به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

جامعه يهوديان انگليس را مي‌توان از همگراترين جوامع يهودي در سرتاسر جهان دانست كه پس از قرن‌ها زندگي در اين كشور، در پايان قرن نوزدهم با ورود موج بزرگي از مهاجران يهودي از روسيه جان تازه‌اي گرفت.


الف) سابقه تاريخي
-----------------------
جامعه يهوديان انگليس را مي‌توان از همگراترين جوامع يهودي در سرتاسر جهان دانست كه پس از قرن‌ها زندگي در اين كشور، در پايان قرن نوزدهم با ورود موج بزرگي از مهاجران يهودي از روسيه جان تازه‌اي گرفت. اين جامعه مهاجر سپس با اشتياق فراوان پذيراي صهيونيسم هرتزل در اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20 شد. به همين دليل جامعه يهودي انگلستان از همان آغاز تأسيس دولت صهيونيستي در فلسطين خود را جامعه‌اي حامي صهيونيسم مي‌ناميد و همواره كمك‌هاي مالي فراواني را به صهيونيست‌ها و دولت صهيونيستي مي‌كرد. در زمان تأسيس دولت يهودي نيز بيش از 26 هزار يهودي انگليسي به سرزمين‌هاي اشغالي مهاجرت كردند كه قابل توجه بود، زيرا يهوديان انگليس با يهود ستيزي و خصومتي واقعي در اين كشور مواجه نبودند كه بخواهند به فلسطين فرار كنند.1

بقيه در ادامه

 

پيش از تشكيل دولت صهيونيستي نيز شاهد پيوند صهيونيسم و امپراتوري بريتانيا بوده‌ايم كه همين پيوند علت اصلي تأسيس اين رژيم گرديد. انديشه تأسيس دولتي براي قوم يهود، سابقه‌اي استعماري دارد و به زمان "ناپلئون بناپارت " باز مي‌گردد. ناپلئون بناپارات در سال 1799 م. با صدور نامه‌اي از يهوديان آسيا و آفريقا خواست تا تحت لواي وي جمع شوند و در مقابل به آنها وعده داد تا سرزمين مقدس (فلسطين) را در اختيار آنان قرار دهد و عظمت و شكوه باستاني را به آنها باز گرداند. در واقع ناپلئون با بيان چنين طرحي قصد داشت تا از يهوديان براي دستيابي به اهداف خود استفاده كند.2
به هر حال تسلط ناپلئون بر منطقه بيش از سه سال طول نكشيد و با شكست فرانسه از انگلستان، نيروهاي انگليسي جايگزين نيروهاي فرانسوي شدند. در واقع توجه انگليس به فلسطين و منطقه عربي به امنيت راه‌هاي نظامي و دريايي هند مربوط مي‌شد. يكي از پيامدهاي اين سياست تأسيس نخستين كنسولگري غرب در سال 1839 از سوي انگليس در قدس بود كه بيشتر فعاليت آن به حمايت از يهوديان مهاجر اختصاص داشت.3 هدف انگلستان اين بود كه يهوديان مهاجر بيشتري را به فلسطين بياورد و به اين وسيله مقاصد استعماري خود را جامه عمل پوشاند. اين مقاصد در نامه لرد پالمرستون، وزير خارجه بريتانيا به سفير اين كشور در استانبول آشكارا بيان شده است: "بازگشت ملّت يهود به دعوت سلطان عثماني و با حمايت او، نقشه‌هاي شيطاني محمدعلي (پادشاه مصر) و جانشينانش را نقش بر آب خواهد كرد. "4
بعدها در زمان ديزرائيلي، نخست‌وزير وقت انگلستان اين مسئله دوباره زنده شد و صهيونيست‌ها به حق مي‌توانند ادعا كنند كه وي بزرگ‌ترين نماينده جنبش آنها بوده است. ديزرائيلي اگرچه به مذهب كليساي انگليكن در آمده بود، ولي احترام و علاقه فراواني به هم‌نژادان خود داشت. او براي بازگرداندن يهوديان به جايگاهي بالا تلاش فراواني كرد.5 نهايتاً در اواخر قرن 19 صهيونيست‌ها و در رأس آنها تئودور هرتزل تلاش فراواني داشتند تا فلسطين را در ازاي كمك‌هاي مالي به "مرد بيمار اروپا " يعني امپراتوري عثماني تصاحب كنند، ولي موفق نشدند. سپس از آنجايي كه احتمال اضمحلال اين امپراتوري را مي‌دادند، پيوند خود را با امپراتوري بريتانيا تحكيم بخشيدند، زيرا مي‌دانستند كه دولت بريتانيا درپي سلطه بر فلسطين مي‌باشد تا كانال سوئز را به عنوان گذرگاهي براي رسيدن مستعمراتش تحت كنترل داشته باشد. نهايتاً هم با اعلاميه بالفور در سال 1917 دولت لويد جورج حمايت خود را از پروژه صهيونيستي مستعمره‌سازي فلسطين اعلام كرد. صدور اين اعلاميه براي صهيونيست‌ها بسيار مهم بود، زيرا به پانزده سال ترديد و اختلاف در داخل دولت بريتانيا خاتمه داد و نهايتاً به حمايت از جنبش صهيونيستي منجر گرديد.
اين اتحاد در وهله نخست بر پايه منافع متقابل در مبارزه با موج فزاينده ملي‌گرايي عربي قرار داشت و در واقع با اعلاميه بالفور، جنبش صهيونيستي به بخشي كليدي از برنامه امپرياليسم بريتانيا براي خاورميانه تبديل شد: راهي براي مشروعيت بخشي به سلطه نظامي بر فلسطين. شبه نظاميان شهرك‌هاي يهودي‌نشين از جمله جوخه‌هاي ترور (سرويس‌هاي ويژه شب) كه افراد موردنظر سازمان اطلاعاتي ارتش بريتانيا را ترور مي‌كردند نيز نقشي كليدي را در سركوب شورش فلسطينيان در سال‌هاي 1936-39 ايفا كردند.6 بنابراين دست صهيونيست‌ها براي هر اقدامي در فلسطين باز بود، منتهي اقدامات آنها بايد در چارچوب منافع امپراتوري بريتانيا صورت مي‌گرفت.
با اين حال جنگ جهاني دوم تقابل صهيونيست‌ها و انگليسي‌ها را موجب شد و اتحاد آنها را به هم زد. در سال 1945 استعمار صهيونيستي فلسطين كه 30سال از طرف امپرياليسم بريتانيا حمايت شده بود در جستجوي حامي قدرتمندتري برآمد. براي اين كار ايالات متحده گزينه مناسبي بود كه سرانجام نيز با حمايت اين كشور، سازمان ملل در نوامبر سال 1947 رأي به حمايت از دولت صهيونيستي داد.
پس از اينكه قيموميت انگليس به طور رسمي پايان پذيرفت، صهيونيست‌ها پادگان‌ها و مقامات دولتي انگليس در فلسطين را مورد حمله قرار دادند و آنها را مجبور به پذيرش خواسته‌هاي خود كردند. به هر حال در طيّ 30 سال قيموميت انگليس، شمار شهرك‌‌نشين‌هاي يهودي 12 برابر جمعيتي شدند كه در سال 1917 در فلسطين بودند.7
نبرد شبه‌جزيره سينا در سال 1956، به تغيير ديدگاه منطقه و قدرت‌هاي بزرگ از اسرائيل منجر شد. تا آن زمان، دولت يهودي، به عنوان يك موجوديت ضعيف كه بقاي بلند مدّت آن در هاله‌اي از ابهام قرار داشت، متصور بود.8 پس از پيروزي اسرائيل بر مصر، مشخص شد كه اين كشور قدرتمندترين نيروي جنگي در منطقه را داراست. اين امر، بدان معنا بود كه براي قدرت‌هاي خواهان حفظ وضع موجود نظير بريتانيا كه نگران سرنگوني رژيم‌هاي سنتي و خواهان توقف ملي‌گرايي پان‌عربيسم ضد غربي بودند، حفظ يك اسرائيل قدرتمند به جزيي از منافع آنها تبديل شد. در واقع، قدرت نظامي اسرائيل و توانايي آن براي ضربه زدن و مجازات متجاوزان به عنوان يك عامل بازدارنده در مقابل رژيم‌هاي راديكال عربي، مورد توجه قرار گرفت.
از سال 1960 و در نتيجه اين تغيير برداشت، بريتانيا شروع به فروش تسليحات به اسرائيل كرد. بنابراين دولت بريتانيا به خاطر ايجاد ثبات و جلوگيري از جنگي منطقه‌اي، تصميم به نزديكي با آن كشور گرفت. همانطور كه سفير وقت بريتانيا در اسرائيل، در نامه‌اي به اداره امور خارجي اين كشور نوشته بود: "دليل ما براي فروش تسليحات به اسرائيل نه جهت‌گيري غربي آنها و نه تحسين دستاوردهايشان است، بلكه، منافع ما در حفظ ثبات خاورميانه و جلوگيري از جنگي منطقه‌اي، چنين چيزي را ايجاب مي‌كند. هر چيزي كه احتمال جنگ در خاورميانه را افزايش دهد، بر ضد منافع قدرت‌هاي غربي خواهد بود. "9
سقوط اتحاد شوروي و آغاز فرايند صلح اسلو توسعه بيشتر روابط بريتانيا و اسرائيل را در پي داشت. در سال 1995، جان ميجر رهبري سفر يك هيأت تجاري بزرگ به اسرائيل را بر عهده داشت10 و در طيّ اين سفر اعلام كرد كه بريتانيا ديگر به واسطه بايكوت اعراب احساس محدوديت نمي‌كند. در سال‌هاي بعد از آن نيز روابط دفاعي بريتانيا با اسرائيل از رشد قابل ملاحظه‌اي برخوردار گرديد. نخستين ديدار خانواده سلطنتي بريتانيا از اسرائيل در سال 1998 نيز، به لحاظ سمبليك تأييدي بر بهبود روابط ميان اين دو كشور بود.

ب) پيوند با هيأت حاكمه انگليس
-------------------------------------
به لحاظ تاريخي در سياست بريتانيا، يهوديان همواره گرايش به جناح چپ داشته‌اند. ولي در سال‌هاي اخير بيشتر به جناح راست متمايل شده‌اند كه بازتابي از توانگري، نگراني در مورد امنيت و ارزش‌هاي خانوادگي است. در اينجا به رابطه صهيونيست‌ها و دو حزب اصلي انگليس پرداخته مي‌شود.
ـ حزب كارگر: حزب كارگر، سنتي طولاني در همدلي با صهيونيسم و همكاري نزديكي با حزب كار در اسرائيل دارد. اين حزب داراي يگ گروه رسمي به نام دوستان اسرائيلي حزب كارگر مي‌باشد.11 شخصيت‌هاي سرشناسي همچون آنرين بوان در سراسر دوره شغلي خود با هدف ملي يهودي شناخته مي‌شدند.12 با اين حال، ارنست بوين (رهبر حزب كارگر در سال‌هاي جنگ جهاني دوم كه در دولت ائتلافي چرچيل وزير كار بود و پس از جنگ به سمت وزارت خارجه رسيد. وي به دليل مخالفت با جنبش صهيونيستي براي ايجاد يك دولت يهودي و طرفداري از تشكيل دولتي عربي در فلسطين مورد غضب صهيونيست‌ها بود) كماكان به عنوان منفورترين چهره در تاريخ اسرائيل باقي مانده است، هر چند كه وي شخصيتي مورد احترام براي سوسيال دموكراسي بريتانيا مي‌باشد. ولي دو نخست‌وزير پس از جنگ جهاني دوم از حزب كارگر، يعني ويلسون و بلر به همدلي با اسرائيل، شناخته‌شده هستند.
در دهه 70 و 80، نسلي كه تحت تأثير سياست دهه 60 و چپ جديد اروپايي بود، وارد حزب كارگر شد. شخصيت‌هاي امروزي حزب نظير: كلر شورت ، پيتر هين ، جرمي كربين و كن ليوينگستن به جهات مختلف، محصول اين تجربه مي‌باشند. از نظر اين نسل، مسئله ملي‌گرايي فلسطيني، نكته حمايتي مهمي مي‌باشد. پس از آن شماري سازمان‌هاي حامي فلسطين در حزب و جنبش كارگري ايجاد شد كه، مهم‌ترين آنها، شوراي خاورميانه‌اي حزب كارگر بود.13
در كنفرانس‌هاي حزب كارگر، مي‌توان جلساتي از گروه دوستان اسرائيلي حزب كارگر و شوراي خاورميانه‌اي حزب كارگر را شاهد بود. در واقع، مواضع نمايندگان جناح چپ حامي فلسطينيان (نظير جورج گلوي و جرمي كربين) و وارثان سنت‌‌هاي تمركزگرا به خصوص سنت‌هاي كارگري بريتانيا (نظير گوردن براون) كه حامي اسرائيل مي‌باشند، ارتباط مستقيمي با مواضع آنها در ديگر زمينه‌ها دارد. با اين وجود، نفوذ جناح چپ حزب در رابطه با اين مسئله، در سال‌هاي اخير محدود بوده است.14
ـ حزب محافظه‌كار: جناح سنتي و اشرافي حزب محافظه‌كار، به‌شدت با مشاغل خدمات عمومي در بريتانيا، از جمله اداره "امور خارجي "، عجين شده است. بر همين قياس روابط قوي و همدلي با جهان عرب و گاهي نيز ضد يهودي بودن، از مشخصه‌هاي آن است.
ولي در عين حال، بايد به خاطر داشت كه حزب محافظه‌كار قديمي دوران امپراتوري، در بردارنده عناصري از ملي‌گرايي و رفتارهاي امپرياليستي بود. مظهر اين عنصر، بنجامين ديزرائيلي مي‌باشد كه تا قرن بيستم نيز، در چهره‌هاي آرتور بالفور و وينستون چرچيل متجلي بود. اين جريان اگر چه در سياست بريتانياي مدرن ديگر جايي ندارد ولي نقش مهمي را در حمايت اوليه بريتانيا از وطن ملي يهوديان ايفا كرد.
تغيير واقعي در نگرش‌هاي حزب محافظه‌كار نسبت به اسرائيل، با روي كار آمدن مارگارت تاچر و همراهانش در دهه 70 ايجاد شد. تاچر در دوره تصدي خود، به‌ طور كامل تحت محاصره همكاران يهودي خود، از جمله كيت جوزف، آلفرد شرمان، لئون بريتان، نيگل لاوسون، مالكوم ريفكيند و مايكل پولاني بود.
خاستگاه او كه از طبقه متوسط بود و ارزشي كه براي روح سازماني قائل بود، وي را متحد طبيعي نيرو‌هاي جديد در حزب ساخت كه اين شخصيت‌ها با آنها در ارتباط بودند. در عين حال حوزه انتخابيه وي، يعني فينچلي نيز، داراي جمعيت زيادي از يهوديان بود.15
تاچر در نگرش سياست خارجي خود ضد كمونيسم و مخالف تروريسم بود؛ اين امر، وي را به سوي اسرائيل و نزديكي به آمريكا سوق داد. نفوذ تاچر در حزب محافظه‌كار، باعث تداوم اين نگرش شده است. جانشين وي، جان ميجر، نيز ارتباطي با جناح قديمي، اشرافي و ضد صهيونيستي حزب نداشت.
حزب محافظه‌كار در فاصله سال‌هاي 2003 تا 2005 تحت رهبري يك يهودي انگليسي به نام مايكل هاوارد بود. يك لابي فعال حامي اسرائيل، به نام "دوستان اسرائيلي حزب محافظه‌كار " نيز، در اين حزب وجود دارد.16 محافظه‌كاران داراي هيچ گروه سازمان‌يافته‌اي چون "دوستان فلسطيني " نيستند، ولي اين امر بازتابي از ماهيت قديمي و نهادينه‌شده جناح حامي اعراب در حزب است و نه عدم حمايت از اعراب.

ج) صهيونيسم مسيحي در انگليس
---------------------------------------
صهيونيسم مسيحي را در ساده‌ترين شكل با عبارت "حمايت مسيحيان از صهيونيسم " تعريف مي‌كنند و اينكه جنبشي هستند كه خود را مدافع ملّت يهود به ويژه دولت صهيونيستي اسرائيل مي‌دانند.17 اين اصطلاح در دو برداشت مختلف به كار مي‌رود: نخست از سوي موافقان، به معني حمايت مسيحيان از اسرائيل و صهيونيسم و ديگر از سوي جنبش‌ها و تفكرات ضدصهيونيستي براي اشاره به مسيحيان اوانجليك و معتقدان به ايدئولوژي "اسرائيل بزرگ ".18
امروزه معروف‌ترين و بانفوذترين سازمان‌هاي مسيحيان صهيونيست در بريتانيا عبارتند از "روحانيون كليسا در ميان ملّت يهود " كه همچنين به "اعتماد كليساي انگليكن به اسرائيل " نيز معروف است؛ "دوستان مسيحي اسرائيل "؛ "شفاعت‌كنندگان براي بريتانيا "؛ "دوستان نيايشگر اسرائيل "؛ و "شوراي مسيحيان و يهوديان " كه همگي بخشي از ائتلاف بين‌المللي سازمان‌هاي مسيحيان صهيونيست مي‌باشند. از جمله رهبران صهيونيسم مسيحي در اين كشور نيز مي‌توان به درك پرينس؛ ديويد پاوسون؛ لنس لمبرت؛ و والتر ريگانز اشاره كرد. اينها كساني هستند كه از نفوذ قابل توجهي در پذيرش ديدگاه‌هاي صهيونيستي از سوي مسيحيان اوانجليك برخوردارند.
سازمان "روحانيون كليسا در ميان ملّت يهود " نخستين نهاد صهيونيست مسيحي در بريتانيا بود كه در سال 1809 با نام "جامعه لندن " براي اشاعه مسيحيت در ميان يهوديان تأسيس شد. بعدها در قرن 19 در واكنش به تغيير نگرش‌ها نسبت به يهوديان، اين جامعه نيز نام خود را به "مأموريت‌هاي كليسا براي يهوديان " و سپس به "روحانيون كليسا در ميان يهوديان " و نهايتاً در سال 1995 به "روحانيون كليسا در ميان ملّت يهود " تغيير داد.19 اهداف اين سازمان به شرح زير است:
اوانجليسم: قدم برداشتن در راه خدا در راستاي هدف وي براي ملّت يهود در اسرائيل و سرتاسر جهان، به خصوص رهبري آنها در اعتقاد به مسيح به عنوان تنها نجات دهنده آنها.
تشويق: حمايت از معتقدان يهودي به مسيح به هر صورت ممكن.20
آموزش: كمك به مسيحيان براي درك ريشه‌هاي يهودي مسيحيت.21
"دوستان مسيحي اسرائيل " نيز به همين صورت بر ضرورت بي‌قيد و شرط "ايستادن در كنار اسرائيل " منتهي در وهله نخست از طريق نيايش و كمك‌هاي بشردوستانه اصرار دارند.22 "شوراي مسيحيان و يهوديان " نيز نگراني‌هاي زيادي در دفاع از اقدامات دولت اسرائيل از خود نشان داده است.23
در اينجا براي شناخت بيشتر عقايد صهيونيست‌هاي مسيحي در بريتانيا بخشي از صحبت‌هاي والتر ريگانز دبيركل "روحانيون كليسا در ميان ملّت يهود " را مي‌آوريم كه به باور اصلي صهيونيست‌هاي مسيحي اشاره دارد:
"بازگشت يهوديان به اسرائيل در صد سال گذشته و تاسيس دولت اسرائيل را بايد به عنوان اجراي وعده‌ها و پيش‌گويي‌هاي عهد عتيق در رابطه با سرزمين موعود يا حداقل به عنوان نشانه‌هايي از رحمت خداوند براي ملّت يهودي دانست. امروزه از ديد بسياري مسيحيان، بزرگ‌ترين نشانه وفاي به عهد خداوند ماندگاري و بقاي ملّت يهود است. خداوند آنها را در مقابل تمام رنج‌ها و بلاها حفظ، مراقبت و هدايت نموده است. به همين دليل، دولت اسرائيل و حاكميت يهودي بر سرزمين اسرائيل نيز از جمله ديگر نشانه‌هاي خداوند است. اين موضوع باور اصلي صهيونيست‌هاي مسيحي است... تأسيس دولت اسرائيل به دليل معناي آن براي يهوديان و توالي حوادثي كه به روي آوردن ملّت يهود به عيسي مسيح و ظهور مجدد وي منجر مي‌شود، از اهميت مذهبي خاصي برخوردار است. مسيحيان نه تنها از ايده يك دولت يهودي، بلكه از سياست‌هاي آن نيز بايد حمايت كنند... مسيحيان بايد از دولت اسرائيل به عنوان نشانه رحمت خداوند و دست آن در جهان پشتيباني كنند ".24

پى‏نوشت‏ها :


1. http://www.atholbooks.org/holocaust.pdf
2. http://www.mideastweb.org/napoleon1799.htm
3. Alexander Scholch, "Britain in Palestine, 1838-1882: The Roots of the Balfour Policy ", Journal of Palestine Studies, Vol. 22, No. 1 (Autumn, 1992), pp. 39-56.
4. http://christianactionforisrael.org/judeochr/rolegent/prozion.html
5. Cecil Roth, "Benjamin Disraeli, Earl of Beaconsfield ", Political Science Quarterly, Vol. 68, No. 2 (Jun., 1953), pp. 294-297.
6. http://www.atholbooks.org/holocaust.pdf
7. http://www.sharghian.com/mag/archive/005499.html
8. Howard Sacher, A History of Israel: From the Rise of Zionism to our Time, p.515for a detailed account of the Israeli military campaign.
9. Moshe Gat, Britain and the Conflict in the Middle East, 1964-67: the Coming of the Six Day War, p. 26.
10. http://www.britemb.org.il/trade/helpisrael.html
11. http://www.lfi1.dircon.co.uk
12.براي بررسي ديدگاه‌هاي بوين راجع به مناقشه اعراب و اسرائيل نگاه كنيد به:
Harold Wilson, The Chariot of Israel (London: Weidenfeld and Nicholson, 1981), pp. 184-188.
13.براي اطلاعات بيشتر در مورد اين شورا مي‌توانيد به سايت آن مراجعه كنيد:
http://www.lmec.org.uk
14. http://meria.idc.ac.il/journal/2004/issue2/jv8n2a7.html
15.تاچر در خاطراتش از رأي‌دهندگان يهودي خود اينچنين مي‌نويسند: "من احترام زيادي براي يهوديان داخل يا خارج انگلستان قائل هستم... حوزه انتخاباتي من در فينچلي داراي جمعيتي زياد از يهوديان بود. در سي و سه سالي كه من نمايندگي آنجا را بر عهده داشتم، هيچگاه شاهد فقر و مصيبت آنها نبودم. يهوديان همواره نسبت به جامعه خود توجه ويژه داشته و از آن مراقبت مي‌كنند. "
Margaret Thatcher, The Downing Street Years (London: Harper Collins, 1993).
16.براي اطلاعات بيشتر در مورد اين لابي صهيونيستي مي‌توانيد به سايت آن مراجعه كنيد:
http://www.cfoi.co.uk
17. http://www.cc-vw.org/articles/czdefine1.html
18. http://www.zionism-israel.com/dic/Christian_Zionism.htm
19. Church's Ministry Among Jewish People (CMJ), Shalom, 3, 1995, p.1.
20. Church's Ministry Among Jewish People (CMJ), Shalom, 3, 1994, p. 1.
21. Church's Ministry Among Jewish People (CMJ), Shalom, 3, 1996, p.1.
22. http://www.cfijerusalem.org/pdf/StandingWithIsraelbrochure.pdf
23.براي اطلاعات بيشتر در مورد اين شورا مي‌توانيد به سايت آن مراجعه كنيد:
http://www.ccj.org.uk/
24. Colin Chapman, Whose Promised Land, Israel or Palestine? rev. edn. (Oxford, Lion, 1992), p. 278

نويسنده:عباس كاردان

 

ادامه مطلب
یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  - 10:41 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6271011
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی