الگوی پیشرفت و عدالت»، الگوی مادر و سند بالادستی کشور است نسبت به تمام حوزهها و عرصهها؛ لذا در ذیل این الگو ما چهار ریزنقشه خواهیم داشت، نقشه مهندسی فرهنگی، مهندسی سیاسی،مهندسی اجتماعی و مهندسی اقتصادی.

چالش برآیندی است از نقاط ضعف و قوت درونی و نقاط تهدید و فرصت بیرونی. چالش الزاماً به معنای نارسایی و ضعف نیست. وقتی صحبت از موانع و نارساییها میکنیم جنبه سلبی بیشتر به نظر میآید. نخستین و مشکلترین چالشی که مهندسی و مدیریت فرهنگی با آن روبه رو است «چالش تاریخی» است. اگر نگاهی بیندازیم به تاریخ اسلامی - ایرانی میبینیم که در دو یا سه دوره، ایرانیان تمدنی را بنا گذاشتند که میتوانیم آن را به عنوان ظرفیت قوی، هم به لحاظ دینی و هم به لحاظ ملی درفرآیند مهندسی ومدیریت تمدن آینده بشری محسوب کنیم. متأسفانه از حدود 300 سال گذشته که آخرین دوره تمدنی ما بود این ظرفیت به یغما رفت. این ظرفیتهای ما به صورت نرم و با تمهیداتی که جناح کفر و استعمارگر برای تسلط و تثبیت هژمونی خود در دنیا از جمله خاورمیانه و ایران انجام داده بود، تا حدود زیادی به یغما رفت. آن سه دوره یکی زمان قبل از اسلام است و تمدن مادها و آریاییها که تخت جمشید از نمادهای آن دوران است و در زمان بعد از اسلام نیز مشخصاً در قرن چهارم و پنجم هجری توسط آل بویه بود. در آن زمان در ایران و عراق آن روز که کاملاً با آنچه که امروز میبینیم از لحاظ جغرافیایی متفاوت بود، تمدن را با مذهب و تشیع به گونهای گره زدند و در ترویج نسبی تفکر شیعه قدمهایی برداشتند. اما بارزترین شکل حوزه تمدنی و دوره تاریخی تمدن ما باصبغه مذهبی، در دوره صفویه یعنی قرن 10، 11 و 12 هجری بود. در این زمان شاهان مختلف صفوی به دلیل حضور علما و مراجع بزرگ دینی در ساختار حکومتی باعث شدند که تا اندازه زیادی این ساختار، متأثر از تفکرات شیعی شکل گیرد و به نحوی، حوزه تمدنی شیعی درکنار حوزه تمدنی اهل سنت با محوریت حکومت عثمانی و مرکزیت استانبول(ترکیه کنونی)مستقر شود. متأسفانه پس از این دوران به دلیل بیکفایتی پادشاهان قاجار و پیش از آن این تمدن به یغما رفت و بعد از آن به دلیل تسلط کشورهای استعمارگر مانند انگلیس، ایتالیا، اتریش و کشورهای دیگر و حضور جدی امریکا از حدود 60 سال گذشته این چالش هر روز بیشتر شد. این ظرفیت تمدنی را مدیون نخبگان خود هستیم هم نخبگان علمی و هم اجرایی، اما دشمن بیرونی و درونی، هر دو گروه را تحت تأثیر قرار داد و منزوی کرد. کسانی را که تفکر شیعی و ناب داشتند منزوی کردند و افرادی را هم که میتوانستند در دامان خود تربیت کنند، تربیت کردند و ما با نسلهای پی در پی تربیت یافته در دامان غرب هم در حوزه علمی و هم در حوزه عملی روبه رو شدیم. این چالش تاریخی یک عدم باور، عدم همدلی و عدم همفکری به وجود آورد که موجب گسست تمدنی و نوعی فراموشی تاریخی در حافظه ملی شد. گرچه در 33 سالی که از انقلاب میگذرد این زمینه عدم خودباوری شکل معکوس پیدا کرده است و ما به تدریج به خودباوری، شجاعت و نوسازی تفکر تمدنی خود باز میگردیم. مطالباتی که مقام معظم رهبری در رابطه با مهندسی فرهنگی، جنبش نرمافزاری، بحث تحول حوزه و دانشگاه و اخیراً بحث تحول در علوم انسانی داشتهاند همه در همین راستا بوده است و انصافاً هم توانسته این چالش و شکاف تاریخی را تا اندازهای پر کند. چالش دوم که متأثر از همین چالش تاریخی است «چالش سیاستزدگی» جامعه است. متأسفانه جامعه ما جامعه کمتحملی است بویژه در بخش نخبگانی که متولی اصلی مهندسی فرهنگی هستند، این تحمل و آستانه تحمل باید بالا برود. مسائل فرهنگی را سیاسی تحلیل نکنیم. حرکات فرهنگی نباید با بحثهای قبیلهای، سیاست زدگی و باندبازی پیوند پیدا کند. ما در احادیث داریم «انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال» باید استراتژی و دکترین اصلی ما در حوزه مهندسی فرهنگی این باشد. متأسفانه در تفکر ما بیشتر «انظر الی من قال» حاکم است و کمتر به «ماقالها، روشها و مبانی» توجه میکنیم. چالش بعدی «چالش انسانی» است خوشبختانه در این قسمت ما توانستهایم در عرض 33 سال عناصری را هم در حوزه دانشی و هم در حوزه اجرایی تربیت کنیم و از فقر مدیریتی تا اندازه زیادی فاصله گرفتهایم اما هنوز نسبت به هیمنه و اهداف مهندسی فرهنگی فاصله زیادی داریم. یکی دیگر از چالشهایی که از چالشهای مطرح شده مهمتر است «چالش نرمافزاری» است که این امر نیز متأثر از شکاف تاریخی ماست. یغما و تاراج ظرفیت تمدنی در حوزه دانشی، الگوسازی، شاخصسازی و استانداردسازی نمود پیدا کرده است. تا زمانی که ما نرمافزارهای لازم را برای مهندسی نداشته باشیم دچار فقر خواهیم بود و این امر کاملاً در بحث طولانی شدن زمان طراحی نقشه مهندسی فرهنگی که الآن نزدیک به 10 سال از آن میگذرد، مشهود است. اگر نرمافزارها و سخت افزارهای لازم را داشتیم و در کنار آنها قلب افزار(یعنی همدلی) هم بود ما این مسیر را در عرض دو تا سه سال طی میکردیم. ما در بحث مهندسی فرهنگی 7 سال دچار تحیر علمی و فرهنگی بودیم و ابزارهای لازم را برای احیا و بازسازی حوزه فرهنگی و تمدنی نداشتیم. چالش آخر «چالش ساختاری» است. ساختارهای ما در حوزه فرهنگ ناکارآمد است، منظور از حوزه فرهنگ تنها دستگاههای خرد و کلان فرهنگی حاکم برکشور نیست حتی ساختارهای فرهنگی حاکم بر نظام اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ما هم باید متأثر از فرهنگ دینی و درخدمت مهندسی و مدیریت فرهنگی باشد.از همین رو ازفرهنگ فرهنگی، فرهنگ سیاسی، فرهنگ اجتماعی و فرهنگ اقتصادی سخن میگوییم؛ یعنی لزوم جریان فرهنگ در سراسر و جای جای جامعه اسلامی. ساختارهای سازمانی ما تعریف نشده است، سخت افزارهای لازم در یک جا متورم شده و در جای دیگر دچار فقر است. لذا با کمبود یا اضافه برسازمان بودن بودجه، تجهیزات و امکانات در بخشهای مختلف روبهرو هستیم.از سه ابزار «منطقی، روشی و الگویی»، ابزار «شاخصی و استانداردی» و ابزار «برنامهای» میتوان در مهندسی فرهنگی بهره گرفت. ز جمله کاستیهایی که ما داریم در بحث ابزارهای منطقی، روشی و الگویی است. در بحث شاخصها نیز ما ضعیف هستیم و در روشها و الگوهایمان از منابع وارداتی استفاده میکنیم. برای تبیین فرهنگ دینی از شاخصهایی استفاده میکنیم که وابسته به سازمان ملل، یونیسف، یونسکو و... است! ما هنوز فاقد الگو هستیم. از همه مهمتر «الگوی مهندسی» است که برای تبیین متغیرها و ریزمتغیرهای حاکم بر حوزه مهندسی و مدیریت فرهنگی که در صورت طراحی، تحول جدی در این عرصه به وجود میآورد.الگوی مفهومی سه خصوصیت دارد: این الگو باید «جامع و مانع» باشد، «ارتباط و انسجام» بین متغیرها را تبیین کند و «وزن و اولویت» متغیرها را براساس مدل ارزشی و نظام معرفتی خود تبیین کند. به جز الگوی مفهومی، ما به مدلهای کاربردی نیاز داریم، مدلهایی برای طراحی مفاهیم پایه که مبانی نقشه مهندسی فرهنگی را طراحی کنیم. این امر نیاز به مدل و روش دارد که ما فاقد آن هستیم. در حوزه شاخصها ما به جز دو سال اخیر در هیچ زمان دیگری به صورت مشخص و جدی با نگاه دینی به بحث شاخصها و استانداردها نپرداختهایم. شاخصها جایگاه مهم و اصلی را در نمایش گری وضعیت موجود و مطلوب (متأثر از نظام ارزشها) بازی میکنند. ما هم در «نمایش گری» و هم در «پیمایشگری» و هم در «پالایشگری» وضعیت بحث شاخصها و استانداردها را میبینیم. در بحث ابزارهای برنامهای مشخصاً از دو «نقشه علمی» در حوزه مهندسی فرهنگ و «نقشه اجرایی» در حوزه مهندسی فرهنگی نام برده میشود. اگر ما ابزارهای منطقی و شاخصی را داشته باشیم در حوزه برنامهای هم میتوانیم به این نقشهها برسیم.به این ابزارهای نرم میتوان ابزارهای سختافزاری مانند بودجه و تجهیزات را هم اضافه کرد اما ما کشور غنی و ثروتمندی هستیم و از نداشتن پول و امکانات رنج نمیبریم. مشکل اصلی ما کمبود در رویکرد دینی و الهی است. با استفاده از این ابزارهای نرم و سخت باید ساختارهایمان را باز طراحی کنیم. بسیاری از ساختارهایی که به ما به ارث رسیده است تحمیلی بوده و در یک خاستگاه ارزشی و منطقی دیگر ساخته و پرداخته شده است. مثلاً بروکراسی حاکم بر ساختار فرهنگی ما در زمان رضا شاه از کشور اتریش و کشورهای اروپایی وارد شده است. جایگاه شاخصها در حوزه پایش و پیمایش است. یکی از مطالباتی که مقام معظم رهبری در حدود چهار سال پیش مطرح کردند بحث پیوست فرهنگی بود و این «پیوست فرهنگی» حتی برای نخبگان ما خیلی واضح نیست. برخی افراد آن را برابر با مهندسی فرهنگی میبینند، بعضی آن را امری بیهوده تلقی میکنند که باعث میشود سرمایهگذاری در مملکت از بین برود و معتقد هستند ما به اندازه کافی پیوستهای متعدد امنیتی، اجتماعی، صنعتی، محیط زیست، بهداشت و... داریم. پیوست در جایگاه خود (مبتنی بر شاخصها و استانداردها) بهترین ابزار برای رصدگری و پیمایش گری است. شاخصها مرکز ثقل پایش و پیمایش (نظارت و ارزشیابی) هستند. اگر شاخص نداشته باشیم نمیتوانیم فرهنگ خود را ارزیابی و رصد کنیم و ببینیم که نسبت به اهداف و سیاستهایی که در نقشه مطرح شده در چه مرحلهای هستیم. البته بحث تعامل با جامعه جهانی و شاخصهای تحمیل شده مادی از سوی آنان بر جهان به اصطلاح در حال توسعه، داستان غم انگیر دیگری است که مارا مجبور میکند با همان شاخصها و از منظر ارزشهای مادی، به جامعه و جهان نگاه کنیم. لذا ملاک ارزشیابی حتی چشمانداز نظام اسلامی، باز شاخصهای مادی است و لذا تا زمانی که ما قدرت شاخص نگاری نداشته باشیم همواره آنها، قطب عالم و محور توسعه و عدم توسعه خواهند بود. هرچند نظام اسلامی در سالهای اخیر توانسته است حتی با همان شاخصهای مادی، عرض اندام کند اما تا برپایی نظام کامل اسلامی فاصله زیادی داریم. بنابراین پیوست فرهنگی، از مهمترین ابزارهای کنترل و نظارت و ارزشیابی فرهنگی است که چهار موضوع مهم(چه فرهنگی و چه غیر فرهنگی) را با رویکرد فرهنگی رصد میکند. اول سیاستها و راهبردهای کلان کشور که متولی تدوین آنها شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجمع تشخیص مصلحت نظام است. دوم طرحها و لوایح که متولی آنها مجلس شورای اسلامی است. سوم تصمیمات و مصوبات که متولی آنها، قوای مجریه و قضائیه است و چهارم پروژهها و اقدامات که متولی آن، دستگاههای رئیسی و بخش خصوصی و عمومی و دولتی است و در سفرهای استانی و... مورد تصویب قرار میگیرد. همگی اینها موضوع رصد پیوست فرهنگی است تا فرهنگدانان و فرهنگ بانان و فرهنگسازان کشور ببینند کدام سیاست یا لایحه یا مصوبه یا پروژه دارای پیامد مثبت (بارویکرد پیش برندگی فرهنگی) وکدام دارای پیامد منفی (با رویکرد بازدارندگی فرهنگی) است.یکی دیگر از مطالبات مقام معظم رهبری بحث «الگوی پیشرفت و عدالت» بود که از عمر آن حدود سه سال میگذرد. از زمانی که ایشان دهه چهارم را به عنوان دهه پیشرفت و عدالت مطرح کردند کارگروههایی تشکیل شد و سه نشست راهبردی تاکنون در محضر ایشان برگزار شده است. «الگوی پیشرفت و عدالت»، الگوی مادر و سند بالادستی کشور است نسبت به تمام حوزهها و عرصهها؛ لذا در ذیل این الگو ما چهار ریزنقشه خواهیم داشت، نقشه مهندسی فرهنگی، نقشه مهندسی سیاسی، نقشه مهندسی اجتماعی و نقشه مهندسی اقتصادی. اگر بخواهیم این ابعاد به خوبی تعبیه شود باید آن سند مادر که الگوی پیشرفت و عدالت است طراحی گردد. متأسفانه نقشه مهندسی فرهنگی مقدم شد بر نقشه مادر و با وجود این چالش ما مجبور هستیم با سرعت و دقت بیشتر طراحی الگوی پیشرفت و عدالت را انجام دهیم. به اعتقاد بنده یکسری از نقشهها بالادست فرهنگ هستند مانند الگوی پیشرفت و عدالت، چشمانداز 1404نظام به عنوان بخشی از الگوی پیشرفت و عدالت که الآن این الگو وجود خارجی ندارد. از اسناد دیگری که در کنار نقشه فرهنگی هستند و الآن وجود خارجی ندارند نقشه پیشرفت سیاسی، نقشه پیشرفت اجتماعی و نقشه پیشرفت اقتصادی است. مقام معظم رهبری از به کار بردن کلمه توسعه در سخنرانی خود اجتناب داشتند و فرمودند چون توسعه نگاه غربی دارد از کلمه پیشرفت و تعالی استفاده میکنیم. از اسناد پائین دستی که ذیل نقشه مهندسی فرهنگی قرار میگیرند میتوانیم به نقشه جامع علمی کشور و نیز سند تحول آموزش و پرورش که هر دو زودتر از مادر نقشه خود (نقشه مهندسی فرهنگی) رونمایی شدند، اشاره کنیم. نقشههای دیگری هم مثل نقشه میراث فرهنگی، نقشه هنر، نقشه حوزههای علمیه، نقشه تبلیغات و اطلاعرسانی، نقشه فضای مجازی و... میتوانند بخشی از نقشههای پائین دستی باشند. ابراهیم نیکمنش