به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

سید محمود طاهری

عاشورا، مکتبی است درس آموزو سرشار از آموزه های تعالی بخش وبسان خوانی است گسترده، با انبوهیاز مائده های آسمانی. بی گمان، آنان کهبر سر این سفره مهمان آیند و طعم اینمائده ها را بچشند و به درستی،درسهای این مکتب را فرا گیرند،آینه دار حسین علیه السلام شده، وجودشانبازتاب خُلق حسینی خواهد شد وچون سالار شهیدان کربلا علیه السلام صاحبعزّت و کرامت خواهند شد. ایشانهمانند ابا عبد الله علیه السلام به قلّه ایثار وجوانمردی و آزادگی خواهند رسید وبسان سرور شهیدان، حق طلب وخدامحور خواهند شد. در یک کلام،آن می شوند که ابا عبد الله علیه السلام برایهمان قیام کرد و حماسه خونینعاشورا را رقم زد. چه زیبا علامه اقباللاهوری به ترسیم فضایل امامحسین علیه السلام نشست و قطره ای از آنوجود دریاگونه را در سروده هایخویش باز تابانیده:

آن امام عاشقان پور بتولسرو آزادی ز بستان رسول

بر زمین کربلا بارید و رفتلاله در ویرانه ها کارید و رفت

دشمنان چون ریگ صحرا لا تُعَددوستان او به یزدان هم عدد

سرّ ابراهیم و اسماعیل بودیعنی آن اجمال را تفصیل بود

تا قیامت قطع استبداد کردموج خون او چمن ایجاد کرد

عزم او چون کوهساران استوارپایدار و تند سیر و کامکار

خون او تفسیر هر اسرار کردملّت خوابیده را بیدار کرد

نقش الاّ اللّه بر صحرا نوشتسطر عنوان نجات ما نوشت

رمز قرآن از حسین آموختیمز آتش او شعله ها اندوختیم

تار ما از زخمه اش لرزان هنوزتازه از تکبیر او ایمان هنوز

ای صبا ای پیک دورافتادگاناشک ما بر خاک پاک او رسان

جاذبه آن حقیقت بزرگ و آنشهید جاودانه، تنها در سرزمینهایاسلامی محصور نماند؛ بلکه در آنسوی جغرافیای کره خاکی، یعنیمغرب زمین نیزه دلهای بیدار وجانهای مشتاق را مسحور خویشساخت و زبانشان را به ستایش ازخویش گویا کرد؛ برای نمونه «ارمانرنو» فرانسوی در رثای آن حضرت ویارانش چنین می گوید:

«حسین [ علیه السلام ] پس از پدر و برادرکه آن دو نیز در راه خدا شهید شدند ـ بهزیر چکمه استبداد جان داد. یارانشهفتاد و دو تن بودند. و دشمنانش دههزار؛ و او همسر و فرزندانش را درپسِ تپّه ای پناه داده بود. از آسمان آتشمی بارید و زمین سوزان بود. مردان،تشنه افتخار بودند و کودکان تشنه آب.سرانجام، حسین[ علیه السلام ] که همه یاران وفرزندانش را از دست داده بود، خودنیز با پیکری خونین و چاک چاک برزمین افتاد. از آن پس، هر شامگاه،آسمان خون می گرید و وحوش کوه وصحرا نالان اند و من بر آن رادمردانیکه آن روزها در صحرای کربلا و در راهعشق بی پایان به خدا، زندگی و هستیخود را از دست دادند، رشک می برم وغبطه می خورم.»

مقاله حاضر، مروری است بر برخیآموزه های متعالی مکتب عاشورا درزمینه های اخلاقی، عرفانی، فرهنگی،اقتصادی و خانوادگی که به صورتهشت سخنرانی کوتاه، تهیه و تنظیمشده است.

بقيه در ادامه

1. برپا داشتن نماز

چرا نماز، مورد اهتمام فوق العادهاهل بیت علیهم السلام بوده است؟ تا آنجا که درمیدان جنگ نیز نماز را اقامه می کردند.چرا سید الشهدا که برای جان یارانخویش ارزش فراوانی قائل بود،حاضر شد تعدادی از اصحابش سپر اوشوند و بدین گونه جان خویش را ازدست بدهند، تا آن حضرت در آندشوارترین شرایط، نماز خود را اداکند؟

حقیقت، این است که نماز، ارتباطبی واسطه با خداوند و معراج نمازگزاراست و انسان را به مقام قرب پروردگارمی رساند، پس دارای اهمیت فراواناست؛ اما به نظر می رسد، اقامه نمازمنحصر در این دلیل نبوده و دلیلدیگری نیز در کار باشد. علت دیگریکه می توان برای آن در نظر گرفت ایناست که این امر، عبادتی است که درآن، حتی پیش از ارتباط درست باپروردگار، سخن از رابطه صحیح بابندگان خداوند و ادای حقوق آنان نیزدر میان است؛ گرچه در پستوی خانه ودر مکانی کاملاً خلوت، آن فریضه،اقامه شود.

پروردگار، نمازی را می پذیرد کهدر مکانی مباح خوانده شود، و غصبینباشد و با لباسی خوانده شود کهحاصل تاراج دارایی کسی نباشد؛ و باآب وضویی ادا شود که دزدی و مالدیگران نباشد. خلاصه اینکه پیش ازحقوق پروردگار، حقوق انسانها در آنرعایت شده باشد؛ و پیش ازخداگرایی، دگرگرایی در آن جلوه گرباشد. این گونه است که در نهاد نماز ـاین نماد ارتباط با خدا، یک حقوق بشربزرگ، تعبیه شده است. این نیزمی تواند دلیل دیگر اهتمام امامانمعصوم علیهم السلام به ویژه سالار شهیدان علیه السلام به اقامه این فریضه الهی؛ حتی در ظهرعاشورا باشد.

به تعبیر استاد شهید مرتضیمطهری: «انسان وقتی که می خواهدنماز بخواند، به راستی می خواهد خودرا یک انسان واقعی بکند و بنمایاند؛زیرا یک انسان واقعی، آن کس است کهاوّلاً: حقوق اجتماعی را محترمبشمارد و نمازگزار، اوّل چیزی کهتوجه دارد این است که آب وضو ومحلّ وضو و لباس و مکان او غصبینباشد، و ثانیا: یک انسان واقعی،وقت شناس و اهل انضباط است، ونمازگزار در پنج وقت یا سه وقت،همیشه خود را حاضر می دارد، و ثالثا:نمازگزار قبله شناس است، می داند بهکدام سو متوجه شود.

قبله او جایی است که آنجا بهدست ابراهیم بنا شده است نه با دستستمگر و دزد؛ جایی است که آنجامظهر فرهنگ و معارف دین است، نهمثلاً لندن و یا واشینگتن و یا مسکو، ورابعا: نمازگزار خود را از آلودگیها ونجاستها پاکیزه نگه می دارد، و خامسا:احساسات و غرایز خود را کنترلمی کند، و برای مدتی نه می خورد و نهمی خوابد و نه می گرید و نه می خندد ونه به این طرف و آن طرف متوجهمی شود، و سادسا: عالی ترین اذکار،مانند تکبیر و تسبیح و تحمید را تکرارمی کند.

پیغمبران دو هدف داشته اند: یکیکشاندن قلبها و روحها به عالم بالاهمان گونه که در قرآن کریم می خوانیم:«یَـآأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّـآ أَرْسَلْنَـکَ شَـهِدًا وَ مُبَشِّرًاوَ نَذِیرًا * وَ دَاعِیًا إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِی»؛ «ایپیامبر! ما تو را فرستادیم تا شاهد وبشارت دهنده و بیم دهنده باشی و بهاذن حق، خلق را به سوی خدا دعوتکنی.» و دیگری برقرار کردن عدالتدر اجتماع که می فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَارُسُلَنَا بِالْبَیِّنَـتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَـبَوَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ «همانا ماپیامبران را با ادّله و معجزات [به سویخلق [فرستادیم و برایشان کتاب ومیزان (عدل) نازل کردیم تا مردم بهراستی و عدالت گرایند.» نماز هم بههدف اولی پیامبران کمک می کند و همبه هدف دوّمی. نماز که مذکّر ایماناست، پشتوانه عدالت اجتماعی و اصلمساوات و رعایت حقوق اجتماعی نیزمی باشد و سرّ موفقیت اسلام، ایناست که عدالت و عبادت را به هم توأمکرده است.»

نکته پایانی و قابل توجه در بارهاین فریضه آنکه، نماز پیش از آنکه ذکربنده از خداوند باشد، یادکرد خدا ازبنده خویش است. نخست، اینخداوند است که به یاد بنده اش می افتدو آن گاه بنده او بر اثر این توجهپروردگار، به یاد خداوند توفیقمی یابد.

پس اقامه نماز راستین، نشانهکشش پروردگار به بنده خویش و ترکآن، علامت نبود محبت خداوند بهبنده اش است. به تعبیر زیبای حافظ:

تا که از جانب معشوقه نباشد کششیکوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

حقیقت یادشده در تفسیر مجمعالبیان، ذیل آیه شریفه «إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَیعَنِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»؛«همانا نماز از کار زشت و ناپسند بازمی دارد، و قطعا یاد خدا بالاتر است.»این گونه آمده است: «وَلَذِکْرُ اللّهاکبر؛یعنی خدا با ارزانی داشتن رحمتخویش بر شما، پیش از فرمانبرداریشما از او یادتان می کند. و این یاد خدااز شما، بزرگ تر است از یاد شما ازاو.»

نماز شب عاشورا

راوی می گوید:

«وَلَمَّا رَأیَ الْحُسَیْنُ حِرْصَ الْقَوْمِ عَلَیتَعْجِیلِ الْقِتَالِ وَ قِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِمَواعِظِ الْفِعَالِ وَالْمَقَالِ، قَالَ لاَِخِیهِ الْعَبَّاسِ علیه السلام : «اِنِ اسْتَطَعْتَاَنْ تَصْرِفَهُمْ عَنَّا فِی هَذَا الْیَوْمِ فَافْعَلْ، لَعَلَّنَانُصَلِّی لِرَبِّنَا فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ فَاِنَّهُ یَعْلَمُ اِنِّی اُحِبُّالصَّلاَةَ لَهُ وَ تِلاَوَةَ کِتَابِهِ؛ چون حسین علیه السلام دید که [در روز تاسوعا سپاه ابن زیاد[در شروع جنگ، بسیار عجله و شتابدارند، و موعظه و نصیحت گفتاری وعملی در آنان اثر نمی گذارد، بهبرادرش عباس علیه السلام فرمود: اگرمی توانی این سپاه را امروز از مامنصرف کنی، این کار را بکن! تا یکامشب را به نماز بپردازیم؛ زیرا خدامی داند که من به نماز و تلاوت قرآنعلاقه دارم.»

سپس راوی چنین ادامه می دهد:«عباس آمد و درخواست امام حسین علیه السلام رابا آنان در میان گذاشت عمر بن سعدسکوت کرد و گویا مایل نبود در جنگ،تأخیری رخ دهد. عمر بن حجّاج زبیدیگفت: «به خدا قسم! اگر هر کس دیگریچنین درخواستی می کرد، می پذیرفتیم.چگونه از حسین علیه السلام نپذیریم، و حال آنکهاو از آل محمّد است.»

پس قبول کردند و جنگ، یک روزبه تأخیر افتاد. راوی می گوید: «وَباتَالْحُسَینُ علیه السلام وَ اَصْحَابُهُ تِلْکَ اللَّیْلَةِ، وَلَهُمْ دَوِیٌّکَدَوِیِّ النَّحْلِ مَا بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَاعِدٍ؛حسین علیه السلام و یارانش آن شب را درحالی که زمزمه ای چون زمزمه زنبورعسل، [بر اثر دعا و نیایش [داشتند، دررکوع و سجود و در حال نشسته بهصبح رسانیدند.»

روضه

آخرین نماز امام حسین علیه السلام درروز عاشورا اتفاق افتاد. چون وقتنماز ظهر فرا رسید، مردی از یاران آنحضرت به نام «ابو ثمامه صیداوی» بهآن حضرت عرض کرد: «ای ابا عبداللّه! جانم به فدایت! این گروه به مانزدیک شده اند و به خدا سوگند کهپیش از تو، من باید کشته شوم ودوست دارم چون خدا را ملاقاتمی کنم با تو نماز خوانده باشم.» امامحسین علیه السلام سر به سوی آسمان برداشتو فرمود: «نماز را تذکّر دادی، خدای تورا از نمازگزاران قرار دهد.» آن گاه امامحسین علیه السلام زهیر بن قین و سعید بنعبد اللّه را گفت در جلوی آن حضرتبایستند تا او نماز ظهر بگذارد، پسامام علیه السلام با نیمی از یارانش نماز خوف بهجای آوردند.»

خوشا آنان که اللّه یارشان بیکه حمد و قل هو اللّه کارشان بی

خوشا آنان که دایم در نمازندبهشت جاودان بازارشان بی

2. خیرخواهی

یکی از وظایف مسلمانان در برابریکدیگر، خیرخواهی است. امامصادق علیه السلام در این باره می فرماید:«عَلَیْکُمْ بِالنُّصْحِ لِلّهِ فِی خَلْقِهِ فَلَنْ تَلْقَاهُ بِعَمَلٍاَفْضَلَ مِنْهُ؛ بر شما باد به خیرخواهیبرای خدا نسبت به خلق او که هرگزخداوند را با عملی بهتر از این کارملاقات نخواهی کرد.»

از نگاه آموزه های دینی، دایرهخیرخواهی، تنها به دوستان، محصورنمی شود؛ بلکه انسان کامل از نگاهاسلام، فردی است که خیرخواههمگان است؛ حتی در باره آنان که درباره او ناسپاسی کردند و دشمنیورزیدند.

شمس تبریزی در این باره چنینمی گوید: «انسان کامل، خودخواهنیست، دیگر خواه است، غمخوارعالَم است. او خود را در برابر مردمان،مسئول می پندارد و در خود برای آناناحساس پیام و رسالت و وظیفهرهنمونی و دستگیری می کند. انسانکامل می خواهد بیخبران را بیاگاهاند وناپختگان را از خامی به بلوغ و کمالرهنمون گردد. او حتی در برابرناسپاسی و حق ناشناسی مردمان و نیزدر برابر آزار آنان، همچنان و بیش ازهر هنگام، غمخوار ایشان است.»

نمونه ای از خیرخواهی را حتیبرای کینه توزان و کج اندیشان، درسوره مبارکه یسآ می خوانیم؛ آنجا کهیکی از پیروان راستین پیامبران در میانمردم آمد و آنها را به پیروی از انبیا وپرستش پروردگار دعوت فرمود و براین دعوت خویش، برهان نیز اقامهکرد؛ اما آنان در برابر این خیرخواهی،وی را به شهادت رساندند و به خیالخود، او را از سر راهشان برداشتند.»

در اینجا قرآن کریم، اوجخیرخواهی این پیرو راستین پیامبر راآن گاه که کشته شد و به عالَم برزخ وبهشت وارد شد، این گونه بیانمی فرماید: «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَــلَیْتَقَوْمِی یَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَالْمُکْرَمِینَ »؛ «[سرانجام به جرم ایمانکشته شد، و بدو] گفته شد: به بهشت درآی. [او از سر خیرخواهی و دلسوزی[گفت: ای کاش، قوم من می دانستند کهپروردگارم چگونه مرا آمرزید و مرا درزمره عزیزان قرار داد.»

حکیم نظامی گنجه ای در این بارهچه زیبا سروده است:

ز ما رنجه و راحت اندوز مچراغ شب و مشعل روز ما

در مکتب عاشورا نمونه هایی ازاوج خیرخواهی سالار شهیدان علیه السلام رامی بینیم؛ آنجا که وقتی برخی براییاری آن حضرت عذر آوردند و بهانهتراشیدند، آن حضرت از رویخیرخواهی و برای آنکه آنان دچارعذاب الهی نشوند، توصیه می کند که ازآن مکان فاصله گیرند؛ چرا که اگرباشند و فریاد «هَلْ مِنْ نَاصِر» حسین رابشنوند و به یاری او برنخیزند، گرفتاردوزخ خواهند شد. اکنون دو نمونه ازاین خیرخواهی:

نمونه اوّل: عمرو بن قیس مشرقیگوید که من و پسرعمویم در قصر بنیمقاتل، خدمت حسین علیه السلام رسیدیم و براو سلام کردیم. حضرت پرسید: «آیا بهیاری من آمده اید؟» گفتم: «مردیعیالمندم، و مال بسیاری از مردم نیز،نزد من است؛ چون نمی دانم کار شما بهکجا می انجامد. می ترسم که امانتمردم ضایع شود. پسر عمویم نیز مانندهمین سخن را به زبان آورد. حسین علیه السلام فرمود: «پس، از اینجا بروید تا فریادمرا نشنوید و اثری از من نبینید که بهراستی هر کس، فریاد ما را بشنود و یا(از دور) سیاهی و شبح ما را ببیند؛ ولیدرخواست ما را نپذیرد و به فریاد مانرسد، بر خدای بلندمرتبه واجب استکه او را با خواری به جهنم اندازد.»

نمونه دوم: ضحاک بن عبد اللّهمشرقی همدانی می گوید که من ومالک بن نضر ارحبی بر ابا عبد اللّه علیه السلام وارد شدیم، پس سلام کردیم و درمحضر وی نشستیم. آن حضرت،خوش آمد گفت و پاسخ سلام ما را دادو پرسید: «به چه منظوری نزد منآمده اید؟» عرض کردیم: «برای سلام ودرخواست عافیت برای شما و اینکه بهشما خبر دهیم که مردم کوفه برایجنگ با شما آماده اند.»

امام علیه السلام فرمود: «حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَالْوکیل نِعْمَ المولی و نعم النصیر؛ خدا برایما بس است و او سرپرست و مددکارخوبی است.»

وقتی خواستیم از او جدا شویم وخداحافظی کنیم، فرمود: «چه مانعیدارد که مرا یاری کنید؟» مالک بن نضرکه همراه من بود گفت: «هم قرضداریم و هم گرفتار زن و فرزندهستیم.» من گفتم: «گرچه مرا نیز همینگرفتاریهای قرض و زن و بچه هست؛ولی حاضرم تو را همراهی، و در راه توفداکاری کنم؛ اما به آن شرط که هرگاهبی کس ماندی و یاری من برای توسودی نداشت، اجازه بدهی شما رارها کنم و در پی کار خویش بروم.»

امام، شرط مرا پذیرفت. پس مننزد وی ماندم تا آنکه روز عاشورا فرارسید و یاران او به شهادت رسیدند واز اصحاب امام جز دو نفر باقی نماند؛آن گاه به حسین علیه السلام عرض کردم: «ایفرزند پیامبر خدا! مرا با تو قرار بر اینبود که تا یاورانی داشته باشی همراه توبمانم، و شما را یاری کنم، ولی هنگامیکه یاران و همراهان تو کشته شدند،آزاد باشم و بروم. هم اکنون زمان آن فرارسیده است.»

فرمود: «راست گفتی؛ اما چگونهاز دست این لشکر بزرگ می گریزی؟اگر می توانی، راهی برای فرار پیدا کن.مرا با تو کاری نیست.» هنگامی که مرااجازه رفتن داد، اسب خویش را که ازقبل در میان خیمه ای پنهان کرده بودم ـو خود پیاده می جنگیدم ـ از خیمهبیرون آوردم و سوار شدم و با تازیانه براو زدم؛ به گونه ای که روی سم پاهایخود بلند شد، آن گاه افسارش را رهاکردم تا پیش بتازد؛ دشمن که این حالترا دید، ناگزیر راه را باز کرد و منصفهای آنان را شکافتم و بیرون آمدم وگریختم. من آن روز دو نفر از دشمنانامام علیه السلام را کشتم و دست فرد دیگری راقطع کردم؛ حسین علیه السلام این کار من راتحسین کرد؛ به گونه ای که چند بارفرمود:

«لاَ تَشَلْ، لاَ یَقْطَعَ اللّهُ یَدَکَ، جَزاکَ اللّهُخَیْرا مِنْ اَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ صَلَّی اللّهُ علیه وآله؛ دستت درد نکند و شل نشود. خداهرگز نگذارد دست تو قطع شود وپروردگار، پاداش نیکویی به سببخاندان پیامبر صلی الله علیه و آله به تو عنایت کند.»

روضه

امام حسین علیه السلام خیرخواهی رابدانجا رسانیده بود، که حتی خواهانسعادت و نجات دشمنان خویش نیزبود؛ اما آنان در برابر ایشان چه پاسخیدادند؟! آنها حتی به طفل شیرخوار اونیز رحم نکردند؛ آن گاه که امام برایوداع، مقابل خیمه آمد و به خواهرشفرمود: «ناوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتّی اَوْدَعَهُ؛فَاَخَذَهُ وَاَوَمَأَ اِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَماهُ حَرْمَلَةُ بْنِالْکاهِلِ الاَْسَدِی بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُفَقالَ لِزِیْنَبَ: خُذِیهِ، ثُمَّ قالَ: هُوِّنَ عَلَیَّ ما نَزَلَبِی اِنَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ، ثُمَّ حَفَرَ لَهُ عِنْدَ الْفُسْطاطِحَفِیرَةً فِی جَفْنِ سَیْفِهِ فَدَفَّنَهُ فِیها بِدِمائِهِ؛فرزند خردسالم را بده تا با او وداع کنم؛طفل را گرفت و خواست ببوسد کهناگاه حرملة بن کاهل اسدی، او راهدف تیر قرار داد و آن تیر در حلق اوجای گرفت و او را ذبح کرد. پس بهزینب فرمود: او را بگیر! آن گاه فرمود:چون این حادثه در برابر دیدگانخداست، بر من آسان است. در اینهنگام، کنار خیمه با نوک شمشیرش،قبری ساخت و او را با همان وضعخون آلود دفن کرد.»

بخواب ای نوگل پژمان پرپربخواب ای غنچه نشکفته، اصغر

بخواب آسوده اندر دامن خاکندیده دامن پر مهر مادر

بخواب و خواب راحت کن شب و روزکه خاموش است صحرا بار دیگر

همه افتاده، در خواب اند و خاموشتویی صحرا و چندین نعش بی سر

3. ایثار

جهان، پیشرفتهای مادی، علمی ومعنوی خویش را وامدار ایثارگراناست؛ آنها که از مال و جسم و جانخویش، مایه گذاشتند تا آدمیان رامهمان انواع برکتها کنند؛ آنان کهسوختند تا به جمع بشر روشناییبخشند؛ گریستند تا بر لبهای دیگرانشکوفه خنده بنشانند و بار غم به دوشکشیدند تا برای دیگران، شادمانی بهارمغان آورند.

حضرت علی علیه السلام می فرماید: «خَیْرُالْمَکارِمِ الاِْیثارِ؛ بهترین مکارم اخلاق،ایثار است.»

آن حضرت در حدیثی دیگر دراین باره فرموده است: «عِنْدَ الاِْیثارِ عَلَیالنَّفْسِ تَتَبَیَّنُ جَواهِرَ الْکُرَماءِ؛ نزد ایثار برجان، گوهرهای (درونی) کریمانآشکار می شود.»

شاعره معاصر، پروین اعتصامیدر داستانی نمادین، نمونه زیبایی ازایثار را به رشته نظم درآورده است. دراین حکایت چنین می خوانیم: «شبیشاهدی (شخصی) با شمعی به گفتگوپرداخت و از هنرنماییها وشاهکارهای خویش که در دل آن شب،موفق به انجام آن شده بود، سخن بهمیان آورد و آنها را به رُخ شمعمی کشید؛ و در این ستایش از خویش تاآنجا پیش رفت که با طعنه به شمعگفت:

تو به گرد هنر من نرسیزان که من بذل سر و تن کردم

بدین گونه، آن شخص از این نکته مهمغافل شده بود که اگر روشنایی حاصل ازایثار شمع و اشک ریختن و پرتوافکندناونبود، وی توان انجام دادن هیچ یک از آنهنرنماییها را نداشت. اینجا بود که شمعبرای آنکه وی را از این بی خبری بیرونآورد و متوجه ایثار خود کند، در پاسخ اومی گوید:

شمع خندید که بس تیره شدمتا ز تاریکی ات ایمن کردم

پی پیوند گهرهای تو بسگهر اشک به دامن کردم

گریه ها کردم و چون ابر بهارخدمت آن گُل و سوسن کردم

خوشم از سوختن خویش از آنکسوختم بزم تو روشن کردم

خرمن عمر من ار سوخته شدحاصل شوق تو خرمن کردم

کارهایی که شمردی بر منتو نکردی همه را من کردم

یکی از عارفان بزرگ گفت که هیچکس بر من، چنان غلبه نکرد که جوانیاز بلخ؛ از حج می آمد؛ مرا گفت: «حدّزهد نزد شما چیست؟» گفتم: «چونبیابیم بخوریم و چون نیابیم صبرکنیم.» گفت: «سگان بلخ نیز همینصفت را دارند.» پس من او را گفتم:«حدّ زهد نزد شما چیست؟» گفت: «ماچون نیابیم صبر کنیم و چون بیابیمایثار کنیم.»

بی گمان، خدمت بزرگ سالارشهیدان به جهان بشری، در سایه ایثارو جانفشانی آن حضرت بوده است. آنحضرت و دیگر شهدای کربلا باخورشید ایثار خویش، فرا راه آدمیانرا روشن کردند، و بر اثر این فروغ ایثاربود که زمینه رویش انواع خوبیها ونیکیها در میان جامعه انسانی فراهمشد.

به تعبیر استاد شهید مرتضیمطهری رحمه الله : «همه کسانی که به بشریّتبه گونه ای خدمت کرده اند، حقی بهبشریت دارند؛ ولی هیچ کس حقی بهاندازه حق شهدا بر بشریت ندارد؛ چراکه شهید، آن کسی است که با فداکاریو از خودگذشتگی خود و با سوختن وخاکستر شدن خود محیط را برایدیگران مساعد می کند.

مَثَل شهید مَثَل شمع است کهخدمتش از نوع سوخته شدن و فانیشدن و پرتوافکندن است، تا دیگراندر این پرتو که به بهای نیستی او تمامشده، بنشینند و آسایش بیابند و کارخویش را انجام دهند. آری، شهداشمع محفل بشریت اند؛ سوختند ومحفل بشریت را روشن کردند. اگر اینمحفل، تاریک می ماند، هیچ دستگاهینمی توانست کار خود را آغاز کند یاادامه بدهد.

انسان که در روز در پرتوخورشید تلاش می کند و یا شب درپرتو چراغ یا شمع، کاری انجاممی دهد، به همه چیز توجه دارد، جز بهآنچه پرتوافشانی می کند که اگرپرتوافشانی او نبود، همه حرکتهامتوقف و همه جنب و جوشها راکدمی شد.

شهدا پرتوافشانان و شمعهایفروزنده اجتماع اند که اگر پرتوافشانیآنها در ظلمات استبدادها و استعبادهانبود، بشر ره به جایی نمی برد. پشتسر هر شهادتی یک روشنایی پیدامی شود. در حقیقت، شهادت برایاجتماع، نوعی تصفیه نفس است برایاجتماع.»

جان است و از محبت جانان دریغ نیستاینم که دست می دهد ایثار کنم

مصداق بارز ایثار

برای «ایثار» و گذشتن از همههستی خویش در راه خدا، چهنمونه ای بهتر از حضرت عباس علیه السلام می توان یافت. او بزرگ ترین جانباز وایثارگر کربلا بود که بر قلّه ایثار جایگرفت؛ کسی که امام سجاد علیه السلام درستایش از او فرمود: «رَحِمَ اللّهُ الْعَباسَ،فَلَقَدْ آثَرَ وَاُبْلِیَ وَفَدّی اَخاهُ بِنَفْسِهِ حَتّی قَطَعَتْیَداهُ، فَاَبْدَلَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِما جَناحَیْنِ یَطِیرُبِهِما مَعَ الْمَلائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ کَما جَعَلَ لِجَعْفَرِبْنِ اَبِی طالِب علیه السلام ؛ خدا رحمت کندعباس علیه السلام را که ایثار کرد و دچارمصائب شد و جانش را برای برادرشحسین علیه السلام فدا کرد تا آنجا که دستهایشدر این راه قطع شد. خداوند به جای آندو دست، دو بال به او عنایت کرد که باآن دو بال در بهشت، همراه فرشتگانپرواز می کند؛ چنان که خداوند بهجعفر بن ابی طالب علیه السلام نیز [به جای دودستش که در جنگ موته قطع شد] دوبال عنایت کرد [که در بهشت به پروازدرآید.]»

آن گاه امام سجاد علیه السلام افزود: «وَاِنَّلِلْعَباسِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ مَنْزِلَةٌ یَغْبِطُهُ بِهاجَمِیعُ الشُّهَداءِ یَوْمَ الْقِیامَةِ؛ برایعباس علیه السلام در پیشگاه خداوند بزرگ،مقامی بس ارجمند است که همهشهیدان در روز قیامت، از آن مقامحسرت می خورند.»

روضه

شاعر درباره حضرت عباس علیه السلام سروده است:

اَحَقُّ النّاسِ اَنْ یُبْکی عَلَیْهِفَتیً اَبْکَی الْحُسَیْنَ بِکَرْبَلاء

اَخُوهُ وَابْنُ وَالِدِهِ عَلِیٍّاَبُو الْفَضْلِ الْمُضَرَّجِ بِالدِّماءِ

وَمَنْ وَاساهُ لا یَثْنِیهُ شَی ءٌوَجادَلَهُ عَلی عَطَشٍ بِماءٍ

سزاوارترین مردم برای گریستن،جوانمردی است که حسین علیه السلام را درکربلا به گریه انداخت: برادر حسین وفرزند پدر او، یعنی ابو الفضل به خونآغشته؛ آنکه با حسین علیه السلام مواسات وهمراهی کرد و هیچ چیز را ازهمراهی اش باز نداشت [و در حالتشنگی به آب فرات رسید] و چونحسین تشنه بود، آب نیاشامید.

آن گاه که عباس برای آوردن آببرای اطفال تشنه کام، صف دشمن رادرهم شکست و وارد شریعه فراتشد، خواست مقداری آب بنوشد؛ امایاد عطش حسین و اهل بیت و کودکان،او را از نوشیدن آب بازداشت. پس آبرا ریخت و این اشعار را زمزمه کرد:

یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هُونِیوَبَعْدَهُ لا کُنْتِ اَنْ تَکُونِی

هذَا الْحُسَیْنُ شارِبُ الْمَنُونِوَتَشْرَبِینَ بارِدَ الْمُعِینِ

ای نفس! زندگی بعد از حسین،خواری و ذلّت است، و بعد از او نمانیتا این ذلّت را ببینی؛ این حسین استکه شربت مرگ می نوشد و تو آب سردو گوارا می نوشی؟!

افسوس که عباس به آرزویش نرسید،وبا همه اشتیاقی که داشت، نتوانست مشکآب را به تشنه کامان برساند:

پس فرو بارید بر او تیر تیزمشک شد بر حالت او اشک ریز

آن چنان گریید بر او چشم مشکتا که چشم مشک خالی شد ز اشک

همچنین در این باره سروده اند:

عشاق چون به درگه معشوق رو کننداز آب دیدگان، تن خود شستشو کنند

قربان عاشقی که شهیدان کوی عشقدر روز حشر، رتبه او آرزو کنند

درگاه او که درگه باب الحوائج استباب الحوائجش همه جا گفتگو کنند

4. رضا و تسلیم در برابر خواستپروردگار

آنکه خداوند را به حکمت وعدالت می شناسد و از این نکته، آگاهاست که خداوند جز به صلاح بنده اشرفتار نمی کند، در برابر مشیّت اوتسلیم، و به قضا و قدرش راضیمی شود. چنین کسی همان گونه که درخوشیها خرسند است، در ناخوشیهانیز، سر بر آستان رضا می ساید و تسلیمحضرت دوست است.

خواجه نصیر الدین طوسی رحمه الله می گوید: «مقام رضا، ثمره محبت استو اهل حقیقت را مطلوب این باشد کهاز خدای تعالی راضی باشند و آن چنانباشد که ایشان را هیچ حالی از احوالمختلف، مانند: مرگ و زندگانی و بقا وفنا و رنج و راحت و غنا و فقر، مخالفطبع او نباشد و یکی را بر دیگریترجیح ننهد؛ چه او می داند که همه آنهااز باری تعالی است. پس هر چه پیشایشان آید بدان راضی باشند. و صاحبمرتبه رضا همیشه در آسایش باشد؛ چهاو را بایست و نبایست نباشد؛ بلکهبایست و نبایست او همه بایست باشدو هر که به رضا رسید به بهشترسید.»

در حکایتی آمده است که نزد امامحسین علیه السلام گفتند که اباذر رحمه الله گفته است:«نزد من درویشی بهتر ازتوانگری و بیماری بهتر از تندرستیاست.» امام علیه السلام فرمود: «رحمت بر اباذرباد؛ اما من می گویم که هر که کارخویش با خدا گذاشت (به هر چه اومقدّر کرد، راضی است) و هرگز تمنانکند؛ مگر آن چیز را که خدا برای ویاختیار (و مقدّر) فرموده است.»

باباطاهر چه زیبا در این بارهسروده است:

یکی درد و یکی درمون پسنددیکی وصل و یکی هجرون پسندد

مو از درمون و درد و وصل و هجرونپسندم آنچه را جانون پسندد

بی گمان آن اعتماد به نفس وآرامش ژرفی که بر روح ابا عبد اللّه علیه السلام حاکم بود ـ با آنکه از شهادت و مصیبتهایپیش رو آگاه بود ـ ریشه در رضامندی آنحضرت در برابر مشیّت پروردگار داشت؛و اینکه آن حضرت سر تسلیم در برابرآستان معبود فرود آورده بود و از مقدّراتخداوند راضی بود.

آن حضرت در سخنی شیوا دراین باره می فرماید: «رِضَی اللّهِ رِضانا اَهْلَالْبَیْتِ نَصْبِرُ عَلی بَلائِهِ وَیُوَفِّینا اَجْرَالصّابِرِینَ؛ آنچه خداوند به آن خشنوداست ما اهل بیت هم خشنودیم، و بر بلیّاتیکه از جانب خدا است صبر می کنیم و او مزدصابران را به ما عطا می کند.»

ای دل بیا که تا به خدا التجا کنیموین درد خویش را ز در او دوا کنیم

سر در نهیم در ره او هر چه باد بادتن در دهیم و هر چه رسد مرحبا کنیم

چون دوست دوست داشت که ما خون دل خوریماز دشمن حسود، شکایت چرا کنیم

او هر چه می کند چو صواب است و محض خیرپس ما چرا حدیث ز چون و چرا کنیم

بر کارها چو بند مشیّت نهاد حقما نیز کار خود به مشیّت رها کنیم

روضه

امام حسین علیه السلام والاترین نمونه«تسلیم و رضا» در برابر اراده پروردگاربود، که حتی در دشوارترین شرایطنیز، جز به رضای خداوند نیندیشید، ودر سخت ترین لحظه ها، تنها بهآفریدگارش امیدوار بود و بس«زبان حال آن حضرت، این بوده است:

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیملطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی

فکر خود و رأی خود در عالم رندی نیستکفر است در این مذهب، خودبینی و خودرایی

حضرت ابا عبد اللّه علیه السلام در صبحعاشورا، این گونه با پروردگار خویشبه مناجات نشست: «اللَّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتِی فِیکُلِّ کَرْبٍ وَ رَجَایِی فِی کُلِّ شِدَّةٍ وَ اَنْتَ لِی فِیکُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بِی ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ، کَمْ مِنْ هَمٍّ یَضْعُفُفِیهِ الْفُؤادُ وَ تَقِلُّ فِیهِ الْحِیلَةُ وَ یَخْذُلُ فِیهِالصَّدِیقُ وَ یَشْمُتُ فِیهِ الْعَدُوُّ وَ اَنْزَلْتُهُ بِکَ وَشَکَوْتُهُ اِلَیْکَ رَغْبَةً مِنِّی اِلَیْکَ عَمَّنْ سِوَاکَفَکَشَفْتَهُ وَ فَرَجْتَه فَاَنْتَ وَلِیُّ کُلِّ نِعْمَةٍ وَصَاحِبُ کُلِّ حَسَنَةٍ وَ مُنْتَهَی کُلِّ رَغْبَةٍ؛خدایا! تو در هر گرفتاری و مصیبت،تکیه گاه من هستی و امید من در شداید؛و مورد اعتماد و تکیه گاهم در آنچه برمن [از مصیبتها] نازل شده هستی. چهغمها که در برابر آن، قلب انسان،ضعیف و راه چاره مسدود می شود؛غمهایی که با دیدن آن، دوستان، خوارو دشمنان زبان به شماتت می گشایند.[در چنین مواقعی]، تنها به تو شکایتآوردم و از دیگران قطع امید کردم واین تو بودی که مرا از گرفتاریها نجاتدادی؛ همانا تو صاحب هر نعمت وحسنه و منتهای رغبت [بندگان[هستی.»

راوی در بیان واپسین لحظه هایزندگی سید الشهدا علیه السلام می گوید: چونضعف بر امام حسین علیه السلام غلبه کرد،لحظه ای ایستاد تا استراحت کند؛همان گونه که ایستاده بود، سنگی برپیشانی او اصابت کرد (و خون ازپیشانی اش جاری شد) پس دامان جامهخود را گرفت تا خون را از پیشانی اشپاک کند. که ناگاه تیر سه شعبهزهرآلودی رسید و بر قلب او نشست.او در این هنگام فرمود: «بسم اللّه وباللّه و علی ملّة رسول اللّه.» آن گاه تیررا از پشت سر بیرون آورد، و خونچون ناودان از بدن او جاری شد. پسسرش را به آسمان بلند کرد و عرضکرد: «خدای من! تو می دانی که اینلشکر، کسی را می کشند که جز او پسردختر پیغمبری بر روی زمین وجودندارد.»

روی بنما و مرا گو که ز جان، دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر

در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر

5. نگرش زیبا به مرگ

نهراسیدن از مرگ و نگرشدرست و زیبا به مرگ داشتن، یکی ازآموزه های عرفانی مکتب عاشورااست. حقیقت، آن است که صرف نظراز چگونگی احوال انسان در جهانپس از مرگ، موضوع مردن یا همانانتقال از جهانی به جهان دیگر،همان گونه که حضرت سید الشهدا علیه السلام فرمود، امری زیبا و در حکم زینتبرای فرزندان آدم به شمار می آید.

آن حضرت در بیانی دلنشین دراین باره می فرماید: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی وُلْدِآدَمَ مَخَطَّ الْقِلاَدَةِ عَلَی جِیدِ الْفَتَاةِ، وَمَا اَوْلَهَنِیاِلَی اَسْلاَفِی اشْتِیَاقَ یَعْقُوبَ اِلَی یُوسُفَ؛مرگ برای فرزندان آدم به مثابهگردن بند بر گردن دختر جوان، کشیدهو بسته شده است؛ چقدر مشتاق دیدنپیشینیان خویشم؛ مانند اشتیاقی کهیعقوب به دیدار یوسف داشت.»

حکیم نظامی گنجه ای در این بارهمی گوید:

گر مرگ رسد چرا هراسمکان راه به توست می شناسم

تا چند کنم ز مرگ فریادگر مرگ از اوست، مرگ من باد

گر بنگرم آن چنان که رأی استاین مرگ نه مرگ، نقل جای است

از خوردگهی به خوابگاهیوز خوابگهی به بزم شاهی

خوابی که به بزم توست راهشگردن نکشم ز خوابگاهش

چون شوق تو هست خانه خیزمخوش خسبم و شادمانه خیزم

به تعبیر یکی از دانشمندان «هرآنچه هست برای همیشه می ماند.همین هستیِ هستی، دلیل جاودانگیآن است. اگر هستیِ جاودانه عوضمی شود پس باید زیباتر شود و اگرناپدید می شود پس باید به صورتیمتعالی تر باز گردد و اگر به خوابمی رود، پس باید خواب بیداریبهتری را ببیند؛ زیرا هستی درتولدهای دوباره خود، همواره زیباتربوده است.»

سالار شهیدان علیه السلام در این بارهمی فرماید: «لَیْسَ شَأْنِی شَأْنَ مَنْ یَخَافُالْمَوْتَ، مَا اَهْوَنَ الْمَوْتَ عَلَی سَبِیلِ نَیْلِ الْعِزِّ،وَ اِحْیَاءِ الْحَقِّ، لَیْسَ الْمَوْتُ فِی سَبِیلِ الْعِزِّ اِلاَّحَیَاةً خَالِدَةً، وَ لَیْسَتِ الْحَیَاةُ مَعَ الذُّلِّ اِلاَّالْمَوْتَ الَّذِی لاَ حَیَاةَ مَعَهُ. اِنَّ نَفْسِی لاََکْبَرُ مِنْذَلِکَ؛ وَ هِمَّتِی لاََعْلَی مِنْ اَنْ اَحْمِلَ الضَّیْمَخَوْفا مِنَ الْمَوْتِ؛ مَرْحَبا بِالْقَتْلِ فِی سَبِیلِ اللّهِوَلَکِنَّکُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَی هَدْمِ مَجْدِی وَ مَحْوِعِزَّتِی وَ شَرَفِی؛ فَاِذا لاَ اُبَالِی مِنَ الْقَتْلِ؛ شأنمن، شأن کسی نیست که از مرگبترسد! چقدر مرگ در راه وصول بهعزّت و احیای حق، سبک و راحتاست. مرگ در راه عزتمندی، چیزیجز زندگانی جاویدان نیست، وزندگانی با ذلّت و خواری، جز مرگمطلق نیست. نفس من بزرگ تر از ایناست (که از مرگ بهراسد)؛ و همت منعالی تر است از آن است که از ترسمرگ، بار ستم و ظلم را به دوش بکشم.مرحبا و آفرین به کشته شدن در راهخدا! ولی شما توانایی نابودی مجد وعزت و شرف مرا ندارید؛ پس در اینصورت من از کشته شدن، باکی ندارم.»

مرگ اگر مرد است گو نزد من آیتا کِشم خوش در کنارش تنگ تنگ

من از او جانی ستانم پر بهاو ز من دَلقی ستاند رنگ رنگ

روضه

نه تنها مرگ در راه حق در کاماباعبد اللّه الحسین علیه السلام شیرین و گوارابود، یاران و بستگان و اصحاب او نیزاین گونه بودند. عقبة بن سمعانمی گوید که در مسیر راه حرکتحسین علیه السلام از مکه به عراق، با ایشانهمراه بودم. در یکی از لحظه ها امام،همان گونه که بر اسب، سوار بود، بهخواب سبکی فرو رفت، و پس از چندلحظه بیدار شد؛ در حالی که می فرمود:«اِنَّا لِلَّه وَ اِنَّا اِلَیْهِ رَاجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّالْعَالَمِین» و دو یا سه مرتبه این جمله راتکرار کرد.

علی اکبر به پدر رو کرد و گفت:«ای پدر! جانم به فدای تو باد! خدا راحمد کردی و آیه استرجاع خواندی.علت چیست؟» امام فرمود: «پسرم!شخصی را در خواب دیدم که بر اسب،سوار بود و می گفت:» این قافله بهطرف مرگ پیش می رود.» علی اکبرگفت: «ای پدر! آیا ما بر حق نیستیم؟»آن بزرگوار فرمود: «سوگند به آن کسیکه بازگشت بندگان به سوی اوست! مابر حقیم.» علی اکبر گفت: «پس حال کهبر حقیّم، از مرگ، باکی نیست.»

در شب عاشورا نیز آن گاه که قاسمبن حسن علیه السلام به امام عرض کرد: «آیا منهم در شمار شهیدانم؟» آن جناب باعطوفت و مهربانی فرمود: «ایفرزندم! مرگ نزد تو چگونه است؟»عرض کرد: «ای عمو! مرگ در کام مناز عسل شیرین تر است.» آن حضرتفرمود: آری، تو نیز از شهیدان خواهی،آن هم پس از رنجی سخت.

توانی گر در این ره ترک جان کردتوانی عیش با جان جهان کرد

اگر جان رفت، جانان هست بر جایبه جانان زندگی خوش تر توان کرد

چه باشد جان و صد جان در ره دوستجهانی جان به قربان می توان کرد

اگر دل از جهان کندن توانیتوانی هر چه خواهی در جهان کرد

اگر دل از زمین کندن توانیتوانی رخنه ای در آسمان کرد

6. ادای زکات

در زیارت نامه سالار شهیدان،حسین بن علی علیه السلام می خوانیم: «اَشْهَدُاَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلَوةَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاةَ...؛شهادت می دهم که تو اقامه نماز و ادایزکات کردی.»

زکات ـ صرف نظر از حکم فقهیو وجود آن ـ نماد مردم دوستی است کهبارها در قرآن کریم ـ آن هم ـ بعد ازواژه نماز تکرار شده است. بی گمان،پیام اصلی این هم جواری زکات با نمازدر قرآن، تأکید خداوند بر ارتباط مردمدر کنار ارتباط با خداست، و اینکهخداوند، نمازی را به بندگانش سفارشمی کند که همراه زکات، انفاق وگره گشایی باشد، و نمازگزار خود را درگرفتاری و رنج و غم دیگران شریکبداند.

از این رهگذر می توان نتیجهگرفت که ثمره کامل نماز در صورتی بردل و جان نمازگزار به بار خواهدنشست که با اجتماع، پیوندی تنگاتنگداشته باشد، و دغدغه رفاه وخوشبختی دیگران را در سر داشته و براین باور باشد که تا جامعه بر اثرهمکاری و همیاری افراد با یکدیگر بهنیکی سامان نیابد، کار فرد نیز ساماننخواهد یافت، و تا افراد خود را دربرابر مشکلات یکدیگر مسئول ندانند،کار فروبسته این افراد نیز گشودهنخواهد شد.

به تعبیر سقراط «سعادت افراد، درضمن سعادت جماعت است. بنابراینسعادت هر کس در این است کهوظایف خود را در قبال دیگران بهنیکی انجام دهد.»

«افلاطون، ارسطو و فارابی نیز براین باورند: «فضایل اخلاقی، جز درپرتو زندگی جمعی، مجال بروز وامکان تحقق نمی یابند. اخلاق، قانون وعدالت، در ارتباط با جامعه معنا پیدامی کند و هویت می یابد. به این ترتیب،تنها با میانجیگری اجتماع، انسانمی تواند به [همه] نیازهای فطریخویش پاسخ گوید.»

بر این اساس از اینکه امامصادق علیه السلام در زیارت وارث، یکی ازآموزه های مکتب سید الشهدا علیه السلام وویژگیهای برجسته آن حضرت را«ادای زکات» نام می برد، استفادهمی شود که امام حسین علیه السلام به همراهارتباط با خداوند با جامعه نیز درارتباط بوده و سامان دادن اموراقتصادی آنان را از راه پرداخت«زکات» وجهه همت خویش قرار دادهبود.

به تعبیر یکی از علما «زکاتعبادتی مالی است، و اسلام از اینکهثروتمندان، دست مستمندان را بگیرندو یاریشان دهند و نیازهایشان رابرآورده سازند، و سرمایه لازم برایتحقق مصالح عمومی فراهم شود،اهتمام فراوان می ورزد. اسلام از طریقواجب گردانیدن این عبادت مالی ـهمانند بقیه ادیان آسمانی ـ به صورتیحکیمانه و میانه روانه به مبارزهبرخاسته است تا از فاصله طبقاتی وگرد آمدن ثروت و سامان بیش از حددر دست عده ای اندک جلوگیری کند.

زکات، حکم و قانونی است که درصورت مراعات آن، به انسان از نظرفردی، آزادی کار و تلاش می دهد، و ازحق همکاری اجتماعی و تعاون وبرادری میان مردم محافظت می کند. وبر این اساس آن، اصل و مبدأ مهماسلامی یعنی احساس مسئولیت فرددر برابر جامعه و احساس تکلیفجامعه در برابر دیگران، تبلور پیدامی کند.»

روضه

حسین علیه السلام زکات جاودانگی،سعادت ابدی و سروری کردن برجوانان اهل بهشت را با نثار جانگرامی خویش و فرزندانش در راه حقتعالی، پرداخت کرد.

سید بن طاووس در لهوفمی نویسد که وقتی یاران باوفایحسین علیه السلام به شهادت رسیدند و جزاهل بیتش کسی زنده نماند، فرزندشعلی اکبر که از زیباترین وخوش خلق ترین مردم بود، برابر پدرقرار گرفت و از او اجازه رفتن به میدانخواست: «فَاَذِنَ لَهُ ثُمَّ نَظَرَ اِلَیْهِ نَظْرَةَ آیِسٍ مِنْهُوَ اَرْخَی عَیْنُهُ وَ بَکَی ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْبَرَزَ اِلَیْهِمْ غُلاَمٌ اَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقا وَ خُلْقا وَمَنْطِقا بِرَسُولِکَ وَ کُنَّا اِذَا اشْتَقْنَا اِلَی نَبِیِّکَ نَظَرْنَااِلَیْهِ؛ حسین علیه السلام اجازه میدان داد، وآن گاه نگاهی مأیوسانه بر او انداخت وقطرات اشک بر صورتش جاری شد وگفت: «خدایا! تو شاهد باش که جوانیبه سوی این لشکر رفت که از لحاظاندام، اخلاق و گفتار، شبیه ترین مردمبه رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، و ما هرگاهمشتاق دیدار پیغمبرت می شدیم به اینجوان می نگریستیم.»

پس علی اکبر به میدان رفت و بهجنگ پرداخت و پس از قتالی سخت وکشتن عده زیادی از دشمنان به سویپدر آمد و گفت: «ای پدر! تشنگی،جانم را به لب رسانیده و سنگینیاسلحه مرا به تعب انداخته است. آیاممکن است با اندکی آب از تشنگینجاتم دهی؟»

حسین علیه السلام گریست و فرمود:«واغوثاه! فرزندم باز گرد و کمی دیگربجنگ! که بسیار نزدیک است کهجدّت رسول اللّه صلی الله علیه و آله را دیدار کنی و ازدست او جام سرشاری از آب بنوشیکه از آن پس هرگز تشنه نشوی.»

سپس علی به سوی میدان رفت وآماده شهادت شد و حمله شدیدی راآغاز کرد. به ناگاه «منقذ بن مره عبدی»او را هدف تیری قرار داد که بر اثر آن،روی زمین افتاد، و فریاد زد: «یَا اَبَتَاهُعَلَیْکَ مِنِّی السَّلاَمُ هَذَا جَدِّی یُقْرِئُکَ السَّلاَمُ وَیَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقُدُومَ عَلَیْنَا، ثُمَّ شَهِقَ شَهْقَةًفَمَاتَ، فَجَاءَ الْحُسَیْن علیه السلام حَتَّی وَقَفَ عَلَیْهِ وَوَضَعَ خَدَّهُ عَلَی خَدِّهِ وَ قَالَ: قَتَلَ اللّهُ قَوْماقَتَلُوکَ مَا اَجْرَأَهُمْ عَلَی اللّهِ وَ عَلَی انْتِهَاکِحُرْمَةِ الرَّسُولِ، عَلَی الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَا؛ پدرجان! خداحافظ و سلام بر تو! اینکجدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را سلاممی رساند و می گوید: ای حسین!زودتر نزد ما بیا! سپس فریادی کشید وجان داد. حسین علیه السلام آمد و بر بالینفرزند شهیدش ایستاد و صورت برصورت او نهاد و فرمود: پسر جانم!خدا بکشد کسانی را که تو را کشتند.چقدر بر خدا گستاخی کردند؟! چقدرحرمت رسول خدا صلی الله علیه و آله را شکستند؟!پس از تو خاک بر سر این دنیا باد.»

7. حلال خواری

یکی از آموزه های مهم اقتصادیمکتب عاشورا ـ چنانچه اشاره خواهدشد ـ «حلال خواری» و پرهیز از «غذایحرام» است. اهل بیت علیهم السلام به دلیل آثارویرانباری که حرام خواری بر جسم وروح انسان به جا می گذارد، به شدّت ازآن پرهیز می کردند و پیروانشان را نیزاز آن باز می داشتند. حضرت علی علیه السلام باطن غذاهای حرامی چون رشوه راقِی کرده مار سمّی و یا غذایی می داند که باآب دهان مار سمّی مخلوط شده باشد.

آن حضرت در این باره در ضمنحکایتی می فرماید: «... وَ اَعْجَبُ مِنْ ذَلِکَطَارِقٌ طَرَقَنا بِمَلْفُوفَةٍ فِی وِعَائِهَا، وَ مَعْجُونَةٍشَنِئْتُهَا، کَاَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ اَوْ قَیْئِهَا،فَقُلْتُ: اَصِلَةٌ اَمْ زَکَاةٌ، اَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذَلِکَ مُحَرَّمَعَلَیْنَا اَهْلَ الْبَیْتِ! فَقَالَ: لاَ ذَا وَلاَ ذَاکَ، وَلَکِنَّهَاهَدِیَّةٌ. فَقُلْتُ: هَبِلَتْکَ الْهَبُولُ! أَ عَنْ دِینِ اللّهِاَتَیْتَنِی لَتَخْدَعَنِی؟ أَ مُخْبِطٌ اَنْتَ اَمْ ذُو جِنَّةٍ، اَمْتَهْجُرُ؟...؛و و از این شگفت آورتراینکه شب هنگام، کسی به دیدار ما آمدو ظرفی سرپوشیده پر از حلوا داشت.معجونی در آن ظرف بود که چنان از آنمتنفر شدم که گویا آن را با آب دهان مارسمّی، یا قی کرده آن مخلوط کردند! بهاو گفتم: هدیه است یا زکات یا صدقه؟که این دو بر ما اهل بیت پیامبر حراماست. گفت: نه زکات و نه صدقه است؛بلکه هدیه است. گفتم: زنان بچه مردهبر تو بگریند. آیا از راه دین وارد شدیکه مرا بفریبی؟ یا عقلت آشفته شده؟ یاجن زده شدی؟ یا هذیان می گویی؟»

مرحوم آیت اللّه طالقانی رحمه الله می نویسد: «حکمت تحریم غذاهاییچون مردار، خون و گوشت خنزیر راباید در آثار روحی و اخلاقی یا جسمیآنها بررسی کرد. در حقیقت، هرگونهغذای حیوانی یا گیاهی و نوع ترکیباتآنها اثر خاصی در تکوین و ترکیبنسوج بدنی و خُلقی انسان دارد کهمجموع این آثار، زمینه چگونگیاخلاق و اندیشه را فراهم می سازد.گوشت درّندگان، خوی درّندگی راتهییج و تقویت می کند و گوشتخوک، شهوات بی بند و بی غیرتی راتهییج می کند.»

باری:

لقمه کاید از طریق مشتبهخاک خور، خاک و بر آن دندان منه

کان ترا در راه دین مغبون کندنور عرفان از دلت بیرون کند

لقمه نانی که باشد شبهه ناکدر حریم کعبه، ابراهیم پاک

گر به دست خود فشاندی تخم آنور به گاو چرخ کردی شخم آن

ور مه نو در حصادش داس کردور به سنگ کعبه اش دست آس کرد

ور به آب زمزمش کردی عجینمریم آیین پیکری از حور عین

وربخواندی بر خمیرش بی عددفاتحه با قل هو اللّه احد

ور بود از شاخ طوبی آتششور شدی روح الامین هیزم کشش

ور تو برخوانی هزاران بسملهبر سر آن لقمه پر ولوله

عاقبت خاصیتش ظاهر شودنفس از آن لقمه تو را قاهر شود

در ره طاعت تو را بی جان کندخانه دین تو را ویران کند

درد دینت گر بوَد ای مرد راهچاره خود کن که دینت شد تباه

اثر ویرانبار حرام خواری تاآنجاست که به فرموده سالارشهیدان علیه السلام ، آدمی را به وادیهلاکت بار نافرمانی از امام زمانخویش، می افکند و وی را در مقابله ورویارویی با امام عصر خویش قرارمی دهد. حقیقتی که امام حسین علیه السلام وقتی در برابر سپاه کوفه ایستاد، از آن،این گونه یاد کرد:

«وَیْلَکُمْ مَا عَلَیْکُمْ اَنْ تُنْصِتُوا اِلَیَّفَتَسْمَعُوا قَوْلِی وَ اِنَّمَا اَدْعُوکُمْ اِلَی سَبِیلِ الرَّشَادِفَمَنْ اَطَاعَنِی کَانَ مِنَ الْمُرْشَدِینَ وَ مَنْ عَصَانِیکَانَ مِنَ الْمُهْلَکِینَ، وَ کُلُّکُمْ عَاصٍ لاَِمْرِی غَیْرُمُسْتَمِعٍ قَوْلِی فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِکُمْ، وَیْلَکُمْ اَلاَ تُنْصِتُونَ! اَلاَتَسْمَعُونَ؟!؛ وای بر شما! چه زیانیمی برید اگر بن من توجه کنید و سخنمرا بشنوید؟ من شما را به راه راستمی خوانم. هر کس فرمان من برَد بر راهصواب باشد، و هر که از من نافرمانیکند هلاک شود. شما از همه فرامین منسر باز می زنید، و سخن مرا گوشنمی دهید؛ چرا که شکمهای شما ازحرام پر شده و بر دلهای شما مهرشقاوت نهاده شده است. وای بر شماچرا خاموش نمی شوید؟! چرا گوشنمی دهید؟!»

روضه

اگر حرام خواری همان گونه کهسالار شهیدان علیه السلام فرمود، آدمی را بهورطه هلاکت می کشاند؛ در مقابل،حلال خواری، زمینه ساز سعادتانسانها و عاقبت به خیری آنها می شود.بی گمان باید کسانی چون زهیر بن قینکه در واپسین لحظات، به حسینپیوستند و با آنکه از آن حضرتگریزان بودند، به ناگه با یک دیدار با اباعبد اللّه الحسین علیه السلام ، منقلب شدند و بهآن حضرت پیوستند که این افرادخواسته یا ناخواسته از حرام خواری ومال مردم را به ناحق خوردن، پرهیزمی کردند، تا آنکه چنین عاقبتدرخشانی نصیبشان شد.

راوی می گوید که ما با زهیر بنقین از مکه می آمدیم و با حسین علیه السلام همسفر بودیم. زهیر، اکراه داشت که بااو یکجا منزل کند، به همین سبب، هروقت حسین بن علی علیهماالسلام کوچ می کرد،زهیر بار می انداخت و آنجا کهحسین علیه السلام منزل می کرد، زهیر کوچمی کرد؛ تا آنکه یک روز ناچار شدیم باحسین علیه السلام هم منزل شویم. پس هرکدام در سویی بار انداختیم.

ما سر سفره نشسته بودیم کهفرستاده حسین علیه السلام آمد و سلام داد ووارد شد و به زهیر بن قین گفت: «اباعبد اللّه الحسین! مرا به دنبال توفرستاده است که نزد او بیایی.» چونفرستاده حسین علیه السلام چنین سخنی راگفت: «همه لقمه را به زمین گذاشتیم ودر جای خویش خشک شدیم.»

در این هنگام، همسر زهیر گفت:«پسر رسول خدا تو را خواسته است وتو نمی روی؟!»

زهیر از جای برخاست و نزدحسین علیه السلام رفت و پس از دیداریکوتاه برگشت؛ در حالی که چهره اوبرافروخته و شادمان بود. دستور دادچادر و بار و بنه او را نزد حسین ببرند؛آن گاه به همسرش گفت: من تصمیمگرفتم که در خدمت حسین باشم، تاجانم را قربان او کنم و با همسرشخداحافظ کرد. همسرش گریست و بااو وداع کرد و گفت: «خدا! یار ومددکارت باشد و برایت خیر پیشآورد، از تو خواهش دارم که در قیامتنزد جدّ حسین علیه السلام به یاد من نیزباشی.»

8. غیرت

یکی از ویژگیهای شایسته ومتعالی، «غیرت» است. این واژه درلغت یعنی «نَفْرَةُ طَبِیعَةٍ تَکونُ عَنْ بُخْلِمُشَارِکَةِ الْغَیْرِ فِی اَمْرِ مَحْبِوبٍ لَهُ؛ غیرت،یعنی آنکه سرشت و طبیعت انسان ازمشارکت غیر، در امر مورد علاقه اشنفرت داشته باشد.»

این لغت در اصطلاح، یعنی آنکهکسی نسبت به ناموس خود و همسرخود، تا آنجا اهتمام ورزد که به دیگریاجازه تعرّض به حریم خویش ندهد.

امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: «اِنَّ اللّهِتَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَیَمْقُتُ الرَّجُلَ یُدْخَلُ عَلَیْهِ فِیبَیْتِهِ فَلاَ یُقَاتِلُ؛ خداوند تبارک و تعالیدشمن می دارد مردی را که به خانه اشهجوم آورده اند و او دفاع نکند.»

امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «اِنَّ اللّهَتَبَارَکَ وَ تَعَالَی غَیُورٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیُورٍ وَ لِغَیْرَتِهِحَرَّمَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ؛خداوند تبارک و تعالی غیرتمند استو هر غیرتمندی را دوست می دارد، وبرای همین غیرت است که فواحش راحرام کرده است؛ چه ظاهر باشد و چهپنهان.»

نمونه ای از اوج غیرتمندی سالارشهیدان علیه السلام را در واپسین لحظه هایحیات پربار آن حضرت می بینیم.آن گاه که متوجه تعرّض لشکر دشمنبه خیام حرم شد، بانگ برآورد و درخطاب به آنان فرمود: «وَیْلَکُمْ یَا شِیعَةَ آلِاَبِی سُفْیَانٍ اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لاَتَخَافُونَ الْمَعَادَ، فَکُونُوا اَحْرَارا فِی دُنْیَاکُمْ اِنِّیاُقَاتِلُکُمْ وَ تُقُاتِلُونَنِی وَ النِّسَاءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّجُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتَاتِکُمْ وَ جُهَّالِکُمْ وَ طُغَاتِکُمْمِنَ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِی مَا دُمْتُ حَیّا؛ وای برشما ای پیروان آل ابی سفیان! اگر دینندارید و از روز معاد ترس ندارید، پسدست کم در دنیای خود آزادمرد باشید.من با شما جنگ می کنم و شما با منمی جنگید. زنان که گناهی ندارند. تا منزنده هستم نگذارید سرکشان و نادانانو طاغیان شما، متعرّض حرم منشوند.»

«باری، بنی هاشم، غیرتمندانروزگار خویش بودند، و جوانان بنیهاشم پیوسته اهل بیت امام حسین علیه السلام را در طول سفر به کربلا محافظتمی کردند. شبها نیز با حراست اینجوانان به ویژه قمر بنی هاشم، زنانحرم آسوده و بی هراس می خفتند. امامحسین علیه السلام روز عاشورا خانواده ودختران و خواهران خود را توصیه کردکه پس از شهادتش گریبان ندرند وچهره مخراشند و پیش دشمنانصدایشان را به گریه بلند نکنند.

همچنین این غیرت دینی او ویارانش بود که زمینه ساز آن حماسهبزرگ شد. یاران شهیدش نیز غیرتشاناجازه نداد که امام و اهل بیت ایشان رادر صحرا و میان انبوه دشمن رها کنندو خود، در پی زندگی و عافیت خویشروند. پیروان عاشورا، هم درس عفافو حجاب را به عنوان «غیرت ناموسی»از کربلا می آموزند، هم دفاع از مظلومو نصرت حق و مبارزه با باطل و بدعترا به عنوان «غیرت دینی» ازحماسه آفرینان کربلا الهام می گیرند.»

روضه

آن گاه که سالار شهیدان علیه السلام با اهلحرم وداع فرمود و اراده رفتن به میدانکرد، دختر سه ساله خود را بوسید و آنطفل، از شدت تشنگی فریاد برآورد:«یَا اَبَتَاهُ الْعَطَشَ» آن حضرت فرمود: «ایدختر کوچک من! صبر کن تا برایتآبی بیاورم.» پس آن حضرت روانهمیدان شد و به سوی فرات رفت؛ اما دراین هنگام، مردی از سپاه کوفه آمد وگفت: ای حسین! لشکر به خیمه هاحمله کردند.»

آن حضرت پیش از آنکه به فراترود، برای حفاظت و دفاع از حریماهل بیت و ساکنان خیمه ها، خود را بهسرعت به خیمه ها رسانید. آن دخترکوچک به استقبال پدر آمد و گفت: «ایپدر مهربان! برای من آب آورده ای؟»امام از شنیدن این سخن، اشک ازدیدگانش جاری شد و فرمود: «عزیزم!به خدا سوگند که تحمل تشنگی وبیقراری تو بر من دشوار است.»

پس بر پیشانی او دست کشید و وی راتسلّی داد و چون امام خواست از خیمه هابیرون رود، آن طفل به سوی امام دوید ودامان پدر را گرفت. امام فرمود: «فرزندم بهزودی نزد تو خواهم آمد.»

ادامه مطلب
جمعه 18 آذر 1390  - 8:28 AM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5826986
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی