ما در عصری زندگی می کنیم که پذیرش و حتی باور به بسیاری چیزها (چه اموری که پیوند با گذشته دارد و یا آن که به زمان حال و آینده برمی گردد) بدون پرسش نقد و سنجش کم تر و یا به دشواری صورت می گیرد. نهضت حسینی نیز از آن اموری است که با این قاعده نگریسته شده و در درون چنین فرایندی با پرسشهای فراوانی در گذشته رو به رو شده و در آینده روبه رو خواهد شد. مهم ترین و بنیادی ترین پرسشی که در عصر مدرنیته و دنیای مدرن درباره این نهضت از آن سخن به میان است و از آن زاویه شایستگی سنجش پذیری او را می توان نگریست; این است که نهضت حسینی در دنیای معاصر چگونه حضور و ظهور می تواند داشته باشد. به دیگر سخن کارکرد و کاربرد آن چیست؟ بی گمان جاده ای که ما را به کاویدن و یابیدن پاسخ این پرسش نزدیک می سازد شناخت مدرنیته و عصر آن است. و چون در این نوشتار مبانی ( 230 ) عناصر و پیامدهای گوناگون مدرنیته را به شرح نمی توان کاوید به بیان ویژگیهای بنیادین آن بسنده می کنیم. پایه های بنیادین مدرنیته عبارتند از: نوآوری آفرینندگی دگرگونی و پیشرفت. برایند داد و ستد پیوستگی و دمسازی این سه عنصر هویتی است به نام مدرنیته. به طور دقیق این سه عنصر به مانند ملاک و معیار تولید و پذیرش ارزشها روشها نظم سیاسی ـ اجتماعی نظام حقوقی و اخلاقی تاریخ و میراث فرهنگی عمل می کنند. از این روی در دنیای مدرن چیزی پذیرفتنی و درخور عرضه است و زمینه آشکار شدن دارد که به صورتها و شیوه های گوناگون به آن سه عنصر کلیدی یاری رساند. اینک که بر آنیم به نهضت حسینی در عصر مدرن بنگریم می باید از زاویه معیارهای یاد شده به آن نگریست. و برای این هدف دو انگاره از نهضت پیش رو داریم:
در انگاره مادی توجه به ساز و برگ فیزیکی مجموعه حسینی است که دربردارنده شمار کسان سازوبرگها زنان کودکان جغرافیای اقلیمی و طبیعی جای رویداد و… می گردد. پیداست که در دنیای مدرن و کنونی برای پدید آوردن حکومتی و زنده نگهداشتن نهضتی نمی توان به چنان ساز و برگ و ساختار فیزیکی پناه بُرد و آن را الگو قرار داد; زیرا این روش سازوار با ویژگیهای آن زمان و منشها احساسها اندیشه ها و آثار وجودی ویژه و یگانه امام حسین(ع) بود. از این روی انگاره مادی نهضت حسینی در دنیای مدرن نمود و کارکردی نمی تواند داشته باشد. در انگاره معنوی که توجه به هدفها پیامها و انگیزه های نهضت ( 231 ) جاویدان حسینی است چگونگیها پیش نیازها کاستیها و کمبودهای عصر مدرن سبب گردیده که حضور و کارکرد پیامها و هدفهای نهضت حسینی در راستای نوآوری پیشرفت و دگردیسی بیش از گذشته مهم و حیاتی جلوه کند. نهضت حسینی پیامها و هدفهای عالی و گونه گونی داشته است که بزرگان دین و اندیشه وران فرهیخته به شایستگی آنها را روشن و بیان کرده اند. در میان آن پیامها و هدفها دفاع از حقوق انسانی بایسته درنگ و دقت است: موسی بن عمیر می گوید: پدرم گفت: حسین(ع) امر کرد مرا و گفت: (کسی که حقوق مردم بر گردن اوست با من همراه نشود مگر دین و حقوق آنها را بپردازد; زیرا شنیدم که رسول خدا(ص) می فرمود: کسی که بمیرد و بر او حقی و دینی باشد از نیکیهایش در روز قیامت کاسته می شود.)1 در مِنی در برابر هزاران نفر از مردم اهل دانش و خرد فرمود: (نابینایان لال ها و زمین گیران ناتوان در تمام شهرها بی سرپرست مانده اند و بر آنان مهر ورزیده نمی شود…. اداره کشور و صدور احکام قضایی و تصویب برنامه های کشور باید به دست عالمان که امین حقوق الهی و دانای به حلال و حرامند سپرده شود; اما اینک مقامتان را از شما باز گرفته است… مردم بنده ایشانند و ناتوان از دفاع خویش. حاکمی است دیکتاتور و حاکمی دیگر کینه ورز و بدخواه و آن دیگری کوبنده بیچارگان و سخت گیر بر ایشان….)2 در این نوشتار نمی توان این هدف و پیام را به گونه همه جانبه و در تمامی کارها و عرصه های زیستی باز نمود و کاوید. از این روی بخشی از آن را در ( 232 ) بوته بررسی می نهیم. و در این بخش دست به گزینش می بریم و آن چه مهم تر و حیاتی می نماید به پردازشش رو می آوریم. و آنچه در این بستر حیاتی و بنیادی به منظر می آید مقوله حقوق سیاسی و انسانی است که در زمان معاویه و پس از آن در دوره فرزندش (یزید) به گونه گسترده و آشکار شکست و پایمال شد; امری که در زمان پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) به روشنی در مدار توجه بود و نمود و جلوه داشت. به این ترتیب یکی از جلوه های سنت از جلوه گری افتاد. آزادی و عدالت بنیاد و اساس (حقوق سیاسی و انسانی) بود که یزید و پدرش آنها را زیر پا گذاردند لیک حسین بن علی(ع) در قالب امر به معروف و نهی از منکر و احیای دین به احیای دوباره این گونه حقوق سیاسی می پردازد و مردم را از داشتن چنان حقوقی آگاه ساخته و از آنان برای به پا داشتن آزادی و عدالت یاری می خواهد. این خواست را تا آن جا ادامه می دهد که جان خویش و یارانش را بر سر آن می گذارد. بدین هدف از این پس تجلّی عدالت و آزادی را از باب حقوق انسانی در نهضت حسینی پی می گیریم. از مهم ترین حقوق سیاسی که در زمان یزید و پیش از آن در دوره حاکمیت پدرش نادیده انگاشته شد و پایمال گردید آزادی سیاسی بود. این حق; یعنی آزادی سیاسی در شاخه ها و حوزه هایی که پس از این بیان خواهند شد از سوی دستگاه حاکم به هیچ شمرده شد. و در برابر نهضت حسینی پیام و انگیزه باز احیاء آنها را با خویش حمل می کرد. 1. از جمله حقوق سیاسی که در زمان معاویه ارج و بهایی نداشت و در روزگار یزید این بی ارجی بیش از پیش دامن گسترد آزادی فکر و اندیشه بود ( 233 ) . معاویه نبود آزادی فکر را به حالت انگاره و فرضیه درآورد و برای آن مبانی دینی و عقلی درست کرد تا از آسیبهای احتمالی در امان بماند. معاویه دو نظریه را در طول هم پروراند: اندیشه وراثت گذشته از آن که چاشنی جبریت بود پیامد منطقی آن نیز به شمار می آمد. چنانکه معاویه در فرایند بیعت ستانی از مردم و سران قومی و مذهبی در مکه و مدینه ابتداء جبریت را پیش آورد و پس از آن و در بستر آن اندیشه ارثی شدن مقام حکومت را برای یزید امر منطقی نمایاند و گفت: مسأله یزید امر حتمی الهی است و در این مورد کسی از خود اختیاری ندارد. پیداست زمانی که (جبرگرائی) بمانند فلسفه و بینش الهی از سوی دستگاه حاکم رواج یابد نخستین پیامد آن در حوزه عمومی این است که نباید رفتار و بینش کارگزاران حکومت و نیز روش سیاسی نظام مدیریتی و مشروعیت قدرت حاکمه را به سنجش گرفت و به نقد و ارزیابی آن پرداخت; زیرا این میدان و امور به طور متافزیکی سازمان یافته و از سوی خداوند قرار داده شده است. و شخص حاکم و در پرتو آن دستگاه حکومتی جلوه اسم (قهار) و (مدیر) خداوند خواهد بود. از این روی عقل بشر را نشاید که در پی دگرگونی آن برآید و برای بهبود نظام مدیریتی معیارهای سیاسی توزیع قدرت و فرصت کاروساز پیوستگی و پیوند مردم با رهبر و حاکم جامعه شکل و شیوه حکومت و ده ها مقوله دیگر در این حوزه بیاندیشد و فکر نو دراندازد و الگوی کارآمد ارائه دهد. حال که سرنوشت عاقلان و آگاه هان در ( 234 ) این سامانه چنین است چگونگی و حال فرودستان و واپس نگه داشتگان فکری به طور کامل روشن خواهد بود. دومین پیامد (جبرگرایی) این است که در صورت پدیداری موردهای بالا یعنی به نقد کشیدن کارکرد حکومت و قدرت سیاسی و اندیشیدن برای بهتر زیستن و تدبیر نمودن و برگرفتن امور از دست قضا و سپردن آن به عقل انسانی که خود ودیعه و حجت خدایی است سیاست سرکوب وحشت و کشتار تنها گزینه ای دستگاه حاکم خواهد بود و به این ترتیب پایمال کردن حق آزادی اندیشه و فکر در حوزه عموم ی در اوج حیاتش قرار می گیرد چنانکه در زمان معاویه و فرزندش صورت پذیرفت. سومین پیامد (جبرگرایی) در حوزه عمومی پاسخ گو نبودن دستگاه حاکم و بویژه شخص حاکم است. از این روی دست اندازی به مال و جان مردم به هدر دادن نیروی انسانی چپاول منابع طبیعی و ملی ملت خیانت شمرده نمی شود و قانونهای کیفری و جزایی آنها را دربر نمی گیرند. به این ترتیب گونه ای از سهل انگاری یک سویه در پیوند دولت و ملت پدید می آید و چتر می گستراند. همان چیزی که از (مرجئه گرایی) در زمان بنی امیه و بویژه معاویه تبلیغ تعریف و بیرون داده شد. یعنی توجه نکردن به کار و ایمان و پای فشردن بر این که پاک و ناپاک را خداوند می آمرزد و نباید در کیفر دادن شتاب ورزید که همه اینها مساوی است با فرهنگ مسؤولیت گریزی. معاویه برای فرهنگی شدن این روند به قرآن و سنت نیز دست بُرد و از جعل حدیث دریغ نورزید و پیش کسوتان جعل حدیث چون ابورقیه تمیم بن اوس الداری (مسیحی مسلمان شده) و ابواسحق کعب بن مانع (یهودی به اسلام گراییده) عمروعاص ابی هریره سمرةُ بن جندب در خدمت معاویه و در دربار او بودند ( 235 ) . به این ترتیب معاویه نظریه (جبر) و (ارجاء) را زنده کرد و پر و بال بخشید تا مبانی فکری و اعتقادی را برای دگرگونی نظام سیاسی اسلام محمدی(ص) به نظام اسلامی پادشاهی موروثی اموی فراهم آورد و با مثلث شوم: (جبر) (ارجاء) و (وراثت) نافرمان ترین و فاسدترین فرد را در عالی ترین مقام حکومت دینی گماشت و حق آزادی اندیشه فکر را در حوزه عمومی از مردم بازداشت. زیرا در درون چنین مثلث شومی هیچ فکر و اندیشه ای جز پادشاهی ارثی روشن گر نظام سیاسی روش مدیریتی سامان ده حیات اجتماعی و سامان دهنده بستگی دولت ـ قدرت و مردم نخواهد بود و هر اندیشه ای جز آن در عمل کنار گذاشته خواهد شد. روشن است که حسین بن علی و دیگر امامان به هیچ روی با چنان مثلث نابهنجاری نمی توانند کنار بیایند و هریک با روشی سازوار روند مبارزه را ادامه می دهند. این که امام حسین(ع) در زمان برادر بزرگوارش امام حسن(ع) علیه معاویه قیام نکرد یکی از انگیزه های مهم پیمانی بود که معاویه با امام حسن(ع) بر سر دست به دست شدن مقام خلافت اسلامی بسته بودند که در عمل معاویه بدان پای بند نماند. از این روی امام حسین(ع) در پاسخ نامه معاویه به او نگاشت که چگونه حقوق مردم را پایمال ساختار حکومت دینی را که در علی(ع) تبلور داشت دگرگون کرده و الگوی سلطنتی و موروثی را که با هدف روح دین اسلام ناسازگار است جایگزین ساخته است: (گویی تو [معاویه] از این مردم نیستی و این مردم از تو نیستند. آیا تو نبودی که به زیاد نوشتی هرکس را بر دین علی است بکشد و آنان را مُثله کند. مگر دین علی غیر از دین پسرعمویش پیامبر(ص) است…)4 ( 236 ) حسین بن علی(ع) نیک می دانست که با نظر به (جبر) و (وراثت) چه بلایی بر سر حقوق مردم می آید و چه اندیشه ها و فکرهای روشن و پیش برنده ای به تاریک خانه ها فرو می شوند و گناه و مسؤولیت ناپذیری فرهنگ می شود و در جامعه نهادینه و قانون شکنی به مانند هنجار اجتماعی و حتی دینی در می آید. همین واکنشها و پیامدهای آسیب زایی چنان اندیشه ای است که حضرت در پاسخ پرسش حسن بصری از قدر فرمود: (انّ الله تبارک وتعالی لایطاع باکراه ولایعصی بغلبة ولایهمل العباد فی الحکمة… فلیس هو حملهم علیها قسراً ولاکلفهم جبراً)5 خداوند تبارک و تعالی با اکراه پیروی نمی شود و با اجبار معصیت نمی گردد… خداوند مردم را به طور قسری به معصیت وانمی دارد و از روی اجبار مکلّف شان نمی سازد. آنچه از این سخنان به دست می آید این معناست که: در نگاه حضرت آزادی اندیشه و گفتار به معنای ناسنجیده و بی دلیل ( 237 ) سخن گفتن و اندیشیدن نیست بلکه گفتار و اندیشه هایی که از کوران استدلال تجربه و برخورد سر بیرون می کنند و در فرجام افق روشن را فراروی ما قرار می دهند. حضرت خطاب به مردم می فرماید: (وای بر شما شما را چه شده است که آرام بگیرید و با درنگ سخنم را بشنوید. من شما را به راه هدایت و بالندگی فرامی خوانم. کسانی که بپذیرند از رشدیافتگان خواهند بود و آنانی که نمی پذیرند از بر بادشدگان…) 2. از دیگر حقوق سیاسی که معاویه و فرزندش نادیده انگاشتند و مردمان را از برخورداری آنان بازداشتند نقش آفرینی در قلمرو اداره جامعه و گزینش آگاهانه در حوزه سیاسی بود. پیروی از فرمانروایان و رهبران حرام بودن بریدن از اجتماع و پراکندگی و بایستگی همراهی هماهنگی و اجتماع از صدر اسلام تا اکنون بارها از سوی حکومت گران مورد بهره برداری قرار گرفته اند. راز این مسأله در ریشه دینی آنهاست; لیک با این فرق که همیشه چونان شمشیر دو لبه به کار گرفته شده اند; مانند مفهومها دریافته ها و ارزشهایی چون: آزادی عدالت حقوق بشر رفاه توسعه و دموکراسی در جهان امروز و بویژه از سوی ابرقدرتها. معاویه و پس از آن فرزندش با توجه به شایستگی دوگانه این دریافته ها و مفهومها با زیرکی تمام از آنها استفاده ناروا بردند و در رویارویی با جبهه حق از آنها به عنوان ابزار استفاده کردند. بی گمان قوام دوام رشد و ( 238 ) توسعه جامعه انسانی بویژه در عصر نوین وابسته به این است که تنش و ناسازگاری اجتماعی ـ روانی پراکندگی بی اعتمادی و اطمینان ستیزی روز به روز رو به افول گذارد و کاستی گیرد و در برابر فرهنگ دادوستدهای فکری و تلاشهای گروهی و همیاریها رو به فزونی گذارد. و این در صورتی است که مفهومها و یافته های یاد شده کارکردهای واقعی خویش را داشته باشند و در عمل در خدمت انسان و جامعه بشری قرار گیرند. پیامد چنین فرهنگ رشد و توسعه در بیرون و اندرون جامعه است; اما فرهنگ و ارزشهای برهنه گردیده از هویت اصیل خود و در خدمت هدفها و برنامه های گروه ویژه ای از انسانها درآمده این بازده را نخواهند داشت. کارکرد آنها در جامعه های پیرامونی و در مجموعه ای که از آنها استفاده می شود واژگونه خواهد بود و جلوه ای جز تباه کردن حقوق دیگران ندارند. همان کاری که معاویه با این مفهومها و ارزشها علیه مردم انجام داد. و این سیاست را به گونه ای دنبال و برنامه ریزی کرده بود که حتی چهره های شناخته شده آن زمان و شماری از صحابه و راویان حدیث به آن تن در داده و خرسند بودند. زمانی که بیعت با یزید به میان آمد معاویه می دانست با ناسازگاریهای جدی رو به روست. از این روی در پس واژگان بلند ارزشی پنهان گردید. و هنگامی که این مسأله را با عایشه در میان گذاشت و به او گفت: من برای یزید از تمامی مسلمانها بیعت گرفته ام آیا تو اجازه می دهی من پیمان بشکنم و عهد مردم را نادیده انگارم؟ عایشه در پاسخ گفت: نه شکستن پیمان روا نیست; ولی می باید با مردم مدارا کنی ( 239 ) . عبیدالله بن زیاد پس از دستگیری مسلم بن عقیل به او گفت: بر امامت خروج کردی و صفهای به هم پیوسته مسلمانان را گسستی. عبدالله بن عمر نیز به معاویه قول داد که هرگاه مردم پیرامون پسر تو گرد آمدند من هم ناهمسازی با وی نخواهم داشت: به این ترتیب این مفهومها و ارزشها: پیروی از رهبری بایستگی هماهنگی و اجتماع نابایستگی و حرام بودن پراکندگی از سوی معاویه و کارگزاران حکومت وی در جهت ناروا مورد استفاده قرار گرفت و پیامدهای ویرانگری را نیز در حوزه حقوق سیاسی به همراه داشت که اکنون و در این جا پاره ای از آنها را به بوته بررسی می نهیم: 1 . بایستگی هماهنگی و اجتماع پیروی از رهبران حرام بودن پراکندگی در اسلام اموی زمینه و ذهنیت به عرصه اجتماع نیامدن و انبازی نجستن در اداره اجتماع را در مردم استوار می ساخت. از این روی مردم در عمل در حوزه حکومت و مدیریت کلان جامعه نقش و انبازی نداشتند. و اگر نقش آفرینی انبازی و شرکتی در پاره ای جاها و موردها به چشم می خورد فرمایشی بود نه خودجوش مسؤولیت پذیر و برآمده از حق. بنابراین بازداشتن مردم از حق شرکت در عرصه های اجتماعی و سیاسی یکی از پیامدهای استفاده ناروا از مفهومها و واژگان یاد شده بود; زیرا نقش آفرینی و شرکت و انبازی در کارهای سیاسی با ویژگیهای یاد شده به طور دقیق در برابر معناها و کارکردهای مورد انتظار معاویه از آنها قرار داشت. 2. بایستگی بودن در میان جمع و گروه های مردم و نابایستگی جدایی و ( 240 ) پیروی از رهبری در قاموس فرهنگی و فکری امویان بویژه معاویه پیوند و پیوستگی مردم را با دستگاه حاکم و صاحبان قدرت نه در چارچوب حقوق دوسویه و رویارو به وسیله فرهنگ رفتاری همیاری سامان می دهد بلکه در سایه نظام رفتاری یک سویه و فرمانبردارانه هدایت می کند. در چنین فرهنگی وظیفه مردم تنها فرمانبرداری و پیروی است نه پرسش و بازخواست. حساب پس دادن است نه پس گرفتن. پس از نهادینه شدن پیوند یک سویه است که میدان بسیار گسترده فراروی دستگاه حاکم یزید و یزیدیان گشوده می شود و هر آنچه می خواهند با دین مردم باورها ارزشها منابع ومیراث مالی و ملی ملت انجام می دهند; زیرا در عمل هیچ بازدارنده وبازرسی مانند مردم دین قانون قیامت انسانیت و وجدان بر تابیده نمی شود و سرکوب می گردد. 3. پیداست که با چیرگی پیوند یک سویه ونظام فرمانبری در فرایند کنش و داد و ستد مردم با دستگاه حاکم فرمانبری که از ویژگیهای رفتاری این حوزه شناخته شده است کم کم به تقلید دگر می گردد. پیامد تقلید و عادت در حوزه عمومی آن است که گزینش گزینه ها و آموزه های سیاسی و همچنین حتی نامزد شدن و بر گزیده شدن جهت ورود در عرصه قدرت سیاسی و به دست گرفتن مدیریت کلان جامعه نه برآگاهی و شناخت استوار است و نه برآمده از تجربه و اختیار; بلکه پیرو ذهنیت و فضای چیره ای است که از سوی قدرت مندان و قدرت مداران ساخته و بر جامعه بار می گردد. و مردم چونان پدیده ای از پیش برنامه نویسی شده در برابر نهاد قدرت سیاسی و دستگاه حاکم خودنمایی می کنند. دستگاه جهنمی معاویه و فرزندش یزید با یاری از سه مفهوم: بایستگی پیروی از رهبر هماهنگی و همراهی با مردم و نابایستگی جدایی از مردم و ( 241 ) پراکندگی فرهنگ رفتاری ویژه ای را در جامعه اسلامی آن روز پدید آورده بودند. و با همین روش و ساز و کار حق آزادی در انبازی و شرکت خودجوش و مسؤولیت آور در عرصه های گوناگون اجتماع و گزینش آگاهانه را از مردم ستاندند. روشن است که حسین بن علی(ع) بدعتگذاری و سنت شکنیهای معاویه را برنمی تابید. معاویه با استفاده وارونه از مفهومها و ارزشهای دینی در پی براندازی سنت نیک بزرگداشت انسان از راه برآوردن حقوق طبیعی ـ اساسی و سیاسی او بود. همان حقی که خداوند به انسانها داده است. با دمیده شدن روح الهی در کالبد انسان انسان کرامت ذاتی پیدا کرد.از این روی تلاش انسان برای به دست آوردن کرامت و جایگاه والا فریضه است و بر اوست که این حق را داشته باشد و تمام توان بازدارنده ها را از سر راه بردارد. به این حق در زمان پیامبر(ص) در مدیریت جامعه و در دوره حاکمیت علی(ع) در قدرت سیاسی ارج گذاشته می شد. پس حسین(ع) نیز باید چنین کند. از این روی در سرتاسر نهضت مدینه تا مکه از مکه تا کوفه و حتی در صحنه کارزار از مردم می خواست که در این امر حیاتی و سیاسی آگاهانه نقش آفرینی و انبازی خودجوش داشته باشند.و برای این مهم نخست آگاهی های لازم را نیز به آنان می دهد تا باشد که مردم از روی نادانی و ناآگاهی میدان برنگزینند و ره نپویند. در این راه اهرمهای ناگزیرکننده و وادارنده را از فراروی آنها برمی گیرد تا اگر نخواستند ره خویش برگیرند. و از سوی دیگر نیز دیده می شود که انگیزه و جوشش درونی شماری از مردم برای دستیابی به حقوق یاد شده پاسخ خردورزانه مسؤولانه و عملی اباعبدالله(ع) را به همراه دارد و او را به سوی کوفه به حرکت درمی آورد. در نامه ای که به مردم کوفه می نویسد به این نکته مهم اشاره دارد ( 242 ) : نامه مسلم بن عقیل را دریافت کردم که در آن از اندیشه نیکوی شما و اجتماع پر شورتان بر یاری ما و گرفتن حق ما خبر می دهد. امام(ع) در مِنی پس از ترسیم آنچه را بر سر مردم آمده از زشتیها و ناشایسته کاریهای حکومت گرانِ به ناروا روی کار آمده با بهره گیری از آیه قرآن می فرماید: پیداست که در حوزه عمومی و مسائل سیاسی زمانی ولایت مؤمنان و مسلمانان بر یکدیگر معنی و مصداق می یابد که آنان حق شرکت در کارهای سیاسی و نقش آفرینی آگاهانه در داد و ستدهای اجتماعی و حوزه سیاسی داشته باشند تا فرایند ولایت به صورت دورانی و ترتیبی به حقیقت بپیوندد. حضرت در جای دیگر می فرماید: (سخن گویان آنان [یزیدیان] در هر شهر و دیاری بر منبرها آزادانه تبلیغ می کنند زمین [قلمرو فرمانروایی معاویه و یزید] زیر چتر حکومت آنان است و دست آنها برای هرگونه رفتاری گشاده است; اما در برابر مردم چونان کنیزکان در دست آنانند که توان کنار زدن دست لمس کننده را ندارند.)8 در این جا به روشنی نمایانده شده است که حق نقش آفرینی و گزینش از مردم گرفته شده است. این پدیده را حضرت به عنوان نکته تاریک که می باید از صفحه دل جامعه اسلامی زدوده بشود بیان می کند وگرنه اگر خود به ( 243 ) چنین حقی برای مردم باور نداشت هرگز آن را دستاویز قرار نمی داد بویژه آن که حضرت سیاست را وسیله رسیدن به قدرت نمی دانست تا از این پیشامد به مانند ابزار و موضوع تبلیغاتی استفاده کند و پس از رسیدن به هدف خود آن را نادیده انگارد. حضرت در پاسخ نامه معاویه درباره بیعت با یزید می فرماید: (من فتنه آشوب و بلای بزرگ تر از حکومت یزید بر مردم نمی شناسم… ای معاویه!… من ترا جز نابودکننده خودت و از بین برنده دینت و خوارکننده مردم نمی بینم.)9 بی گمان زمانی که مردم چونان مهره های شطرنج و چارپایان بارکش بی بهره از هیچ حق و حقوقی بویژه حق انبازی شرکت و نقش آفرینی در اموری که به سرنوشت شان بستگی دارد نگریسته شوند تباه و خوار می گردند. روشن است که حضرت این سیاست و روش را هماهنگ با اصول اسلامی و انسانی نمی دید. و چون خود باور به عزت و حقوق مردم داشت در این راه رایَت مبارزه برافراشت. حضرت با آن که حق بود و این را بارها و بارها به یاران و دشمنان خود با دلیل و برهان یادآور شده بود با این حال چون باور به حق مشارکت آزادانه و آگاهانه مردم داشت در سرزمین نینوا در شب عاشورا یاران خویش را بارها در همراهی با خویش آزاد می گذاشت. 3. یکی دیگر از حقوق سیاسی که مردم در حوزه عمومی می باید داشته باشند درکِ روشن ژرف و شفاف از مسائل حیاتی سیاسی و عمومی است. این حق در میدان سیاست از ارزش و کارکرد چشمگیری برخوردار است. و برای چنین جایگاهی همین بس که این حق بمانند مرکز خدمت رسانی به دیگر حقوق سیاسی بویژه یاری رساندن به حق نقش آفرینی و حضور در صحنه به گونه خودجوش و کارامد حق گزینش آزادانه و ( 244 ) آگاهانه و نیز حق به کار بستن دیدگاه ها و پیاده کردن خواسته های مشروع و زیر نظر گرفتن دستگاه حاکم عمل می کند. حق درک روشن و شفاف از گزاره ها پرسمانها برآورده نمی گردد مگر این که گردش آگاهی ها و گسترش پیوندها و پیوستگیها برای دستیابی همگان به سرچشمه های اطلاع رسانی گسترش و برآورده گردد. ساز و برگ گردش و پخش آگاهی ها در جامعه های گوناگون و در ادوار گوناگون زیستی یکسان و همگن نیست هرچند اصل آگاهی رسانی و آگاهی ستانی در بیش تر نظامهای سیاسی و حکومتی به جدّ مطرح بوده و خواهد بود. گفته شد که درک روشن و شفاف از مسائل از حقوق بنیادین سیاسی انسانها به شمار می آید. و این حق در صورتی درخور دسترسی است که دستیابی آزادانه به آگاهی ها در توان همگان باشد. با توجه به چنین جایگاه و خاستگاه این حق دیده می شود که معاویه و پس از وی فرزندش با تمام تلاش این مهم را از مردم دریغ می دارند. معاویه در این راستا دو سیاست را همراه با هم دنبال می کند: در دوران معاویه از معرفی چهره واقعی اسلام که همان اسلام محمدی(ص) باشد با زیرکی و بی شرمی تمام جلوگیری می گردد. از نمونه های روشن این سیاست بازدارنده جعل حدیث و تفسیر واژگونه آیات الهی تبلیغ ناروا علیه علی(ع) و فرزندان پاکش در مکانهای همگانی مسجدها و محفلها و مجلسهای دینی جلوگیری از نشر معارف و آموزه های اهل بیت و… می توان اسم برد. و فراتر از آن برنامه ریزی شوم و بنیان سوز معاویه در راستای زدودن نام محمد(ص) بود! مسعودی از این برنامه ریزی ( 245 ) شوم و حرکت نامبارک چنین گزارش می دهد: (معاویه گفت: بعد از آن که نام خلفای سه گانه بمیرد و نام محمد زنده بماند چه عمل باقی خواهد ماند؟ مگر این که نام محمد(ص) نیز دفن شود و از بین برود.)10 معاویه 400 هزار درهم به سمرة بن جندب داد و او در برابر حدیثی ساخت که آیه 204 و 205 سوره بقره درباره علی(ع) نازل شده است: (ومن الناس مَن یُعجبُک قَوله فی الحیوة الدنیا ویشهد الله علی ما فی قلبه وهو ألَدُّ الخصام.) (و اذا تَولّی سعی فی الارض لیُفسدَ فیها ویُهلکَ الحرثَ والنسل والله لایحب الفساد.) و آیه 207 از سوره بقره درباره ابن ملجم نازل شده است: (و من الناس من یشری نفسه ابتغآء مرضات الله والله رءوف بالعباد.) مردم شام آن گونه که باید از هویت و معنای حقیقی اسلام از مفسران واقعی و دین گویا که به راستی علی(ع) و فرزندان پاکش بودند شناخت و آگاهی درست و شفاف نداشتند. دلیل و علت آن نه یک پدیده غیر اختیاری و بدون محاسبه بلکه یک سیاست آگاهانه با برنامه ریزی دراز مدت بود. از زمان خلیفه دوم که امویان بر شام چیره شدند همیشه و همه گاه از جریان آگهی رسانی که پیامهای علویان را به شیفتگان راه و مرام آنان می رساند جلوگیری می کردند. از این روی هنگامی که سر حسین(ع) امام زین العابدین زینب پیام آور کربلا با دیگر بندیان و اسیران و فرزندان پیامبر اسلام به دمشق وارد شدند مردم آن دیار با عنوان خوارج و بیگانگان از دین به آنان می نگریستند. معاویه پس از آن که خلیفه سوم کشته شد دست به کار شد و از آن ( 246 ) رویداد با تمام توان علیه امام علی(ع) و یاران وی بهره برد. او از قتل عثمان حربه ای کارامد علیه مخالفان ساخت با پیراهن خونین عثمان هم علویان را از چشمها انداخت و هم پایه های پادشاهی خود را استوار ساخت. این بهره برداری از رویدادی که خود در آن نقش داشت تا عصر فرزندش یزید ادامه یافت و دستاویزی شد برای کدر جلوه دادن چهره های مردان درخشان چهره. این رویداد و چگونگی برخورد معاویه با آن نمونه هایی از سیاست جلوگیری از آگهی رسانی و یا گسترش خبرهای دروغین در جامعه آن روز بود. آنچه که چاشنی آن دو سیاست شد نسلی بود که معاویه با آن رو به رو بود. این نسل در زمان عثمان زاده می شوند و در پایان عصر علی(ع) به بلوغ می رسند و در دوره معاویه وارد اجتماع می شوند.11 معاویه با دنبال کردن و اجرای دو سیاست یاد شده مردم را از دستیابی به یکی از مهم ترین حقوق سیاسی شان یعنی درک روشن ژرف و شفاف از مسائل باز می داشت. امام حسین(ع) با آگاهی کامل از کارکرد و اهمیت این حق در درازای زندگی پُر بارشان بویژه در جریان نهضت سخت بر به پاداشتن این حق پای می فشرد. در جاها و هنگامهای گوناگون حتی در صحنه پیکار به آگهی رسانی شفاف و روشن گرانه می پرداخت به گونه ای که این امر یعنی آگهی رسانی چونان طلیعه اراده ها آهنگها و حرکتهای بعدی حضرت کار می کرد. این سیاست پس از کربلا از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام و در شام و از شام تا مدینه از سوی زینب(س) و حضرت سجاد(ع) پی گیرانه و با زیرکی و هشیاری تمام دنبال گردید. امام حسین(ع) در بیضه به اصحاب خویش و اصحاب حر فرمود: ( 247 ) هان مردم! پیامبر خدا(ص) فرمود: هرکه پادشاه ستم پیشه ای را بیند که حلال کننده حرام خدا و شکننده پیمان اوست ناسازگار با سنت رسول خداست و در بین بندگان خدا به گناه و دشمنی رفتار می کند در برابر او نایستد به کردار و گفتار بر خداست که او را به جای همان سرکش وبه آتش جهنم وارد سازد. مردم! اینان [بنی امیه] بر خود لازم دانسته اند پیروی از شیطان را و سر پیچیده اند از پیروی رحمان. و فساد را آشکار کرده و حدود را رها ساخته اند و فیء را ویژه خود ساخته و حلال خدا را حرام و حرام او را حلال کرده اند. و من سزاوارترم برای رهبری و قیام از کسی که این دگرگونی را در دین جدّم پدید آورده است. حضرت در مسیر کربلا خطاب به سپاه دشمن می فرماید: مردم اگر از خدا پروا کنید و بپذیرید که حق در دست اهلِ حق ( 248 ) باشد خدا را خشنود خواهید کرد. ما اهل بیت محمد(ص) به رهبری مردم از این ادعاکنندگان [بنی امیه] سزاوارتریم; همانان که به ناروا این مقام را در دست دارند و ستم و دشمنی با خدا را پیشه کرده اند. و اگر از ما روی برگردانید و حق ما را نشناسید و اگر رأی تان غیر از آنچه باشد که در دعوت نامه هاتان بازتاب یافته و به دست من رسیده از همین جا برمی گردم. حضرت در نامه ای به معاویه به روشنی از سیاست آلوده ای که در پیش گرفته و برای به اریکه قدرت رساندن فرزندش جهل می پراکند و از هیچ کار ناشایست روی گردان نیست پرده برمی دارد: (معاویه! تلاش می ورزی مردم را درباره یزید به وهم اندازی و به کژراه کشانی. گویا شخص ناشناخته ای را می شناسانی و می ستایی و یا ویژگیهای شخص پنهان شده ای را بیان می کنی و یا از یزید چیزهایی را می دانی که مردم نمی دانند. نه یزید خود را به همه شناساند. و افکارش را آشکارا بیان کرد.)14 امام(ع) به گونه شفاف و رخشان به یاران آگاهی می دهد و کارنامه دشمن را دقیق نه زیاد و نه کم گزارش می دهد و آنان را از آنچه در سرزمین اسلامی می گذرد می آگاهاند. در بین راه آن گاه که از پیمان شکنی کوفیان آگاه می شود این رویداد را بی کم و کاست به یاران گزارش می دهد و خطرهای پیش روی را باز می گوید و از این که تنها بماند و آگاهی یاران از رویدادهای کوفه سبب بگردد او را ترک گویند هراسی به دل راه نمی دهد. حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب پس از حماسه کربلا این حق را به ( 249 ) درستی پاس می دارند. زینب(س) در مجلس یزید خطاب به او و همدستانش فرمود: (هان ای یزید! قسم به خدا که نشکافتی مگر پوست خود را و نبریدی مگر گوشت خود را. زود است که بر رسول خدای وارد شوی و وزر ریختن خون ذریه او و شکستن حریم عترت او وبالت باشد در هنگامی که حق تعالی جمع می کند پراکندگی ایشان را و می گیرد حق ایشان را. و گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه ایشان زنده و در نزد پروردگار خود روزی می خورند…. ای یزید… هر کید و مکری که توانی بکن و هر سعی که خواهی بورز و در دشمنی ما هیچ کوششی را فروگذار مباش و با این همه به خدا سوگند که یاد و نام ما را نتوانی بزدایی و وحی ما را نتوانی دور کرد… رأی تو دروغ و ناتوان و روزگار فرمانروائیت کم و جمع تو پراکنده است… ییزید ای دشمن خدا! تو در دیده من ارزش آن را نداری که سرزنشت کنم یا کوچک و خردت شمارم… پس از آن که حسین کشته شد و لشکر شیطان ما را از کوفه به بارگاه گروه بی خردان آورد تا با شکستن حرمت خاندان پیغمبر پاداش خود از بیت المال مسلمانان که دسترنج زحمتکشان و ستمدیدگان است بگیرد.)15 و حضرت سجاد(ع) نیز در هر مقامی به آگهی رسانی روشن گرانه و رسواگرانه روی می آورد و از هیچ تلاشی در این راستا دریغ نمی ورزید ( 250 ) : (ای مردم! منم فرزند مکه و منی منم فرزند زمزم و صفا منم فرزند فاطمه زهرا… آیا می دانید که به پدرم نامه نوشتید و او را فریب دادید و از طرف خود تعهدها کردید و پیمان بستید و سپس با او جنگیدید؟ مرگ بر شما به خاطر کارهایی که کردید رسوا باد آهنگ و رأیتان! اگر پیامبر خدا به شما بگوید که چون بازماندگانم را کشتید و حرمتم فرو گذاشتید از ملت من به شمار نمی آیید چطور به چهره اش نگاه خواهید کرد؟)16 بله حسین بن علی(ع) پی گیرانه آگهی رسانی شفاف و واقع بینانه را در جامعه دنبال می کرد; زیرا درک روشن از مسائل را حق مردم می دانست. و آزادی در این حق ممکن نبود جز با آگاهی رسانی روشن. 4. از دیگر حقوق سیاسی که مردم در حوزه عمومی می باید از آن برخوردار باشند توان بر زیر نظر گرفتن تدبیرها و سیاستهای حکومت گران است. چند و چون روش و ساز و کار به کار بستن این حقوق بازتاب و پیروی است از زمینه های اجتماعی جغرافیایی تکنیکی آموزشی اقتصادی… و در پی این دگرگون پذیرها دگرگون می شوند ولیکن اصل احترام و پذیرش این حق و یا حقوق در صحنه سیاسی برای مردم منطقی دینی و ثابت است. پیش زمینه و پیش ابزار به حقیقت پیوستن و برآورده شدنِ این حق در هر جامعه ای پذیرش به کار بستن و مهیاسازی زمینه اجرای سه حق سیاسی یاد شده پیشین است. از این روی هرگاه در جامعه ای به آن سه حق توجه و احترام گذارده نشود و مردم از آزادی اندیشه و تفکر آزادی در شرکت و انبازی آگاهانه و نیز آزادی در دستیابی به سرچشمه های آگهی رسانی و درک روشن از مسائل بازداشته شوند به طور طبیعی هیچ گونه بازخواست بازپرسی و زیرنظرگیری رفتار حکومت گران از سوی مردم به کار بسته نخواهد ( 251 ) شد. هرچند شعار این حق در جامعه داده شود. اینک با توجه به چنان پیوند و سازواری که میان این حقوق وجود دارد به روشنی به این نکته و نتیجه می رسیم که در دوران معاویه و فرزند او مردم از داشتن حق بازرسی بازپرسی و زیرنظرگیری دستگاه حاکم بازداشته بودند. چون همان گونه که در بخشهای پیشین همین نوشتار ثابت شد مردم در عمل از داشتن سه حق سیاسی یاد شده بالا بی بهره بودند. حقی که در فرهنگ دینی پیشینه مبنایی و اجرایی روشنی دارد. حکومت چند ساله امام علی(ع) آیینه تمام نمای چنین حقوقی است. در نزد ایشان بازرسی و حسابرسی از دستگاه حکومتی و قدرت سیاسی از حقوق سیاسی نفی ناشدنی و جدایی ناپذیر فردافرد ملت و امت اسلامی به شمار می آید که بایستی برآورده و اجرا گردد: (برترین روشنایی چشم حکومت و حاکمان زنده کردن عدالت در جامعه و نهادینه شدن دوستی در میان امت و مردم است. و این دوستی جز با پشتگرمی خودباوری و سلامت روحی و جسمی مردم آشکار نمی گردد. شرکت در کارها نظر دادن خیراندیشی شایسته مردم انجام نمی گیرد مگر این که همه سویه دستگاه دولتی و حکومتی را واپایند و کارها را زیر نظر داشته باشند…)17 از این رو حضرت هم از مدیران حساب پس می گیرد و کارگزارانش را وادار به حسابدهی می کند و هم به آنان راهبرد می دهد: (نباید از چشم [و نظارت] مردم در پس پرده قرار گیرید; زیرا پوشیده ماندن از مردم و خویش را در عرضه گاه پرسش آنان قرار ندادن تنگناهای میراننده ای را فراهم می سازد…)18 نهضت کربلا ادامه حرکت و آموزه های علی(ع) بیش نبود (چنان که حرکت و حکومت علی(ع) جز ادامه راه پیامبر(ص) و پیام اسلام نبود) ( 252 ) همان گونه که حضرتش در آغازین مرحله های حرکت این هدف را برای برادرش: محمد حنفیه روشن کرد: (من برای خوشگذرانی عیش و نوش ستم و بیداد تباهی آفرینی و فساد قیام نکردم بلکه برای سامان دادن و اصلاح امور امت جدم محمد(ص) به پا خاستم. خواستم که به معروف راهنمون و از منکر راهزن باشم و براساس روش جدم و پدرم علی(ع) رفتار کنم.)19 پیام بلند این کلام که به گونه ای وظیفه و تکلیف دیگران را نیز در برمی گیرد زیر نظر گرفتن واپرسی و واپایی کارها و سیاستهای حکومت و حکومت گران است; زیرا معنی و هویت فرمان به معروف و بازداری از منکر در حوزه عمومی جز این نمی تواند باشد. حسین(ع) این را نه تنها وظیفه بلکه حقی برای مردم و خودش می دانست و چون می دید که دیگران برای به پاداری این حق به پا نخاستند خود به پا خاست; چنان که فرمود: (انا احق ممن غیّر). حضرت در گه بیرون رفتن از مدینه و رهسپار شدن به سوی مکه در بخش دیگری از سخنش به محمد حنفیه می فرماید ( 253 ) : (شما در مدینه چشم من بر دستگاه حاکم باش و از آنچه که بر من وارد می شود هراس نداشته باش.)20 ییعنی تو بر رفتار حکومت به اندازه توان ناظر باش و مرا نیز در جریان قرار بده. امام(ع) در مِنی خطاب به مردم می فرماید: (مسلمانان راهنما و سرپرست یکدیگرند. به معروف فرمان می دهند و از منکر باز می دارند…. زیرا اصل فرمان به معروف و بازداری از منکر استواری اسلام و بازدارنده ظلم است.) پیداست که فرمان به معروف و بازداری از منکر جایگاه ویژه دارد: نخست آن که: سیاست و اصل بررسی واپایی و زیرنظر گرفتن است. دو دیگر: تمامی لایه های جامعه را که هیأت حاکمه جزء آن است در بر می گیرد. سه دیگر: در افتادن با ستمکار و ناسازگاری با رفتار و کارکرد آنان در صورتی از نظریه به عمل درمی آید که مردم بر سرچشمه های قدرت اشراف داشته باشند و بتوانند و مجال یابند که به درستی کارها و سیاستها را زیر نظر بگیرند و در همه امور به دیده وری بپردازند. براساس همین حق است که امام(ع) در مسیر مدینه شترانی که بار ابریشم برای یزید می بردند و بحیر بن ریسان حمیدی آنها را هدایت می کرد از حرکت باز ایستاند و پس از پرداخت مزد شتربانان آنها را مصادره می کند.21 به این ترتیب این حق به روشنی در نهضت حسینی جلوه گر می شود و جدایی بین نظریه و عمل را می کاهد. 5. از ساختارهای بسیار مهم آزادیهای سیاسی حق امنیت ناسازگاران با دستگاه حاکم است. یعنی فرد و یا گروه و مجموعه ای که نظام سیاسی موجود را از جهت مبانی و آموزه ها و یا از جهت ساختار وکارکرد و یا از هر دو ( 254 ) جهت نمی پذیرند و با آن به ناسازگاری بر می خیزند حق امنیت فکری عملی آبرویی ومالی دارند مگر در موردها و جاهایی. البته این موردها پیرو معیارهایی است که از جامعه تا جامعه ای دیگر از فرهنگ و تمدنی از ایدئولوژی وجهان بینی تا ایدئولوژی و جهان بینی دیگر ناسانی و فرق دارند. از دیگر سوی مقوله (مخالفت) تک چهره و تک مصداق نبوده بلکه دسته ها و رسته های گسترده ای از رفتار گفتار افکار و… را پوشش می دهد. از این روی حق امنیت ناسازگار با حکومت و ناسازگاری ورزیدن از زاویه های یاد شده گنجایی نگریستن دارد. و چون در این نوشتار به گونه کارشناسانه و همه سویه روی این مقوله به تنهایی نمی توان به بحث پرداخت; بنابراین با توجه به هدفهای این جستار به تصویرپردازی آن می پردازیم: شالوده بنیاد و پایه های نظام سیاسی از عنصرهای زیر شکل گرفته است: البته این گونه ها و گزینه ها بیش از این نیز درخوری و شایستگی ریز شدن را دارند. در گونه و گزینه نخست و دوم ناسازگاران تا جایی که دست به براندازی مسلحانه و سست کردن باورها و ترازها و معیارهای بنیادین پذیرفته شده مردم دین و جامعه نبرده اند از حق امنیت برخوردارند و نظام و جامعه باید به تمام و کمال این حق را برآورند. زیرا آنان نیز حق زیستن و تکامل دارند; مگر این که به کار بستن و خواستن آن سبب از بین رفتن حق زیستن و ( 255 ) تکامل گردد که در گونه نخست و دوم برخورد مسلحانه و براندازانه چنین پیامد منفی را با خود دارد; از این روی باز داشته شده است. ریشه این سخن در قرآن بدین گونه بیان شده است: (من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل أنَّه مَن قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فکانّما قتل الناس جمیعاً و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعاً.)22 برای همین بر فرزندان اسرائیل نوشتیم که هرکس کس را نه در برابر کس با هیچ تباهکاری در زمین بکشد گویی همه کسان را کشته است. و هرکس کس را زنده کند گویی همه کسان را زنده کرده است…. و نیز می فرماید: (انما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله ویسعون فی الارض فساداً ان یُقتلوا او یُصلبوا او تقطع ایدیهم وارجلهم من خلاف اویُنفوا من الارض.)23 کیفر آنان که با خدا و پیامبرش بجنگند و در زمین به تباهی کوشند هر آینه آن است که کشته شوند یا بر دار کنندشان یا دستها و پاهاشان را از چپ و از راست ببرند یا از بوم خویش دورشان کنند…. (ولا تکوننَّ علیهم سبُعاً ضاریاً تغتنم اکلهم فانّهم صنفان: امّا اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق.)24 [ای مالک] و مباش همچون جانوری شکاری که خوردنشان را غنیمت شماری ( 256 ) . چه رعیّت دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تواند و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند. (ولایرغب عنهم تفضلاً بالامارة علیهم فانهم الاخوان فی الدین والاعوان علی استخراج الحقوق.)25 [او را می فرمایم]: به خاطر امیر بودن روی از ایشان برنگرداند; که آنان در دین برادرند و یار و در به دست آوردن حقوق مسلمانان مددکار. اما گزینه و گونه سوم و چهارم ناسازگاری به هر گونه که باشد حتی نبرد مسلحانه و براندازانه چنان نظامی مشروع و بایسته است و ناسازگاری حق و برای فردافرد مردم ثابت است. از این روی شخص ناسازگار و ناخرسند در فرایند ناسازگاری حق امنیت همه جانبه دارد و نظام به هیچ بهانه ای نمی تواند این حق را از او بگیرد. نظام سیاسی معاویه و یزید نمونه روشن و آشکار صورت سوم و چهارم بود; یعنی نه از چشم انداز دین مشروع پذیرفته بود و نه مورد پذیرش مردم بود و در بین آنان مشروعیت داشت. در آن نظام نه به معیارها و آموزه های دین عمل می شد و نه به مردم و حقوق آنان توجه و احترام گذارده می شد. آزادی بیان اندیشه وجود نداشت و هر حرکت و ناسازگاری سرکوب می شد. دین و آموزه های آن ابزاری بود در دست بی خردان. مسلم بن عقیل قیس بن مسهر صیداوی به جرم حرکت علیه بیدادگریهای یزید و پیام روشن گرانه به بدترین گونه به شهادت رسیدند. حجر بن عدی و عمرو بن الحمق از حق دفاع می کردند بدیها و زشتیهای حکومت معاویه را باز می گفتند و از حقوق انسانی و حق پایمال شده اهل بیت آشکارا و بی محابا سخن به میان می آوردند از سر راه برداشته شدند. به این ( 257 ) ترتیب آزادی بیان مهر و موم شد. یزید کسان بسیاری از جمله: مرد شامی مرد نصرانی عبدالوهاب که در زمان پیامبر(ص) اسلام آورد… را پس از آن که با سخنان روشن گرانه حضرت سجاد(ع) حضرت زینب و حضرت ام کلثوم(س) آنها را شناختند و از آنان به دفاع برخاستند و بر یزید خروشیدند و او را نکوهیدند از دم تیغ گذراند. نمونه های از این دست که در آن شخص ناسازگار و انتقادگر از حق امنیت بی بهره می گردید بسیار است که روشن ترین نمونه آن امام حسین(ع) و یارانش در کربلا بودند که با تیغ بیداد از پای درآمدند و سر در راه حق گویی گذاردند. بله حسین بن علی(ع) نیک می دانست که نظام سیاسی موجود ناسازگاری آشکار با قرآن پیامبر و علی دارد و هیچ همانندی با نظام اسلامی ندارد. زیرا در قرآن و نظام مورد پذیرش رسول گرامی(ص) و علی(ع) به آگاهان در برابر نظامی این گونه حق داده شده که به ناسازگاری برخیزند و از امنیت نیز برخوردار باشند. بنابراین بایستگی ناسازگاری و توجه دادن مردم را به داشتن و گرفتن حق امنیت در حوزه عمومی حسین(ع) را بر آن داشت که آرام نگیرد و فریاد برآورد: و بگوید: ای مردم! آنچه می گذرد و نظام سیاسی موجود نه از جهت مبنی و ایدئولوژی و نه از جهت ساختار و شیوه حکومت نه تنها پذیرفته رسول الله(ص) نیست بلکه بدعت در دین به شمار می آید. از این روی سکون و سکوت روا نیست و می باید حرکت کرد وفریاد کشید چون رسول خدا(ص) فرموده است: (کسی که حاکم ستمگری را می بیند که حرام خدا را حلال می پندارد پیمانها و عهدهای الهی را زیرپا می گذارد و با روش رسول او ناسازگاری می ورزد و در میان مردم بذر کینه تبعیض امتیازطلبی ( 258 ) بی اعتمادی و گناه را می پاشاند با این حال باز هم در نظر و در عمل برای براندازی چنین نظام و حاکمی آماده نشوند و حرکتی را نیاغازند حق خداوند است که این گونه مردم را از دسته ای ستمگران بداند و در بین آنان واردشان کند تا کیفر ببینند.)26 حسین بن علی(ع) هرچند قدرت سیاسی را به دست نیآورد و حکومتی تشکیل نداد تا داوری کنیم که حق امنیت مخالف در حکومت ایشان چه جایگاهی داشت. لیک براساس باورها و مبانی فکری ایشان و نیز با درنگ در رفتاری که ایشان در درازای نهضت کربلا با ناسازگاران و انتقادگران انجام می داد پیداست که مخالف از حق امنیت برخوردار بود. چون کسانی که با حضرت از جهت فکری و رفتاری ناسازگاری می ورزیدند و با این حال در قلمرو فرمانروایی و چیرگی ایشان قرار داشتند به طور کامل در اَمن بودند و هیچ گونه دست درازی به آنان نمی شد و در تنگنا قرار نمی گرفتند و آزادانه دیدگاه ها و اندیشه های خود را بیان می کردند و از عقیده و اندیشه خود به دفاع برمی خاستند. در برابر حضرت نه با اسلحه و زور; بلکه با استدلال و زبان عقل و دین به هدایت و ارشاد آنان می پرداخت. حسین(ع) با آن که می توانست در برخوردهای نخستین حر و سپاهیانش را از پای درآورد و آنان را از امنیت بی بهره سازد این کار را نکرد و پاس امنیت روحی و جسمی آنان را نگهداشت و دستور داد به اسبهای تشنه آنان در حالی که خودشان با کمبود آب رو به رو بودند آب دهند. باب گفت و گو و هدایت را با حر و همراهانش می گشاید. بارها پیش می آید که کسان دشمن از جمله شمر در تیررس یاران حسین(ع) قرار می گیرند; اما حضرت اجازه نمی دهد که به امنیت آنان خدشه وارد آید مگر این که آنان دست به اسلحه برند و آغازگر حمله باشند. با امام حسین(ع) هنگام خارج شدن از مدینه کسان زیادی رهسپار شدند و ( 259 ) امام(ع) نیز می دانست که شماری از آنان با هدف و حرکت امام ناسازگارند و به هدف دیگری آمده اند. با این حال کوچک ترین فشار و تهدید بر آنان روا نداشت و آنان را مختار گذاشت. به این ترتیب نهضت حسینی بازتاب آموزه سیاسی اسلام می گردد. پیامی که امام خمینی(ع) نیز آن را در نهضت حسینی یابیده است: (وقتی که[ حضرت سیدالشهدا] آمد مکه و از مکه در آن حال بیرون رفت یک حرکت سیاسی بزرگی بود. تمام حرکاتش حرکات سیاسی بود اسلامی ـ سیاسی… و اگر این حرکت نبود اسلام پایمال شده بود.)27 بله نهضت حسینی حرکت سیاسی بود; به همان معنایی که روشن کردیم و زاویه هایی از آن را نمایاندیم. حرکت سیاسی بود چون خلیفه گری به پادشاهی گری دگر شده بود. و به پیروی از آن مهم ترین حق; یعنی آزادی به بردگی برگردانده شد. واقعیتی که در شعر اقبال لاهوری به خوبی بازتاب یافته است: پیداست حرکتی که هدفش برگرداندن پادشاهی به امامت و خلافت و بردگی به آزادی است جز (حرکت سیاسی) نامی برازنده و نمایشگر چهره واقعی آن نیست. و روشن تر از همه این که حسین(ع) در پی این برگردانی بود. از این روی حرکت آن بزرگوار (حرکت سیاسی) می تواند بود. همان گونه که بیان شد عدالت از بنیادی ترین و حیاتی ترین پیام و مقصد در نهضت حسینی بود. به گونه ای که هرگاه عدالت از این نهضت برگرفته شود تمام پیامها و پیامدهایش بی فروغ و به شدت آسیب پذیر می گردد. حتی آزادی با آن همه اهمیت تنها در آغوش عدالت معنی می یابد. و حسین(ع) ( 260 ) آزادی را برای عدالت می جوید و نه عدالت را برای آزادی و این جاست که اسم حسین(ع) با اسلام و عدالت گره می خورد. به گفته دکتر شریعتی: (ما در حسین شخص خاصی را که پسر علی است نمی شناسیم. حسین اسمی است از اسلام امامت و توحید… محتوای او دیگر فرد نیست بلکه فکر است و بنابراین به سرچشمه و مکتب تبدیل شده; یعنی معادل مکتب گردیده است…)28 در جامعه آن روز عدالت در سه سطح بی فروغ گردیده بود. به دیگر سخن بی عدالتی در سه سطح و حوزه نمود بیرونی داشت: حوزه سیاسی: در حوزه سیاسی دو مسأله از مسائل کلیدی شناخته شده است و به دیگر سخن ذهن و عین جامعه همیشه با دو پرسش رو به رو و نیازمند پاسخ یابی برای آنهاست: عدالت و مفهومهای هم خانواده اش و نیز بی عدالتی و مقوله های همسانش به طور دقیق در حوز ه مسائل یاد شده شایستگی بازخوانی دارند و به مانند معیار و روش بایستگی و نابایستگی آنها مطرح می گردد. از این روی ( 261 ) بنابر گزینه ای به پرسش نخست پاسخ داده می شود که حکومت می باید به گونه عادلانه پدید بیاید. و به پرسش دوم پاسخ گفته می شود که به کار بستن حاکمیت می باید عادلانه باشد. به دیگر سخن همین پاسخها را چنین می توان بیان کرد: عدالت در پیدایش قدرت سیاسی و عدالت در روش حکومت. حسین بن علی(ع) و یارانش این گزینه را برگزیدند و در پی آن به تلاش سترگ دست زدند. اما بنابر گزینه ای دیگر به پرسش نخست پاسخ داده می شود حکومت به گونه قهری و طبیعی غیرعادلانه شکل می گیرد. و به پرسش دوم پاسخ داده می شود به کار بستن ناعادلانه حاکمیت و قدرت سیاسی. پس عدالت نه در پیدایش و نه در روش حکومت نقشی ندارد. معاویه و یزید و همفکران آن دو این گزینه را برگرفتند و خون آدمیان را چونان آب در پای آن ریختند. اینک به این مقوله بازمی گردیم که پیدایش عادلانه حکومت چگونه ممکن می شود و شیوه عادلانه به قدرت سیاسی رسیدن چه پیش زمینه هایی لازم دارد؟ نقش عدالت در پیدایش و تولد حکومت به این ترتیب است: 1. حکومت با زور خشونت فریب و خرسندسازی دروغین پا نگرفته ( 262 ) باشد. هرگاه حکومتی با این روش شکل بگیرد و عنصرهای یاد شده ازسازه های آن باشد چنین حکومتی نمی تواند عادلانه شکل گرفته باشد. پس برای این که عدالت در روند تولد حکومت و قدرت سیاسی حضور داشته باشد می باید هم فکری و هم اندیشی منطق انبازی اختیاری بردباری تاب آوردن و راست گویی خرسندی معرفتی اعتماد و اطمینان سازنده های اصلی شکل گیری آن باشد. 2. بی گمان حکومت کردن و حکومت گری یک حق است نه یک حق ویژه و همیشگی بلکه حق جا به جا شونده و درخور دست به دست شدن. و از آن جا که هر حقی سببی می طلبد سبب این حق دانش و توان مدیریتی است. مراد از دانش نه تنها دانش علمی بلکه دانشهای دینی را نیز در بر می گیرد. همچنین مراد از توان نه تنها دانشهای کاربردی بلکه مهارتهای فنی هنری تعهد تقوا شجاعت صبر و… است. انسان از آن جهت که انسان است شایستگی فراهم آوری این توانها و ابزارها را دارد و از این روی همه نسبت به داشتن چنین حقی برابرند و هیچ کس نمی تواند مردم را از داشتن این حق باز دارد. برعکس می باید تمام سازوکارهایی که دستیابی برابرانه را به این اسباب و حقوق آسان می سازد فراهم ساخت. این دو معیار هم براساس مبانی دینی پذیرفته و خوشایندند; چون در دین مقدس اسلام کسانی که دارای این معیارهاند حق حکومت کردن دارند; و هم دلیل و علت انبازی و نقش آفرینی مردم در رقم زدن به سرنوشت شان است. چون با این روش از یک سوی این حق را به گونه جا به جا شونده و همیشه در گردش نگه می دارند و آن ویژگیها را در خویشتن می پرورانند; و از سوی دیگر ضریب خطاپذیری را در برگزیدن دارندگان ویژگیها کاهش می دهند. از این رو بیش تر بماهو بیش تر در اسلام حجت و دلیل نیست; ( 263 ) بلکه از آن جهت که ساز و کار حضور عقل جمعی و پرورش دانشها و توانهای بیش تر و بهتر است دلیل است. بنابراین اگر حکومتی دارای ویژگیهای یاد شده بود و در مسیر شکل گیری مبانی دلیلها و علتهای یاد شده آن را همراهی کرد به گونه عادلانه به وجود آمده است و در غیر این صورت و سیرت خیر. 3. مجال و امنیت بایسته و خوشایند برای همگان وجود داشته باشد. در این حالت اگر حکومتی پا بگیرد عادلانه خواهد بود. چون در سایه مجال و امنیت است که فرایند ستاندن و دادن حقوق به گونه طبیعی و منطقی انجام خواهد گرفت. و حق پیشرفت اقتصادی سیاسی و فرهنگی برابر زمان کمال پذیری کرامت انبازی آزادی و پیوند و بستگی با یکدیگر… نه تنها محترم و به گونه نوشتاری به رسمیت شناخته خواهد شد بلکه فراتر از آن پیش ابزار نهاد و ساختار و فرهنگ برآوردن و به حقیقت پیوستن آنها به وجود می آید. بدین ترتیب هرگاه سه سازه یاد شده در روند شکل یابی حکومت نقش داشته باشند عدالت در پیدایش آن حضور داشته است وگرنه نه. اینک هرگاه به پادشاهی و فرمانروایی معاویه و فرزندش یزید نگریسته شود به روشنی نبود سه سازه و عنصر یاد شده را در روند شکل گیری آن می توان دید; زیرا: نخست آن که: سنگ بنای حکومت معاویه و یزید بر فریب دروغ خشونت و کشتار گذارده شده بود. نمونه هایی از پرخاش درنده خویی و کشتار را در بخشهای پیش یادآور شدیم. اما فریب و خدعه و امتیازجویی نژادی از کارنامه و کارکرد روشن حکومت معاویه است که هم در کلام بعضی از شرق شناسان غربی و هم در آثار شماری از اندیشه وران و ( 264 ) تاریخ نگاران شرقی ـ اسلامی نیز آمده است. و متأسفانه آن را از زیرکیها و شگردهای هوشمندانه سیاستمداری و مدیریت معاویه و حتی فرزندش شناخته اند. به طور طبیعی سیاست در نزد آنان جز فریب و به زمین زدن رقیب نیست و اگر سیاست را مدیریت صادقانه و عالمانه و بالا بردن انسانها به اوج عزت و شکوه و برکندن از خاک و رساندن به آسمان می دانستند آن گونه که در منطق دین و ذهن اندیشه وران راستین است چنان داوری نمی کردند. و شریف ترین مقوله (سیاست) را به بویناک و عفن زارترین مذبله نمی ریختند. به گفته نیکلسن توجه کنید: (علی با آن که فضایل بسیار داشت و کوشا هوشیار و دوراندیش و شجاع و روشن رای و بردبار و وفادار و شریف بود حزم و دهای زمامداران را نداشت…. در کار سیاست ورزیده نبود و برای پیش بردن مقصود خویش به هر وسیله ای چنگ نمی زد….)29 ابن خلدون با آن که به حق بودن و بزرگی حسین بن علی(ع) باورمند است در عرصه سیاست دو عصبیت را لازم می داند: یکی عصبیت دینی دیگر عصبیت قومی که گوناگون استفاده های ابزاری را روا می دارد و بر این عصبیت بیش تر تاکید می ورزد. او بر این باور است که امام حسین(ع) عصبیت نخستین را با قدرت تمام داشت لیک از عصبیت دوم بیگانه بود. و اشتباه بزرگ او! در برابر یزید که به کشته شدن و شکست وی انجامید برآمده از نبود عصبیت قومی بود. در این مقام در پی نقد این دیدگاه ها نیستیم تنها نکته ای که در هر دو داوری سازوار با سخن ماست این است که معاویه و یزید بر حیله فریب و نژاد سخت تکیه داشتند ( 265 ) . معاویه و یزید و دستگاه حکومتی آنان حق حکومت و فرمانروایی را نداشتند; زیرا حکومت آنان از چشم انداز مشروعیت سخت آسیب دیده بود. مشروعیت حکومت برآمده از عدالت است; هم عدالت در پیدایش و هم عدالت در روش و به کار بستن حاکمیت. عدالت در پیدایش سه شاخصه و ساز و کار دارد که پیش از این شرح داده شد و عدالت در روش حکومت نیز ویژگیها و سازوکارهایی دارد که پس از این و در بخش بعدی به بحث گرفته می شود. سه عنصر معیار و یا سازوکاری که در پیدایش عادلانه یک حکومت بیان کردیم در دستگاه جهنمی معاویه و یزید نقش نداشتند. بنیاد حکومت معاویه بر نیرنگ تندخویی و وحشی گری قرار داشت. معاویه و یزید هیچ کدام دانش و توان به معنایی که ارائه دادیم نداشتند. با نبود اسباب حق آور آن دو حق حکومت کردن بر دیگران را نداشتند نه از جهت مبانی دینی و نه از جهت حقوق انسانی. در زمان معاویه و پس از آن یزید فرصت و امنیت در بیش تر عرصه ها بویژه در حوزه سیاست جز از شمار اندک پیرامونیان از بیش تر مردم و گروه ها گرفته شده بود. تاریخ و پاره ای از نمونه هایی که در بخشهای پیشین این نوشتار آورده شد گواه بر این سخن است. از این روی در نهضت حسینی به شدت روی مقوله (حق) پافشاری می شود. حضرت هم حکومت و رهبری را حق خویش می داند که از او ستانده شده است و هم دگرگونی ساختار موجود و معیارها و روشی که در پیدایش حکومت دنبال می گردد. او در ستاندن حق خود و حق دیگران از حکومتی که حق را در چنگ گرفته اصرار می ورزد. او حق را می جوید تا باشد که مشروعیت ( 266 ) حضرت در سخنی با یاران به شدت سیاست همراه با فریب را مردود اعلان می کند: (آگاه باشید! شما همراه من آمدید چون می دانستید من به سوی قومی در حرکت هستم که با زبان و قلب با من بیعت نموده بودند. ولی وضعیت وارونه شده و آنان دست از این بیعت برداشتند. ترسم از آن است که شما این قضیه را ندانید و یا بدانید و از روی حیا نخواهید آنچه تصمیم گرفتید انجام بدهید. بدانید که فریب و خدعه در مکتب و سیاست ما اهل بیت حرام است…)30 حضرت بارها گفته بود: حکومت حق اوست و امویان با روش ناعادلانه آن را به چنگ گرفته اند. و از مردم می خواست تا با روش عادلانه در تشکیل حکومت به تلاش برخیزند و با او همراه شوند: (ای مردم! من فرزند دختر رسول خدا(ص) هستم. ما سزاوار حکومت کردن و رهبری جامعه ایم نه آنان که ادعای این حق را دارند ولی صاحب حق نیستند و با ستم و خشونت و دشمنی با مردم رفتار می کنند. سپس اگر ایمان و پشتگرمی به خدا دارید و این حق را برای صاحب اش می شناسید و می پذیرید پس حرکت در راه احیای چنین حقی مورد خشنودی و تأیید خداوند است.)31 امام(ع) در مِنی§ خطاب به هزاران نفر می فرماید: (شما حق ائمه و پیشوایان دین و دنیایتان را سبک ساختید و حق ضعفا را پایمال و از بین بردید ( 267 ) .) بی توجهی و سبک شمردن حق ائمه(ع) در امر هدایت و مدیریت جامعه به این است که مردم و آگاهان جامعه با این که می دانستند امام(ع) در دانش و توان شایسته ترین فرد به حکومت است از یاری و پشتیبانی ایشان در این امر دریغ ورزیدند و به این ترتیب به روش پیدایش ناعادلانه حکومت تن دادند. حضرت بارها و آشکارا از پیدایش عادلانه حکومت سخن می گوید. امام(ع) در مجلسی که معاویه حضور دارد روی منبر می رود راستیها و درستیها را به مردم می گوید و بی عدالتیهایی که در جامعه وجود دارد یک به یک برمی شمرد. آیه اطیعوا الله… آیه های: 82 از سوره نساء 48 از سوره انفال را قراءت می کند که مفاد همه به گونه ای بیزاری از استبداد جلوگیری از حکومت ستمکارانه و حرکت در راستای پیدایش حکومت عادلانه است. و در پایان به روشنی یادآور می شود: (من شایسته ترین فرد به حکومت هستم عقل را صاحبان عقل می شناسند و هیچ گاه از بین نمی رود…) زمانی که معاویه می گوید: (اگر می دانستم که کسی دیگر سزاوار خلافت نسبت به یزید است من با او بیعت می کردم.) حضرت بلند می شود و می فرماید: هست و او منم.32 اینها همه بیانگر این نکته اند که امام دل نگران بود و دغدغه پیدایش عادلانه حکومت را داشت. و اگر غیر از این بود نه مردم را به آن توجه می داد و به قیام علیه حکومت می انگیزاند و نه خود خطر را می پذیرفت. اینک که روش پیدایش حکومت عادلانه نیست چه باید کرد؟ روشن است می باید دگرگونی اساسی پدید آورد. چه کسی باید چنان کند؟ همه چون حقی است که می باید گرفته شود. و حسین(ع) پیشگام می شود و می فرماید ( 268 ) : (… و من شایستگی و حق دگرگونی این وضع نابسامان را دارم و می باید دگردیسیهایی به وجود آورد.)33 1. انسانها پیش از همه چیز آفریدگان حق مند شناخته می شوند. بر این اساس دولت باید به پذیرش نگهداشت و برآوردن آن حقوق برای انسانهایی که در زیر سایه و چتر حکومت و فرمانروایی او می زیند برآید. معیار حق مندی دادن و گرفتن حقوق انسانیت انسان بوده نه چیز دیگر. از این روی فرقهای فیزیکی و جسمی و برتریهای جایگاهی خانوادگی گروهی و… به هیچ روی برتری حقوقی به کسی را سبب نمی شود. و یا باز داشتن حقوق از کسی را در پی نمی آورد. 2. جا به جایی گردش دست به دست شدن روشن مند قدرت از به پادارندگان و ارکان روش عادلانه حکومت کردن به شمار است. یعنی سببها و انگیزه های قدرت شایستگی و اندرخوری جایگزینی و دگرگونی باز تولید آفرینندگی نوآوری و تولد نوین را داشته باشند. لازمه جدایی ناپذیر این معنی و واقعیت این است که سببها انگیزه ها و سرچشمه های قدرت برابرانه در میان مردم پخش گردد. و نیز مردم در بازآفرینی آنها سهم و انبازی برابرانه داشته باشند. در این صورت است که کارگزاران مدیران و فرمانروایان نمی توانند از قدرت و حکومت چونان ملک شخصی بهره برند و به انحصارگرایی و دلبخواهی عمل کردن مشروعیت بخشیده و خویشتن را از نقد و سنجش و بازخواست به دور نگهدارند. 3. دولت وظیفه دارد که تمام مجالها و فرصتها را پدید آورد و برابرانه پخش کند و سازوکارها: (مدیریت تواناییهای تکنولوژیکی و خدمات آموزش بهداشت امنیت پیوند و بستگیها حمل و نقل و…) را فراهم آورد تا همه به حقوق خود به آسانی برسند ( 269 ) . 4. حاکمیت قانون و برابری همگان در پیشگاه آن و نیز تدوین مواد عادلانه و اجرای آن. قاضی نعمان مصری نامه ای از امام(ع) را به معاویه می آورد که در بخشی از آن آمده است: (… پس ای معاویه تو فرزند شراب خوارت را حاکم مردم کردی… با این کار امانت (خلافت و قدرت سیاسی) را خیانت و مردم را تباه ساختی… زیرا کسی که آب مایگان سکرآور می آشامد هیچ گاه بر درهمی [در امور اقتصادی] بر او نمی توان اعتماد کرد و او را امین دانست. پس چگونه می توان او را نسبت به سرنوشت امت و مردم امین دانست و این مقام را به او سپرد؟ ابدا.)34 از این نامه چهار ماده ای که در باب به کار بستن عدالت در روش حکومت بیان گردید درخور نتیجه گیری است; زیرا: 1. انسانی که حکومت و قدرت سیاسی را نه امانت بلکه مِلک خویش بداند به طور طبیعی به گونه دلخواه در آن دست می یازد. و دیگران را دست کم در همین حوزه ذیحق ندانسته و خویش را ملزم به برآوردن حقوق ( 270 ) دیگران در این حوزه نمی بیند. 2. انسانی که قدرت سیاسی را مِلک خود بداند نه امانت مردم یا خداوند استفاده از آن را تنها برای خویش می پذیرد و هر عاملی که این ویژه بودن و مالکیت بی چون و چرا را تهدید کند به سرکوبی آن برمی خیزد. پر پیداست که پخش برابرانه فرصت و روان بودن و شایستگی جا به جا شدن قدرت که از یک سوی زمینه برآوردن برابرانه حقوق مردم را فراهم می آورد; و از دیگرسوی مردم را از پدیدآورندگان قدرت و به پیروی آن از مالکان و حاکمان بر سرنوشت شان می داند و می سازد. 3. حاکم بودن قانون برای آن است که نظم امنیت و عدالت در جامعه ثابت و پایدار گردد و استبداد و خودکامگی ناپایدار و ریشه کن بشود. طبیعی است که هرگاه قدرت حکومت و به کار بستن قدرت در سایه قانون امانت پنداشته نشود بلکه مِلک طلق فرد و یا گروهی دانسته شود نه از امنیت خبری خواهد بود و نه از عدالت. استبداد بی شک حکمروایی خواهد کرد و همه چیز را در ید قدرت خود خواهد گرفت. از این روی امام(ع) در نامه یاد شده معاویه را خائن بر امت و مردم می خواند; زیرا آسیب سهمناکی که او به جامعه وارد ساخته زدودن عدالت است در روش حکومت. به طور طبیعی این بدعت چیزی نبود که حضرت(ع) با آن کنار بیاید. از این روی می باید کاری می کرد که کرد و آن آغاز یک خیزش و خروش علیه بی عدالتی بود. نهضتی را جان بخشید و پدیدار ساخت که دارای پیامها و آموزه های بسیاری بود و هست که در میان آنها حاکمیت و حکومت عادلانه درخشندگی ویژه ای دارد. چه حضرت زیبا فرموده است: ( 271 ) به جانم سوگند که نیست امام و رهبر جامعه مگر عامل به قرآن و قانون گیرنده و برپادارنده عدالت و حق و پرهیزگاران الهی. بله با پژواک این پیام و ادامه نهضت حسینی بنیاد استبداد سست و لرزان خواهد شد. همان که اقبال لاهوری به آن رسیده و سروده است: تـا قیامت قطـع استبـداد کرد موج خون او چمن ایجاد کرد از دیگر عرصه هایی که در دوران فرمانروایی معاویه و یزید عدالت نه تنها کمیاب و کم فروغ بلکه نایاب و بی فروغ جلوه می کرد عرصه مهم و سرنوشت ساز اقتصادی و مالی بود. تاکید بر رویه عدالت در فرایند تولید توزیع مصرف درآمد ثروت اندوزی سود بهره کار… از ویژگیهای سنت پیامبر(ص) بود. حضرت سخت بر آن پای می فشرد و آنی در اجرای عدالت اقتصادی درنگ نمی ورزید و آن را به بوته فراموشی نمی سپرد. همین دغدغه عدالت اقتصادی بود که از دورنمای تیره نابرابری اقتصادی بر امت خویش در آینده نگران بود و آن را از فتنه هایی دانست که بر امت اسلامی سایه شوم خویش را می گستراند. کعب بن عیاض از پیامبر(ص) نقل می کند که حضرت فرمود: این رویه و سنت دردوران خلافت ابوبکر و عمر کم و بیش دنبال می گردید نگرانیها و دغدغه هایی درباره آن وجود داشت. هرچند در موردهایی از جمله مسأله فدک در زمان ابوبکر و برتری مالی کسانی که زودتر اسلام آورده بودند و پاره موارد دیگر در دوره عمر رخ داد که جلوه ای از بی عدالتی اقتصادی آن دو در فرهنگ دینی را نشان می دهد ( 272 ) . در زمان خلیفه سوم عدالت اقتصادی کم فروغ گردید و دغدغه عدالت اقتصادی فروکش کرد. ثروت اندوزی بخشش و هدیه و استفاده نابرابر از بیت المال مسلمانان رو به افزایش گذارد. بی توجهی به عدالت در میدان اقتصاد که از زمان عثمان آغاز گردید در دوره حکومت معاویه و یزید به اوج خود رسید و کم فروغی به بی فروغی دگر شد و از عدالت حتی اسمی هم باقی نماند. در زمان معاویه و فرزند او یزید نابرابری و بی عدالتی اقتصادی در چند صورت و محور زیر نمود بیرونی پیدا کرد و دنبال شد: 1. پخش درآمدها: معاویه و یزید درآمدهای مالی و پولی که با روشهای گوناگون به دست می آوردند به گونه نابرابرانه پخش می کردند. مقدار زیاد از آن را به عنوان ثروت و دارایی شخصی برای خود می اندوختند. بخشی از آن را برای نزدیکان خویشان پیرامونیان دستگاه حاکمه ویژه می ساختند. بخشی دیگر در راه رشوه هدیه خوشگذرانی تربیت جاسوس و خرید مزدور هزینه می گردید. و بخش هنگفتی از آن در کیسه سران قومها قبیله ها و مالداران بزرگ برای کشاندن آنان به سوی حکومت و به دست آوردن پشتیبانی آنان می شد. به این ترتیب رعیت که پدیدآورندگان و صاحبان اصلی آن سرمایه ها و دارایی بودند از آن بهره ای نداشتند و در فقر تنگدستی گرسنگی و بهداشت نامناسب به سر می بردند. چون حکومت خود را مسؤول هزینه در این بخشها نمی دید. و برای مردم حقی را نمی پذیرفت. معاویه در برابر خرده گیریها و انتقادهایی که در مورد رویه ناسالم و ستمکارانه اقتصادی او شد گفت: (جهان مال خداست و من جانشین خدایم. هرچه از مال خدا بردارم حق من است و اگر چیزی را تصرف نکنم مجازم.)37 2. نه تنها درآمدها ناعادلانه پخش می گردید بلکه پیش تر از آن دارایی ( 273 ) ثروت و درآمد به طور غیر مشروع و ظالمانه تولید و جمع آوری می گردید. ربا رشوه تجارت کالای غیر مجاز گرفتن زکات و مالیات به ناروا و از کسانی که بر عهده شان نبود و نیز ستاندن بیش از اندازه شرعی از آنان و گرفتن اجباری داراییها و خواسته های مردم به نام حق حکومت و… از نمونه های آشکار تولید ناعادلانه درآمد است که در عصر امویان به کار بسته می شد. عبیدة بن هلال شکری از ابوحرابه تمیمی اموی می پرسد: (حکام اموی چه روش اقتصادیی دارند؟ می گوید: (مالیات و درآمد عمومی را از طریق ناروا گرد می آورند و به مصارف نامشروع می رسانند.)38 علی(ع) نیز حاکمان اموی را این گونه می شناساند: (آنان رشوه خوارانی هستند که با پول مردم وجدان افراد زشتکار و خدعه باز و خائن را می خرند.) 3. معاویه و یزید تواناییها و امتیازهای مالی و حقوقی را بیش تر به گروه های ویژه ای چون اشراف رئیسان قبیله ها و قومها مبلغان اسلام اموی و سازندگان حدیث ویژه می ساختند. از این راه نابرابری مالی و اقتصادی را در جامعه گسترش می دادند و بدین وسیله چیرگی شمار اندکی را بر بسیاری از مردم نهادینه می کردند. عمروعاص اهل ذمه را خزانه و مایه درآمد خویش می دانست. سعید بن عاص استاندار امویان بر عراق زمینهای ملی عراق و بصره را ملک خاص خود و بنی امیه می پنداشت و هرگونه که می خواست در آنها دست می یازید. معاویه چهارصد هزار درهم به سمرة بن جندب برای ساختن حدیث داد و… معاویه این سیاست را حتی در رویارویی با حسین بن علی(ع) و ( 274 ) کسانی که با ولایتعهدی و سلطنت موروثی یزید مخالف بودند پی گرفت و به آنان پیشنهاد رشوه و دیگر امتیازهای مالی و… داد. این رویه ناعادلانه ای که حیات اقتصادی جامعه اسلامی را پوشش داده بود و تا ژرفای آن ریشه دوانیده بود سخت حسین بن علی(ع) را می آزرد. با این بدعت چه باید می کرد؟ نخست فریاد زد روشن گری کرد مردم (عالِم و عامی) را از آنچه در جامعه اسلامی می گذشت و نیز از مسؤولیت شان آگاه ساخت و سپس بی درنگ برای دگرگونی و حرکت به سوی رویه عادلانه گامهای عملی برداشت. امام حسین(ع) در سخنرانی مشهور خود در مِنی§ فرمود: (…شما با این روحیه و رویه توده ناتوان را به چنگال این ستمگران گرفتار آوردید تا یکی برده وار سرکوفته باشد و دیگری بیچاره وار سرگرم برآوردن آب و نانش. حاکمان خودسرانه در منجلاب سلطنت غوطه خورند و با هوس بازی خویش ننگ و رسوایی به بار آورند… در هر شهری سخنوری مزدور ایشان بر منبر برآمده و گماشته است. خاک وطن زیر پایشان پراکنده و دست شان در آن گشاده است. مردم بنده ایشانند و ناتوان از دفاع خویش…. شگفتا! و چرا نه شگفتی! که جامعه در تصرف مرد دغلباز ستمکاری است که مأمور مالیاتش ستم ورز است و استاندارش نسبت به اهالی دیندار استان نامهربان…)39 امام(ع) در مِنی§ مردم را به اصل امر به معروف و نهی از منکر فرامی خواند. چون نیک می داند که این اصل گذشته از آن که بازدارنده از رشوه ربا و خوشگذرانی است سامان ده توزیع و تولید برابرانه و عادلانه درآمدها و ثروتهاست: ( 275 ) .) و چنانکه پیش از این نیز گفته شد حضرت این آموزه را اجرا نیز کرد; در مثل زمانی که بحیر بن ریسان الحمیری باری از ابریشم برای یزید می برد حضرت در بین راه مدینه آن را مصادره کرد. به این ترتیب عدالت اقتصادی در کنار جلوه های دیگر نهضت حسینی قرار می گیرد و بر شمار پیامهای آن می افزاید. سطح اجتماعی: حیات اجتماعی و زندگی جمعی برآیند بر همکنشی انسانهای عامل اند که با برگزیدن هدفها و ابزارهای مناسب به بده بستان و داد و ستد می پردازند. این دادوستدها و بستگیها صورتهای گونه گونی را می تواند به خویش بگیرد ولی آنچه خوشایند دین و برازنده جامعه انسانی است داد و ستد و همبستگی قاعده مند برابر و چند سویه است. این گونه از همبستگی و بستگی پا نمی گیرد مگر این که فرصتها و مجالهای لازم به گونه برابر در جامعه پدید آید و پخش گردد. فرصتهای برابر نقش بسیار کلیدی و حیاتی در حوزه های سیاسی اقتصادی… دارند; زیرا نابرابری در فرصت پدید آورنده فقر جهل استبداد انحصار و بی عدالتی در جامعه است و یکی از عنصرهای مهم در تولید و توزیع برابر یا نابرابر فرصتها در جامعه نوع معیارهای جامعه پذیری است که در آن اجتماع پذیرفته و به کار بسته می شود. هر اندازه این معیارها فراگیر انسانی و عقلانی باشند همبستگیها بیش تر خواهد شد و برابری در فرصتها و مجالها جلوه روشنی پیدا می کند. و در صورت وارونه بودن همبستگی و هم گرایی نیز چنان خواهد بود. در جامعه آن روز بویژه در دوره معاویه و یزید دو معیار جامعه پذیری پشتیبانی می شد: ( 276 ) . دو معیاری که با روح اسلام و سنت رسول اکرم(ص) و خرد سلیم بشری ناسازگار است. آن دو معیار سبب شد که در پایان حکومت عثمان و در طول سلطنت معاویه و فرزندش عربان بویژه امویان تمام پستهای دولتی اجتماعی مرکزها و گلوگاه های مالی ـ اقتصادی را بدون توجه به شایستگیهای دین و عقل پذیر در چنگ خود داشته باشند. چگونگی که سخت با آیینها و آموزه های اسلام ناسازگار بود. حسین(ع) در آن حال و روز دو گزینه بیش نداشت: حسین(ع) دومی را برگزید چون نیک می دانست که هدفهای دینی و انسانی با این گزینه فراچنگ می آید. به این ترتیب در کربلا سر عادل آزاد و محق از تن و تن ها جدا می گردد تا عدالت آزادی و حق که زنده ترین پیام و هدف اسلام را می سازند سرفراز در اوج باقی بماند. از این روی در جهان مدرن و عصر آگاهی ها و بستگیها و پیوندها حسین(ع) و پیامهای نهضت اش زنده و کارآمد است که از یک سوی مردم جهان سخت جویا و خواستار آزادی حق و عدالت اند چون کمبود عینی آنها را در زندگی مدرن خود حس می کنند; و از سوی دیگر می بینند که قدرتها با ابزار و روشهای نوین به نام حق آزادی و عدالت این برتریها و ارزشها را نابود و آزادیخواهان عادل را سر می بُرند. سلام بر تو ای حسین(ع)! که با هزینه ماده حیاتی خود سرمایه و نور حیات و زندگی را در پهن دشت هستی انسانیت همچنان پُر بار و پرتوزا نگهداشتی ( 277 ) . 1. احقاق الحق ج19/ 429. 2. بحارالانوار علامه مجلسی ج100/79 ح37; انقلاب تکاملی اسلام جلال الدین فارسی/746. 3. تاریخ سیاسی اسلام رسول جعفریان ج3/142ـ 145 سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. 4. اعیان الشیعه سید محسن امین ج1/583 دارالتعارف بیروت بی تا. 5. سخنان حسین بن علی(ع) [نامه ها] ترجمه و شرح مهدی سهیلی/135 انتشارات اشرفی. 6. همان/150ـ152. 7. کلمات الامام الحسین الشیخ الشریفی بنیاد باقرالعلوم. 8. بحارالانوار ج100/79 ح37. 9.کلمات الامام الحسین/254 بنیاد باقرالعلوم. 10. مروج الذهب مسعودی ج3/454 دارالاندلس بیروت 1973م. 11. پس از پنجاه سال دکتر سید جعفر شهیدی/88 ـ106. 12. تاریخ الطبری ج3/ 306 دارالکتب العلمیه بیروت; وقعة الطف ابی مخنف کوفی/172 مؤسسه نشر اسلامی. 13. همان; العوالم 17/227. 14. اعیان الشیعه سید محسن امین ج1/583. 15. منتهی الآمال شیخ عباس قمی/502 ـ503; پس از پنجاه سال/ 192ـ193. 16. همان/506; انقلاب تکاملی اسلام جلال الدین فارسی/786ـ787. 17. نهج البلاغه نامه53. 18.همان ( 278 ) . 19. بحارالانوار ج44/329 مؤسسه وفا بیروت. 20. الفتوح ج5/23. 21. تاریخ طبری ج3/296. 22 . مائده 32 . 23 .همان 33 . 24 .نهج البلاغه نامه53 . 25 . نهج البلاغه نامه26 . 26 . همان ج3/306. 27 . صحیفه نور امام خمینی ج18/140. 28 . حسین وارث آدم دکتر علی شریعتی/215ـ274 چاپخش تهران. 29 . تاریخ سیاسی اسلام دکتر حسن ابراهیم حسن برگردان ابوالقاسم پاینده/328 جاویدان تهران. 30 . ناسخ التواریخ محمدتقی سپهر ج2/158 اسلامیه تهران. 31 . تاریخ طبری ج3/306. 32 . کلمات الامام الحسین/241. 33 . تاریخ طبری ج3/306. 34 . دعائم الاسلام ج2/133 ح468. 35 . تاریخ طبری ج3/278. 36 .مسند احمد ج4/160 دار صادر بیروت; سنن ترمذی ج3/389 دارالفکر بیروت. 37 . النصائح الکافیه محمد بن عقیل/131 دارالثقافه قم. 38 . انقلاب تکاملی اسلام جلال الدین فارسی/467. 39 . بحارالانوار ج100/79 ح37; تحف العقول/1681. انگاره مادی.
2. انگاره معنوی.
آزادی سیاسی
1. جبریت.
2. وراثت مقام خلافت.
(وان اَمرَ یزید قضاء من القضا ولیس للقضاء الخیرة من امرهم.)3
1. پیروی و نافرمانی خداوند امری است اختیاری و نه اجباری.
2. انسان در برابر خدا و همگنانش مسؤول رفتار کردار و گفتارش است.
3. به نام جبر نمی توان بر مردم حکومت کرد و حقوقشان را در میدانها و عرصه های گوناگون تباه کرد.
کلمات الامام الحسین. الشیخ الشریفی
سه دستور مهم:
(انی لااری ذلک ولکن علیک بالرفق والتأنی)
(یا شاق خرجت علی امامک وشققت عصا المسلمین.)
(فاذا اجتمع الناس علی ابنک یزید لم اخالف.)
(…فان کتاب مسلم بن عقیل جائنی یخبرنی بحسن رأیکم واجتماع ملائکم علی نصرنا والطلب بحقنا.)6
(والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر.)7
1. از خبر و آگهی رسانی جلوگیری می کند.
2. خبرهای دروغین را در جامعه می پراکند.
(ایّها الناس انّ رسول الله(ص) قال: (من رای سلطاناً جائراً
مستحلاً لحرم الله وناکثاً لعهد الله مخالفاً لسنة رسول الله یعمل فی عباد الله بالاثم والعدوان فلم یغیر علیه بفعل ولا قول کان حقاً علی الله ان یدخله) مدخله الا و انّ هولاء قد لزموا طاعة الشیطان وترکوا طاعة الرحمن واظهروا الفساد وعطّلوا الحدود واستأثروا بالفیء واحلّوا حرام اللّه وحرّموا حلاله وانا احق ممن غیّر.)12
(اما بعد ایها الناس فانکم ان تتقوا اللّه وتعرفوا الحق لاهله یکن ارضی لله ونحن اهل بیت محمد(ص) اولی بولایة هذا الامة من هؤلاء المدّعین ما لیس لهم والسائرین بالجور والعدوان وان ابیتم الاّ الکراهة لنا والجهل بحقّنا وکان رأیکم الان غیر ما اتتنی به کتبکم انصرف عنکم.)13
1. خرسندی و خواست مردم.
2. ترازها معیارها و آموزه های دینی.
3. قدرت برهنه بدون خرسندی و خواست مردم.
4. قدرت برهنه بدون معیارها ترازها و آموزه های دینی.
همچنین حضرت علی(ع) می فرماید:
(علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید.)
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت
حـریـت را زهـر انـدر کـام ریـخـت
دوم. عدالت
1. سیاسی
2. اقتصادی
3. اجتماعی
1. چگونه حکومت پدید می آید و با چه روشی قدرت سیاسی را می باید به دست آورد؟
2. چگونه حکومت می باید حاکمیت خود را پیاده کند و به کار بندد. به دیگر سخن روش کاربرد قدرت سیاسی چگونه است؟
حکومت بر عدالت استوار گردد نه بر ناعدالتی.
عدالت در روش حکومت بدین ترتیب است:
(فلعمری ما الامام الا العامل بالکتاب والآخذ بالقسط والدائن
بالحق والجالس نفسه علی ذات الله. والسلام.)35
حوزه اقتصادی
(انّ لکلّ امة فتنة وفتنة امتی المال.)36
(و قسمة الفیء والغنائم واخذ الصدقات من مواضعها ووضعها فی حقها
1. عربگرایی.
2. ابتداء قریشیسم و سپس اموییزم
1. یا چگونگی یاد شده را می پذیرفت.
2. یا آن سیاست را می رُفت و می شکست و چهره ناب و روشن اسلام محمدی را بار دیگر آن گونه که بود در تمامی شؤون زندگی نشان می داد.
پی نوشتها: