعل شدند براي اينكه قدرت از دستشان خارج شده بود و از طرف ديگر شرايط هم به آنها اجازه‌ بازگشت به قدرت را نمي‌داد و به قول خودشان تصميم گرفتند ازنظر روش و تاكتيك جعفري‌مذهب شوند و به دنبال كار فكري و فرهنگي بروند برخلاف تفكر سنتي زيدي كه همواره معتقد بودند بايد دست به شمشير و مشغول مبارزه باشند.
"علامه مجدالدين المؤيدي " كه بزرگ‌ترين رهبر زيديه اين دوران سخت بود و در طول چند دهه اخير زيديان را رهبري مي‌كرد، البته بيشتر به صورت رهبري فكري نه رهبري سياسي، از زمان تشكيل جمهوري، تصميم به تغيير شيوه و تاكتيك گرفت و وارد كار فرهنگي شد. ايشان يك سال و اندي پيش فوت كرد.
زيديان بر خلاف اماميه هميشه در طول تاريخ به نوعي وابسته به حكومت‌ها و دولت خود بوده‌اند، يعني تا زماني كه حكومت داشتند، كلامشان تأثير بيشتري داشت،‌ حوزه‌هاي علميه‌شان پر رونق بود و آموزش‌هاي ديني‌شان برقرار بود، ولي حالا كه حكومتشان سقوط كرده بود و خودشان مخالف و اپوزيسيون جريان حكومت يمن تلقي شده بودند، دولت يمن هم با آنها به صورت انقباضي برخورد مي‌كرد و كمترين امكانات را در اختياراتشان قرار مي‌داد و حتّي آنها را محدود مي‌كرد. يكي از اشتباهات تاكتيكي دولت يمن هم، اين بود كه در اين شرايط به وهابيت اجازه داد تا خلأ مذهب زيديه را در عرصه‌هاي شمالي پر كند و البتّه وهابيت هميشه حاضر يراق بوده و از عربستان به راحتي در همين چند دهه‌اي كه حكومت زيديه فرو پاشيد سرازير يمن شدند به خصوص با پول نفتي كه در عربستان فوران مي‌كرد.
به زودي وهابيت در يمن يك‌جاي پاي محكمي براي خود يافت كه متأسفانه بخش زيادي از زيديان يمن را به خودش جذب كرد تا انجا كه در برخي از آمار و ارقام آمده كه سه، چهار ميليون نفر از جمعيت كمتر از ده، دوازده ميليون نفري زيديه وهابي شدند. در همين سال‌ها هم شاهد بوديم در مراكزي كه در طول تاريخ از مراكز اصلي تشيع و زيديه بوده است؛ مثلاً در شهر صعده مؤسسات و جمعيت‌هاي قابل توجّهي از وهابيت حضور دارند و نه تنها تشيع را قبول ندارند، سنّي معمولي هم نيستند بلكه سنّي متعصبي هستند كه دوست دارند قبر هادي إلي الحق را منفجر كنند مثل بلايي كه بر سر بقيه مزارهاي خاندان پيامبر و اوليا آورده‌اند ولي جرئتش را هيچ وقت نداشته‌اند، به دليل اينكه زيديه هنوز هم قدرتمندتر از وهابيت در عرصه‌هاي شمالي حضور دارد.

ريشه تحولات اخير يمن
--------------------------
اين جريان تا قبل از انقلاب و در سال‌هاي بين كودتا و انقلاب اسلامي ايران به همين صورت بود. بدون مبالغه بايد بگوييم پيروزي انقلاب اسلامي در ايران يك روح جديدي به صورت جدّي در زيديان دميد، چون زيديان احساس مي‌كردند كه آن ايدئولوژي‌‌شان در ايران در حال پياده شدن است و آنها تصورشان از تشيع همين است، تصورشان مبارزه است. چيزي كه در قاموس زيديه تعريفش سخت است تقيه كردن و منتظر بودن است. يك فرد زيدي آموزش مي‌بيند كه هميشه در حال مبارزه با ظلم و جور باشد. حالا ديدند كه يكي از فرزندان حضرت زهرا(س)، رهبري جمهوري اسلامي را بر عهده گرفته است و همه‌ شرايطي كه آنها مي‌خواهند را دارد به جز اينكه از لحاظ مذهبي يك اختلاف نظر جزئي با هم دارند آن هم اين است كه امام خميني(ره) خود را نايب يك امام غايب مي‌دانند، ولي زيدي‌ها مي‌گويند كه تواضع نكنيد(!) شما همان امام هستيد. چون در تفكر زيدي‌ها امامت چيزي بيشتر از اين نبوده و نيست.
بنابراين، زيديه يك نشاط جديدي پيدا كردند و نسل جوان آنها نسبت به پيرمردها منتقد شدند و گفتند كه چرا از امام خميني(ره) الگو نمي‌گيريد و حركت نمي‌كنيد و حتي آقاي مجد‌الدّين المؤيدي هم مورد انتقاد قرار گرفت، ولي به خاطر شرايط جنگ تحميلي و اينكه يمن به نوعي طرف عراق و صدام را گرفته بود و زيديان در فشار جدّي بودند و نمي‌توانستند احساساتشان را نسبت به ايران و جمهوري اسلامي بيان كنند يك فاصله‌اي ميان شيعيان يمن و ايران ايجاد شد تا ما رسيديم به تحولات جديد بعد از جنگ ايران و عراق، يعني جنگ خليج فارس اوّل،‌ جنگ دوم خليج فارس، يعني اشغال كويت توسط صدام و بعد هم اشغال عراق توسط آمريكا، و به صورت مشخص حوادث يازده سپتامبر، و در پي آن حمله آمريكا به افغانستان و عراق، باعث شد يك تحولات جدّي در اين منطقه و به خصوص در حوزه زيديه يمن به وجود بيايد.
وهابيت و القاعده در منطقه زير سؤال رفتند واين بار به دستور آمريكا بايد با آنها برخورد مي‌شد. كشورها و حكومت‌هاي منطقه هم كه استقلال سياسي ندارند حتّي در مقابل يمني كه در كنار رفيقش صدام حسين در دو دهه اخير در منطقه براي آمريكا شاخ و شانه مي‌كشيد، ولي اينها حكومت‌هايي نيستند كه بخواهند در برابر آمريكا بايستند. آمريكا يك ليستي تهيه كرد و به آقاي علي عبدالله صالح رئيس جمهور يمن داد كه اين افراد را بايد به عنوان سران القاعده در يمن به ما تحويل دهيد. شايد دوستان حمله به ناو آمريكايي "يو اس اس كول " در خليج عدن را به ياد داشته باشند كه قبل از حادثه يازده سپتامبر بود و اين توسط سلفيان و القاعده يمن ترتيب داده شده بود.
وهابيان تا عمق كاخ رياست جمهوري هم نفوذ پيدا كرده و شخصي به نام "علي محسن ‌الاحمر "، از فرمانده عالي‌رتبه ارتش يمن يك وهابي تمام عيار است، آمريكايي‌ها از علي عبدالله صالح خواستند كه علي محسن الاحمر و عبدالمجيد زنداني، عالم بزرگ وهابيان، را به آنها تحويل بدهند در همان دستگيري‌هايي كه در منطقه، به عنوان متهمان يازده سپتامبر انجام مي‌دادند.
دولت يمن بر سر يك دو راهي قرار گرفت، يعني يك شبه دوئلي بايد انجام مي‌شد و بايد يك قرباني مي‌داد يا بايد وهابي‌ها را تحويل مي‌داد و از قدرت وهابيت در يمن مي‌كاست يا بايد يك قرباني ديگري تقديم آمريكا مي‌شد تا دست از سر يمن و علي عبدالله صالح بردارند.
هم‌زمان بدون اينكه بخواهيم قضاوتي بكنيم، جريان "شباب المؤمن " متشكل از جوانان زيديه كارهاي فرهنگي جدي را آغاز كرده بود. آنها مي‌گفتند چرا فقط وهابيان جلسات آموزش قرآن در مناطق ما مي‌گذارند و فعال هستند، ما بايد خود وارد اين عرصه بشويم و به دنبال آن با الگوگيري از جمهوري اسلامي و حزب الله در لبنان شعارهايي را در محكوم كردن استكبار جهاني به سركردگي امريكا و اسرائيل و حاميان يهودي صهيونيست آنها در جلسات و مساجد سر مي‌دادند.
چند تن از فرزندان علامه بدرالدّين الحوثي كه الآن در قيد حيات‌اند و تقريباً بزرگ‌ترين عالم و شخصيت زيديه در شمال يمن به شمار مي‌آيند و در سال‌هاي اخير به صورت مخفي زندگي مي‌كنند، در اين حركت فعال بودند. از جمله، شهيد "حسين الحوثي "، سردمدار يك جريان جدّي فرهنگي ـ سياسي در منطقه شد و چون انسان خوش صحبت و مسلّطي بر قرآن و روايات و متأثر از حضرت امام و حزب‌الله بود به مناطق مختلف مي‌رفت و درباره برائت از مشركين، روز قدس، لزوم مبارزه با استكبار، لزوم مبارزه با اسرائيل سخنراني‌هاي پر شوري ايراد مي‌كرد و هميشه به زيدي‌ها نهيب مي‌زد كه مگر شما در طول تاريخ شعار مبارزه با ظلم نداديد پس چرا آرام نشسته و حركتي نمي‌كنيد و يك شعار هم درست كردند كه الآن هم شعار مجاهدان يمني است و بر روي پرچم‌هاي سفيدنقش بسته است:
الموت لإمريكا، الموت لإسرائيل، الّلعنـه علي اليهود، النصر للاسلام.

پرچم و شعار جريان الحوثي
--------------------------------
يك شعار چهار بندي كه حسين الحوثي هر جا براي سخنراني مي‌رفت، جوانان آن را تكرار مي‌كردند عبارت بود از: الموت لأمريكا، الموت لإسرائيل، اللّعنه علي اليهود، النصر للإسلام. وي به تدريج نيروهاي جوان زيدي منطقه را سازمان‌دهي كرد و اين كار را از سال‌هاي 2000 و 2001 آغاز كرد، ولي اوج‌گيري اين جريان همزمان با انتخاب سختي شد كه علي عبدالله صالح بايد انجام مي‌داد. در واقع اين حكومت يمن بود كه شروع به سنگ‌اندازي كرد. البتّه جوانان زيدي يك حركت جدّي كردند؛ مثلاً در يك سخنراني علي عبدالله صالح، همان شعار را سر دادند. علي عبدالله صالح ناراحت شد و گفت ببين كار به كجا رسيده كه جلوي رئيس جمهور، يك عدّه جوان افراطي و تحت‌تأثير بيگانگان، مي‌آيند شعار مي‌دهند و سخنراني رئيس جمهور را قطع مي‌كنند، ولي اينها بهانه بود. بهانه‌اي كه علي عبدالله صالح مي‌خواست، راضي كردن آمريكايي‌ها بود لذا سعي كرد به آمريكا چنين وانمود كند كه دشمن اصلي شما در منطقه شيعيان هستند، آن هم شيعيان تحت تأثير ايران. و ما مي‌خواهيم با آنها وارد مبارزه شويم و آنها را نابود كنيم.
حسين الحوثي در تمام سخنراني‌هايش از امام خميني(ره)، روز قدس، روز عاشورا، امام علي(ع) و مباني شيعي و انقلابي سخن مي‌گفت و از آنها دفاع مي‌كرد. اينها چيزهايي است كه حداقل در چند دهه اخير در اين حجم وسيع در زيديه سابقه نداشت و اين قدر جدّي مطرح نشده بود. دولت يمن و حكومت علي عبدالله صالح، سعي كرد الحوثي و جريانش را از بدنه زيديه يمن جدا و آنها را شيعه اثنا عشري معرفي كند در صورتي كه اين درست نبود و واقعيت اين بود كه آنها زيدي‌هايي بودند كه بيدار شده بودند.

شهيد حسين بدرالدين الحوثي
----------------------------------
علي عبدالله صالح به خيال اينكه مي‌تواند با يك حمله نظامي كار حسين الحوثي و جمعيت محدودي را كه همراه او هستند، يك‌سره كند در سال 2004 به مناطق كوهستاني شمال يمن و به صورت مشخص كوهستان "مرّان " حمله كرد و بعد از درگيري‌ها و بمباران‌هاي هوايي سنگين، آقاي حسين الحوثي و تعدادي از هوادارانش را به شهادت رساند و بقيه يارانشان از لحاظ ظاهري پراكنده شدند، ولي اين پايان كار نبود بلكه آغاز تحولي جدّي در منطقه بود و به تعبير قرآن مجيد "و مكروا و مكر الله و الله خيرالماكرين ". شايد پنج سال پيش كه اوّلين جنگ حكومت يمن و حوثي‌ها درگرفت، كلّ جمعيت آنها حدود 200 نفر بيشتر نبود، ولي الآن كار به جايي رسيده است كه در جنگ ششم كه اكنون نزديك به چهار ماه از آغاز آن مي‌گذرد و همچنان در اين جريان گفته شده كه "عبدالمالك الحوثي " جانشين حسين الحوثي و برادر وي، چند صد هزار نفر را در اين منطقه به صورت نيروهاي بسيجي مسلح و پارتيزان سازماندهي كرده‌ است. امروز ديگر حوزه درگيري و نفوذ حوثي‌ها محدود به مرّان و استان صعده نيست بلكه چندين استان استراتژيك شمال و شمال غربي يمن تا نزديكي صنعا، حوزه نفوذ آنها و اغلب در تصرّف آنهاست. اگر دوستان، اخبار رسانه‌ها را پيگيري كنند به خوبي متوجّه مي‌شوند كه حكومت يمن، حتّي پس از ورود عربستان به ماجرا هيچ كاري از پيش نبرده، يعني هدف اعلام شده آنها نابود كردن حركت الحوثي‌ها در يمن و به دنبال آن باز كردن راه صعده به مرز عربستان بود، ولي ما شاهديم كه همچنان اين راه بسته و تحت كنترل حوثي‌هاست و اين استان‌ها همه در اختيار حوثي‌هاست به جز شهر صعده كه از قديم هم در مركز شهر صعده مراكز حكومتي را حفظ مي‌كردند، ولي در همان شهر هم هر چند وقت يك بار، مورد حملات كوبنده قرار دارند. همين چندي پيش هم حتماً شنيديد كه گفتند يك شبيخون ديگر حوثي‌ها را به صعده ناكام گذاشتيم. اين در حالي است كه دولت يمن به صورت قساوت‌آميزي با هواپيما حوثي‌ها و مردم بيگناه منطقه را بمباران مي‌كند و حكومت عربستان هم در يك مقطع يك ماهه بيش از 600 سُرتي پرواز با هواپيماهاي مدرن از قبيل اف15 بر روي بعضي از مناطق حوثي‌ها انجام داد و آنجا را بمباران كرده است. چنان‌كه مي‌دانيد عربستان داراي يكي از مجهّزترين ارتش‌هاي منطقه است و در طول اين سال‌ها مقادير زيادي سلاح خريده و اين اوّلين باري است كه دارد سلاح‌هاي خود را در يك جنگ جدّي امتحان مي‌كند، ولي حوثي‌ها با قوّت و قدرت تمام در منطقه حضور دارند.
تحليل من اين است كه اتّفاقي كه الآن در اين منطقه افتاده، بدون ترديد تولد دوباره يك جريان مبارز و انقلابي ايستاده در برابر ظلم و ظالمين و مستكبرين در سطح جهاني است كه در عين حال اين جريان يك جريان شيعي قوي و داراي ريشه هم هست. اين جريان در يمن متولّد شده و خيلي هم قوي متولد شده است. شما اگر دقّت كنيد نيروهاي بسيج و ارتش حسين الحوثي از 200 نفر در آغاز، اكنون به صدها هزار نفر رسيده است. هيچ نگراني از آينده اين جريان نبايد داشته باشيم به خاطر اينكه اين جريان يك جريان مخلص و فداكار و با ايمان راسخ است كه با قاعده و زمينه كاملاً مردمي در منطقه شكل گرفته است. يعني آن 200 نفري كه تبديل به حدود يك ميليون نفر شده‌اند، از خود مردم يارگيري كرده‌اند بدون اينكه محور آن پول و امكانات خاصي باشد.
مردم يمن مردم بسيار ساده‌زيستي هستند. و كافي است آن روحيه سلحشوري تاريخي را در نظر بگيريد و به غيرت يك يمني بربخورد، اسلحه در دست مي‌گيرد ـ اسلحه هم در آنجا فراوان است ـ و وارد ميدان نبرد مي‌شود. بنابراين آنها چيز زيادي براي از دست دادن ندارند كه اگر بگوييد شهر صعده 10 بار در روز بمباران شود چه مي‌شود؟ هيچي آنها به بيرون از شهر مي‌روند و دوباره به شهر بر مي‌گردند.
الآن رهبري جمعيت الحوثي به عهده "عبدالمالك الحوثي " برادر كوچك‌تر شهيد حسين الحوثي است كه البتّه ايشان برادر بزرگ‌تري به نام يحيي الحوثي دارد كه در آلمان است و قبلاً نماينده مجلس بود ولي مصونيت پارلماني‌اش لغو شد و محكوم به اعدام گشت. ايشان در سال‌هاي اخير مجبور شد از يمن بيرون رود و هم اكنون در آلمان مستقر است و به نوعي سخنگوي جريان الحوثي به شمار مي‌رود و معمولاً اگر مصاحبه‌اي بشود با ايشان مصاحبه مي‌شود.
گفته مي‌شود و سخن درستي هم هست كه نبايد به درگيري‌هاي جاري در يمن رنگ و بوي مذهبي داد. در جمهوري اسلامي هم همين بحث مطرح است. دولت يمن به حوثي‌ها مي‌گويد كه رافضي (اثناعشري) هستند و زيدي نيستند. اگر از آنها بپرسند كه زيدي واقعي چه كسي است مي‌گويند كه كساني هستند كه با خلفا مشكلي ندارند، با اهل سنّت مشكل ندارد، از ايران بدشان مي‌آيد، با اثنا عشريه هيچ نقطه اشتراكي احساس نكند. ولي واقعيت اين است كه زيدي واقعي بايد در تمام اين مسائل درست بر عكس باشد. يعني زيدي واقعي و جريان اصيل و قدرتمندتر زيديه در طول تاريخ، موضعش درباره خلافت بعد از پيامبر(ص) همان موضع اثنا عشريه است با كمترين اختلاف، آن جرياناتي كه خلفا را توجيه مي‌كردند يك جريانات حاشيه‌اي در زيديه بودند و ما به اسم صالحيه، بتريه، يا سليمانيه آنها را مي‌شناسيم. در زمان ما هم ادامه‌دهندگان تفكر در حاشيه، بيشتر طبقه روشنفكر و واداده زيديه يا گروندگان به گرايشات وهابيت از اهل سنت هستند. وگرنه زيديه‌اي كه به صورت سنتي در صعده و حوزه‌هاي علميه زيديه مطرح است با ما كمترين تفاوت را در بحث‌هاي كلامي، به خصوص در مورد مطالب صدر اسلام دارند.

اتهامات جريان الحوثي
---------------------------
حالا براي اينكه يك نمونه از اين موارد و اتهامات به جريان الحوثي را ببينيد، حكم لغو مصونيت پارلماني يحيي الحوثي را براي شما مي‌خوانم:
ايشان دربيانيه رسمي پارلمان يمن متهم به اين بندها شده‌اند:
1.تلاش براي برقرار كردن دوباره حكومت امامان زيديه در يمن،
2.پياده كردن نظريه ولايت فقيه در يمن،
شايد به نظر برسد يك بخش اين بند درست است! چون امامت زيدي اگر دنبالش باشند شبيه ولايت فقيه است، ولي در اصل اين يك نوع تبليغات است كه بگويند اينها مي‌خواهند همان الگوي ايران را در يمن پياده كنند، در صورتي كه چنين چيزي نيست (حداقل به اين صورتي كه اينها مي‌گويند).
حداكثر مي‌توانيم بگوييم كه جريان الحوثي به دنبال بازگرداندن اقتدار و استقلال عمل شيعه زيديه است، ولي اينكه به صورت يك الگوي مشخص بخواهند الگوي ولايت فقيه در ايران را پياده كنند، يا بخواهند بگويند كه وليّ‌فقيه ايران بر يمن حكومت كند (كه اينها خيلي دارند به آن دامن مي‌زنند) فعلاً چنين ديدگاهي وجود ندارد.
3.تحريك به شورش عليه وليّ امر؛ يعني علي عبدالله صالح،
4.تحريك براي توسعه روحيه طايفه‌گرايي و استقلال مذهب زيدي؛ اين اتهام بيشتر اتهام سياسي است،
5.تحكيم تفكراتي كه مربوط به اماميه مي‌شود و ترويج اين مطلب كه حكومت حقّ اختصاصي اهل‌بيت(ع) ‌است. مي‌بينيد كه چقدر مغالطه شده است اصلاّ اين تفكر عين انديشه و اعتقاد زيديه است و لزوماً اختصاص به اماميه ندارد.
الآن دولت يمن دارد مي‌گويد اين حوثي‌ها زيدي نيستند، زيديه آن چيزي است كه ما مي‌گوييم و اينها مزدور ايران و دنباله رو اثناعشريه‌اند و اين مسئله اصلاً صحيح نيست، ولي اينكه اينها متأثر از افكار امام و انقلاب اسلامي هستند صحيح است همان‌طوري كه سنّي‌هاي غزه لبنان و حماس متأثر از انقلاب اسلامي و انديشه‌هاي بنيانگذار آن، امام خميني(ره) هستند.
و اين روح جديدي است كه براي مبارزه با مستكبران و حكومت‌هاي غاصب و ظالم در منطقه وجود دارد.

نكات مهم درباره وضعيت يمن
--------------------------------
حكومت يمن چه از نظر اقتصادي و چه سياسي در موضع ضعف است، زيرا حكومت يمن الآن فقط با زيديان شمال مشكل ندارد، دو مشكل ديگر هم دارد يعني حكومت يمن همزمان در سه جبهه درگير است:
1.شيعيان زيديه،
2.جدايي طلبان در جنوب.
بحثي بعد از اتحاد دو يمن به وجود آمده است و آن اينكه جنوبي‌ها هميشه حقوق مساوي را در قدرت و تقسيم ثروت مطالبه مي‌كردند و هميشه هم احساس مي‌كردند كه حقّشان ادا نمي‌شود، مثلاً در 1994، يعني چهار سال بعد از اتّحاد دو يمن وارد جنگ شدند و در آن نبرد خونين، شمالي‌ها موفق شدند جنوبي‌ها را سركوب كنند. الآن آن جريان دوباره زنده شده است و جدايي‌طلبان جنوب يمن به مركزيت عدن و ديگر استان‌هاي جنوبي الآن درخواست حكومتي‌ خودمختار دارند و حكومت يمن در يك جبهه جدّي‌تر از نظر سياسي درگير است و آن جدايي‌طلبي جنوبيان است و جالب است كه رابطه بين حوثي‌ها و جريان‌هاي جنوب هم بد نيست و رابطه نسبتاً خوبي با هم دارند و شايد هم موضع سياسي آقاي الحوثي است كه آنها را هم به گونه‌اي با خود همراه كرده است. مثلاً به عنوان نمونه آنها يك تعداد زيادي از ارتش يمن را كه در اين جنگ‌هاي اخير اسير كردند و اوّلين كاري كه در جنگ قبلي كردند اين بود كه جنوبي‌ها را آزاد كردند و گفتند كه ما با جنوبي‌ها كاري نداريم. هر كس از جنوبي‌ها را در ارتش يمن اسير كرده بودند آزاد كردند.
3.جبهه سومي كه يمن با آن دچار چالش جدي است وهابيان هستند. وهابيان هم علي عبدالله صالح را كاملاً نمي‌پسندند و مايلند قدرت دست خودشان باشد و جرياني نسبتاً‌ قوي هستند و عربستان هم در اصل از اين گروه حمايت مي‌كند و شما تصور نكنيد اكنون در اين جنگ اخير همسايه شمالي يمن به نفع علي عبدالله صالح وارد جنگ شده است، ايده‌آل آنها اين است كه هم حكومت علي عبدالله صالح و هم زيديه تضعيف شود. اينكه آنها در طول اين چهار، پنج سال به نوعي سكوت كرده بودند و نظاره‌گر درگيري‌ها بودند و احياناً آتش بيار معركه بودند، به همين علّت است. يعني آنها مي‌خواستند اين دو قدرت كاملاً تضعيف شوند. يعني هم حكومت يمن و جريان سكولار حزب كنگره كه حاكم است و هم زيدي‌ها و در نتيجه جريان وهابي بالا بيايد. كه اتّفاقاً رئيس سابق مجلس يمن كه چند وقت پيش از دنيا رفت، عبدالله حسين الاحمر از هواداران جدي اين جريان وهابي و به نوعي عامل همسايه شمالي بود، مثل حريري در لبنان، و الآن هم پسرانش از جايگاه نسبتاً قدرتمندي به خصوص در ميان قبائل برخوردارند. بنابراين ايده‌آل همسايه شمالي يمن اين است كه هم علي عبدالله صالح و جريان سكولار و حزب كنگره شكست بخورد و هم زيدي‌ها تضعيف شوند و نتوانند در قدرت سهم جدّي داشته باشند و در عوض آن جريان الاحمر و جريان طرفدار آنها و وهابيت يمن بر سر كار بيايند كه اين يك خطر جدّي براي يمن و مردم آن است.

نقش سعودي‌ها در حوادث يمن
------------------------------------
براي عربستان خطّ مرزي طولاني‌اش با يمن اهميت دارد. الآن يكي از خطوط پشتيباني جريان الحوثي همين مرز گسترده هزار و چند صد كيلومتري است كه با عربستان دارند و نه عربستان و نه هيچ ارتش مقتدري نمي‌تواند اين مرز را به طور كامل كنترل كند و آن طرف مرز هم در مناطقي زيدي مذهب هستند و با اينها روابط خوبي دارند و وضع اقتصادي‌شان هم خوب و درآمد سرانه بالاتري دارند و به اينها كمك مي‌كنند.
بنابر اين يكي از مشكلات سعودي‌ها در درگيري با زيديان اين است كه شيعيان فقط داخل يمن نيستند مناطقي از مناطق هم مرز سعودي با يمن هم زيدي هستند و اين براي عربستان بسيار حائز اهميت است و به راحتي مناطق جنوبي عربستان كه شيعه‌نشين ـ زيدي و اسماعيلي ـ است مي‌توانند از جريانات داخل يمن متأثر باشند. منتهي عربستان در كمين يك موقعيت مناسب بود.
عربستان از وقتي كه فهميد كه حجم قدرت حوثي‌ها چقدر زياد است (از جنگ چهارم به بعد) تصميم گرفت به حكومت يمن كمك كند. لذا در طول سال‌هاي اخير به صورت پنهان و آشكار به حكومت يمن كمك مي‌كرد كه بتواند در مقابل جريان الحوثي مقاومت كند.
جريان الحوثي‌ بارها عربستان را متهم كرده كه به حكومت يمن كمك مي‌كنند، ولي عربستان تا حالا وانمود مي كرد كه بي‌طرف است. اتّفاقي كه افتاد اين بود كه در نقطه مرزي شمال غرب يمن كه منطقه كوهستاني صعب‌العبوري است در مرز با عربستان كوهي به نام جبل الدخان ـ كوه دود ـ است كه در اصل داخل خاك عربستان قرار دارد ولي متصل به كوهستان‌هاي يمن است. جريان الحوثي‌ها ادعا دارد ـ و بر حسب شواهد هم ادّعاي درستي است ـ كه دولت عربستان اين كوهستان را براي ديده‌باني بر روي مناطق حوثي‌ها، بمباران و احياناً زير آتش گرفتن مواضع نيروهاي الحوثي‌ در خطّ مرزي، در اختيار دولت يمن قرار داده بود.
دولت عربستان اين خطّ مرزي و اين كوهستان را در اختيار ارتش يمن قرار داده بود. آقاي عبدالمالك الحوثي در پيامي كه بر روي شبكه اينترنت منتشر شد، توضيح مي‌دهد كه ما به دولت عربستان گفته‌ايم كه اين كوهستان را در اختيار ارتش يمن قرار ندهيد و گرنه ما بايد اين كوهستان را هم منطقه دشمن فرض كنيم و نمي‌توانيم تحمّل كنيم كه از آن به ما حمله شود. حوثي‌ها مي‌گويند دولت عربستان توجه نكرد و بالاخره آنها به آن كوهستان حمله كردند. پس اينكه مي‌شنويد كه حوثي‌ها به داخل خاك عربستان حمله كردند در جبل‌الدخان به خاطر اين است.
حالا اگر مطبوعات عربستان مي‌گويند دودي كه از جبل الدخان مشاهده مي‌شود ايران در آن دميده است! و... و در سر مقاله‌هاي روزنامه‌هاي عربستان از اين دست تبليغات زياد مي‌بينيد، ولي واقعيت قضيه همين است و حوثي‌ها توانستند آن كوه را كاملاً پاك‌سازي كنند و البته عربستان هم بهانه‌اي براي حمله علني پيدا كرد و اعلام كرد كه به خاك ما حمله شده است. حالا چه حمله‌اي؟! شما مي دانيد اينها در واقع بسيار ضعيف‌اند و به پشتوانه‌هاي مردمي متكّي نيستند و اگر زوري هم دارند برمي‌گردد به قدرت سخت‌افزاري‌شان. مثلاً در همين حمله به جبل الدخان، فرض كنيد تعداد حوثي‌ها 100تا200 نفر وارد اين منطقه شدند و يك قسمتي از آن را پاك‌سازي كرده و برگشته‌اند، ولي وقتي تصاوير تلويزيون‌هاي خبري منطقه را نگاه مي‌كرديد امواج بزرگي از مردم عربستان را مي‌ديديد كه در حال كوچ و فرارند. دولت عربستان حدود 50 هزار نفر را از آن مناطق تخليه كرد، ولي در واقع حجم عمليات نظامي حوثي‌ها بسيار كوچك‌تر از اين واكنش‌ها بود.
دولت عربستان اعلام كرد كه بايد 20 كيلومتر داخل خاك يمن را پاك‌سازي كنيم و اينجا كسي سكونت نداشته باشد و در حالي كه در آن منطقه اين محال است؛ چون منطقه، كوهستاني و صعب‌العبور و داراي روستاهايي با حالت قبيله‌اي و عشيره‌اي هستند و چنين چيزي امكان‌پذير نيست پس اين مناطق را با توپخانه زدند، ولي راضي نشدند و به اهدافشان نرسيدند و با هواپيما به اين مناطق حمله كردند. متأسفانه در سطح بين‌المللي هم واكنش‌هاي جدّي صورت نگرفته و بهانه‌شان اين است كه چون حوثي‌ها اوّل حمله كرده‌اند پس مستحقّ چنين برخوردي هستند.
در اين ميان، حكومت يمن هم از اين وضعيت راضي است به علّت اينكه خودش به تنهايي نمي‌توانست از پس اين مجموعه بر آيد و حالا يك نيروي كمكي پيدا كرده و بايد خوشحال باشد. دولت يمن ارزيابي‌اش از توان حوثي‌ها هميشه با خطا همراه بوده و در جنگ اخير هم ارزيابي‌اش اشتباه بود و الآن ابعاد فاجعه را با عدم موفقيت خود درك مي‌كند.

نكاتي درباره سلاح موجود در يمن
--------------------------------------
زياد مي‌شنويد كه جمهوري اسلامي براي حوثي‌ها اسلحه فرستاد، چنين چيزي نيست يمن پر از اسلحه است. يمن چهارراه اسلحه است؛ يعني شما هر چيز درباره دزدان دريايي و سومالي و خليج عدن و... مي‌شنويد همه در كنار مرزهاي آبي يمن اتّفاق مي‌افتد. آنجا پولي كه بايد براي خريد اسلحه پرداخت، مهم است، ولي اسلحه مهم نيست از كلاشينكف گرفته تا اسحله‌ نيمه‌سنگين و سنگين در يمن به راحتي قابل دسترسي است. در واقع مردم يمن مسلح هستند، قبيله هستند و مسلّح‌اند. در خيابان‌هاي صنعا ديدم كه مردم عادي با كلاشينكف راه مي‌رفتند و دوست همراهم مي‌گفت از صنعا كه خارج شوي مردم بر روي پشت بام خانه‌هايشان براي دفاع از خود دوشكا و ضدّ هوايي دارند! پس ارسال اسلحه از ايران يك حرف خنده‌دار است. صرفاً يك وسيله‌اي است براي دولت يمن كه به عربستان، آمريكا و غربي‌ها بگويد خطر جمهوري اسلامي ايران، خطر منطقه‌اي شما شده و بيخ گوشتان آمده است. حالا پول و اسلحه و امكانات بدهيد تا ما با آن مقابله كنيم و بعد اين پول‌ها را خدا مي‌داند چه كار مي‌كنند. پول مي‌گيرند به عنوان آوارگان جنگي، مبارزه با گسترش هلال شيعي يا دايره شيعي ـ چون اگر بيداري شيعي در يمن را هم لحاظ كنيم از هلال مي‌گذرد به دايره مي‌رسد ـ و مرتّب اين را در بوق‌هاي رسانه‌اي‌شان تكرار مي‌كنند.
اگر اسلحه‌اي هم در يمن نبود، غنيمت‌هايي كه حوثي‌ها از ارتش يمن گرفتند، براي چندين جنگ، مشابه چيزي كه الآن ما در يمن شاهدش هستيم كافي است. چون آنها ارتش يمن و پادگان‌هاي آن را تقريباً در كلّ استان‌هاي شمالي خلع سلاح كرده‌اند، تمام پادگان‌ها به استثناي صعده به دست حوثي‌ها افتاده است و يك مجموعه‌ جوان ـ مشابه چيزي كه ما اوايل جنگ تحميلي با عراق به عنوان بسيجي مي‌ديديم ـ تانك‌هاي متعدد، توپ‌هاي مختلف، اسلحه ضدّ هوايي را از دشمن به غنيمت گرفته‌اند و از آنها استفاده هم مي‌كنند. شما چندي پيش شنيديد كه اينها چندين هواپيماي پيشرفته دولت يمن را سرنگون كردند. اينها با موشك‌هاي زمين به هواي پيشرفته نيست فقط با همان اسلحه‌اي است كه از دولت يمن گرفته‌اند، با همان ضدّ هوايي‌هاي غنيمتي.

موضع دوازده امامي‌هاي يمن
------------------------------------
اثناعشريه يمن يك جمعيت كوچكي هستند و اگر ما چيزي به نام شيعه يمن را مدّ نظر داريم و بخواهيم روي آنها سرمايه‌گذاري كنيم و با آنها ارتباط داشته باشيم بيش از همه زيديه در يمن است. متأسفانه جمعيت اثناعشريه يمن هم در عين كوچكي و كمي تعداد در مقايسه با زيديه و حتي اسماعيليه، از هم پاشيده و گسسته هستند، با سلايق متفاوت. حالا از مهاجران آنها در شهر مقدس قم شروع كنيد تا داخل خود يمن كه به صورت خانواده‌هاي تك‌تك هستند و ما هيچ شهر يا منطقه‌اي نداريم كه كاملاً اثناعشري‌نشين باشد. آنها بيشتر خانواده‌هايي هستند كه بعد از انقلاب اسلامي تحت تأثير امام خميني(ره) و انقلاب به مكتب اثناعشريه مشرّف شده‌اند. متأسفانه مواضع‌شان هم يكسان نيست، گروهي با جريان الحوثي‌ مخالف هستند و مي‌گويند اين جريان باعث شده شيعه در يمن به طول كلّي آسيب‌پذير شود و ما هم چوبش را داريم مي‌خوريم. اين حرف به يك معنا درست است، زيرا با اين اتّفاقات راه‌هاي ارتباطي ما با يمن بسته شده و ما حتّي يك جزوه هم نمي‌توانيم به يمن بفرستيم و اين از خساراتي است كه متوجّه شيعيان شده است، ولي ما بايد ببينيم، چه چيز به دست آورده‌ايم. يك بيداري عمومي گسترده‌اي است در شبه جزيره عربستان و در يك نقطه حساس و استراتژيك آن هم با زيربناي تفكر شيعي و عدالت‌خواهانه و اين دستاورد بزرگي است.
بايد اين نكته را بپذيريم كه دولت يمن به دنبال ايجاد ارتباط سازنده با ما نيست، دولت يمن برنامه‌هايش را با جاهاي ديگر مي‌بندد ما هم هر چه با شعار عدم دخالت در امور داخلي يمن از حمايت مظلومان آن ديار كوتاه بياييم، اتّفاقي كه مي‌افتد اين است كه يمن در آژانس هسته‌اي باز خواهد آمد و عليه ما رأي مي‌دهد!
ما بايد قدردان اين وضعيت بيداري مردمي در يمن باشيم و خدا را شكر كنيم و اگر مي‌توانيم براي روشنگري اين مطلب و آگاهي دادن در داخل كشور خودمان كاري كنيم و اطلاعات صحيح را به كساني كه مي‌توانند كمك فكري و معنوي و حتّي با اين موضوع همدلي كنند، منتقل كنيم.

خطاهاي رسانه‌اي
----------------------
ما در اينجا خطاهاي مختلفي داريم يكي از خطاهاي ما اين است كه احياناً حوثي‌ها را اثناعشري معرّفي مي‌كنيم در صورتي كه به اين صورت نيست و با تاريخي كه بيان شد، دوستان مي‌دانند كه حوثي‌ها بر آمده از دل تشيع زيديه هستند. البته بسيار بسيار هم به ما نزديك هستند به خصوص الآن كه عصر غيبت است. در دوران ائمّه اطهار(ع) دعواي ما با زيديه تا حدودي جدّي بود براي اينكه بحث بر سر امام مفترض‌الطّاعه‌اي بود كه حضور داشت. آيا بايد برويم زير پرچم حسين فخّي و با هادي عبّاسي بجنگيم يا بايد نزد امام كاظم(ع) برويم و بگوييم تكليف ما چيست؟‌ ببينيم ابن طباطبا چه مي‌گويد يا امام رضا(ع)؟ ولي الآن در عصر غيبت كه چنين چيزي نيست به خصوص با پذيرش نظريه ولايت فقيه، كه يك نظريه كاملاً ايدئولوژيك و سياسي هم هست ما بسيار نزديك شديم به زيديه تاريخي؛ حداقل در عصر غيبت امام عصر(ع).
پس تمام مواضعي كه آقاي حسين الحوثي و جريان الحوثي امروز در يمن مطرح مي كند برخاسته از مواضع شيعه زيديه است نه لزوماً اثناعشريه.
بايد گفت كه حسين الحوثي هيچ سخنراني ندارد جز اينكه نام امام خميني(ره) را در آن به عظمت ياد مي‌كند. حزب‌الله، برائت از مشركين و روز قدس، روز عاشورا به صورت جدي مورد حمايت او بودند.
گروه الحوثي پوشش رسانه‌اي مناسبي نداشته و هنوز هم ندارند. زيديه با تمام عمقي كه در يمن دارند، ولي رسانه‌هاي قوي و فراگيري ندارند. به خصوص اين جريان اصيل زيديه، حتّي راديو هم ندارند و تنها وسيله ارتباطي‌شان شبكه‌هاي اينترنتي است كه يك فيلمي مي‌گيرند و در يك جايي كه امكان ارتباط داشته باشند در شبكه‌ وارد كنند، تازه آن هم از جنگ پنجم به بعد.2
هدف اين بود كه دوستان از اتّفاقاتي كه در يمن مي‌افتد آگاه شوند، انصافاً ما در اين خصوص كم‌اطّلاع هستيم. جاي نتيجه‌گيري نيست و وظيفه ما وظيفه آگاه‌سازي و روشنگري است.
و معتقدم (به قول مقام معظم رهبري) شيعيان يك خانواده واحد هستند، به خصوص جرياناتي كه از جامعه اثناعشريه جدا افتاده‌اند ايتام آل محمّد(ص) هستند يعني كساني هستند كه كسي نبوده دست پدري روي سرشان بكشد و راهنمايي‌شان كند و ما نه تنها بايد نسبت به آنها بي‌مسئوليت نباشيم و فكر كنيم ما به دليل اختلافاتي كه با هم داريم از هم دوريم؛ بلكه بايد احساس كنيم كه ما در طول تاريخ كوتاهي كرد‌ه‌ايم و بايد حواسمان بيشتر به بقيه مي‌بوده و در اين زمان كه الآن ما به عنوان تنها دولت اسلامي شيعي تمركزي داريم و بعد مذهبي هم به آن نمي‌دهيم مثلاً در غزه، احياناً سنّي‌هاي متعصبي هم هستند حمايت مي‌كنيم و از همه حق‌طلبان در كلّ دنيا حمايت مي‌كنيم و نبايد از اين بخش از جغرافياي جهان اسلام و تشيع به اين ميزان غافل باشيم و ما تقصيراً يا قصوراً كوتاهي داشته‌ايم و بعد از اين بايد با يك روحيه بسيجي برگرديم به آن جايگاه مناسب و البتّه آنها هم از ما متوقّع هستند يعني واقعيت اين است كه شيعيان يمن كه اين‌طور مخلصانه بر روي پاي خود ايستاده‌اند ما نيز بايد به حكم وظيفه ديني و اخلاقي به آنها كمك كنيم.

رابطه ليبي و قذّافي با جريان الحوثي
-----------------------------------------
نام ليبي و قذّافي هم وارد اين جريان شد. آقاي قذافي به نوعي نسبت به عربستان احساس رقابت مي‌كند. اين دو كشور و رهبرانش در سازمان كنفرانس اسلامي و جامعه عرب هم با همديگر درگيري لفظي هم پيدا كرده‌اند. در همين راستا حكومت ليبي هم گويا كمك‌هايي به قبايل مرزي بين عربستان و يمن ارسال كرده است، ولي جريان الحوثي به عنوان يك جريان شيعي من مطمئن هستم كه كمك مستقيمي از ليبي دريافت نكرده است بلكه ممكن است قبايل زيدي كه هم‌مرز عربستان هستند توسط قذّافي شارژ مالي شده باشند آن هم با اهداف خاص، نه يك هدف ايدئولوژيك و نه كمك به شيعيان، بحث كمك به يك جرياني كه بتواند به عربستان ضربه‌اي بزنند.

پي نوشت ها :
1.براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: اصغر منتظر القائم، نقش قبايل يمني در حمايت از اهل بيت(ع)، قم، بوستان كتاب، 1380.
2.حوثي‌ها سايت فعالي به نام مجالس آل محمّد(ص) دارند كه داراي تالارهاي متعددي است. اگر وارد مجلس سياسي شويد وارد مجموعه‌اي از سايت‌ها و اخبار زيديان حوثي مي‌شويد. اين سايت يك سايت الزاماً حوثي نيست بلكه يك سايت زيدي است.


منبع: www. mouood.org

 

ادامه مطلب
چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390  - 4:35 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6273480
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی