این اصل «ماکیاولی» و ویرانگر در میان عوامل تحریف از همه، خطرناک تر و تأسف آورتر است. ماکیاولیست ها می گویند: برای رسیدن به هدف، هر وسیله ای را می توان استخدام کرد اگرچه با تحریف حقایق و وارونه نشان دادن واقعیتها باشد. همین که هدف صحیح بود، کافی است. مهم، نتیجه کار است! شمار اخبار و احادیث جعلی، و تعداد داستانها و حکایتهای تخیّلی که با همین خیال خام ساخته و پرداخته شده است، بیشتر از آن است که گفته شود؛ شنیدن چند اعتراف از سازندگان و افسانه پردازان این قبیل تحریفات، کافی است تا عمق فاجعه را نشان دهد: «از برخی داستانسرایان نقل شده است که می گفت: هرگاه کاری را خوب بدانیم، برای آن حدیثی می سازیم. اینان اگر از سوی کسی به دروغ بستن بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم متّهم می شدند و راهی برای رهایی از آن نمی یافتند، روشی دیگر در پیش گرفته، می گفتند: ما برای پیامبر (به نفع او) دروغ می پردازیم نه بر (ضدّ) او و این کار را نیز برای آن انجام می دهیم که دلهای عامّه مردم را نرم سازیم.»1 یکی از کسانی که خود اعتراف به جعل و وضع احادیث نموده، شخصی است به نام «قاضی ابوعصه مروزی» که ذوفنون بوده است. و از آنجا که در هر علمی دست داشت و میان تفسیر و حدیث و تاریخ و فقه و... جمع کرده بود، به او «جامع» می گفتند! خلاصه، همه کاره بود و معروف است که «جز صدق و راستی، همه چیز داشت»!2 از او پرسیدند: این همه روایت را در فضیلت قرائت یک یک سوره های قرآن از کجا آوردی؟ جواب داد: «من دیدم که مردم از قرآن، اعراض کرده و به فقه ابوحنیفه و مغازی ابن اسحاق سرگرم شده اند، خواستم با جعل این احادیث، مردم را به قرائت قرآن تشویق کنم.»3 بدتر از همه اینکه حتی به اعتقاد بعضی از حدیث سازان، جعل چنین احادیثی ـ یعنی احادیثی که مردم را به کارهای نیک تشویق و ترغیب کنند ـ شرعاً روا و جایز بوده است! و هرگاه به اینها اعتراض می شد که: چرا ارتکاب به این گناه بزرگ را جایز می شمارید، مگر نمی دانید که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «هرکس آگاهانه بر من دروغ بندد تا مردم را با آن گمراه سازد، بی گمان جایگاهش در آتش جهنّم خواهد بود؟» می گفتند: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرموده: هر کس بر من دروغ ببندد در آتش خواهد بود. و ما بر او دروغ نمی بندیم بلکه برای او (به سود او) دروغ می بندیم!!4 البته بطلان این مغالطه چیزی نیست که نیاز به توضیح داشته باشد و این عذر بدتر از گناه، خود خطای دیگری بود که آنان با تحریف معنوی در فرمایش حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم مرتکب می شدند. و شما اگر سری به کتابهای «مقاتل و مجالس» بزنید با سیلی از تحریفات مواجه خواهید شد که بر روی همان مبنای ساختگی ـ «وسیله، فدای هدف» ـ ساخته شده است. حتی بعضی در مقدمه مقتلی که نوشته اند، با صراحت به این خطا اعتراف کرده اند و از همان نخست، حساب همه را پاک ساخته اند و معلوم است که: برای مثال، مقدمه کتاب «محرق القلوب» را می توان شاهد آورد، در آنجا می نویسد: «نقل اخبار ضعیفه و غیر معتبره در حکایات و وقایع پیغمبر و اهل بیت او، جایز است و هرگاه خبر ضعیفی دلالت کند بر اینکه گریه بر امام حسین علیه السلام فلان قدر ثواب دارد و کسی آن خبر را بشنود و به نیّت رسیدن به آن ثواب بگرید، حق تعالی آن ثواب را به او کرامت می فرماید... به همین جهت، ما نیز در این کتاب، اخبار ضعیفه را با اخبار صحیحه آوردیم.»5 محدّث نوری در باره نویسنده سخن بالا و مقتل مذکور، سخنی دارد که می تواند مفید باشد؛ او می نویسد: «ناقل متدیّن [و [درستکار نباید به مجرّد دیدن خبری و حکایتی در کتابی، که به عالمی نسبت می دهند، قناعت کند؛ چه بسا شود که آن کتاب را در اوائل سنّ نوشته و هنوز به مقام تمیز دادن صحیح از سقیم و ثقه از غیر ثقه، نرسیده بود،... و از این جهت، اخبار موهونه و بی اصل و مأخذ و مخالف روایت ثقات، بلکه اخبار کاذبه یقینی در آن یافت می شود؛ مثل کتاب محرق القلوب، تألیف عالم جلیل آقا آخوند ملا مهدی نراقی که از اعیان علمای دهر و... بود، علاوه بر آن که بزرگان دین اعتراف به علوّ مقام علم و فضل او کرده اند. مؤلفات رشیقه او در فقه و غیره مثل «لوامع» و «مشکلات العلوم» و...، خود شاهدی است صادق و وافی در اثبات این مرام. با این حال یافت می شود در این کتاب، مطالب منکره که ناظر بصیر، متعجّب می شود از نوشتن چنان عالمی چنین مطالبی را!»6 سپس محدّث نوری، چند داستان افسانه ای را برای مثال از محرق القلوب نقل و نقد و بررسی می کند که در محرق القلوب نظائرش بسیار پیدا می شود. و این همه، از همان اصل ساختگی «الغایات تُبَرِّرُ المبادی» (هدف، وسیله را توجیه می کند) سرچشمه می گیرد که مرحوم نراقی در مقدمه کتاب خود به آن اشاره کرده است. بی گمان دروغ گفتن، از گناهان کبیره است و اصل مسلّم این است که «لایطاعُ اللّه مِن حیثُ یُعصی» (خدا را با گناه و معصیّت نمی توان پرستید.)
بخش دوم
سومین عامل تحریف
خشت اوّل چون نهد معمار کج
تا ثریّا می رود دیوار کج
اسطوره سازی و قصّه پردازی نیز یکی از عوامل تحریف است. از آنجا که حسّ کمال جویی و قهرمان طلبی در نهاد انسان نهفته است، ناخواسته با اسطوره سازی ها و افسانه پردازی ها می خواهد آن حسّ غریزی و فطری را ارضاء و اشباع کند و از اینجاست که می بینیم اسطوره سازی سابقه دیرینه ای به قدمت تاریخ دارد بلکه پیشتر از تاریخ و ماقبل تاریخ هم بوده است و امروز هم در میان ملل عقب مانده و در میان عوام الناس، آنچه بیش از همه رونق و رواج دارد، همین اساطیر است. از این حقیقت تلخ هم نمی توان گذشت که بیشتر مردم در زندگی جدّی نیستند، بیشتر با رؤیاها و آرزوهای طول و دراز، زندگی می کنند. به همین دلیل است که به اساطیر و افسانه ها رو می آورند و از گفتن و شنیدن آنها احساس لذّت می کنند؛ چرا که رؤیاها و آرزوهای خود را در آیینه اساطیر، تعبیر شده و تحقّق یافته تصوّر می کنند. و چنین است که اساطیر هر روز گسترش بیشتری می یابد و هر لحظه افسانه تازه ای به شمار افسانه ها افزوده می شود و این، مخصوص به یک یا چند فرهنگ نیست که در همه فرهنگهای گوناگون سیطره اساطیر را می توان مشاهده کرد و «فرهنگ عاشورا» در این میان نه تنها استثناء نیست بلکه به دلیل گستردگی و مردمی بودن آن، در معرض انواع اساطیر و افسانه ها بوده و هست. استاد شهید مرتضی مطهری در این باره می گوید: «قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته، معلول حسّ اسطوره سازی است. اروپاییها می گویند: در تاریخ مشرق زمین مبالغه ها، اغراقها زیاد است. و راست هم می گویند. ملاّ آقای دربندی در «اسرارالشهادة» نوشته است: سواره نظام لشکریان عمر سعد، ششصد هزار نفر و پیاده نظامشان دو کرور بوده و در مجموع یک میلیون و ششصد هزار نفر و همه اهل کوفه بودند! مگر کوفه چقدر بزرگ بود؟ کوفه یک شهر تازه ساز بود که هنوز سی و پنج سال بیشتر از عمر آن نگذشته بود؛ چون کوفه را در زمان عمربن خطّاب ساختند، این شهر را عمر دستور داد بسازند، برای اینکه لشکریان اسلام در نزدیکی ایران مرکزی داشته باشند. در آن وقت معلوم نیست همه جمعیت کوفه آیا به صدهزار نفر می رسیده است یا نه؟ اینکه یک میلیون و ششصدهزار نفر سپاهی در آن روز جمع بشود و حسین بن علی علیهماالسلام هم سیصد هزار نفر آنها را بکشد، با عقل جور در نمی آید. این، قضیّه را به کّلی از ارزش می اندازد.»7 استاد مطهری مثال دیگری هم در این باره از زندگانی حضرت ابوالفضل علیه السلام می آورد که جالب است. اصولاً یکی از مواردی که حسّ قهرمان پرستی و اسطوره سازی افسانه پردازان را به شدّت شکوفا می سازد، همین رشادت ها و دلیری های قمرمنیر بنی هاشم است که جای انکار نیست. و در اینکه آن «عبدصالح خدا، شهید ممتاز، مورد غبطه همه شهیدان در روز جزا، پیشتاز شهادت، قلّه بلندِ فداکاری و ایثار، پدر فضیلت ها، نزدیک ترین کس از یاران حسین و ماه درخشان بنی هاشم»8 است، نمی توان هیچ تردیدی روا داشت اما چیزی که اصالت ندارد و با عقل و تاریخ نمی خواند، چرا باید گفت؟ آخر چه لزومی دارد با نقل داستانهای بی اساس و نامعقول، دهان دشمنان را به استهزاء باز کنیم؟ استاد مطهری با تجلیل از دقّت بینی و دردآشنایی محدّث نوری، دومین مثال را به نقل از ایشان چنین می آورد: «حاجی نوری، این مرد بزرگ، در کتاب «لؤ لؤ و مرجان»، ضمن انتقاد از جعل این گونه افسانه ها می گوید: برای شجاعت حضرت ابوالفضل علیه السلام نوشته اند که او در جنگ صفّین ـ که اصلاً شرکت حضرت هم معلوم نیست، اگر شرکت هم کرده باشد پانزده سال عمر داشت ـ مردی را به هوا انداخت، دیگری را انداخت، نفر بعدی را، تا هشتاد نفر، نفر هشتادم را که انداخت هنوز نفر اوّل به زمین نیامده بود! بعد اولی که آمد، دو نیمش کرد، دومی نیز همچنین تا نفر آخر!!!»9 اسطوره سازان، گاهی چنان افراط می کنند که حتی مرزهای عقیدتی را نیز، به هم می ریزند؛ مثل آن که می گویند: سالار شهیدان علیه السلام در روز عاشورا به برادرش ابوالفضل العباس علیه السلام پناه آورد!10 مثل آن افترای دیگری که می گویند: اگر حضرت زینب نبود، امام سجاد علیه السلام می مرد، دق مرگ می شد! و چه نصیحتهایی که از زبان حضرت زینب علیهاالسلام به حضرت امام زین العابدین علیه السلام نقل می کنند. نقش اسطوره سازی در تولید تحریفات چنان چشم گیر است که با تحقیق گفته می شود: «انگیزه هایی که بتواند به جعل حدیث و تحریف حقایق بیانجامد، در باب احکام عملی جدّاً اندک است و بیشتر در باره اصول عقاید و بیشتر از همه در باب فضائل و مناقب و اذکار است.»11 به پندار بعضی، عاشورا و حماسه حسینی در گریه و ناله خلاصه می شود. به خیالشان اصل اصیل جز گریه نیست و هر چیز دیگری را باید با آن سنجید و بس! هر خبر و حدیثی هر قدر هم صحیح و معتبر باشد اما نتواند موجب گریه شنوندگان شود، در دیدگاه آنها ارزش ندارد. برخی روضه خوانان و مدّاحان همیشه با این تصوّر و پیش ذهن، به سراغ مقاتل و تاریخ می روند که سوزناک ترین و گریه آورترین سخن یا داستان را به دست آورند. حال اگر هم چیزی اعم از درست و نادرست پیدا کردند، آن قدر به آن شاخه و برگ می دهند که به کلّی از حالت اصلی خارج می سازند. گاهی از یک جمله نیم سطری، یک داستان بلند و از یک روایت کوتاه، دهها رمان می سازند که راستی جای شگفتی است! در اینجا جا دارد نگاهی هر چند گذرا به موضوع «گریه» داشته باشیم. در اینکه گریه برای امام حسین علیه السلام مطلوب و مستحبِّ مؤکّد است، جای تردید نیست. روایتهایی که دعوت به گریه می کنند، دو نوع است؛ برخی به صورت مطلق می گوید: «من بکی علی الحسین علیه السلام وجبت له الجنّه»12 و برخی دیگر به صورت مقیّد می گوید: «من بکی علی الحسین علیه السلام عارفاً بحقّه وجبت له الجنّة»13؛ هرکس برای امام حسین علیه السلام گریه کند در حالی که عارف به حقّ آن حضرت باشد، بهشت بر او واجب خواهد شد. پرواضح است که با وجود مقیّد، به مطلق با همان صورت اطلاق نمی توان عمل کرد و قیدی که در مقیّد ذکر شده است، در مطلق نیز جریان پیدا می کند و مطلق را هم مقیّد می سازد؛ بویژه این که این قید «عارفاً بحقّه» در موارد دیگر بخصوص در باره زیارت قبر امام حسین علیه السلام با تأکید و در دهها حدیث وارد شده است.14 و اگر هم این قید «عارفاً بحقّه» در متن اخبار نبود باز هم نمی توانستیم بگوییم که هرکس در هر شرایط و احوال برای امام حسین علیه السلام گریه کند، حتماً به بهشت خواهد رفت ولو این که آن کس امام حسین علیه السلام را نشناسد و به حقّ حضرتش عارف و معترف نباشد. به عبارت دیگر قید یاد شده، علاوه بر این که دلیل نقلی دارد، دلیل عقلی هم دارد و عاقلانه نیست که گفته شود کسی که با امام حسین علیه السلام بیگانه است فقط به جهت گریه کردن، به بهشت خواهد رفت! و این اصل اساسی را نباید نادیده گرفت که ارزش هر کاری با معرفت عاملش سنجیده می شود و در قاموس دین، «معرفت» اصل نخستین و اساسی است؛ همان طوری که مولا علی علیه السلام می فرماید: «اوّل الدین معرفته»15 و یا در خطاب به کمیل بن زیاد می فرماید: «ما من حرکة الاّ و انت محتاج فیها الی معرفة.»16 هیچ جنبش و اقدامی نیست مگر اینکه نیازمند معرفت است. نکته دیگری که در اینجا بسیار حائز اهمیّت است، توضیح راهگشا و بیان بلندی است که در متن برخی از احادیث مربوط دیده می شود. برای نمونه عنایت به دو حدیث ذیل می تواند کافی باشد؛ امام صادق علیه السلام به فضیل بن یسار (یکی از شاگردانش) فرمود: آیا دور هم جمع می شوید و احادیث ما را به یکدیگر نقل می کنید؟ فضیل گفت: آری، فدایت شوم. حضرت فرمود: «دوست دارم که چنان مجالسی باشد؛ ای فضیل! حقّ ما را زنده کنید، خدا بیامرزد کسی را که حقّ ما را زنده نگهدارد! ای فضیل! هرکس از ما یادی کند یا پیش او از ما یاد شود تا از چشمش به قدر پر پشّه ای اشک خارج شود، خدا خطاهای وی را گرچه بیشتر از کف دریا باشد، خواهد بخشید.»17 در حدیث دیگری از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمود: «هرکس مصائب ما را یاد کند و بگرید، در روز قیامت با ما خواهد بود. و هرکس مصائب ما را یاد کند، بگرید و دیگران را بگریاند، در آن روز که همه چشمها خواهند گریست، چشمان او نگرید. و هرکس بنشیند در مجلسی که در آن مجلس حقّ ما احیاء می شود، دل او در آن هنگام که همه دلها می میرند، نخواهد مرد.»18 آن که در این قبیل احادیث، مورد تأکید قرار گرفته «احیای ولایت و زنده نگهداشتن حقّ اهل بیت علیهم السلام » است که هدف از تشکیل مجالس و محافل حسینی را تعیین و تعلیم می کنند و نتیجه، اینکه تنها آن گریه ای مطلوب و مستحب است که در مسیر احیای ولایت و حقّ آل البیت علیهم السلام باشد. 1. اخبار و آثار ساختگی، ص 198. 2. مقباس الهدایة فی علم الدرایه، ج 1، ص 400. 3. همان، ص 401 و 410 ـ 412. 4. همان، ص 415. 5. محرق القلوب، ص 2 و 3، نسخه خطی موجود در کتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفی، به شماره مسلسل 10069، (با تلخیص). 6. لؤ لؤ و مرجان، ص 156. 7. حماسه حسینی، ج 1، ص 44 و 45. 8. کلمه، کلمه این اوصاف که در میان گیومه ترجمه شد، در متون معتبر موجود است ر.ک: الخصال، صدوق، ص 68؛ قاموس الرجال، ج 6، ص 29؛ الارشاد، مفید، ج 2، ص 90، 95 و 109؛ الملهوف علی قتلی الطفوف (لهوف)، ص 151؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 108؛ ابصارالعین فی انصارالحسین، ص 27؛ بحارالانوار، ج 44، ص 298. 9. حماسه حسینی، ج 1، ص 44 و 45. 10. تعجب نکنید حقیر این سخن سخیف را بارها از زبان برخی مدّاحان شنیده ام. 11. مقباس الهدایة، ج 6، ص 38. 12. بیشتر روایات و اخباری که دارای مضمون فوق هستند، در لؤلؤ و مرجان، ص 4 ـ 8 نقل شده است. 13. ر.ک: بحارالانوار، ج 4، ص 293؛ فضل زیارة الحسین(ع)، ص 65، 72، 75 و 78. 14. بحارالانوار، ج 100، ص 184، 257، 293، 306، 337، 341، 342؛ ج 101، ص 19 ـ 42، 213، 267، 350 و...؛ مصباح الزائر، ص 261؛ مستدرک الوسائل، ج 10، ص 233، 250ـ298؛ثواب الاعمال،317ـ319. 15. نهج البلاغه، خطبه اوّل. 16. الحیاة، ج 1، ص 25، به نقل از تحف العقول. 17. قرب الاسناد، ص 36، حدیث 117؛ ثواب الاعمال، ص 101. 18. حول البکاء علی الامام الحسین(ع)، ص 111، به نقل از عیون اخبارالرضا(ع)؛ امالی شیخ طوسی، احسن الجزاء فی اقامة العزاء، ج 1، ص 152ـ 165، به نقل از خصال شیخ صدوق.چهارمین عامل تحریف
اسطوره سازی
پنجمین عامل تحریف
تنها برای گریاندن!
پی نوشت ها: