اخلاق برای آن است که به انسان بگوید توشه تهیه کن و این توشه تهیه کردن هم به این عقلمحوری و عدلمداری است هر روز ما داریم سرمایه میدهیم و آن عمر ماست.
در جریان مسائل اخلاقی برخی ها فکر میکنند اخلاق یک سلسله بایدها و نبایدهای اعتباری است ولی انسان یک موجود حقیقی و تکوینی است (این اصل اول) و این موجود حقیقی و تکوینی، متکامل و پویاست (اصل دوم) تکامل یک موجود حقیقی باید حقیقی و عینی باشد نه اعتباری (این اصل سوم) پس اخلاق و قوانینی که انسان را میپروراند حتماً حقیقی و عینی است (اصل چهارم). این قوانین اعتباری این باید و نباید را از حقایقی استنباط میکنند که با تکوین و گذشته انسان رابطه داشته باشد از یک سو، با آینده انسان وابسته باشد از سوی دیگر و با حال و گرایش کنونی او هماهنگ باشد از سوی سوم. این بایدها و نبایدها این وجوب و حرمتها این صحّت و بطلانها را از ملاکهای حقیقی و واقعی میگیرند که سهمی از حقیقت دارند که تا حدودی آن مسائل گذشت و از طرفی همان طوری که این قوانین، مسبوق به حقیقت است. ملحوق به حقیقت هم است آن سابقه حقیقت چون گذشته است [و] در دسترس ما نیست (یک) محلّ ابتلای عملی ما هم نیست (دو) خیلی در دستگاه دین به آن بخش سابق و گذشته فشاری نیامده [و تأکید نشده] اما این بخش آینده چون به زندگی بعد از مرگ ما وابسته است دین روی این بخش آینده خیلی سرمایهگذاری کرده اولاً مرگ را معنا کرد که مردن یعنی چه، بعد معنا کرد که ما بعد از مرگ کجا میرویم و چه میشویم و به ما فرمود انسان هم بدن دارد هم روح و به ما فرمود تمام نیازهایی که انسان در دنیا دارد بعد از مرگ هم دارد و به ما فرمود در دنیا نیازهای ما با دو عامل برطرف میشود و بعد از مرگ هیچ کدام از این دو عامل سهمی ندارد، تمام فرق دنیا و بعد از مرگ همین است.توضیح مطلب این است که ما در دنیا بدن داریم و روح داریم بدن نیازهایی دارد و روح نیازهایی دارد این نیازها در دنیا یا با ضوابط حل میشود یا با روابط، ضوابط یعنی قانون تجاری، قانون صلح، قانون اجاره، قانون مساقات، مضاربه، همین عقود اسلامی، روابط این است که کسی پدر کسی است کسی فرزند کسی است واجبالنفقه کسی است دوست کسی است. [و مشکلات او را حل میکند] این مشکلات جامعه کنونی یا با ضوابط و خرید و فروش و تجارت حل میشود یا با روابط حل میشود اگر کسی کودک است که واجبالنفقه پدر است پدر او را تأمین میکند یا اگر کهنسال فرتوت است واجبالنفقه فرزند است فرزند او را تأمین میکند، بالأخره نیازهای دنیا یا بر اساس ضوابط یا بر اساس روابط یا بر اساس کلاالأمرین حل میشود ولی بعد از مرگ همه این نیازها هست بدن هست روح هست مسکن و پوشاک و خوراک و همه این نیازها هست. اما هیچ کدام از این دو عامل نیست یعنی نه با ضوابط میشود حل کرد نه با روابط فرمود: ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾[1] نه با تجارت نه با خرید و فروش نه با اجاره نه با مضاربه نه با مساقات با هیچ کدام از این عقود اسلامی بعد از مرگ نمیشود مشکل را حل کرد روابط هم نیست برای اینکه همه از خاک برمیخیزند کسی پدر کسی نیست کسی فرزند کسی نیست ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾[2] چه در برزخ چه در قیامت کبرا، کسی واجبالنفقه کسی نیست کسی مشکل دیگری را حل نمیکند بنابراین ما بعد از مرگ زندهایم بدن داریم روح داریم همه نیازها هست و همه نیازها را باید برآورده کنیم فقط خودمان باید برآورده کنیم خب این جز با اخلاق و فقه و حقوق در دنیا قابل تأمین نیست لذا تعبیر قرآن کریم این است که کسی در آنجا مشکل شما را حل نمیکند شما توشهتان را باید از اینجا ببرید؛ مردن که توشه نمیخواهد مقداری کفن میخواهد که به ما میدهند عمده توشه بعد از مرگ است فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾[3] معلوم میشود ما مسافریم تازه وارد برزخ شدیم منزلی از منازل بین راه است وقتی وارد صحنه قیامت شدیم در ساهره قیامت منزلی از منزلهاست حتی وقتی وارد بهشت شدیم آنجا هم منزلی از منزلهاست پایان امر لقاء الله است. اینکه در سورهٴ مبارکهٴ <قمر> آمده است که ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[4] معلوم میشود به لقای ذات اقدس الهی رسیدن پایان راه است آنجا در حقیقت دارالقرار است بقیه دارالفرار یا منزل است اگر منزلهای بین راه است و اگر ما در مسیریم توشه میطلبد توشه آن اخلاق است عقل است علم است عدل است تواضع است بیراهه نرفتن و راه کسی را نبستن است اخلاق، حقیقتی است که میتواند توشه بعد از مرگ ما باشد. خیلیها خواباند؛ دیدید بعضیها در خواب حرف میزنند وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) فرمود: «الناس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا»[5] بعضیها در خواب حرف میزنند پراکندهاند حرف، معنا ندارد. خیلیها هم حرفهایشان بیمعناست میگویند انسان که میمیرد میپوسد نه انسان را شناختند نه انسانآفرین را شناختند نه عالم را شناختند نه عالم، پوچ و بیمعناست نه آفریننده انسان کارِ بیمعنا میکند ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً﴾[6] نه انسان، بیمقصد است که ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾[7] هم انسان هدفمند است هم آفریننده انسان حکیم است. اخلاق برای آن است که به انسان بگوید توشه تهیه کن و این توشه تهیه کردن هم به این عقلمحوری و عدلمداری است هر روز ما داریم سرمایه میدهیم و آن عمر ماست. انسان یک جا بنشیند یک حرف تازهای یاد نگیرد به همان اندازه از خدا دور است چون خدا علیمِ محض است . اگر کسی چیز یاد نگرفت به همان اندازه از خدا دور میشود این چگونه در نماز میتواند بگوید قربة الی الله اینکه از خدا دور شده؟! اگر جایی مینشیند باید عالمانه بنشیند عالمانه حرف یاد بگیرد در محضر پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) که معارف علمی و عقلی مطرح میشد یکی از اصحاب عرض کرد مجلس شما سودمند و شیرین است ولی [نمیتوانیم حفظ کنیم] همین که از مجلس شما بیرون رفتیم آن حلاوت و شیرینی را از دست میدهیم حضرت فرمود: «اِستعن بیمینک»[8] شما از دستت کمک بگیر وقتی مجلس علم میآیی لوازمالتحریری همراهت باشد قلم باشد ابزار نوشتن باشد حرفها را یادداشت کن بعد وقتی بیرون رفتی اینها را ارزیابی کن از مُسودّه به مُبیضّه در بیاور هر وقت که فراغت کردی آنها را نگاه بکن همیشه شادمان و شیرینکامی فرمود: «إستعن بیمینک» فرمود به من نگو به دستت بگو. شما شنیدهاید یا دیدهاید که نجّارها سابقاً الآن هم شاید باشد وقتی خط میکشیدند این مداد را پشت گوش میگذاشتند این کاری بود که نجارها داشتند شاید الآن هم کم و بیش داشته باشند این را در العقد الفرید نقل میکند که در زمان وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) کسی آمد محضر حضرت قلمی داشت مطلبی را نوشت بعد خواست قلم را به زمین بگذاردحضرت فرمود: «ضَع القلم علی اُذُنک»[9] بگذار بالای گوشات این بگذار بالای گوشات هم برای اینکه کثیف نشود هم برای اینکه دنیا بفهمد جهان بداند که ما حرفِ عالم شدن را به زیر گوش همه رساندیم که مردم باید چیزنویس باشند چیزخوان باشند چیز یاد بگیرند و وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به مفضّل فرمود بالأخره شما باید میراثی برای بچههایتان داشته باشید میراث به این نیست که چند جلد کتاب بخرید در خانه بگذارید بچهها با کتابها آشنا بشوند این حداقل است، میراث به این است «فإن مِتّ فورِّث کُتُبَکَ بَنیک»[10] تو هم چند جلد کتاب بنویس که بچههای تو از کتابهای تو علم را ارث ببرند خب این دینی که به انسان میگوید پدر باید بکوشد که لااقل چندتا رساله چندتا کتاب یا یک رساله یا یک کتاب یا یک مقاله علمی بنویسد که فرزندان او علم را از او ارث ببرند جامعه را جامعه عقل و عدل میکند فرمود: «فإن مِتّ فورِّث کُتُبَکَ بَنیک» نه کتابِ دیگران را بخر بیاور خانه بگذار، آن هم البته بسیار خیر است بالأخره اگر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است ما را اینچنین فرمود: «استعن بیمینک». اگر وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است فرمود: «بُثَّ علمَک فی إخوانک فإن مِتّ فورِّث کُتُبَکَ بَنیک»[11] مَبثوث کن پراکنده کن دانش و بینشت را در خانوادهات و در قوم و قبیلهات منتشر بکن که از تو علم به دیگران برسد. قسمت مهمّ بحثهای اخلاقی از مرگ به بعد است یعنی اصرار دین این است که انسان از پوست به در میآید نه بپوسد و ابدی میشود اگر انسان ابدی شد توشه ابدی میخواهد توشه ابدی در عقل و عدل و علم است چون اگر نان و گوشت و آب باشد که اینها ابدی نیست آنچه ابدی است عدل است و معرفت است و عقل است و کمالات روحی است و مانند آن و اینهاست که در حقیقت غذای روح است و اینهاست که میماند و اینهاست که انسان را همراهی میکند تا آنجایی که اینها توان آن را دارند. البته عابدان و زاهدان یک سلسله رهتوشه دارند حکیمانه و عارفان یک سلسله رهتوشه برتر و بالاتر دارند آنها میفهمند که زاد و توشه چقدر است چه اندازه انسان باید زاد تهیه کند و میفهمند بعد از این زاد نوبت لقاست نوبت به مقصد رسیدن است در مقصد، سخن از زاد نیست انسان نیازی ندارد تا با زاد و توشه تهیه کند. پی نوشت: [1] . سورهٴ بقره, آیهٴ 254. [2] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 101. [3] . سورهٴ بقره, آیهٴ 197. [4] . سورهٴ قمر, آیات 54 و 55. [5] . مجموعه ورّام, ج1, ص150. [6] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 115. [7] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 36. [8] . بحارالأنوار, ج2, ص152. [9] . العقد الفرید, ج4, ص244. [10] . بحارالأنوار, ج2, ص150. [11] . بحارالأنوار, ج2, ص150. [12] . نهجالبلاغه, نامه 62. [13] . سورهٴ بقره, آیهٴ 61. [14] . نهجالبلاغه, خطبه 3.