این عکس، جلوه ی عجیبی دارد. با مجتبی آقایی صحبت می کردم، می گفت این عکس را خیلی ها فتو مونتاژ می پندارند در حالیکه این عکس، عکس لحظه است و تنها در یک فریم یا قاب ثبت شده است.
مسعود شجاعی طباطبایی یکی از هنرمندان انقلاب اسلامی است که در زمینه های عکاسی و کاریکاتور حضور فعالی دارد. حضور وی در سال های دفاع مقدس باعث شده که شجاعی تصاویر و خاطرات جالبی را از آن روزها را به جای بگذارد . این عکس، جلوه ی عجیبی دارد. با مجتبی آقایی صحبت می کردم، می گفت این عکس را خیلی ها فتو مونتاژ می پندارند در حالیکه این عکس، عکس لحظه است و تنها در یک فریم یا قاب ثبت شده است. رزمنده ای در آمبولانس از بیمارستان صحرایی فاطمیه به پشت جبهه منتقل می شود .مجتبی سیمای رزمنده ای زخمی را از پشت شیشه آمبولانس به تصویر کشیده است گویی لحظه ی عروج او را به ما نشان می دهد. خوب به این تصویر بنگرید، چون دانش آموخته ی رشته نقاشی ام، تابلوهای نقاشی با مضامین مذهبی زیادی تا کنون دیده ام، ، اما هیچکدام نتوانسته اند تاثیری عمیق با لطافتی آسمانی ای همچون این عکس را برمن بگذارند. ترکیب بندی عکس به گونه ای است که چشم را به سمت بالا هدایت می کند و چهره رزمنده به وضوح دیده می شود ، این در حالی است که در پس زمینه عکس، در انعکاس تصاویر به واسطه ی حرکت شاهد عدم وضوح هستیم ، تو گویی همه عوامل بصری در این تصویر جمع شده اند تا جلوه ای از حرکت از زمین به آسمان را محقق نمایند. انگار به سرعت از زمین فانی کنده می شود تا به کهکشان ستاره ها برسد. در عین حال گوشه ای از پوستر با کلمات "وظیفه انسانی" در بالای سر رزمنده تاثیر عکس را مضاعف می کند...به نظرم این عکس شاهکار است و به طور قطع عنایت حق شامل عکاس شده است. واما حکایت دفاع مقدس روزهای پایانی شهریور 1359 هجری شمسی در ایران جنگی در گرفت. که به روایت تاریخ از طولانی ترین و گسترده ترین جنگ های مستمر جهان محسوب می شود. جنگی که در آن ارتش عراق با بی رحمی تمام از هر گونه جنایتی همچون استفاده از سلاح های شیمیایی و غیرمتعارف برای پیش برد مقاصد پلیدش ابا نکرد. و بارها کوشید تا با حمله به مناطق مسکونی، مدارس و بیمارستان ها، مردم را از مقاومت منصرف کند. به یقین مقاومت مردمان این سرزمین باعث شد تا در مواجهه ای جمعی و فراگیر، مرگ، رنگی از تقدس پیدا کند. تقدسی برآمده از آن سوی ادراک محسوس. تقدسی که مادران را واداشت تا برای اعزام فرزندانشان به جنگ پا پیش بگذارند و آن گاه چشم به راهی بدوزند، که روزی فرزندشان سرافرازانه باز گردد. هر چند بیشتر این فرزندان به هنگام بازگشت، در لباسی خون آلود به خواب رفته بودند، و یا ره آورد سفرشان، پیکری مجروح بود. برخی هرگز به میهن بازنگشتند و شهیدی شدند گمنام. با این همه، مادران در سکوت و آرامش، شکیبایی را زمزمه می کردند. آنان نیک می دانستند شکیبایی و سکوت همزاد شهادت است. عاشق شکیبا، حکم شهید را دارد. شهادت واژه ای تازه در فرهنگ مردمان این سرزمین نبود، سرزمینی که از شهید خاطره ای دیرینه دارد. خاطره ای با بیش از هزار و سیصد سال قدمت. خاطره ای گره خورده با کربلا ... در آخرین نبرد دفاعی ایرانیان، طی سال های 1359 تا 1367 هجری شمسی، واژه ی شهادت، از میانه ی مجالس تعزیه و شبیه خوانی و از کنار پرده های نقالی و شاهنامه خوانی برای حفظ شرافت و ناموس این سرزمین به وسط معرکه ی جنگ گام نهاد. سرزمینی که مردی را در خود پرورش داده بود تا ندای هل من ناصر حسین (ع) را دوباره پرطنین سازد. جوانان او را، عاشقانه پیروی کردند و اینگونه حضرت امام خمینی (ره) مقتدای همه شهدای این جنگ شد. حتی برای شهدایی که باورهای متفاوتی داشتند و از اقلیت های مذهبی بودند. دیگر می شد در حجله ی شهدایی که بر سر هر کوچه و بازاری جا خوش کرده بود، پرده ای عریض تر و رنگین تر از پرده های شاهنامه را از بر خواند. جوانان ایران از لهیب آتش می گذشتند تا معصومیت و مظلومیت این ملت را در برابر چشم جهانیان به رخ بکشند. جنگ، با عقب راندن ارتش متجاوز عراق پایان یافت. رزمندگان به خانه ها بازگشتند و آرامش به کشور بازگشت. اما نه! هنوز بودند مادرانی که چشم به راه خبری از سلامت فرزند و یا دیدن پیکر خون آلودشان، لحظه های کش دار انتظار را در شکیبایی و سکوت تاب می آوردند. گروه هایی دل داده در گروی خاطره های جنگ، برای آرامش قلب این مادران به راه افتادند و خاک آرام گرفته ی جبهه ها را به امید یافتن نشانه ای از مردان گم شده در جنگ، زیر و رو کردند. گروه تفحص پیکر شهدا با یافتن اجساد و عبور آنان از شهرها، دوباره عطر شهادت را در کشور پراکنده کرد. در باور ما مسلمانان، شهید نه تنها در خاطره ها که در عرصه ی حیات انسانی حضور دارد و تاثیرگذار است، لازم است برای تاریخ و آیندگان، آن خاطره ی جمعی به نام حماسه ی امروزین ما به ثبت برسد و در روایت هایی مکرر تثبیت شود و این تنها از عهده ی راویان آثار در عرصه ی حیات نوین این مرز و بوم برمی آید و بس. پی نوشت: 1- وظیفه رسانه هاست تا در ثبت خاطرات، عکس ها، فیلم ها و ناگفته های جنگ تلاش کنند و در این میان رسانه ملی نقشی موثر دارد.فرزندان برومند نسل سوم تشنه شنیدن حقایق دفاع مقدس اند، به نظر می رسد اختصاص یک شبکه تلویزیونی به این امر کمک بزرگی برای رساندن پیام هزاران شهید دارد. فرصت کم است، شهدای زنده ما فرصت زیادی ندارند... 2- توصیه می کنم کتاب شهدا که مجموعه ای نفیس از عکس های عکاسان دفاع مقدس را دارد حتما تهیه کنید، ناشرین این مجموعه نفیس، بنیاد حفظ آثار و نشر دفاع مقدس و انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس می باشند.