آموزه ها و اندیشه های امام خمینی به همان نحو که بر عرصه رویارویی جهان اسلام و قطب قدرتهای سلطه جو حکمفرما است به رغم گذشت سال ها از ارتحال آن بزرگمرد الهام بخش ملت ها در دستیابی به آرمانهای مهمی نظیر؛ کرامت ،استقلال حریت و رفاه شده است.

امپراتوری بزرگ عثمانی در انتهای جنگ جهانی اول و در سال های پایانی دهه دوم قرن بیستم، توسط قدرت های بین المللی از هم فرو پاشید و قلمرو پهناور آن از هم گسیخته و تبدیل به ده ها کشور کوچک و بزرگ نوپا اما ضعیف گردید. اراده فاتحان جنگ و استعمارگران آن روز اروپا بر این اصل استوار شد که دیگر هیچ قدرتِ بزرگِ اسلامی اجازه رشد و ظهور و بروز بویژه در منطقه استراتژیک خاورمیانه و جهان اسلام نداشته باشد. در آن هنگامه، همه را گمان بر این بود که "اسلام سیاسی" در زیر آوار ویرانه های خلافت عثمانی برای همیشه دفن و به بایگانی تاریخ سپرده شده است. در آن روزگار که تا ده ها سال پس از آن نیز صدای وحشتناک فروریختن ارکان قدرت عثمانی به گوش می رسید و در همه جای جهان اسلام طنین افکنده بود، کسی را گمان نمی رفت که پس از گذشت حدود شصت سال از این رویداد تلخ برای جهان اسلام، مردی از تبار اهل بیت پیامبر (ص) ظهور کند و رهبریتی پیامبر گونه ، بار دیگر "اسلام سیاسی" را با یاری ملت بزرگ ایران، به عرصه سیاست جهانی باز گرداند و آن را در بنیانی نوین و طرح نو نهادینه سازد. قدرت های شرقی و غربی بویژه انگلیس و روسیه طی دو قرن گذشته، قدرت های بزرگ جهانی اسلامی یعنی ایران و عثمانی و خلافت اسلامی گورکانی در هند را توانستند از راه های گوناگون به ضعف کشانده و قلمرو پهناورشان را به تدریج از هم بگسلند. امپراتوری ایران را با قیچی کردن مداوم به حدود یک سوم مساحت خود رساندند، خلافت عثمانی را پس از جدا کردن تدریجی بخش های اروپایی آن، نهایتا در جنگ جهانی اول کاملا از هم پاشانده و بیست و اندی کشور کوچک و بزرگ از درون آن بوجود آوردند. خلافت گورکانی در هند را نیز سرنگون ساخته و مسلمانانی که حدود نیمی از جمعیت هند و قدرت سیاسی غالب بر آن بودند از پیکره این قدرت بزرگ جداساخته و کشور پاکستان را ایجاد کردند،در گام بعدی پاکستان را هم تجزیه کردند و بنگلادش را از دل آن بیرون آوردند، وهمه نقشه جغرافیای جهان اسلام به هم ریخت تا هیچ کیانی اسلامی در هیچ نقطه ای نتواند ادعای قدرت بین المللی بودن را به ذهن خویش خطور دهد. برای این عدم بازگشت بویژه در بخش مرکزی جهان اسلام هم ضمانتی را در نظر گرفتند و آن تأسیس اسرائیل در این منطقه حساس و استراتژیک بود تا به عنوان قدرت برتر و مورد پشتیبانی ابر قدرت های جهان، ضامنی برای حفظ برتری غرب و جلوگیری از ظهور و بروز قدرت جدیدی در منطقه اسلامی خاورمیانه باشد و همچنین از پمپاژ منابع انرژی از منطقه به سمت غرب پاسداری کند. ظهورِ انقلابِ اسلامی به رهبریِ بزرگمردی دین مدار و تأسیسِ کیانِ اسلامیِ جمهوریِ اسلامی با رویکردی عمیق و راهبردی دقیق، که عملا هدایت و بیداری جهان اسلام را به سمتِ پی ریزیِ عصرِ جدیدی با شاخصه هایِ مردمسالاریِ دینی و استقلال طلبی از قدرت های جهانی در دست گرفت، رؤیاهای بس شیرینِ استعمارگران را به کابوس بدل ساخت.امپریالیسم غرب به رهبری امریکا ، منافع خود را در منطقه بر دو پایه اصلی مبتنی کرده و همچنان بر آن دو مبنا، تداوم بخشیده است: نخست امنیت دسترسی به انرژی منطقه و دوم امنیت اسرائیل به عنوان ضامن تحقق پایه اول. امنیت اسرائیل یعنی حفظ برتری غرب بر جهان اسلام و حفظ و تسلطِ نظامِ جهانیِ قدرت مدار و زور گو بر منطقه، و حفظِ امنیت دسترسی به انرژیِ فسیلی یعنی تداوم و تضمین برتریِ امریکا بر جهان. نظام شاه به عنوان مهمترین مهره وابسته به امریکا و هم پیمان اصلی اسرائیل در منطقه، مأموریت دوگانه حفظ اسرائیل حفظِ امنیتِ دسترسی غرب به منابعِ انرژی و گذرگاه های عبور آن را بر عهده داشت. پس از سقوط این نظام توسط انقلاب اسلامی به رهبری استراتژیکی امام خمینی، استراتژی منطقه ای امریکا که بر دو پایه اسرائیل و ایران بنا شده بود دچار خلل شد لذا ابتدا پایه عربستان جایگزین ایران شد و سپس به سه پایه تبدیل شد و مصر کمپ دیوید پایه سوم را تشکیل داد. خود عربستان با تکیه بر دو عامل: اول: عامل مشروعیت دینی ناشی از در برگیری حرمین شریفین به عنوان دو کانون مقدس اسلامی و نیز برخورداری از قدرت ایدئولوژیکی وهابیت و سلفی گرایی، دوم: عامل اقتصادی و قدرت مالی ناشی از در آمد کلان نفتی، به مقابله با انقلاب اسلامی از یکسو و تأمین منافع امریکا و امنیت اسرائیل از سوی دیگر پرداخت.مصر هم با امضای توافقنامه کمپ دیوید، معادله قدرت را در جهان عرب به نفع اسرائیل دگرگون کرد و به دژی برای امنیت اسرائیل تبدیل شد. اما امواج سهمگین انقلاب اسلامی و سپس جنبش های الهام گرفته از آن در خاورمیانه عربی یعنی مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین سلطه امریکا و اسرائیل را به چالش کشاندند. لذا بی سبب نیست که بسیاری از جنبش ها و انقلابهای نوین با غرور از الگوی آزادیخواهی فلسطین یاد می کنند بیداری اسلامی پس از ایجاد تغییر در مصر و به حرکت در آوردن بسیاری از کشور های منطقه، به سمت عربستان روی آورده و دروازه های این کشور را با قدرت می کوبد، جنبش بیداری مردم بحرین و یمن در همسایگی عربستان نیز بدان قدرت مضاعف بخشیده است. از سوی دیگر موقعیت ژئوپلتیک ایران و تسلط ایران بر گذرگاه استراتژیک تنگه هرمز و گلوگاه عبور انرژی از منطقه خلیج فارس، گلوگاه منافع استراتژیک امریکا و عنصر تسلط آن بر جهان را در دستان پر قدرت انقلاب اسلامی قرار داده است.در نتیجه معادله قدرت به نفع اسلام و ملت های تحت ستم منطقه، در حال تغییر است. در این معادله در یک سو امریکا و امپریالیسم غرب و در سوی مقابل، ایران و منظومه جنبش های بیداری قرار دارد. جمهوری اسلامی به رغم همه فشارهای غرب ،معادلات سیاسی منطقه را رقم زده و در مقابل تاخت و تاز غرب ایستاده است.اینک این دو جریان در نقطه نقطه منطقه در کشمکشِ با یکدیگرند. پرونده هسته ای، تحریم های سازمان ملل و غربی، حوادث سوریه و تلاش برای سرنگونی نظام آن، تلاش برای ایجاد بحران میان ایران و کشور های منطقه، گسترش پایگاه های نظامی و سپرهای موشکی در اطراف ایران و فروش پی در پی تسلیحات به کشورهای منطقه، و پیش از آن اشغال عراق و افغانستان همه و همه لشکر کشی های جهانی امریکا وغرب برای مقابله با انقلاب اسلامی و به زانو در آوردن آن است. اما در مقابلِ این محاصره سخت افزاری، نفوذ نرم ایران در لبنان، فلسطین، مصر، بحرین، یمن، عراق، افغانستان،...و تأثیر آن در ملت های مسلمان، فرش را از زیر پای عرش نشینان وابسته به امریکا کشیده و امریکا و هم پیمانانش را در محاصره قرار داده است. در حال حاضر حفظ جریانِ نفت و انرژی، امنیت و بقای اسرائیل و حفظ رژیم عربستان و نیز کنترل و مدیریت انقلاب های بیداری، دغدغه اصلی امریکا است، ولی منبع و عامل اصلی این دغدغه را امریکا در انقلاب اسلامی و پایگاه کانونی آن، ایران می داند. روح بزرگ امام خمینی همچنان که بر عرصه رویارویی با دشمنان اسلام حاکم است به رغم گذشت سال ها از ارتحال آن مرد بزرگ تاریخ، الهام بخش ملت ها در دستیابی به عزت و کرامت و استقلال و رفاه و آزادی است. سید مرتضی نعمت زاده