آنچه که در قرن اخیر اتفاق افتاد یعنی جنگ جهانی اول؛ جنگ جهانی دوم؛ کودتای بیرحمانه علیه ایران و سرکوب نهضتهای بیداری اسلامی در کشورها همه و همه اینها یا در اثر بی عقلی است یا در اثر بی عدلی است.

اگر مردم عصری عاقل بودند، مرز اندیشههای آنها بجاست و اگر مردم یک عصری عادل بودند، مرز انگیزه آنها بجاست. بشر را این دو بال اداره میکند، یکی اندیشه صائب و رسا و دیگر انگیزه صالح و پاک بشر. اندیشمند با انگیزه، نه بیراهه میرود، نه راه کسی را میبندد. آنچه که در قرن اخیر اتفاق افتاد یعنی جنگ جهانی اول جنگ جهانی دوم کودتای بیرحمانه علیه ایران و سرکوب نهضتهای بیداری اسلامی در کشورها همه و همه اینها، یا در اثر بی عقلی است ،یا در اثر بی عدلی است. اکنون که طلیعه سخن روشن شد به آن عنصر اصلی بحث بپردازیم. ما از آن جهت که انسانیم، چه در شرق این عالم زندگی کنیم و چه در غرب عالم به سر ببریم، چه در خاور دور و میانه یا باختر دور و میانه زندگی بکنیم، هویت ما به سه عنصر وابسته است. عنصر اول جهان دانی، جهانی دانی یعنی جهان دانی. عنصر دوم جهان داری، جهان داری یعنی جهان داری، عنصر سوم جهان آرایی، جهان آرایی یعنی جهان آرایی. این سه عنصر هویت ما را میسازد، یعنی ما باید بفهمیم در جهان چه میگذرد و جای ما در جهان هستی چیست و مبادا جهان را در نظام سپهری خلاصه کنیم. جهانی که انبیا معرفی کردهاند، اگر میلیاردها و میلیاردها کهکشانها داشته باشیم، در برابر ملکوت عالم همانند یک حلقه در بیابان وسیع است. اینکه شما میبینید یک بشر اندیشمند درباره دو نبش گذشته و آینده اظهار نظر میکند، درباره اعصار و قرون و گذشته فتوا میدهد، درباره اعصار و قرون آینده فتوا میدهد، برای آن است که انسان روحی دارد که روی زمان و زمین پا میگذارد و انسان از هر موجودی برتر است و اگر خود را به آسمانها هم بفروشد، مانند آن است که گرانترین برلیان را به زباله سطل بفروشد. انسان گوهر ازلی و ابدی است. نموداری از این انسانیت را در انبیا میبینیم. در جمع ما مسیحیان محترم حضور دارند، کلیمیان محترم حضور دارند، عیسی و موسی دو نمونه از این ملکوتیاناند. عزیزان و محترمانی که بودایی فکر میکنند، عنایت کنند گلایهای که ابوریحان بیرونی از مردم هند دارد، توجه کنند. ابوریحان بیرونی از بزرگان تفکر اسلامی است. مانند مرحوم ابن سینا که اینها جزء ستارههای قدر اول آسمان علم ایران اسلامیاند و کمتر دانشمندی آثار ابوریحان را ندیده باشد. جناب ابوریحان یک گلایهای از بزرگان هند دارد و آن گلایه را هم اکنون ما از دانشمندان هند داریم. حرف و گلایه ابوریحان این است، خاورمیانه را الحاد پر کرده بود، بعد از الحاد شرک و وصنیت و بت پرستی پر کرده بود. ابراهیم خلیل(علیه السلام) آن مرد ملکوتی که به تعبیر قرآن کریم از ملکوت طرفی بسته بود و خدا در قرآن درباره ابراهیم چنین فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[1] ما باطن عالم را نشان ابراهیم دادیم. ابراهیم که سر سلسله انبیای ابراهیمی است به بت پرستان فرمود: شمس و قمر توان تدبیر عالم را ندارند، روزی فرا میرسد که این کرات در هم کوبیده میشوند، خدا آن نیست که به نام شمس و قمر باشد، خدا آن است که شمس و قمر آفرید و اگر شنیدهاید که مولای رومی در این زمینه گفت: ای یار قمر بهتر یا آنکه قمر آرد ای دوست شکر بهتر یا آنکه شکر سازد از حرف ابراهیم گرفته است. این ابراهیم خلیل(علیه السلام) با براهین و ادله توحید را ثابت کرد، گرچه اوحدی از مردم دانشمند پذیرفتهاند، ولی توده مردم نپذیرفتند. دست به تبر کرد، بتها را ریز ریز کرد، اثر نکرد. طاغوت آن عصر ابراهیم را به آتش سوزی تهدید کرد، دستور داد ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ امواج آتش مشتعل شد، خلیل خدا بدون ترس وارد امواج آتش شد، همان خدای آتش آفرین. این آتش دان را گلستان کرد. همگان دیدند و فهمیدند و بساط الحاد و شرک تقریباً رخت بربست . حرف ابوریحان بیرونی این است که این خاور میانهای که با آتش سوزی خلیل خدا تطهیر شد، انبیای بعدی حفظ کردند، شاگردان انبیا حفظ کردند، در محدوده یونان سقراط تا مرز شهادت رفت، و همین فکر را حفظ کرد. سقراط با شهادت خودش افلاطون را تربیت کرد، افلاطونی که شاگرد شهید بود، ارسطو را تربیت کرد. فکر توحیدی را در آن منطقه حفظ کردند. گلایه جناب ابوریحان بیرونی از اینجا شروع میشود که چرا دانشمندان هند عالمان هند توحید را ترویج نکردند، تا جریان بودا و برهمن پیش نیاید، مگر بشر در برابر غیر خدا خضوع میکند. خلاصه فکر توحیدی در بخش جهان دانی این شد، که جهان را یک ذات به نام حقیقت حق آفرید، و هم او باید در جهان حکومت بکند، و تنها دین معقول مقبول دین اوست. این عصارهای در عنصر اول یعنی جهان دانی. همین خدا ما را خلیفه خود قرار داد تا جهان دار باشیم، یعنی زمین و عمق زمین را بشناسیم، آسمان و اوج آسمان را شناسایی کنیم، نیازهای بشر را از آسمان و زمین فراهم کنیم، نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم، این به نام جهان داری است. در قرآن کریم راجع به جهان داری چنین فرمود، فرمود خدا مستعمر است. واژه استعمار در فرهنگ قرآن از مقدسترین واژههاست . ببینید استعمار بشری چه کرده، این واژه هم اکنون از منحوسترین، پستترین، ذلت بارترین کلمه است. چرا استعمار قرآنی در اوج قرار دارد و استعمار بشری در قعر چاه ذلت. با تفصیل این دو بخش راز فراز او، و رمز فرود این، به تعبیر شیخ عطار روشن میشود. استعمار قرآنی عبارت از این است فرمود: ﴿هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها﴾ یعنی خدا شما را از زمین برخاست و استعمارتان کرد. این حرف «الف» و سین و تای نقطهدار در فرهنگ عرب طلب شدید را میرساند، یعنی خدای سبحان زمین و همه اعماق زمین و معادن زمین را برای شما آفرید. منظومه شمسی ثابت و سیار، همه را برای شما آفرید. هوش تسخیر کننده به شما داد. امکان رسیدن به این مقصد و مقصود را به شما داد. فرمود: از برکات زمین استفاده کنید . از برکات منظومههای آسمانی بهره بگیرید، آزادانه زندگی کنید، برده کسی نباشید، و کسی را برده نکنید، این معنای استعمار قرآنی است. و این کلمه و این استعمار و این واژه بسیار مقدس است، زیرا خدای سبحان همه نعمتها را رایگان به ما داد، هوش و درایت را رایگان به ما داد، اجازه بهرهبرداری را به ما داد، تا در کمال آقایی زندگی کنیم. اما همین کلمه وقتی به دست زورمداران رسید مسخ شد . معنای استعمار طغیانگران این است، وقتی بر کشوری مسلط شدند و تاختند به مردم آن منطقه میگویند زمین مال، شما معادن مال شما، فکر و عمل مال شما، برای ما کار کنید، و بنده ما باشید .ظلمی از این بدتر؛ فرض دارد این همان استعمار بشری است که کشورهای قدرتمند نسبت به کشورهای ضعیف اعمال میکنند. این عصاره عنصر دوم، یعنی جهان داری. اما عنصر سوم که جهان آرایی باشد، انسان گذشته از کارهای محکم به کارهای منبت کاری، مینیاتوری و ظرافت هم نیازمند است. از این عنصر سوم به جهان آرایی یاد میشود، یعنی داشتن محیط پاک، هوای سالم، راه باز امنیت و امانت، طراوت و تازگی، فروغ و جمال و جلال، اینها جزء جهان آرایی دینی است، که امیدواریم خاورمیانه بیدار به دست همه مسلمانها مخصوصاً شما اندیشمندان، هویت اصلی خود را باز یابد. این سه برگی که در هویت و شناسنامه انسانیت انسان است، خوب مطالعه کند و عمل کند.